مقاله بررسی روش شناسی نظریه »کنش ارتباطی« هابرماس با رویکرد انتقادی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
4 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله بررسی روش شناسی نظریه »کنش ارتباطی« هابرماس با رویکرد انتقادی دارای ۳۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله بررسی روش شناسی نظریه »کنش ارتباطی« هابرماس با رویکرد انتقادی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله بررسی روش شناسی نظریه »کنش ارتباطی« هابرماس با رویکرد انتقادی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله بررسی روش شناسی نظریه »کنش ارتباطی« هابرماس با رویکرد انتقادی :

مقدمه

در روش شناسی بنیادین ارتباط مبادی و اصول موضوعه نظریه بـا رویکردهـا و نظریـههـای درون علم به صورت قضایای شرطیه پیگیری میشود و مدار صـدق و کـذب در ایـن نـوع قضایا بر ربط موضوع و محمول مقدم یا ربط موضوع و محمول تالی نیست، بلکـه مـدار آن بر ربط و پیوندی است که بین مقدم و تالی وجود دارد. در روش شناسی بنیـادین پیامـدهای منطقی مبادی و اصول موضوعه مختلف را نسبت به یک حوزه معرفتـی و علمـی بـه روش علمی جست وجو میکنیم. در روش شناسی بنیادین خطاهای روششناختی یک نظریـه بیـان میشود و در صورتی که یک نظریه از مبادی اعلان شده یا ناگفته خود عـدول کـرده باشـد، انحراف آن را مشخص یا مبادی ناگفته و پنهـان علـم را آشـکار مـیکنـد. ضـمن اینکـه بـا مشخص کردن مبانی یک نظریه زمینه نقـدهای مبنـایی آن را پدیـد مـیآورد. بـا اسـتفاده از روش شناسی بنیادین، در این مقاله نظریه کنش ارتباطی هابرماس را بررسی مـی کنـیم. او بـا اثرپذیری از ماکس وبر و مارکس و فروید با انتقاد از مدرنیته و بـا بررسـی جوامـع سـنتی و سرمایهداری اولیه، به عقلانیت جوامع مدرن میرسد. او معتقد است مدرنیته بـهطـور کامـل اجرا نشده و به عبارتی پروژه مدرنیته ناتمام است. راهکار او کنش ارتباطی اسـت کـه آن را در مقابل کنش های راهبردی طرح میکند. در کنش ارتباطی، کنشهـای افـراد درگیـر نـه از طریق حسابگری های خودخواهانه موفقیت، بلکه از طریق کنشهـای تفـاهمآمیـز هماهنـگ میشود . افراد دخیل در کنش ارتباطی اساساً در بنـد موفقیـت شخصـیشـان نیسـتند، بلکـه هدفهایشان را در شرایطی تعقیب میکنند که بتوانند برنامه هـای کنشـی شـان را بـر مبنـای تعریفهایی از موقعیت مشترک، هماهنـگ سـازند.۱ درحـالیکـه هـدف کـنش معقولانـه و هدفدار دستیابی به یک هدف است، هدف غایت کنش ارتباطی، دستیابی به تفـاهم ارتبـاطی است. هابرماس در سرمایهداری متأخر نشان میدهد که چگونـه حـوزه سیسـتم بـر زیسـت جهان غلبه میکند و آن را تحت سیطره خود درمیآورد.

تبیین نظریه

یکی از مهم ترین شاخصه های دنیای مدرن و مدرنیته را میتوان عقلانیت دانست که ابعـاد و لایه های بسیار دارد و هر جامعهای بسته به اینکه از کدام لایه آن بهره ببرد، فرهنگ و تمـدنی خاص می یابد. هابرماس برخلاف وبر و هورکهایمر که نگاه بدبینانـهای بـه فرآینـد عقلانـی

بررسی روششناسی نظریه »کنش ارتباطی« هابرماس با رویکرد انتقادی ۷۳

شدن داشتندکاملاً، خوشبین است. به اعتقاد او، پروژه مدرنیتـه بـهدلیـل توجـه صـرف بـه عقلانیت ابزاری و نادیده گرفتن عقلانیت ارتبـاطی، از مسـیر اصـلی منحـرف شـده اسـت. بنابراین، علت اصلی ناکامی های عصر مدرن بهشمار مـیرود و بـدین جهـت او مدرنیتـه را پروژهای ناتمام معرفی میکند. راه حلی که او ارائه میدهد، عقلانیت ارتبـاطی اسـت کـه در آن، به دنبال راهی برای خروج از بحران عقلانیت در مدرنیته است. ازاینرو، او بـین دو نـوع کنش معقول و هدفدار و ارتباطی تمایز قائل میشود.۲

