مقاله زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین


در حال بارگذاری
16 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
5 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین دارای ۱۱۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله زندگینامه ابوالفضل عبدالرزاق کاشانی ملقب به کمال الدین :

نام ونسب کاشانی:
اهل کاشان است، نامش عبدالرزاق، کنیه‌اش ابوالفضل و ملقب به کمال‌الدین می‌باشد، پدرش نیزبا لقب جمال‌الدین و کنیه ابوالغنائم مشهور است.
تاریخ زندگی جناب عبدالرزاق بخاطر همزمانی و شباهتهای اسمی با سه عالم برجسته دیگر- دونفر هم نام ودیگری همشهری – دچار ابهامات و تناقضات زیادی گردیده است تا جائیکه از کنیه او گرفته تا محل زندگانی، نام پدر و آثار او را تحت الشعاع خود قرار می دهد. این سه که به ترتیب عبارتند از:
۱- کمال الدین عبدالرزاق مشهور به (ابن فوطی) (م۷۲۳ هـ ق) تراجم نگار هم عصر کاشانی و صاحب <مجمع الآداب فی معجم الالقاب> و تلخیصی ازآن بوده، پدرش احمد و شانزده سال پیشتر از کاشانی دار فانی را وداع گفته است.
۲- کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی (ت ۸۱۶هـ ق م ۸۸۷ هـ ق) مؤلف «مطلع سعدین و مجمع بحرین»، پدرش اسحاق،ملقب به جلال الدین می‌باشد.( همچنانکه می بینیم نزدیک به یک قرن بعد از کاشانی می زیسته است).

۳- عزالدین محمود کاشانی (م۷۳۵هـ ق) صاحب دو اثر مشهور «مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه»- که در اصل ترجمه وتلخیص از عوارف المعارف سهروردی است – و شرح عالمانه وادیبانه تائیه ابن فارض مشهور به «کشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدّر» می‌باشد.
این همعصر وهمشهری ملا عبدالرزاق – همچون او – در عرفان عملی و نظری تبحر داشته و دو اثر ماندگارش نشان از تضلع او در این دو حوزه دارند.گروهی چون علامه امین عاملی و حاجی خلیفه ،علامه مدرس تبریزی ، مرحوم آقا بزرگ تهرانی – به اشتباه- ابوالغنائم را کنیه ملا عبدالرزاق بر شمرده اند در حالیکه

می دانیم- براساس آنچه تلمیذ نامدارش قیصری در مقدمه شرح مخصوص خود ضبط کرده ابوالغنائم کنیه پدرش می باشد.
علامه طهرانی نام پدر او احمد و مدرس تبریزی اسحاق می دانند و این در حالیست که این دو بترتیب – نام پدر ابن فوطی و عبدالرزاق سمرقندی می‌باشند.
در مورد زادگاه ایشان نیز با اینکه همه جا، نام «قاسی» «قاسانی» و«کاشی» «کاشانی» «قاشانی» آمده است.اما حاجی خلیفه در کشف الظنون هنگام معرفی «تأویلات القرآن الکریم» لفظ «سمرقندی» را بعد از «الکاشی» بکار می‌برد، تا جائیکه جناب آقای بیدار فر در مقدمه وزین خود برشرح منازل السائرین – با توسل به کاربرد «القاسانی»توسط قیصری و قول یاقوت حموی در معجم البلدان_ تمایل خود را به سمرقندی بودن ملا عبدالرزاق ابزار می‌دارد. و این در حالیست که ابوالفداء در تقویم البلدان قاشان را به صورت قاسان را نیز مجاز دانسته و بغدادی نیز در مراصد الاصلاع، قاسان و قاشان –هر دو – را شهری در نزدیکی اصفهان معرفی می‌کند پس باید گفت که حاجی خلیفه بین صاحب مطلع سعدین و ملا عبدالرزاق دچار خلط شده است. از طرفی می دانیم کاشی مخفف کاشانی و قاشی نیز تلفظ

دیگری از قاشانی در زبان عامه است پس نام کاملش – همچنانکه قیصری(ره) در مقدمه شرح فصوص الحکم آورده – عبارتست از: <کمال الدین ابوالفضل عبدالرزاق بن جمال الدین ابی الغنائم الکاشانی >

آغاز ، حیات وانجام کاشانی:
در هیچیک از تراجم مشهور نظری نسبت به تاریخ تولد ایشان به چشم نمی خورده لذا ما برای مشخص شدن دوران حیات و سال تولد تقریبی او به تحقیقی درباره تاریخ وفات ورویکردش به عرفان دست می زنیم باید گفت که در مورد تاریخ وفات ایشان چهار نفر ارائه شده است.
۱) حاجی خلیفه در کشف الظنون تاریخ وفات کاشانی را سال (۷۳۰ هـ ق) می‌دانند که همین نظر به اعیان الشیعه نیز راه یافته است.
۲) صاحب روضات الجنات سال وفات را سال( ۷۳۵هـ ق) ضبط نموده است و مدفنش را خانقاه زین الدین ماستری داخل شهر نطنز و در جوار مسجد جامع می دانند.
۳) سومین تاریخ ازآن صاحب مجمل التواریخ می ‌باشد ایشان سال وفات را سوم محرم سال ۷۳۶ هـ.ق) می‌دانند که از دقت بیشتری نسبت به بقیه برخوردار است.
۴)حاجی خلیفه در کشف الظنون ذیل معرفی تأویلات القرآن الکریم سال وفات ایشان را ۸۸۷ (هـ ق) می‌دانند چرا که اولاً اگر تاریخ نوشتن شرح منازل السائرین- همچنانکه در آخر یکی از نسخ آن آمده – سال(۷۳۱ هـ ق)باشد بدون تردید سال وفات ایشان سال (۷۳۰ هـ ق) نمی‌باشد. ثانیاً حاجی خلیفه- همچنانکه فراوان از او دیده شده – بین ملاعبدالرزاق و

