مقاله اصول تربیت از دیدگاه اسلام


در حال بارگذاری
11 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
5 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله اصول تربیت از دیدگاه اسلام دارای ۲۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله اصول تربیت از دیدگاه اسلام  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله اصول تربیت از دیدگاه اسلام،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله اصول تربیت از دیدگاه اسلام :

اصول تربیت از دیدگاه اسلام

چکیده

این مقاله، پس از تعریف اصل و بیان ضرورت آن در مباحث تعلیم و تربیت، به ویژگى‏هاى حاکم بر اصول تربیتى مى‏پردازد، و سپس اصولى از قبیل: خدامحورى، تعبدمدارى، متربى‏محورى، زندگى محورى، فردمحورى، عمل‏گرایى، اخلاق‏مدارى، سعى‏محورى، اعتدال‏گرایى، محبت‏محورى، نظارت‏مدارى، خوف و رجا، مرگ‏اندیشى، آخرت‏اندیشى و آرمان‏گرایى را مورد بررسى قرار مى‏دهد و در پایان به دست‏آوردهاى تربیتى این اصول مى‏پردازد.

واژه‏هاى کلیدى: اصول تربیتى، تعلیم و تربیت اسلامى، اخلاق، فطرت، انسان‏شناسى.

مقدمه

وجود اصول و قواعد کلّى در مناسبات انسانى و مرجعیت آن براى تفسیر رفتارها آن‏چنان آشکار است که غالباً نیازى به بیان تشریحى آن وجود ندارد. بدیهى است که هیچ کنش و واکنش انسانى نمى‏تواند در خلأ و بدون ضابطه‏اى مشخص آغاز، و بى‏هدف پایان پذیرد. رفتارهاى یکسان زیادى مى‏توان یافت که خاستگاه واحدى ندارند؛ به منظور متفاوتى انجام مى‏شوند و احتمالاً نتایج مختلفى نیز به بار مى‏آورند.

امر تربیت که یکى از زمینه‏هاى مهم در مناسبات انسانى است نیز از این قاعده مستثنا نیست. نحله‏ها و مکاتب تربیتى هیچ‏گاه خود را فارغ از چارچوب‏هاى بنیادین و اصول نظرى معرفى نمى‏کنند. حتى مکتب‏هایى چون رفتارگرایى، که بر رفتار تأکید مى‏کنند و اهداف کلى و آرمانى را چندان قابل مطالعه و تحقیق نمى‏دانند، نیز هرگز ادعایى در شکستن حصر قواعد و اصول کلى حاکم بر رفتار را ندارند؛ چرا که پذیرش همین قواعد و اصول کلى سبب امتیاز و تشخیص مکاتب تربیتى و جدایى آنها از یکدیگر مى‏شود. آنچه همه، بر سر آن اتفاق نظر دارند داشتن هدف و روشهاى متناسب با آن

است. انتخاب هدفهاى تربیتى ریشه در نوع انسان‏شناسى مختلف دارد و هدفها، تعیین‏کننده نوع روشهاى تربیتى‏اند. بنابراین، مى‏توان هماهنگى اصول را با مبانى انسان‏شناسى از طریق هدف و غایت‏شناسى کاملاً توجیه کرد. به بیانى واضحتر منشأ انشقاق اصول، اهدافى است که همواره از زوایاى درک موقعیت انسان در جهان بر اساس رویکردهاى گوناگون به او و جهان دریافت شده است. با توجه به آنچه بیان شد، حداقل مفاهیمى که در دستور کار هر مکتب تربیتى قرار مى‏گیرد عبارت است از: مبنا، هدف، اصل و روش. شناخت مفاهیم مزبور و درک نحوه ارتباط آنها نسبت به یکدیگر و کارکرد متمایز هر یک در زمینه‏ى تربیت، ما را به ساخت چارچوب یا نظام تربیتىِ مشخص رهنمون مى‏سازد؛ چارچوبى که فرایند تربیت در آن آغاز، و به سرانجامى متناسب با شاخص‏هاى آن، نایل مى‏شود.
مفهوم «اصل» در قلمرو تربیت

ارائه‏ى تعریفى نسبتا جامع از اصل، مبتنى بر شناخت روابط موجود میان عناصر تشکیل‏دهنده‏ى نظام تربیتى است. شاید نفى ویژگى عناصر دیگر تشکیل‏دهنده‏ى نظام از اصل، زمینه‏ى مناسب‏ترى را براى شناخت آن فراهم آورد. اصلْ داراى ماهیتى هنجارى، و ناظر به «باید»هاست؛ از این جهت با «مبنا» که خود منشأ اشتقاق اصل است و ماهیتى کاملاً توصیفى دارد و ناظر به «هست»هاست، متفاوت است (هوشیار، ص۱۶؛ باقرى، نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص۶۸؛ شریعتمدارى، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، ص۱۱).

