مقاله سیره ی پیامبر
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله سیره ی پیامبر دارای ۳۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله سیره ی پیامبر کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله سیره ی پیامبر،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله سیره ی پیامبر :
سیره ی پیامبر
در میان تمام انبیا، تنها پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است که جزئیّات تاریخ زندگى او به روشنى ثبت و ضبط شده که افتخار بزرگى براى مسلمانان به شمار مىرود، زیرا زندگى سایر انبیا مدّتى بعد از آن بزرگواران، با تحریفات فراوان و همراه با انواع تهمتها نوشته شده است.
کتابهاى زیادى درباره اخلاق پیامبر صلى الله علیه و آله نوشته شده که بیشتر آنها به زبان عربى است و چون در بخشهاى قبلى درباره انبیا و شناخت و صفات آنان بحثهایى کردیم مناسب است گوشهاى از سیره آن پیامبر عزیز صلى الله علیه و آله را در اینجا ذکر کنیم زیرا آشنایى با سیره و روش زندگى و اخلاق فردى و اجتماعى آن بزرگوار براى همه مردم بدون استثنا مفید است. از خداوند متعال مىخواهم این نوشته مختصر را از ما بپذیرد و ما را از بهترین امّت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله قرار دهد.
پیامبر اکرم نزد کسى پاى خود را دراز نمىکرد. با گشادهرویى صحبت مىکرد و به همه افراد توجه مىفرمود.
آنچه در اینجا ذکر مىشود از کتاب «بحارالانوار» جلد شانزده و «سیره ابن هشام» و «کُحل البصر» و «تفسیر المیزان» جلد ششم و غیر آن است.
عبادت پیامبر
چون پاسى از شب مىگذشت رسول خدا صلى الله علیه و آله از بستر برمىخاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواک و تلاوت آیاتى چند از قرآن کریم، در گوشهاى به عبادت مىپرداخت و اشک مىریخت. بعضى از همسرانش که او را به این حال مىدیدند مىگفتند: تو که گناهى ندارى چرا این قدر اشک مىریزى؟ مىفرمود: آیا بنده شاکر خدا نباشم؟
امّ سلمه مىگوید: شبى پیامبر در خانه من بود، نیمه شب، او را نیافتم به سراغش شتافتم، دیدم در تاریکى ایستاده، دستها را بلند کرده، اشک مىریزد و مىگوید: خدایا! هرچه نعمت به من دادهاى از من مگیر، دشمنم را خشنود مکن، به بلاهایى که مرا از آنها نجات دادى گرفتارم مکن، حتى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدایت شوند، شما که بخشوده شدهاى! فرمود: هیچ کس از خدا بىنیاز نیست. حضرت یونس آنى به خودش واگذار شد، در شکم ماهى زندانى شد.
چون ماه رمضان مىرسید، پیامبر همه بردگان خود را آزاد مىکرد، به هنگام نماز مىلرزید و هرگاه نماز را به تنهایى مىخواند رکوع و سجود آن را طول مىداد ولى هرگاه با مردم به جماعت نماز مىخواند بسیار عادّى و ساده برگزار مىکرد. به یکى از یارانش که امام جماعت سایر مسلمانان شده بود سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز مىایستى سعى کن بعد از حمد، سوره کوچکى قرائت کنى و نماز را طول ندهى.
رسول خدا هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مىکرد.
زهد پیامبر
روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دوازده درهم به حضرت على علیه السلام داد و فرمود: لباسى براى من تهیّه کن. على علیه السلام به بازار رفت و لباسى به همان قیمت تهیّه کرد و خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله آورد. پیامبر فرمود: اگر لباس ارزانتر یا سادهترى بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است لباس را به او برگردان. حضرت على علیه السلام لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله برگشت.
رسول خدا صلى الله علیه و آله با على علیه السلام به سوى بازار راه افتادند، در راه کنیزى را دیدند که گریه مىکند، از حالش جویا شدند. گفت: چهار درهم پول براى خرید جنس به من دادهاند ولى پول را گم کردهام و اکنون مىترسم که به خانه برگردم. پیامبر صلى الله علیه و آله چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آنگاه به بازار رفتند و پیراهنى به قیمت چهار درهم خریدند.
