مقاله در مورد زندگینامه ابو لضر فارابی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد زندگینامه ابو لضر فارابی دارای ۶۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد زندگینامه ابو لضر فارابی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد زندگینامه ابو لضر فارابی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد زندگینامه ابو لضر فارابی :
مقدمه
ابو لضر فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است. او تمام سعی خود را به کار برد که بگوید مطالعات فلسفی بدون بررسی جنبه های عملی آن درجامعه کاری بیهوده است. او کوشش فکری خود را فقط به منظور تهیه طرح اصلاح امور اجتماعی پیلیوی کرد. فارابی می گفت : همانطور که در نظام موجودات امکان انحراف از نوامیس طبیعت وجودندارد در جامعه مدینه فاصله هم اصول منطقی و عملی با نظام آفرینش متناسب خواهد بود. گرچه پیش از فارابی پیروان فرقه اسماعیلیه هم به چنین تناسبی قایل بوده اند: لیکن آنها طرح مدینه فاضله را عنوان نکرده بودند.
بعد از فارابی تا دو سه قرن پیش ، تقریباً تمامی دانشمندان و فلاسفه اسلامی تحت تآثیر عقاید او در تمام زمینه ها از جمله بررسی مایل اجتماعی و علم مدینت قرار گرفته اند. زیرا هیچ مسأله ای در فلسفه اسلامی نیست که فارابی به طرح و توضیح آن نپرداخته باشد. متأسفانه در دو سه قرن اخیر است که تقریباً اکثریت فلاسفه اسلامی در تحقیقات فلسفی خود توجهی به طرح مسایل اجتماعی یا علم الاجتماع نکرده اند. این امر باعث شگفتی صاحبنظران نیز شده است. که چرا تفکر فلسفی و مطالعات فلاسفه اسلامی از طرح اجتماعی و تمدن شوی به دور مانده است.
در حالیکه توجه به جنبه های عملی این مطالعات است که به ارزش آن می افزاید، چنانکه افلاطون نیز گفته است:
« حکمت بی سیاست ناقص و سیاست بی حکمت باطل است و حکیم باید حاکم باشد و حاکم حکیم»
اگر فارابی سعی در جمع فلسفه و دیانت کرده است، این سعی دلیل وحدت دین و فلسفه نمی شود، این سعی لازمه اصول و مبانی فلسفه اوست و به اختصای وضع تاریخی تفکر، صورت گرفته است. بعبارت دیگر سعی فارابی درجمع دین وم علم ، کلام و تصوف با فلسفه، نتیجه پاسخ تازه ای به پرسش اساسی فلسفه وضوع بر تآسیس فلسفه اسلامی است. اگر فارابی به مطالعه و تدوین آراء یوناینان اکتفا می کرد، می توانست مانند کندی فلسفه را در جنب احکام وحی اثبات کند و معتوض نسبت دین و فلسفه نشود. در این صورت، بیان فلسفه او، تا این اندازه شکل نبود.
ممکن است ایراد شود که فلسفه مدنی و مسائل آن در قیاس با مسائل نظری، چندان دشوار نیست، ولی کسانی می توانند چنین ایرادی بکنند که نمی دانند فهم مقاصه فلسفه مدنی فارابی، موکول به درک عمیق فلسفه نظری اوست.
درست است که فارابی، شاگرد فلاسفه یونانی است، اما مقلد آنان نیست. اگر در بعضی از کتب، بمناسبت موقع و مقام، درباب تأثیر آراء فلاسفه یونانی تدر فلسفه اسلامی وتوجه فلاسفه اسلامی، منجمله فارابی به فلسفه یونانی،تأکید شده است، نباید نتیجه گرفت که مدینه فاضله فارابی افلاطونی یا ارسطوئی است.
