مقاله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى


در حال بارگذاری
17 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
10 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى دارای ۳۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى :

اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى

یکى از مهمترین عوامل اسلامى شدن دانشگاهها تدوین صحیح علوم انسانى بر اساس علوم اسلامى، هماهنگ با آخرین پیشرفتهاى علوم انسانى در مغرب زمین مى‏باشد. اما در اینجا باید نکاتى را در تحقق این امر بنیادین و سرنوشت‏ساز در عرصه دانشگاهها و مراکز آموزشى مورد توجه جدى قرار داد و آن اینکه در اسلام بعد از تاریخ صدر آن با عدم فعلیت تاریخى و سیاسى نظام ولایت در زمان حیات ائمه خصوصا بعد از شهادت امام حسن (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ایران، جنبه

سیاسى و اجتماعى اسلام که در عرصه حکومت در انحصار خلفاى بنى‏امیه و بنى‏عباس و بعدا سلاطین مستبد قرار گرفت، از جنبه فکرى، اعتقادى و معنوى آن جدا گشت و در نتیجه با وجود رشد علوم الهى و حتى طبیعى و ریاضى در تاریخ و تمدن اسلامى، علوم انسانى از جامعه شناسى تا علم سیاست و اقتصاد به علت عدم وجود آزادیهاى سیاسى به انحطاط کامل گرایید تا بعد از نهضت مشروطه، با روى کار آمدن حکومت وابسته پهلوى، با وجود طرفدارى این رژیم در غربى کردن جامعه اسلامى مجددا به علت فقدان استقلال و آزادیهاى ملى و سیاسى، علوم اجتماعى

و انسانى علیرغم تاثیرپذیرى سطحى و صورى از تفکر و تمدن غرب مجال رشد و نضج کافى نیافت. تا با ظهور انقلاب اسلامى و تشکیل نظام مقدس مبتنى بر ولایت و رهبرى حضرت امام‏خمینى (ره)، مسائل معنوى و علوم دینى با جنبه‏هاى سیاسى، اجتماعى و مادى، پیوندى مستحکم یافت که بعدا مى‏بایست در انقلابى فرهنگى با تبیین و تفسیر علمى این پیوند مقدس به صورتى علمى و

دانشگاهى در عرصه تدوین علوم انسانى بر اساس مبانى اصیل اسلامى که بعد از شهادت امام حسن مجتبى (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ایران به علت ظهور و حاکمیت‏حکومتهاى غیر دینى و مستبد مسکوت ماند، صورت مى‏پذیرفت. اما متاسفانه عدم تحقق این امر اساسى بعد از وقوع انقلاب اسلامى بتدریج موجب ازدیاد فقر فرهنگى در زمینه علوم انسانى و تجربى جدید و در نتیجه باعث تشدید وابستگى فکرى برخى از اساتید دانشگاهى ایران به غرب گردید و این امر نیز تاکنون موجب ظهور برخى بحرانهاى فکرى، سیاسى و دانشگاهى در این سرزمین گردیده است و امروز بعد از تحقق نظام ولایت در این کشور با تهاجم و شبیخون فرهنگى غرب، دانشگاههاى ایران عرصه تاخت و تازاندیشه‏هاى ضد اسلامى و ضد ولائى گشته است تا به حدى که برخى از مراکز

پژوهشى علمى و فکرى کشور نیز متاسفانه تحت تاثیر این امواج سهمگین غیر اسلامى قرار گرفته‏اند. تا به آنجا که مقام معظم رهبرى درباره این امر خطیر و حساس با صراحت هشدار داده و مکررا فرموده‏اند “آینده نظام وابسته به اسلامى کردن دانشگاهها مى‏باشد” زیرا مى‏دانیم که همه مسوولین نظام بدون استثناء درآینده همانند گذشته با تحصیل رسمى در دانشگاهها و یا در خارج از آن تحت تاثیر وضعیت فکرى و اجتماعى آن مى‏باشند. آنچه در این مورد ذکر آن بسیار سرنوشت‏ساز

مى‏باشد این است که از آنجا که بزرگترین پیام فرهنگى حضرت امام خمینى (ره) در ارتباط با نحوه تدوین علوم انسانى دانشگاهها بر اساس حقایق و تعالیم معنوى اسلامى در این فرموده موجز اما بسیار عمیق ایشان خلاصه مى‏شود که “تمام علوم چه علوم طبیعى باشد و چه علوم غیرطبیعى باشد، آنکه اسلام مى‏خواهد، آن مقصدى که اسلام دارد این است که تمام اینها مهار بشود به علوم الهى و به توحید بازگردد” (۱) .اندیشمندان و اساتید متفکر و متعهد دانشگاهى و حوزوى مى‏بایست‏با نوعى وحدت فکرى و با نوعى همفکرى علمى به تدوین علوم انسانى جدید با استفاده از برخى دستاوردهاى علوم جدید در غرب براساس مبانى فکرى و علمى علوم اسلامى و حقایق مکتب

بزرگ اسلام مبادرت ورزند تا قادر به ایجاد تحول و تحقق انقلاب فرهنگى مورد نیاز کشورمان گردند تا به این وسیله هم برخى معضلات عمیق فرهنگى کشورمان مرتفع گردد و هم رسالت جهانى و فرهنگى عمیق انقلاب بزرگ اسلامى در سطح جهان بحران زده معاصر محقق گردد.
در اینجا لازم است‏براى فهم عمیق جمله مذکور حضرت امام که در دنیاى علمى و فکرى امروز جهان غرب و معاصر مورد توجه برخى بزرگترین متفکران معاصر قرن حاضر مى‏باشد اشاراتى کنیم (تا مشخص گردد که امر تدوین علوم انسانى جدید بر اساس حقایق دین اسلام که یکى از مهمترین

ارکان اسلامى شدن دانشگاهها و همه مراکز فکرى و آموزشى کشور است‏خود نیاز به کارى فکرى و نظرى در سطح همه علوم اسلامى و بشرى با حضور همه‏اندیشمندان اصیل اسلامى و عالم به معارف جدید بشرى دارد و به همین علت جز با تفکر و اجتهادى زنده و همه جانبه و جدید ممکن نمى‏باشد به عبارت دیگر تحقق این امر اساسى نیازمند یک جهاد فرهنگى و علمى بزرگ مى‏باشد که تنها با صدور چند بخشنامه عملى و یا نصیحت واندرز اخلاقى در سطح دانشگاهها هرگز ممکن نمى‏باشد.

در اینجا براى اینکه به ژرفاى سخن بزرگ معظم‏له وقوف کامل یابیم نظر یکى از بزرگترین فیزیکدانان و جهان‏شناسان تمام تاریخ علم مغرب زمین یعنى”ماکس پلانگ” را در نیمه اول قرن حاضر متذکر مى‏گردیم “به این ترتیب به جایى مى‏رسیم که علم حدودى را که از آنها نمى‏تواند تجاوز کند معین مى‏نماید و در عین حال نواحى دیگرى را نشان مى‏دهد که از حوزه فعالیت وى خارج است; نقطه عزیمت ما از سرزمین یک علم خصوصى بود و در ضمن به یک رشته مسائل رسیدیم که همه جنبه فیزیکى خالص داشتند ولى در پایان کار از جهانى که فقط جنبه حسى داشت‏به یک جهان واقعى متافیزیکى رسیدیم. (۲)

