مقاله تاریخ و وجه تسمیه نیشابور
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله تاریخ و وجه تسمیه نیشابور دارای ۲۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله تاریخ و وجه تسمیه نیشابور کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تاریخ و وجه تسمیه نیشابور،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله تاریخ و وجه تسمیه نیشابور :
تاریخ و وجه تسمیه نیشابور
نیشابور قدمتی بسیار دراز دارد و بنیانگذار نخستین آن را «انوش بن شیث بن آدم» دانسته اند. تاریخ پیش از ساسانیان آن در هاله ای از ابهام و تردید قرار دارد اما در زمان ساسانیان چهره تاریخی و شناخته شده ای به خود گرفته، آگاهیهای بیشتری از آن در دسترس است. باید بر فراز بام تاریخ شبهایی دراز بیدار نشست تا گوشه ای از تاریخ پرفراز و نشیب آن در منظر دید قرار گیرد. اقوام گوناگون به این شهر پای گذاشتند و بسیاری هستی اش را سوزاندند و ذخایر فرهنگی اش را قارت کردند و مدارس شکوهمند و پرآوازه اش را ویران نمودندو مردمش رابه تیغ خونچکان جلادان سپردند. برخی نیز به کوشش و همتشان به ذخایر آن افزودند و در راه اعتلای آن گام برداشتند. گویند نیشابور بیست و سه بار از نقشه ها حذف شده و باز به نیروی همت زنان و مردان خستگی ناپذیرش خال رخ هفت کشور شد. آنجا را شهر قلمدانهای مرصع نیز گفته اند. زیرا هنگام گذر امام هشتم شیعیان جهان حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بیست و چهار هزار قلمدان مرصع در نوشتن حدیث پرآوازه سلسله الذهب در دست دانشمندان به حرکت درآمد. نزدیک به شش هزار تن از یاران رسول خدا (ص) اقطاب و مشایخ و اندیشمندان زیر خاک آن چشمه فرو بسته اند. درباره مرتبه علمی آن همان بس که در تاریخ اسلام تنها نام سی و سه مدرسه ذکر شده است که بیست و هفت مدرسه آن در نیشابور و چهار مدرسه نیز در جهان گسترده آن روز قرار داشته اند. اینجا در دوره های گونه گون زادگاه و مهد و پرورشگاه بزرگانی فعال در زمینه شعر و عرفان و فلسفه و هنر بوده است. مهد بزرگانی که در فاجعه حمله مغول مردانه ایستادند و با خون خود از شرفشان دفاع کردند. هرچند استخوانهای نیشابور، این بار زیر فشار دندانهای نیز مغولان خرد شد.
نیشابور را به زبان عربی «نیسافور» تلفظ می کنند که از کلمه فارسی و قدیمی «نیوشاپور» به معنی کار خوب یا جای خوب شاه گرفته شده است. این شهر از آنجا که بارها به دست خونخواران و ویرانگران بسیار، به تلی از خاک بدل شده و دگرباره سربلند کرده است، بانیانی چند داشته است که از آن میان، پسر اردشیر بابکان را بانی نخستین شهر به شمار آورده اند و «شاپوردوم ساسانی» را که در قرن چهارم به تجدید بنای آن پرداخت از دیگر بنیانگذاران آن انگاشته اند.
