مقاله صفت . ضمیر . قید
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله صفت . ضمیر . قید دارای ۱۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله صفت . ضمیر . قید کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله صفت . ضمیر . قید،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله صفت . ضمیر . قید :
صفت (دستور زبان)
صِفَت، واژهای است که حالت و چگونگی چیزی یا واژه ای را برساند و اقسام آن از این قرار است : صفت فاعلی، صفت مفعولی، صفت تفضیلی و صفت نسبی.
برای واژه صفت که عربی است برابرهای فارسی «فروزه» و «چگونواژه» پیشنهاد شده است.
صفت فاعلی
آن است که بر کننده کار یا دارنده معنی دلالت کند و علامت آن عبارت است از : ۱- ” نده” که در پایان فعل امر می آید : پرسنده، خواهنده، شناسنده، بافنده ۲- ” ان ” مثل : خواهان، پرسان، دمان، روان، دوان ۳- ” الف ” که آن نیز در پایان فعل امر می آید، مثل : شکیبا، زیبا، خوانا، گویا، بینا، پویا ۴- ” ار ” غالبا در آخر فعل ماضی می آید، مثل : خریدار، خواستار، برخوردار، نامردار، گرفتار ۵- ” گار ” که بیشتر در آخر فعل امر و ماضی می آید، مثل : آموزگار، پرهیزگار، آمرزگار، آفریدگار ۶- ” کار ” که غالبا به آخر اسم معنی ملحق میشود، مثل : ستمکار، فراموشکار ۷- ” گر ” در آخر اسم معنی می آید، مثل : پیروزگر، دادگر، بیدادگر
صفت فاعلی که به ” نده ” ختم شود، غالبا در عمل و صفت غیر ثابت استعمال میشود، مثل : رونده، یعنی کسی که عمل رفتن را انجام میدهد
صفاتی که به ” ان ” ختم میشود، بیشتر معنی حال را میدهد : سوزان، نالان، روان، دوان صفاتی که به ” الف ” ختم میشود، حالت ثابت را می رساند، مثل : دانا لغاتی که به ” گار، کار، گر ” ختم میشود مبالغه را می رساند مثل : آموزگار، ستمکار، ستمگر
“گار” همیشه بعد از کلماتی که از فعل مشتق میشود می آید ولی ” کار ” پس از اسم معنی و غیر مشتق به کار میرود .
” گر ” در غیر اسم معنی، شغل را می رساند، مانند : آهنگر و این جز صفات فاعلی نیست .ترکیب صفت فاعلی
صفت فاعلی چهار قسم دارد :
۱- حالت اضافی که صفت، به مابعد ِ خود اضافه میشود : فزاینده باد آوردگاه فشاننده خون ز ابر سیاه
۲- با تقدّم صفت و حذف کسره اضافه : جهاندار محمود ِ گیرنده شهر ز شادی به هرکس رساننده بهر
۳- با تاخیر صفت بدون آن که در آن تغییری رخ دهد : منم گفت یزدان پرستنده شاه مرا ایزد پاک داد این کلاه
۴- با تاخیر صفت و حذف علامت صفت ” نده ” مانند سرافراز، گردن فراز که سرفرازنده و گردن فرازنده بوده و این کار قیاسی است .
هرگاه صفت فاعلی با مفعول یا یکی از قیود مثل : بیش، کم، بسیار، پیش، پس و نظایر آن ترکیب شود علامت صفت حذف میشود مثل : کامجوی، پیش گوی، کم گوی، بسیار دان، پیشرو، پس رو
صفای که به ” ان ” ختم میشود، هرگاه مکرر شود، ممکن است علامت صفت را از اول حذف کنند، مثل : لرزلرزان، جنب جنبان، پرس پرسان، کش کشان
صفت مفعولی
صفت مفعولی بر آنچه فعل بر او واقع شده باشد، دلالت میکند، مانند : پوشیده، برده. یعنی آنچه، پوشیدن و بردن بر او واقع شده باشد و علامت آن ” ه ” ماقبل مفتوح است که در آخر فعل ماضی در می آید .