از طرف دیگر، اصل با هدف نیز نمى‏تواند یکى باشد، چراکه ابزارى براى نیل به آن (هدف) قلمداد مى‏گردد (هوشیار، ص۱۲ و شکوهى، ص۸۴). البته ذکر این نکته مهم است که اصل یک ابزار و معیار کلّى براى گزینش روش‏هاى گوناگون است؛ از این‏رو نمى‏تواند همان روش باشد، بلکه راه‏نمایى براى انتخاب روش‏هاى تربیت قلمداد مى‏شود. (هوشیار، ص۱۷ و احمدى، ص۱۰۷ و باقرى، ص۶۹ و شریعتمدارى، ص۱۱).

هر گاه در فرایند تربیت بخواهیم به هدف برسیم باید پیوسته ارتباط ساخت (مبنا) و عمل (روش) را با عامل هدف در قالب اصل تعریف نماییم. در واقع اصل، حاصل مشارکت این سه عامل اساسى در نظام تربیتى است؛ بنابراین، ارائه‏ى هر گونه تعریفى از اصل، بدون توجه به مشارکت عوامل سه‏گانه مذکور، نمى‏تواند یک تعریف کامل و جامع باشد. بدین لحاظ، تعریف مورد نظر ما نگاهى انحصارى به هیچ یک از ساختار یعنى مبنا و کارکرد یعنى روش، ندارد؛ بلکه داراى رویکرد ارتباط متقابل میان ساختار (مبنا) و کارکرد (روش) است (هوشیار، ص۴۹؛ دیویى، ص۷۸ و شاتو، ص۲۵۸).

بر اساس این رهیافت، تعریف اصل چنین است: سلسله قواعد و معیارهاى کلى (بایدها) که متناسب با ظرفیت‏هاى انسان انتخاب و به منظور تعیین روش‏هاى تربیتى براى دستیابى به اهداف، مورد توجه قرار مى‏گیرند.

ضرورت و فایده‏ى اصل تربیتى

تربیت به عنوان فرایندى که نتیجه‏ى آن صرفا در مقام عمل روشن مى‏شود، داراى وجهه‏اى کاملاً عملى و کاربردى است. از این جهت، هرگونه تلاش نظرى در چارچوب مفهومى باید ناظر به فواید عملى باشد. در این میان نقش مبدّل‏هاى نظرى به عملى و انتقال‏دهنده‏ها روشن مى‏شود. تبلور مفهوم مبدّل در ماهیت اصل تربیتى، به عنوان آخرین مرحله‏ى نظر و سرآغاز اوّلین مرحله عمل تربیتى، مهم‏ترین نقشى است که ضرورت وجود اصول را در نظام تربیتى تبیین مى‏کند (شکوهى، ص۱۴۲).
بنابراین، مى‏توان فواید ذیل را براى اصل تربیتى ترسیم کرد:
الف) تأثیر در نیل به هدف تربیتى (هوشیار، ص۸ـ۱۴؛ زاهدى، ص۸۱؛ کلیات نظام آموزش و پرورش جمهورى اسلامى ایران، ص۵۰ و راسخى، ص۲۴)؛
ب) انعطاف در روش‏ها (شکوهى، ص۱۳۳)؛
ج) محوریت اصول در ایجاد ارتباط منطقى بین عناصر نظام تربیتى.

