مقاله اسطوره


در حال بارگذاری
10 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
4 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله اسطوره دارای ۵۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله اسطوره  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله اسطوره،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله اسطوره :

اسطوره

همیشه خانه مادربزرگ بزرگ بود و دل انگیز و قشنگ . هشتی و غلام گردش و ساباط به رؤیای حیاط تشنه ترت می کرد هر چند دیده بودیش بارها حیاط را با آن حوض قرمز و آبی در مرکز و پدربزرگ و مادربزرگ که یکی شمعدانی آب می داد و دیگری سیب می شست در پاشویه حوض .تنورخانه و آب انبار و;. گویی شهری خلاصه شده در درون خانه و همه چیز که دوران دارد تا به مرکزی می رسد که آرامش است و راحت خیال .

همیشه خانه مادربزرگ بزرگ بود و دل انگیز و قشنگ . و خانه مادربزرگ که همه بودیم و زمستان کرسی بود و هزارها قصه که خیال وهم شب را می ربود از سرت و تابستان که هر پنجشنبه روضه بود و بوی قلیان و چای بود و هفت پشت دورتر که می آمدند به بهانه روضه دور هم جمع شوند .
خشت خشت حیاط خاطره بود و قصه بود و رؤیا . حتی حالا که سالهاست کوبیده اندش _ خرابش کرده اند و چند که نه چندین خانه ساخته اند بر روی همان خشتها . خانه هایی که دیگر ترکیب آنها فرق می کند . گویی حتی آدمهای آن فرق میکنند رؤیاهاشان و خیالهاشان فرق می کند .

دیگر معنای خانه فرق می کند و حالا که باز ما داریم با این خانه هم خاطره می بافیم خیال می کنیم و قصه می خوانیم اما جایی که نمی دانمش جایی در دهلیزهای ذهنم مادربزرگ _ حیاط _ اورسی و حوض و; همیشه هستند و پیش می آید و خیالم را می برد تا کودکی تا دورها و با ورقهای داستانهای کهن یکی می کند می بردم تا میان رؤیای پدربزرگهایم و گویی پدرانم در من به تناسخ می رسند . همین طور خاطره هایی هزارها دورتر از این زنده می شوند در من و جان می گیرند و جایی با اساطیر در هم می آمیزند. من با طبیعت حسی نزدیکتر پیدا میکنم .

بدین سان در شریانهای ناخودآگاه آدمی همیشه جریان دارد خاطره ها و رؤیاهای دور آنچه امروز ما به عنوان اساطیر از آن یاد می کنیم چون همین خانه های کهن روزی کارکردی داشته و بر مقتضای نیازی تعیین و تبیین شده بود. و آنچه که امروز تنها برای ما شاید خاطره ای باشد برای دیرینیان ما خود نوعی روش اندیشمندانگی بوده و بر مینای بعضی گمانه ها خود تبیین مجهولات مینوی بوده و طبیعت را تعریف می کرده است. جایگاه انسان را در طبیعت بیان می کرده است .

این کم نه مجال و نه این حقیر بضاعت غوری جسورانه در این وادی را دارم اما غرض تا کمی جمع کردن تعاریف اساطیر است در گام نخست . از آن رو که مختصر آشنایی دست آید نظرگاههای گوناگون را بر اسطوره که بسیاری از آن هم درست است و هم نیست که این خود مقدمه ای باشد برای ورود به فصل تازه ای که در پی خواهد آمد .

در ساحت هر کدام از علوم که گام می زنی از آنجا که فصلی به بنیانها و ساختارهای اولین سؤال تشکیل دهنده آن علم می پردازد به ناخودآگاه تنها در مقابل دژی چون قلعه های کهن قرار می گیری با هزارتویه خود به نام اسطوره که به عنوان تنها مبنای اندیشه بشری در اختیارماست .