هنگام بازگشت برهنهاى را دیدند، لباس را به او بخشیدند و دوباره به بازار برگشته و پیراهن دیگرى خریدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان کنیز را دیدند که ناراحت است و مىگوید: چون برگشتن به خانه طول کشیده مىترسم مرا بزنند. پیامبر صلى الله علیه و آله همراه کنیز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام تشریف فرمایى پیامبر صلى الله علیه و آله کنیز را بخشید و او را آزاد نمود. رسول اکرم فرمود: چه دوازده درهم با برکتى که دو برهنه را پوشاند و یک نفر را آزاد کرد.
آرى، اگر ما هم کمى از زندگى خود بکاهیم بسیارى از برادران ما به نوائى مىرسند.
یک نفر یهودى چند درهم از پیامبر صلى الله علیه و آله طلب داشت. روزى مطالبه کرد ولى پیامبر صلى الله علیه و آله چیزى نداشت که به او بپردازد. یهودى گفت: همین جا در کنار تو مىمانم تا بدهى خود را بپردازى و پیامبر صلى الله علیه و آله را در جاى خود نگه داشت. ظهر شد، مردم نماز ظهر را خواندند، عصر هم گذشت و وقت نماز مغرب و عشا فرا رسید و آن یهودى همچنان پیامبر صلى الله علیه و آله را عملاً بازداشت کرده بود. مردم از رفتار آن مرد یهودى عصبانى شدند اما پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ما حق ظلم نداریم. این رفتار پیامبر باعث شد تا آن یهودى به خاطر صبر، متانت و خوش اخلاقى پیامبر مسلمان شد و مقدارى از مال خود را نیز در راه خدا داد و گفت: این کار من نسبت به رسول خدا جنبه آزمایشى داشت نه جسارت.
سوز پیامبر
اگر کسى براى اصلاح و متحوّل کردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد و مشتعل نباشد، محال است بتواند جامعهاى را مشتعل سازد. یکى از صفات برجسته انبیاى الهى سوز و گداز آنها براى هدایت و سعادت انسانهاست. یکى از ناسزاهایى که قدیمىها به بعضى مىگفتند این بود: «اى بى درد!» پیداست که داشتن درد و سوز، خود یک کمال است و بى دردى یک درد بزرگ است!
خداوند در اوصاف پیامبرش مىفرماید: «حریص علیکم» او نسبت به شما سوز دارد و براى ایمان شما حرص مىخورد و در جاى دیگر خطاب به پیامبر مىفرماید: «لعلّک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین» شاید خویشتن را هلاک کنى که چرا آنها ایمان نمىآورند.
همچنین در سوره طه مىفرماید: «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى»؛ اى پیامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم که این همه خود را به زحمت بیندازى !
آرى، سوز و گداز دینى از اوصاف انبیا و اولیاست و نه تنها براى آنها که براى هر مسلمانى لازم است. یک طلبه و یک دانشجو اگر بسوزد، دانشگاه و حوزه و جامعه را مىتواند متحوّل کند.
البته سوز هم باید از روى اخلاص باشد، دکّان نباشد! هر پیرو پیامبرى باید ببیند کجاى کار معطّل مانده است، آستینها را بالا بزند و کار را انجام دهد. به نوع کار، پستى و شرافت ظاهرى آن نباید نگاه کرد. کارى که بر روى زمین مانده است باید با نیّت پاک و خالص انجام داد.
بىتکلّفى پیامبر
یکى از خصوصیّات انبیا از جمله پیامبر اسلام پرهیز از تکلف بود. خداوند از پیامبرش مىخواهد که به مردم بگوید: «و ما انا من المتکلّفین»؛ من اهل تکلّف نیستم و خود و دیگران را به سختى نمىاندازم.
غمخوار و همدرد
پیش از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله زندگى بر مردم سخت شد و کم کم کار به قحطى کشید، مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله حضرت ابوطالب پدر بزرگوار حضرت على علیه السلام که پیرمردى عیالمند و کم درآمد بود، نیاز شدیدى به کمک داشت.
پیامبر صلى الله علیه و آله با عموى خود(عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر یک، یکى از فرزندان او را به خانه خود بیاورند و بدین وسیله مخارج زندگى او را سبک کنند. این تصمیم عملى شد. عباس، جعفر را به خانه خود برد و پیامبر صلى الله علیه و آله هم على علیه السلام را به منزل آورد و از همان اوان کودکى مربّى او گردید.
