مقاله راز ختم نبوت


در حال بارگذاری
11 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله راز ختم نبوت دارای ۶۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله راز ختم نبوت  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله راز ختم نبوت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله راز ختم نبوت :

راز ختم نبوت

ظهور دین اسلام ، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن دفتر نبوت توام‏ بوده است . مسلمانان همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقی کرده‏اند .
هیچ گاه برای آنها این مساله مطرح نبوده که پس از حضرت محمد (ص) پیغمبر دیگری خواهد آمد یا نه ؟ چه ، قرآن کریم با صراحت ، پایان یافتن‏ نبوت را اعلام و پیغمبر بارها آن را تکرار کرده است . در میان مسلمین‏ اندیشه ظهور پیغمبر دیگر ، مانند انکار یگانگی خدا یا انکار قیامت ، با ایمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است .
تلاش و کوششی که در میان دانشمندان اسلامی در این زمینه به عمل آمده‏ است ، تنها در این جهت بوده که می‏خواسته‏اند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را کشف کنند .
وارد بحث ماهیت وحی و نبوت نمی‏شویم . قدر مسلم این است که وحی ، تلقی و دریافت راهنمایی است از راه اتصال ضمیر به غیبت و ملکوت . نبی ، وسیله ارتباطی است میان سایر انسانها و جهان‏ دیگر و در حقیقت پلی است میان جهان انسانها و جهان غیب . نبوت از جنبه شخصی و فردی ، مظهر گسترش و رقاء شخصیت روحانی یک فرد انسان است و از جنبه عمومی ، پیام الهی است برای انسانها به منظور رهبری آنها که به وسیله یک فرد به دیگران ابلاغ می‏گردد . همین جاست که اندیشه ختم نبوت ، ما را با پرسشهایی مواجه می‏کند ، که‏ :

آیا ختم نبوت و عدم ظهور نبی دیگر بعد از خاتم النبیین به معنی کاهش‏ استعدادهای معنوی و تنزل بشریت در جنبه های روحانی است ؟ آیا مادر روزگار از زادن فرزندانی ملکوتی صفات که بتوانند با غیب و ملکوت پیوند داشته باشند ناتوان شده است و اعلام ختم نبوت به معنی اعلام نازا شدن‏ طبیعت نسبت به چنان فرزندانی است ؟ بعلاوه ، نبوت معلول نیازمندی بشر به پیام الهی است و در گذشته طبق‏ مقتضیات دوره‏ها و زمانها این پیام تجدید شده است . ظهور پیاپی پیامبران‏ ، تجدید دائمی شرایع ، نسخهای مداوم کتب آسمانی همه بدان علت

است که‏ نیازمندیهای بشر دوره به دوره تغییر می‏کرده است و بشر در هر دوره‏ای‏ نیازمند پیام نوین و پیام‏آور نوینی بوده است . با این حال ، چگونه‏ می‏توان فرض کرد که با اعلام ختم نبوت این رابطه یکباره بریده شود و پلی‏ که جهان انسان را به جهان غیبت متصل می‏کند یکسره خراب گردد و دیگر پیامی به بشر نرسد و بشریت بلاتکلیف گذاشته شود ؟ از اینها همه گذشته ، چنانکه می‏دانیم در فاصله میان ۸

پیامبران صاحب شریعت مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی یک سلسله‏ پیامبران دیگر ظهور کرده‏اند که مبلغ و مروج شریعت پیشین بوده‏اند . هزاران نبی بعد از نوح آمده‏اند که مبلغ و مروج شریعت نوحی بوده‏اند ، همچنین بعد از ابراهیم و غیره . فرضا انقطاع نبوت تشریعی را بپذیریم و بگوییم با شریعت اسلام شرایع ختم شد ، چرا نبوتهای تبلیغی بعد از اسلام‏ قطع شد ؟ چرا اینهمه پیامبر بعد از هر شریعتی ظهور کردند و آنها را تبلیغ‏ و ترویج و نگهبانی کردند ، اما بعد از اسلام حتی یک پیامبر اینچنین نیز ظهور نکرد ؟ اینهاست پرسشهایی که از