ویژگى‏هاى حاکم بر اصول تربیتى:

ویژگى‏هاى حاکم بر اصول تربیتى را مى‏توان به شرح زیر برشمرد:

الف) اصل امرى ابداعى و اختراعى نیست، بلکه با توجه به مبانى خود قابل دستیابى است و یا از رهگذرِ دریافتِ عنصر مشترکِ روش‏هاى مختلف قابل احراز و کشف است؛

ب) اصل مفهومى کلى است و ملاک و معیار واقع مى‏شود؛ بنابراین نمى‏تواند امرى جزئى و داراى یک مصداق معین باشد (شاتو، ص۱۹۴)؛

ج) اصل صرفا یک پدیده مفهومى است. تفاوت ماهوى اصل با دیگر عناصر نظام تربیتى، یعنى مبنا، هدف و روش، در بعد مفهومى آن است؛ به این معنا که، اصل از ارتباط میان دیگر مفاهیم زاییده مى‏شود، در حالى که مفاهیم مبنا، هدف و روش داراى منشأ انتزاع عینى هستند؛

د) اصل ماهیتى هنجارى (ارزشى) دارد. نظر به این‏که اصل، قاعده و معیارِ عمل و ناظر بر آن‏است، نمى‏تواند رویکردى توصیفى‏نسبت به واقعیات تحت عنوان خود داشته باشد، بلکه، برخلاف مبنا که جنبه‏ى توصیفى از واقعیات دارد، درصدد ارائه‏ى واقعیتى مطابقِ مدلول خود و هنجارى متناسب با خاستگاه خود است. به طور کلّى، اصول تربیت متضمن ارزش‏گذارى متناسب با مبناى پذیرفته شده در تربیت و اهداف مورد نظر آن است؛

ه ) اصل بر روش حاکمیت است و ضابطه مفهومى و رابطه‏اى براى استفاده از روش‏هاست؛ بدین معنا که اصلْ راه‏نمایى نظرى براى گزینش روش‏هاى خاص متناسب با اهداف و طرد دیگر روش‏هاست.

ارتباط اصول با دیگر عناصر نظام تربیتى

نظام مشتمل بر ارکان و عناصرى است که به گونه‏اى منظم با یکدیگر در ارتباط متقابلند. درک بهتر از موقعیت هر یک از عناصر تشکیل دهنده‏ى آن، منوط به کشف ارتباط آن عنصر با دیگر عناصر تشکیل دهنده‏ى نظام مزبور است.

به طور خلاصه، اصل داراى رابطه‏اى یک جانبه با «مبنا» در قالب اشتقاق از آن است و مبانى نیز مفاهیم توصیفى از هست‏ها و واقعیات‏اند. اصل‏ها همان قوانین حاکم بر اعمال تربیتى‏اند که با توجه به ظرفیت‏ها و استعدادهاى متربى، یعنى مبانى انسان‏شناسى شکل گرفته‏اند. اگرچه، این ارتباط به معناى اشتقاق یکپارچه در رابطه علّى و معلولى نیست، بلکه به معناى توجه به زیرساخت‏هاى وجودى در تدوین قوانین تربیتى است.

ارتباط اصل با هدف ارتباطى دوسویه است؛ یعنى همان‏طور که اصل دخالت کاملى در نحوه‏ى وصول به هدف دارد و بدون تمسّک به آن دست‏یابى به هدف میّسر نیست، هر هدفى نیز مى‏تواند براى تحقق خود اصولى را تجویز نماید. مسلما با توجه به ماهیّت اهداف درمى‏یابیم که هر هدفى متناسب با موضوع تربیت، یعنى انسان در نظر گرفته مى‏شود؛ از این رو، اصولى که با توجه به اهداف استخراج مى‏شوند، بدون عنایت به مبانى انسان‏شناسى مورد ارزیابى قرار نمى‏گیرند. بدین لحاظ مى‏توان چنین نتیجه گرفت که اصول، با توجه به پیش‏فرض‏هاى انسان‏شناسى و در نظر گرفتن توانایى‏ها و ویژگیهاى انسان، او را براى دستیابى به اهداف کمک مى‏کنند.

ارتباط اصل با روش در قالب حاکمیت اصل بر آنها توجیه مى‏شود. این ارتباط صرفا از لحاظ کارآیى و سودمندىِ روش، جهت نیل به هدف موردنظر است؛ از این‏رو این‏که گفته مى‏شود روش‏ها از اصول اخذ مى‏گردند، به معناى این نیست که روش‏ها معلول اصول‏اند، بلکه اصول صرفا تبیین‏کننده‏ى نحوه‏ى استفاده از آنها هستند.