(( چیستان اسطوره ))
گفتیم اولین سؤال . همه چیز از همین آغاز می شود . و در گامهای بعدی هر چه سؤالها بسط پیدا می کنند و مسائل شکافته می شوند علوم نیز متحول می شوند . شاخه شاخه می شوند . عمق پیدا می کنند و خود زمینه ساز بسیار سؤال دیگر می شوند . و اسطوره تبیین همین اولین سؤالهاست که که این خود نیز شاید منظری باشد قابل بحث که ظن من همیشه اولین ها در حافظه تاریخی بشر پژواک می شود و همچون همان لحن خانه مادربزرگ تکرار می شود در خیال آدمی و از آن لذت می برد شاید بیش از آن که چیزی توشه بردارد . و اما اسطوره از ساحت لغوی گاه جمع سطر و جمع الجمع آن اساطیر _ افسانه ها سخنهای بیهوده _ قصه های دروغ _ داستان های اغراق آمیز درباره خدایان و پهلوانان که از زمانهای قدیم باقی مانده(۱) معنا می شود . در همین مقام اسطوره را از mythe که از mutus به معنای گنگ و خاموش می آید یعنی سخنی که محتاج تفسیر است و باید به زبانی دریافتنی ترجمان شود (۲) معنا می کنند . دور نمی شویم از همین سویه اشاره ای تفصیلی می کنیم به نظر استاد مهرداد بهار که می نویسد :

۱_ فرهنگ فارسی عمید /حسن عمید/ انتشارات امیر کبیر / چاپ سوم ۲_ حجله پل فیروزه /جلال ستاری / سال دوم شماره هفتم بهار ۱۳۸۲
اصطلاح شناسی اسطوره واژه (( اسطوره )) در زبان پارسی وامواژه ای است برگرفته از زبان عربی. (( الاسطوره )) و (( الاسطیره )) در زبان عرب به معنای روایت و حدیثی است که اصلی ندارد . اما این واژه عربی خود وامواژه ای است از اصل یونانی historia به معنای استفسار تحقیق _ اطلاع _ شرح و تاریخ . و از دو جزء ترکیب یافته است : یکی واژه history یا _ history به معنای داور و دیگری پسوند _ ia . واژه history با مصدر یونانونی idein به معنای دیدن خویشاوند است . واژه های لاتین videre به معنای دیدن یونانویeidenai به معنای دانستن _ سنسکریت vidya و اوستا vaedya به معنای دانش و فارسی نوید به معنای خبرخوش _ مژده و بشارت با این واژه هم ریشه اند . ریشه هند و اروپائی نخستین این واژه های خویشاوند vid _ است .

در زبان عربی اساطیر جمع مکسر واژه اسطوره است . در زبان پارسی نیز این صورت جمع بکار می رود اما از آن اغلب معنای مجموعه دستاورد یک قوم در این زمینه اعتقادی مستفاد می شود مانند اساطیر ایرانی _ اساطیر یونانی و جز آن که مقصود از آن تنها کنار هم چیدن تعدادی اسطوره پراکنده نیست بلکه اساطیر یک قوم به صورت یک مجموعه در نظر است . اما این گونه معنا و مفهوم واژه اساطیر در زبان پارسی عمومیت ندارد و گاه اصطلاح اساطیر جز در کنار هم قرار داشتن ساده اسطوره ها معنائی نمی دهد و فقط همان جمع مکسر واژه اسطوره است . علم الاساطیر و اسطوره شناسی نیز دو اصطلاح هم معنا است . با کابردی نزدیک به اصطلاح اساطیر و از آن مجموعه در هم تنیده اساطیر یک قوم یا مطالعه بررسی و تحلیل اساطیر یک قوم یا اقوام مختلف مورد نظر است .