اول مردم
بر خلاف رهبرانى که هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در مىبرند و پا به فرار مىگذارند و مردم و هواداران را در گرفتارىها رها مىکنند، پیامبر صلى الله علیه و آله در مکه ماندند و به برخى هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر فرمودند و به هنگام هجرت به مدینه نیز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت نمودند.
پیامبر اکرم روزى به کارگرى برخورد که بر اثر کار بسیار پینه بر دست داشت، دستهاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد.
مشورت با مردم
در کارهایى که از طرف خدا فرمان مخصوصى صادر نشده و کار به خود امت و مشورت با آنان واگذار شده بود، گاه و بی گاه پیامبر با مردم مشورت مىکرد و حتى در مواردى رأى دیگران را بر نظر خود مقدّم مىداشت. در جنگ احد پیامبر صلى الله علیه و آله شورایى تشکیل داد و درباره این که براى جنگیدن از مدینه بیرون بروند یا در خود مدینه سنگر بگیرند مشورت نمود. نظر شخص پیامبر صلى الله علیه و آله و عدّهاى دیگر سنگربندى در مدینه بود. ولى اکثر جوانهایى که از یاران پیامبر بودند به بیرون رفتن از مدینه تمایل نشان دادند و گفتند: یا رسولالله صلى الله علیه و آله ما تابع شما
هستیم ولى چون از ما نظر خواستید عقیده ما بیرون رفتن است.
در اینجا پیامبر صلى الله علیه و آله رأى جوانان پرشور و مؤمن را بر رأى دیگران و حتى بر رأى خود مقدّم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب این که فرمان «و شاورهم فى الامر» پس از شکست احد نازل شد و با این که به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند ولى خداوند فرمان مىدهد: باز هم با آنان مشورت کن. البته تصمیمگیرى نهایى با رهبر است. زیرا قرآن در پایان همین آیه به پیامبر صلى الله علیه و آله مىگوید: «فاذا عزمت فتوکّل على اللّه» هرگاه تو تصمیم گرفتى بر خدا توکّل کن و کار خود را شروع کن.
همگام با یاران
در سفرى که رسول خدا صلى الله علیه و آله با اصحاب داشتند هنگام تهیّه غذا هر یک از آنان کارى را قبول کردند، پیامبر صلى الله علیه و آله هم هیزم جمع کردن را بر عهده گرفت و هرچه اصحاب خواستند از کار پیامبر صلى الله علیه و آله جلوگیرى نمایند نپذیرفت.
در مورد دیگرى که پیامبر صلى الله علیه و آله از شتر پیاده شدند و براى بستن آن به گوشهاى مىرفتند اصحاب آمدند تا شتر را از پیامبر صلى الله علیه و آله بگیرند و افسار آن را ببندند اما پیامبر نپذیرفت و فرمود: سعى کنید کار خود را به دیگران واگذار نکنید.
وفاى پیامبر
عمّار مىگوید: پیش از بعثت، من و حضرت محمد صلى الله علیه و آله با هم چوپانى مىکردیم. یک روز به او پیشنهاد کردم که فلان منطقه چراگاه خوبى براى گوسفندان است فردا به آنجا برویم. حضرت محمد صلى الله علیه و آله پذیرفت. من فردا به آنجا رفتم و دیدم پیامبر صلى الله علیه و آله قبل از من به آنجا آمده است ولى گوسفندان خود را از چریدن بازمىدارد. پرسیدم چرا نمىگذارى گوسفندان بچرند؟ فرمود: چون وعده من با تو این بود که با هم شروع کنیم، نخواستم قبل از تو گوسفندان من از این چراگاه استفاده کنند.
صداقت پیامبر
یکى از فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله ابراهیم نام داشت و در کودکى از دنیا رفت، اندکى پس از مرگ او خورشید گرفت، مردم گمان کردند که این خورشید گرفتگى به خاطر فوت ابراهیم است. ولى پیامبر صلى الله علیه و آله فوراً مردم را جمع نمود و فرمود: گرفتن خورشید به خاطر مرگ فرزندم نبوده است.
