مقاله نگرشی تربیتی به جایگاه حکمت و دانش در دنیای معاصر
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله نگرشی تربیتی به جایگاه حکمت و دانش در دنیای معاصر دارای ۳۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله نگرشی تربیتی به جایگاه حکمت و دانش در دنیای معاصر کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله نگرشی تربیتی به جایگاه حکمت و دانش در دنیای معاصر
چکیده
مقدمه
تعریف و معنای حکمت
فلسفه در دوران جدید
کاربردپذیری، ملاک علم
آموزش برای شغل و ایفای نقش در نظام اجتماعی
اتحاد عاقل و معقول
فهم هدف عالی تعلیم و تربیت
تقدّسزدایی از طبیعت
نگاه مدرن، نگاه ماشینی به انسان است
علم زدگی
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله نگرشی تربیتی به جایگاه حکمت و دانش در دنیای معاصر
ابنسینا، حسینبن عبدالله (۱۴۰۰ق)، رسائل ابنسینا، قم، بیدار
احمدی، بابک (۱۳۸۵)، معمای مدرنیته، چ چهارم، تهران، نشر مرکز
الیاس، جان (۱۳۸۵)، فلسفه تعلیم و تربیت (قدیم و معاصر)، ترجمه عبدالرضا ضرابی، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
ایزوتسو، توشیهیکو (۱۳۸۹)، بنیاد حکمت سبزواری، ترجمه جلالالدین مجتبوی، چ چهارم، تهران، دانشگاه تهران
ایلخانی، محمد (۱۳۸۶)، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس، چ دوم، تهران، سمت
پستمن، نیل (۱۳۸۵)، تکنوپولی (تسلیم فرهنگ به تکنولوژی)، ترجمه صادق طباطبایی، چ چهارم، تهران، اطلاعات
جهانگیری، محسن (۱۳۶۹)، احوال و آثار فرانسیس بیکن، تهران، علمی و فرهنگی
رفیعی قزوینی، سیدابوالحسن (۱۳۶۲)، اتحاد عاقل به معقول، با تعلیقات حسن حسن زاده آملی، تهران، علمی وفرهنگی
محمدی ریشهری، محمد (۱۳۷۶)، العلم والحکمه فی الکتاب والسنه، قم، دارالحدیث
سبزواری، ملاهادی (۱۳۸۳)، اسرارالحکم، تصحیح کریم فیضی، قم، مطبوعات دینی
سجادی، سیدجعفر (۱۳۷۹)، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
سرل، جان آر (۱۳۸۲)، ذهن، مغز و علم، ترجمه امیر دیوانی، قم، بوستان کتاب
سهروردی، شهابالدین (۱۳۷۷)، حکمه الاشراق، ترجمه و شرح سیدجعفر سجادی، چ ششم، تهران، دانشگاه تهران
شاتو، ژان (۱۳۸۴)، مربیان بزرگ، ترجمه غلامحسین شکوهی، چ چهارم، تهران، دانشگاه تهران
شارعپور، محمود (۱۳۸۷)، جامعهشناسی آموزش و پرورش، چ ششم، تهران، سمت
شرح المصطلحات الفلسفیه (۱۴۱۴ق)، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه
شولتز، دوان پی و سیدنی آلن (۱۳۸۶)، تاریخ روانشناسی نوین، ترجمه علی اکبر سیف و همکاران، چ پنجم، تهران، دوران
ملاصدرا (صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی) (۱۴۲۳ق)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار الاحیاء الثراث العربی
صلیبا، جمیل (۱۴۱۴ق)، المعجم الفلسفی، بیروت، الشرکه العالمیه للکتاب
کاپلستون، فردریک (۱۳۸۰)، تاریخ فلسفه، ترجمه مجتبی مینوی، چ چهارم، تهران، سروش و علمی و فرهنگی
کاردان، علیمحمد (۱۳۸۷)، سیر آراء تربیتی در غرب، چ سوم، تهران، سمت
کارکن بیرق، حبیب، «نگرشی انتقادی به مسئله هوش مصنوعی» (زمستان و بهار ۱۳۸۷-۱۳۸۸)، ذهن، ش ۳۶ـ۳۷
