مقاله فلسفه وحی و نبوت


در حال بارگذاری
16 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
6 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله فلسفه وحی و نبوت دارای ۴۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله فلسفه وحی و نبوت  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله فلسفه وحی و نبوت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله فلسفه وحی و نبوت :

فلسفه انسان
برای شناخت فلسفه وحی، باید بحث را از انسان شروع کرد، چه اینکه فلسفه وحی همان فلسفه انسان است، و اگر فلسفه انسان تببن گردد فلسفه وحی خودبخود بیان شده است و نیاز به توضیح بیشتری ندارد.

بنابراین انسان نمی‌تواند از فلسفه هستی جدا باشد، چه اینکه انسان جزئی از این مجموعه است، اگر آفرینش هدف داشته باشد، و کاروان هستی بسوی مقصدی پیش‌بینی شده حرکت کند، طبیعی است که انسان هم جزئی از این مجموعه است و هدف دارد، و اگر جهان بی‌شعور و احمق باشد، برای انسان هم نمی‌تواند فلسفه‌ای تصور کرد، بنابراین فلسف؛ه انسانرا هم باید در فلسفه جهان یافت، و بسخن دیگری فلسفه وحی فلسفه انسان است، و فلسفه انسان فلسفه جهان، و اما فلسفه جهان چیست؟

فلسفه جهان
برای شناخت فلسفهجهان باید بحث را از» جهان‌بینی« شرو ع کرد که با تفاوت جهان‌بینی‌ها» فلسفه جهان« تفاوت می‌کند، بنابرایم در پاسخ کسی که می‌پرسد فلسفه جهان چیست ؟ باید گفت شما جهان را چگونه می‌بینی؟ جهان در دید» الهی« موجودی است باشعور، و پدیده شعور مطلق و آفریننده هستی و در دید» مادی« جهان فلسفه ندارد، و بی‌هدف و سردرگم است.

ولی براساس جهای‌بینی الهی، لزوماَ بایذ هدف داشته باشد، و امکان ندارد بی‌هدف باشد زیرا در جهان‌بینی الهی جهان پدیده بی‌شعور و اراده است، و لارمه شعور، هدفداری است، یعنی امکان ندارد موجودی باشعور آگاهانه کاری را انجام دهد که هیچگونه هدف و مقصودی از انجام آن نداشته باشد.۱

بنابراین براساس جهان‌بینی الهی جهان باید فلسفه داشته باشد، و اصولاَ فلسفه جهان تنها در رابطه با این جهان‌بینی قابل طرح است.
فلسفه جهان تکامل است
هر موجود باشعور که کاری را انجام می‌دهد برای یکی از این سه هدف است:
۱- برای سود خود.

۲- برای سود خود و دیگری
۳- برای سود دیگری
فرض چهارم امکان ندارد.
آیا خداوند جهان را برای سود و تکامل خود آفریده؟
یا اینکه هستی را برای سود و تکامل خود و نیز تکامل جهان پدید آورده؟
یا اینکه جهان هستی را برای سود و تکامل جهان بوجود آورده است؟
کدام یک از این سه فرض از نظر علمی قابل قبول است؟

بدیهی است که فرض اول صحیح نیست، زیرا همانطور که در بحث( صفات خدا) مشروحاَ ثابت نمودیم خداوند درهستی و کمالات نیاز به علت ندارد، و هستی و کمالاتش از خود است، و بهمین دلیل هیچگونه نیاز و کمبودی در مورد او امکان ندارد، و بر این اساس امکان سودبردن و تکامل یافتن درباره خدا وجود ندارد تاچیزی را برای سود و تکامل خود بیافریند.