«ابرشهر» از دگیر نامهایی است که در ابتدای حکومت اسلام به این شهر اطلاق می شده و در آثار کهن نگاران گاه از آن به عنوان «ایران شهر» یاد شده است. «یاقوت» جایی نوشته است که در زمان او (قرن هفتم) این شهر را «نشاوور» می گفتند
شهر من , شهری است که روزگاری نوشاپور , نیوشاپور , نیو شاپور , نیو شاه پوهر , دندی شاپور , نیسافور , نسافور , نشاور , نسایا , نیسایا , نسیه فور , نیکه فور , ابر شهر , اپر شهر , بر شهر , ابه شهر , شادیاخ , شادکاخ , و سمن جور , می شده است , و امروز در گستره جغرافیایی به نام نیشابور خود نمایی میکند . در نیشابور زندگی میکنم و عجیب اینکه هرگاه هوایش به نفسم پیوند میخورد و خویش را دیگر گونه می یابم , سرشار از ملال به وسعت تاریخ نیشابور می شوم گویی اندوه سنگین همه آنها که در این خاک خفته اند در ذهنم رسوب نمیکند . فریاد ارواح خونین و سرگردان را در زوایای ساکت این شهر می شنوم . و به همین خاطر بر آن شدم تا این پیوند ملال آفرین تاریخی را با این خاک بیشتر و زنده تر و گرم تر بیابم . این تحفه ناچیز را به نیشابور شهر قلمدانهای مرصع تقدیم می دارم
درباره خلیفه نیشابوری ، مترجم کتاب
در سراسر کتاب ، دوبار نام (خلیفه نیشابوری) آمده است. یک بار به عنوان محمد بن الحسین الخلیفه النیسابوری (۲۷۰۹) و یکبار هم در اواخر کتاب به صورت احمد محمد بن حسن احمد المعروف بالخلیفه النیسابوری (۲۷۸۸) و چنانکه خواهیم دید اینها دو نفرند.
در هیچ جای دیگر در کتب رجال تا آنجا که جستجو کردم اطلاعی در باب این شخص یا اشخاص نیافتم ولی در یک نسخه خطی از تاریخ یمینی ، تالیف محمد بن عبدالجبار عتبی (۳۵۰ ـ ۴۳۱ ) خوشبختانه نکاتی درباره خلیفه نیشابوری آمده است تا حدی تز روزگار و احوال او پرده بر می دارد. از خلال آن نسخه کهن و بسیار نفیس تاریخ یمینی ، که متن آن تبریز به سال ۶۶۴ و حواشی آن در ۷۱۷ کتابت شده(۱) توانیم اطمینان حاصل کنیم که : اولا شخص به این نام وجود داشته و در اوایل قرن هشتم یعنی در ۷۱۷ در تبریز بوده است و در هنگامی که اجازه روایت تاریخ عتبی را از محمود بن عمر نجاتی نیشابوری می گرفته است جوانی بسیار فاضل و برجسته و ادیب بوده است.
این نسخه تاریخ عتبی که نسخه ای است بسیار مفرط و کهن برخوردار است از حولشی بسیار فاضلانه و دقیق یکی از ادیبان پایان قرن هفتم و آغاز قرن هشتم ، از مردم نیشابور به نام نجاتی (۲)ین نجاتی که درین نسخه ازو به عنوان (الامام المحقق و الحبر المدقق البازل العجل و الفاضل الجزل علامه الدهر افضل العصر ابوعبدالله محمود بن عمر النیسابوری النجاتی آدام الله بقاه و احسن جزاه ) یاد می شود خود اجازه روایت این کتاب و حواشی خویش را برین کتاب و نیز اجازه روایت دیگر کتب ادبی را به محمد بن حسین بن احمد المعروف بالخلیفه النیسابوری می دهد و حواشی این کتاب ـ که اثر نجاتی است ـ همه با خط همین خلیفه نیشابوری در آن نسخه کتابت شده است و در پایان آن این عبارت را می خوانیم : (کتب الحواشی بالخط المنحط کارجل البط علی الشط اضعف عبادالله و احوجهم الی غفرانه محمد بن حسین بن احمد المعروف بالخلیفه انیسابوری. اللهم اغفره و لمن قال آمین )(۳)در صفحه بعد پس از پایان کتاب در یک صفحه و چند سطر صورت اجازه ای که نجاتی برای خلیفه نیشابوری نوشته است عینا ثبت شده است. از آنجا که بعضی از خصوصیات زندگی و شخصیت خلیفه از طریق آن عبارات روشن می شود بخشهایی از آن در اینجا نقل می شود.