“برخى موانع اسلامى شدن دانشگاهها”
البته تحقق سخن حضرت امام (قدس سره) مبنى بر لزوم بازگشت همه علوم به علم شریف توحید نیازمند تحقق “انقلاب فرهنگى” بزرگى است که متاسفانه تاکنون در عرصه دانشگاهها و مراکز پژوهشى تحقق نیافته است زیرا غالب اساتید رشته‏هاى فلسفه و الهیات و عرفان که مى‏بایست تاکنون به تدوین چارچوب و تعریف دقیقى از نگرش اسلام در خصوص جهان بینى فلسفى متناسب با تفکر و تمدن معاصر جهان براى هدایت علوم انسانى پایه و فنى اهتمام مى‏ورزیدند با بى‏تفاوتى و سکوت از اهتمام به چنین مساله سرنوشت‏سازى خوددارى نمودند و حتى برخى از آنها با وجود

اعتقادات دینى و آشنایى با تفکر جهان غرب، حضور در چنین عرصه حیاتى و ارتباط غیر مستقیم و علمى با عرصه حکومت و سیاست کشور اسلامى را نوعى کار “ایدئولوژیک” و سیاسى صرف تلقى کردند. از سوى دیگر با وجود چنین خلاء و فقر فرهنگى، بعضى از اساتید علوم اجتماعى، اقتصادى و سیاسى که فاقد فهم عمیق نسبت‏به مبانى فلسفى براى ایجاد چارچوب مورد نیاز انقلاب فرهنگى در این سرزمین الهى مى‏باشند، تحت تاثیر مکاتب اجتماعى و سیاسى غرب با طرفدارى

ازبینش و فرهنگ علوم انسانى غرب، مروج غربگرایى در عرصه علوم انسانى و سیاسى مى‏باشند و در این میان برخى از متخصصان علوم پایه و فنى که مطالعاتى آزاد در مباحث فلسفى و دینى دارند با تلاش در “عصرى کردن معرفت دینى” سعى در انطباق اسلام با مکتب “نئوپوزیتوسیم” غرب که در واقع مروج مکتب “ماتریالیسم جدید و علمى” مى‏باشد دارند و در این جهت گروه کثیرى از عالمان علوم پایه و فنى به صورت سطحى و شخصى معتقدند که علوم مذکور هیچ ارتباطى با رشته‏هایى چون فلسفه و خصوصا عرفان و الهیات و دین ندارند و بلکه در تباین و تخالف باعلوم مذکور هستند و خود داراى قلمروى کاملا مستقل مى‏باشند. چنین بینش مادى و حسى هم اکنون در میان بسیارى از دانشجویان و برخى اساتید علوم پایه و فنى و همچنین علوم اجتماعى و سیاسى به علت فقدان و حضور یک جریان نیرومند و مترقى فرهنگ اسلامى که درگذشته با متفکران و بزرگانى چون علامه طباطبایى، استاد شهید مطهرى و; چنین بینش اصیل و بنیادین براى نسل گذشته را فراهم نمودند و این تلاش عظیم فرهنگى در انطباق متعادل تعالیم عالیه اسلام با مقتضیات عصرجدید خود زمینه فرهنگى مورد نیاز را براى تاسیس حکومت و انقلاب اسلامى در دو دهه گذشته بوجود آورد، نداى اقتباس کامل تفکر و تمدن غرب از جمله توسعه فرهنگى، اقتصادى و سیاسى و همچنین

کسب علوم جدید و حتى بینش برخى مکاتب فلسفى و الحادى و اومانیستى مغرب زمین را در برخى مراکز دانشگاهى و پژوهشى سر داده‏اند تا به این وسیله نادانسته جامعه اسلامى ما را با یک بحران فرهنگى و فکرى ژرف و ریشه‏دار مواجه سازند. در این میان برخى از عالمان و مدیران مراکز آموزشى و پژوهشى و اجرایى کشور به علت‏سنخیت رشته تخصصى خود با علوم مادى به نحوى غیر صحیح هنوز همانند قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا توهم مى‏کنند که علوم جدید مادى مغرب زمین

داراى ارزشى مطلق و کاملا عینى مى‏باشد در حالى که در قرن حاضر برخلاف پندار بسیارى از آنها که سعى در تفسیر نامتعادل میان دین و حقایق ماورالطبیعى بر اساس علوم جدید مادى غرب دارند بسیارى از فیزیکدانان و جهان شناسان بزرگ غرب همچون “ماکس پلانگ”، “انیشتین” و خصوصا “جینز” و “ادینگتون” و; سعى کامل در انطباق و تفسیر مبانى علم فیزیک جدید با برخى حقایق متافیزیکى و حتى عرفانى دارند که در اینجا ما تنها به ذکر گفتار یکى از این بزرگان و دانشمندان متعادل و عالیقدر اروپا مبادرت مى‏ورزیم. (۳) “از این دورنما ما یک جهان روحانى را در کنار جهان فیزیکى تشخیص مى‏دهیم” و درست در چنین شرایط فکرى جهان معاصر، برخى متجددان غربگراى داخلى مدعى اقتباس فرهنگ و الگوى توسعه نامتعادل معاصر جهانى مى‏باشند و به این وسیله دانشگاهها و مراکز پژوهشى کشور را علیرغم برخى پیشرفتهاى علمى و فنى اخیر که اصلاح و تکمیل آن بصورت متعادل وهمه جانبه بسیار ارزشمند و مغتنم مى‏باشد با بحرانى فرهنگى مواجه ساخته‏اند به نحوى که بارها رهبر معظم انقلاب با شکوه از روند کار دانشگاهها و مراکز مربوطه خواستار اسلامى شدن دانشگاهها و مراکز پژوهشى شده‏اند و تصریح نموده‏اند که سرنوشت آینده کشور بستگى به همین تحقق اسلامى کردن دانشگاهها و مراکز پژوهشى

مربوطه دارد. اما در پاسخ به چنین خواست‏بنیادین و ضرورى بسیارى از مسوولین تصور مى‏کنند که تنها با صدور چند آیین‏نامه صورى و یا اجرایى و ادارى مى‏توان به انجام چنین مسئله خطیر مبادرت ورزید غافل از آنکه مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در مرحله نخست‏با ایجاد تحولى فرهنگى و فکرى در عرصه علوم فلسفى و دینى و انسانى که خود مى‏تواند منجر به تحقق توسعه‏اى همه جانبه در همه عرصه‏هاى فرهنگى، اقتصادى، علمى و سیاسى گردد، ممکن و میسر مى‏باشد تا به این

وسیله کشور اسلامى ما قادر به رفع مشکلات و نیازهاى مادى و همچنین معنوى خود و بلکه امت‏بزرگ اسلامى گردد تا بتواند در دنیاى به بن بست رسیده و بحرانى و متناقض جهان کنونى که دچار تعارضاتى ریشه‏اى در همه عرصه‏هاى فلسفى، علمى، اخلاقى، سیاسى و زیست – محیطى است‏با پى‏ریزى یک تمدن متعادل و بزرگ اسلامى در آینده‏اى نه چندان دور که امروزه سخت مورد نیاز جامعه بشرى است. منادى رهایى بشر از بن بست و بحران موجود در تمدن مبتنى بر پیشرفت و آشوب و یا علم و توحش مدرن معاصر گردد.
“مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى”
از اینرو در پایان این بخش متذکر مى‏گردم که از نظر بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران نه تنها علوم انسانى از فلسفه و عرفان تا علوم اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، هنر و ادبیات ارتباطى مستقیم با برخى مبانى و اصول اعتقادى و معنوى اسلام دارند بلکه حتى علوم طبیعى و ریاضى نیز ریشه در همین مبانى مابعدالطبیعى که در دو علم شریف فلسفه و عرفان اسلامى مطرح مى‏باشد، دارند (نه آنچنانکه صرفا در قرون وسطى و گذشته به آن توجه مى‏گردید) .
از اینرو معظم‏له در ارتباط با حوزه‏هاى علمیه نیز (که مى‏تواند نقشى تعیین کننده در اسلامى کردن دانشگاهها داشته باشد) برخلاف گذشته دعوت به صلح و وحدت میان علوم اسلامى از فقه تا فلسفه و عرفان که در گذشته به علت عدم تحقق نظام سیاسى ولایت در برخى موارد، علماى علوم مذکور در تضعیف و مخالفت‏با یکدیگر اصرار مى‏ورزیدند داشتند ایشان در پیامى دیگر فرمودند” فقها، هنرپیشگان; که در اینجا برخلاف سنت گذشته قایل به ارتباط میان “فقه و سینما” گشتند. چیزى که در نظر بسیارى خود امرى اعجاب‏آور و بى سابقه مى‏باشد و یا ایشان با طرح نقش عظیم “زمان و مکان” در اجتهاد و بدنبال آن با صدور فتاواى بزرگى در خصوص شطرنج، موسیقى و هنر خواستار تحولى جدید در عرصه نگاه سنتى و حوزوى حوزه‏هاى علمیه نسبت‏به مسائل مذکور و جدید بودند و همچنانکه قبلا بیان گردید دنیاى مغرب زمین بعد از تجربه چند قرن‏اندیشه‏هاى اومانیستى و الحادى در مخالفت‏با علوم دینى و الهى هم اکنون به جهت‏بروز بحرانهاى بزرگى در