هابرماس نظریه کنش ارتباطی خود را متقارن با روانکاوی فروید میبیند۳ و میـان آنچـه روانکاوان در سطح فردی انجام میدهند و آنچه خود او انجام دادنش را در سطح اجتمـاعی ضروری می داند، تقارنهایی می بیند. او روانکاوی را یک نوع نظریه ارتبـاط تحریـف شـده می انگارد که درصدد سوق دادن افراد به نوعی ارتباط تحریف نشده است. به همین ترتیـ ب، یک نظریه پرداز انتقادی درصدد است تا از طریق نقد درمانی، به عموم مردم کمک کند تا بـر موانع اجتماعی ارتباط تحریف نشده چیرگی یابند. درواقع به نظـر هابرمـاس راهحـل کـنش معقول و هدفدار در کنش ارتباطی نهفته است که به ارتباط رها از سلطه میانجامد. عقلانیت ارتباطی مستلزم رهاسازی و رفع محدودیتهای ارتباط اسـت . هابرمـاس هماننـد مـارکس، وبــر، هگــل، فــوئر بــاخ کــه انســان را در دوران مدرنیتــه ازخودبیگانــه مــیدانســتند، عامــل ازخودبیگانگی یا تحریف ارتباط انسان را در مشروعسـازیهـا و کلـی تـر از آن ایـدئولوژی میداند و معتقد است برای برقراری ارتباط رها از سلطه باید بر ایـن دو عامـل فـائق آیـیم. نقطه پایان فراگرد مورد نظر هابرماس، یک جامعه عقلانی است. عقلانیت بهمعنـای از میـان برداشتن موانعی است که ارتباط را تحریف میکنند و بهطور کلی در کـنش ارتبـاطی، افکـار آزادانه ارائه می شوند و در برابر انتقاد حق دفاع دارنـد. طـی ایـن دو نـوع اسـتدلال، توافـق غیرتحمیلی توسعه مییابد.۴

نظریه عقلانیشدن وبر را میتوان راهنمای خوبی برای درک مدرنیته هابرمـاس دانسـت، اما به اعتقاد هابرماس، این نظریه دارای محدودیت بود . به عبارتی، عقلانی شدن وبر، فراینـد یکسویهای است که همان عقلانیت ابزاری است. این عقلانی شدن، به اعتقاد وبـر فراینـدی افسونزدا یا توهم زدا از جهان است، ولـی بـا نگـاه عمیـقتـر و دقیـقتـر، ایـن پیشـرفت و عقلانیت، به رشد نیمهمستقل علوم و تکنولوژی تبدیل شده، عنان ما را به دست میگیـرد و

۸۳ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

ما را بهجای رهنمون شدن به امکانات بیشتر، از مسیری عبور میدهد که یکراست بـه قفـس آهنین سرمایهداری متأخر ختم میشود.۵
به نظر هابرماس هم عقلانیت مثبت در جهـان سـرمایهداری وجـود دارد، هـم عقلانیـت منفی، و این دو به موازات هم در حال گسترش اند. ولی به مرور زمان عقلانیت مثبت تحت نفوذ عقلانیت منفی قرار می گیرد و عقلانیت مثبت کمرنگ می شود. در تفکر وبر، عقلانیـت مثبت گسترش می یابد و با وجود اینکه در ابتدای روشـنگری عقلانیـت مثبـت جامعـه را از برخی سلطه های دیرینه مثل سلطه خرافات و متافیزیک نجات داد، بهتـدریج ایـن عقلانیـت مثبت به عقلانیت منفی تبدیل می شود و انسانها با دست خودشـان وسـیله ازخودبیگـانگی خود را فراهم میکنند.۶

