مقاله امام حسین (ع)


در حال بارگذاری
16 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله امام حسین (ع) دارای ۳۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله امام حسین (ع)  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله امام حسین (ع)،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله امام حسین (ع) :

امام حسین (ع)

او که بود ؟
سال چهارم هجری و روز پنجم شعبان بود که در جهان ما نخستین برگ کتاب زندگانی سراسر افتخار رشیدترین فرزند انسان گشوده شد .
خدا به علی و فاطمه پسر و به حسن برادری داد و پیمبر اسلام این نواده تازه مولود خود را حسین نام نهاد .
روزگار کودکی حسن (ع) و حسین (ع) در کنار رسول خدا میگذشت ، محمد (ص) این دو طفل دختر خویش را بشدت دوست میداشت ، از شادی و سرور آنان شادمان و مسرور می شد و از رنج و آزردگی ایشان ، رنجیده و آزرده خاطر میگشت ، بارها گفته بود :

_ خدایا ! من آنان را دوست میدارم ، تو نیز دوستشان بدار .
در هفت و هشت سالگی حیات آنها ، پیغمبر بزرگ بجهان باقی شتافت و در فاصله زمانی کوتاه فاطمه (ع) نیز به پدر پیوست .
(( حسن )) و (( حسین )) ، پس از رحلت پیغمبر و درگذشت مادر در سایه تربیت پدر زیستند علی (ع) ، آموزگار بزرگ بشریت ، دو فرزند خود را بدانسان که باید در مکتب فضایل خویش پرورش داد و جامعه انسانی را بوجود و مربی عالیقدر دیگر افتخار بخشید .

حسن (ع) و حسین (ع) در اجتماع مسلمین ، حرمت فراوان داشتند . محمد مصطفی ( ص) آنان را فرزندان خویش نامیده بود و در روز مباهله نیز آن دو را به عنوان پسران خود به همراه داشت .
مسلمین ،گذشته از فضایل شخصی و مقام پدر و حرمت مادر ، حسن و حسین را فرزندان پیغمبر می دانستند و در تجلیل و بزرگداشت ایشان ، بر یکدیگر پیشی می گر فتند .

(( عبدالله بن عباس )) ، با آن که خود صاحب عظمت و شخصیت علمی و معنوی و از منتسبان نزدیک رسول خدا بود و سنین عمری افزونتر از حسن و حسین داشت ، در هنگام سوار شدن آن دو ، به گرفتن رکاب ایشان تبرک می جست .
حسن و حسین ، در روزگار ابوبکر و عمر و عثمان ، در التزام پدر به سر می بردند و چون علی بر مسند خلافت استقرار یافت ، همچنان در خدمت او بودند .
حسین نیز همچون حسن در صحنه های نبرد جمل و صفین و خوارج ، شرکت داشت و در رکاب پدر شجاعتها و شهامتها از خویش نشان داد .
پس از شهادت علی ( ع) ، حسن ( ع) در فرصتی کوتاه به جای پدر نشست ، ولی ناجوانمردیهای عده ای از افراد سپاه او ، خطر نیستی و تباهی ارکان آئین بزرگ اسلام را پیش آورد و به ترک ظواهر خلافت وادار شد .

حسین (ع) به احترام عهدنامه برادر ، ایام حکومت معاویه را بی آنکه به قیامی دست زند ، سپری کرد و این شمشیر حقیقت و اسلام در نیام ماند ، اما همواره عظمت وجود او ، معاویه و همدستانش را به تعدیل ستمکاریهای خود مجبور می کرد .
در دوران تسلط معاویه و مخصوصا پس از آنکه حسن بن علی ( ع) به حیله او مسموم شد و به شهادت رسید ، حسین ملجأ مظلومان و ستمدیدگان مظالم دربار اموی بود .