عرصه تفکر و نیز اخلاق و سیاست‏با وجود فقر معارف مسیحى و دینى در آن سرزمین مجددا متذکر لزوم تحقق پیوندى متعادل (نه آنچنانکه علماى مسیحیت مطرح مى‏کنند) میان همه علوم انسانى و حتى تجربى و طبیعى با برخى اصول مابعدالطبیعى و دینى و معنوى مى‏باشند که جا دارد تدوین کنندگان‏اندیشمند و متعهد اسلامى در عرصه طرح و نقد مواد علمى، آموزشى و پژوهشى کشورمان با توجه به نکات مذکور به ایفاى نقش بسیار بزرگ خود در عرصه مباحث علمى و دانشگاهى جمهورى اسلامى ایران و بلکه جهان بشرى موفق گردند. در پایان مجددا متذکر مى‏گردم براى اسلامى شدن دانشگاهها و تدوین علوم انسانى جدید بر اساس حقایق عالیه اسلامى در ابتداء باید متوجه برخى مبانى و محورها و یا اساسا امکان تاسیس علوم انسانى جدید در مراکز

علمى دانشگاهى و حوزوى در جمهورى اسلامى ایران و بلکه جهان معاصر گردید (که ما در مباحث گذشته تا حدودى به بیان برخى از آنها مبادرت ورزیدیم) تا براساس وقوف و تذکر نسبت‏به آنها بتوانیم قادر به تاسیس و تدوین علوم انسانى و برخى مبانى فلسفى علوم تجربى و پایه موفق گردیم.

اخلاق دانشجویى از زبان امام خمینى (قدس سره)
علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد، از حجب ظلمانى است; چون اشتغال به ماسوى الله است. اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت لما سوى الله حفظ باشد و بخواند، جزحجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمى‏شود. اگر شما درس بخوانید، زحمت‏بکشید، ممکن است عالم شوید، ولى باید بدانید که میان «عالم‏» و «مهذب‏» خیلى فاصله است. مرحوم شیخ (۱) ، استاد ما، رضوان الله تعالى علیه، مى‏فرمود اینکه مى‏گویند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل‏» صحیح نیست. باید گفت: «ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است!»

کسب فضایل و مکارم انسانى و موازین آدمیت از تکالیف بسیار مشکل و بزرگى است که بر دوش شماست. گمان نکنید اکنون که مشغول تحصیل علوم شرعیه مى‏باشید و فقه که اشرف علوم است مى‏آموزید، دیگر راحتید و به وظایف و تکالیف خود عمل کرده‏اید. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، این علوم هیچ فایده‏اى ندارد. اگر تحصیلات شما، العیاذبالله، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانیه، کسب مقام و مسند، عنوان و شخصیت در این راه قدم گذاشته باشید، براى خود وزر و وبال

اندوخته‏اید. این اصطلاحات اگر براى غیر خدا باشد، وزر و وبال است. این اصطلاحات هر چه زیادتر شود، اگر با تهذیب و تقوى همراه نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام مى‏شود. تنها دانستن این اصطلاحات اثرى ندارد. علم توحید هم اگر با صفاى نفس توام نباشد، وبال خواهد بود. چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند و طوایفى را منحرف کردند. چه بسا افرادى که همین اطلاعات شما را به نحو بهترى دارا بودند، لیکن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند، وقتى وارد جامعه گردیدند، بسیارى را گمراه و منحرف ساختند. این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد، هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد، کبر و نخوت در دایره نفس بیشتر توسعه مى‏یابد.

و عالم تیره بختى که باد نخوت بر او چیره شده، نمى‏تواند خود و جامعه را اصلاح نماید و جز زیان براى اسلام و مسلمین نتیجه‏اى به بار نمى‏آورد و پس از سال‏ها تحصیل علوم و صرف وجوه شرعى، برخوردارى از حقوق و مزایاى اسلامى، سد راه پیشرفت اسلام و مسلمین مى‏گردد و ملت‏ها را گمراه و منحرف مى‏سازد و ثمره این درس‏ها و بحث‏ها و بودن در حوزه‏ها این مى‏شود که نگذارد اسلام معرفى گردد، حقیقت قرآن به دنیا عرضه شود، بلکه وجود او ممکن است مانع معرفت جامعه نسبت‏به اسلام و روحانیت گردد.
من نمى‏گویم درس نخوانید، تحصیل نکنید، باید توجه داشته باشید که اگر بخواهید عضو مفید و مؤثرى براى اسلام و جامعه باشید، ملتى را رهبرى کرده به اسلام متوجه سازید، از اساس اسلام دفاع کنید، لازم است پایه فقاهت را تحکیم کرده صاحبنظر باشید; اگر خداى نخواسته درس نخوانید، حرام است در مدرسه بمانید; نمى‏توانید از حقوق شرعى محصلین علوم اسلامى استفاده کنید. البته تحصیل علم لازم است، منتها همان‏طور که در مسائل فقهى و اصولى زحمت مى‏کشید، در راه اصلاح خود نیز کوشش کنید. هر قدمى که براى تحصیل علم بر مى‏دارید، قدمى هم براى کوبیدن خواسته‏هاى نفسانى، تقویت قواى روحانى، کسب مکارم اخلاق، تحصیل معنویات و تقوى بردارید (۲) .