او بدین وسیله مردم را از جهل و خرافهگرایى و علاقه نابجا حفظ نمود. در حالى که اگر هر سیاستمدارى بود با شعار «هدف وسیله را توجیه مىکند» از این تصور و فکر غلط مردم سوء استفاده مىکرد و علاقه نارواى آنان را مىستود.
پیشگام در مبارزه
در جنگ احزاب که تمام نیروهاى ضداسلامى یعنى مشرکان و کافران و منافقان با طرحى گسترده قصد کودتا علیه اسلام را داشتند، پیامبر تصمیم به دفاع گرفت، لذا با مشورت اصحاب بنا گذاشتند که دور مدینه را خندق بکنند. در اینجا نیز رسول خدا اول کسى بود که شروع به کندن خندق نمود و با این که برخى مسلمانان با کسب اجازه و گروهى هم بدون آن، کار را رها مىکردند اما پیامبر صلى الله علیه و آله تا پایان کار ایستاد و همچنان مشغول کندن خندق بودند.
تدبیر پیامبر
رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگام رو به رو شدن با مشکلات، اهل طرح و ابتکار و صداقت بود، در تاریخ مىخوانیم: قبایل عرب دست به دست هم داده، کعبه را تجدید بنا نمودند ولى همین که کار به نصب حجرالاسود رسید هر قبیلهاى بر دیگرى پیشى مىگرفت تا این سند افتخار به نام او ثبت شود. در این باره گفتگوها به خشونت انجامید و زمینهاى براى درگیرى پیدا شد.
شخصى گفت: به جاى درگیرى صبر مىکنیم و اولین شخصى که از درِ مسجدالحرام وارد شد او را حَکم و داور قرار مىدهیم. ناگاه دیدند که حضرت محمد صلى الله علیه و آله وارد شد، او را حکم و داور قرار دادند. پیامبر صلى الله علیه و آله دستور داد پارچهاى آوردند و حجرالاسود را در میان آن نهادند و از تمام قبایل افرادى گوشه پارچه را گرفته، نزدیک کعبه آوردند، سپس شخص رسولالله صلى الله علیه و آله با دستان مبارکش حجرالاسود را برداشتند و در جاى خود نصب فرمودند و به غائله خاتمه دادند.
قاطعیّت پیامبر
عدّهاى خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند: ما به تو ایمان مىآوریم به شرط این که:
۱- بتها را عبادت کنیم. ۲- نماز نخوانیم.
امّا پیامبر صلى الله علیه و آله نپذیرفت زیرا حاضر نبود گوشهاى از مکتب آسیب ببیند گرچه به قیمت زیاد شدن پیروان باشد. این دیگرانند که براى به دست آوردن پیروان زیادتر هر لحظه به شکلى و نامى و آرمى تغییر روش مىدهند و همچون تجار دنبال پیدا کردن مشترى هستند.
پیامبر به کفار مىفرمود: «لکم دینکم و لِىَ دین» دین شما براى شما باشد و دین من براى خودم. در صورتى که غیر انبیا در دین خود چندان استوار نیستند و
به راه دشمنان مىروند و یا به آنها متمایل مىشوند و راه سازش و نرمش را در پیش مىگیرند.
دشمنان انبیا همواره مىخواهند، پیامبران و پیروان آنها را به سازش بکشند؛ قرآن مسلمانان را از این نقشه آگاه مىسازد و مىفرماید: «ودّوا لو تدهن فیدهنون»
پیامبرى که جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مىدهد که به راستى انسان را مبهوت مىکند: به هنگام وضو مىبیند که گربهاى تشنه به آب نگاه مىکند، وضو را قطع مىکند و آب را نزد گربه مىگذارد. با دشمن محکمتر از کوه و با دوست نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسختترین دشمن خود به راحتى مىگذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است که سوگند یاد مىکند: اگر دخترم هم خلافى کند او را با حدود الهى ادب مىکنم.
همسردارى پیامبر
با این که اکثر همسران رسول خدا صلى الله علیه و آله زنانى سالمند، یتیم دار، بیوه و داراى اخلاق متفاوت بودند اما همان گونه که قرآن سفارش شده است: «عاشروهنّ بالمعروف» معاشرت پیامبر صلى الله علیه و آله با آنان کاملاً نیکو و طبیعى بود و گاه و بی گاه که بعضى از آنان بدرفتارى مىکردند و حتى اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله از رفتار آنان ناراحت شده، مىگفتند: یا رسولاللّه صلى الله علیه و آله! او را رها کنید، پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرمود: ناراحتى و بدرفتارى زنان را باید در کنار نقاط مثبت و کمالات آنان حساب کرد و نباید انسان به خاطر ناراحتى و بدرفتارى، همسر خود را رها کند.