منابع اکتشاف اصول تربیت اسلامى

با توجه به حاکمیت روح کلى دین بر ابعاد مختلف و عناصر گوناگون نظام تربیت دینى، هر یک از عوامل مزبور نیز باید به نحوى رنگ دینى داشته باشد. اصل نیز که قانون حرکت و اعمال روشهاى تربیت دینى است از این قاعده مستثنا نیست. بنابر این براى اکتشاف اصول تربیت دینى باید به چگونگى ارتباط آنها با خاستگاه‏شان یعنى دین توجه لازم نمود. مقایسه‏اى اجمالى بین نحوه‏ى اکتشاف و مبانى دریافت اصول در تربیت ـ که ریشه در مناسبات عرفى انسان‏ها با یکدیگر در

رفتارهاى اجتماعى دارد ـ ما را به این امر رهنمون مى‏سازد که هر گونه انتساب مستقیم یا غیرمستقیم در حوزه‏ى تربیت دینى، باید همراه با پشتوانه‏ى کافى از تصریحات موجود در متن دین و یا ملاک‏هاى واضح براى درک از آن تصریحات و ظواهر باشد.

در نظام تربیت دینى، همان طور که از تصریحات و ظواهر موجود در متون اصیل دینى (مانند آیات و روایات در اسلام) اقدام به اخذ اهداف و آگاهى از رویکرد دین به انسان و دریافت روش‏هاى گوناگون مى‏کنیم، منبعِ کشف و اخذ اصول نیز باید همان تصریحات موجود در متون دینى باشد.

اصول تربیت

مهم‏ترین اصولى که در این زمینه مى‏توان از متون دینى استخراج کرد عبارتند از:
۱ اصل خدامحورى

یکى از عام‏ترین اصول در تربیت اسلامى اصل خدامحورى است. این اصل جوهره‏ى اساسى رفتار یک فرد دین‏دار را تشکیل مى‏دهد و مهم‏ترین اصل ایجاد تمایز تربیت دینى از دیگر رویکردهاى تربیتى به شمار مى‏آید. به طور مشخص مفهوم خدامحورى عبارت است از:

«انجام و یا قصد انجام کلیه اعمال و رفتار انسان براساس ملاک و معیارهایى که خداوند براى آنها تعیین کرده است، به منظور کسب رضایت الهى».

جریان این امر در عمل تربیتى ناظر بر نحوه‏ى عملکرد مربى براساس آن ملاکهاست. قُلْ اِنَّ هُدَىَ اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَ اُمِرْنَا لنُسلِمَ لِرَبّ العَالَمِینَ؛ بگو: در حقیقت تنها هدایتِ خداست که هدایت واقعى است که دستور یافته‏ایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم (انعام، آیه‏ى ۷۱).

بنابراین، گزینش برنامه‏هاى تربیتى باید به نحوى صورت پذیرد که انگیزه‏ى رضایت خداوندى در متربى روز به روز فزونى یابد، تا جایى که وى بدون کسب رضایت الهى به هیچ عملى اقدام نکند. انتقال روحیه‏ى تعهد در متربى براى تطبیق اعمال با معیار و ملاک الهى بارزترین ثمره‏اى است که از این اصل حاصل مى‏شود. مبانى اشتقاق اصل خدامحورى را مى‏توان در دو بعد جهان‏بینى و انسان‏شناختى خلاصه کرد. براساس جهان‏بینى توحیدى، جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده است و نظام هستى بر اساس خیر بودن وجود و رسانیدن موجودات به کمالات شایسته‏ى آنها استوار است (مطهرى، ص۸۳).

شاید مهم‏ترین نقطه‏ى افتراق مکتب تربیتى دینى با دیگر مکاتب تربیتى، در نگاه به جهان و انسان باشد. برخى از مکاتب تربیتى با ارائه‏ى تفسیرى متفاوت از انسان و جهان، تربیت را بر محورى غیر از خدا، از قبیل پرورش عقل و خرد، نیل به رفاه و آسایش، دست‏یابى به فضیلت، اخلاق و غیره قرار داده‏اند؛ حتى دیدگاه حکماى بزرگى چون افلاطون و ارسطو نیز انسان را در سطحى کاملاً متفاوت از سطح خدامحورى قرار مى‏دهد.

