تحقیق در مورد ‹‹ کسی را که بخواهند می سازند ››
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
تحقیق در مورد ‹‹ کسی را که بخواهند می سازند ›› دارای ۲۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد ‹‹ کسی را که بخواهند می سازند ›› کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد ‹‹ کسی را که بخواهند می سازند ››،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن تحقیق در مورد ‹‹ کسی را که بخواهند می سازند ›› :
‹‹ کسی را که بخواهند می سازند ››
خانمی هستم که الان حدود ۴۶ سال دارم . از اول علاقه مختصری به امام هشتم علیه السلام داشتم و در عبادات هم کوتاهی نمی کردم ولی آنقدر هم محکم نبودم . اگرچه خودم از قبل اعتقادات نسبتاً ضعیفی در خصوص ائمه معصومین علیه السلام داشتم و به بعضی اعمال که مورد رضای آنها بود عمل می کردم . مثل قرآن خواندن و دعاهای دیگر و مقیّد بودن هر هفته به زیارت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و السلام و با توجه به مشکلات فراوان زندگی در سال ۸۰ که موفق به زیارت امام زمان علیه السلام در عالم رویا شدم ( که شرح آنرا بعداً می نویسم .)
که این رویا دگرگونی عجیبی در من به وجود آورد و نسیم امیدبخشی را احساس می کردم و نمی دانستم که واقعاً تا الان تحت نظر آنها بودم و در حال حاضر احساس بسیار قوی و شاید بگویم یقین بیشتری پیدا کردم که در تمام زندگیم دست امام زمان علیه السلام را احساس می کنم و با راهنمائی های یکی از همسایگان حقایق پشت پرده آهسته آهسته آشکار می شد و این دگرگونی معنوی را در خودم می دیدم و هم در بچه هایم و شوهرم که مقداری شرح حال آن را بیان خواهم کرد .
حال ممکن است سؤال کنید دگرگونی چه بوده ؟ اتفاقات عجیبی که رخ داده چه بوده و چگونه رخ داده ؟ دست امام زمان علیه السلام در زندگی تو چگونه بوده که امروز آن را به وضوح احساس می کنی و هزاران مطلب پشت پرده دیگر که می توانی آشکارا قلم بدست گرفته و شرح زندگی خودم را بنویسم .
شاید دیگران از این گذر زندگی پندی بگیرند و در سختیها و فشارهای زندگی صابر بوده باشند که جزای آن نزد پروردگار است . راستی از آخر شروع کنم همین که قلم بدست گرفته ام و این مطلب را می نویسم آنهم لطفی از الطاف دیگر است که آن را شما می خوانید ، شاید با خواندن این مطلب حداقل لحظه ای توجه شما به امام زمان علیه السلام جلب گردد و از قالب مادی لحظه ای خارج شوید و به آن وجود مقدس و عنایات خاصه اش توجه کنید .
بودم پی گناه و تو چون سایه بر سرم عمری بود خجالت این کار می کشم
منظورم از این شعر آن نیست که من گناه می کردم . بلکه بی توجه به امام زمان علیه السلام بودم و اکنون تمام زوایای وجودم متوجه آن حضرت است . واقعاً شرمنده ام که نمی فهمیدم من را هدایت می کنند ، مورد لطف خود قرار می دهند ، از سخت ترین مهالک دنیوی نجاتم می دهند ولی باز هم من بی توجه بوده ام . از این بی توجهی ام عذر می خواهم و استغفار می کنم .
حالا کمی می فهمم که نه در زندگی من بلکه در دوران زندگی همه مردم خداوند تبارک و تعالی عزیزی را ، محبوبی را و بهتر بگویم راهنمائی را بدون منّت برای هدایت تک تک ما قرار داده و ما هستیم که سرپیچی می کنیم . خداوند را شکر که من قبل از مردنم از خواب غفلت بیدار شدم و بدنبال شناخت امام معصوم براه افتادم ، اگر بیدار نمی شدم و به خواب ابدی فرو می رفتم چه می شد . خدایا این راز بزرگ هدایت و این لطف بی نهایت را چگونه شکرش باید نمود ” الحمد لله و المنه ” .