(یقول ; ابو عبدالله محمود بن عمر النجاتی جعله الله فی الدنیا من السعداء ; : تواضع الامام البحر و الهمام الحبر صاحب الآیات و سابق الزمان المزین بالمعارف العرشیه محمد بن الحسین بن احمد المعروف بالخلیفه النیسابوری متعه الله و ایانا بریعان شبابه و خصایص علمومه و آدابه. استجاز ان یروی عنی (الیمینی ) المنسوب الی السلطان المعظم یمین الدوله ; بعدما قراه علی من اوله الی آخره ;. فاجزت له روایتهما (۴)خصوصا ً و سایر ما اجازنی الاستاذه من الکتب الادبیه و الدواوین العربیَه عموما ً; ) تاریخ این اجازه ده شب گذشته از جمادی الاولی سال ۷۱۷ است و محل اجازه شهر تبریز.
از مجموع عبارات اجازه این قدر مسلم می شود که محمد بن حسین بن احمد معروف به خلیفه نیشابوری درین تاریخ یعنی دهم جمادی الاولی ۷۱۷ در تبریز بوده و در خدمت محمود بن عمر نجاتی نیشابوری از ادیبان برجسته عصر به تلمذ اشتغال داشته است. از توضیحی که نجاتی درباره جوانی او می دهد، می توان حدس زد که وی درین تاریخ ، احتمالا ، در سن حدود بیست سالگی بوده است. ریعان شباب ، که لغتاً به معنی اوج و آغاز آن است ، با حدود بیست سالگی قابل تطبیق است. پس می توان حدس زد که او در آخرین سالهای قرن هفتم و حدود ۶۹۰ هجری متولد شده است و درین سالها که به کتابت حواشی نجاتی پرداخته یعنی ۷۱۷ سرگرم فراگیری علوم ادب بوده است. اگرچه تعبیراتی از نوع (الامام البحر ) و (فرید اهل الزمان ) و امثال آن که در عبارات نجاتی درباره او آمده است ، سن و سال او را بیشتر از اینها ممکن است نشان دهد.
از آنجا که حواشی این نسخه را از تاریخ یمینی به خط ابن محمد بن حسین بن احمد معروف به خلیفه نیشابوری است می توان نمونه خط و میزان دقت او را در کتابت یک متن ادبی بسیار فنی دریافت و خود در آخر این حواشی تصریح دارد که تمامی حواشی به خط اوست : « و کتب الحواشی بالخط المنحط ; محمد بن حسین بن احمد المعروف بالخلیفه النیسابوری». (۵)
نکته قابل یادآوری این است که کتابت متن اصلی تاریخ یمینی چندین سال قدیمی تر ازین تاریخ است در جمادی الاولی ششصد و شصت و چهار کتابت شده است و ظاهراً سالها و سالها متن بدون حاشیه بوده است تا در ۷۱۷ بر دست خلیفه نیشابوری آن حواشی بر آن افزوده شده است و این احتمالا هنگامی است که خلیفه نیشابوری متن تاریخ یمینی را نزد نجاتی به درس می آموخته است.