پیامبر اکرمصلى الله علیه و آله فرمود: از ما نیست کسى که مال و ثروت داشته باشد ولى بر همسر و فرزندان خود سختگیرى کند.
پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر وفادارى به همسرش خدیجه حتى بعد از مرگ او به زنانى که با خدیجه دوست بودند احترام خاصى مىگذاشت.
پیامبر فرمود: من نسبت به خانوادهام از همه بهتر رفتار مىکنم.
آن حضرت با همسرانش چنان به عدالت رفتار مىکرد که حتى در ایامى که بیماریش شدّت گرفته بود، بستر او را هر شبى در اتاق یکى از آنان قرار مىدادند.
مهربانى با کودکان
نوزادى را براى دعا یا نامگذارى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند، نوزاد دامن حضرت را نجس کرد، مادر کودک و اطرافیان به شدت ناراحت شدند، اما پیامبر فرمود: آزادش بگذارید، من لباس خود را مىشویم امّا فریاد زدن شما باعث مىشود که این کودک بى گناه بترسد.
پیامبر صلى الله علیه و آله به اطفال سلام مىکردند.
نام اطفال و کودکان را محترمانه مىبردند.
به خصوص درباره دختران سفارشهاى خاصى مىفرمودند و در مکتب او ارزش دادن به زن کارى پسندیده بود. در قرآن کریم آمده است: تولد دختر سبب عصبانیّت پدران مىشد تا آنجا که از شدّت بغض رنگشان سیاه مىشد: و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو کظیم».
در چنین جوّى، احترام مخصوص به کودک و دختر بسیار چشمگیر و ارجمند است. آرى، در زمانى که داشتن دختر ننگ بود، پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرمود: بهترین فرزندان شما دخترانند و علامت خوشقدمى زن آن است که اوّلین فرزندش دختر باشد.
یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله در خدمت آن حضرت نشسته بود که به او خبر دادند: همسر شما دختر آورده، او ناراحت شد. پیامبر صلى الله علیه و آله که این منظره را دید فرمود: زمین جایگاه او و آسمان سایهبان او و روزى او هم با خداست، پس چرا تو ناراحت شدى؟ او همچون گلى است خوشبو که از آن استفاده مىکنى.
فردى در محضر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گفت: من هرگز کودک خود را نبوسیدهام. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: این علامت قساوت توست.
درباره عدالت میان کودکان نیز تأکید و سفارش فرمود که اگر یکى از آنها را در برابر دیگرى بوسیدى باید دیگرى را نیز ببوسى.
روزى پیامبر آبى آشامید، مقدارى آب ته ظرف باقى ماند، کودکى که در آنجا بود گفت: یا رسول الله! بقیّه آب را به من بدهید. در همان لحظه چند نفر بزرگسال گفتند: یا رسول الله! براى تبرّک باقىمانده آب را به ما بدهید. پیامبر فرمود: اول نوبت کودک است. سپس به او فرمود: آیا اجازه مىدهى آب را به بزرگترها بدهم؟ کودک پاسخ منفى داد. پیامبر آب را به کودک داد.
بعد از جنگ موته، در حالى که فرزندان جعفر طیّار را بر مرکب خود سوار نموده بود به استقبال سپاه اسلام رفت . سپس وارد مسجد شد و بالاى منبر قرار گرفت و در حالى که فرزندان جعفر روى پلّههاى منبر بودند، در فضیلت جعفر سخنرانى فرمود. پس از آن نیز آنها را روى زانوى خود نشاند و دست نوازش بر سرشان کشید.
امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر دو رکعت آخر نماز ظهر را بدون انجام مستحبات، به سرعت خواند. مردم پرسیدند: یا رسول الله چه کارى پیش آمده است؟ فرمودند: مگر شیون و گریه کودک را نشنیدید.
روزى پیامبر یکى از سجدههایش را خیلى طول داد. بعد از نماز برخى گفتند: یا رسول الله! گمان کردیم وحى نازل شده است. فرمودند: خیر، فرزندم حسن، در حال سجده بر دوشم سوار شد، صبر کردم او از شانهام فرود آید.