کدیور، پروین (۱۳۸۶)، روانشناسی یادگیری، تهران، سمت
گوتک، جرالد. ال (۱۳۸۸)، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، ترجمه محمدجعفرپاک سرشت، چ هشتم، تهران، سمت
لیوتار، ژان فرانسوا (۱۳۸۰)، وضعیت پستمدرن، گزارشی درباره دانش، ترجمه حسینعلی نوذری، تهران، گام نو
مک وُرتر، لَدِل (۱۳۸۲)، گناه تکنولوژی مدیریت، در: فلسفه و بحران غرب، ترجمه محمدرضا جوزی، چ دوم، تهران، هرمس
مطهری، مرتضی (۱۳۸۶)، مجموعه آثار (شرح منظومه)، چ یازدهم، تهران، صدرا
نصر، سیدحسین والیورلیمن (۱۳۸۹)، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جمعی از مترجمان، چ سوم، تهران، حکمت
نصر، سیدحسین (۱۳۸۳)، انسان و طبیعت (بحران معنوی انسان متجدد)، ترجمه عبد الرحیم گواهی، چ دوم، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامی
نقیبزاده، میرعبدالحسین (۱۳۸۷الف)، نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، چ بیست و سوم، تهران، طهوری
نقیبزاده، میرعبدالحسین (۱۳۸۷ب)، درآمدی به فلسفه، تهران، طهوری
نقیبزاده، میرعبدالحسین (۱۳۸۷ج)، نگاهی به نگرشهای فلسفی سده بیستم، تهران، طهوری
نلر، جی.اف (۱۳۸۷)، آشنایی با فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه فریدون بازرگان دیلمقانی، چ ششم، تهران، سمت
هالینگ دیل. ر. ج (۱۳۸۱)، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه عبد الحسین آذرنگ، چ چهارم، تهران، ققنوس
Eisner, E. W(1994), The Educational Imagination: On the Design and Evaluation of education programs, 3d Ed. New York, Macmillan
Velmans, Max(2000), Understanding Consciousness, London and Philadelphia, Rutledge
چکیده
در دوران گذشته، فلسفه یا حکمت که شامل همه علوم میشد، دانشی مقدس بود که با ماورای طبیعت پیوند داشت. اما با استقلال و گسترش علوم تجربیِ جدید، رفتهرفته این نگاه قدسی کمرنگتر شد، تا اینکه در دوران متأخر بهکلی از میان رفت. آنچه امروزه از واژه علم و دانش به ذهن متبادر میشود، مجموعهای از اصول و قوانینی است که با آنها میتوان بر طبیعت تسلط یافت و از آن برای منافع دنیوی بهرهبرداری کرد. براساس چنین نگرشی، هیچ نگاه رمزگونهای به طبیعت نیست و نباید در پی چیزی ورای آن بود. چنین نگرشی از نظر تربیتی پیامدهای ناگواری دارد. این نوشتار مسائل مذبور را با روش توصیفی ـ تحلیلی، بررسی میکند؛ پس از آن وظیفه نظام تربیتی ما را، در وضع یادشده، آشنا کردن متربیان خود با این نگرش پنهان، پیامدها، و راههای مقابله با آن میداند
کلیدواژهها: حکمت، علم و دانش، تقدس، تعلیم و تربیت.
مقدمه
دنیایی که در آن بهسرمیبریم، دنیایی است علمزده که نگرش پوزیتیویستی بر بیشتر مجامع علمی آن حاکم است. هنگامی که برخی صاحبنظران از دینیساختن علوم سخن میرانند، بسیاری اعتراض میکنند که میخواهند علم را ایدئولوژیک و سیاسی کنند؛ اما آیا در ورای همین نگاه پوزیتیویستی که علم را فقط امری زمینی و تجربی میداند، ایدئولوژی و سیاستی نیست؟ سیاستی که از ورود دین و اخلاق به عرصه علم، واهمه دارد؟!