امروز که حدود یکسال از آشنایی ما با این همسایه می گذرد پس از استفاده از راهنمائی های او از عبادتم لذت عجیبی می برم . زیارت را می فهمم و انس با ولی نعمتم علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و السلام دارم . لذتی که وصف آن را نمی توان کرد و از ارواح مؤمنین که در جوار ملکوتی این امام همام خفته اند استفاده های بسیاری کرده ام . از مناجات با خداوند تبارک و تعالی لذّت می برم
. زمانیکه در محراب عبادتم می ایستم و یا در نیمه های شب با خداوند راز و نیاز می کنم و خود را در سایه رحمت بی منتهای الهی احساس می کنم و بهتر بگویم الطاف امام زمان علیه السلام را در بیداری و خواب می فهمم . به من نوید های خوب و خوش می دهند که از بیان آنها عاجزم و امروز در تمام وجودم امام زمان علیه السلام را احساس می کنم و این لطف هم از ناحیه مقدس خودشان است و وعده ای که داده بودند چند روز دیگر عملی خواهد شد . یعنی زیارت جدم حضرت رسول اکرم (ص) و ائمه بقیع و زیارت خانه خدا . امیدوارم که در این سفر معنوی توشه خوبی بردارم و زاد آخرتی تهیه کنم ، سر از پا نمی شناسم تا به لقاء محبوبم برسم و این توفیق را از خدا می خواهم که مرا موفق به زیارت امام زمانم علیه السلام موفق فرماید انشاءلله .
رویای صادقانه :
حدود سه سال پیش شبی در عالم رویا حضرت بقیه الله روحی له فداه را خواب دیدم که در مجلس روضه ای بودیم عده ای زیاد حضور داشتند ولی بطور پراکنده نشسته بودند و چند نفری هم روی صندلی نشسته بودند . خانمی که کنار من روی زمین نشسته بود ، فرمودند که فکر می کنم امشب امام زمان علیه السلام تشریف بیاورند . سؤال کردم چطور مگر؟ خانم گفتند : فضای مجلس و روحانیت اینطور نشان می دهد چون بیشتر وقتها می آیند .
در همین موقع تمام مجلس را نور خیره کننده ای فرا گرفت و حضرت بقیه الله روحی له الفداه وارد شدند ولی ورودشان را نفهمیدم که از کجا و چگونه بود . همان خانمی که کنار من نشسته بود گفت ایشان هر کجا که بخواهند و کنار هر کس که بخواهند می نشینند . من سؤال کردم پهلوی من می آیند ؟ گفت : آری . و من در همین حال به امام علیه السلام نگاه می کردم . حضرت بقیه الله روحی له الفداه به من تبسمی کردند و پس از چند لحظه ایشان را کنار خودم دیدم . پرسیدند چه می خواهی ؟ عرض کردم دوست دارم به مکه مشرف شوم . فرمودند یک ماه دیگر خوب است . گفتم خیر آمادگی ندارم . فرمودند یکسال دیگر خوب است . گفتم بسیار عالی است و از خواب بیدار شدم .
فصل مکه فرا می رسید :
از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم و لحظه شماری می کردم . از اول فروردین تا اول مرداد چقدر دیر گذشت . گاهی اظهار می کردم اگر من زنده نباشم و بمیرم چه می شود و این همسایه ما می گفت تو زنده هستی و به مکه هم مشرف می شوی و به تو لطف خاصی هم می کنند .
تا اینکه خرداد ماه بود ، در عالم رویا خود را در جلسه امتحانی دیدم و سؤال ها را پخش کردند ، من به سؤال ها نگاه کردم دیدم همه سؤال ها را بلد هستم و خواستم برگه را زود تحویل بدهم . شخصی با ظرف شکلات جلو آمد و گفت : از این شکلات ها بردار حالا تو وقت داری شکلات بخور . از خواب که بیدار شدم مطمئن بودم که سفر حج را مشرف خواهم شد و تعبیر همسایه ما هم همین بود .