اما گاه این اصطلاح هم معنائی جز مجموعه ساده ای از اسطوره ها ندارد . بنابراین می توان گفت که در زبان پارسی این گروه اصطلاحات تعاریف دقیق و مشخص که از نظر معنائی تداخلی با یکدیگر نداشته باشند ندارند .اما این تداخل معنائی گناه زبان پارسی نیست و این سرگشتگی در پی مطالعه و ترجمه آثار پژوهندگان اسطوره شناس فرنگ که پایه گذاران مطالعات علمی اساطیری بشمار می آیند پدیده آمده است . در زبانهای اروپائی واژه myth در انگلیسی و فرانسه و myth و mythe در آلمان از نظر محتوای معنائی برابر واژه اسطوره و حالت جمع آنها برابر واژه اساطیر در زبان پارسی است . و اصطلاح mythology در هر سه زبان برابر اساطیر علم الاساطیر یا اسطوره شناسی در زبان ما است . واژه myth از اصل یونانی muthos به معنای سخن و افسانه گرفته شده است . محتملا این واژه با واژه گوتیک :maudjan به معنای یادی آوری کردن ایرلندی کهن : smuaianim به معنای فکر می کنم . اسلاوی کهن : mysli به معنای اندیشه لیتوانیائی : mausti به معنای با شوق چیزی را آرزو کردن و با دو واژه پارسی : مست به معنای گله و شکایت _ غم و اندوه و مویه به معنای گریه و زاری همریشه است .
در چنین صورتی ریشه هند و اروپائی نخستین آن _ mud به معنای اندیشیدن است . ۱ در ساحتی ومقامی دیگر به چرایی اسطوره نظر می کنیم که در این چرایی نگاه می کنیم به اینکه از منظر اسطوره شناسان چه کار ویژه خاصی اسطوره را متولد نموده و چرا اسطوره بوجود می آید وچه می کند . در این وادی نیز هر کس از ظن خود به اسطوره نگاه می کند که ما سعی در نقل آن می کنیم . از این قبیل می توان به نظر روانشناسان پرداخت . روانشناسان ساختار اسطوره را با خیال و رؤیای آدمی شبیه می دانند . ایشان بر این باورند که اسطوره نقش پرداز دنیای درون آدمی است . درپروسه ای علی معلولی روان آدمی در تطابقی با روان اجتماع قرار می گیرد و تمامی متاثر از طبیعت و آنچه می گذرد در پیرامون انسان است . در همین سویه است که کارل ابراهام جمله معروف خود را می گوید که (( خواب اسطوره فرد و اسطوره خوابی جمع است .)) یعنی اسطوره را خیال و رؤیا و خواب جمعی آدمهای اجتماعات اولیه می داند که این خود نیز محصول تفکر جمعی بر مبنای نفسانیات و درونیات و اسرار ضمیر آدمی می باشد. گروه دیگری از روانشناسان که شاید درست تر باشد بگوییم فروید و هواداران نظریه های او و متاثران از وی براین قائل اند که اسطوره ارتباط پیدا می کند با عقده های جنسی فرد (۲) که به نظریه کاهنده‌فروید معروف می شود .

۱ – پژوهشی در اساطیر ایران / مهرداد بهار / انتشارات آگاه _ چاپ چهارم پائیز ۸۱
۲_ نقل از حجله پل فیروزه /سال دوم شماره هفتم بهار ۸۲
لوفلردلاشو نیز تقریبا چنین نظری در خصوص اسطوره بیان می نماید وی عقده‌اصلی بوجودآورنده‌اساطیر را در بررسی های خود عقده‌حقارت بیان نموده است . آنچه که انسان در مقابل طبیعت حق برای خود می داند. و اما همان حقی که نصیب او نمی شود و او را وادار به خیال پردازی و رؤیانگری می کند . این بسامدی است که به اسطوره ختم می شود در اسطوره جایگاه پیدا نموده مانا می شود . وی دراین باره میگوید: (( همچنان که دیدیم حیات افسانه ها متعلق و موقوف به احساس حقارت و مذلت ماست.به میزانی که خود را از امتیازات و افتخاراتی که حق مسلم خویش می دانیم محروم می بینیم دست توسل به دامان تخیل می زنیم(۱))) که در فرازهای بعدی به تقسیم بندی عقده ها نیز از نظر اومی پردازیم . دیگر بابی که روانشناسان بر اسطوره می گشایند منظر روانشناس بزرگ یونگ می باشد که وی در نظریه ای افزاینده اسطوره را بیان صور نوعی ساختار ذهن انسان و میراث مشترک بشریت می داند و از آن به آرکی تایپ ها یاد می کند . صورتهای ازلی و تجلی گونه گون این صور در امکانی بنام زمان که بحثی خود شاه بحث که بر کم ما افزون است .