به عبارت دیگر، در دنیای پیشرفته روند حرکتـی عقلانیـت ابـزاری و عقلانیـت ذاتـی و ارزشی عکس یکدیگر است. به این معنا که هرچه عقلانیـت ابـزاری گسـترش یابـد، دامنـه عقلانیت ارزشی محدودتر میشود. وبر از طرفی عقلانیت را مثبـت تلقـی مـی کنـد و آن را فرایند افسونزدایی از جهان مینامد و از طرفی دیگر، درباره پیامدهای گسترش بیش از حد عقلانیت ابزاری نگران است. به باور او عقلانیـت ابـزاری در قالـب عقلانیـت بروکراتیـک، موجب از دست رفتن آزادی انسان میشود و او را مقهـور نیـروی مقاومـت ناپـذیر خـویش میسازد، و با تهی شدن عقلانیت از ارزش های اخلاقی ــ مـذهبی، فعالیـتهـای اقتصـادی صرفاً در جهت خواسته های دنیایی سوق داده و به از دست رفتن باورها و آرمانهای بزرگی

منجر میشود که به زندگی انسان هدف و معنا میبخشند. به عبارتی، فقدان آزادی و فقـدان معنا دو پیامد منفی گسترش عقلانیت ابزاری است که از نگاه وبـر، انسـان مـدرن را اسـیر و گرفتار قفس آهنین سرمایهداری نموده است.

متفکران مکتب فرانکفورت همین باور را دنبال کردند و نقدهای خود را با عنوان نقـد از »صنعت فرهنگ« سامان دادند. آنها که رهایی را بالاترین ارزش انسـانی مـیدانسـتند، شـاهد این واقعیت بودند که عصر مدرن نهتنها آزادی انسان را آنگونه که فلاسفه روشنگری ترسیم میکردند به ارمغان نیاورده، بلکه با در اختیار گرفتن ابزار علم و فناوری موجبـات برقـراری هوشمندانه ترین نوع سلطه را فراهم آورده است . آدورنو و هورکهایمر بـهشـدت از مدرنیتـه انتقاد کرده و معتقدند که عقلانیت ابزاری همان عقلانیت سلطه است.

بررسی روششناسی نظریه »کنش ارتباطی« هابرماس با رویکرد انتقادی ۹۳

هابرماس تا حدی با افکار مکتب فرانکفورت در نقد مدرنیته موافق است، ولی میکوشد از ابعاد بدبینانه به مدرنیته بکاهد و نشـان دهـد کـه نابسـامانی هـای عصـر مـدرن ناشـی از عقلانیت نیست، بلکه معلول ناتوانی در گسترش و نهادینه کردن متوازن جنبه هـای مختلـف عقل است. به اعتقاد او نظریه عقلانی شدن وبر، توجه خود را یکسره بـه عقلانیـت ابـزاری محدود کرده و جنبه دیگر عقلانیت یعنی عقلانیت ارتباطی را نادیده گرفته است. به عبارتی، دیدگاه وبر دچار نوعی محدودیت و جابهجایی در چشمانداز است . او در مرحله اول فرآیند عقلانی شدن را افسونزدایی از جهان می نامد و آن را مثبت قلمداد مـیکنـد، امـا در مرحلـه دوم، عقلانی شدن را فرایندی فرهنگی و در راستای شکوفایی فرهنگ و شخصیت ارزیـابی نمیکند؛ این الزامهای کارکردی دولت و اقتصاد است که با هم فرآینـد عقلانـی شـدن را در مسیری مبهم به پیش میبرد. تلاش هابرماس برای آشتی دادن افسونزدایی و عقلانـی شـدن در نظریه واحد مدرنیته از طریق بازسازی نظریه عقلانیـت وبـر اسـت . بـه اعتقـاد او، قفـس آهنین درواقع نمادی از نوگرایی سرمایه داری متأخر است که بیهـیچ محـدودیتی در عصـر جدید به پیش میتازد؛ و همچنین نمادی است از عقلانیت منفـی و ابـزاری متکـی بـر زور، سلطه و قدرت و ثروت.