معاویه کوششهای بی ثمری در راه همگام کردن حسین با حکومت خود به کار برد و چون نتیجه ای عاید او نشد ، با اینکه یقین داشت فرزند علی کسی نیست که از پیمان خویش قدمی فراتر نهد ، ناظرینی بر احوال او گماشت .ایادی حکومت دمشق، از اقبال عامه نسبت به حسین مضطرب بودند و در این باره گزارشهایی به معاویه می دادند .

قدرت و نفوذ معاویه چیزی نبود که حسین بن علی (ع) را در برابر او و اعمال ناروای او به سکوت وا دارد .
حسین همواره حقایق را بی پرده و بدون بیم و هراس عنوان می کرد و معاویه را از ادامه تعدی و آزار به خلق و نادیده گرفتن سنن و مصالح دین بر حذر می داشت .

شهامت او ضرب المثل تاریخ روزگار است ، انسانیت لبریز از غرور و مباهات رشادت و آزادگی اوست .
در فصاحت و علم ، در زهد و عبادت یگانه روزگار خود بود و در وجود و کرم ، چشم زمانه مانند او کم دید .
عبدالرحمن سلمی ، یکی از فرزندان او را سوره اخلاص آموخت ، حسین (ع) به پاداش این عمل ، وی را هزار دینار و هزار جامه و عطایای دیگر بخشید و چون در این باره او را به کثرت دهش یاد کردند ، گفت:

پاداش وی از این عطا افزونتر یابد .
در هنگام بیماری اسامه بن زید به عیادت او رفت و چون اسامه را سخت و غمگین یافت ، سبب پرسید .
اسامه گفت :
_ شصت هزار درهم قرض دارم و بیم آنست که بمیرم و آن قرض در عهده من بماند .
حسین ( ع) گفت :

باک مدار ، من آن دین که در گردن توست ، خویشتن بر ضمه می نهم و آنرا ادا می کنم و هنوز اسامه زنده بود که حسین (ع) آن قرض را به مال خویش تأدیه کرد حسین صاحب مواریث علمی و روحانی محمد و علی و آبشخور او سرچشمه کمالات و فضایل نبوت و ولایت بود ، بخشش و کرم ، جوانمردی و فتوت ، تحمل و حلم ، تقوی و عفاف ، همه از پرتو وجود عالی او فروغ و روشنی می گرفتند .

حسین انسان کاملی بود که کائنات به عظمت لا یتناهی کمالات عالیه انسانی او سر فرو میداشت .
در این روزها ، از (( عبدااه بن عباس )) شیخ بنی هاشم و (( عبدااه بن عمر)) در مکه و در محضر (( حسین بن علی )) نشان می یابیم .
(( عبدالله بن عباس )) پسر عم علی (ع) و از کارگزاران و مقربان او بود ، نزد حسین نیز حرمت و مکانتی بسزا داشت و دستگاه حکومت امویان هم اورا محترم و معتبر می شمرد.

((عبدالله بن عمر)) نگرانی و تشویش خاطر خود را از سرانجامی که در کمین (( حسین )) و خاندانش نشسته بود ، ابراز می کرد ، او می خواست حسین بن علی (ع) را قانع کند که در چنان شرایط و اوضاعی از مخالفت با دستگاه حکومت دست باز دارد .
عبدالله معتقد بود که باید با زمانه هم آهنگ و دمساز شد ، حسین را به بازگشت به مدینه و بیعت با یزید دعوت می کرد و همچنین به اومی گفت:
_ اگر هم مایل نیستی با یزید بیعت کنی کسی ترا به این کار مجبور نخواهد ساخت به مدینه بازگرد و در سرای خود فرود آی و بر همگان در ببند تا چه پیش آید .
((حسین ))پیشنهاد ((عبدالله ))را بمهربانی و ملایمت رد کرد و با او گفت :

_ من آن کس نیستم که به متابعت (( یزید )) گردن نهم و اگر هم بی آنکه دست بیعت به او دهم ، بخواهم در خانه خود بنشینم ، هرگز مرا به حال خویش نمی گذارند و ترا نیز ای