گویی نشسته ای در مرکز منشوری و هر وجه آن پنجره ای است رو به دنیای مه آلود بیرون . مفاهیمی که بازمی گردند به حافظه تباری آدمی همین مقدار دارای وجه و زاویه و بسط اند.
۱_ زبان رمزی افسانه ها / م _ لوفردلاشو/ ترجمه جلال ستاری / نشر توس

زیرا از دریچه ذهن هر نسلی که عبور کرده دچار حتی اگر شده اندکی تغییر و شاید دگردیسی شده باشند.

کلودلویی استروس و مکتب ساختارشناسی اش رویکردی دیگرگونه به اسطوره دارد . وی اسطوره را ترجمانی از گشایش منطقی تضادهایی می داند که ذهن بشر را به خویش مشغول می داشته است و او را به شگفت می آورد . از این قبیل که چگونه می توان حیات و مرگ را وفق داد. به زعم استروس در چنین هنگامه ای ذهن اسطوره ساز بشر برای حل این مشکل پرنده ای در عین حال گوشت خوار و علف خوار را تصور می کند .(۱) که مرگ ( درندگی ) و زندگی ( سرسبزی و خرمی ) را در خود جمع دارد و به ازنظر استروس بدین گونه آنچه که امروز خارق العاده دیده می شود در تجزیه و تحلیل به ریشه هایی ذهنی نزدیک می شود و حالا که چنین پرنده ای خلق می شود گاه به جای انسان قرار می گیرد و گاه در مقابل با دیگر همین محصول و تضادها. گروهی نیز به اسطوه از بعدی فلسفی نگاه می کنند که از آن جمله اند فیلسوفانی همچون کاسیرر . ایشان بر این باور است که روح برای شناخت واقعیت صورتها یا جهانهای رمزی می آفریند و بدین گونه واقعیتی را باز می سازد . کاسیرر معتقد است انسان جانوری است سمبل ساز که هیچگاه با واقعیت یا شیء فی النفسه روبه رو
۱_ نقل از حجله پل فیروزه / سال دوم شماره هفتم بهار ۸۲ نمی شود بلکه همیشه بین انسان و جهان خارج جهانی سمبلیک که آفریده روح است حایل است.

(۱ ) و اما از نگاه میرچاالیاده و سالکان مکتب پدیدارشناسی معنای اصطلاحی اسطوره تا حد زیادی فرق می کند ایشان برای فهم اسطوره در تاریخ ادیان و فرهنگ های سنتی به جستجو می پردازند . الیاده معتقد است که در جوامع اولیه و ابتدایی اسطوره حقیقت مطلق تلقی می شده زیرا بازگوکننده تاریخ مقدس بود. در این جوامع اسطوره واقعی و مقدس است . بنابراین تکرار پذیر می شود زیرا سرمشق می گیرد .(۲)که به این تکرار و تقلید در فصل بعد بیشتر خواهیم پرداخت . با بررسی اجمالی آنچه از نظر الیاده و پدیدارشناسان به دست می دهد این است که اسطوره داستانی را نقل می کند و این داستان غیر معمول دارای شخصیتی یا شخصیتهایی است برتر از مردم عادی مثلا ارباب انواع و خدایان و انسانهای خداوار و نیاکان و از این رو مردم آن داستان را باور دارند و راست می پندارند. به همین جهت هاله ای از قداست اسطوره را در بر گرفته است. اسطوره نخست ساحتی قدسی داشته است پس به مرور دنیوی یا عرفی شده است به زعم الیاده علت اسطوره همچنان پا برجاست تنها در قالب معلولهای دیگری دیده میشود . ۱_ نقل از حجله پل فیروزه / سال دوم شماره هفتم بهار۲ ۸ ۲_ اسطوره _ رؤیا _ راز / میرچا الیاده / ترجمه رؤیا منجم / نشر علم