غالب شرق شناسان اصرار داشته اند که با تتبعات خود، مراجع و مأخذ همه آرائ فلاسفه اسلامی را در بین آثار یونانی بخویند و فلسفه اسلامی را التقاطی صرف بدانند، این طایفه در توجیه اختلاف صورت فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی، سوء تفاهم و اشتباه و قصور فهم مسلمین را هم ذخیل دانسته اند. این قبیل اقوال، سطحی است و قائلان به آن دانسته یا ندانسته فلسفه را هیچ و پوچ انگاشته اند. زیرا اگر اشتباه و نفهمیدن مطلبی مؤدی به پیدایش فلسفه شود، هر قول نا مربوط نامفهوم را باید فلسفه دانست.
یکی از مسلمات عصر ما، اینست که آراء و اقوال اشخاص، انعکاسی از شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی و اقتصادی است. بنابراین قول، فلسفه مدنی فارابی باید به مقتضای شرایط سیاسی و اجتماعی اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری در بغداد، تدوین شده بود.
بعضی از مورخان سعی کرده اند که مناسبتی میان آراء فارابی ونظام سیاسی خلافت عباسی بیابند، اما در این باب هر چه گفته اند، تحکمی و نا مربوط بوده است، عجب آنکه این قبیل مطالب را کسانی عنوان می کنند که تمام یا قسمت اعظم آراء فارابی را مأخوذ از مأخذ یو نانی می دانند و متوجه نیستند که این دو قول را نمی توان جمع کرد.
آیا فارابی چنانکه خود تصریح کرده است، طرح مدینه فاضله را مطابق با نظام عالم می دانند یا چنانکه معمولاً گفته می شود، نظام موجودات در نظر او با توجه به ملاحظات و مقتضیات اجتماعی عنوان شده است؟ نظام موجودات در نظر فارابی، هیچ مناسبتی با نظام اجتماعی و مدنی و سیاسی زمان او ندارد.
فارابی در ترتیب طبقات و اصناف مدینه هم بدون اینکه متعرض نظام مدنی و سیاسی موجود شود، پنج طبقه و صنعت مدینه را متناسب با مراتب موجودات ذکر می کند.
البته فارابی منکر نیست که رؤسای مدینه ملاحظات مربوط به زمان و مکان را هم مراعات می کنند، اما این ملاحظات، خدشه و لطمه ای به اصول وارد نمی کنند بلکه صرفاً مربوط به اطلاق اصول بر موارد جزئی است. به این جهت علم به فلسفه نظری فارابی، بیش از آشنائی بشرایط سیاسی و اجتماعی زمان، در فهم معانی فلسفه مدنی او، اهمیت دارد.
مطلب دیگر، نسبت فلسفه نظری با علم مدنی و قیاس این علم با شریعت است.
دراینکه فلسفه نظری، اساس علم مدنی است، تردیدی نیست اما ثبات وحدت فلسفهمدنی و شریعت چه جهت دارد؟
از آنجاکه به نظر فارابی فلسفه باید اساس عمل و تدبیر امور و نظام مدینه باشد وشریعت عم اگر مخالف فلسفه صحیح باشد، در مدینه فاضله جائی ندارد، ناچار باید سعی در اثبات وحدت فلسفه مدنی و شریعت شود یا لااقل شریعت و بطور کلی دیانت بر مبنای فلسفه تفسیر شود.
کودکی ابونصر فارابی
نام کوچک او محمد بن محمدبن طرخانی مشهور به ابونصر است. او در شهر فاراب از شهرهای ماوراءالنهر خراسان قدیم در سال ۲۵۷ هجری قمری برابر با ۸۷۰ به دنیا آمد،(۱) و به همان جا منسوب گشت و فارابی نامیده شد: می گویند پدرش از امرای لشگریان طاهریان در خراسان بوده است. ابونصر دوران کودکی را در موطن اصلی خود گذراند، وتحصیلات ابتدایی را نیز در همان جا به انجام رسانید و به طور مسلم دارای هوش و استعداد ذاتی استثنایی بوده است.