(( عبدالله )) اگر در همراهی و موافقت با من عذری است ، آنرا می پذیرم ، به سلامت به مدینه بازگرد و مرا از دعای خیر فراموش مکن .
(( عبدالله بن عباس )) نیز که حضور داشت و از کینه توزی و ستمگاری دستگاه خلافت نسبت به (( حسین بن علی (ع) )) بی خبر نبود و علاقه شدید (( حسین )) را به اقامت در شهر مدینه و در حرم پیغمبر می دانست ، به او اظهار کرد :

_ آنها که بر تو چنین ستمی روا داشتند ، از خدا و پیغمبر او روی برتافتند و به این گناه ، آنان را در جهان دیگر از رحمت خداوند بهرهای نخواهد بود .
این گفتگوها در محضر (( حسین )) ادامه یافت ، عاقبت (( عبدالله بن عمرو )) به گفته های حسین قانع شد و راهی را که او در پیش گرفته بود ، ستود ، سپس با (( عبدالله بن عباس )) رخصت مراجعت یافت و هر دو بسوی مدینه بازگردیدند …
لحظه به لحظه بر نگرانی (( یزید بن معاویه )) از مسافرت حسین (ع) به مکه افزوده می شد ، شدت اضطراب او را از این نامه ای که به (( عبدالله بن عباس )) نگاشته و از وی خواسته است تا در کار (( حسین )) میانجی باشد ، می توان یافت :

((… حسین پسر عم تو و عبدالله بن زبیر دشمن خداوند ، از ))
(( بیعت با من خودداری کردند و به مکه روی نهادند و اینک ))
(( مترصد ایجاد فتنه و آشوب نشسته اند .))
(( فرزند زبیر هر چه زودتر کیفر کردار خویش را با شمشیر))
(( خواهد یافت ، ولی درباره حسین ، دوست میدارم که شکایت ))
(( او را بسوی شما اهل بیت بیاورم .))

(( گزارشهایی به من رسیده است که نشان میدهد گروهی از مردم عراق ، که در شمار هواخواهان حسین می باشند ، بجانب او نامه ها می فرستند و او را به خلافت می خوانند و حسین نیز فرمانروایی خویش را به آنان نوید می بخشد شما آگاهید که خویشاوندی در میان من و شما حرمتی عظیم دارد و اکنون حسین ، این رشته را بریده است تو ، ای آن که پیشوای اهل بیت و مهتر مردمان دیار خویش هستی ! ، حسین را ملاقات کن و او را از کوشش در پراکندگی اگر گفتار تو را پذیرفت و از کرده خویش پشیمان شد ، از کرد و آنچه را پدرم بر برادر او مقرر داشته بود ، از من نیز بر او مرسوم خواهد بود و اگر از آن نیز بیشتر بخواهد تو
آن را ضمانت کن که من دریغ نخواهم داشت ))

و عبدالله بن عباس و یزید را بدین گونه پاسخ داده است :
((… هنگامی که حسین ، حرم نیا و خانه های پدران خویش را به آهنگ سفر مکه ترک
می گفت ، او را زیارت کردند و سبب این کار را جویا شدم .

مرا گفت که عاملین تو در مدینه پاس حرمتش نمی دارند و او را به سخنان ناستوده و زشت آزار می دهند ، ناچار رهسپار مکه شد و به حرم خدا پناهنده گشت و من همانگونه که خواسته ای به ملاقات او خواهم رفت و از صلاح اندیشی کوتاهی نخواهم ورزید تا این پراکندگی از میان برود و آتش آشوب خاموش گردد و خونهای مردم ریخته نشود و تو نیز ای یزید در آشکار و پنهان از خدای بترس و در اندیشه ستمکاری بر مسلمانان ، شبی را بروز میاور و بدان که آنکه چاه می کند خود در چاه می افتد …))

اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله …
این نغمه ملکوتی که از فضای (( مسجد الحرام )) تا افق های دور دست (( جزیره العرب )) و بسیاری از سرزمینهای دیگر ، همچون آواز فرشتگان گوشها را نوازش میداد و جانها را تازه می کرد ، طوفانی از هیجان در قلب و روح (( حسین بن علی )) پدید می آورد .
(( گواهی می دهم که خدایی جز خداوند بزرگ نیست .))
(( گواهی می دهم که محمد فرستاده خداست .))