آنها بیش‏تر مسائل تربیتى جامعه را از دیدگاهى خردگرایانه نگریسته‏اند (مدلین، ص۴۵). کنفوسیوس صریحا اعلام نمود که «انجام خدمت همه‏جانبه به خاطر رفاه افراد بشر باید به عنوان نشانه‏ى یک فضیلت فوق‏العاده یا کامل یا احتمالاً یک فضیلت الهى قلمداد گردد» (هیوم، ص۱۶۸).

هر چند دامنه‏ى تفکر الهى متضمن رفاه اجتماعى، تکامل و تعالى خرد و اندیشه و حتى آسایش فردى است، امّا زاویه نگاه انسان به خودش و جهان ناشى از دیدگاه الهى است.
۲ اصل تعبّدمدارى

مفهوم واژه‏ى تعبد حاکى از نوعى ارتباط انسان با خدا که مستلزم تواضع، خشوع و فروتنى در برابر او و پرهیز از طغیان، تکبر و گردن‏کشى از دستورها و احکام وى است (معجم مقائیس اللغه، ص۲۰۶).

اصل تعبدمدارى در دامنه‏ى تربیت از دو زاویه‏ى عمل تربیتى مربى نسبت به متربى و برنامه‏هاى تربیتى، مدّنظر قرار مى‏گیرد. تعبّد در عمل تربیتى عبارت است از: «به کارگیرى دستورهاى الهى (امر و نهى) در تربیت متربى، اعم از این‏که دستورهاى مزبور در گستره اهداف تربیت باشد یا در روش‏ها و یا هر بخش دیگر» (از نظر قرآن فرد مؤمن تنها دلیل انجام عمل را اطمینان به سرچشمه گرفتن آن از جانب خداوند مى‏داند و به صرف آگاهى از این نکته که عمل مزبور از دید الهى مطلوب یا غیرمطلوب

است اقدام به انجام آن یا اجتناب از آن مى‏کند. در قرآن آیاتى یافت مى‏شود که گردن نهادن به عمل را صرفا منوط به امر الهى کرده است. از آن جمله است: (انعام، آیات ۴، ۷۴ و ۱۶۳)، (توبه، آیه‏ى ۱۳۱)، (بیّنه، آیه‏ى ۵) و آیاتى مانند: «وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ؛ کسانى که ایمان آوردند از همان حق ـ که از جانب پروردگارشان است، پیروى کردند» (محمد(ص)، آیه‏ى ۳) «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَىَّ؛ و جز از آنچه بر من وحى مى‏شود پیروى نمى‏کنم» (انعام، آیه‏ى ۵۰)).

منظور از این اصل در برنامه‏ى تربیتى، ایجاد و پرورش روحیه‏ى تعبد در متربى است، به نحوى که در او حالتى حاکى از اطاعت متواضعانه در برابر اوامر الهى ایجاد کند. ثبات در اهداف کلى و پیروى از قوانین ماندگار الهى، انگیزش درونى ناشى از حضور خداوند نزد فرد و کسب عزت نفس از طریق اتکا به خداوند و استغناء درونى از دیگران، رهایى از احساس تنهایى و ; بعضى از دستاوردهاى تربیتى خدامحورى و تعبد مدارى‏اند.

۳ متربى‏محورى

یکى از شاخصه‏هاى مهم در سنجش کارایى هر نظام تربیتى میزان واقع‏نگرى و تأکید آن بر متربّى است. تربیت در صورتى که بر مدار نیازها و ویژگیهاى انسان باشد، مستلزم هیچ‏گونه فشار و نادیده‏گرفتن واقعیت‏هاى موجود در او نیست. تربیتى که از او آغاز مى‏گردد و در او سیر مى‏کند و به او ختم مى‏شود. تربیت دینى در عین حال که انسان را به سوى خدا سوق مى‏دهد، تأمین‏کننده‏ى

نیازهاى اوست؛ شایان ذکر است که دیدگاه تربیتى دین درباره‏ى تعالى‏جویى انسان به سوى خدا، با توجه به توانایى‏ها و محدودیت‏هاى حاکم بر وى تبیین مى‏شود و هرگز خارج از استعداد و آمادگى او تکلیفى بر او تحمیل نمى‏شود.