آغاز سفر ۲/۵/۸۴ :
کاروان ما اعلام کرده بود ساعت ۱۰ شب همه فرودگاه باشند . من هم طبق معمول سر ساعت خود را به فرودگاه رساندم . عده ای از اقوام و فرزندان و این همسایه برای بدرقه آمده بودند . هواپیمای ما ساعت یک بعد از نصف شب از فرودگاه مشهد مقدس به طرف مدینه منوره پرواز کرد و حدود سه ساعت و نیم بعد ما در فرودگاه مدینه به زمین پر نور و با عظمت الهی نشستیم .
هفته اول مدینه منوّره :
انتظار به سر آمده بود و من لحظه به لحظه به حرم امن نبوی و ائمه بقیع نزدیک می شدم و مدتی که در هواپیما بودم از فرط خوشحالی فقط گریه می کردم تا ما را به هتل بردند و خوش آمد گفتند . کلید اطاق ها را به زوّارها تحویل داده و پس از اقامه نماز صبح به طرف حرم جدم رسول الله حرکت کردم . نمی توانم حالم را بنویسم فقط می گفتم به خاطر این توفیق الحمد لله .
راستی بر بال ملک سوار و پرواز کرده ای . شاید بخندی ولی وقتی وارد شهر نور شدم ، وقتی قدم به سرزمین وحی نهادم ، وقتی توجه اندکی کردم که این سرزمین و یا حداقل این حرم نبوی و اطرافش جای جای آن نشانی از زهرا سلام الله علیه است ، نشان از مولا علی علیه السلام است ، اگر حسابگران جمع شوند و قدم های پیامبر عظیم و شأن و فرزندانشان را در طول مدت زندگی مادی محاسبه کنند .
می فهمید که هر قدمی که بر می دارید و قدم دیگر را به زمین می گذارید به جای پای یکی از این سفیران الهی نهاده اید . از سرعت پرواز بر بال ملک کم نکنم واقعاً سیرالی الله است و در آنجا خدا دیده می شود و خاندان پاک نبوت ، مظلومیت بود و عصمت . وقتی از بالا به اطراف می نگریستم ، می دیدم تمام عاشقان سر از پا نمی شناسند و قطرات اشک از گوشه چشمان نازنینشان می چکید . بد نیست از یکی دو نفر سؤال کنم تا قبل از آنکه اوج بگیرم .
راستی آقا و خانم برای چه گریه می کنید
مگر کسی روضه می خواند ، مگر ناراحتی داری ، مگر در غم عزیز از دست رفته ات نشسته ای ؟ هر چه پرسیدم جواب نداد و بالاخره گفت نمی دانم . دلم می سوزد . برای چی ؟ برای چه کسی ؟ باز گفت نمی دانم ، همه چیز به هم ریخته .
به مظلومیت زهرا سلام الله علیها گریه ام گرفت ، یا به غربت امام مجتبی علیه السلام ، یا به سکوت پر از معنای رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و یا همه اینها مرا به سوی خدا دعوت کرده اند و اصلاً شاید هم برای خدا گریه می کنم امّا خدا خودش برای این خاندان روضه خوانده است .
مدینه شهر پیغمبر، مدینه محفل قرآن ، هزاران راز دارد و این اسرار پنهان نیست .
راستی قبل از آمدنم مرا راهنمائی کرده بودند . گفتند همه چی فاطمه سلام الله علیها است . من هم با نام فاطمه سلام الله علیها شروع کردم و پروازم را ادامه دادم . چرا اشک در چشمانت جمع شده من که روضه نمی خوانم . امّا بهتر است کمی بالاتر بروم و از معنویت این شهر نور استفاده کنم . شاید مناظری زیبا ببینم و بتوانم مقداری از آن را برای شما شرح و هم آغاز نقطه اوج باشد .
وارد فضایی شدم که نور قرآن هایی که خوانده بودم و توجه خاصی که به صدیقه طاهره سلام الله علیها پیدا کرده بودم و بوی عطر معنوی ناگهان منظره عجیبی توجه مرا به خود جلب کرد .