این سرود آسمانی ، دامنه اندیشه های (( حسین )) را از یکسو بقرون و اعصار گذشته و از جانب دیگر به آینده ای که همانند راهی لایتناهی و بی پایان ، در امتداد حیات بشریت کشیده شده بود ، سوق می داد .
حسین (ع) در پشت سر ، دنیایی میدید پر ظلمت و تاریک … دنیایی که بر پهنه اش ، ابدا پرتو عواطف در فضای زندگی انسانها نور پاشی نمی کرد ، دنیایی که زنگ حیات بشر در آن ، بسان شبهای خالی از مهتاب ، قیرگون و سیاه بود …

دیگر در این دنیا ، بر سیمای بشریت ، اثری از فروغ تعالیم (( ابراهیم خلیل الله )) دیده نمیشد شعاعی که (( موسای کلیم )) از شعله طور گرفته و با آن ، این چهره را روشنی و صفا بخشید ه بود بچشم نمیخورد ، روح عطوفت و امیدی که (( عیسی بن مریم )) براین پیکر دمیده بود پرواز گرفته و این قالب سرد و بیجان ، گویی فقط پشت زمین را از سنگین باری خود خسته و آزرده می کرد .

در سراسر این دنیای تیره و تار ، از مدائن تا قسطنطنیه ، از مشرق بمغرب و از شمال تا جنوب همه جا عادت های نکوهیده ، حجاب ملکات فاضله آدمی شده بود .
اجتماعات بشری در منجلات شهوت و فساد غوطه میخورد ، ستمکاری ، سنت جاری و مرسوم هر جامعه بود ، همه جا شلاق بیداد ظالم ، پیکر نحیف مظلوم را می آرزد ، تبعیضات ناروا و اختلافات عظیم طبقاتی بر هر اجتماعی حکومت می کرد .

پنجه قدرت اشراف همه چیز مردم را به بازی می گرفت ، دین ، کالای پر سود سوداگرانی زرپرست و شهوت باز و خداپرستی محکوم دسیسه کسانی بود که در جامه روحانیت ، خدایی جز الهه هوسهای پلید خود نمی شناختند .
هر قومی در سلسله عادتهای ناپسند و مذموم خویش ، پیچ و تاب می خورد و در میان ملت ها و نژادهای مختلف ، شاید ساکنان جزیره العرب ، زندگی رقت انگیز تر و دردناکتری داشتند .

قوم عرب مثل ابریشم در پیله خرافات و اوهام و عادتهای ناستوده ، به خود می پیچید .
سنت های ناپسندی که زاییده نادانی و جهالت این قوم بود ، همچون قانونی لایتغیر ، بر سراسر شئون حیاتش حکمروایی می کرد .
از زیر چادرهای سیاه عربهای بیابانی ، تا اجتماعات شهرها و آبادیها ، همه جا نقشه قتل و خونریزی مطرح می شد ، افراد یک قبیله ، به خون اعضای قبیل، دیگر تشنه بودند ، ربا خواری و فحشاء ، در جامعه عربی بشدت رسوخ داشت و قمار و شراب ، از مظاهر دیگر حیاتش باز پس نمی ماند .
دختر ها را زنده بگور می کردند ، پیدایش دختر برای رئیس هر خانواده ، ننگی محسوب میشد غارت و چپاول ، یک امر عادی و طبیعی و یکی از راههای زندگی عرب بشمار می آید ، کشتار و یغماگری افزونتر ، ورق زرین کتاب غرور و مباهات قبایل بود .

