مقاله مینیاتورقرآن و فرهنگ زمانه
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله مینیاتورقرآن و فرهنگ زمانه دارای ۳۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله مینیاتورقرآن و فرهنگ زمانه کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله مینیاتورقرآن و فرهنگ زمانه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله مینیاتورقرآن و فرهنگ زمانه :
مقدمه
قرآن کریم آخرین پیام آسمانى است که بر بشریت نازل گشته و در محیطى بر انسانها فرود آمده که آنها سرگشته و حیران در وادى جهل و تعصب و فرهنگشان آمیختهاى از عناصر صحیح و غیر صحیح بوده است؛ چرا که از طرفى، اعراب جزیره العرب وارثان حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیهماالسلام) و دین حنیف بودند و بنابراین، عناصر فرهنگى الهى و مفیدى مثل حج داشتند. اما از طرف دیگر، در طول اعصار متمادى و با دورى از انبیاى الهى (علیهم السلام) به تدریج، خرافات و عناصر باطل در فرهنگ آنان رسوخ کرده بود.
در این نوشتار، رابطه قرآن با فرهنگ آن زمان عرب مورد بررسى قرار مىگیرد و در این راستا، به دو دیدگاه مهم در مورد این مطلب اشاره مىشود:
اول: تاثیرپذیرى کامل قرآن کریم از فرهنگ عصر نزول؛
دوم: قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفى آن.
دیدگاه اول: تاثیرپذیرى کامل قرآن کریم از فرهنگ عصر نزول
از سخنان برخى نویسندگان و خاورشناسان (مستشرقان) اینگونه بر مىآید که قرآن کاملا تسلیم فرهنگ عصر نزول – یعنى، صدر اسلام – بوده و به عبارت دیگر، قرآن فرهنگ زمان خویش را – که همان فرهنگ جاهلى عرب و آمیخته با خرافات ضد علمى بوده – پذیرا شده و خدا آنها را در متن قرآن وارد کرده است. این تا حدودى شبیه نظریهاى است که در زمینه تاثیر فرهنگ زمانه در نویسندگان تورات و انجیل گفته شده است. [۱] البته در مورد قرآن، برخى از نویسندگان این دیدگاه را کاملا پذیرفته [۲] و برخى دیگر با ذکر مثالهایى، تاثیرپذیرى را بهطور گسترده طرح کرده و با احتیاط از آن سخنگفتهاند. [۳]
مثالها و نمونهها
۱- فرهنگ بازرگانى حاکم بر عربستان قرن هفتم میلادى: این فرهنگ در قرآن کریم نیز بازتاب یافته و الفاظ و مفاهیم کلیدى آن نظیر ربح، ضرر، تجارت، بیع، شرا، اشترا، کنز، وزن، ترازو و; از قرآن کریم سر بر آورده است. [۴]
۲- آرزواندیشى پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) و مردم: برخى (از مستشرقان) که به مکتب روانشناسى فروید نیز اعتقاد دارند، تصویر بهشت و نعمتهاى آن از آب روان، درختان سبز و خرم و سایههاى آنها و بوستانهاى پر از میوههایى همچون خرما، انگور و انار را حاکى از «آرزو اندیشى» (wishful thinking) مردم آن روزگار و – العیاذب الله – شخص رسول – الله(صلّى اللّه علیه و آله) مىدانند. [۵]
۳- شان نزولها: پدیدهاى که حاکى از راه یافتن بخشى از زندگى و فرهنگ مردم معاصر با نزول قرآن در قرآن کریم است مساله اسباب نزول یا شان نزول است که مثالهاى متعددى دارد. قریب دویست آیه در قرآن کریم شان نزول دارد. این پدیدهها و رویدادها و یا حتى سؤالها و جنگها و توطئه دشمنان و حتى نذر حضرت على (علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام) در سوره دهر، همگى موجب گردیده تا به تناسب آنها، آیه یا آیاتى از قرآن نازل شود. [۶]
۴- احکام امضایى اسلام: احکامى که در گذشته و جاهلیتبه صورت دیگرى سابقه داشته و شارع اسلام آن را با تغییر و تحولى در قرآن کریم آورده است؛ مانند: حج که آیینى ابراهیمى است و در اسلام، با اضافات و کاستىهایى امضا(تصویب) شده است. همچنین است ایلا، ظهار و لعان. [۷]
۵- قالبهاى زبانى – ادبى و شیوههاى بیانى: برخى از آداب و عادات زبانى زمان نزول قرآن در قرآن کریم دیده مىشود؛ مانند:سجع(که همان فاصله در قرآن است) و استفاده از ابزارهاى تاکید مثل سوگندها یا نمونههایى از نفرین یا چیزهایى که به دلیل ضیق دامنه زبان، به ناچار، باید آن را شبیه به دشنام دانست؛ مانند:
– «قتل الانسان ما اکفره» (عبس:۱۷)؛مرده باد انسان که چهقدر کفر مىورزد.