هابرمــاس نگرانــیهــای وبــر از پیامــدهای گســترش عقلانیــت ابــزاری را در دو نظریــه »عقلانیت به مثابه فقدان معنا« و »عقلانیت بـه مثابـه فقـدان آزادی« خلاصـه کـرد و مفهـوم پیچیدهتری از عقلانیت ارائه داد که در آن ابعاد مختلف عقلانیت در کانون توجه قرار بگیرد:

وبر عقلانی شدن کنش راصرفاً در ارتباط با عقلانیت ابزاری مورد توجه قرار مـیدهـد، اما امروزه اگر بخواهیم در راستای رویکـرد او بـه تبیـین آسـیبشناسـی مدرنیتـه بپـردازیم، ناگزیریم به مفهوم پیچیده تری از عقلانیت متوسل شویم که امکان دهد گستره مدرنیزه شدن جامعه را که با عقلانی شدن جهانبینیها در غرب گشوده شده، مشخص کنیم.۷

هابرماس عقلانیت دنیای پیشرفته را از مقایسه جوامـع ابتـدایی و سـنتی و سـرمایهداری آغاز می کند ونهایتاً به عقلانیت دنیای پساسرمایهداری میرسد و به عبارتی در فراینـد گـذر از اسطوره دنیا و متافیزیک به عقلانیت دنیای مدرن می رسد. او تمایز میان کـنش معقـول و هدفدار با کنش ارتباطی را مورد توجه قرار میدهد؛ هدف کنش هدفـدار دسـتیابی بـه یـک هدف است، درحالیکه هدف کنش ارتباطی دستیابی به تفاهم ارتباطی است. کنش معقول و

۰۴ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

هدفدار در پی جلب منفعت است که به منافع یـکسـویه راجـع اسـت، درحـالیکـه کـنش ارتباطی بهدنبال منافع تعمیمپذیر آدمها است که ارزشهای مشترک براسـاس ایـن کـنشهـا شکل می گیرد.۸ بدین ترتیب، کنش ارتبـاطی در مقابـل کـنش راهبـردی قـرار مـیگیـرد کـه براساس آن، کنشـگر نـه درصـدد رسـیدن بـه منـافع یـکجانبـه (کـنش راهبـردی ) کـه در جست وجوی رسیدن به تفاهم است ۹ بنـابراین، کـنش ارتبـاطیصـرفاً یـک عمـل گفتـاری نیست، بلکه شیوهای برای بازآفرینی جامعه است. درواقع هابرمـاس کـنش انتقـادی خـود را سوار بر کنش ارتباطی میداند که در اولـی، از وضـع موجـود انتقـاد و در دومـی، وضـعیت موجود را تحلیل میکند.

هابرماس در بحث کنش ارتباطی خود بهدنبال نقد جهان سرمایهداری غـرب اسـت و در مقابل کسانی قرار دارد که جهان سرمایه داری غرب را به بنبست رسیده مـی داننـد یـا آن را جامعه آرمانی خود میشمارند. او سرمایه داری را به دو نوع تقسیم کرده است: سـرمایهداری نخستین و سرمایه داری متأخر. سرمایه داری متـأخر یـا سـازمانیافتـه اصـطلاحی اسـت کـه هابرماس بر وضعیت کنونی سرمایهداری بعد از شکلگیری دولت رفاه به کار گرفتـه اسـت. در جوامع ابتدایی، جوامع شکل طبیعی دارند و در آنها خودآگاهی وجود نـدارد. در جوامـع سنتی جامعه تکثریافته وجود دارد، ولی در آنجا هم سلطه طبقـاتی بـه شـکل سیاسـی و نـه اقتصادی وجود دارد . در این جوامع مشروعیت قدرت ویژهای ایجاد میکند و تعـارض بـین عقلانیت فرهنگی و عقلانیت پیدا می شود. در جوامع سرمایهداری، بین کار موجود و حـوزه اقتصاد آزاد رابطه وجود دارد و سیاست و دولت سیطره دارد که موجب ایجاد سلطه طبقاتی با گسترش عقلانیت اقتصادی ونهایتاً باعث تنگ شدن حوزه عمومی میشود.

جهان سرمایه داری نخستین همان جامعه آرمانی هابرماس اسـت. او معتقـد اسـت بـرای رسیدن به جامعه آرمانی نیازی به ساختارشکنی نیست، بلکه در همین جهان امکان آن وجود دارد. در سرمایهداری نخستین، امکان توسعه سیاسـی وجـود دارد و عقـل بشـر در آن رشـد می کند و با زدوده شدن اسطورهها، بشر میتواند بـا توافـقهـای چندجانبـه جامعـه خـود را بسازد. در جامعه آرمانی هابرماس عناصر ارتباط تحریـف نشـده را مـی تـوان در هـر عمـل ارتباطی معاصر یافت.

