مبانی نظری و پیشینه تحقیق سلامت روانی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مبانی نظری و پیشینه تحقیق سلامت روانی دارای ۵۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مبانی نظری و پیشینه تحقیق سلامت روانی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مبانی نظری و پیشینه تحقیق سلامت روانی۲ ارائه میگردد
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مبانی نظری و پیشینه تحقیق سلامت روانی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مبانی نظری و پیشینه تحقیق سلامت روانی :
تعریف سلامت روانی
بر اساس تعریف دانشنامه آزاد ویکیپدیا، سلامت روانی یا سلامت رفتاری سطحی از بهزیستی روانشناختی یا فقدان بیماری روانی است که گویای حالت روانی شخص به گونهای است که عملکردش در سطح رضایتبخشی از سازگاری هیجانی و رفتاری باشد. از دیدگاه روانشناسی مثبت و یا کلگرایی، سلامت روان ممکن است شامل توانایی فرد برای لذت بردن از زندگی و ایجاد یک تعادل بین فعالیتهای زندگی و تلاش برای دستیابی به انعطافپذیری روانی است.
به گفته سازمان بهداشت جهانی (WHO) سلامت روان شامل بهزیستی ذهنی، خود کارآمدی ادراکشده، خودمختاری، شایستگی، وابستگی بین نسلی و خود شکوفایی معنوی فرد و هیجانی بالقوه، در میان دیگران است. همچنین، WHO بیان میکند که بهزیستی فردی در گروی تواناییهای افراد برای مقابله با استرسهای روزمره زندگی، کار مولد و کمک به جامعه خود میباشد. با این حال، تفاوتهای فرهنگی، ارزیابیهای ذهنی و رقابت حرفهای نظریهها همگی بر چگونگی تعریف سلامت روانی اثرگذار میباشد.
۲-۲-۲. دیدگاههای مربوط به سلامت روان
مکتب روانپریشی
زیگموند فروید
به نظر فروید اکثر مردم به درجات مختلف رواننژند هستند و سلامت روانشناختی یک ایدهآل است نه یک هنجار آماری. به عقیده او، ویژگیهای خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی هشیاری (خودآگاهی) است؛ یعنی هر آنچه ممکن است در ناهشیاری (ناخودآگاهی) موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود.
به عقیده فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روان جنسی را با موفقیت گذرانیده باشد و در هیچیک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد. به نظر او کمتر انسانی متعارف به حساب میآید و هر فردی به نحوی نامتعارف است. فروید انسان نامتعارف را به دو گروه رواننژند و روانپریش تقسیم میکند و هسته مرکزی بیماری روانی را اضطراب میداند. به عقیده فروید نوع مکانیزمهای دفاعی مورد استفاده افراد سالم رواننژند و روانپریش متفاوت است. شخص سالم از مکانیزمهای دفاعی نوعدوستی، پیشبینی، شوخطبعی، والایش و سرکوب استفاده میکند (نجات، ۱۳۷۸).
آلفرد آدلر
زندگی به عقیده آدلر «بودن» نیست بلکه «شدن» است. بنابر نظر آدلر فرد برخوردار از سلامت روانشناختی توان و شهامت یا جرأت عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوشبین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها میکند. سلامت روان به عقیده آدلر یعنی داشتن اهداف مشخص در زندگی، داشتن فلسفهای استوار و مستحکم برای زیستن، مفید بودن برای همنوعان، جرأت و شهامت و قاطعیت، کنترل داشتن بر روی عواطف و احساسات، داشتن هدف نهایی کمال و تحقق نفس، پذیرفتن اشکالات و کوشیدن در حد توان برای حل اشتباهات. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست. فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروههای اجتماعی به درستی میشناسد. فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. عالیترین هدف شخصیت سالم به عقیده آدلر تحقق «خویشتن» است. فرد سالم مرتباً به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خویش میپردازد و اشتباهاتش را برطرف میکند. چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها. آفرینش گری و ابتکار فیزیکی از دیگر ویژگیهای سلامت روانشناختی است. فرد سالم از اشتباهات اساسی پرهیز میکند. اشتباهات اساسی شامل تعمیم افراطی، اهداف نادرست و غیرممکن، درک نادرست و توقع بیمورد از زندگی، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود، ارزشهای و باورهای غلط میباشد. فرد سالم دارای علاقه اجتماعی و میل به مشارکت اجتماعی است. چنین فردی سعی در کاستن عقده حقارت خود دارد و به دنبال غلبه و چیرگی بیشتر بر بیجرأتی است (همان).
کارل یونگ
فرایندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسان میشود، فردیت یافتن یا تحقق خود است. این فرایند خود شدن، فرایندی طبیعی است. این کیفیت در واقع گرایشی چنان نیرومند است که یونگ آن را غریزه میداند. در انسان فردیت یافته هیچیک از وجوه شخصیت مسلط نیست، نه هشیار و نه ناهشیار، نه یک کنش یا گرایش خاص و نه هیچیک از سنخهای کهن، بلکه همه آنها به توازنی هماهنگ رسیدهاند.