سمرقندی، صاحب مطلع سعدین،خلط نموده و سال وفات ایشان را برای کاشانی آورده است.
نظر برجای مانده قابل جمعند، چرا که اگر تاریخ وفات ایشان را سوم محرم سال (۷۳۶هـ ق) بدانیم، می‌توان گفت که صاحب روضات الجنات این سه روز را به حساب نیاورده است پس صحیح‌ترین تاریخ همان سوم محرم سال (۷۳۶ هـ.ق)‌می‌باشد.
حال اگر- براساس نامه کاشانی به علاءالدوله سمنانی، رویکرد کاشانی به متصوفه در اوایل جوانی او- بعد از بحث فضلیات وشرعیات- و با مصاحبت مولانا نورالدین عبدالله نطنزی (م ۶۹۹ هـ ق) و بعد- و همزمان با او –شمس‌الدین کیشی و اصیل‌الدین عبدالله (م ۶۸۵ هـ ق) صورت گرفته باشد. در این حالت جناب کاشانی سال بعد ازوفات شیخ اصیل‌الدین زیسته‌اند. واگر شروع مصاحبتش با متصوفه را بین ۲۵ تا ۳۵ سالگی ایشان بدانیم، مدت حیات این عارف وارسته بین ۷۵ تا ۸۵ سال و سال تولد ایشان ، بین سالهای (۶۵۰هـ ق تا ۶۶۰ هـ ق) بوده است. وصدق این استدلال زمانی آشکار می‌گردد که در هیچیک از کتاب تراجم عمر طولانی و غیرطبیعی برای این بزرگمرد عرفان ثبت نشده است سوگمندانه باید گفت که حتی نسبت به مدت عمر کاشانی نیز اشتباهات فاحشی صورت گرفته است تا جائیکه برخی با دیدن نامی از <محمد بن مصلح المشتهر بالتبریزی > در مقدمه شرح فصوص کاشانی به اشتباه آنرا شمس تبریزی ( م ۶۴۵هـ ق)دانسته و شرح فصوص کاشانی را به سفارش ایشان می‌دانند. غافل از اینکه در این صورت اگر هنگام نوشتن به شرح خصوص کاشانی ۴۰ ساله باشد.

با توجه به اینکه فصوص در سال(۶۳۲ هـ ق) نوشته شده ومحی الدین متوفی ۶۳۸ (هـ ق) است- باید عمری ۱۳۰ تا ۱۴۰ ساله برای او در نظر گرفت که اشاره کردیم در کتب تراجم به چنین عمری اشاره نشده است. از طرفی می دانیم که کاشانی شرح خود را بعد از شرح

جندی و جندی نیز شرحش را بعد از وفات شیخ کبیرصدرالدین قونوی (م ۶۷۳ هـ ق) نگاشته است. پس این سخن که کاشانی شرح خود را به سفارش شمس تبریزی نوشته،سخی ‌بی‌پایه است و اگر به این نکته نیز توجه کنیم که شمس تبریزی نگاهی منتقدانه به عرفان محی الدین دارد این بی پایگی روشنتر خواهد بود.
کاشانی و آموخته ها :
کاشانی نه تنها یک تاز عرفان و مجمع البحرین عرفان نظری وعملی است که پیشتر جستجوگری پرتلاش در عرصه علوم ظاهری بوده است و آنگونه که از مقدمه <اصطلاحات الصوفیه> و تنها مرجع ما -نامد کاشانی به شیخ علاء الدوله سمنانی – بر می آید او قبل از ورود به عرفان از فضلیات ( علم ادبی)
۲- شرعیات (فقه و حدیث و تفسیر وعلوم مرتبط) گرفته تا ۳- اصول فقه و ۴- کلام و ۵- معقولات ( منطق وعلوم طبیعی) و درآخر علوم الهی (فلسفه) را به گونه ای کاویده که< استحضارآن به جائی رسید که بهتر از این صورت نبندد» و این خود نشانگر تضلع این «عالم عامل» و <جامع میان علوم ظاهری و باطنی> در جمع وباطن میان ظاهر دارد.در اینجا باید نکته ای را خاطر نشان شویم و آن اینکه افرادی همچون کاشانی که ابتدا میدان دار عرصه علوم ظاهری، مناسب دنیوی بوده اند، پس از ورود به فراخنانی عرفان همچون طایری رهیده از نفس آنچنان در بلندای عرفان بال گسترانده که کمترکسی می‌تواند به افق آنان نزدیک گردد دراین زمینه می‌توان از بزرگانی چون ابراهیم ادهم، سنائی غزنوی، ابن عربی، سید حیدر املی وغیره نام برد.