خانمی دست دو طفل کوچک خود را گرفته و از کوچه های مدینه می گذرد که ناگاه شخصی به او نزدیک می شود و بی خبر سیلی به روی ماهش می زند . آن وقت صدای بالهای ملائکه که از آسمان به زمین و از زمین به آسمان می رفتند را می فهمیدم . در این رفت و آمد صدای ” لعن الله قاتلتک فاطمه سلام الله علیها ” بگوش می رسید . من که سبک بال شده بودم و فقط مرا حرکت می دادند و می دیدم شانه های مرا خانمی که پوشیه زده گرفته و به راست و چپ هدایت می کند و صدای گریه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم به گوش می رسید که می فرمود : اگر سفارش نمی کردم چه می کردند .
هر کس فاطمه سلام الله علیها را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و هر کس مرا اذیّت کند خدا را اذیّت کرده است .
این مکاشفه باعث شد که توجه من بیشتر و بیشتر گردد . ناگهان مثل آنکه مأموریت خاتمه پیدا کند و من از بالای بلندی به زمین بیفتم . به خود آمدم دیدم تمام اطرافم غرق در نور و صدای ناله و گریه بلند است و من هم مثل ابر بهار اشک می ریزم .
خدایا من لایق نبودم تا شوم قربان دوست ، این توفیق و لطف بی منتهای تو مرا قابل کرد . از خدا تشکر می کردم که دستی از غیب به دستم رسید . مثل اینکه دیگر به تمام آرزوهای خود رسیده بودم و سر از پا نمی شناختم . خدایا از یک طرف غرق در شادی و از طرف دیگر غرق در ماتم هستم نمی دانم چرا این شهر این قدر جگر آدم را می سوزاند . شادی ام به خاطر سالروز تولد حضرت صدیقه سلام الله علیها است ولی اشک از برای چیست . مگر در این شهر آتش به جان کسی زده اند .
مگر چه حادثه ای در این شهر رخ داده که ما بی خبر هستیم و شاید من بی خبر هستم . واقعاً اگر بگویم که نمی توانم حالم را وصف کنم شاید باور نکنید و یا اگر بگویم نمی توانم حالم را برای شما بنویسم باور نکنید .
گاهی به خودم می آیم و گاهی مانند بیماران صعب العلاج بیهوش می شوم ، این چه رازی است خدایا کی آشکار خواهد شد . اگر پیامبر مکرم اسلام از مکه معظمه از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سفر کرد و از آنجا به آسمان درآمد و تا قاب قوس پرواز کرد و با همین بدن مادی سیر الی الله نمود می فهمیم عظمت روح چقدر زیاد است و حالا شاید مقداری بیشتر بفهمم که روح چیست و ادراک روح یعنی چه ؟
روز بعد از سوم تازه متوجه شده بودم که مهمان چه کسی هستم و ملائکه را احساس می کردم که همراه و مراقب من هستند . چه پذیرایی خوبی که انسان نمی خواهد از این مهمانی با عظمت خارج شود . راستی خواب یعنی چه ؟ دیگر معنی نداشت ! گرسنگی به همین نوع ، فقط از عبادت و مناجات با رحمت للعالمین و فرزندان پاکش لذّت می بردم و در این غذای روح جسمم شاداب بود . از بیماری که هیچ خبری نبود ، ناراحتی معده ، طپش قلب ، مثل این که من دیگر مال خودم نیستم و اکنون احساس می کنم که از فراغ فراق حاصل می کنم و لحظه و ساعت هایی که در شهرم به سختی می گذشت در اینجا مانند برق می گذرد .
چهار روز است در این شهر به سر می برم . وقتی صبح ها بین الطلوعین کنار قبرستان بقیع می روم . کاروان های متعدد هر یک زیارت نامه می خوانند ، روضه می خوانند . سر بر دیوار بقیع می گذارم و بیاد مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها و پدر بزرگوارم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم اشک می ریزم که چقدر مظلوم بوده اند ، آنها را نشناختند و حالا هم نمی شناسند و راضی هم نیستند که بشناسند ، چقدر سخت است .
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.