اشخاص فردیت یافته باید از همه نیروهای سایه، چه ویرانگر و چه سازنده، آگاه شوند. باید وجه تاریک طبیعت، جوششهای حیوانی و ابتدایی خود از قبیل میل به ویرانگری یا خودخواهی را دریابند و بپذیرند. این به معنای تسلیم شدن یا رفتن زیر سلطه آنها نیست، بلکه صرفاً پذیرش وجود آنها است.
گام بعدی فرایند فردیت یافتن، ضرورت سازش با دوگانگی جنسی روانی است. مرد باید آنیما (خصوصیات زنانه) و زن نیز آنیموس (خصوصیات مردانه) شان را بیان کنند.
ویژگی دیگر، یکپارچگی خود است. همه جنبههای شخصیت یکپارچگی و هماهنگی مییابند به گونهای که همه آنها بتوانند بیان شوند.
پذیرش ناشناخته و مرموز، ویژگی دیگر این افراد است. اشخاص سالم از شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شخصیت مشترک خوانده است. چون دیگر هیچ جنبه شخصیت به تنهایی حاکم نیست، یکتایی فرد ناپدید میشود و دیگر چنین اشخاصی را نمیتوان متعلق به یک سنخ روانی خاص دانست (همان).
تفرد یعنی تولید و شکوفایی تمامیت بالقوه ذاتی فرد. تفرد مستلزم این است که فرد به کلیت و یکپارچگی برسد. لذا یونگ معتقد است که تعداد خاصی از افراد هر جامعه ناکامل باقی میمانند. تفرد در سادهترین شکل آن عبارت است از تمییز تدریجی «من» یا خودآگاهی از ناخودآگاهی؛ اما یونگ افزایش بیش از حد خودآگاهی را به همان اندازه اندک بودن آن آسیب گونه میداند و از این لحاظ وضعیت متعادلتری را اتخاذ کرده است.
به نظر یونگ سلامت روانشناختی و خودشناسی یکسان هستند. تحقق خود با سه معیار مشخص میشود: نخست، بایستی واپسزنی تخلیه شود، تنشهای بین کنشها و نگرشهای ناخودآگاه و خودآگاه به آرامش مبدل شوند تا فرد بتواند از راه معرفت خود به آرامش درونی برسد. دوم، فرد بایستی بیان نمادین ناخودآگاه را درک کند. سوم، شخص بتواند از طریق ایمان شخصی به نماد یا اسطوره خاصی به خودشناسی نزدیک شود.
هنری موری
به عقیده موری تاریخچه پیشین زندگی فرد به همان اندازه زمان حال و محیط او حائز اهمیت است. موری موضع روانشناختی انسانگرایانه و خوشبینانهای دارد. بهعلاوه به عقیده وی «من» سرکوبگر و مهارکننده نیست. «من» موجب سازماندهی و یکپارچگی رفتار میشود و بخشی از سازماندهی آن نیز برای تسهیل ظهور تکانههای «نهاد» است. به عقیده موری «قدرتمندی من» از تعیینکنندههای بااهمیت سازگاری و سلامت روانشناختی فرد است. هر چه فاصله بین من ایدهآل و من برتر کمتر باشد، سلامت روانشناختی و سازگاری فرد بیشتر خواهد بود. هرگاه که من برتر مسلط شود و من ایدهآل سرکوب شود فرد به بهزیستی جامعهاش خواهد اندیشید.
بهعلاوه موری عقیده داشت که انسان نیاز به «تخیل و خلاقیت» دارد، انسان تمایل به تجسم و ساختن دارد و در صورت موفقیت در تجسم و آفرینش، انسان سالم خواهد ماند. تخیل و آفرینشگری قویترین حالات شخصیت هستند و فردی که اینها را به خوبی ابراز نماید، از لحاظ روانشناختی سالم است. فرد سالم کسی است که در نیازهایش تعارض و کشمکش نداشته باشد.
«فشار» نیرویی است که به طرق مختلف بهزیستی و سلامت انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. فشار در نظریه موری همان تعیینکنندههای محیطی رفتار است. به نظر وی بایستی بین اهمیت اشیاء محیط آنگونه که توسط شخص ادراک و تفسیر میشود (فشار بتا) و آنگونه که در واقعیت وجود دارند (فشار آلفا) تفاوت قائل شویم. یکی از معیارهای سلامت روانشناختی در نظریه موری این است که ادراک از محیط از نوع «آلفا» باشد نه «بتا».