و بسخن دیگر سودجوئی برای خدا مساویست با فرض نقض و نیاز باری موجودی کامل و بی‌نیاز.
وقتی ثابت شد که فرض اول باطل است، فرض دوم هم نمی‌تواند صحیح باشد، چون باز در این فرض تکامل خداوند جزء هدف منظور شده است.
بنابراین تنها فرض سوم در رابطه با آفریدگار جهان صادق است، و نتیجه این می‌شود
که لزوماَ هدف خداوند از پدید آوردن هستی، سود آفریده‌هاست، نه سود خود، و فلسفه آفرینش جهان این است که هر پدیده به کمال شایسته خود برسد، بدون اینکه تکامل آن کمترین سودی برای آفریدگار داشته باشد، و در یک جمله:

» فلسفه جهان، تکامل است«.
فلسفه انسان
بنابراین فلسفه انسان در جهان ‌بینی الهی، تکامل است، اما در مکاتب مادی هیچ فلسفه‌ای برای انسان نمی‌توان یافت، و لذا این فلسفه انسان را در نهایت به پوچی زندگی و عبث بودن حیات چنانکه سارتر معترف است، می‌کشاند.
شناخت انسان
نخستین شرط تدوین قانون تکامل انسان، شناخت انسان است، زیرا اگر انسان شناخته نشده باشد، چگونه می‌توان اصول تکامل او را شناخت؟، و چگونه می‌شود برای تکامل انسان قانونی وضع کرد؟.

تدوین قانون و برنامه‌ریزی برای تکامل انسان، بدون شناخت انسان دقیقاَ مانند ساختن دارو و بدون شناختن درد است که نه تنها بی‌نتیجه است بلکه زیان‌آور است و خطرناک، و به گفته آلکسیس کارل: » در واقع زندگی جزء با رهبری به موجب قوانین خاص خودش موفق نخواهد شد، بایستی که محیط با احتیاجات جسم و جان ما و به
بیان دیگر با ساختمان سرشتی خاص ما سازگار باشد.«

بنابراین اندیشه و علم بخواهد پیام تکامل انسان را کشف کند ناچار باید نخست انسان را بشناسد، و تمام استعدادها و نیروها و رازهای درونی این موجود پیچیده و شگفت را کشف نماید، و کلیه نیازهای فردی و اجتماعی بشر را در بعد زمان بفهمد، و براین اساس:
» همه متفکرین قرن بیستم، در تعلیم و تربیت، در سیاست، در جامعه‌شناسی و در طرح ایدئولوژی و مکتبها، همه معتقدند که تا انسان شناخته نشود هرگونه طرحی و هرگونه ایدئولوژیی بی‌فایده است«

و اما شرط دوم:
شناخت اصول تکامل
فرض می‌کنیم علم و اندیشه بشر آنقدر تقویث شد که توانست تمام رازهای وجود انسان را کشف کند، و کلیه نیازهای این موجود پیچیده را درک نماید آیا شناخت به تنهائی برای تدویین قانون تکامل انسان کافی است؟
پاسخ قطعاَ منفی است.

زیرا شناخت درد یک مسأله است، و شناخت دارو و مسأله دیگر، شناخت استعدادها و
نیازهای انسان غیر قابل شناخت اصول و قواعدی است که می‌تواند استعدادهای بشر
را شکوفا و نیازهای او را تأمین کند.
بنابراین شرط دوم برای تدوین قانون تکامل انسان این است که اندیشه و علم علاوه بر شناخت انسان کلیه اصول و قوانین است که بهترین وجه، و از نزدیکترین راه نیازهای جسم و جان بشر را تأمین می‌کند و نهادهای انسانی را در وی شکوفا می‌سازد، بشناسد.

و اما شرط سوم:
وارستگی
فرض می‌کنیم که علم آنقدر ترقی کرد که هم انسان را شناخت، و هم اصول تکامل بشر را کشف کرد آیا قانونگذار تنها با دارا بودن این دو شرط می‌تواند قانون تکامل انسان را تدوین کند؟
باز هم پاسخ منفی است.