کاهن ها و منجم ها و فالگیرها ، سرنوشت مردم را به بازی می گرفتند ، از خداپرستی خبری نبود ، خانه کعبه پرستشگاه ابراهیم خلیل به تصرف حبل بت بزرگ در آمده و دهها بت قدونیم قد دیگر در اطراف او پراکنده بود.
حسین (ع) در عالم تفکر اینها را می دید و باز می دید آن نوری که آن شب از قله کوه حراء دمیدن گرفت مکه را و جزیره العرب را و دنیا را روشن کرد نوری که مشعل آن را محمد مصطفی (ص) در دست داشت نوری که بشریت از فروغ آن منقلب و دگرگون شد .

این نور ، نور اسلام بود روشنی و فروغ یکتا پرستی بود ، نور حقیقت و راستی و پرتو شرف و فضیلت و تقوی بود .
معاویه دشمنی بود که در لباس اسلام بر اساس اسلام تاختن آورد ، برای انهدام مبانی دین از هیچ کوششی باز نماند خدعه و نیرنگ او موجب تشدد و تفرقه اجتماع مسلمین گردید و سرانجام خون پاک علی نیز بر سر این افتراق و پراکندگی که زاییده طبع پر فسون معاویه بود ریخته شد .
حسین حوادث و رویدادها را یکی پس از دیگری رسیدگی می کرد، آن مسیرقهقهاری که مردم مسلمان جهان را به سویش می کشیدند ، آن بی اعتنایی ها که نسبت به سنتهای شریعت به عمل می آمد ، آن بلهوسی ها که مصالح دین را بازیچه دست خود کرده بود وظیفه خطیری به عهده مردم می نهاد ، حراست و حفاظت آئین پاک محمد ( ص) از دستبرد یغماگران اموی کار او بود ، رسوا ساختن حکومت جور و ظلم و فسق و فجور دمشق و تنبه اجتماعات مسلمین وبیداری بخشیدن اندیشه های مردم مسلمان وظیفه حسین (ع) بود .

همان فلسفه و حکومتی که به خاطر جلوگیری از انقراض اسلام (( حسن بن علی )) را به نشستن وادار می کرد حسین بن علی را به برخاستن می انگیخت ، قیام حسین به منظور نجات شریعت از خطر نیستی و تباهی امری لازم و ضروری بود ، جهاد حسین (ع) بر ضد حکومت زور و ستم عملی اجتناب ناپذیر می نمود حسین (ع) در راه حقیقت و عدالت و اسلام کشته می شد ولی مرگ او و شهادت او شریعت پاک محمد ( ص) را از تطاول بیدادگران بنی امیه مصون میداشت . افکار عمومی مسلمین را به حقانیت دعوی او جلب می کرد داغ رسوایی بر جبین های ناپاک آل ابی سفیان می خورد ، حقیقت دین و آیین از گزند و آسیب هوس بازان بی ایمان مصون می ماند ، صراط مستقیم رستگاری از بیراهه ای که امت محمد را بسوی آن سوق می دادند ، آشکار می گشت و خون پاک حسین و ثیقه استواری ارکان شایسته ترین آیین های بشریت می گردید …

شهر کوفه به همان نسبت که از مرگ معاویه مسرور و خوشحال بود از خلافت یزید خشمگین و عصبانی به نظر می رسید.
این شهری که سالها پیش به دست علی بن ابیطالب (ع) مرکز خلافت اسلامی شده و رونق و اعتبار فراوان یافته بود ، پس از آنکه حسن بن علی (ع) کناره گرفت ، مجبور شد مقام خود را به دمشق تفویض کند .

کوفه خواه در زمان علی یا پس از آن ، هرگز با دمشق میانه خوبی نداشت ، همیشه مردمش در جناح مخالف حکومت دمشق به سر می بردند و گذشته از آن ، از دیر زمانی این شهر پایگاه تحریکات و مرکز فعالیتهای سیاسی و مذهبی به شمار می آمد .
کوفه ایها بر روی هم با علی بن ابیطالب (ع) و فرزندش حسن (ع) نیز خوب معامله نکردند ، در جنگ صفین با اینکه پیروزی از آن علی (ع) بود ، مردم این شهر ، او را به قبول حکمیت مجبور کردند و بعد پرچم خوارج نیز به دست آنها افراشته شد .