مشایخ و همعصران او:
باید گفت یگانه منبع شناخت مشایخ کاشانی- همچون دیگر ابعاد زندگی ایشان- نامه مختصر وبا ارزش ایشان به علاء الدوله سمانی است ملا عبدالرزاق در آن نامه مشایخ خود را اینگونه برشمرده است.
۱-‌نورالدین عبدالصمد نطنزی (م ۶۹۹ هـ ق) مرشد اصلی ملاعبدالرزاق که اگر ورود کاشانی به محضراورا بین سالهای( ۶۸۵-۶۷۵ هـ ق) بدانیم، تقریباً به مدت ۱۵ تا ۲۵ سال از محضر ایشان بهره برده است و حتی بعد ازوفاتش < مرشدی که دل بر او قرار گیرد نمی‌یافت.>
ایشان از مریدان نجیب الدین علی بن بزغنش شیرازی(م ۶۷۸ هـ ق) و همدوره سعید الدین فرغانی است و به گفته کاشانی پدرش نیز از صوفیان بوده و نزد شیخ شهاب الدین سهروردی، صاحب عوارف المعارف آمد و شد می کرده است.
باید این نکته را افزود که ملا عبدالرزاق به دستور نورالدین نطنزی- و همزمان با مصاحبت او – در محضربزرگان دیگری که در ذیل به آنها می‌پردازیم – نیز حاضر می شده و ازآنها بهره می‌برده است.

۲- شمس‌الدین کیشی: از مریدان ضیاءالدین ابوالحسن مسعود شیرازی (م ۶۵۵ هـ ق) است که او خود از شاگردان فخر رازی و ملازم شیخ نجم الدین کبری (م ۶۱۸ هـ ق) است. در مقام کیشی همین بس که کاشانی از قول شیخ نورالدین نطنزی می‌آورد: < دراین عصر مثل او در طریقت کسی نیست.»
۳- شیخ اصیل الدین عبدالله (م ۶۸۵ هـ ق) او را «امامی فاضل بارع متورع » نامیده اند و نسب او به واسطه محمد بن حنفیه به حضرت علی(ع) می‌پیوندند.
۴- صدرالدین روزبهان: مشهور به «روزبهان ثانی» است. پدرش فخرالدین احمد کوچکترین فرزند شیخ روزبهان بقلی- صاحب شرح شطحیات و عبهر العاشقین می‌باشد.
۵- ظهیرالدین عبدالرحمن ابن شیخ نجیب الدین بزغش (م ۷۱۶ هـ ق) : او نخستین شخصی است که ترجمه‌ای از عوارف المعارف بدست داد.

۶- ناصرالدین ابوحامد محمد ( م ۷۰۵ هـ ق): او فرزند ضیاء الدین ابوالحسن مسعود شیرازی است.
۷- قطب الدین: فرزند دیگر ضیاء الدین ابوالحسن مسعود شیرازی است.
۸- نورالدین عبدالرحمن اسفراینی: یگانه شیخ کاشانی است که به دقائق وحدت وجود راه نبرده و می‌فرماید «مرا حق تعالی علم تعبیر وقایع و تأویل بوده اند بخشیده است و به مقامی برتر از آن نرسیده ام »
۹- مولانا نورالدین ابرقوهی
همچنانکه مشاهده می‌شود اکثر مشایخ کاشانی – بجز نورالدین اسفراینی – که با او در بغداد دیدار داشته – غالباً ساکن در شیراز و اطراف آن بود پس نتیجه می گیریم که اکثر عمر کاشانی در شیراز و اطراف آن سپری شده است.
از همعصران کاشانی به سه شخصیت مرتبط با او بسنده می‌کنیم که عبارتند از :
۱- عزالدین محمود کاشانی (م ۷۳۵ هـ ق) همشهری عارف کاشانی که همچون ملاعبدالرزاق در هر دوحوزه عرفان نظری و عملی تبحر داشته است هر چند که ازلحاظ عمق مطالب به پای ملاعبدالرزاق نمرسد- ایشان صاحب دو اثر برجسته <مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه> و شرح تائید کبری ابن فارض مشهور به «کشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدّر» که این دومین اثر اشتباهاً به ملاعبدالرزاق نیز نسبت داده شده است.

۲- علاء الدوله سمنانی (۷۲۶-۶۵۹ هـ ق): این شیخ قدرتمند با اینکه درتمام ایران واطراف آن معروف بوده با این حال از ظرافتها ولطائف جمالی تصوف بی بهره بوده است تا جائیکه هماره به نقد سخنان ابن عربی می‌پرداخت می تواند تغییر موضع او نیست به ابن عربی به سبب مکاتبات – واحتمالاً همنشینی – با کاشانی صورت گرفته باشد. چرا که در اواخر عمر از اعتراضات خود دست کشیده و ابن عربی را «مصاب» می‌داند. ازآثار ایشان می‌توان به

«العروه لأهل الخلوه و الجلوه»، «مطلع النقط و مجمع اللفظ» ، «چهل مجلس» و «ما لا بدمنه فی الدین»
۳- «محمد بن مصطلح المشتهر با تبریزی» از این همعصر کاشانی که شرح فصوص کاشانی به سفارش اوست ، متأسفانه در کتب تراجم اثری بدست نیامد اما مسلماً ایشان فردی غیر از شمس تبریزی (م۶۴۵ هـ ق) مشهور است.

