مقاله اسماء و صفات خدا در قرآن
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله اسماء و صفات خدا در قرآن دارای ۱۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله اسماء و صفات خدا در قرآن کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله اسماء و صفات خدا در قرآن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله اسماء و صفات خدا در قرآن :
اسماء و صفات خدا در قرآن
الکافى
اسم «کافى» در قرآن یک بار آمده و در همان مورد وصف خدا قرار گرفته است، چنانکه مىفرماید:
الیس الله بکاف عبده و یخوفونک بالذین من دونه و من یضلل الله فما له من هاد(زمر، ۳۶).
آیا خدا (درنگهدارى) بندهاش کافى نیست، تو را از غیر خدا مىترسانند، هر کس را خدا گمراه کند، هیچ راهنمائى براى او نیست.
کفایت در زبان فارسى معادل با لفظ «بس» در زبان فارسى است و مفاد آن این است که نیاز به چیز دیگر نیست و آیات قرآن نیز بر این معنى گواهى مىدهند، چنانکه مىفرماید:
;و کفى بربک هادیا و نصیرا(فرقان، آیه ۳۱).
بس است که پروردگارت هدایت کننده و یارى دهنده است.
و در آیه دیگر مىفرماید: `
;فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم(بقره، آیه ۱۳۷).
خداوند در دفع شر آنان ترا کافى است او شنونده و دانا است.
نمایش این اسم در زندگى بشر این است که نسبتبه افراد نیازمند در حد امکان کمک کرده و نیاز آنها را رفع کند و از این طریق مظهر اسم «کافى» باشد.
الکبیر
اسم «کبیر» در قرآن به طور مرفوع و منصوب ۳۶ بار آمده و در ۶ مورد وصف خدا قرار گرفته، و گاهى با اسم «متعال» و احیانا با اسم «العلىغ» همراه مىباشد، چنانکه مىفرماید:
۱ – عالم الغیب والشهاده الکبیر المتعال(رعد، ۹). آگاه از غیب و شهادت، بزرگ و برتر.
۲ – ;و ان الله هو العلی الکبیر(حج، ۶۲). خدا همان برتر و بزرگ است. (۱) `
«کبیر» در مقابل صغیر است و گاهى بخش عمده یک پدیده را «کبر» مىنامند چنانکه مىفرماید: ; والذی تولى کبره(نور، ۱۱): آن کس که معظم این پدیده را متصدى بوده است.
«راغب» مىگوید: کبیر و صغیر از اسمهاى متضایف مىباشند و به هنگام مقایسه دو چیز با یکدیگر به کار مىروند، و کوچکى و بزرگى گاهى در حجم و گاهى در عدد بکار مىرود. ولى سپس در باره امور غیر محسوس که از منزلت و فعتبرخوردارند به کار رفته است.
از این که لفظ «کبیر» همراه با «متعال» و «على» وارد شده، حاکى از آن است که مقصود از بزرگى مساله حجم و تعداد نیست، بلکه مقصود بزرگى از نظر منزلت و کمال وجودى است. و به خاطر همین رفعت منزلت است که خدا داورى را به خود اختصاص داده و علت آن را «على» و «کبیر» بودن خود مىداند چنان که مىفرماید:
; و ان یشرک به تؤمنوا فالحکم لله العلی الکبیر(غافر، آیه ۱۲).
اگر به او شرک ورزند ایمان مىآورید، حکم از آن خدائى است که برتر و بزرگ است.
الکریم
اسم «کریم» در قرآن ۲۶ بار آمده و در سه مورد وصف خدا قرار گرفته است، چنانکه مىفرماید:
۱ – فتعالى الله الملک الحق لا اله الا هو رب العرش الکریم(مؤمنون، ۱۱۶).
پس بلند مرتبه استخدا، فرمانرواى حق، خدائى جز او نیست صاحب عرش و بزرگوار است.
۲ – ; و من کفر فان ربی غنی کریم(نمل، ۴۰): اگر کسى کفر ورزد، (ضررى به خدا نمىرساند) پروردگار من بىنیاز و بزرگوار است.
«ابن فارس» مىگوید: کریم حاکى از شرافت در ذات یا در صفات است. گاهى مىگویند: مرد کریم، اسب کریم، و کرامت در اخلاق این است که از گناه کسى درگذرد. «ابن قتیبه» مىگوید: کریم کسى است که از گناه کسى صرفنظر کند. و اگر خدا را کریم مىنامیم به خاطر این است که گناه بندگانش را نادیده مىگیرد.
«راغب» مىگوید: هرگاه خدا را به اسم کریم توصیف کنیم کنایه از نیکى و احسان آشکار او است و هرگاه انسان را با آن توصیف کنیم کنایه از خوى و کردار نیک او است.
ظاهر این است که کریم یک معنا بیش ندارد و آن «شرافت» اعم از ذات یا صفات است. و اگر در نیکوکارى وجود و احسان بکار مىرود، به خاطر این است که از مظاهر کرامت در فعل است. و همچنین گذشت از دشمن به هنگام قدرت از آثار همین نوع کرامت است.
آرى گاهى در قرآن کافر به کریم توصیف شده است ولى آن از باب بکار بردن لفظ در معنى ضد آن براى مبالغه در معنى مورد نظر مىباشد. چنانکه مىفرماید:
ذق انک انت العزیز الکریم(دخان، ۴۹): بچش عذاب را چون که تو همان انسان نیرومند و بزرگوارى، (مقصود این است که تو در دنیا خود را نیرومند و شریف مىپنداشتى) ولى اینک معلوم شد که تو ذلیل و زبونى.
