مقاله زبان شناسی همگانی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله زبان شناسی همگانی دارای ۶۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله زبان شناسی همگانی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله زبان شناسی همگانی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله زبان شناسی همگانی :
پیشینه
زبانشناسی همگانی(۱) را بررسی و توصیف علمی زبان گفتهاند و آن را، به ملاحظاتی که خواهیم دید، در شمار علوم تجربی(۲) جای دادهاند؛ علم تجربیای که موضوع آن پدیدهای انسانی- اجتماعی است. این علم در آغاز قرن بیستم بنیاد نهاده شده و از آن زمان تاکنون پیوسته در حال رشد و گسترش بوده است؛ یعنی به شاخههای فراوان تقسیم شده، در هر شاخه به نظریههای گوناگون مجهز گردیده و در رشتههای پژوهشی دیگر کاربردهای متفاوت پیدا کرده است.
خاستگاه این علم نوبنیاد زبانشناسی تاریخی- تطبیقی(۳) است که در قرن نوزدهم در اروپا رونق بسیار یافت و خود در آن زمان فیلولوژی(۴) نامیده میشد. پژوهشهای فیلولوژیایی توانست در ظرف مدتی کوتاه بینش مردم اروپا را در زمینهی زبان به راستی از بُن زیر و رو کند. بینش اروپایی در باب زبان از آغاز تا دههی نهم از قرن هجدهم، همان بینش دیرپای ارسطویی بود که به دست اخلاف ارسطو در یونان (از جمله زنون رواقی Zeno, the Stoic و دیونوسیوس تراخیایی (Dionysius Thrax)) و در روم باستان (از جمله وارون (Marcus Terentius Varro)، دوناتوس (Donatus) و پریسکانوس (Priscian)) تکمیل شده و همچون مبنای نظری برای پژوهشهای زبانی قبول عام یافته بود.
بینش ارسطویی فضایی تنگ و بسته داشت. در چارچوب این بینش تنها دو زبان یونانی و لاتین شایستهی بررسی و شناخت قملداد میشدند. بقیه زبانها در این چارچوب از آن بربرها یا اقوام وحشی پنداشته میشدند که سزاوار هیچگونه توجهی نمیبودند. همین بینش بسته، و تا حدی خودبینانه، سبب شد که اروپا قرنهای پیاپی از حقایق پدیدهی زبان و از شگفتیهای پیوند زبانها با همدیگر یکسره بیبهره بماند. تا اینکه دوران برخورد فرهنگها و اوج داد و ستدهای علمی و تمدنی فرارسید و بینش ارسطویی نیز، همراه با بسیاری از چیزهای دیگر، جای خود را به بینشی نو داد.
در هشتمین دههی قرن هجدهم، یا به بیان دقیقتر در روز دوم فوریه از سال ۱۷۸۶، نخستین ضربهی کاری بر پیکرهی بینش ارسطویی وارد آمد. این ضربه را ویلیام جونز(۵)، خاورشناس انگلیسی، بر آن بینش زد. در آن روز جونز خطابهی تاریخی خود را در باب زبان سانسکریت و پیوند آن به ویژه با دو زبان یونانی و لاتین بر انجمن آسیایی در بنگال هند فروخواند. در این خطابه جونز زبان سانسکریت را به مراتب «کمالیافتهتر از یونانی»، به درجات «سترگتر از لاتین» و «به طرزی خیرهکننده، ظریفتر از هر دو آنها» توصیف کرد؛ و افزود که میان آن سه زبان همانندیها و پیوندهایی چنان نظامیافته به چشم میخورد که به هیچروی نمیتوان آن همه را زادهی بخت و اتفاق انگاشت. با تکیه بر همین همانندیها و پیوندها بود که جونز در خطابهی خود پیشنهاد کرد که هر سه زبان یاد شده، همراه با دیگر زبانهای هندی، ایرانی و اروپایی، میباید از زبانی کهنتر برخاسته باشند؛ زبان کهنتری که اینک به کلی از میان رفته و هیچ نشانی بر جای نگذاشته است.