حال که روزگار حیات و حدود سال تولد خلیفه نیشابوری روشن شد با اطمینان خاطر می توان گفت که این نسخه ـ که امروز از تاریخ نیشابور خلیفه در اختیار ماست صورت تغییر شکل یافته ترجمه و تلخیص اوست ، یعنی در فاصله حدود ۶۹۰ تا ۷۵۰ که دوره احتمالی حیات خلیفه است و روزگار کتابت این تلخیص که مسلما باید بعد از هشتصد و هشت باشد ، این کتاب دستخوش تغییراتی شده است و در آن بعضی وقایع قرن نهم را نیز وارد کرده اند از قبیل اشارت به زلزله نیشابور در تاریخ یک شنبه آخر جمادی الاول ۸۰۸
شاید اگر این متن اصلی تاریخ نیشابور خلیفه روزی در جایی بدست آید با آنچه ما اکنون در اختیار داریم تفاوتهای بسیاری داشته باشد. چنان می نماید که کاتب این نسخه ـ هر که هست ـ به هنگام بازنویسی ضمن کتابت حذف و تلخیصهایی در آن روا داشته است و اطلاعاتی نیز بر آن افزوده است یا کاتب ، این نسخه را از روی چنان متنی ـ که بعد از روزگار خلیفه دست خوش تغییر شده است ـ کتابت کرده است. قدر مسلم این است که کاتب اگرچه خطی تا حدودی خوانا و خوش داشته است اما بسیار بی دقت بوده و به حدی که (روضه) به معنی مزار و باغ را به صورت (روزه ) آورده و احتمالا این تغییرات و اغلاط نتیجه آن بوده است که یک نفر متن را قرائت می کرده و دیگری کتابت و طبعاً به هنگام شنیدن در تشخیص (روضه / روزه) دچار اشتباه می شده است. گذشته از اینها کاتب نسخه در ادب عرب چندان مایه و پایه ای ندارد و غالبا عبارات و شعرهای عربی را غلط و ناقص نوشته و بنادرست اعراب گذاری کرده است. پس تردیدی نیست که متن حاضر با ترجمه خلیفه تفاوتهایی دارد.
از آنجا که یکبار نام تلخیص کننده یا مترجم به عنوان محمد بن الحسین بن احمد المعروف بالخلیفه النیسابوری آمده است و یکبار به صورت احمد محمد بن حسن احمد المعروف بالخلیفه النیسابوری که ظاهراً صورت درست آن احمد (بن ) محمد بن حسین (بن احمد است می توان حدس زد که این تغییرات در تلخیص تاریخ خلیفه بر دست یکی از فرزندان او به نام احمد انجام گرفته است . یعنی تلخیص کننده اصلی که در تبریز ، در اوایل قرن هشتم ، نزد نجاتی به تحصیل ادب اشتغال داشته است نامش محمد بن حسین بن احمد است و این تغییرات بر دست یکی از فرزندان او به نام احمد بن محمد بن حسین بن احمد انجام گرفته است و هم اوست که وقایع را تاریخ ۸۰۸ کشانده است و این بسیار طبیعی است. اینک به عبارت متن ، بصورت اصلاح شده ما توجه کنید که می گوید : « بعضی احبه ـ که امتثال التماس ایشان واجب بود ـ
در خواست (۶) کردند از بنده کمترین احمد (بن ) محمد بن حسین (بن) احمد المعروف بالخلیفه النیسابوری تاب الله علیه ، تا اسامی ، بزرگان ـ که در نیشابور آسوده اند ـ در قلم آورد(۷) » ازین عبارت دانسته می شود که آن بخش از کتاب که اتفاقا بسمله و خطبه جداگانه دارد ، افزوده این احمد پسر محمد بن حسین خلیفه است و میان این نوشته و افزوده و آن تلخیص حداقل نیم قرن فاصله است و یادآوری این نکته نیز ضرورت دارد که آنچه در بخش پایانی کتاب به عنوان تلخیص از طبقات الصوفیه سلمی نقل شده است ، احتمالا یا بر دست همین (احمد) پسر محمد بن حسین خلیفه انجام شده است ، یا کاتب این افزوده را بوجود آورده است. بسیار بعید است که تلخیص کننده اولی ، یعنی محمد بن حسین خلیفه که در ۷۱۷ در تبریز به کتابت حواشی یمینی پرداخته بوده است دست به این کار زده باشد.