زیرا برساس آنچه در آغاز این درس توضیح دادیم که قانونگذار می‌بایست نیاز مردم را ملاک وضع قوانین قرار دهد نه خواست و میل آنها را شرط سومی باید وجود داشته باشد تا قانونگذار بتواند براساس نیاز مردم قوانین مورد لزوم را وضع نماید و آن شرط عبارت است از وارستگی از هوس و ترس زیرا اگر قانونگذار گرفتار هوس و ترس و دربند تطمیع و یا تهدید باشد آنقدر قادر نیست حتی خود را برخواست خود مقدم
نماید چه رسد به مقدم داشتن نیاز دیگران.

کسی که گرفتار هوس است بسادگی مرتکب اعمالی می‌شود که می‌داند صددرصد به زیان اوست، کارهائی که گاه حتی حیوانات هم انجام نمی‌دهند.
» یکی از اساتید دانشگاه لبنان نقل می‌کرد که فاند بک مؤسس کالج آمریکائی در بیروت که یکی از پزشکان عالیمقام بود و مورد احترام وقتی او ار به مجلسی مهمانی خوانده بودند و چون مورد علاقه و احترام میزبانان بود پذیرائی گرم و صمیمانه از او بعمل آمد در سر میز نهار نیز با او تعارف بیشتر می‌شد پس از صرف غذا بعنوان دثر باو تکلیف انواع خوراکی کردند ساعتی نگذشت که احساس

دل‌درد شدیدی کرد و ناراحت شد آم اوقات وسائل نقلیه اسب و قاطر و الاغ بود و فاندیک بر الاغ سوار می‌شد دستور داد مرکب حاضر کنند و از آنجا خارج شد تا بخانه خود آید در بین راه به نهر آبی رسیذ احساس کرد که الاغش تشنه است پیاده شد و الاغ آب خورد »‌فاندیک یاد جمله‌های محبت‌آمیزی افتاد که موجب شد دیگران را بر نیاز حود مقدم کند و آنقدر آب بخورد تا گرفتار دل‌درد شود و الاغش را مخاطب قرار داد که« … جان من بخور مرگ من!…

دید الاغ آمادگی برای حرکت اعلام می‌کند و به گفته‌های او توجه ندارد زیرا بقدر کافی آب خورده هر قدر صاحبش اصرار می‌کرد سودی نداشت.
» فاندیک دید در این رابطه الاغش از او انسان‌تر است، چون کارش منطقی است، نیاز خود را ملاحظه می‌کند نه خواست خود را، اینجا بود که فریاد برآورد:
یا جمارانت الفاندیک و انا الحمار
یعنی ای الاغ از این به بعد باید ترا فاندیک پزشک نامید و مرا الاغ!«

در کتابی داستان جالبی در همین رابطه می‌خواندم که مضمون آنرا اینجا نقل می‌کنم، وشته بود یکی از اساتید کنفرانسی در رابطه با مضرات الکل داشت که خیلی دقی و جالب این مسأله را بررسی نموده بود‌یکی از مستمعین که سخت تحت تأثیر سخنان استاد قرار گرفته بود تصمیم می‌گیرد که خارج از کنفرانس استاد را ببیند و از وی تشکر کند، پس از مدتی در خیابان چشمش باستاد می‌افتذ بااشتیاق فراوان جلو می‌رود که اظهار سپاسگذاری نماید ولی با کمال تأسف

می‌بیند استاد خود تلوتلو می‌خورد دقیق می‌شود می‌بیند بله استاد خود مست تشریف دارند.
حال شما تصور می‌کنید که این استاد خود بخواهد قانونگذار باشد آیا او نیاز خود و دیگران را اساس قرار می‌دهد یا خواست خود دیگران را؟
در رابطه با شرط اول( شناخت انسان):

بدلیل اینکه خداوند آفریدگار و سازنده انسان است و صانع بیشتر از هر کس مصنوع خود را می‌شناسد او بهترین انسان‌شناس است.
و لقذ الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه( ق- ۱۶)
» محققاَ ما انسان را آفریدیم و پنهان و آشکارش حتی آنچه را در خاطرش می‌گذرد می‌دانیم«
الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخیر( ملک ۱۴)
» آیا آنکه آفریده نمی‌داند« و آفریدگار آفریده خود را نمی‌شناسد» در حالیکه او دقیق و آگاه است؟!«
فلسفه وحی
۱- وحی از نظر لغت بمعنای آگاهانیدن پنهانی و فوری است که جز شخص مخاطب دیگری آنرا نمی‌فهمد.