از این امر میتوان با عنوان «برنامه درسی پنهان» یاد کرد که بهظاهر تدریس نمیشود، ولی اثری بسیار بیشتر از برنامه درسی آشکار دارد. بیتردید، علم بدون پشتوانه دینی و اخلاقی، مانند ابزاری خطرناک در دست دیوانهای است که میتواند جهانی را به نابودی کشاند. تاریخ هیچگاه فاجعه هیروشیما، ناکازاکی، حلبچه و سردشت را فراموش نخواهد کرد. علمی که میتواند وسیله قرب الهی باشد و باید برای رفاه حال بشر بهکار گرفته شود، در دست دیوسیرتانِ انسان صورتی است که از آن جهت مقاصد شیطانی خویش و علیه بشر استفاده میکنند. این نوشتار بر آن است که علم در دنیای معاصر با انحراف از معنای قدسی خویش، نهتنها سبب نجات بشر نشده، بلکه موجبات هلاک آن را فراهم آورده است. بنابراین، با ایجاد دگرگونی در نگرش به علم، میتوان آیندهای بهتر برای بشر چشم داشت. امری که میتوان ادعا کرد جمهوری اسلامی ایران در دنیای معاصر، تنها پرچمدار آن باشد
تعریف و معنای حکمت
پیش از آغاز بحث درباره جایگاه حکمت و دانش در دنیای معاصر، ضرورت دارد به اجمال جایگاه تاریخی آن بررسی شود، تا از این رهگذر بتوانیم موقعیت کنونیاش را ترسیم کنیم. بنابراین، این بخش را با تعاریف حکمای مسلمان از حکمت آغاز میکنیم
کندی: «حکمت، معرفت وجود حق است و وجود حق، همان واجبالوجود بذاته است» (شرح المصطلحاتالفلسفیه، ۱۴۱۴، ص ۱۱۵ )
فارابی: «حکمت همان تشبه به اِله است به حسب طاقت بشر» (همان)
ابنسینا: «حکمت عبارت است از وقوف بر حقایق تمام اشیا بهاندازهای که وقوف بر آن برای انسان ممکن است» (صلیبا، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۶۰)؛ همچنین «حکمت عبارت است از استکمال نفس انسانی بهواسطه تصور امور و تصدیق به حقایق نظری و عملی بهاندازه طاقت بشری» (ابنسینا، ۱۴۰۰ق، ص۳۰)
ملّا صدرا تعاریف گوناگونی بیان کرده است؛ ازجمله، «حکمت عبارت است از معرفت ذات حق اول، و مرتبه وجود و معرفت صفات و افعال او، و معرفت نفس و قوا و مراتب آن ;» (شرح المصطلحات الفلسفیه، ۱۴۱۴ق، ص ۱۱۶)
سرانجام حکیم سبزواری نیز مینویسد: «حکمت تعریف شده است به استکمال نفس انسانیه، با تخلق به اخلاق الله علماً و عملاً، بهقدر طاقت بشریه» (سبزواری، ۱۳۸۳، ص۵۷). «و غایت حکمت نظریه است گردیدن نفس ناطقه، عالَمی عقلی، مشابه عالَم عینی در صورت و فعلیت، نه در ماده و ظلمت» (همان، ص ۵۸)
آنچه حکیم سبزواری گفته است و در کلام حکمای سلف نیز دیده میشود، درواقع ترجمه این تعریف مشهور است که: «الحکمُ صیرورُ الانسانِ عالَماً عقلیاً مُضاهیاً لِلْعالَمِ العَینی». این تعریف که در کلمات فارابی و ملّاصدرا دیده میشود، گویا تعریفی برگرفته از مکتب فیثاغوریان یا مکتب اخلاقی رواقیان است که همان استکمال نفس باشد در جهت علم و عمل. با توجه کلی به این تعاریف روشن میشود که از فلسفه دو هدف عمده کانون توجه بوده است؛ علم و عمل. البته عملی که میتوانست مدنظر فلاسفه الهی باشد همان تهذیب نفس است (سجادی، ۱۳۷۹، ص ۶)