حسن بن علی (ع) هم از اختلاف و نفاق اهل کوفه و مشکلاتی که بر سر راه او پدید آوردند ، به کناره گیری مصمم گردید .
با اینهمه در این شهر گروهی از پیروان صدیق علی (ع) نیز می زیستند ، مردمی که حقیقت از شیعیان و تابعان واقعی او بودند و شاید وجود همین ها و تظاهر اگثریت اهالی به دوستی با علی (ع) کوفه را به شهر هوا خواهان علی (ع) معروف ساخته بود . مرگ معاویه و خلافت یزید حالت انتظاری را که بر این شهر حکم فرما بود از میان برد و کوفه ایها را که منتظر چنین بودند ، برای انجام نقشه های خود آمادگی بخشید .خروج حسین بن علی (ع) از مدنیه و اقامت او در مکه و اشاعه خبر عدم بیعت او با یزید ، گروهی از مردم کوفه را با این اندیشه کشانید که از حسین بن علی (ع) دعوت کنند تا با آن شهر بیاید و سپس در زیر پرچم او ، از حکومت دمشق سر باز زنند .

به همین منظور ، اجتماعی در خانه سلیمان بن صرد که یک تن از دوستان علی و آل او بود برپا شد ، نخست سلیمان از هجرت حسین بسوی مکه و عدم بیعت او با یزید سخن گفت و سپس خطاب به جمعیت چنین اظهار داشت :
_… شما از پیروان او و تابعان پدر او هستید ، اگر او را یاری و نصرت می دهید و با دشمن او آماده پیکار هستید او را به کوفه دعوت کنیم .
سرزمین کربلا

امام حسین (ع) با نگاهی سراسر معنی تبسمی کرد و فرمود :
_ راه ما راه شهادت است . قدری تأمل لازم است . ما راهی را انتخاب خواهیم کرد که مشیت الهی در آن باشد .
_ امام حسین (ع) در این هنگام از دور نگاهی به آن سوی صحرا افکند و از زهیربن قین پرسید:
_ گفتی نام این آبادی چیست ؟

زهیر بن قین از دور نگاهی به آن سوی صحرا افکند و پاسخ داد :
_ عقر ، مولای من
امام اندیشمندانه فرمود :
_ به خدا پناه می برم . اللهم انی اعوذ بک من العقر
اما ، فکری کرد و پس از مکث کوتاهی فرمود :
_ آیا نام دیگری هم دارد ؟
زهیر بن قین ، متفکرانه پاسخ داد :
غاضریه هم می گویند .
امام غم زده فرمود :

_ غیر از این نام ، آیا نام دیگری هم برای آن خواهد بود ؟
مجمع بن عبدالله که در کنار امام ایستاده بود مداخله کرد و گفت :
_ یابن رسول الله ! به این آبادی نینوا هم می گویند . شرق نینوا را هم حائر گویند .
امام حسین (ع) سری تکان داد و پرسید :
_ باز هم نام دیگری برایش می گویند ؟

نافع بن هلال ، مؤدبانه به پیش آمد و دستش را بالا آورد و از امام اجازه سخن گفتن گرفت . امام با اشاره سر به او اجازه فرمود . نافع بن هلال رادی ، با صدای دو رگه گفت :
_ مولای من ! گویا نام دیگر این دهکده شاطی الفرات باشد .
امام حسین (ع) متفکرانه پرسید :
_ آیا نام دیگری ندارد ؟
زهیربن قین که گویی چیزی به فکرش خطور کرده باشد، بی اختیار فریاد برآورد :
_ مولای من ، نام دیگر این منطقه کربلاست .
رنگ از چهره امام پرید . آنگاه بر روی خاک زانو زد و در حالی که به دور دست خیره شده بود فرمود :
_ کربلا اینجا ست ؟