– «تبت یدا ابى لهب وتب»(لهب:۱): «بریده باد دستان ابولهب.»
– «عتل بعد ذلک زنیم»(قلم:۱۳)؛ متکبرندو خشن باآنکه حرامزاده و بى اصل نسباند. [۸]
۶- از تشبیهات معهود مردم و لسان قوم استفاده کردن: گاهى قرآن از عادات و رسم زبانى معهود استفاده کرده و به اصطلاح، بر طبق زبان قوم (لسان قوم – ابراهیم: ۴) سخن گفته است؛ مانند:
«طلعها کانه رؤوس الشیاطین»(صافات:۶۵)؛ (درخت زقوم) میوهاش گویى سرهاى شیاطین است. [۹]
قرآن همان تعبیرات جارى عرب را بهکار برده که اعراب از باب تغلیب، خطابشان با مذکر بوده و از اینرو، غالب آیاتالاحکام خطاب به مردان است و منظور آن نبوده که زنها شامل احکام نبودهاند. [۱۰]
۷- استفاده از واژگان قرضى (وام واژهها) در زبان عربى صدر اسلام: در قرآن بیش از دویست واژه غیر عربى (واژههاى دخیل) [۱۱] و از جمله، نزدیک به پنجاه واژه فارسى دیده مىشود. [۱۲]
براى مثال، لغت هندى «زنجبیل» از طریق فارسى و لغت یونانى یا لاتین «بلد» و «قلم» از طریق سریانى وارد عربى شده و سپس در قرآن آمده است. [۱۳]
۸- نظریههاى علمى زمانه: اگر در قرآن کریم، هیئت بطلمیوسى یا طب جالینوسى منعکس باشد، نباید انکار کرد و اگر پیشرفت علم، هیئت بطلمیوسى و طب جالینوسى را ابطال نمود، نباید نتیجه گرفت که احکامى از قرآن را ابطال کرده است؛ زیرا قرآن فرهنگ زمانه را بازیافته است، نه لزوما و در همه موارد، حقایق ازلى و ابدى را. [۱۴] و در جاى دیگر، مساله هفت آسمان را از همین باب مىدانند. [۱۵]
در ماجراى محاجه حضرت ابرهیم (علیه السلام) با نمرود نیز او خطاب به نمرود مىفرماید: «پروردگار من خورشید را از مشرق بیرون مىآورد. اگر تو راست مىگویى از مغرب بیرون آر.»(بقره: ۲۵۸) در این بیان، حرکت خورشید و سکون زمین مفروض گرفته شده است. [۱۶]
۹- جن: در قرآن کریم سخن از وجود جن نیز به میان آمده و سورهاى به نام جن و در شرح ایمان آوردن بعضى از آنها و استماع مجذوبانه آنان از آیات قرآنى هست، حال آنکه بعید است علم یا عالم امروزى قایل به وجود جن باشد. [۱۷] سوره جن هفتاد و دومین سوره قرآن است.