توسعه فرهنگى از دیدگاه امام خمینى
ضرورت طرح اندیشه‏هاى امام خمینى (ره) درباره توسعه و فرهنگ
در سالهاى اخیر دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعى و فرهنگى، توسعه را ضرورتى اجتناب‏ناپذیر براى کشورهاى جهان سوم دانسته‏اند و رسانه‏هاى جمعى، کتابها، مطبوعات و نشریات این کشورها، آئینه اندیشه‏هاى توسعه گردیده‏اند. انعکاس گسترده اندیشه‏هاى توسعه، در رسانه‏هاى جمعى و مطبوعات، ضمن آنکه نشان دهنده اهمیت طرح موضوع توسعه است، همگانى کردن این اندیشه‏ها و اشاعه آن را نیز ضرورى مى‏سازد. اما همگانى شدن و اشاعه اندیشه‏هاى توسعه، در کشورهاى جهان سوم مى‏تواند داراى کارکرد مثبت‏یا منفى باشد. کارکرد مثبت فراگیر شدن این تفکر آن است که مردم این کشورها هنگامى که ضرورت توجه به توسعه را درک کنند، بتدریج‏براى انجام حرکتى عمومى به سوى سازندگى، بسیج مى‏شوند. کارکرد منفى اشاعه اندیشه‏هاى توسعه، انحراف افکار عمومى، وابستگى و گسیختگى فرهنگى و اجتماعى ناشى از پذیرش اندیشه‏ها و نظریه‏هاى غیر بومى و استعمارى درباره توسعه مربوط مى‏شود. غالب نظریه‏هاى توسعه، در دهه هفتاد میلادى از طرف دانشمندان غربى و یا وابسته به غرب و نظام استکبارى حاکم بر جهان ارائه شده است، در نتیجه بطور آگاهانه و عمد و گاهى غیر عمد، برخى نظریه‏هاى توسعه، عقب ماندگى و وابستگى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى کشورهاى جهان سوم به آمریکا و چند قطب صنعتى دیگر جهان را به دنبال داشته است. گاهى نیز آشکارا ارزشهاى معارض با نظام ارزشى جهان سوم را – که پذیرش آنها اساسا جز بى‏هویتى و پوچى این ملتها ره آورد دیگرى در پى ندارد – تبلیغ کرده است. الگوى نوسازى، عقیده کسانى که اندیشه دوگانگى جامعه سنتى و جامعه مدرن را مطرح ساخته‏اند، از جمله نمونه‏هاى بارز آن دسته از نظریه‏هایى است که آشکارا، در جهت نفى هویت فرهنگى ملتهاى جهان سوم تلاش مى‏کردند. نظریه دوگانگى جامعه سنتى و مدرن که اصطلاحا به دیدگاه نوسازى موسوم است، قائل به دگرگونى کامل جامعه سنتى (ماقبل مدرن) به جامعه‏هایى با انواع تکنولوژى، سازمان اجتماعى و فرهنگ مربوط به آن

است. جامعه‏اى که داراى ویژگیهایى نظیر اقتصاد پیشرفته و ثروتمند و از هر حیث نظیر کشورهاى غربى است. بطور کلى این نظریه‏پردازان، طبق سنتى جامعه‏شناختى، به تقسیم‏بندى دوگانه‏اى از جوامع، یعنى جوامع سنتى در مقابل جوامع مدرن پرداخته‏اند، بطورى که در یک سو با جامعه‏سنتى – نقطه‏اى که توسعه نیافتگى از آن آغاز مى‏شود – و ازسوى دیگر با جامعه‏اى مدرن، نظیر جوامع دموکراتیک غربى روبرو هستیم. فرض بر این است که تمام جوامع، در مرحله سنتى شبیه به هم بوده‏اند و بالاخره این جوامع، همان دگرگونیهایى را از سر خواهند گذراند که در غرب، اتفاق افتاده است. و به صورت جوامع مدرن درخواهند آمد. و این گذر، از طریق اشاعه فرهنگ، تکنولوژى و نظام

ارزشهاى سرمایه‏دارى و یا گسترش نظامهاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى از نوع غربى به وجود مى‏آید دانیل لرنر، رستو، مک کله لند، رایزمن و کسانى که نظریه خود را مبتنى بر تناقض میان سنت و صنعت مدرن و ماقبل مدرن ارائه کرده‏اند، در نهایت، غربى شدن را تنها راه توسعه قلمداد کرده‏اند. حتى اگر این نظریه‏ها محصول و نتیجه تحقیقات و روشهاى علمى معتبر باشد، باز بیش از آنکه توسعه و پیشرفت ملى کشورهاى جهان سوم را موجب شوند، زنجیره وابستگى جهان سوم به آمریکا را تحکیم و تقویت مى‏نمایند. متاسفانه غیر بومى بودن و بیگانگى دانشمندان و عالمان علوم اجتماعى و اقتصادى نظریه پرداز در امر توسعه، باعث گردیده که مفاهیمى غیر بومى و ارزشهاى بیگانه با نظام ارزشى کشورهاى جهان سوم در این جوامع اشاعه، تبلیغ و در نهایت‏به آنها تحمیل گردد. از اینرو کشورهاى جهان سوم علاوه بر مشکل توسعه نیافتگى با مساله جدیدترى به نام

توسعه اندیشه‏ها و نظریه‏هاى غربى و استعمارى توسعه مواجهند. براى مقابله با این مشکل، حداقل دو راه را مى‏توان پیشنهاد و دنبال کرد:
الف- اتخاذ رویکردى انتقادى به نظریه‏هاى توسعه.
ب- ارائه و تبلیغ دیدگاهها و اندیشه‏هاى متفکران مذهبى، ملى، مردمى و بومى.
این‏راه حل در واقع تمهیدى است که مى‏تواند تا حدى ناسازگاریها و عناصر ناسره اندیشه‏هاى غیربومى و بیگانه را آشکار کند و در صورتى که توطئه‏اى فکرى یا فرهنگى در پى اغواى افکار عمومى باشد آن را خنثى سازد. این نظریه‏ها و دیدگاهها در جامعه، خود آگاهى فرهنگى ایجاد کرده و بینش انتقادى آنان را بیشتر مى‏سازد. دیدگاههاى حضرت امام خمینى رضوان الله علیه، درباره فرهنگ و توسعه فرهنگى با توجه به ضرورتى که شرح آن گذشت ، یکى از نیازهاى اساسى جامعه امروز ماست. اما متاسفانه در سالهاى اخیر، اکثرا مطبوعات کشور با ترجمه و اقتباس از

کتابها و مجلات غربى، بیش از گذشته به تبلیغ و اشاعه نظریه‏هاى غربى توسعه مى‏پردازند و از دیدگاههاى مذهبى، ملى و شخصیتهاى بزرگى چون امام خمینى (ره) غافل مانده‏اند.
حضرت امام خمینى (ره) با هوش و درایت کم نظیر و الهى، بینش عمیق و شناخت دقیق از مسائل انسانى، اجتماعى و سیاسى، تجربه سالهاى پر فراز و نشیب از تاریخ و وقایعى که در این سده در جهان و کشورهاى اسلامى رخ داد و با الهام از تعالیم عالیه اسلام و آیات قرآن، به عنوان مرجع جهان اسلام و رهبرى بزرگ، با بیانى بلیغ و شیوه‏اى حکیمانه، دردها، مسائل و مصائب کشورهاى اسلامى را بیان مى‏کرد و راههاى نجات و حل مشکلات را توصیه مى‏نمود. ایشان غالبا در رهنمودهاى خود از ذکر مقدمات و عبارت پردازیهاى معمول پرهیز نموده و به روح و محتواى مطلب اشاره

مى‏فرمودند و با ذکر شواهد ، مثالها، اهداف، نتایج و سیاستهاى کلى، هدایت و ارائه طریق مى‏کردند. بنابراین بر اهل قلم و اهل علم است که این سیاستهاى کلى، اهداف عالى و ظرایف عمیق را بررسى نموده و باز نمایند. حضرت امام خمینى (ره) در مناسبتهاى گوناگون، ایده‏ها، خط مشى‏هاى کلى، اصول و سیاستهاى کلان و استراتژى دراز مدت کشور و امت اسلامى، بلکه مستضعفان جهان را مطرح مى‏فرمود و راه مجد و عزت و عظمت را به انسانهاى دربند مى‏آموخت. در این نوشتار تلاش خواهد شد، تا آنجا که مقدور است‏برخى از دیدگاههاى آن بزرگ مرد تاریخ توضیح داده شود.