طریقه آشنایی کاشانی با مکتب ابن عربی
اینکه کاشانی چگونه واز طریق کدامیک از اساتیدش با مکتب ابن عربی آشنا شده است به درستی مشخص نیست اما می توان گفت که- همچنانکه مرحوم علامه سید جلال الدین آشتیانی (ره) اشاره فرموده اند – « اساتید او از اتباع ابن عربی نبوده اند.»
زیرا استفاده کاشانی از صدرالدین قونوی (م۶۷۳ هـ ق) نه در آثار ونه در هیچیک از کتاب تراجم نیامده و از طرفی درک محضر فرغانی (م ۷۰۰ یا ۶۹۹ هـ ق) – نیز با اینکه غیرممکن نیست- اما بعید به نظر می رسد چرا که فرغانی – همچنانکه و در مقدمه مشارق الدراری اشاره کرده – ابتدا شاگرد نجیب الدین علی بن بزغش (م ۶۷۸ هـ ق) بوده و به خدمت قونوی (م ۶۳۷ هـ ق) درآمده و با مکتب ابن عربی آشنا شده است. و با توجه به اینکه بعد از وفات قونوی در شیراز نبوده ، لذا کسب فیض کاشانی از او منتفی می‌گردد. واز طرفی خود کاشانی نیز او را در شمار اساتیدش نیاورده است.
از طرفی اگر نیک بنگریم استاد کاشانی، جندی (م۶۹۱ هـ ق) نیز نخواهد بود چرا که جندی پس از درگذشت قونوی سالها در بغداد و سینوپبه سر می‌برده است و این در حالیست که کاشانی تا زمان وفات نورالدین عبدالصمد – یعنی سال ۶۹۹ هـ ق – در شیراز به سر می‌برده است.

به نظر می رسد که کاشانی همچنانکه در نامه‌اش به علاءالدوله سمنانی به آن اشاره کرد « .. ومن از آن در حیرت بودم تا فصوص اینجا رسید چون من مطالعه کردم این معنی را باز یافتم»

خود با مطالعه فصوص به نکات و ظرائف آن دست یافته و سپس به واسطه ریاضت آنرا شهود کرده است «تا آنکه چون خود به این مقام نرسیده بودم هنوز دل قرار نمی گرفت تا بعد از وفات شیخ الاسلام مولانا و شیخنا نورالمله والدین عبدالصمد نظنزی مرشدی که بر او دل قرار گیرد نمی یافت هفت ماه در صحرائی که آبادانی نبود در خلوت نشست و تقلیل طعام بغایت کرد تا این معنی بگشود و برآن قرار گرفت و مطمئن شد «الحمد الله علی ذلک»

جایگاه کاشانی در تصرف :
اگر به پیشنیه تصوف قبل از کاشانی نگاه کنیم، می بینیم که قبل از او عرفان عملی و نظری با آثار بزرگانی چون خواجه عبدالله انصاری سهروردی، و محی الدین عربی وفارص و دیگران به اوج خود رسیده و توسط شاگردان آنان نیز به خوبی بسط یافته است. اما در این میان کمتر کسی چون کاشانی توفیق یافته، حلقه اتصال و مجمع البحرین این دو حوزه گردد. کاشانی با شرح منازل السائرین از طرفی و شرح فصوص الحکم از طرف دیگر این امر خطیر را به انجام رساند و به راستی که به چه خوبی از عهده برون آمد.

قبل از کاشانی بزرگانی چون قونوی،جندی، تلمسانی وغیره بر فصوص الحکم شروحی چند نوشته بودند.اما این شروح با وجود مزایای فراوانشان در یک مشخصه مشترک بودند و آن اینکه هیچکدام توجهی به شرح غموض این کتاب پررمز و راز برای مخاطبان تازه آشنای آن نداشته اند. اما کاشانی با احساس این نقیصه به این مهم دست زد و به پیرو او شاگرد نامدارش قیصری و جامی شرح رموز فصوص را به مهمترین صورت بیان نمودند [می‌دانیم که قیصری در شرح خود به کرات مطالب کاشانی را بیان کرده و یا آنرا بسط داده است] از طرف دیگر با اینکه بر منازل السائرین شروح متعددی همچون شرح سدید الدین عبدالمعطی، تلمسانی وغیره نوشته اند اما شرح ملاعبدالرزاق –