به عقیده موری تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت دچار «عقده» هستند؛ اما فقط عقدههای افراطی و شدید موجب نابهنجاری و بیماری میشوند. پس یکی دیگر از معیارهای شخصیت سالم و سلامت روانشناختی در نظریه موری این است که شخص سالم از عقدههای خوشهای (بقایای تجارب و خاطرات پیش از تولد مانند اضطراب از عدم حمایت و بییاوری …)، عقده مهرطلبی (فعالیتهای منفعل و وابسته در اعمال کلامی و دهانی)، پرخاشگری مهارشده (نیاز به تعریف و تمجید) و عقده پرخاشگری دهانی (مانند فعالیتهای دهانی همراه با پرخاشگری مثل گاز گرفتن در هنگام خشم، تمایلات قوی پرخاشگرانه، نگرش دوگانه در مورد مراجع قدرت، فرافکنی پرخاشگری دهانی مانند دیدن محیط به صورت اشیاء و افراد پرخاشگر و ضربه زننده و لکنت زبان)، عقده طرد دهانی (مانند انزجار و نفرت از فعالیتهای دهانی)، عقده طرد مقعدی (مانند نیاز به پرخاشگری، نیاز به قدرت و استقلال یا جنسیت مقعدی)، عقده نگهداری مقعدی (مانند واکنش دفاعی به دفع و تخلیه)، عقده میزراهی (مانند شهوت میزراهی)، عقده ایکاروس (مانند خودشیفتگی شدید)، عقده اختگی (که عمدتاً نتیجه تخیلات با استناد کودکانه است) مبری است (خدارحیمی، ۱۳۷۴).
هری استاک سالیوان
نظریه سالیوان با عنوان «نظریه روابط بین فردی» شهرت یافته است. بنابر نظریه سالیوان شخصیت «الگوی نسبتاً پایدار و مکرر موقعیتهای بین فردی است که زندگی انسان را مشخص میکند.» به عقیده وی انسان از بدو تولد تا مرگ تحت تأثیر روابط بین فردی است و افکار و احساسات او نیز متأثر از این امر است. گرچه وی اهمیت وراثت و رشد را انکار نمیکند، اما انسان را محصول تکامل اجتماعی میداند.
ویژگیهای سلامت روانشناختی را از دیدگاه او عنوان میکنیم:
۱– شخصیت برخوردار از سلامت روانشناختی «انعطافپذیر» است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابطش با دیگران به صورت متناسب تغییرپذیر است.
۲– فرد سالم قادر به تمایزگذاری بین افزایش و کاهش «تنش» است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف میشود.
۳– به گفته سالیوان شخصیت سالم بایستی بنابر گفته چارلز اسپیرمن همیشه در حال «آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات» باشد.
۴– زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارای جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به خوبی یکپارچه میسازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد؛ بنابراین شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطافپذیر، واقعی و اعتماد آمیز دارد (سالیوان، ۱۹۵۳).
اریک اریکسون
به عقیده اریکسون سلامت روانشناختی اصولاً نتیجه عملکرد قوی و قدرتمندی «من» است. «من» عنوان و مفهومی است که نشاندهنده توانایی یکپارچهسازی اعمال و تجارب شخص به صورت انطباقی و سازشی است. «من» تنظیمکننده درونی روان است که تجارب فرد را سازماندهی میکند و در نتیجه از انسان در مقابل فشارهای نهاد و من برتر حمایت میکند. هنگامیکه رشد انسان و سازمانهای اجتماعی به نحو متناسب هماهنگ شود، در هرکدام از مراحل رشد روانی-اجتماعی تواناییها و استعدادهای مشخصی ظهور مینماید. سلامت روانشناختی را میتوان در قالب این تواناییها و در هر مرحله از رشد روانی – اجتماعی تعریف کرد. توانایی مرتبط با اولین مرحله رشد روانی-اجتماعی (اعتماد در برابر بیاعتمادی) در طفولیت «امید» است. مرحله دوم رشد روانی-اجتماعی (خودمختاری در برابر شرم و تردید) «اراده» است. سومین مرحله رشد روانی-اجتماعی (ابتکار در برابر احساس گناه) منجر به بروز توانایی احساس «هدف» میشود. چهارمین توانایی بشر در مرحله چهارم (کارایی در برابر احساس حقارت)، «شایستگی» است که در نهایت مشخصکننده مهارت و خبرگی فرد است. توانایی و قدرتی که در نوجوانی (مرحله هویتیابی در برابر سردرگمی نقش) بروز میکند «وفاداری» است. عشق توانایی متمایزکننده ششمین مرحله رشد روانی-اجتماعی (صمیمیت در برابر کنارهجویی) است که اریکسون آن را بزرگترین قدرت بشر میداند. توانایی و قدرت مرتبط با مرحله ششم (مولد بودن در برابر رکود)، «مراقبت» است. نیروی متناسب با آخرین مرحله رشد روانی – اجتماعی (کمال در برابر ناامیدی)، «خردمندی» است. به عقیده اریکسون سلامت روانشناختی هر فرد به همان اندازهای است که توانسته است توانایی متناسب با هرکدام از مراحل زندگی را کسب کرده باشد. تعریفی که اریکسون از سلامت روانشناختی ارائه کرده است عبارت است از: فردی که در جامعه زندگی میکند بایستی از تعارض عاری باشد، بایستی از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند، در کارش ماهر و استاد باشد، ابتکار نامحدود داشته باشد، از انجام لحظهبهلحظه حرفهاش پسخوراند بگیرد و در نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه معنوی روشن و قابلدرکی داشته باشد (خدارحیمی، ۱۳۷۴).
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.