توسعه از دیدگاه امام خمینى (ره)
مفهوم توسعه از دیدگاه امام خمینى از پنج ویژگى زیر برخوردار است:
– جامعیت مفهوم توسعه به نحوى که کلیه ابعاد وجودى انسان را فرا مى‏گیرد.
– اساس توسعه، مبتنى بر فرهنگ است.
– استقلال فرهنگى، عامل اصلى توسعه و وابستگى فرهنگى، عامل اصلى توسعه نیافتگى است.
– فرهنگ اسلامى، اساس و هدف توسعه فرهنگى است.
– تربیت و تعالى انسان، شرط توسعه و غایت آن است.
۱- جامعیت مفهوم توسعه
تعریف و مفهوم توسعه از جنگ جهانى دوم به بعد – که آغاز تولد آن بود – تا امروز که چندین دهه از آن مى‏گذرد، کاملا تغییر کرده است. برداشتها و مفاهیم اولیه از توسعه، مبتنى بر کمیات اقتصادى بود و شاخصهاى اقتصادى، معرف سطح توسعه یافتگى یا عقب ماندگى شناخته مى‏شد. اما از دهه هفتاد میلادى به بعد شاخصهاى اجتماعى نیز به شاخصهاى توسعه افزوده گردید. رشد جمعیت،

رشد شهرنشینى، دموکراسى، عدالت اجتماعى یا توزیع عادلانه ثروت، دسترسى به وسائل ارتباط جمعى، ثبات سیاسى و بودجه آموزش و تحقیقات، عواملى بودند که بتدریج‏به عنوان شاخصهاى توسعه پذیرفته شدند. بروز حوادث مختلف، در دهه هشتاد میلادى، نظرها را بیش از گذشته متوجه عوامل فرهنگى ساخت و نواقص نظریه‏هاى اقتصادى توسعه را آشکارتر نمود. بروز بحرانهاى اجتماعى، انفجار جمعیت، تضادهاى قومى، پیروزى انقلاب اسلامى ایران، نضج فعالیتهاى مذهبى و گرایشهاى دینى در غرب و فروپاشى شوروى سابق در نتیجه اختلافات فرهنگى و قومى اقوام ساکن این کشور، عواملى بودند که متفکران مسائل توسعه را بیشتر متوجه اهمیت و نقش فرهنگ، در فرآیند توسعه و تغییرات اجتماعى ساخت.

در وضعیت کنونى، همه صاحبنظران پذیرفته‏اند که براى هر نوع توسعه‏اى باید به عالم فرهنگ توجه ویژه داشت; چرا که داشتن بینش یکسویه اقتصادى، در بررسى اجتماعى، خطایى فاحش است. اما بر ماهیت این توجه نیز همچنان بینشى مادى حاکم است، زیرا تمامى ابعاد وجودى انسان و نیازهاى معنوى او را دربرنمى‏گیرد.

حضرت امام خمینى (ره) به عنوان رهبرى دینى، عارفى فیلسوف، فقیهى مجتهد و مرد سیاست و عمل، در رهنمودهایى که درباره مسائل اقتصادى و برنامه‏ریزیهاى توسعه ارائه کرده است، جامعیت مفهوم توسعه را در نظر داشته‏اند. بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پدید آمدن شرایط جدید و ضرورت تجدید قواى کشور و ملت و اتخاذ تصمیمى قاطع و سرنوشت‏ساز براى بازسازى و شروع فعالیتهاى اقتصادى، حضرت امام خمینى (ره) طى پیامى که در یازدهم مهرماه ۱۳۶۷ صادر کردند، محورهاى عمده و حیاتى، در دهه بازسازى کشور را اعلام فرمودند. برهمین اساس، دهه دوم انقلاب، دهه بازسازى و سازندگى نام گرفت. بینش جامع حضرت امام (ره) درباره توسعه وبرنامه‏هاى اقتصادى، در این پیام کاملا مستتر است. در این پیام، محورهاى زیر به عنوان کلى‏ترین پایه‏هاى برنامه‏ریزى آینده کشور ، مورد تاکید قرار گرفته است.

– کلیدى بودن سیاست نه شرقى ، نه غربى به عنوان رمز عزت و اعتبار کشور .
– تاکید بر حفظ ارزشها و شئون اخلاقى در جامعه.
– تاکید بر اینکه بازسازى منجر به وابستگى نشود.
– اصالت والویت داشتن خودکفایى کشاورزى، در مقابل بازسازى مراکز صنعتى.
– توجه به رفاه مردم با رعایت‏شعایر و ارزشهاى اسلامى و انقلابى.
– بها دادن به حضور اقشار مختلف مردم در صحنه‏هاى بازسازى کشاورزى، صنعت و تجارت.
– تاکید بر پیچیده بودن شرایط سیاسى و اقتصادى نظام و لزوم رعایت این شرایط در برنامه‏ریزى و موضع‏گیرى.

– توسعه مراکز علمى و تحقیقاتى و تشویق نیروهاى خلاق و سازند.
– همکارى همه جانبه کارشناسان و صاحبنظران با مسوولین اجرایى در بازسازى کشور.
– قدرشناسى از ایثارگران.
– توجه ویژه به تقویت‏بنیه دفاعى و نظامى کشور.
– این منشور بازسازى که توسط حضرت امام خمینى (ره) صادر گردید، نشان مى‏دهد که ایشان در شکل فعالیتها و برنامه ریزیهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، حفظ ارزشها، اعتقادات فرهنگى – اسلامى را در راس امور و رسیدن به پیشرفت مادى و تامین رفاه و امکانات زندگى، براى آحاد مردم را به عنوان یک ضرورت ، توامان عنوان داشته‏اند. این بینش از سوى فردى که سیاست گزار و تعیین کننده اهداف علمى، در برنامه‏ریزیهاى کشور است مفهوم جدیدى از توسعه را ارائه مى‏کند.

۲- اساس توسعه مبتنى بر فرهنگ است
یکى از نکاتى که جامعه‏شناسى مارکسیستى و آراء فلسفى ماتریالیستها به بشریت القا کرده و مدتها نصب العین متفکران اجتماعى بوده است; تفکیک و طبقه‏بندى دوگانه حیات انسانى، به زیرساخت‏یا زیربنا و روساخت‏یا روبنا است. در این طبقه‏بندى، زیر ساخت اجتماعى، عبارت از شیوه‏هاى تولید، روابط تولیدى، ابزار تولید، مالکیت و نیروهاى تولیدى و در واقع، اقتصاد است، و رو ساخت‏یا روبنا عبارت از فلسفه، حقوق ، مذهب، هنرها، و بطور کلى‏تر فرهنگ است. در این طبقه‏بندى چنین فرض شده است که فرهنگ یک جامعه، محصول زندگى اقتصادى است. دین، فلسفه و هنر، تابعى از صنعت، کشاورزى، تجارت و محصول ساده‏اى ناشى از فرایند تولید کالا وخدمات در جامعه است. این نظریه راهنماى بسیارى از تئوریهاى توسعه بوده و بسیارى از تغییرات اجتماعى با توجه به این پیش فرض تبیین شده است. حضرت امام خمینى (ره) با استناد به تعالیم عالیه اسلام و براساس اندیشه دینى، اساس جامعه را در فرهنگ آن مى‏داند و ضمن پذیرش

نیازهاى مادى و اقتصادى به عنوان یکى از ابعاد وجودى انسان، نقش فرهنگ را تعیین کننده وامور دیگر را تابعى از آن مى‏شناسد. براى تبیین دیدگاههاى امام خمینى (ره) درباره محور بودن فرهنگ، هیچ بیانى رساتر از کلمات خود ایشان نیست: “بى‏شک بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هرجامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مى‏دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه از بعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوک و میان تهى است. اگر فرهنگ جامعه‏اى وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا مى‏کند، و بالاخره در آن مستهلک مى‏شود و موجودیت‏خود را در تمام ابعاد از دست مى‏دهد”