اندیشه ختم نبوت ناشی می‏شود . اسلام که خود عرضه کننده این اندیشه است پاسخ این پرسشها را داده است‏ . اسلام اندیشه ختم نبوت را آنچنان طرح و ترسیم کرده است که نه تنها ابهام و تردیدی باقی نمی‏گذارد ، بلکه آن را به صورت یک فلسفه بزرگ در می‏آورد . از نظر اسلام ، اندیشه ختم نبوت نه نشانه تنزل بشریت و کاهش‏ استعداد بشری و نازا شدن مادر روزگار است و نه دلیل بی‏نیازی بشر از پیام‏ الهی است و نه با پاسخگویی به نیازمندیهای متغیر بشر در دوره‏ها و زمانهای مختلف ناسازگار است ، بلکه علت و فلسفه دیگری دارد . قبل از هر چیز لازم است با سیمای ختم نبوت آنچنانکه اسلام ترسیم کرده‏ است آشنا بشویم و آن را بررسی کنیم ، سپس پاسخ پرسشهای خود را دریافت‏ داریم . در سوره احزاب آیه ۴۰ چنین می‏خوانیم : « ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین » . ۹

محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست ، همانا او فرستاده خدا و پایان‏ دهنده پیامبران است ( ۱ ) . این آیه رسما حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) را با عنوان ” خاتم‏ النبیین ” یاد کرده است . کلمه ” خاتم ” به حسب ساختمان لغوی خود در زبان عربی ، به معنی چیزی‏ است که به وسیله آن به چیزی پایان دهند . مهری که پس از بسته شدن نامه‏ بر روی آن می‏زدند به همین جهت ” خاتم ” نامیده می‏شد ، و چون معمولا بر روی نگین انگشتری ، نام یا شعار مخصوص خود را نقش می‏کردند و همان را بر روی نامه‏ها می‏زدند ، انگشتری را ” خاتم ” می‏نامیدند . در قرآن هر جا و به هر صورت ماده ” ختم ” استعمال شده است مفهوم‏ پایان دادن یا بستن را می‏دهد . مثلا در سوره یس آیه ۶۵ چنین می‏خوانیم : « الیوم نختم علی

افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون ». پاورقی : . ۱ یکی از عادات عرب و بعضی از ملل دیگر ” پسر خواندگی ” بود و اسلام آن را منسوخ کرد . ” پسر خوانده ” در ارث و روابط خانوادگی‏ همانند پسر واقعی به شمار می‏رفت . رسول اکرم آزاد شده‏ای داشت به نام زیدبن حارثه که پسر خوانده آن حضرت‏ نیز به شمار می‏رفت . مردم طبق معمول انتظار داشتند که رسول اکرم با پسر خوانده خویش مانند پسر واقعی رفتار کند ، همچنانکه خود آنها می‏کردند . مفاد این آیه این است : محمد را پدر هیچ یک از مردان خود ( زید بن‏ حارثه یا شخص دیگر ) نخوانید ، او را فقط به عنوان فرستاده خدا و پایان‏ دهنده پیامبران بشناسید و بخوانید . ۱۰

در این روز به دهانهای آنها مهر می‏زنیم و دستهاشان با ما سخن می‏گویند و پاهاشان بر آنچه به دست آورده‏اند گواهی می‏دهند . لحن آیه مورد بحث خود می‏رساند که قبل از نزول این آیه نیز پایان یافتن‏ نبوت به وسیله پیغمبر اسلام در میان مسلمین امری شناخته بوده است . مسلمانان همان طوری که محمد را ” رسول الله ” می‏دانستند ، ” خاتم‏ النبیین ” نیز می‏شناختند . این آیه فقط یادآوری می‏کند که او را با عنوان‏ پدر خوانده فلان شخص نخوانید ، او را با همان عنوان واقعی‏اش که رسول‏ الله و خاتم النبیین است بخوانید . این آیه فقط به جوهر و هسته