هرگاه حسن و حسین علیهماالسلام بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد مىشدند، حضرت از جا برمىخاست و آنان را در آغوش مىگرفت و بر دوش خود سوار مىکرد.
پیامبر دستور مىدهد که اگر کسى حیوان خود را – گرچه در سفر مکه – آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مىافتد زیرا کسى که حیوان را خسته کرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنین کسى نارواست.
مهمان نوازى پیامبر
سلمان مىگوید: به منزل پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شدم، متّکایى را که خود حضرت از آن استفاده مىکرد پشت من قرار داد. جالب این که این عمل را نسبت به هر مهمانى انجام مىداد. پیامبر براى میهمانان خود زیرانداز پهن مىکرد و هنگام غذا خوردن تا زمانى که میهمان مشغول خوردن غذا بود، از سفره کنار نمىکشید.
روزى یکى از برادران و خواهران رضاعى پیامبر هر کدام جداگانه خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدند امّا پیامبر نسبت به خواهر بیش از برادر احترام کرد، برخى دلیل این تفاوت را پرسیدند، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: چون این خواهر احترام پدر و مادر خود را بیشتر رعایت مىکرد من هم نسبت به او علاقه و احترام زیادترى دارم.
گاهى مهمانان حضرت بعد از صرف غذا از خانه بیرون نمىرفتند و همچنان مشغول گفتگو بودند ولى رسول خدا صلى الله علیه و آله تحمّل مىکردند تا آیه نازل شد که هرگاه مهمان پیامبر شدید پس از صرف غذا متفرّق شوید، زیرا نشستن بى مورد شما سبب بازداشتن رسول خدا صلى الله علیه و آله از کارهاى فردى و اجتماعى
اوست که قهراً سبب آزار ایشان نیز مىشود. «فاذا طعمتم فانتشروا ولا مستانسین لحدیث.»
رفتار پیامبر با مخالفان
طبق فرمان خدا که دستور مىدهد: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها» – اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند تو نیز دست آنها را عقب نزن و تمایل نشان بده – رفتار پیامبر با مخالفان، طبق همین آئیننامه بود، البته در سوره انفال آیه ۵۸ مىخوانیم: هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نیّت او بویى بردى، فوراً با اعلام قبلى، پیمان را لغو کن. این قرآن است که مىفرماید: یهود و نصارا را در مسائلى که مورد توافق هر دو دسته است به وحدت و همکارى دعوت کن:
«قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمه سواء بیننا و بینکم.»
به اهل کتاب بگو: بیایید در محور توحید و مبارزه با شرک و طاغوتزدایى با هم توافق داشته باشیم. آرى، وحدت در توحید و نفى شرک در مکتب اسلام ارزش دارد.
در آیهاى دیگر مىفرماید: از شرکت در مجالس مخالفان که در بحثهاى بىمنطق و باطل وارد مىشوند دورى کن تا شاید آنها مسیر خود را عوض نمایند: «و اذا رایت الّذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره.»
پیامبر صلى الله علیه و آله سخنان مخالفان را چنان گوش مىداد که خیال مىکردند پیامبر صلى الله علیه و آله زود باور و سرا پا گوش است، «و یقولون هو اُذن» ولى در عمل هرگز تحت تأثیر گفتهها و سوگندهاى آنها قرار نمىگرفت.
براى مبارزه از همه نوع امکانات و تجهیزات نظامى استفاده مىکرد، تعلیم تیراندازى را حتى براى نوجوانان لازم مىدانست و برد و باخت را در این زمینه جایز مىشمرد و مىفرمود: به خاطر یک تیرى که به سوى دشمن خدا رها مىشود هم سازنده آن و هم رها کننده آن و هم کسى که آن را خریده و در اختیار سرباز اسلام قرار داده است، به بهشت مىروند.
در برابر منافقان مىبینیم که ساختمان مسجد آنان را خراب مىکند و به هنگام جنگ تبوک، منافقان در یک خانه تیمى مشغول توطئه بودند پیامبر که دید در این لحظه حساس دشمن چنین طرحى مىریزد دستور داد خانه را بر سر این منافقان خراب کردند و پیامبر نسبت به زنده آنان با شدّت رفتار کرد «واغلظ علیهم» و به مرده منافقان نماز نمىخواند. «لا تصلّ على احد منهم مات ابدا.»