خطابهی جونز، از سویی به افسانهی برتری زبانهای یونانی و لاتین پایان داد؛ سهل است که هر دو آنها را تا پایگاه شاخههای نورستهی زبان کهنتری فروکشید که خود از دیرباز تا لختی پیش با انگ «زبان بربرها» کوچک انگاشته شده بود. از سوی دیگر، خطابهی یاد شده توجه صاحبنظران را به ضرورت سعی در حل معمای زبانها و بازگشودن راز پیوند آنها با همدیگر معطوف داشت.
راهی که جونز در پایان سدهی هجدهم بر دیگر پژوهشگران گشود، در طول سدهی نوزدهم به همان رشتهی علمی تازه انجامید که از آن به نام فیلولوژی یاد کردیم. در فضای باز این علم تازه کاشفانی بلندآوازه چون یاکوب گریم (Jacob Grimm)، کارل ورنر (Karl Verner)، راسموس راسک (Rasmus Rask) و ویلیام فون هومبولت (William von Humboldt)، به گشودن اسرار تاریخی زبان و حل معماهای زبانی همت گماشتند. از این رهگذر، خطها و زبانهای فراموششدهی کهن بازخوانده شد، روندهای تحولی زبانها در طول تاریخ بازپیموده شد، قوانین ناظر بر آن روندها بازیافته شد، پیوند زبانها با همدیگر بازشناخته شد، خانوادههای زبانی بازساخته شد و آن زبان کهنتر که جونز وجود آن را پیش از سانسکریت به قراین گمان زده بود، تا آنجا که میسر بود، بازآفریده شد. و اینهمه، از سویی، به پیدایش بینشی تازه نسبت به زبان انجامید؛ و از سوی دیگر، زمینه را برای زایش و بالشی علمی دیگر که از آن به نام زبانشناسی همگانی سخن گفتیم، آماده کرد؛ علمی که موضوع اصلی این نوشته است. اما پیش از پرداختن بدان علم، به این سه نکته اشارتی گذرا میباید کرد:
یکی اینکه پیشرفتهای یاد شده همگی در زمانهای پیش آمد که روش تجربی- استقرایی(۶) در همه حوزههای پژوهشی و علمی در اروپا قبول و رونق عام یافته بود؛ یعنی همان روش پژوهشی که میکوشد تا از رهگذر مشاهده، انتزاع، تعمیم، گمانه (فرضیه) سازی، آزمایش و آنگاه نظریهپردازی به شناخت و توصیف واقعیتهای هستی، به همانگونه که هستند، راه برد. پیدا است که همین روش در پژوهشهای فیلولوژیایی هم با دقت و وسواسی شگرف به کار گرفته شد. دقت و وسواسی که پژوهشگران زبانی در اینباره به خرج میدادند تا بدانجا بود که میگفتند قوانین ناظر بر تحولات آوایی زبانها در واقع «قوانین طبیعی»اند؛ و ناگزیر هیچ استثنایی نمیشناسند. خود آنان نیز هیچ استثنایی را دربارهی هیچ «قانون زبانی» نمیپذیرفتند. به هر تقدیر، روش تجربی- استقرایی چنان در این زمینهی پژوهشی ریشه گرفت که تا حدود پنجاه سال پس از پیدایش و رواج زبانشناسی همگانی هم، همچنان بلامنازع و استوار بر پای ماند؛ تا اینکه سرانجام نوام چمسکی آن روش را در دههی ششم از همین قرن بیستم به چالش کشید و بر انحصار آن در این زمینه خاتمه داد؛ آنگونه که در جای خود خواهیم دید.
دیگر اینکه بینش زبانیای که از رهگذر پژوهشهای فیلولوژیایی جایگزین بینش ارسطویی در اروپا شد، بینشی از بنیاد تحولی(۷) و وحدتگرا(۸) بود. زیرا که در چارچوب آن بینش، از سویی، زبان را به مثابه فرایندی تاریخی در بستر زمان بررسی و توصیف میکردند؛ و از سویی دیگر، میکوشیدند تا زبانهای گونهگون را در خانوادههای زبانی(۹) چند سامان دهند و همهی آنها را برخاسته از زبانی یگانه بینگارند؛ زبان یگانهای که، از این دیدگاه، در گذشتههای دور و پیش از تاریخ پدید آمده و در همان گذشته هم پایان گرفته بوده است.