با اینکه ازشرح تلمسانی بهره ها برده – جایگاهی است نایافتنی در میان شروح منازل یافته است چنانکه عارف بزرگوار شیعی در وصف آن از عباراتی چون «أعظمهم»، «أجودهم تقریراً» و «أحسنهم تحقیقاً» استفاده می‌نماید. از طرفی بجز گردهم آوردن دو حوزه عرفان علمی و نظری، کاشانی از نظر جامعیت آثار نیز حتی در میان بزرگانی چون قونوی، جندی، تلمسانی، فرغانی و غیره بی نظیر است چرا که <اصطلاحات الصوفیه> ایشان که بالغ بر ۷۶۰ اصطلاح می باشد- واگر لطائف الاغلام را از او بدانیم که دارای بالغ بر ۱۵۶۰ اصطلاح می‌باشد- درحالیکه تمامی اصطلاحات گرد آمده در کتبی چون <رساله قشیریه> (47 اصطلاح) ،< کشف المحجوب> (85 اصطلاح)، اصطلاحات الصوفیه آمده در فتوحات مکیه (۱۶۴) اصطلاح و کتاب اصطلاحات الصوفیه شیخ اکبر (۲۵۱ اصطلاح) می‌باشد. که مجموع آنها حتی برابر با اصطلاحات الصوفیه کاشانی نیست. پس اودر این میدان حتی گوی سبقت را از شیخ اکبر نیز ربوده است.

از طرفی ایشان دارای تأویل عرفانی «تأویلات القرآن الکریم» باشد که بصورت مزجی از اول تا آخر قرآن را در برگرفته است. در حالیکه در میان اتباع ابن عربی فقط قونوی است که با تأویل اعجاز البیان خود سوره حمد را به تأویل درآورده‌اند پس دراین زمینه نیز جناب ملاعبدالرزاق یکه تاز عرصه تأویل عرفانی است.
اما این سخن،به معنی برتری کاشانی برقونوی و جندی وغیره می‌باشد چرا که جناب شیخ کبیر، از نظر تحقیقات و تدقیقات و عمق مطالب جایگاهی به مراتب فراتر از کاشانی دارا می باشد.
خلاصه کلام اینکه کاشانی از نظر جامعیت آثار و شرح رموز عرفانی – نه عمق مطالب – از جایگاهی منحصر به فرد در میان اتباع ابن عربی برخوردار است.

کاشانی از منظردیگران
تلمیذ نامدارش قیصری او را «الامام العلامه الکامل المکمل وحید دهره و فرید عصره فخرالعارفین قره عین ذات الموحدین ونور بصرالمحقیق> معرفی کرده و جناب سید حیدر آملی نیز هماره او را به بزرگی ستوده و ازاو با عباراتی همانند «المولی الأعظم و البحر الخضم » ،«المولی الأعظم الأکمل، قطب الموحدین، سلطان العارفین ، کمال المله و الحق والدین عبدالرزاق الکاشی» نام می‌برند وا ین ستایش در جامی نیز- همچنانکه در نفحات الانس آورده اند- دنبال می‌شود: «جامع میان علوم ظاهری و باطنی» که اگر بخواهیم به آراء دیگران درباره کاشانی بپردازیم، نمونه‌های فراوان از اینگونه گفتارها در آثار عرفا و تراجم نویسان متأخر به چشم می‌خورد که جملگی نشان از جایگاه والای این عارف علامه دارد.

عقیده و مذهب کاشانی
تاکنون درباره مذهب کاشانی تحقیق مبسوطی صورت نگرفته تا جائیکه برخی ایشان را در شمار عرفای شیعی ذکر کرده ، و برخی دیگر نیز به واسطه دیدن مدح وتعظیم خلفاء در آثار ایشان در تشیع ایشان تردید روا داشته‌اند. ما در این تحقیق سعی کرده با توجه به مطالب تأویلات به این مهم دست زده و تشیع کاشانی را به صورت آشکار بیان داریم. قبل از هر چیز باید خواننده محترم را به این نکته توجه دهیم که کاشانی در تأویلات درصدد ادله کلامی اثبات ولایت وتشیع خود نبوده است . چرا که هدف از نگاشتن تأویلات فقط «ارائه الگویی به اهل ذوق» می‌باشد. وظیفه ما نیز در این تحقیق کنار هم نهادن مطالب و ارائه طرحی منسجم از این موضوع است. هرچند که براین باورم که سخنان کاشانی در تأویلات- با وجود گزیده گوئی- به قدری روشن بیان شده که ما را از هر گونه استدلالی در این زمینه بی نیاز می‌نماید.
نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم اینکه در این تحقیق تمام جوانب موضوع در نظر گرفته شده و به طرف دیدن چند نقل قول و یا حدیث در مدح ائمه اطهار(علیهم السلام) – همچنانکه در آثار بقیه عرفا نیز مشاهده می‌شود – قائل تشیع این عارف گرانقدر نگشته‌ایم.
و سه دیگر اینکه فقط به گفتارها اکتفاء نکرده بلکه به مقایسه آراء ایشان در تأویلات- با وجود اینکه بصورت مجمل می باشند- با مختصات شیعه از قبیل نفی جبر وتفویض، رجعت، شفاعت با نگاه خاص شیعی آن، عصمت وغیره دست زده‌ایم.