بنابرآنچه گذشت آشکار میشود که مراد از «حکمت» در اصطلاح «الحکم الالهی» نزد فیلسوفانی مانند سهروردی و حکمای متأخر مسلمان، حقیقتی است که نه فقط در ذهن، بلکه باید در همه وجود انسان حاصل شود (نصر و لیمن، ۱۳۸۹، ج۱، ص۴۸)
بنابراین، حکمت معنایی برتر از فلسفه دارد و حکیم، بهتعبیر پائولو فریره، بانک اطلاعاتی (ر.ک: شارعپور، ۱۳۸۷، ص۶۱) نیست که عمری را در راه حفظ مفاهیم ثقیل و جانفرسا صرف کرده باشد؛ بلکه حکیم کسی است که آنچه آموخته است در عمل نیز به منصه ظهور بنشاند. نظر به همین معنویبودن و ظهور علم در عمل است که ایزوتسو معتقد است که «حکمت» را میتوان بنا بر پیشنهاد هانری کربن، «تألّه» ( Theosophy) نامید (ایزوتسو، ۱۳۸۹، ص۳)
نصر در اینباره مینویسد
در جامعه اسلامی «حکیم» را کسی میدانستند که زندگی او براساس حکمتی باشد که بهطور نظری از آن آگاه است؛ نه کسی که فقط میتواند با هوشمندی درباره مفاهیم ذهنی بحث و مباحثه کند (نصر و لیمن، ۱۳۸۹، ج۱، ص ۴۶). ; زندگی و آثار حکیمان مسلمان این نکته را گواهی میدهد که فلسفه امری است که ذهن و نفس را متحول میسازد و در نهایت هرگز از تهذیب نفس و آن قداست جدا نیست که مآلاً لازمه معنی حکمت در متون اسلامی است (همان، ص ۴۹)
این بخش را با بیان دیدگاه دو فیلسوف معروف قرون وسطای غرب درباره فلسفه به پایان میبریم: بوئتیوس برآن بود که فلسفه انسان را بهسوی خداوند راهنمایی میکند و او را به خداوند شبیه میسازد (ایلخانی، ۱۳۸۶، ص۱۳۷). توماس آکویناس نیز فلسفه اولی را بهمعنای علم درباره الوهیت در نظر گرفت و غایت فلسفه اولی را شناخت خداوند میدانست (همان، ص ۴۳۹). چنانکه ملاحظه میشود، این تعاریف همسو با تعاریفی است که از حکیمان مسلمان نقل شد؛ ازاینرو، وجه جامع تعاریف یادشده، رسیدن به کمال و معنویتی است که به شناخت خداوند و سرانجام، خداگونهشدن انجامد
فلسفه در دوران جدید
چنانکه میدانیم فلسفه غرب در دوران جدید از مباحث وجودشناختی بسیار دور شده و بیشتر به مباحث معرفتشناختی پرداخته است. این امر شیوه چیره در فلسفه غرب، بهویژه پس از کانت است؛ اما در فلسفههای متأخرتری چون اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم، پراگماتیسم، پستمدرنیسم و; وضع بهگونهای دیگر است. امروزه یافتن وجه جامعی که بتواند همه فلسفهها را دربرگیرد، بسیار مشکل است. شاید به بیان ویتگنشتاین، فقط بتوان یک شباهت خانوادگی میان آنها یافت؛ ازاینرو در فلسفههای متأخر، ترادف موجود میان فلسفه و حکمت از میان میرود. شاید در این مجال، اشاره به تاخت و تاز پوزیتیویستهای منطقی به مابعدالطبیعه و بیمعنا پنداشتن آن، برای اثبات این ادعا کافی باشد
کاربردپذیری، ملاک علم
روزگاری به کسانی حکیم گفته میشد که به همه علوم زمان خود آگاه بودند. حکیم «کسی بود که شروط و قوانین برهان را بشناسد و به علم ریاضی، طبیعی [فیزیک] و علم الهی تا حدی که در توان انسان است، دست یابد» (شرح المصطلحات الفلسفیه، ۱۴۱۴ق، ص ۱۱۹)