۱۰- مجنون: با اینکه دیوانگى یک بیمارى است، ولى قرآن آن را بر اساس فرهنگ زمان صدر اسلام به عنوان «کسى که در اثر لمس شیطان دیوانه شده» بیان مىکند: «الذین یاکلون الربا لایقومون الا کمایقوم الذى یتخبطه الشیطان منالمس»(بقره: ۲۷۵)؛ کسانى که ربا مىخورند، (در قیامت، از قبرها) برنخیزند، جز مانند آنکه به واسطه لمس شیطان دیوانه شده است.
۱۱- تعبیر حورالعین (سیاه چشم): در قرآن این تعبیر به کار رفته است؛ چون جمال زن در جامعه عربى در چشمان درشت و سیاه بود. اما اگر این آیه در اروپا نازل مىشد، مىفرمود: زنان چشم زاغ و مو بور.
۱۲- چشم زخم: قرآن دست کم، دو بار – یک بار به تلویح (یوسف: ۸ -۶۷) و یک بار به تصریح تمام – از چشم زخم سخن گفته است:
«و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولونانه لمجنون»(قلم: ۵۱)؛ و بسیار نزدیک بود که کافران چون قرآن را شنیدند، تو را با دیدگانشان آسیب برسانند و مىگویند که او دیوانه است.
مفسرانى مثل میبدى، ابوالفتوح رازى و قرطبى مىنویسند که این آیه به چشمزخم اشاره دارد و در میان قبایل عرب (بهویژه قبیله بنى اسد) رایج بوده است.
در دائره المعارف دین آمده است که «اعتقاد به تاثیر شوم چشم بد، جهانى است.» [۱۸]
اگر از نظر علم، امروز یا فرداى جهان، بهطور قطعى اثبات شودکه چشمزخم صرفاتلقین وتوهم است، درآن صورت ممکن استبعضى معاندان و مدعیان بگویند: ملاحظه کنید، این هم یک مورد دیگر از موارد اختلاف و مخالفت قرآن با علم. [۱۹]
۱۳- توصیف بهشت: قرآن در آیات بسیارى، بهشت را با درختان و جوى آب و مانند آن توصیف مىکند و این
براى اعراب جزیره العرب که غالبا در بیابانهاى خشک بودند، جذابیت داشته است و بنابراین، مخاطب و مکان در تعبیرات در نظر گرفته شده، در حالى که همین تعبیرات درشمال ایران و اروپا جاذبه چندانى ندارد.
۱۴- سحر: در قرآن مجید، بارها به سحر اشاره شده است؛ یک بار، به اجمال (بقره:۱۰۲) و بار دیگر، به صورت صریح:
«قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق; و من شر النفاثات فىالعقد»(فلق: ۱-۴) بگو به پروردگار فروزنده صبح روشن پناه مىبرم از شر آنچه آفرید; و از شر زنان افسونگر دمنده در گرهها.
حالاگر علم امروز یا فردا به نحوى قطعى، تجربى و منطقى، واهى بودن سحررابهاثبات برساند،در آن صورت، مدعیان خواهند گفت: این هم یک مورد دیگر از مخالفت قرآن با علم. [۲۰]
پس بهتر است در مواردى مثل: جن، چشم زخم و سحر بگوییم که خداوند مثل پدیدارگرایان امروز، درباره واقع و حقیقت زیان تاریکى شب یا رشک رشکبران یا چشمزخم چشمزنان و یا واقعیت ابدى هیئت بطلمیوسى و طب جالینوسى خاموش است، ولى چون دستکم، براى آنها موجودیت فرهنگى (حضور در فرهنگ زمانه) قایل است، بر وفق آن رفتار مىکند یا واکنش نشان مىدهد. بنابراین وضع و موضعش نقض و ابطال بر نمىدارد.