مقدمات بحث :
۱-جناب ملا عبدالرزاق با اینکه درصدد بیان شرح نزول آیات برنیامده، وتعداد این شرح نزول ها نیز از تعداد انگشتان دست تجاوز نم کند که آنجا هم مربوط به مسائل تاریخی آیات می باشند – با این حال تقریباً تمام شرح نزولهای معروفی که مربوط به اهل بیت بوده – بجز یکی دو مورد – را بیان داشته اند.
۲- در تمام تأویلات فقط یک حدیث درباره ابوبکر دیده می‌شود و مدح دیگری راجع به بقیه خلفاء نیز به چشم نمی‌خورد و برخلاف آن به کرات از احادیث متعدد در وصف حضرت امیر(ع) و اهل بیت استفاده کرده و ازآنها احادیث فراوان روایت می‌نماید. (‌بالغ بر ۳۵ حدیث از حضرت امیر(ع) و نزدیک ۸ مورد از امام صادق(ع) نقل می نمایند) که براساس آنچه کاشانی روایت کرده (المرء یعشر من أحب) می‌تواند نشانگر انس دائم او با اهل بیت علیهم اسلام باشد.

تشیع کاشانی از منظر کاشانی
۱- قاضی نورالله در مجالس المومنین او را از عرفای شیعه دانسته و بزرگانی چون علامه امین اما صاحب روضات الجنات با دیدن مدح وتعظیم خلفاء در تشیع کاشانی تردید روا داشته است.
حضرت امیر(ع) واهل بیت در تأویلات
۱- کشانی (ذی القربی) را در ذیل آیه شریفه ۲۳ شوری «قل لااسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی»- برخلاف ابن عربی در فتوحات – فقط «علی وفاطمه و الحسن والحسین و ابناوهما» معرفی می نماید. و عمر وغیره را در این امر وارد نمی‌کند. ایشان پس از اینکه محبت اهل بیت را ازلی وسرشته در نهاد انسان دانسته و بهره آنرا برای خود مردم- ونه اهل بیت – می‌داند. به قرابت روحانی در مودت اشاره کرده و می‌آورند: «ممکن نیست کسی از اهل توحید- که دارای روحی نورانی بوده وخدا را شناخته باشد- آنها را دوست نداشته باشد چرا که آنها اهل بیت نبوت، معادن ولایت وفتوت، محبوبین ازلی و مربوبین محل اعلی‌ می‌باشند و فقط کسی می تواند آنها را دوست بدارد که خدا رسولش را دوست داشته وخدا و رسول نیز او را دوست بدارند.» و سپس ادامه می‌دهد که محبت رسول اکرم (ص) به آنها به واسطه محبوبت ازلی آنهاست ،چرا که محبت رسول صورت تفصیل محبت الهی است. سپس می افزایند «آنها همین چهارنفرحدیث آتی اند وا ین در حالیست که آن حضرت فرزندان و نزدیکان دیگری نیز داشته که از آنها نامی به میان نیاورده و امت را به محبت آنان تشویق نفرموده بلکه فقط به محبت ایشان تشویق نموده واز آنان نام می‌برد. [همچنانکه] روایت شده است در هنگام نزول آیه شریفه از حضرت رسول (ص) سوال شد که: نزدیکانی که محبتشان بر ما واجب گشته کیانند؟

 

آن حضرت فرمودند «علی وفاطمه و الحسن والحسین و ابناؤهما» و چون قرابت و نزدیکی به سبب نزدیکی مزاجی است که خود قرابت روحانی را به دنبال دارد. فرزندان سالک آنها نیز که از آنان پیروی کرده و راهشان را بپیمایند شامل حکم این حدیث شریف می‌گردند و به همین سبب است که به نیکوکاری محبت در حق آنان امر و از ظلم و آزارشان نهی شده است همچنانکه حضرت رسول (ص) می‌فرمایند «حرمت الجنه علی من ظلم اهل بیتی و آذانی فی عترتی و من اصطنع ضیعه الی أحد من ولد عبدالمطلب و لم یجازه علیها فأنا أجازیه علیها غداً،اذا لقینی یوم القیامه» نیز در ادامه می‌فرمایند «من مات علی حب آل محمد مات مغفورا لَه الا ومن مات علی حب آل محمد مات تائباً، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مومنا،ألاومن مات علی حب آل محمد مات شهیداً مستکمل الایمان،ألاومن مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنه ثم منکر ونکیر،ألاومن مات علی حب آل محمد یذف الی الجنه کا تزف العروس الی بیت زوجها، ألا ومن مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنه، ألا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکه الرحمه،ألاومن من مات علی حب آل محمد مات علی السنه والجماعه، ألا ومن مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوباً بین عینیه: آیس من رحمه الله ، ألا ومن مات علی بغض آل محمد مات کافراً ، ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یُشم رائحه الجنه»
نکته ای را که باید به آن توجه نمود اینکه ممکن است گروهی از برادران اهل سنت نیز این حدیث را ذکر کرده اما در معرفی اهل بیت فقط قرابت روحانی – ونه جسمانی- را شرط قرار داده ویا اینکه زنان آن حضرت را نیز جزءاهل بیت به شمار آوردند که کاشانی در اینجا برآن خط بطلان می‌کشد.