زهیر بن قین ، غم زده پاسخ داد :
_ آری ، این دیار را کربلایش نامند .
چشمان امام حسین (ع) پر از اشک شد و فرمود :

_ سرزمین اندوه و بلا . دشت پر رنج و بلا . این سرزمینی است که بارانداز ما ، قتلگاه مردان ما و ریزشگاه خونهای ما می باشد .
_ از کربلا ، از جایی که خونهای ما ریخته شود . سراپرده حریم ما به غارت رود . اطفال ما کشته شوند . جایی که خوابگاه ما و آرامگاه ابدی ما خواهد شد .
بستن آب بر روی امام و یارانش
_ عمر بن سعد در هفتمین روز محرم ، بلافاصله عمر بن حجاج را به همراه پانصد سوار بر شریعه فرات گماشت و به آنها دستور داد تا از استفاده آب و بردن آب به خیام امام و یارانش جلوگیری نمایند .

روز تاسوعا

_ در روز پنجشنبه نهم محرم ، عمربن سعد ، قاصدی به سوی امام حسین (ع) فرستاد و پیغام داد و گفت :
عبیدالله بن زیاد هیچ یک از پیشنهادهای شما را نپذیرفته است ، و در این صورت باید تسلیم شوید و یا برای کشته شدن آماده گردید .
حضرت عباس (ع) با لسانی سرشار از خشم و شجاعت ، خطاب به عمربن سعد فرمود :
_ برای چه به اینجا آمده اید ؟

شمربن ذی الجوشن که غضب کرده موی سبیلش را به دندان می گزید ، پاسخ داد :
_ ما برای پیکار با حسین آمده ایم . او باید یا با امیر المؤمنین یزید بیعت کند و یا برای نبرد با آماده باشد .
حضرت عباس (ع) که اجازه جنگ نداشت به خیمه امام حسین (ع) رفت و ماجرا را به استحضار امام رسانید . امام حسین (ع) پس از اندکی تفکر و مشاوره با یاران خود به حضرت عباس (ع) فرمود :

_ به این قوم بگو ، امشب را به ما فرصت بدهند
حضرت عباس (ع) به سوی قوای کوفه بازگشت و پیام امام حسین (ع) را به عمر بن سعد داد .
عمر بن سعد ، از سرکردگان و همراهانش کسب نظر کرد و پرسید :
_ شما چه نظری دارید ؟آیا امشب را مهلت بدهیم ؟
شمر بن ذی الجوشن ، با کج خلقی گفت :
_ اگر من به جای تو بودم یک لحظه درنگ نمی کردم و فرمان حمله را صادر می نمودم .
عمربن حجاج ، نگاهی متعجب به شمر افکند و گفت :
_ ولی اگر جمعی از ترک و یا دیلم چنین درخواستی می کردند ، می پذیرفتیم .
چگونه خواهش فرزندان رسول الله را نپذیریم ؟

عمر بن سعد ، به علامت تأیید سری تکان داد . آنگاه فکری کرد و پس از مکث کوتاهی گفت :
_ امشب را به شما مهلت می دهیم ، ولیکن اگر فردا از رأی خود بازنگردید. آماده جنگ باشید.آنگاه ، عمر بن سعد ،به سرکردگان خود فرمان داد تا به اردوگاه خود بازگردند.

عصر روز تاسوعا
_ عصر روزپنجشنبه نهم محرم ، آفتاب رفته رفته چهره خود را در پشت کوهها پنهان می کرد . صدای همهمه همراه با شیهه اسبان و نعرع اشتران همه جا را فرا گرفته بود . بادی گرم حرکت می کرد و گرد و غبار در سراسر افق موج می زد . عباس بن علی (ع) و حبیب بن مظاهر ، از خیمه امام حسین (ع) مراقبت می کردند در این هنگام امام حسین (ع) با لسانی دلنشین و آرام فرمود :
_ شمشیر مرا بیاورید تا برای فردا آماده اش سازم .