با پذیرشِ اصل متربى‏محورى در تعلیم وتربیت، باید مواردى از قبیل رفق و مدارا، توجه به تفاوت‏هاى فردى، اعمال رویه‏هاى عقلانى، آزادى‏انسان و تدریجى بودن تربیت، مورد توجه قرار گیرد.
۴ زندگى محورى

از آنجایى که دین ناظر بر کلیه‏ى جوانب زندگى انسان است و با نگرشى فراتر از رفع نیازهاى موضعى و مادّى، جهت‏دهنده‏ى بسیارى از درخواست‏هاى انسان در روند زندگى فردى و اجتماعى از حیث گزینش و نحوه‏ى عمل و مسیر آن است، تربیت بر محور چنین نگرشى مستلزم عدم انفکاک از متن زندگى است. در چارچوب تربیت دینى، ترغیب به کناره‏گیرى از اجتماع و تقویت روحیه‏ى

مرتاضانه در فرد، امرى کاملاً غیرمتعارف است (مطهرى، ج۲، ص۲۴۱). بدین‏لحاظ جایگاه اجراى تربیت دینى و به عبارتى آزمایشگاه آن، متن زندگى و روند متداول آن است. قالب‏هاى تربیتى، مانند صداقت، ایثار، امانت‏دارى، عدالت‏ورزى، قناعت، انفاق و; از مواردى انتخاب مى‏شود که در مناسبات عادى زندگى جمعى مطرح و مورد توجه است؛ بدین معنا که از رهگذر نیازهاى غریزى، مناسبات اجتماعى، تمایلات و گرایش‏هاى طبیعى و خلاصه هر آنچه در میدان جذب و دفع رفتارهاى عادى زندگى اجتماعى قرار مى‏گیرد، اقدام به دین‏ورزى و تربیت دینى مى‏شود. آیاتى از قبیل: اعراف، ۶۸؛ محمد، ۳۱؛ انبیاء، ۳۵؛ کهف، ۷؛ آل عمران، ۱۶۸ بر این مطلب دلالت دارند.

تأکید بر رشد اجتماعى یکى از مهم‏ترین دستاوردهاى این اصل است.
۵ فردمحورى

در اندیشه‏ى اسلامى همواره انسان به عنوان فرد و نه گروه در مدار تربیت و اصلاح قرار مى‏گیرد. مفاهیم و اصطلاحاتى از قبیل تهذیب، تزکیه، تذکر، تأدیب و ; در فرهنگ اسلامى، از نوعى رویکرد اصلاحى و تربیتى به فرد انسانى حکایت مى‏کند؛ بنابراین، پدیده‏ى تربیت در اندیشه‏ى اسلامى راه ورود خود را به جامعه از طریق مواجهه‏ى تربیتى با تک‏تک افراد آن هموار مى‏سازد. اصل فردمحورى بدین معناست که:

۱ انسان مسئول اعمال خویش است. قرآن در این خصوص مى‏فرماید: کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ؛ هر کسى در گرو دستاورد خویش است (مدثر، آیه‏ى ۳۸)؛

۲ هر فرد باید در مدار کنترل و نظارت خداوند و نه دیگر عوامل (جامعه و;) باشد. به تعبیر قرآن: وَ مَا یَلْفَظْ مِنْ قَوْلٍ اِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ؛ و هیچ سخنى را نمى‏گوید مگر این‏که مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مى‏کند (ق، آیه‏ى ۱۸)؛

۳ انسان به تنهایى مورد ارزیابى قرار مى‏گیرد. قرآن در این خصوص مى‏فرماید: وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادى کَمَا خَلَقْنکُمْ اَوَّلَ مَرَّهٍ؛ و همان گونه که شما را نخستین‏بار آفریدیم، اکنون نیز تنها به سوى ما آمده‏اید (مریم، آیه‏ى ۹۴).