۲-جناب ملا عبدالرزاق در ذیل آیه ۳۷ سوره هود (واصنع الفلک) پس از پذیرش وایمان به ظاهر داستان کشتی نوح در مقام تأویل آنرا شریعت نوح به شمار می‌ آورند که سبب نجات او و تمام کسانی که به او ایمان آورده اند گشت [همچنانکه] حضرت رسول اکرم (ص) فرمود «مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح، من رکب فیها نجا ومن تخلف عنها غرق» که در جلد دوم نیز این مطلب اشاره شده است
۴- کاشانی در ذیلآیه ۱۱۰ سوره آل عمران «کنتم خیر أمه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف- الی آخر» بعد از اینکه امر به معروف ونهی از منکرواقعی را فقط ازآن موحد عادلی می داند که به معروف و منکر نیز آشناست، اضافه می‌کنند قال امیرالمومنین علیه السلام «نحن النمرقه الوسطی بنا یلحق التالی [التأویل] و الینایرجع الغالی» و می‌دانیم که منظور از نمرقه الوسطی اهل بیت می‌باشند.
۲- این عارف بزگوار آیه شریفه ۸ سوره انسان «ویطمعون الطعام علی حبه مسکیناًو یتیماً وأسیراً » را در وصف حضرت امیر و اهل بیتش می داند که سه روز را به صورت متوالی روزه داشته و افطار خود را به مسکین و یتیم واسیرداده اند.

حضرت امیر
۱- ایشان در ذیل آیه شریفه ولایت (مائده۵۵) «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه وهم راکعون» پس از اینکه منظور از نماز را حضور ذاتی و زکات را پاک کردن بقایای وجودی و رکوع را خاضع بودن در مقام بقاء معرفی می نمایند اضافه می کنند <این اوصاف[شخص ولی] مربوط به فردی همانند امیرالمومنین علیه السلام

است. که این آیه شریفه در حق اونازل گشته است واوست گوینده «لا اله الا الله بعد فناء الخلق» [و این ولایت] متعلق به منتصبان در مقام طغیان نمی‌باشد.>
۲- جناب ملا عبدالرزاق در ذیل آیه شریفه ۷۳-۷۲ وسوره انبیاء «وهبناله اسحاق ویعقوب نافلهوکلاً جعلنا صالحین جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا» پس از اینکه تطبیقی از ارکان ظاهری داستان وباطن حضرت ابراهیم ارائه می‌دهد اضافه می‌نمایند :ممکن است آیه شریفه را به گونه‌ای دیگر که مناسب حدیث نبوی است تأویل کنیم و سپس به ذکر این حدیث شریف می‌پردازند که: «کنت أنا وعلی نورین نسج الله تعالی و نحمده، و سبحه الملائکه بتسبیحنا و حمدته بتحمیدنا و هّللته. فلمّا خلق آدم علیه السلام انتقلنا الی جبهته ومن جبهته الی صلبه ثم شیث» و با توجه به اینکه ایشان در جایی دیگر از تأویلات از قول حضرت رسول (ص) می‌آوردند (اول ما خلق الله نوری وکنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین» می‌توان اتحادبا آن حضرت با حضرت رسول اکرم را در آیه مباهله – که به آن اشاره ای نکرده- نتیجه گرفت.
۴- کاشانی ذیل آیات ۲۷و۲۶ سوره مبارکه یس «قیل ادخل الجنه قال یالیت قومی یعلمون،بما غفرلی ربی وجعلنی من المکرمین» پس از اینکه کرامت و بزرگواری را به خاطر قرب به مقام احدیت می‌دانند به ذکر حدیثی از حضرت رسول اکرم (ص) می‌پردازند که فرمودند :«سّیاق الام ثلاثه لم یکفروا بالله طرفه عین، علی ابن ابی طالب علیه السلام، صاحب یس و مومن آل فرعون»

۴- صاحب تأویلات در ذیل آیه ۱۹ سوره ‌شریفه کهف «و کذلک بعثنا هم لیتساءلوا بینهم فابعثوا احدکم بورقکم هذه الی المدینه … الی آخر »پس از اینکه برانگیخته شدن را همان

یقظه صوفیه و زمان استبصار آنها، ورق را اعلم وهبی، مدینه را [به تأویل ثانوی] مدینه العلم معرفی می کنند، به ذکر حدیث مشهور نبودی می پردازند که فرمودند:«انا مدینه العلم و علی بابها» و این در حالیست که جناب ملا عبدالرزاق محتوای این حدیث را با اوصافی چند در باب توحید شرح منازل السائرین در وصف حضرت امیر (ع) آورده اند «ألا تری أن مقدم القوم و الباب الأعظم لمدینه هذا العلم و ساقیهم من شرب الکوثر – الذی خلق به نبینا محمّد صلی الله علیه و آله وسلم- علی بن ابیطالب کرم الله وجهه»
۵- جناب کاشانی در ذیل آیات «عم یتسائلون،عن النبأ العظیم» (سوره نبأ آیات ۱و۲) بعد از اینکه نبأ عظیم را همان قیامت کبری می‌داند مصداق آنرا- با استناد به شعر<هوالنبأالعظیم وفلک نوح> عمروعاص- حضرت امیر(ع)‌می‌دانند همچنانکه این شعر را جناب سید حیدر آملی در جامع الاسرار آورده‌اند «واما النظم فکقول بعضهم و هو عمروبن العاص:
بآل محمد عرف الصواب
و فی أبیاتهم نزل الکتاب