۱- در اینکه فاراب از بالد خراسان قدیم است یا از شهرهای بلاد ترک بین مورخین و نویسندگان تراجم احوال اختلاف نظر است. این ندیم نویسنده کتاب الفهر ست که مهمترین سند تاریخی است معتقد است که فاراب از بلاد خراسان و ماوراءالنهر است. با توجه به اینکه ابن ندیم در زمان شهرت نابغه بزرگ و اندیشمند بلند پایه زمان خود یعنی فارابی ضمن اشتغال به کار فروش کتاب دست اندر کار تهیه کتاب الفهر ست بود. و طبعاً توجه خاص به تحقیق در شرح حال رجال برجسته علمی و بیان کتب نویسندگان داشته است به طور مسلم نمی توانسته از دقت دربیان و تشریح احوال نادره زمانش ابونصر فارابی غافل بماند. و بر اساس حد سیاست دیگران حتی موطن و محل تولد او را بیان کند. نظریه دیگر منسوب به ابن حوقل می باشد او می گوید فاراب یا اطرار از بلاد ترک است به نظر اینجانب این گفته نمی تواند مخالف نظریه ابن ندیم باشد زیرا زبان محلی مردم شهرهای ماوراءالنهر در آن زمان اکثر ترکی بوده و هنوز هم اکثراً به لهجه ترکی یا ترکمن تکلم می کنند. با توجه به اینکه فارابی غالباً به لباس و زین ترکها در می امده و تکلم می نموده است به همین عنوان شهرت یافته است وابن حوقل نیز با توجه به همین شهرت گفته است فاراب از بلاد ترک است. و اصولاً عنوان طرخانی لقبی است که در زمان سامانیان به نزدیکان امراء سامانی داده می شده و عنوان پدرش بوده.
(۱) منابع مورد اطمینانی که درباره زندگی و شرح حال و دوران کودکی او مطالبی نوشته اند بسیار اندک و اگر هم وجود داشته ما از آن اطلاعاتی نداریم. اصولا مطالب مذکور در این منابع نیز غالباً مشابه یکدیگر است و در حدی نیست که ذهن نقادرا ضمن تجزیه و تحلیل موضوع ارضا نماید باید گفت که درمیان دانشمندان قدیم رسم نبوده که در تشریح احوال خصوصی خود چیزی بنویسد. و آیندگان را از حد سیاست و گمان و خیالپردازی برهانند.
تنها کسی که اقدام به چنین امری از میان دانشمندان نموده و شاگردان او هم درباره زندگی او به تفصیل مطالبی نوشته اند
زندگی علمی او
در شرح زندگی فارابی مطلبی که نشان دهنده جریان واقعی زندگی او باشد و از دوران طفولیت و جوانی او حکایت کند در کتابها و منابع مزبور وجود ندارد جز آنکه او در حدود چهل سالگی در زمان مقتدر نوزدهمین خلیفه عباسی که بین سالهای ۲۹۵ تا ۳۲۰هجری در بغداد و مرکز امپراطوری وسیع اسلامی خلافت داشت به منظور کسب دانش و تحصیل کمال نزد اساتید حکمت و فلسفه وارد بغداد شد.
بغداد در این وقت بزرگتری مرکز تحقیقات علمی و مجمع دانشمندان و فضلا در فنون مختلف آن زمان بود. شهرت و عظمت بغداد در دنیاس اسلام و جهان آن روز بی نظیر شایسته مرکزیت امپراطوری عظیم اسلامی آن روز بود. و طبعاً چنین مرکز بزرگ دانش برای پرورش نادره زمانش چون ابونصر فارابی کاملاً محیطی مناسب بود.
ابونصر ادبیات و زبان عربی را نزد استاد برجسته این فن ابن سراج در کمال دقت فرا گرفت. علم منطق را نزد استاد بزرگ ابوبشر متی ابن یونس نیز آموخت.