مهمترین پیامدها در فرایند تربیت اسلامى از منظر فردیت عبارت‏اند از:
فردیت و مسئولیت:

فردیت رابطه‏اى ناگسستنى با مسئولیت دارد و مسئولیت صرفا در بستر فردیت معنا و مفهوم مى‏یابد. در اندیشه‏ى اسلامى، انسان به عنوان فرد، مسئول تمام اعمال خویش است: کُلُّ امْرِىٍ بِمَا کَسَبَ رَهینٌ؛ هر کسى در گرو دستاورد خویش است (طور، آیه‏ى ۲۱)؛ یا در تعبیرى دیگر بیان شده است که هر انسانى برایند سعى و کوشش خویش است: اَنْ لَیْسَ لِلاِنْسانِ اِلاّ مَا سَعى

؛ و این‏که براى انسان جز حاصل تلاش او نیست (نجم، آیه‏ى ۳۹) و خود او نیز اولین کسى است که از سود و زیان اعمال خود، برخوردار مى‏شود: فَمَنْ اِهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ظَلَّ فَاِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا؛ پس هرکس هدایت شود، به سود خود اوست، و هرکس بیراهه رود، تنها به زیان خودش گمراه مى‏شود» (زمر، آیه‏ى ۴۱).
۶ عمل‏گرایى

بر هیچ کسى پوشیده نیست که دین همواره بیش از آن‏که وابسته به حوزه‏ى آگاهى‏هاى انسان باشد ناظر بر موضع عملى وى است. اگر بر آگاهى نیز تأکید مى‏شود، صرفا به منظور انعکاس آن در حیطه‏ى اعمال و رفتار انسان است؛ بنابراین آگاهى و معرفت دینى در صورتى با شخصیت فرد عجین مى‏شود و در او تأثیر مى‏گذارد که با عمل وى مقرون گردد؛ از این‏رو، یک مربى موفق کسى است که همواره با توجه به ظرفیت و استعداد متربى او را وادار به عمل کند.

پرهیز از ذهن‏گرایى یکى از دستاوردهاى تربیتى اصل عمل‏گرایى است.

به‏منظور روشن‏شدن کیفیت تأثیرگذارى عمل برروند تربیت‏دینى وجوانب آن، مى‏توان بحث‏را درقالب‏هاى ذیل پى‏گیرى کرد:
عمل و معرفت

به طور کلى آگاهى‏هاى انسان تنها از طریق تجارب شناختى و انکشاف مقولات خارجى حاصل نمى‏شود، بلکه از رهگذر آگاهى و عمل است که تغییرات واقعى در رفتار آدمى پدید مى‏آید. ضمن آنکه تأثیر عمل بر فرد از دو جهت مثبت و منفى قابل ارزیابى است. یا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اگر از خدا پروا دارید، براى شما وسیله‏اى جهت تمایز و تشخیص و جدا کردن حق از باطل قرار مى‏دهد (انفال / ۲۹). علاوه بر این آیه ۶۹ عنکبوت و ۹۹ حج نیز بر این مطلب دلالت دارند.

از طرف دیگر هر نوع عمل منافى با دین مى‏تواند موجب کاستى در جانب فهم حقایق و کاهش باور و تعهد براى عمل به آن باشد. حضرت على(ع) در این خصوص مى‏فرماید:

اَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِع (نهج‏البلاغه، حکمت ۲۳۱)؛

بیش‏ترین جایگاهى که خرد و عقل انسان در آن قربانى مى‏شود، هنگامى است که برق طمع مى‏درخشد.
عمل و نیّت

نقش تربیتى عمل دینى از طریق نیت و انگیزه قابل ارزیابى است؛ بنابراین با توجه به این‏که تأثیر عمل در تربیت منوط به کیفیت آن است و عمل آخرین حلقه‏ى تحقق انگیزه و نیت است، نمى‏توان بین آن دو انفکاک قائل شد. نه نیت بدون عمل نیت واقعى است و نه عمل بدون نیت قادر به تغییر انسان است.

عمل و آزمایش

عملْ ابزارى براى امتحان و آزمایش خود و دیگران است. هر چند نیت همواره حاکم بر عمل است، اما آنچه در خارج ظهور مى‏کند همان عمل است؛ از این رو، مى‏توان از طریق عمل و تداوم آن به وضعیت انگیزشى فرد نیز پى‏برد؛ لذا عمل میزانى براى آزمایش در روند تربیت، و معیار سنجش پایدارى فرد مى‏باشد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.