در سرمایه داری متأخر حوزه سیستم بر حوزه زیست جهان غلبه و کـنشهـای راهبـردی توسعه می یابد و بحران ایجاد کرده، ناعقلانیت عقلانیت پدید می آید؛ حوزه عمـومی تحـت

بررسی روششناسی نظریه »کنش ارتباطی« هابرماس با رویکرد انتقادی ۱۴

سلطه حوزه خصوصی قرار می گیرد و استعمار می شود. حوزه عمومی در بحـث هابرمـاس، حوزه ای است که آدمها برای منافع تعمیمپذیرشان با همدیگر گفـت وگـو مـی کننـد . حـوزه اقتصاد و سیاست با دو واسطه پول و قـدرت مـورد بحـث قـرار مـی گیرنـد و آنهـا حـوزه خصوصی اند؛ زیرا این دو حوزه، حوزه منافع تعمیمناپذیرند . در اقتصاد، رقابت علامت ایـن است که حوزه عمومی زنده است. حوزه سیاست با واسطه قدرت، از طرفی سلطه ایجـاد و فرهنگ را نابود می کند و نظام اقتصادی انحصـاری را توجیـه و در حـوزه سیاسـت بحـران مشروعیت و در حوزه اقتصاد بحران عقلانیت ایجاد می کند. زیست جهـان کـه همـان درک عمومی یا ذخیره فرهنگی انسانها است، ارتباط اجتماعی را تسهیل میکنـداساسـاً. زیسـت جهان جایگاه منافع تعمیمپذیر است؛ زیرا در فرایند کنشهای ارتباطی شکل مـیگیـرد و بـه فرهنگ تبدیل میشود.

کنش ارتباطی به مثابه نظریهای زبانشناختی

کنش ارتباطی نظریهای زبان شناختی درباره نظامهای اجتماعی است که در سـطوح مختلـف خرد و کلان، ابعاد گوناگون یک رابطه اجتماعی مطلوب را توضیح میدهد. این نظریـه، کـه در ذیل یکی از حوزههای مختلف زبانشناختی قرار میگیرد، زبـان را نـه بـهعنـوان سیسـتم معنایی یا نحوی، بلکه در حالت کاربرد در نظر میگیرد. در این معنا، کنش ارتباطی نظریهای خاص در علم بیان شمرده میشود. علم بیان دانشی جهانشـمول و همگـانی اسـت و ویـژه زبان خاصی نیست، بلکه قواعدی یاد میگیریم که در همه زبانها کاربرد دارد و جهانشمول است. این علم مانند دانش فلسفه فراتر از زبان یـک ملـت خـاص کـاربرد دارد؛ ۱۰ ازایـنرو، کنش ارتباطی در جست وجوی اصولی است که در سطحی عمومی و کلی حاکم بـر کـاربرد بیانی زبان هستند. زبان بعدی کلی دارد که مربوط به شرایط صوری امکان ادای سخن است. هابرماس نظریهپرداز کنش ارتباطی، در ادامه بحث ارتباطی و زبانی، مفهوم » شـرایط منـدرج در فرایند تولید کلام و سخن« را طرح میکند. دراینباره و در توضیح قواعد حاکم بر کـنش ارتباطی، وی مفهوم محوری »بیان عمومی یا کاربرد همگانی« را اسـتخدام کـرده اسـت. هـر ارتباط زبانی در سه جهان بین طرفهای سخن ارتباط ایجاد میکند. هابرماس این بحـثهـا را براساس بحثهای سه جهان پوپر ـ جهان خـارج، جهـان درونـی انسـانهـا (عواطـف و احساسات)، و جهان ارزشهای بینالاذهانی ـ طرح میکند.۱۱

۲۴ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

در نظریه کنش ارتباطی هابرماس، عنصر اصلی و اساسـی گفتـار اسـت کـه زبـان در آن نقش اساسی دارد. زبان یک صورت ظاهری دارد و یک سیسـتم معـانی و یـک وضـعیت کـاربرد. زبان در اینجا به شکل گفتـاری، کـنش ارتبـاطی نیسـت، بلکـه هابرمـاس متـأثر از بحـث اعمـال گفتاری آستین و جان سرل، معتقد است در بحث زبان، فقط وضعیت کاربرد اهمیت دارد.۱۲

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.