۲- گروهی از مادیین وحی را تجلیات صمیر ناخودآگاه انسان می‌دانند ولی این نظریه هم بعلت فقدان دلیل و اشکالات دیگری که در متن ذکر شده قابل پذیرش نمی‌باشد.
نهفته و فلسفه وحی در درسهای گذشته گذست و اینک برای دسته‌بندی مطالب و نتیجه‌گیری کامل چکیده بحثهای گذشته را تکرار می‌کنیم:
الف: فلسفه افرینش و از جمله انسان تکامل است

ب: هر پدیده برای دسیدن به تکامل و دست‌یافتن به فلسفه خویش نیازمند به راهنمائی
ئدر متن وجود خویش است و بدون این راهنم تکامل هیچ پدپده‌ای امکانپذیر نیست ج: آفرینش راهنمای تکامل را در متن هستی انسان ننهاده زیرا اندیشه بشر بدلیل اینکه توانائی شناخت انسان و اصول تکامل را ندارد و بر فرض توانائی محکوم نیازهای و سودجوئیها است نمی‌تواند رسالت تکامل انسانرا بعهده گیرد. به همین دلیل قرآن کریم انکار وحی را وعلول عدم شناخت صحیح آفریدگار جهان می‌داند و می‌فرماید:

و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل علی بشر من شیء( انعام ۹۱).
» خدا را درست نشناختند که گفتند: خداوند بر بشری پیام نفرستاده است«.
این آیه تصریح نموده که انکار وحی نتیجه مستقیم عدم شناخت خدا است و لازمه شناخت خدا عتقاد به اصل وحی و نبوت است و به سخن دیگر »توحید« از اصل »نبوت« تفکیک‌پذیر نیست. زیرا کسی که شناخت درستی از خداوند تبارک و تعالی داشته باشد می‌داند که واجد تمام صفات کمال از جمله صفت حکمت است و بنابراین فعل او دارای هدف است.

ومی‌داند بدلیل اینکه خداوند بی‌نیاز است امکان ندارد که هدف او از آفرینش انسان سود و تکامل خویش باشد.
پی شناخت درست خداوند او را به این نتیجه می‌رساند که او انسان را برای تکامل انسان آفریده است.
و چون تکامل انسان بدون راهنما ممکن نیست و راهنمای تکامل درمتن او وجود ندارد باین نتیجه می‌رسیم که راهنمای انسان خارج از وجود اوست.
بنابراین عقیده به خدا ملازم با اعتقاد به وحی و نبوت، وهمچنین نفی نبوت ملازم بانفی خدا و خالق حکیم جهان است.
فلسفه وحی از دیدگاه امام صادق علیه‌السلام
امام صادق علیه‌السلام در مناظره‌ای که با یکی از مادیین دارد، در رابطه با فلسفه وحی دقیقاَ آنچه را تاکنون گفتین تأیید می‌نماید:

هشام‌بن حکم می‌گوید: یکی از پرسشهائی که مردی مادی ار امام علیه‌السلام نمود این بود که:
به چه دلیل شما می‌گوئید خداوند باید پیام‌آور داشته باشد؟
امام پاسخ داد: پس از اینک ما ثابت کردیم که ما آفریدگار سازنده‌ای داریم که برتر از ما و تمام آفریده‌ها است، و با توجه باینکه او حکیم است» و کاربیهوده انجام نمی‌دهد و قطعاَ آفرینش هدفی دارد« و با در نظر گرفتن این واقعیت که امکان ندارد تمام مردم با او تماس بگیرند، باین تنیجه می‌رسیم که او در میان آفریده‌های خود پیامبرانی دارد که مردم را به مصالح و منافع، و برنامه‌ای که پیاده کردن آن موج بقاء آنها و ترکش موجب فناء آنها است راهنمایی می‌نمایند… «