رولان بارت ظنی دیگر بر این علم دارد و از دید یک زبان شناس اسطوره را یک گفتار می داند .و از آنجا که اسطوره یک گفتار است هر چه که در سخنی محق باشد می تواند اسطوره به شمار رود . اسطوره نه بوسیله موضوع پیام خود بلکه به کمک شیوه بیان آن پیام شخص می شود . (۱) و در جایی دیگر و در بسط همان شیوه بیان است که می گوید : (( همه موارد اسطوره شعوری دلالت گر را پیش فرض خود قرار داده اند که می توان مستقل از ماده شان به آنها اندیشید )) .(۲) وی اسطوره شناسی را زیر مجموعه ای از نشانه شناسی می داند و استدلال می کند بر اینکه اسطوره دانشی صوری به شمار می رود و هم آنرا زیرمجموعه ای از ایدئولوژی می داند چرا که دانشی تاریخی است و به بررسی ایده در فرمها می پردازد و یا به تعبیری دیگر ویژگی اسطوره تبدیل یک معنا به فرم است . که در اندیشه رولان بارت فرم اسطوره این گونه تبیین می شود که اسطوره واقعیت و تاریخ را توخالی کرده و به جایش طبیعت می ریزد . جوزف کمبل نیز نگاهی منحصر به فرد و بسیار شاعرانه به اسطوره دارد و اسطوره را به سان روح جاری طبیعت در بیان آدمی می بیند. یا حداقل این گمان من است که آغازاسطوره را آنجا می داند که آدمی حالا که دیگر با طبیعت یکی نیست و از آن دم به سبب دانش تنها می شود. باز به ابراز دانش سعی می کند خود را در خیال با مادر خود

 

۱ _ اسطوره _ امروز / رولان بارت / ترجمه شیرین دخت دقیقیان / انتشارات مرکز_ ۲_همان ص ۳۲ زمین با آسمان و با کائنات پیوند دهد و از این تنهایی بگریزد .
در تعریفی موجز از اسطوه می گوید: اسطوره ها داستانهایی درباره خدایان اند و خدا تجسم قدرتی برانگیزنده یا نظامی ارزشی است در زندگی بشر .(۱) کمبل اسطوره را وجه استعاری توان باالقوه روحی در بشر می داند که اجازه میخواهم از بهر تاکید تکرار کنم . ((وجه استعاری توان باالقوه روحی )) که وجه استعاری خود کنایه ای بر آگاهی از فعلیت یافتن توان روحی است و این آگاهی در پروسه انتقال گریبان استعاره و ایما و نماد را می چسبد و استعاره ها که چه بر سرشان می آید باشد تا بعد ; و در جایی دیگر در خصوص توان باالقوه روحی می گوید انگاره های اسطوره بازتاب امکانات معنوی هر یک از ماست. با تامل کردن در باب این انگاره ها قدرت آنها را به درون زندگی خویش منتقل می کنیم . (۲)

تو گویی به زعم کمبل اسطوره چون صندوقچه ای دست ساز ما با قفلی هفت رمز وهفت کلید گنجی در خود دارد که با گشایش رمزها حاصلش آرامش است و پرواز خیال و اتصال با انرژی های طبیعت که خود در آن گمارده بوده ایم و فراموش کرده ایم ایشان همچنین معتقد است که اسطوره شناسی به شما نمی گوید که چه خوشبختتان می کند بلکه می گوید که وقتی که شروع به دنبال کردن خوشبختی می کنید