(صحیفه نور، ج‏۱۵، ص‏۱۶) ایشان در جایى دیگر اساس سعادت را در فرهنگ جامعه مى‏دانند و مى‏فرمایند: “فرهنگ مبدا همه خوشبختیها و بدبختیهاى ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد این جوانهایى که تربیت مى‏شوند به این تربیتهاى ناصالح، اینها در آتیه فساد ایجاد مى‏کنند. . . “. (صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۲۷۳) .
درباره فرهنگ هرچه گفته شود کم است ومى‏دانید و مى‏دانیم اگر انحرافى در فرهنگ یک کشور پیدا شود. . . دیرى نخواهد گذشت که انحراف فرهنگى بر همه غلبه مى‏کند و همه را خواهى نخواهى به انحراف مى‏کشاند. (صحیفه نور، ج‏۱۷، ص‏۳، ۲) .
مقام معظم رهبرى درباره فرهنگ کهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ جامعه اسلامى مى‏فرمایند:
“خیلى جاى تاسف است که یک ملتى مثل ملت ما، با آن سوابق کهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ و معرفت که یک بخش از این سابقه یعنى ۱۳۰۰ سال بعد از اسلام که واقعا سرشار از برجستگیها و درخشندگیهاست‏حالا قبل از ۱۳۰۰ سال را اطلاع زیادى نداریم. اما اجمالا مى‏شود فهمید که یک

ملت‏بزرگ با آن خصوصیات، قاعدتا فرهنگ بالغى داشته است. اگر چه از جزئیاتش، مگر بعضى از آثار، خبر نداریم لکن آنچه را در دوران ما اتفاق افتاده، مى‏دانیم، ملت ایران به برکت اسلام واقعا خیلى نبوغ و برجستگى نشان دادند و منت زیادى از خودشان بر سر نه فقط اسلام، بلکه بر سر همه دنیا باقى گذاشتند که اینها در سطر سطر تاریخ دنیا مسطور و مضبوط است. اگر خود ما که از این مساله غافلیم به تاریخ آنها مراجعه کنیم، خواهیم دید. ” (فرهنگ و تهاجم فرهنگى برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى انتشارات سازمان مدارک فرهنگ انقلاب اسلامى، ص‏۲۳) .

حضرت امام خمینى (ره) که ریشه تمامى معضلات جامعه را در بیماریهاى فرهنگى مى‏دانستند، کرارا گوشزد مى‏کردند که آفات فرهنگى سموم کشنده‏اى هستند که سیاست و اقتصاد جامعه را هلاک مى‏کنند. چنین بینشى ایشان را بیش از هرچیز، به آسیب شناسى فرهنگى در جامعه اسلامى سوق مى‏داد، به همین دلیل در تمامى سخنرانیها و آثارشان نوعى جهت‏گیرى آگاهانه در راستاى تبیین و توضیح مسائل فرهنگى، مشهود است. ایشان غربزدگى، استعمار فرهنگى، جهل فرهنگى، . . . و بسیارى از آفات فرهنگى دیگر را از موانع اصلى دستیابى به الگوى جامع توسعه

مى‏شناخته‏اند: “. . . فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالک اسلامى رخنه کرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمت‏بیگانگان و مستعمرین در مى‏آورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامى فریبنده، جوانان ما را منحرف مى‏کند. ” (صحیفه نور، ج‏۱، ص‏۱۵۶، تاریخ ۱۹/۱۱/۱۳۴۹) .
“عمده این است که فرهنگ یک فرهنگ بشود. یکى فرهنگى از آن غربزدگى بیرون بیاید. ” (صحیفه نور، ج‏۸، ص‏۱۲۶) .
توطئه‏هاى فرهنگى یکى دیگر از موضوعاتى است که حضرت امام خمینى (ره) از آن به عنوان مانع توسعه و اساس عقب ماندگى جامعه یاد مى‏کنند:
“تردیدى نیست که جهانخواران، براى به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت‏ستم کشیدن مستضعفان جهان راهى بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهاى ضعیف ندارند. ” (صحیفه نور، ج‏۱۵، ص‏۲۶۷) .

“و یک باب هم این فسادهایى است که پیش آورده‏اند، این هم یک مساله‏اى نیست که خیال شود از باب اتفاق حاصل شده، تمام این مراکزى که براى فحشاء و خوشگذرانى درست کرده‏اند همین طورى درست نشده است، در مجلاتشان در رسانه‏هاى گروهى چه سمعى و چه بصرى تبلیغات کردند و کلا در خدمت اینها بودند. رادیو وتلویزیونشان مشغول بود که این جوانها را از بازار از بیابان که مشغول خدمت‏بودند، از ادارات به آن مراکز فساد بکشانند، از دانشگاهى یک موجود فاسد بسازند از دانشگاهى یک موجود فاسد درست کنند. (صحیفه نور، ج‏۱۱، ص‏۱۱۹، تاریخ ۶/۱۰/۱۳۵۸) .
توطئه‏هاى فرهنگى، امروز به شکلى دیگر و به صورت حادتر از جانب غرب روز به روز علیه جمهورى اسلامى ایران و تمامى ملل مستضعف جهان اعمال مى‏شود. مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه‏اى در سالهاى اخیر مفهوم جامعى را عنوان داشته‏اند که مبین همین معضل است. تهاجم فرهنگى مفهومى جامعه‏شناختى است که با بینش سیاسى، اعتقادى و شناختى عمیق از واقعیات اجتماعى و فرهنگى جهان امروز به کار برده‏اند. تهاجم فرهنگى غرب همچنان یکى از آفاتى است که بشریت و جهان اسلام را تهدید مى‏کند. معظم له مى‏فرمایند:

“تهاجم فرهنگى که ما بارها روى آن تاکید کرده‏ایم یک واقعیت روشنى است که با انکار آن نمى‏توانیم اصل تهاجم رااز بین ببریم، تهاجم فرهنگى وجود دارد، اگر ما آن را انکار کردیم مصداق این فرموده امیرالمومنین صلوات الله علیه شویم که:
“و من نام لم ینم عنه

تو اگر در سنگر به خواب بروى معنایش این نیست که دشمن در سنگر مقابل به خواب رفته است و لذا تو که به خواب رفته‏اى، سعى کن خودت را بیدار کنى. ما باید توجه داشته باشیم که انقلاب فرهنگى در تهدید است، کما اینکه فرهنگ ملى و اسلامى ما در تهدید دشمنان است”. (فرهنگ و تهاجم فرهنگى، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى، انتشارات سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، ص‏۸) جهل فرهنگى و ناآگاهى از مواریث و سرمایه‏هاى فرهنگى، یکى دیگر از موانع توسعه و توسعه فرهنگى در جامعه اسلامى است که حضرت امام خمینى (ره) فراوان به آن اشاره نموده‏اند و از اندیشمندان ملل مختلف خواسته‏اند که مردم را نسبت‏به حفظ اصالتهاى خودآگاه سازند:

“آن چیزى که وظیفه همه ما مسلمین است، وظیفه علماى اسلام است، وظیفه دانشمندان مسلمین است، وظیفه نویسندگان و گویندگان در بین طبقات مسلمین است، این است که هشدار بدهند به این ممالک اسلامى که ما خودمان فرهنگ داریم، ما خودمان فرهنگ غنى داریم، فرهنگ ما طورى بوده است که فرهنگ ما صادر شده است‏به خارج که آنها گرفتند از ما. (صحیفه نور، ج‏۶، ص‏۲۱۹) .
۳- فرهنگ اسلامى اساس و هدف توسعه فرهنگى است
یکى از موانع اصلى عدم موفقیت نظریه‏هاى توسعه، بى‏توجهى یا کم توجهى این نظریه‏ها به شرایط اعتقادى، فکرى و فرهنگى حاکم بر جوامع مختلف است.