[۲۱]
۱۵- روح: یکى از نویسندگان اینگونه نگاشته است: «روح در زبان تازى، مناسب با جغرافیاى خشک و تفتیده جزیره العرب، از ماده «ریح» (باد، نسیم) و نمادى مناسب براى دمیده شدن گوهرى برتر از زندگى در موجودى از این جهان خاکى است;»
سپس با ذکر آیه «و نفخت فیه من روحی» (حجر:۲۹) مىنویسد: «بدین ترتیب، شاید نتیجه گرفته شود که روح واقعا موجودى جدا و متمایز از بدن انسان نیست، بلکه فقط به عنوان تشبیه و تمثیل و به صورت کنایى آورده شده است.» [۲۲]
۱۶- کنار گذاشتن احکام قرآن نتیجه نهایى این دیدگاه: برخى از طرفداران این دیدگاه اینگونه نتیجهگیرى کردهاند: «ممکن است احکام امضایى قرآن که تاییدى بر عملکرد آن روز عرب بود، با تحول اوضاع و مقتضیات و تغییر شرایط زمان و مکان و;، حتى در چشم معتقدان به قرآن، که صمیمانه براى آن احترام و اصالت قایلند، موضوعیت عملى خود را در آن قالب خاص از دستبدهد؛ مانند: تازیانهزدن و سنگسار کردن بزهکاران، قوامیت مرد بر زن، تعدد زوجات، ستر و حجاب به شکل خاص آن و حرمتبهره وام، بلکه بر عکس، اگر بهفرض، قرآن امروز نازل مىشد، مىتوان چنین تصور کرد که آداب و رسوم و قواعد مفید و مؤثر امروزى را امضا و تایید مىکرد;» [۲۳]
و سپس با توصیه به اینکه پیروان قرآن نخواهند ظاهر و قالب احکام قرآنى را با تکلف بر دنیاى کنونى تحمیل کنند، مىنویسد: «پس شایسته است پیروان قرآن نیز با مینوى خرد، براى حل مشکلات زندگى خود بکوشند و از سطوح و قشور و پوسترهاى کتاب و شریعتبگذرند و به مغز و لباب دین و هدایت الهى نایل آیند.» [۲۴]
ایشان در جاى دیگرى، با تاکید بر این مطلب که کتب آسمانى با هدف بیان مطالب علمى، مثل فیزیک و شیمى نیامده است، مىنویسد: «معقول نیست از کتب مقدس دینى، چه قرآن و چه غیر آن انتظار داشته باشیم که در صدد تشریح و حتى اشاره به چگونگى آسمان و جهان داشته باشد» [۲۵] و در این راستا، تا آنجا پیش برود که حتى مطالب علمى قرآن را اینگونه تشریح کند: «دیگر براى مردم این روزگار با این معلومات عمومى جدید، بافت عبارتهاى قرآنى در حضور عالم و آدم شفاف نیست و نامتناسب با عرف علمى زمانه است و کم و بیش غریب مىنماید.» [۲۶]
دلایل این دیدگاه
برخى از کسانى که این دیدگاه را مطرح کردهاند به خود زحمت ندادهاند که دلیلى اقامه کنند و فقط آیات قرآن را ذکر کرده و همه را بر طبق فرهنگ غلط عرب جاهلى دانستهاند. اما برخى دلایلى نیز آوردهاند:
اول. آیه شریفه: «لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکرکم افلا تعقلون»(انبیاء: ۱۰)؛ به سوى شما کتابى فرو فرستادهایم که در آن یاد و سخن شماست. آیا تعقل نمىکنید؟ این آیه را داراى کمال ارتباط با این بحث مىدانند و بدان استدلال مىکنند. [۲۷]
دوم. آیه شریفه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم»(ابراهیم: ۴)؛ هیچ فرستادهاى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (پیام ما را) براى ایشان بیان کند. یکى از استدلال کنندگان مىنویسد: معناى دیگر به زبان قوم بودن، در قالب فرهنگ قوم بودن است. این مبتنى بر این معناست که زبان هر قوم، آینه و تجلى فرهنگ و معتقدات، نظریههاوجهانبینىآنقوماست. [۲۸]