۱_ قدرت اسطوره / جوزف کمبل / عباس مخبر / نشر مرکز ۲_ همان ص ۲۶۷
چه اتفاقی می افتد و چه موانعی که باید پشت سر بگذارید. و شما به تکرار عملکرد قهرمان اسطوره اقدام می کنید یا شاید به عبرت از عمل او لقمان وارگامی درست تر بر می دارید آنگاه شما در مسیر حرکت اسطوره قرار می گیرید به سان قهرمان و با انرژیهای موافق و مخالف برخورد می کنید و چون او را در پروسه اعمال قدرت خدایان واقع می شوید و با آئین هایی که تمرین بوده گامهای شما را به سمت سعادت به پیش می روید و در این نوع نگاه اسطوره ای شما هر بار که اقدام به حرکت می کنید به سمت سعادت ارواح اسطوره ای دوباره جان می گیرند و شما را در عبور از مسیری همراهی می کنند که این همانگونه که بعدا اشاره می شود خود عامل اصلی بوجود آمدن نمایش است به نظر نگارنده حقیر که در فرصت خود به آن خواهم پرداخت . خالی از لطف نیست اگر اشاره ای به تعرفی کهن از اسطوره کنیم و آن نیز به نقل از جوزف کمبل در کتاب خواندنی قدرت اسطوره . کمبل اینگونه از اوپانیشادها می نویسد (( بهشت خدا جهنم همه در درون ما و رؤیاهای بزرگ شده اند و رؤیا تجلیلات انگاره ای شکل انرژی های بدن در کشمکش با یکدیگرند .)) (۱) که با این تعریف شما غوری برون به درون می کنید و دوباره انکاره دایره در ذهن متجلی می شود آنچه در درون شما می گذرد ومی جوشد وتجلی بیرونی پیدا می کند . قابل به ذکر است که شما وقتی خیال می کنید ابزار خیال شما خارج از آنچه پیرامون شما می گذرد نیست. و اسباب و ادوات خیال خود را به عنوان ماده خام اولیه از طبیعت ۱ _قدرت اسطوره / جوزف کمبل / عباس مخبر /نشر مرکز

پیرامون خود می گیرد یا بر مثالی دیگر وقتی فکر می کنید و یا تخیل به زبان مادری فکر می کنید به زبان مادری تخیل می کنید. حالا شما این تجلیلات درونی را در تعریف اروپانیشادها به عینه می بینید زیرا بهشت باغ دارد درخت دارد سایه دارد آرامش دارد و خوشی و جهنم هم به همین سان قابل بحث است . دور نشویم و باز گردی کنیم به جمع بندی تعاریف و نظرگاه ها در خصوص اسطوره. که گاه جملاتی چنین زیبا خیال را سرمی دهد و رها می کند از بندها و قلم را سر می دهد بر روی سینه کاغذ. آخرین نظرگاه را این حقیر از استاد مهرداد بهار نقل می کنم که این بزرگ چنین می نویسد : (( اسطوره روایت نمونه و مثالی ازلی است و با تکرار این نمونه ازلی و مقدس و با تقلید کردار خدایان انسان ابتدایی باور می کرد که با زمان ازلی مقدس پیوند یافته و از پلیدی و نقصان زمان خویش و عصر گذشته رها گشته است . )) (۱) استاد در بخش نخست تعریف خویش اسطوره را روایت نمونه و مثالی ازلی می داند که این خود نظر یونگ را و بیان آرکی تایپ های او را در ذهن تداعی می کند اما در بخش دوم تعریف خود به نکته بسیار حساسی اشاره می فرمایند که از نظر من کلید و رمز تعریف و شناخت اسطوره شاید از منظر استاد بهار باشد و آن تقلید عملی که باور دارند است. آنجاست که این تقلید بر مبنای باوری که پشتوانه آن عمل بوده است انسان باورمند و هدف دار را با خدایان پیوند می داده و او را به زمان ازلی پیوند می داده. ۱ _ جستاری چند در فرهنگ ایران / مهرداد بهار / نشر مرکز
و اینجاست که اسطوره کارکرد پیدا می کند و این باور همان چیزی است که من به لحن خانه مادربزرگ تعبیر کرده بودم و این است که باقی می ماند در تخیل ابنای بشر و ناخود آگاه او را تهیج می کند و او را متذکر می شود .