متاسفانه على رغم وجود انگیزه و میل مضاعف به روند توسعه و نوسازى، فقدان درک جامع از مفاهیم و ملزومات توسعه و عدم شناخت قانونمندیهاى حاکم بر آن در جهان اسلام منجر به ایجاد یک دور باطل، در پروسه توسعه یافتگى گردیده است. مذهب و اعتقادات دینى، اساسى‏ترین رکن فرهنگ هر جامعه است، متاسفانه نظریه‏پردازان توسعه، بندرت براساس نوع مذهب خاص هر جامعه توانسته‏اند تئورى یا الگوى توسعه خاص آن جامعه را بیان کنند. حضرت امام خمینى (ره) ضمن آنکه شرط اصلى توسعه و زیربناى آن را توسعه فرهنگى مى‏شناسند، محتواى این فرهنگ را فرهنگ اسلامى مى‏دانند و نادیده گرفتن و تضعیف فرهنگ اسلامى را علت اصلى توسعه نیافتگى،

و ترویج و اشاعه فرهنگ اسلامى را تنها راه توسعه عنوان مى‏دارند. ایشان ضمن آنکه قائل به زیربنا بودن فرهنگ و روبنا بودن اقتصاد هستند، رشد و گسترش فرهنگ اسلامى را هدف اصلى برنامه‏هاى توسعه مى‏دانند:
“نظر ما به اقتصاد نیست مگر بطور آلت، نظر ما را به فرهنگ اسلامى است. . . ” (صحیفه نور، ج‏۷، ص‏۷۲)
“نظر ما به فرهنگ اسلامى است که این فرهنگ اسلامى را از جامعه جدا کردند، باید فرهنگ، فرهنگ اسلامى باشد. . . ” (دیدگاههاى. . . ، ص‏۲۷)
“این جوامع (کشورهاى استعمارگر) مطالعه کردند که اگر فرهنگ اینها (کشورهاى مسلمان) یک فرهنگ مستقل صحیحى باشد از توى اینها یک جمعیت‏سیاسى مستقل و امینى پیدا مى‏شود، و این هم براى آنها مضر است. بناء علیه در جانب اسلام و روحانیت دو چیز را سد مى‏دیدند یکى اصل اسلام ویکى هم روحانیت را. ” (دیدگاههاى. . . ص‏۲۰)

در همین رابطه مقام معظم رهبرى نیزمى‏فرمایند:
“همانطور که قرآن کریم بیان فرموده است”و لن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتى تتبع ملتهم” حقیقتا این بیان، از معجزات قرآن است که تا جامعه مسلمانان از اسلام دست‏برندارد دشمنان راضى نمى‏شوند. و مقصود از دست‏برداشتن از اسلام این است که احکام زنده، نیروى حیاتى و روح اسلام، میان مسلمانها نباشد. البته اگر مسلمانها از مبانى عالیه اسلام بى‏اطلاع باشند هرچند به ظواهر مختصرى از آن هم عمل کنند، اینها خیلى کارى ندارند و دشمنى هم نمى‏کنند. اما این دیگر آن اسلامى نیست که پیغمبر آورده و قرآن فرمود کنتم خیر امه اخرجت للناس” (فرهنگ و تهاجم فرهنگى، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، گروه انتشارات، ص‏۵۰) .
۴- استقلال فرهنگى
کشورهاى جهان سوم، درآخرین دهه قرن بیستم دریافتند که بعد از یک قرن و پذیرش مفاهیم ظاهرا علمى به نام توسعه و آرزوى دستیابى به دروازه‏هاى بزرگ تمدن، به کشورهاى عقب مانده، عقب نگه داشته شده، توسع نیافته، مقروض، فقیر و وابسته مبدل شده‏اند. و امروز که به سالهاى تاریک چند دهه پیش مى‏نگرند، تهى و پوچ بودن آن همه مفاهیم پر زرق و برقى که به نام پیشرفت‏به آنها القاء شده بود را به خوبى درک مى‏کنند. حضرت امام خمینى (ره) با توجه به آیه

شریفه”لن یجعل الله الکافرین على المومنین سبیلا” استقلال را یکى از مهمترین اصول و محورهاى برنامه‏ریزیهاى توسعه و وابستگى و سلطه فرهنگى را اساسى‏ترین علت عقب‏ماندگى کشورهاى جهان سوم مى‏دانستند و بارها و بارها درباره آن به ملتهاى دربند، بخصوص مسلمانان هشدار دادند. از خود بیگانگى فرهنگى، استعمار فرهنگى، فرهنگ استعمارى، سلطه فرهنگى، فرهنگ سلطه، استقلال فرهنگى، تحول فرهنگى و استقلال فکرى، مفاهیمى هستند که ایشان براى بیان جنبه‏هاى مختلف وابستگى فرهنگى ملل اسلامى و اهمیت‏حصول استقلال فرهنگى در سخنرانیها ونوشته‏هایشان به کار برده‏اند:

“اسلام وابستگى شما را و ما خودمان را به دیگران منکر است، مى‏گوید نباید صنعت ما وابسته باشد، نباید زراعت ما وابسته باشد، نباید ادارات ما وابسته باشد، نباید اقتصاد ما وابسته باشد، نباید فرهنگ ما وابسته به غیر باشد. . . . مبدا این همین است که در فکر، وابسته هستیم، فکرمان نمى‏تواند بکشد این را که ما خودمان هم فرهنگ داریم، خودمان هم فرهنگمان غنى است‏خودمان هم همه چیز داریم. ” (دیدگاههاى . . . /ص‏۴۴)

۵- تعالى انسان
از نظر هدف، نظریه‏هاى توسعه را به دو دسته مى‏توانیم تقسیم کنیم. نخست نظریه‏هایى که غایت توسعه را، تولید امکانات فرهنگى، بهبود کیفیت زندگى، رفاه مادى وبهره‏جویى بیشتر انسان از لذتها و خوشیهاى دنیوى وتوسعه علم مى‏دانند. دوم نظریه‏هایى که تعالى انسان، شکوفایى ابعاد معنوى و روحانى و الهى شدن او را هدف توسعه فرهنگى محسوب مى‏کنند. این دو نظریه، دو الگوى سیاست فرهنگى مختلف راایجاب مى‏کند.

مکتب حیاتبخش اسلام در عین آنکه به نیازهاى مادى انسان توجه کافى مبذول داشته و گسترش علم و تکنولوژى را در جامعه اسلامى لازم مى‏داند، توسعه را در افزایش امکانات و گسترش تسهیلات مادى خلاصه نکرده و آن را زمینه و ابزارى براى توسعه حقیقى – که همانا مهذب و متقى شدن انسانهاست – مى‏داند. در این دیدگاه توسعه مادى فاقد اعتبار است و هنگامى ارزشمند خواهد بود که منجر به رشد معنوى، روحى و اخلاقى انسان گردد. بنابراین، هدف غایى توسعه در نظام اسلامى پرورش وتکامل افراد جامعه است، چنانکه قرآن نیز مى‏فرماید: “قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها” به درستى که رستگار شد آن کس که خویش را از آلودگیها پاک کرد و زیانکار شد

آن کس که فریفته شد (دچار رذایل گردید) . اهمیت این موضوع تا بدانجاست که خداوند، یکى از بزرگترین رسالات پیامبرانش را تزکیه انسانها قرار داده است: ” هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین” او خدایى است که در میان مردم پیامبرانى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنان بخواند و آنها را از پلیدیها پاک سازد و به آنها کتاب و حکمت‏بیاموزد و اگرچه پیش از آن در گمراهى آشکار بودند.