ابن خلکان دروفیات الاعیان می گوید« فارابی هنگامی که وارد بغداد گردید ابوبشر از حکماء مشهور و اساتید بزرگ فلسفه بود. درفن منطق هم برجسته ترین استاد بود. درحوزه درسش صدها نفر از علاقه مندان دانش گرد می آمدند و او بر آنها کتاب منطق ارسطو را املا می کرد. و آنگاه به شرح و توضیحش می پرداخت. شاگردان نیز تقریرات استاد را می نوشتند و شهرت وتبحرش در فن منطق مانند نداشت . خوش بیان، سریع الانتقال، دقیق و لطیفه گو بود. سخنان نغز می گفت و معانی بدیع را با بیانی رسا و اشاراتی لطیف بیان می کرد نوشته هایش زیبا مشتمل بر اشاراتی نغز و پرمعنی و دلپذیر بود. تا آنجا که بعضی از علماء فن معتقدند فارابی که کلیه کتب و تألیفاتش سراسر پر از نوشته های نغز و معانی دلپذیر است و در تفهیم مسائل مشکل علمی با بیانی ساده و رسانهایت استادی و مهارت را نشان داده فقط و فقط بر اثر فیوضات استادش ابوبشر بوده است.
ابونصر مانند سایر دانش پژوهان درحلقه درس استاد به فرا گرفتن دانش منطق اشتغال داشت. بدین ترتیب مدتی در بغداد نزد اساتید برجسته در هر فن به فرا گرفتن رشته های دانش مشغول بود.
مورخین در منابع مذکور اتفاق دارند بر اینکه ابونصر هر مطلبی را هر چند مشکل بود به سرعت می فهمید و قدرت بیانش درحدی بود که مشکلات علمی را با بیانی ساده و در خور فهم همگان می توانست به دیگران بفهماند. در هوش وم ذکاوت نظیر نداشت و از سخنان پر نغز و پر معنی او است که گفته است مسأله علمی هر چقدر مشکل باشد اگر حقیقت داشته باشد فهمیدن و فهماندن آن با بیانی ساده کاملا امکان پذیر است[۱]
به علت اهمیت خاصی که فارابی برای دانش منطق قائل بود برای اینکه هیچ نکته از مطالب این فن بر او پوشیده نماند از بغداد به حران[۲] مرکز دیگر علمی در آن زمان رفت. بار دیگر دانش منطق را نزد ابوحیان بن جیلان که از حکما و فلاسفه بزرگ نصرانی آن زمان بود به دقت تمام مورد بررسی و تجزیه و تحلیل و مطالعه قرار داد. آنگاه به بغداد مراجعت نمود[۳] و هم خود را صرف فراگرفتن رشته های مختلف حکمت و فلسفه نمود. با توجه به آمادگی کاملی که از نظر تسلط بر فن منطق یافته بود و اینکه منطق کلید فهم دانشهای نظری مزبور بود فهم مشکلات برای او دشوار نبود. بنابراین با کوشش و جد وجهد فراوان به مطالعه و تحقیق در متن و شرح و کلیه آنچه ارسطو راجع به فلسفه نقل شده بود مشغول گشت[۴]. و با تسلطی که به زبان یونانی داشت استفاده مستقیم از منابع اصلی این علوم برای او ممکن بود. در کتاب نفس که به تصنیف ارسطو معلم اول پیدا شده این جمله به خط ابونصر نوشته شده « که من این کتاب را صد مرتبه خواندم» و نیز از او نقل شده « که کتاب سماع طبیعی مربوط به ارسطو را چهل مرتبه خواندم بازهم خود را نیازمند به مراجعه مجدد می دانستم. شیخ الرئیس ابو علی ابن سینا در شرح حال خود می نویسد که کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را مکرر و بارها خواندم، مطالب آن بر من کشف نشد چنانکه می پنداشتم یا در این کتاب مطلبی قابل فهم وجود ندارد یا آنکه من استعداد فهم و درک آن ر اندارم. به هر حال این موضوع را فراموش کردم تا آنکه روزی از بازار کتابفروشها می گذشتم فروشنده دوره گردی را دیدم که کتابی در دست داشت به اصرار تمام برای خریدن آنرا به من عرضه کرد، و من همچنان از خرید آن خود داری کردم. بر اثر اصرار زیاد او کتاب را خریدم. ناگهان متوجه شدم کتاب مزبور شرخی بر کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو به خط ابو نصر فارابی است. با یک بار خواندن، تمامی مطالب کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو بر من کشف شد.