 

فصل دوم”رقصی چون نیا یش” اساطیر با هر تعریف و نظرگاهی که به مذاق آدم خوش آید و آنها را بررسی کند _ که جای هم دارد و در همین سطح وسیع نیز تاویل پذیر و قابل بسط اند _ تجلی در آئین ها و مناسک جمعی دارند. و به نوعی عملکرد گروهی ختم می گردند یا از آن آغاز می شوند. در این میان آنچه که به سویه های عملی ما نزدیکتر است اشکال نمایشی این آئین هاست . که خدایگان را آن سان که در خیال می پرورند در مقابل چشمان باورپذیر و حیرت زده ابنای قوم خویش بر نمایش می گذارند و احکام آسمان را با نوعی کلام آسمانی و آهنگین بر زمین جاری می کنند. و حیطه های عملگر آدمی را به او یادآور می شوند. و او که چشمانش باور است و زبانش تصدیق و دستانش اطاعت گر با قرار گرفتن.دراین آئین خود را در سیلان انرژی های طبیعت قرار می دهد. و روانش را غرقه می بییند در در روان طبیعت و بدین سان از تنهایی نجات می یابد. که در ادامه سیر تحول این گریز از تنهایی را نیز نظری خواهیم افکند .

پس انسان گاه در نقش خدایان سخن می گوید و کلام نور را از دهان خود صادر می نماید و گاه در جایگاه انسانی خاطی یا انسان مترود و یا خدایی در احتضار . بدین سان به انگاره ها جانی دوباره می دهد و رسم طبیعت را _ تولد و مرگ حیات دوباره و;_ باز می نمایاند و خود را از پس گذران آئین به متولدی دوباره تبدیل می نماید و تطهیر می شود و بلوغی نو می یابد .این ادامه می یابد تا به آنجا که آئین چرخ های حرکت خویش را فرسوده می بیند و پای در گل مانده و انگاره ها و استعاره ها معانی رمز آلود خویش را از دست داده .

اجازه می خواهم سری بکشیم بر اوراق بزرگان و نقلی بکنیم از بیان آنها در خصوص آئین و مراسم آئینی و بازگردیم به نمایش و اینکه چگونه از دل همین آئین ها نمایش ها بوجود آمدند . آئین در اصل مبین چیزی است که بر وفق نظم انجام گیرد. ( ر. کنون ) آئین adren در زبان پهلوی آئین : دستور _ روش _ رسم و عادت _ نظم و قاعده _ سنت _ کیش _ که زیب و زینت و آرایش هم معنی می دهد . (۱) در تعریف آئین می توان گفت که منظور سلسله اعمالی است که برای برآوردن نیازهای اساسی صورت می گیرد . اعمالی که باید بر وفق ضرباهنگی مطلوب انجام شود . آئین (rite)بنا به ریشه شناسی سانسکریت واژه به معنای چیزی است که نظم (rita) دار باشد.بنابراین ریشه اش در زمانی ناپیدا گم می شود. وحتی بر برگزار کنندگان آئین نیز ناشناخته است و او خاطره موروثی اش را حفظ کرده باشند

.(۲) در تعریفی دیگر و از گمان آقای میر چالیاده آئین از آنجا شکل می گیرد که (( انسان متدین پیوسته به شیوه های گوناگون و با شروع از دیدگاههای مختلف کوشش نموده تا خود را با ورود به کمال یافتگی سرآغاز به شکلی دوره ای نوزایی و تجدید می کند . یعنی با کشف دوباره سرچشمه اولیه زندگی درست به همان سان که زندگی ۱_ فرهنگ عمید / حسن عمید / انتشارات امیرکبیر ۲_ جهان اسطوره شناسی / لوک بنوا / ترجمه جلال ستاری / نشر مرکز ص ۴۱ مانند کل آفرینش هنوز مقدس بود زیرا هنوز در دست آفریننده تازه بود خود را به همان کمال مذکور پیوند دهند. و این امر تنها از راه اجرای آئینی یک ذهنیت اسطوره ای تحقق می یابد)) .(۱) ما نیز در باورهای خود این سان می اندیشیده ایم و یا هنوز می اندیشیم که روزی انسان خانه در بهشت داشته و تنها به دلیل اشتباهی هبوط پیدا می کند که این اندیشه در اکثر ادیان سامی نیز تکرار شده و به اعتقاد برخی همچون کمبل اندیشه ای توراتی است .