_ سپس امام حسین (ع) نگاهی به شمشیر خود افکند و با لسانی خفیف و سرشار از غم و ماتم مشغول صیقل دادن شمشیر خود گردید ، و زیر لب اشعاری را زمزمه کرد .
_ در آن غروب سرشار از غم ، امام حسین (ع) در حالی که شمشیر خود را صیقل می داد این اشعار را زیر لب زمزمه می کرد :

ای دنیا وای بر مثل تو دوست !
چه بسیار در تاریکی های شب و روشنایی های روز
آنانکه حق خود می جویند ، به خاک و خون می غلتند
و دنیا به هیچ عوض و بدلی قناهت نمی کند
هر زنده ای سرانجام از راه من خواهد رفت
و وعده رحلت ما چه نزدیک است .
زمام امور در کف مشیت خداست
پروردگارم را تمجید می کنم که بی همتا و یگانه است .
شب عاشورا
_ شب عاشورا ، ماه در آسمان آرام و رنگ پریده آهسته آهسته ، با وقار و طمأمینه بالا آمد . از میان خیمه های امام حسین (ع) هاله نوری می درخشید .
امام حسین (ع) گفت : این جماعت را با شما کاری نیست . مرا می خواهند . تاریکی شب را برای خود مرکوبی بدانید و از اینجا دور شوید . هر یک از شما دست یکی از اهل بیت مرا بگیرید و در شهرها و آبادیها پراکنده شوید . برای اینکه این قوم به دنبال من خواهند بود و در صدد کشتن من هستند ، و اگر به من دست یابند دیگر به جستجوی دیگران نمی پردازند .

سرانجام پس از چند لحظه سکوت بهت آور حضرت عباس (ع) با صدای گرفته ای که از اعماق سینه اش بر می خواست سکوت را شکست و بانگ برآورد :
_ برویم که پس از تو زنده بمانیم ؟ خدا ما را در چنین روزی نبیند .
وقتی که امام حسین (ع) وفا و صفا و پاکی و حق پرستی را از همراهان خود شنید ، فرمود :
_ من اصحابی وفادارتر و اهل بیتی شایسته تر از اصحاب و اهل بیت خود نمی دانم . خداوند به شما سزای نیکو دهد . بهشت درهای خود را به روی شما گشوده و پیامبر اکرم (ص) و آنان که در راه حق و حقیقت کشته شده اند انتظار قدوم شما را دارند و به استقبال شما شتابانند . پس با همان دلاوری بی همتای خود از عقیده و از دین خدا و آیین پیامبر و اهل بیت او دفاع کنید،

و خدا سزای نیکو به شما عنایت خواهد فرمود
_ لشکریان کوفه در آن شب چه وضعیتی داشتند ؟
در آن شب ، یعنی شب نهم ماه محرم الحرام نیروهای مجهز سواره و پیاده کوفه به فرماندهی عمر بن سعد ، در برابر قافله امام حسین (ع) متمرکز گردیدند . آنها دسته دسته کنارشعله های آتش در زیر نور ماه ، سر نیزه های خود را تیز می کردند و شمشیرهای خود را صاف و صیقل می دادند . آن شب صحرای کربلا از همهمه اجتماع کوفیان پر غلغله ، و غوغای خنده و فریادهای سپاهیان کوفه سکوت شب را شکسته بود .
آنها در آن شب ، خود را برای دامن زدن به ننگی بزرگ آماده می ساختند .
روز عاشورا
_آن روز، دو سپاه نورو ظلمت ، مقابل یکدیگر قرار گرفتند . در حالی که قوای آنها کاملا غیر متساوی بود . سپاه ابن سعد علاوه بر فزونی عده و تجهیزات جنگی و آب و آذوقه ، امتیاز دیگری هم از نظر نیروهای امدادی داشت که چون سیل ، از کوفه و محلهای دیگر پشت سرهم از راه می رسیدند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.