و هم حجج الآله علی البرایا
بهم و بجدّهم یستراب

طعام سیونهم مهج الأعادی
و فیض دم الرقاب لها شراب

و لاسیما ابوالحسن علی

له فی العلم مرتبه تهاب

إذا نادت صوارمه نفوساً
فلیس لها سوی نعم جواب

فبین سنانه و الدرع صلح
و بین البیض و البیض اصطحاب

هوالنبأ العظیم وفلک نوح
و باب الله وانقطع اخطاب»

که حضرت امیر(ع) در خطبه البیان (خطبه ا فتخاریه) به آن اشاره کرده اند «انا ممدوح فی هل اتی، أنا نبأ العظیم الذی فیه مختلفون ،أنا الصراط المستقیم » واز طرفی این بیان

کاشانی بیانگر اتحاد وروحانی حضرت امیر (ع) و حضرت مهدی (ع) است چرا که ایشان به کرات قیامت کبری را ظهور حضرت مهدی (عج) می‌داند.
۶- ایشان در ذیل آیه شریفه «لنجعلها لکم تذکره و تعیها أذن واعیه» (سوره الطاغیه، آیه ۱۲) بعد از اینکه آنرا به حفظ اسرار الهی و باقی ماندن بر عهد توحید نظری تأویل می‌کنند همانند دیگر منابع شیعی این آیه را در وصف حضرت امیر دانسته وبه حدیث نبوی «سألت الله أن یجعلها أذنک یا علی» استفاده می‌کند سپس برای نشان دادن باقی ماندن به توحید فطری آن حضرت به قسمتی از نامه ۵۷ نهج البلاغه اشاره دارد که می‌فرماید: «و لدت علی الفطره و سبقت الی الایمان والهجره» که ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود این فراز نامه را به صورت مبسوط به شرح درآورده و در آنجا به شعری از آن حضرت نیزاستناد می‌کنند – در اثبات اولین مسلمان بودن خودش- می فرمایند :«سبقت الی الاسلام طراً غلاماً ما بلغت أوان حلمی.»

۷- جناب کاشانی در ذیل آیه ۷۳ سوره مبارکه اعراف «هذه ناقه الله لکم آیه … الی آخر آیه» پس از اقرار به ظاهر آیات و تأویل ناقه صالح- همانند عصای موسی(ع)،حمار عیسی (ع) و براق محمد (ص)- برای تائید تأویل خود به مقایسه قاتل حضرت امیر(ع) و کشنده ناقد صالح درحدیث شریف ذیل استناد ورزیده و می‌آورند:[روزی] حضرت رسول اکرم به حضرت امیر (ع)‌فرمودند: «یا علی أتدری من أشقی الأولین ؟» قال : الله و رسوله اعلم. قال نبی (ص): «عاقر ناقه صالح> ثم قال (ص) «أتدری من أشقی الآخرین » قال الله و رسوله

أعلم .قال «قاتلک» و روایت است که آن حضرت در حالیکه به فرق مبارک و محاسنش اشاره می‌کرد می‌فرمود: «خضب هذا بهذا ».

۸- صاحب تأویلات در ذیل آیه شریفه نجوی (آیه ۱۲ سوره مجادله ) «یا ایها الذین آمنوا اذ ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواکم صدقه الی آخر» بعد از اینکه نزدیکی به آن حضرت را در سه بعد ۱- قرب روحانی ۲- مناسبت قلبی ۳و- قرابت نفسانی دانسته و برای هر کدام از آنها پرداخت صدقه ای – به تناسب هر کدام – را واجب می‌شمرد، با نقل قولی از ابن عمر – در برخی ازمصادر شیعی عمرآمده – مصداق آیه را حضرت امیر(ع) می داند «کان لعلی علیه السلام ثلاث لوکانت لی واحده منهن کانت أحب إلی من حمر النعم: تزویجه فاطمه و إعطاء الرأیه یوم خبیر و آیه النجوی» . همچنانکه می دانیم این آیه شریفه بیانگر این موضوع است که هر کس قصد دیدار حضرت رسول اکرم (ص) را دارد، باید قبل از آن صدقه ای پرداخت نماید ودر این میان فقط حضرت امیر(ع) بود که به این امر مبادرت ورزیده و مصداق این آیه شریفه قرار گرفت.

نتیجه اینکه : از مجموع مطالبی که در این مجال به آن پرداخته شد می توان به قطعی بودن تشیع کاشانی نظر داد. چرا که اگر از اهل سنت به شمار می رفت می توانست از میان هزاران حدیث جعلی که در وصف خلفاء راشدین ساخته و پرداخته شده بود در مناسبتهای مختلف استفاده کند. ایشان حتی از تأویل آیه ۶۷ سوره انفال که فضل عمر بوده و در شرح فصوص به توضیح آن پرداخته بود، سرباز می زند گو اینکه علامه

کاشانی در شرح فصوص فقط در صدد وضوح مطالب بوده واز هر گونه اظهار عقیده خود -در مخالف با ابن عربی- چشم پوشی کرده است.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.