سوم. برخى ادعا مىکنند که پیامبران (علیهم السلام) به اندازه عقول مردم با آنان سخن گفتهاند. [۲۹]
نقد و بررسى این دیدگاه را در سه بخش به انجام مىرسانیم:
الف- بررسى دلایل:
اول. کلمه «ذکرکم» در آیه شریفه، از لحاظ لغوى به معناى «یادآورى و حفظ چیزى» در مقابل غفلت است، هرچند که به معناى «شرف» نیز آمده است. [۳۰]
اما از نظر اصطلاحى، مفسران این معانى را براى آن ذکر کردهاند:
۱- مرحوم طبرسى در مجمعالبیان آن را به معناى «شرف» گرفته است (فیه شرفکم ان تمسکتم به.) [۳۱]
۲- مرحوم علامه طباطبائى (رحمه اللّه) آن را به معناى «چیزى که ویژه آنان و لایق به حال آنهاست – یعنى، آخرین درجه معارف حقیقى و عالى که درحوصله انسان است» دانسته است. [۳۲]
۳- برخى از مفسران آن را به معناى پند و اندرز براى جمیع امت مىدانند که موجب بیدارى آنان [۳۳] و یا مایه تذکر و بیدارى آنان و یا مایه تذکر و بیدارى اندیشههاى آنهاست. [۳۴]
در همه موارد، قرآن به عنوان مایه شرافتیا بیان کننده معارف عالى و یا موجب بیدارى اندیشهها معرفى مىشود.
۴- برخى از مفسران نیز قرآن را یادآورى کننده آنچه مورد نیاز انسان در امور دین و دنیاست، خواندهاند. [۳۵]
در اینجا، کلمه «ذکرکم» نه در لغت و نه در اصطلاح مفسران به معناى فرهنگ عمومى جامعه عرب نیست تا بگوییم دلیل بر این است که قرآن مشتمل بر آن فرهنگ باشد.
دوم. کلمه «لسان» در لغت، به معناى عضو مخصوصى است که در دهان آمده و وسیله سخن گفتن است. همچنین این کلمه به معناى «لغت» نیز آمده است. [۳۶]
اما در اصطلاح مفسران، این کلمه به معناى «لغت» یعنى زبان نخستین قومى که مخاطب هر پیامبر است، مىباشد؛ یعنى، پیامبران (علیهم السلام) به زبان مردم خود سخن مىگفتند تا احتیاج به مترجم نداشته باشند و مردم بتوانند سخنان آنان را درک کنند و پیامبران نیز بتوانند مطالب خویش را بىواسطه براى آنان بیان نمایند.(لیبین لهم) [۳۷]
بنابراین، مرحوم طبرسى (رحمه اللّه) مىنویسد: «اى لم یرسل فیما مضى من الازمان رسولا الا بلغه قومه حتى اذا بین لهم فهموا عنه و لا یحتاجون الى من یترجمه عنه.» [۳۸]
علامه طباطبائى (رحمه اللّه) مىنویسد:
«اللسان هو اللغه» و سپس توضیح مىدهد که مراد از قوم همان کسانى هستند که هر پیامبر در میان آنها زندگى مىکند، نه قومى که نسبت آن پیامبر به آنها مىرسد. بر این اساس، در مورد حضرت لوط (علیه السلام) نیز که از کلدهبود(و زبان آنان سریانى بود) و سپس به مؤتفکات مهاجرت کرد (که زبان آنان عبرى بود) کلمه «قوم لوط» بهکار رفته، در حالىکهمردممؤتفکات مخاطبان او بودند، ولى حضرتلوط (علیه السلام) ازنسل آنان نبود. [۳۹]
تفسیرهاى روایى نیز این مطلب را تایید مىکند و روایات ائمهاطهار (علیهم السلام) در پى آن بر آمدهاند که ثابت کنند با توجه به اینکه زبان هر پیامبر از سنخ لغت مخاطبان است، این مطلب موجب انحصار رسالت آن پیامبر در آن قوم نمىشود و به این دلیل، رسالت پیامبر اسلام (صلّى اللّه علیه و آله) براى همه مردم (کافه للناس) است. [۴۰]
با توجه به معناى لغوى و اصطلاحى «لسان قوم»، که هیچکدام از آنها به معناى فرهنگ مردم (فرهنگ اعراب صدر اسلام) نیست، متوجه مىشویم که استدلال به این آیه در مورد تاثیر فرهنگ زمان صدر اسلام در قرآن کریم بىمورد است.