دیگر اینکه بینش تحولی دربارهی زبان رفتهرفته بر زمینههای پژوهشی دیگر نیز تأثیری راهگشا و سازنده گذاشت. بدین معنی که وقوف بر قانونمند بودن تحولات تاریخی زبان این فکر را در ذهن اندیشمندان حوزههای دیگر تقویت کرد که با این حساب، تحولاتی هم که در دیگر نهادهای اجتماعی در گذر تاریخ رخ داده است، ناگزیر میباید قانونمند باشد. و این به نوبهی خود سعی پژوهشگران حوزههای دیگر را در راه کشف قوانین تحولی دیگر نهادهای اجتماعی دو چندان بیشتر کرد. حاصل اینهمه آن شد که سرانجام نه تنها قوانین تحولی بیشتر نهادهای اجتماعی، نظیر خانواده و ازدواج و بازرگانی و سیاست و اسطوره و دین و جز اینها، بازشناخته شود، بلکه خود آن نهادها هم کمکم کشف و بازسازی گردد.
جالب اینجاست که سود همین پیشرفت که تحقق آن در زمینههای پژوهشی دیگر تا حد زیادی در گرو دریافتهای زبانی بود، سرانجام به خود زبانشناسی بازگشت. چه، در آن زمینهها، همانطور که اشارت رفت، پژوهش دربارهی تحولات تاریخی نهادهای اجتماعی رفتهرفته به پژوهش دربارهی خود آن نهادها در وضع موجودشان مبدل شد. و این به نوبه خود مقدمات لازم را برای توجه به مفاهیم تازه، نظیر نظام (دستگاه)(۱۰) و ساخت(۱۱)، در حوزهی بررسیهای اجتماعی فراهم آورد. چرا که نهادهای اجتماعی، چنانچه در وضع موجود و فارغ از تحولات تاریخیشان در نظر گرفته شوند، همگی حکم نظامها یا دستگاههایی را پیدا می کنند که از پیوند قانونمند واحدهایی چند ساخته شدهاند.
با این تفصیل، روشن است که وقتی توجه پژوهشگران از تحولات تاریخی نهادهای اجتماعی به خود آن نهادها در وضع موجودشان معطوف گردید، از آن به بعد آنان کوشیدند تا به جای کشف قوانین تحولی نهادها، در درجهی اول، به قواعد موجود در آنها دست یابند. هدف نهایی آنان از این کار آن بوده که با ترتیب و تنظیم قواعد کشف شدهی هر نهادی به بازسازی انگارهای(۱۲)– هر چند انتزاعی و ساده شده– از نظام و ساخت آن نهاد راه برند و این خود به معنی گذار از بینش تحولی به بینشی دیگر است که میتوان آن را، به پیروی از فردینان دوسوسور(۱۳)، بنیانگذار زبانشناسی همگانی، بینش ایستا(۱۴) یا بینش نظامواره(۱۵) یا، آن طور که بعدها مصطلح شد، بینش ساختگرایانه(۱۶) نام کرد؛ هر چند که در آن زمان هنوز از مفاهیم نظام و ساخت و ساختگرایی(۱۷) و مانند اینها به تصریح سخنی به میان نیامده بود. و این، چنانکه عملاً رخ داد، در عهدهی زبانشناسی همگانی بود تا بعدها گرایش آگاهانه به سوی ساخت و ساختگرایی را در حوزههای پژوهشی دیگر پدید آورد. باری همین گرایش مبهم و ابتدایی به ساختگرایی بود که در مرحلهی بعدی از رهگذر پژوهشهای اجتماعی به حوزهی پژوهشهای زبانی سرایت کرد و خود زمینه را برای زایش و بالش علمی نوین به نام زبانشناسی همگانی آماده ساخت.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.