ترکیبات صفع مفعولی از این قرار است : ۱- آن که صفت را مقدم داشته، اضافه کنند، مانند : پروده نعمت، آلوده منت . ۲- با تقدیم صفت و حذف حرکت اضافه، مانند : آلوده نظر ۳- آن که صفت را در آخر آورند و هیچ تغییری ندهند، مثل : خوا آلوده، شراب آلوده ۴- مانند نوع سوم ولی با حذف علامت صفت، مثل : خاک آلود، نعمت پرورد، دستپحت ۵- با تاخیر صفت و حذف ” ده ” از پایان آن، چنانکه به ترکیب صفت فاعلی شبیه باشد : پناه پرور، دست پرور
هر گاه بخواهند صفت مفعولی را که تخفیف یافته، جمع ببندند آن را به حال اول بر می گردانند، مثلاً : دست پروردگان ولی در تخفیف صفت فاعلی برگردانیدن به حال اصلی لازم نیست، مثل : گردنکشان، سرافرازان، نامداران
صفت تفضیلی
صفت تفضیلی، آن است که در آخر آن لفط ” تر ” افزوده شود و مفاد آن، ترجیح موصوف است بر شخص دیگر که در وجود صفت با او شریک و همتاست و آن تنها به آخر صفت و کلماتی که در معنی صفت باشد، پیوسته شود، مانند : گوینده تر، شتابنده تر، فزاینده تر، گریانده تر، مردتر، برتر
صفت تفضیلی به یکی از سه طریق زیر استعمال میشود :
۱- با ” از ” : خرد از مال سودمندتر است . ۲- با ” که” : دانش، بهتر که مال. سیرت، پسندیده تر که صورت . ۳- با اضافه، چنانکه گوییم : تواناتر ِ مردم کسی است که دانایی او فزونتر باشد .
هر گاه بخواهند صفت تفضیلی را اضفه کنند : ” ین ” در آخر آن می آورند : بزرگترین ِ شعرای ایران، فردوسی است .
طرز استعمال صفت
۱- صفت پیش از موصوف و بعد از آن نیز می آید، و هرگاه موصوف، مقدم باشد به شکل اضافه، استعمال میشود و کسره اضافه بر حرف آخر موصوف وارد میشود
۲- هرگاه موصوف به ” و ” و یا ” الف ” ختم شود، در آخر آن ” ی ” اضافه میشود و وقتی به ” ه ” مخفی تمام شود، ” ی ” ملیِّنه اضافه میشود
۳- صفت های مرکب، غالبا به واسطه یکی از اجزای خود به موصوف، مرتبط می شوند و بنابراین از صفت و موصوف تشکیل می شوند
۴- مطابقه صفت با موصوف روا نیست و چون موصوف، جمع باشد صفت را مفرد می آورند و همین روش میان نویسنگان و شاعران معمول بوده و هم اکنون نیز متداول است و برخلاف این نیز مواردی در سخن بزرگان دیده شده که صفت را با موصوف تطبیق میدهند
چندی صفت و موصوف
هرگاه موصوفی دارای چند صفت باشد آن را به یکی از سه طریق استعمال میکنند : الف – موصوف را مقدم میکنند و صفات را به همدیگر اضافه میکنند ب- آنکه صفات را به هم عطف میکنند ج- بعضی از صفات را پیش از موصوف و بعضی را پس از آن می آورند و در صورتی که در آخر موصوف ” ی ” وحدت نباشد، اضافه میکنند
هرگاه صفت و موصوف ؛ متعدد باشد، ممکن است آن را به یکی از چند طریق استعمال کنند : الف – هر صفتی با موصوف خود ذکر شود ب- موصوف ها مقدم و صفت ها مؤخر باشند و در این صورت یا هر دو صفت به هر دو موصوف ممکن است راجع شود یا آن که هر صغنی به یکی از موصوف ها تعلق گیرد
و نیز ممکن است یک صفت دارای دو موصوف باشد
تقدیم صفت بر مضاف الیه
در موقعی که موصوف را بخواهند اضافه کنند، صفت را می آورند و پس از آن عمل اضافه را انجام میدهند و این مطرد و در نظم و نثر متداول است، ولی در بعضی مواقع اضافه را بر وصف، مقدم میکنند
“ی” وحدت در موصوف و صفت
” ی ” وحدت یا در آخر صفت در می آید چنانکه گوییم : ” مرد فاضلی است. طبع لطیفی دارد ” و اکنون این طریقه زبان فارسی معمول است. یا در آخر موصوف، مذکور می افتد
هر گاه مقصود از صفت بیان جنس و نوع موصوف باشد، بیشتر آن را با ” ی ” وحدت همراه میکنند و در اول آن لفظ ” ازین ” می آورند
هر گاه مقصود تعداد و شمردن اوصاف باشد، آن را هم عطف نمیکنند
در موقع ندا و الحاق ” ی ” وحدت به هر یک از صغت ها، مقصود شمردن و تعداد اوصاف باشد و غالبا موصوف ذکر نمیشود .
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.