از فارابی پرسیدند تو داناتری یا ارسطو؟ پاسخ داد « اگر در زمان ارسطو می بودم از بزرگترین شاگردان او محسوب می گردیدم»
فارابی اکثراً تألیفات خود را در بغداد به رشته تحریر در آورد. سپس به دمشق رفت ولی مدت کمی در آنجا توقف کرد.آنگاه متوجه مرکز علمی دیگر و مجمع دانشمندان اسلامی آن زمان مصر شد. پس از مدتی توقف در مصر به حلب نزد سیفالدوله که از امراء خاندان حمدانیون بود رفت.
ابن خلکان می گوید: در پاره ای از مجموعه ها خواندم که هنگامی که ابونصر بر سیف الدوله وارد شد در حضور او جمعی از دانشمندنن و فضلا در هر رشته از علوم گرد آمده بودند. فارابی به لباس و زین ترکها که لباس دایمی او بود به طور ناشناس به جمع آنها در آمد و به هنگام ورود کمی درنگ نمود.
سیف الدول هبه تازه وارد خطاب نمود و گفت بنشین فارابی گفت آنجا که تو می گویی بنشینم یا آنجا که شأن من است؟ امیر گفت آنجا که شأن تو است. ابونصر از میان جمعیت به صدر مجلس رفت تا رسید به جایگاه امیر. آنگاه امیر را کنار زد و جایش نشست سیف الدوله به غلامان که در بالای سر او بودند به زبان محلی که تنها امیر و غلامان به آن آگاهی داشتند خطاب نموده و گفت: این شیخ اسائه ادب نمود من از او سؤالاتی خواهم کرد، چنانچه از پاسخ عاجز ماند شما او را به خواری از مجلس برانید. فارابی خطاب به امیر به همان زبان گفت: « ای امیر درنگ نما که امور به عواقب آنها است»
سیف الدوله در شگفت آمده و به فارابی گفت: مگر تو این زبان را می دانی؟ گفت بلی . هفتاد زبای دیگر. پس مقام او نزد امیر بلند شد. آنگاه بحث علمی در هر یک از فنون مختلف شروع گردید. در هر مورد فارابی با آرائی قاطع وکلامی عمیق مطلب را بیان می نمود.
بطوریکه حاضران در مجلس دم از گفتار فرو بستند، و به سخنان تنها گوینده مجمع – فارابی- گوش فرا دادند، و به ضبط تقریرات و بیانات او اکتفا کردن، و از سخنان مطبوع و دلپذیر او بهره مند شدند. تا آنکه سیف الدوله حاضران در مجلس را مرخص کرد. با فارابی خلوت گزید و گفت:« به شراب مایلی؟ گفت نی. به خوراک مایلی؟ گفت نی! به سماع علاقه داری؟ گفت آری . آنگاه امیر به احضار هنرمندان فرمان داد. استادان برجسته درهر فن و در هر قسمت از نوازندگان جضور یافتند. به انواع آهنگ ها و نواها در دستگاه های مختلف موسیقی مشغول گشتند. فارابی در هر قسمت بر آنها خرده ها گرفت و گفت اشتباه کردید. امیر گفت: « مگر تو این صنعت می دانی؟» گفت آری و از خریطه خود قطعات عود را بیرون آورد. از آنها ترکیبی خاص بساخت و بنواختن مشغول شد. آنطور که همه حاضران در جلسه را به خنده آورد. سپس آهنگ دیگری بنواخت که همه به گریه افتادند. بعداً ترکیبی دیگر از قطعات عود بساخت، و بنواختن پرداخت چنانکه همگی به خواب عمیق فرو رفتند حتی غلامان و دربانان. در این موقع فارابی همه را ترک نمود و از مجلس خارج شد. مورخین می نویسند این آلت همان قانونی است که از اختراعات فارابی است، و نیز فارابی نخستین کسی است که آنرا ترکیب کرده است.