فلسفه وحی از دیدگاه امام رضا علیه‌السلام
امام رضا علیه‌السلام نیز در رابطه با فلسفه وحی می‌فرماید:
» اگر سؤال شود که فلسه لزوم شناخت پیامبران و اعتقاد بآنها و پیروی کرد ن از آنها چیست؟
در پاسخ گفته می‌شود که: چون در متن آفرینش انسان و در میان غرائز و نیروهای مرموز و مختلفی که در وجود بشراست نیروئی که بتواند رسالت تکامل انسان را بعهده بگیرد وجو ندارد با توجه به اینککه آفریدگار جان قابل دیدن نیست، و بدیهی است که مردم بتوانند با او تماس بگیرند» از نظر علمی« چاره‌ای جز این نیست که باید پیام‌آوری داشته باشد بین خود و مردم دارای مصونیت کامل که برنامه او را به مردم ابلاغ کند و آنها را بآنچه موجب جلب منافع و دفع مضار آنهاست آگاه سازد«
چرا انسان کامل آفریده نشد:
نخستین انتقادی که براساس فلسفه وحی به نظر می‌رسد این است که اصولاَ چرا خداوند متعال از آغاز انسانرا کامل و بی‌نیاز نیافرید و تمام کملاتی را که بشر پس از تلاشهای فراوان بآن دست می‌یابد به هنگام آفرینش باو عنایت نفرمود؟ آیا نمی‌توانست؟!.

پاسخ:
اولاَ اگر این اشکال صحیح باشد نه تنها آفرینش انسان بلکه سراسیر جهان هستی مورد انتقاد است زیرا در مورد آفرینش خورشید هم این ایراد پیش می‌آید که چرا خداوند متعال خورشید نور و حرارت تولید نمی‌کند و یا برای تأمین غذای انسان چرا گیاه و میوه آفرید؟ خوب بود بدون گیاه غذای انسانرا تأمین می‌کرد، مگر نمی‌توانست و؟؟؟

پاسخ همه این سؤالها یکی است و آن اینکه قوانین حاکم بر جهان هستی ثابت و غیر قابل تغییراست و بر این اساس هر پدیده تحت شرائط خاصی بوجود می‌آید کخ با تغییر آن شرائط پیدایش پدیده مذکور عقلاَ امکانپذیر نیست، و بالاخره نیازهای انسان لازمه ذات اوست.
و بنابراین تکامل انسان مانند تکامل سایر پدیده‌ها لزوماَ باید طبق قوانین ثابت و سنتت غیر قایل تغییرجهان آفرینش انجام گیرد.
ثانیاَ: بر فرض خداوند یک سلسله کمالات را جبراَ به انسان عنایت کند مقام انسانرا پائین آروده چون تکامل آگاهانه که فلسفه آفرینش انسان است از نظر ارزش قابل مقایسه با تکامل جبری نیست.
و ب سخن دیگر اگر خداوند جبراَ به انسان کمالاتی عنایت کند در این صورت فرشته آفریده نه انسان مسجود فرشته و نماینده خدا!.

ثالثاَ: خداوند متعال انسانرا در هر مرحله‌ای از بی‌نیازی می‌آفرید باز این سؤال پیش می‌آمد که چرا مرحله بالاتر باو نداده تا برسد به بی‌نیازی مطلق و بعبارت دیگر این اشکال بازگشت می‌کند باینکه خداوند چرا انسان را بی‌نیاز مطلق نیافریده؟!
پاسخ این است که امکان ندارد خدای تعالی خدا، بیافریند، چون هر چه بیافریند مخلوق است و حداقل در آفرینش نیازمند باو

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.