زمانی انسان با خدا یکی بوده و در یک مکان زیست می کرده است . زمانی که بهشت همان کمال سعادت و خوشبختی در انسان و با انسان بوده تا اشتباه بزرگ رخ نموده که همان خوردن میوه ممنوعه باشد و ترد انسان از بهشت . این آغاز فریب شیاطین است و انحراف بزرگ رخ می دهد. از این پس پژواک آوای نی در حسرت نیستان و سوزو گداز سینه ای شرحه شرحه از فراق پر می کند خیال انسان را و او را که غریب افتاده وا می دارد که در پی وصل خویش با جانان جان در قدم نهد و با آئین که خود نمایش ایام وصل باشد انسان را با خدا به بازسازی ایام طلایی بپردازد. که تنها خاطره ای و خیالی از آن در حافظه تباری خویش بر دوش می کشد و به این امر رها می کند خود راحتی برای لختی از قید زمان دنیوی و با زمان سر حد پیوند پیدا می کند. که باز هم اجازه می خواهم این امر را به فهرست خود حوالت دهم و در مجالی دیگر بر آن بیشتر بپردازیم

. ۱_ با نگاهی به اسطوره رؤیا راز / میرچا الیاده / ترجمه رؤیا منجم / انتشارات علم اما کنفسیوس در خصوص آئین می گوید: آئین ها اراده ها را به هم می پیوستد کارها را رهبری می کند جانها را هماهنگ می ساختند و به تعادل و توازن عمومی قوا چه جسمانی و چه اجتماعی مؤدی می شدند. که این نقل کار ویژه بیشتر نگاهی اجتماعی دارد تا فردی. و از آنجا که ما در تعریف لغوی آئین هم نظم را آوردم و هم زیب و زینت که نظم خود نیز آرایشی و آرایش نظمی میطلبد . این اشاره به همان وجه متوازن و متعادل سازی قوا از زعم کنفسیوس می باشد. گروهی که درصدد برمی آیند آئینی را انجام دهند چون این کار را به صورت گروهی می خواهند انجام دهند در همان قدم اول با تفکیک وظیفه و تفکیک مسئولیت ها مواجه می شوند. و این خود آموزش و تمرین زیستی گروهی است و کاست بندی اجتماع. این آئینه کوچک شده یک جامعه می تواند باشد. و مردم در گرد هم بوسیله این آئین ها در بعد اجتماعی چنین اموری را تمرین می کنند و هم در بعد فردی به تذکیه و کاتاریس ارسطویی نزدیک می شوند که هر چه باورشان راسخ تر باشد نتیجه حاصله بیشتر و عمل تاثیرگذارتر خواهد بود .

گروهی نیز از محققان پا را از این فراتر گذارده و معتقداند که تمامی اعمال آدمی در پروسه زندگی وجهی آئینی داشته است. قبیله یا هر نظام اجتماعی دیگری که مردم گرد آمده دریک منطقه را معنا می کرده دائما در حال پیاده کردن آئین ها بوده و زندگی شان به نوعی با باورهاشان و آئین هاشان تلفیق می خورده. یکی از این محققان بنام لوک بنوا چنین تالیف می نماید که : در آغاز و در اعصار کهن فرقی میان عملی گیتیانه (profane ) و آئین مقدس نبود در تمدن سنتی هر کنشی روحانی (sacerdoce ) بود _ هر کار و مشغله روزمره آئینی بوده حتی ما انسانهای امروزین هنگامی که کلاهمان را به نشانه احترام از سر برمی داریم و سر را به علامت تعظیم فرود می آوریم و با ادب دست می دهیم به تکرار آئینی می پردازیم که در گذشته مقدس بوده اما اینک دنیوی شده است .(۱)

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.