سستى و بىتفاوتى در قاطعیت مکتبى او راهى نداشت ابولهب عموى پیامبر بود امّا سوره «تَبّت» با لحن تندى درباره او نازل شد، آرى، دست کارشکن باید قطع شود گرچه عموى پیامبر باشد. در این زمینه فرمان صریح در قرآن آمده که پیامبر و مؤمنان حق استغفار براى مشرکان ندارند گرچه این مشرکان از بستگان آنها باشند:
«ما کان للنبىّ والذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى.»
در آیات متعدّدى خداوند پیامبرش را دلدارى مىدهد که مبادا تلاش و توطئه دشمن در اراده تو اثر بگذارد، تو از آزار آنها چشم بپوشى و بر خدا توکل نما:
«ودع أذاهم و توکلّ على اللّه.»
و هرگز غم مخور و از مکر و حیله آنها به خود سخت نگیر: «ولاتحزن علیهم ولاتک فى ضیق مما یمکرون.»
ما از تمام نقشههاى سرّى و علنى دشمنان تو آگاهیم: «انّا نعلم ما یسرّون و مایعلنون.»
وظیفه تو صبر و تسبیح خداست:
«فاصبر على ما یقولون و سبّح بحمد ربّک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب.»
روزى یکى از دشمنان رسول خدا بر حضرتش وارد شد و به جاى «السّلام علیک» گفت: «السّام علیک» یعنى مرگ بر تو، و با کمال جسارت این کلمه را چند مرتبه تکرار کرد ولى پیامبر با داشتن قدرت انتقام تنها با کلمه «و علیک» به او پاسخ دادند. بعضى از حاضران که خیلى ناراحت شده بودند به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردند: چرا جواب این همه توهین او را ندادى؟! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: با همان کلمه «علیک»، – آنچه مىگویى بر تو است، – جواب دادم.
امان دادن به دشمن
در سال هشتم هجرى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ارتشى از مدینه بسیج نمود و مکه را فتح کرد و بتها را در هم کوبید، پس از فتح مکه سختترین دشمنان خود را عفو نمود حتى زن کافرى را که با تهیّه غذاى مسموم، توطئه قتل رسول خدا صلى الله علیه و آله را چیده بود بخشید.
یکى از سران بتپرست به نام صفوان که از قبیله بنى امیه بود به شهر جدّه که در چند فرسخى مکه است فرار کرد، برخى نزد رسول خدا آمدند و براى او اماننامهاى درخواست کردند، پیامبر صلى الله علیه و آله عمّامه خود را براى او فرستاد تا با این نشانه در امان باشد و به مکه وارد شود.
صفوان از جدّه برگشت و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و گفت: دو ماه به من مهلت دهید تا فکر کنم پیامبر چهار ماه به او مهلت داد. صفوان که در بعضى آمد و رفتها همراه و در کنار رسول خدا صلى الله علیه و آله قرار مىگرفت جذب این مکتب و رهبر شد و با اختیار اسلام را پذیرفت.
در آیه ششم سوره توبه درباره امان دادن به دشمن و پناهندگى او سخن به میان آمده و در فقه اسلامى نیز ضمن مباحث جهاد بحثى پیرامون امان دادن مطرح است که نقل آن در اینجا ضرورتى ندارد.
صفات دیگرى از پیامبر
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روى فرش ساده و حصیر مىخوابید، کفش و لباس خود را وصله مىزد، گاهى که به او توهین مىشد با تبسّم یا عفو برخورد مىنمود، شخصاً به بازار مىرفت و نیازمندىهاى خود را به خانه مىآورد و در کارهاى خانه کمک میکرد.
«اَنس» مىگوید: سالها در خانه پیامبر صلى الله علیه و آله بودم و هرگز از من انتقاد و گلایهاى نکرد. به دست خود شیر مىدوشید. به اطفال سلام مىکرد. دعوت بردهها را مىپذیرفت. از غذایى که میل نداشت مذمّت نمىکرد. درباره مسواک و استفاده از عطر و به جاى آوردن غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود و پوشیدن لباس سفید، عنایت و دقّت خاصّى داشت.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.