همچنین حکیم «بر فیلسوف، عالم، طبیب و بر صاحب حجت قطعیهای که برهان نامیده میشود اطلاق میگشت و او کسی است که آنچه را که [علم بدان] ممکن است و آنچه را که باید عمل شود میداند» (صلیبا، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص ۴۹۵)
اگر روزگاری سخن از آموختن علم برای علم و عمل بود، امروز چنین امری اعتبار خود را از دست داده است. دنیای امروز، دنیایی است که در آن همهچیز از دیدگاه کاربرد و استفاده نگریسته میشود، آنچه به کار آید و بتواند در عمل سودمند باشد، محترم است؛ وگرنه باید فراموش شود. این نگرش تا بدانجا پیش میرود که حتی به دین نیز با چنین باوری مینگرند! ویلیام جیمز، فیلسوف پراگماتیست آمریکایی، بر اساس مبنای پراگماتیستی خود درست، خوب و سودمند را از هم متمایز نمیداند. او اندیشهای را درست میداند که نتایج خوب و سودمند دارد و بهعکس. وی همین دیدگاه را درباره ایمان به خداوند نیز بهکار میبرد و برآن است که این باور به انسان نیرو، و به زندگانی معنا میبخشد (نقیبزاده، ۱۳۸۷ب، ص ۲۳۶)
در دنیایی که به دین از چنین منظر کاربردانگارانهای نگریسته میشود، ناگفته پیداست که وضع علم چگونه خواهد بود. امروزه علم به ابزاری در دست حکومتها تبدیل شده است که از آن برای اعمال قدرت و نفوذ خود و به بند کشیدن ملل ضعیف بهره میجویند. این سخن منسوب به امیرمؤمنان(ع) که رهبر معظم انقلاب بسیار به آن استناد میکنند: «العلمُ سلطانٌ، من وَجده صالَ به ومن لم یَجده صیل علیه»، (محمدی ریشهری، ۱۳۷۶، ص۶۰) امروزه بهطور کامل نمود یافته است. اگر روزگاری، قدرت نظامی ملاک برتری و تفوق قومی بر قوم دیگر بود، امروزه این ملاک جای خود را به علم داده است و قدرت نظامی فقط بخشی از قدرت افسارگسیخته علم شده است. کسانی که علم دارند، غالباند و کسانی که ندارند مغلوب
متأسفانه، امروزه که این قدرت در دست استکبار جهانی است، از آن برای دستیابی به اهداف شیطانی استفاده میکند. در چنین اوضاعی سخن گفتن از تقدس و معنوی بودن علم، بیشتر به شوخی نزدیک است تا واقعیت
حکمت یا فلسفه نزد گذشتگان، شامل همه علوم بود و به دو گونه تقسیم میشد: نظری و عملی. فلسفه نظری بر علم الهی که همان علم اعلی است، علم ریاضی که همان علم اوسط، و علم طبیعی [فیزیک] که همان علم اسفل است، بخشپذیر بود (صلیبا، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۶۰). اما امروزه مشاهده میکنیم که جای اینها عوض شده است؛ طبیعیات یا فیزیک، علم اعلی شده است؛ چراکه اسباب سلطه بر طبیعت را فراهم میآورد، ریاضیات نیز به ابزاری برای فیزیک و شیمی و; درآمده است. آنچه در این اوضاع، در حاشیه مانده، فلسفه بهمعنای حِکمیِ آن است که در دوران متأخر به شدیدترین حملات دچار شده است. پوزیتیویستها آن را بیمعنا دانند، اگزیستانسیالیستها در حل معضلات کنونی بشر ناتوانش میپنداند و پستمدرنها آن را اسیر و در بندِ «مطلق»ها میخوانند
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.