گرچه این داستان به نظر غریب می رسد لکن با توجه به نبوغ فارابی در زمینه های مختلف علوم به هیچ وجه نمی تواند جای شگفتی و تردید باشد. بخصوص استادی و مهارت او در فن موسیقی. دلیل کامل این امر از کتابها و نوشته های او در زمینه های همه علوم آن روز که همه منابع آنها را متجاوز از یکصد کتاب، رساله و مقاله علمی با ارزش دانسته اند تأیید می گردد. ما در مبحث آثار فارابی به نقل از منابع مزبور بخصوص تاریخ الحکماء قفطی و طبقات الاطباء ابن ابی اصیبعه و هفت کتاب، رساله و مقام را نام خواهیم برد که متأسفانه اکثراً مفقود شده است.
از آنجا که فارابی زندگی را با تجرد و گوشه گیری و مصاحبت با گلها در کنار جویبارها و مناظر زیبا و طبیعت می گذرانده، بدون شک چنین ذوقی نمی توانسته جز با دلبستگی به موسیقی باشد. مسلماً تنها سرگرمی فارابی به هنگام فراغت از مطالعه و نگارش کتب، آهنگها و نغمات مختلف بوده است. نتیجه این دلبستگی به موسیقی باعث نوشتن کتاب الموسیقی الکبیر شده و این کتاب اولین کتاب است که درباره موسیقی در مشرق زمین نوشته شده است. در بحث از این کتاب به شرح مفصل آن خواهیم پرداخت.
ابونصر مدت نه سال با احترام تمام نزد سیف الدوله زندگی کرد و باهمه نزدیکی که به سیف الدوله داشت و امیر نیز در کارهای مهم و مشکلات حکومت با مشاورت او اقدام می کرد و معذلک فارابی زندگی را در کمال مناعت طبع و قناعت گذراند. فقط روزی به چهار درهم از بیت المال که مقرر شده بود اکتفا می کرد. تمام وقتش را در آغوش طبیعت صرف نوشتن کتب و رسالات علمی خویش می کرد. در همه عمر به فکر تشکیل خانه و خانواده نیافتاد. زن و فرزند نداشت. او زندگی خویش را وقت بر تفکر و حل مشکلات زندگی اجتماعی و سیاسی همنوعان و رفع گرفتاریهای دنیاد اسلام و مردم آن زمان کرد. سیف الدوله در همه مسافرتها او را به همراه می برد. از تبادل فکر و راهنماییهای او استفاده می کرد، تا اینکه در مسافرت دمشق در سال ۳۳۹ هجری برابر ۹۵۰ میلادی در سن هستاد سالگی بدرود حیات گفت سیف الدوله شخصاً با پانزده نفر از کسان مورد اعتمادش که به همراه او بودند بر او نماز خواندند. و این نشانه کمال احترامی بود که نسبت به فارابی از صمیم قلب داشت و به همان جا مدفون گردید. به این ترتیب زندگی ظاهری بزرگتری اندیشمند انسان دوست قرن سوم وچهارم هجری پدر فلسفه شرق و مرجع الهام بخش اندیشمندانی چون بوعلی سینا و نوابغ بعد از او پایان رسید ولی این فروغ جاودانه تا ابد زنده خواهد بود.
زندگی اجتماعی و سیاسی زمان او
حکومت اعراب خلاف اصول اسلامی بود. حکام آ ن زمان نسبت به خاندان پیامبر اسلام و دوستداران آن خاندان و دانشمندان بد رفتاری می کردند. اعراب فکر می کردن نسبت به دیگران برتری دارند این طرز فکر که با تعالیم اسلام کاملاً مخالف بود باعث خشم مسلمانان غیر عرب مخصوصاً ایرانیان شد. تا اینکه منجر به قیام ابومسلم خراسانی و سقوط حکومت امویان و تأسیس خلافت عباسیان گردید. رفتار نا سپاس منصور دومین خلیفه عباسی با ابومسلم و هرون با خاندان بر امکه عامل سنباد و جنبش مقنغ و بابک خرم دین گردید.ولی خلفای عباسی تا دوران خلافت ابوجعفر متوکل [۵] دهمین خلیفه اکثراً مقتدر و قوی بودند، بطوری که نهضتهای ملی خراسان به خونخواهی ابومسلم وسیله سنباد و مقنغ و بابک خرم دین با آنکه بر پایه مصالح ملی و حمایت از ستمدیدگان و طبقات ضعیف استوار بود آنطور که باید به نتیجه نرسید.