در مورد این افزوده که صورت محرف و مغلوطی است از تلخیص طبقات الصوفیه سلمی ـ و ما آن را بر اساس چاپ نورالدین شریبه از طبقات سلمی اصلاح کردیم ـ باید یادآور شوم که ضمیمه این کتاب شدنش گویا به این علت است که اغلب این مشایخ از خراسان و نیشابور بوده اند و تلخیص کننده برای تکمیل بخش مزارات و مقابر آخر کتاب آن تلخیص را بر کتاب افزوده است و به هرحال نوعی ضمیمه طبیعی این کتاب تلقی می شود.
سبک مترجم:
عصر ترجمه یکی از ادوار ضعف نثر پارسی است و مترجم این کتاب بیرون از حوزه تاریخی و فرهنگی خود نمی توانسته است باشد. بنابراین کوششهایی که برای ایجاد صنایعی از قبیل انواع سجع ها و تقابل ها و تضادها را دارد ، چنان با تظاهر به صنعت سازی همراه است که قبل از آنکه بتواند لذتی در خواننده ایجاد کند، از دور فریاد می زند که اینجا می خواهم سجع بیاورم و اینجا قصدم صنعت تضاد یا تقابل است:
۱ـ « و برزان جاه ;. را از آن معاود مخافت تمام مراجعه کرد و قوی / ضعیف و سخت / سست و حال او نیک / بد شد » . (۲۷۲۶ ) « و به اختلاف احوال سال ، به شتا و مصیف و اتفاق ایام و لیال ، به ربیع و خریف ، صحاری و براری و جبال و طلال آن را مظهر اظهار اجناس ازها و انتشار انواع انوار ساخت.
که تقریبا نیازی به انتخاب نمونه ندارد و در سراسر کتاب این تمایل مترجم به صنعت سازی آشکار است.
پاورقی ها:
۱ الیمینی ، للعتبی ، نسخه عزت بک قویون ، شماره ۱ فیلم شماره ۳۴۰ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران . عکس شماره ۶ـ ۵۴۴ تاریخ کتابت فی الیوم العاشر من جمادی الاولی من شهور سنه اربع و ستین و ستمائه.
۲ درباره حمید الدین ابو عبدالله محمود بن عمر نجاتی نیشابوری مراجعه شود به کشف الظنون ۱/۲۲۹ و فهرست کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار ۲/۵ ـ ۴۴۴ و نیز محیط زندگی و احوال اشعار رودکی ۲۵۸ و مجله مهر صفحه ۲۳۰ ، شماره ۳ سال پنجم (مرداد ۱۳۱۶ ) بنابر نوشته ابن یوسف در پایان نسخه عروض نجاتی ، موجود در کتابخانه سپهسالار دعای (اصلح الله احواله و حقق آماله ) آمده است که می توان دانست وی تا ۷۳۸ زنده بوده است.
۳ الیمینی ، صفحه ۲۱۸
۴ کذا.
۵ الیمینی ، ۲۱۸
۶ اصل : درخاست.
۷ متن حاضر ، شماره ۲۷۸۸
عمر خیام نیشابوری
چون مرده شوم خاک مرا گم سازید / احوال مرا عبرت مردم سازید
حکیم عمر خیام نیشابوری، از حکما، ریاضیدانان و شاعران بزرگ ایران در اواخر قرن ۵ و اوایل قرن ۶ است که طرز بیان مسلک و فلسفه او تاثیر به سزایی در ادبیات فارسی به جای نهاده و میدان وسیعی برای جولان اندیشه دیگران فراهم کرده است.
به گزارش بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، حکیم عمر خیام که بیشک از مفاخر ملی ایران و از نوابغ فلسفه جهان است، سال ۴۳۰ هجری در یکی از قریههای نیشابور متولد شد. گفته شده است حکیم ابوالفتح یا ابوحفص عمر ابراهیم خیام که القابی نظیر خواجه امام، حجهالحق، سیدالحکما و فیلسوفالعالم را به او نسبت دادهاند، علاوه بر ریاضیات و نجوم، در علم حکمت و تفسیر و حدیث نیز مهارت داشته است.