حرف لام
اللطیف
اسم «لطیف» در قرآن هفتبار آمده و در همه موارد وصف خدا قرار گرفته است، گاهى تنها با اسم «خبیر» و احیانا با دو اسم «علیم» و «حکیم» همراه آمده است، مانند:
۱ – لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر(انعام، ۱۰۳) : دیدگان او را درک نمىکنند ولى او دیدگان را درک مىکند و او باریکبین و آگاه است.
۲ – ; ان ربی لطیف لما یشاء انه هو العلیم الحکیم(یوسف، ۱۰۰) : پروردگار من در انجام آنچه بخواهد دقیق است. او است دانا و فرزانه.
۳ – الم تر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضره ان الله لطیف خبیر(حج، ۶۳) :نمىبینى که خدا از آسمان آب فرو مىفرستد و روى زمین سرسبز مىشود خداى من دقیق و آگاه است.
۴ – یا بنی انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فی صخره او فی السموات او فیالارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر( لقمان، ۱۶) : اى فرزند من اگر خطیئهاى به اندازه سنگینى دانه خردل باشد، و در دل سنگ بزرگ یا آسمانها یا زمین قرار گیرد (بر خدا مخفى نمىماند) آن را مىآورد. خداوند دقیق و آگاه است.
۵ – الله لطیف بعباده یرزق من یشاء و هو القوی العزیز(شورى، ۱۹): خداوند به بندگان خود مهربان است هرکس را بخواهد روزى مىدهد، و او توانا و قدرتمند است.
۶ – الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر(ملک، ۱۴) : آیا آن کس که آفریده است، (به مخلوق خود) علم ندارد، درحالى که او دقیق و آگاه است.
۷ – واذکرن ما یتلى فی بیوتکن من آیات الله و الحکمه ان الله کان لطیفا خبیرا(احزاب، ۳۴) : آنچه در خانههاى خود از آیات خدا و حکمت تلاوت مىشود، یاد آورید، خداوند دقیق و آگاه است.
اینها آیاتى است که در آنها اسم «لطیف» به عنوان وصف خدا آمده است. اکنون باید معنى آن را به دست آوریم.
«ابن فارس» مىگوید: این لفظ دو معنى بیش ندارد، یکى حاکى از «رفق» و «مهربانى» و دیگرى حاکى از «ریزى و باریکى» است.
توضیح آنچه که در «المنجد» آمده، این است: هرگاه این لفظ از باب (نصر ینصر) گرفته شود با حرف جرى مانند ب و لام، متعدى، و به معنى رافت و مهربانى خواهد بود چنانکه مىگویند : (لطف یلطف بفلان و لفلان رفق به). ولى هرگاه از باب (شرف یشرف) باشد، نیازى به مفعول نداشته و به معناى دقت و ظرافتخواهد بود.
هدف از توصیف خدا در آیات یاد شده به این اسم یکى از دو مطلب است:
یا بیان دقت و ظرافت کنایه از برترى از اندیشه انسان، و یا محبت و مهربانى است، اینک چهار مورد را یادآور مىشویم:
۱ – ذات اقدس الهى «لطیف» و نامحسوس است از این جهت دیده نمىشود و لذا خدا در تعلیل نامرئى بودن خود از کلمه «لطیف» به عنوان علت استفاده کرده مىفرماید: لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر و در حقیقت علت جمله نخست و صف «لطیف» و علت جمله دوم اسم «خبیر» است.
۲ – آگاهى از پوشیده و پنهانها و آیه سوره لقمان ناظر به همین معناست: یا بنی انها ان تک مثقال حبه من خردل ; ان الله لطیف خبیر.
۳ – لطیف در تدبیر چنان که آیه سوره یوسف ناظر به همین معنا است چون پس از بیان سرگذشتیوسف که از دل چاه او را به تخت فرمانروائى رساند، چنین مىفرماید: ان ربی لطیف لما یشاء یعنى کارش را آنچنان با دقت و ظرافت صورت مىدهد که فراتر از اندیشه و خرد انسان است.
۴ – بیان رافت و مهربانى خدا و لفظ لطیف در آیه شورى ناظر به همین معنا است، چنانکه مىفرماید:ان الله لطیف بعباده یرزق من یشاء.
با توجه به این که کلمه لطیف یکى از اهداف چهارگانه را در این آیات تعقیب مىکند مىتوان گفت همه این معانى جلوههاى یکى از دو معنائى است که ابن فارس بیان کرد.
سه مورد نخست را باید از شاخههاى لطیف به معنى دقیق گرفت و در حقیقت لازمه دقیق بودن ذات نامرئى بودن و آگاهى از پنهانها و تدبیر فراتر از حس و خیال و خرد مىباشد.
ولى مورد چهارم مربوط به معنى دوم است که همان رفق مىباشد.
اصولا معارف و مسائل عقلى فراتر از آن است که الفاظ محدود براى تبیین آن کافى و رسا باشد، از این جهت وحى الهى از استعاره و کنایه کمک مىگیرد و اگر به صورت علمى مىگفتخدامجرد از ماده و فراتر از حس است در عین صحتیک بحث فلسفى مىشد، درحالى که وحى به زبان دیگر سخن مىگوید از این جهتبراى رساندن تجرد ذات از ماده از لفظ لطیف که در اصطلاح ما معادل با ظریف است، کمک مىگیرد و مىرساند که او فراتر از دیدگان ماست.
همچنین براى بیان آگاهى از پنهانها، بهترین راه این است که لطیف و دقیق بودن ذات را گواه بر نفوذ او در گستره هستى بگیرد، زیرا شئ دقیق مىتواند نافذ باشد از این جهت علمش گسترده و فراگیر است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.