از دوران متوکل به بعد قدرت دستگاه خلافت به تدریج رو به ضعف نهاد. امرای ایرانی ترک عرب از ضعف دستگاه خلافت استفاده کردند. و سلسله های مستقل و نیمه مستقل تشکیل دادند و خلیفه وقت نیز ضمن فرمانی برای آنها لقب تعیین می نمود. خلیفه هم بهمین قانع بود که به نام او خطبه خوانده شود. ولی بسیاری اوقات اتفاق می افتاد که بعضی از حکام نام اورا خطبه حذف می کردند. خلفا که به اخلاص اعراب تردید داشتند دست به دامان ترکها شدند. و مرکز خلافت «بغداد» وسیله امراء ترک فارس دست به دست می گردیند. و آنها به میل خود خلافت را اداره می نمودند. در صورت اقتضا خلیفه را تغییر یا زندانی می کردند؟ و یا به حیات او خاتمه می دادند. بطوری که از زمان متوکل تا عهد المعتصم آخرین خلیفه عباسی یعنی از سال ۲۳۲ – ۶۵۶ متجاوز از چهار قرن غالباً خلفا یا به دست مخالفین کشته شدند یا از مقام خلافت عزل و به حبس و زندن افتادند[۶].
تا اینکه با تصرف بغداد پایتخت خلفای عباسی و قتل المعتصم بالله و ولیعهدش ابوبکر در ۲۴ صفر ۶۵۶ هجری به دستور هلاکوخان مغول سلسله خلفای عباسی منقرض گردید.
به هر حال حوزه وسیع کشورهای اسلامی بین حکومتهای نو- استقلال به شرح زیر تقسیم گردید.
[۱] – این جمله یاد آور فرمایش پیامبر گرامی (ص) است که فرموده اند « شرالناس المستفیقهون» بد ترین مردم لغز گویان و آنها که مفاهیم واهی را می خواهند در لفافه لغز گوئی و عبارات مشکل به دیگران حقیقت جلوه دهند هستند مشهور است که می گویند لنین رهبر جهان کمونیست نیز گفته است اگر مطلبی حقیقت داشته باشد می توان با عباراتی ساده آنرا بیان کر د و نیازی به لغز گوئی ندارد.
[۲] – حران وره او قنسرین و نصیبین از شهرهای نواحی غرب فرات و سوریه فعلی است که آرامیان مسیجی از عهد ساسانی پس از تسلط امپراطوری روم بر مصر و اسکندریه این شهرها را بجای اسکندریه به مرکز علمی و تحقیق شرق بخصوص یونان نموده بودند و دانشمندان سوریه یا سریان در این مرکز به تدریس دانش یونان اشتغال داشتند.
[۳] – و فیات الاعیان ص ۱۰۰
[۴] – اینجانب را عقیده بر اینست که فارابی زبان یونانی را بخوبی فرا گرفته بوده زیرا او شیفته فراگرفتن دانش یونان بخصوص فهم نظرات ارسطودر منطق و فلسفه بوده و ترجمه هایی که از متون کتب یونان قبل از او در زمان او بخصوص در مورد منطق ارسطو شده بود در حدی نبوده که فارابی بتواند آنچنان در مباحث مختلف این علم تحقیق و همه معضلات آن را بخوبی تجزیه و تحلیل نماید و با بیانی ساده و رسا قابل فهم همگان در آورد تا آنجا که تاریخ دنیای دانش او را بعد از ارسطو معملم ثانی لقب دهد.
[۵] – یعنی از سال ۱۳۲ تأسیس خلافت عباسیان تا ۲۳۲ هجری به مدت صد سال.
[۶] – نقل از کتاب تاریخ اجتماعی ایران جلد دوم ص ۹۰ تألیف مرتضی
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.