در حکایتی آمده است که روزی خیام بر شهابالاسلام عبدالرزاق پسر ابوالقاسم عبدالله بن علی وزیر سلجوقی و برادرزاده نظامالملک وارد شد که در آن مجلس از اختلاف قرائتها در مورد آیهای از قرآن سخن میگفتند که خیام نیز وجهی از این قرائتها را بر وجوه دیگر ترجیح داد.
خیام را تالی و پیرو ابوعلیسینا در علوم حکمت دانستهاند که در رسالهای به نام کون و تکلیف که در سال ۴۷۳ هجری در جواب ابونصر نسوی شاگرد ابنسنا تقریر کرده، از شیخ با عنوان معلم من و افضلالمتاخرین یاد کرده است. قدیمیترین ماخذی که از خیام نامی به میان آورده، کتاب چهار مقاله نظامی عروضی است که در سال ۵۰۶ در کوی بردهفروشان بلخ او را دیده است.
در ادامه نیز به قولی از خواجه عمر خیام اشاره شده است که میگفت: گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گلافشان میکند و نظامی افزوده است که وقتی در سال ۵۳۰ به نیشابور رسیده، چند سالی بوده که از وفات او گذشته است.
از همین روایت به مهارت خیام در علم نجوم نیز اشاره میشود. چنان که میگویند در کارهای بزرگ علمی مانند ترتیب رصد ستارگان و اصلاح تقویم به او رجوع میکردهاند.
از دیگر کسانی که علاوه بر نظامی عروضی او را در جوانی دیده است، ابوالحسن زید بیهقی است. وی را فردی با ذکاوت نام بردهاند که در اصفهان هفت بار کتابی را خوانده و در بازگشت به نیشابور آن را کامل املا نموده است. همچنین او را عاشق طبیعت، اما تندخو ذکر کردهاند که فطرتا مردی بدبین و محتاط بوده و از بحث کردن اجتناب میورزیده است.
در مورد دوری وی از بحث و مجادله به این حکایت اشاره میکنند که غزالی در باب تعیین جزیی از اجزاء فلک از او سؤالی کرد و خیام در جواب سخن او برای حفظ از نزاع، سخن را به درازا کشانیده است.
مشخص نیست که به حج رفته است یا خیر، اما در مورد مسافرتهایش گفتهاند که به سمرقند، بلخ، هرات، اصفهان و حجاز سفرهایی داشته است.
در گذشته بیشتر خیام نیشابوری به عنوان ریاضیدان و منجم مطرح بوده است که با همکاری ابوالعباس لوکری و ابوالفتح خازنی زیجالسنجری در نجوم را تالیف کرده است.
وی رسالهای در معراج دارد و خطبه الغراء ابن سینا را به فارسی ترجمه کرده است. از آثار مشهور او در ریاضی به رساله جبر و مقابله که به زبان فرانسوی نیز ترجمه شده است، میتوان اشاره کرد که غلامحسین مصاحب در سال ۱۳۳۶ آن را ترجمه کرده است.
همچنین کتابهای رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات الکتاب اقلیدس و کتابی در بیان دستور ارشمیدس و ترازوی او برای وزن کردن اشیاء با توجه به وزن هر کدام و رسالهی کوتاه در حل مسالهای جبری با ذکر ۲۱ قسم معادله جبری و چند اثر دیگر و شرحالمشکل من کتاب الموسیقی که جلالالدین همایی آن را ترجمه کرده است نیز از او است. اثری با نام نوروزنامه در منشاء تاریخ و آداب جشن نوروز هم به او منسوب است که در صحت انتساب آن به خیام تردید وجود دارد.
همچنین مثلث پاسکال و دو جملهیی نیوتن نیز به او نسبت داده شده است که قبل از آنان به آنها پرداخته است.