حضرت على (ع) نیز سعادت واقعى انسان را در تهذیب نفس و توجه به درون مى‏داند و مى‏فرماید:
دوائک فیک و ما تشعر
و دائک منک و ما تبحر
و یحسب انک جرم صغیر
و فیک النطوى العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذى
باحرفه یظهر المظهر
فلا حاجه لک فى خارج
یخبر عنک بما سطر

حضرت امام (ره) براساس تعالیم قرآنى، ضمن آنکه هدف از توسعه و غایت توسعه فرهنگى را، تهذیب و تزکیه انسان مى‏شناسند و در برهه‏هاى مختلف به تعلیم و تربیت و برنامه‏ریزى براى نیروى انسانى و تربیت و پرورش و هدایت استعدادها و اندیشه‏ها پرداخته‏اند، برکار و تولید، نظم و انضباط، پشتکار و تحقیق، جهاد و اجتهاد و ارتباط و پیوند مدرسه و دانشگاه با محیط کار، صنعت، کارخانه و مزرعه نیز به عنوان یک سیاست و استراتژى فرهنگى تاکید نموده‏اند:
“نقیصه‏ها را همه با هم باید رفع بکنیم که در راس آنها فرهنگ است. فرهنگ اساس ملت است، اساس ملیت‏یک ملت است. اساس استقلال یک ملت است و لهذا آنها کوشش کرده‏اند که فرهنگ ما را استعمارى کنند، کوشش کردند که نگذارند انسان پیدا بشود، آنه از انسان مى‏ترسند از آدم مى‏ترسند. (صحیفه نور، ج‏۶، ص‏۹۴) .
“اول چیزى که بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بردانشکده‏ها لازم است. . . این است که این نفرى که حالا شده است‏یک نفر اروپایى یا یک نفر شرقى، این مغز را بردارند یک نفر انسان خودمانى، انسانى ایرانى – اسلامى . . . یک مغز اسلامى – انسانى جایش بنشانیم. . . ” (دیدگاههاى . . . ص‏۴۴) توجه به مقوله فرهنگى در اندیشه حضرت امام خمینى (ره) از چنان

برجستگى و اهمیتى برخوردار است که به جرات مى‏توان آن را هسته اصلى افکار ایشان دانست. لهذا ضرورى است که به رهنمودها و پیامهاى فرهنگى ایشان با دقت نظر و تعمق کامل نگریست و آنها را مبناى برنامه‏ریزیها و سیاستهاى کلى قرار داد تا جامعه به سمت تعالى و ترقى حرکت کرده از انحراف و انحطاط در امان بماند و بتواند به معناى حقیقى کلمه به توسعه ست‏یابد.

امام خمینى; روحانیت و نظام سیاسى
شیوه‏هاى رفتارى روحانیت در قبال نظام سیاسى‏از دیدگاه امام خمینى (ره)
پس از پیروزى انقلاب اسلامى و استقرار دولت جدید، که محصول دگرگونى عمیق در ساختار سیاسى کشور بود، فصل جدیدى از مناسبات میان نیروهاى اجتماعى و نظام سیاسى بر قرار گردید. تاسیس دولت نوپدید، برایند ائتلاف مهمترین نیروهاى چالشگر علیه حاکمیت پیشین و استقرار نظمى جدید مبتنى بر ارزشهاى دینى بود. بنابر این، تبیین نقش و میزان تاثیر گذارى نیروهاى اجتماعى بر فرایندهاى سیاسى، کنکاش درباره ماهیت و کارکرد این نیروها، از ضروریات جامعه کنونى ماست .

در این میان، روحانیت‏شیعه که در تاریخ معاصر ایران بویژه پس از نهضت امام خمینى(ره) بر حیات سیاسى این کشور تاثیر بسزایى بر جاى گذاشته‏است، جایگاه ویژه‏اى دارد. بدین ترتیب، نقطه عزیمت ما، شناخت و بررسى روابط پیچیده میان این بخش از جامعه سیاسى و حکومت اسلامى در ایران مى‏باشد.
تاسیس جمهورى اسلامى در ایران توسط معمار بزرگ آن، امام خمینى (ره)، حمایت گسترده روحانیون و حضور آنان در بخشهاى مهمى از سازمان حکومت را به دنبال داشت. این وضعیت، موجب تداخل و تطابق منابع و اهداف نهاد وحانیت‏بانظام سیاسى و ایجاد نوعى تعلق و همنوایى میان این دو شده‏است. مهمترین عامل پیوند دهنده روحانیت‏به نظام سیاسى، بر پایه تمایلات ایدئولوژیک استوار گردیده که همانا مبتنى بر فرهنگ شیعى است.

چنانکه «جان فوران‏» هم مى‏گوید، در میان فرهنگهاى گوناگون مخالفت در دهه ۱۹۷۰، اسلام مبارز موفق شد قدرت‏دولتى را به دست گیرد. علیه شاه، جاذبه و صراحت و صداقت‏شخصى و نظرات امام خمینى در مسائل مهم سیاسى، به دلیل موضعگیرى سازش‏ناپذیر و دراز مدت ایشان علیه شاه در صف اول جاى گرفت. به نظر وى، امام خمینى توانست اسلام‏مردم گرایى ارائه دهد که براى گروههاى مختلف اجتماعى جاذبه داشت; هر چند که پایگاه اولیه اجتماعى‏اش در صفوف برخى از علما، طلاب دینى و;بود. (۱)
بدین سان، امام خمینى در راس ترکیبى نیرومند که به طور عمده از میان شاگردان و پیروان وى بودند، توانست‏حکومت اسلامى را جایگزین رژیم پیشین کند. حکومتى که بر آرا و نظریات وى، که توسط شاگردانش تفسیر و ترویج مى‏شد، استوار بود. بدین ترتیب، دو متغیر قابل اعتنا وجود دارد که این مقاله مى‏بایست از آن بهره جوید. نخست، آرا و نظریات سیاسى امام درباره روحانیت و رابطه آن با نظام سیاسى و دیگرى، ساخت روحانیت و گونه‏هاى موجود در درون این ساخت که به طور طبیعى رفتار سیاسى متفاوتى از خود بروز داده‏اند.

اکنون به این پرسشها باید پاسخ داد که: آیا رابطه روحانیت – که بخش مهمى از ساخت‏حکومت را در دست دارد – با نظام سیاسى جدید کاملا حمایتى است؟ یا اینکه روحانیت تقاضاها و مطالبات خود رانیز وارد سیستم سیاسى مى‏کند؟ اینکه برخى معتقدند; روحانیت‏باید از دولتها مستقل باشد چه تاثیرى در رابطه روحانیت و نظام سیاسى بر جاى مى‏گذارد؟ و اساسا این استقلال به چه معنى است؟ پیش از یافتن پاسخ براى پرسشهاى فوق، ذکر چند نکته ضرورى به نظر مى‏رسد:

یکم: روحانیون به عنوان مهمترین مدافعان انقلاب اسلامى عمدتا از شاگردان و پیروان امام خمینى (ره) به شمار مى‏آیند و در مبانى کنش سیاسى خود، از آرا و نظریات ایشان تاسى مى‏جویند. بنابر این، یکى از عوامل مؤثر در گروه‏بندیهاى درون نهاد روحانیت، ناشى از قرائتهاى متفاوت از اندیشه‏ها و سیره سیاسى حضرت امام مى‏باشد. شکل‏گیرى دو جریان عمده سیاسى در میان روحانیون که هر دو مدعى فهم درست اندیشه‏هاى امام خمینى (ره) هستند، محصول تاثیر شرایط محیطى و علائق تاریخى در تکوین تعبیرهاى گوناگون آنان است.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.