شاید این نکته استدلال کنندگان را به خطا برده است که کلمه «زبان مردم» در فارسى دو کاربرد و استعمال دارد: گاهى به معناى «لغت مردم» (یعنى، زبان دستورى) و گاهى به معناى «فرهنگ مردم» مىآید.
اما کلمه «لسان قوم» در عربى یک کاربرد بیشتر ندارد و آن «لغه قوم» است. ولى این افراد گمان کردهاند که همان دو کاربرد که در فارسى هست، در عربى نیز مىباشد و سپس آیه را اینگونه به معناى فرهنگ قوم معنا کردهاند، در حالى که فرهنگ در عربى معادل «الثقافه» است. لازم به ذکر است که اگر «لسان قوم» را به معناى تمام معتقدات، حتى اعتقادات باطل، بگیریم دیگر همه چیز مورد پذیرش پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) و قرآن بوده، پس درگیرىهاى افراد جاهل با پیامبران (علیهم السلام) بى معنا مىشود. علاوه بر آن، خواهیم گفت که قرآن برخى از خرافات عرب را که جزئى از فرهنگ آنان بوده، نفى کرده است.
سوم. پیامبران الهى (علیهم السلام) به اندازه عقل مردمانى که مخاطب آنها بودند با آنان سخن مىگفتند. «کلم الناس على قدر عقولهم.» ولى این بدان معنا نیست که پیامبران (علیهم السلام) بر خلاف عقل و علم، با مردم سخن مىگفتند و هر مطلب خلاف واقعى را تایید مىکردند و این باید در قرآن نیز بیاید.
به اندازه ظرفیت علمى وعقلانى مخاطب سخن گفتن، لازمه کار تبلیغ صحیح و مؤثر است و هر گوینده عاقل و حکیمى این مطلب را رعایت مىکند و سطح مطالب عالى را با ذکر مثالهایى پایین مىآورد تا شنونده متوجه شود. قرآن نیز از این روش بارها استفاده کرده و مثالهاى متعددى آورده است.
اما این که بگوییم قرآن مطالب خرافى عرب جاهلى را تایید کرده و مطالب خلاف عقل و علم در آن آمده، مطلب دیگرى است که با دلیل مزبور (حدیث) ثابت نمىشود.
ب- بررسى واژه «فرهنگ»:
از آنجا که محور اساسى بحث تاثیر فرهنگ زمانه بر قرآن کریم مىباشد، ضرورى است این واژه مورد بررسى قرار گیرد.
«فرهنگ» در لغتبه این معانى به کار رفته است:
کشیدن؛ تعلیم و تربیت؛ علم و دانش و ادب؛ کتاب لغت؛ مجموعه آداب و رسوم؛ مجموعه علوم و معارف و هنرهاى یک قوم. [۴۱]
دهخدا در لغتنامه مىنویسد: «فرهنگ مرکب از “فر” که پیشاوند است و “هنگ” از ریشه تنگ (thang) اوستایى به و ادوره (Edure) در لاتین که به معناى کشیدن و نیز به معناى تعلیم و تربیت است (حاشیه برهان، به تصحیح دکتر معین)؛ به معناى فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد (برهان); آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت، امور مربوط به مدارس و آموزشگاهها، کتاب لغات فارسى را نیز گویند. (برهان)
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.