اما اولین جایی که به خیام شاعر پرداخته میشود، کتاب عمادالدین کاتب اصفهانی با نام فریدهالقصر است که سال ۵۷۲ حدود نیم قرن پس از مرگ خیام نوشته شده و در آن از این حکیم و ریاضیدان عالیقدر به عنوان شاعر حوزه خراسان یاد شده است.
خیام در زمان خود بسیار مورد احترام بوده است و ملکشاه سلجوقی او را در مقام ندما مینشانده و خاقان شمسالملوک در بخارا با او برتخت مینشسته است، اما سلطان سنجر به واسطه روایتی که درباره او ذکر شده، از او بغض و کینه بر دل گرفته است. به واسطه این روایت، میگویند در کودکی که سلطان سنجر آبله گرفته بوده است، خیام به بالین او میرود و در خواب، مجیرالدوله وزیر به او میگوید که این بچه مخوف است و بیماری وخیمی دارد.
از افسانههای کجول که برای خیام ساختهاند، دوستی و همشاگردی بودن او با نظامالملک و حسن صباح است که در جوامعالتاریخ، تاریخ گزیده و روضهالصفا و تذکره دولتشاه نیز آمده است، اما با توجه به این که وفات خیام میان سالهای ۵۰۶ تا ۵۱۷ است و حسن صباح در سال ۵۱۸ وفات کرده است و ولادت خواجهنظام الملک نیز در سال ۴۰۸ است، هم سن بودن آنها تنها در صورتی امکانپذیر است که هر سه بالای صد سال عمر کرده باشند و این محال است. در مورد رباعیات خیام که در زمان حاضر به آنها شهرت دارد، باید گفت: به واسطه تعصب مردم و افکار فلسفی خاص خیام تنها عدهای از دوستان و نزدیکان او میدانستند که او شاعر است و رباعیات نیز پس از مرگ او منتشر شده است. در کتاب نزههالارواح شهر زوری از شعر خیام سخن گفته شده که ۷۰ یا ۸۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شده است. همچنین در کتاب مرصادالعباد نجمالدین رازی نیز از دو رباعی او یاده شده است.
با توجه به این که محیط اجتماعی قرن پنجم برای جولان افکار فلسفی خاص، به مراتب نامساعدتر از قرن سوم و چهارم بوده و میدان نیز برای واعظان و محدثان فراختر گردیده است و رواج عقاید تعبدی بازار فلسفه را کساد و تعصبهای مذهبی به آزادی فکر غلبه داشته، خیام ترجیح داده است از فلسفه خود حرفی به میان نیاورد؛ چنان که گفته است:
خورشید به گل نهفت مینتوانم // و اسرار زمانه گفت می نتوانم
از بحر تفکر سر برآورد خرد // دری که ز بیم سفت مینتوانم
در خصوص مرگ خیام نیز روایاتی ذکر شده است که میتوان گفت حکایت زیر از معقولترین آنها است:
در این باره آمده است که حکیم الهیات شفا را مطالعه میکرده و چون به فصل واحد و کثیر رسیده، خلالی میان کتاب گذاشته و گفته است جماعت را بخوانید تا وصیت کنم، چون اصحاب گرد آمدند، وصیت کرد و نماز خواند. دیگر چیزی نخورد و نیاشامید تا نماز خفتن (عشاء) که به سجده رفت و دعا کرد: اللهم انی عرفتک علی مبلغ امکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک وسیلتی و جان به جان آفرین سپرد.
از کتابهایی که رباعیات خیام را ضبط کردهاند، میتوان به مرصادالعباد، جهانگشای جوینی، تاریخ گزیده، مونسالاحرار و نزههالمجالس که بعد از مونس الاحرار تحریر شده است، اشاره کرد. خیام از برجستهترین کسانی است که شعر را برای تفکرات فلسفی خود به کار برده است؛ چنان مینماید که ضرورت روحی او را به این کار کشانده است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.