مرکزی اندیشه ختم نبوت اشاره می‏کند و بر آن چیزی نمی‏افزاید . در سوره حجر آیه ۹ چنین آمده است : « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ». ما خود این کتاب را فرود آوردیم و هم البته خود نگهبان آن هستیم . در این آیه با قاطعیت کم نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر و نابودی سخن رفته است . یکی از علل تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید تحریف و تبدیلهایی است‏ که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران رخ می‏داده است و به همین جهت آن‏ کتابها و تعلیمات ، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست می‏داده‏اند . غالبا پیامبران احیا کننده سنن فراموش شده و اصلاح کننده تعلیمات تحریف‏ یافته پیشینیان خود بوده‏اند . ۱۱

گذشته از انبیائی که صاحب کتاب و شریعت و قانون نبوده و تابع یک‏ پیغمبر صاحب کتاب و شریعت بوده‏اند ، مانند همه پیامبران بعد از ابراهیم تا زمان موسی و همه پیامبران بعد از موسی تا عیسی ، پیامبران‏ صاحب قانون و شریعت نیز بیشتر مقررات پیامبر پیشین را تایید می‏کرده‏اند . ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی‏ بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست ، بیشتر معلول نابودیها و تحریف‏ و تبدیل‏های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است . بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده‏ است ، و از او جز این انتظاری نمی‏توان داشت . آنگاه که بشر می‏رسد به‏ مرحله‏ای از تکامل که می‏تواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری‏ کند ، علت عمده تجدید پیام و

ظهور پیامبر جدید منتفی می‏گردد و شرط لازم ( نه شرط کافی ) جاوید ماندن یک دین ، موجود می‏شود . آیه فوق به منتفی شدن مهمترین علت تجدید نبوت و رسالت از تاریخ نزول‏ قرآن به بعد اشاره می‏کند ، و در حقیقت ، تحقق یکی از ارکان ختم نبوت را اعلام می‏دارد . چنانکه همه می‏دانیم در میان کتب آسمانی جهان تنها کتابی که درست و به‏ تمام و کمال دست نخورده باقی مانده قرآن است . بعلاوه ، مقادیر زیادی از سنت رسول به صورت قطعی و غیر قابل تردید در دست است که از گزند روزگار مصون مانده است . البته بعد توضیح خواهیم داد که وسیله الهی‏ محفوظ ماندن کتاب آسمانی مسلمین ، رشد و قابلیت بشر این دوره است که‏ دلیل بر نوعی بلوغ اجتماعی انسان این عهد است . ۱۲

در حقیقت ، یکی از ارکان خاتمیت ، بلوغ اجتماعی بشر است به حدی که‏ می‏تواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد . درباره این مطلب بعد بحث خواهیم‏ کرد . در سراسر قرآن اصرار عجیبی هست که دین ، از اول تا آخر جهان ، یکی‏ بیش نیست و همه پیامبران بشر را به یک دین دعوت کرده‏اند . در سوره‏ شوری آیه ۱۳ چنین آمده است : « شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به‏ ابراهیم و موسی و عیسی ». خداوند برای شما دینی قرارداد که قبلا به

نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم . قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت می‏کرده‏اند ” اسلام ” می‏نهد . مقصود این نیست که در همه‏ زمانها به این نام خوانده می‏شده است ، مقصود این است که دین دارای‏ حقیقت و ماهیتی است که بهترین معرف آن ، لفظ ” اسلام ” است . در سوره آل عمران ، آیه ۶۷ درباره ابراهیم می‏گوید : « ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما » . ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی ، حق جو و مسلم بود . و در سوره بقره آیه ۱۳۲ درباره یعقوب و فرزندانش می‏گوید : ۱۳

« و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون ». ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت کردند : خداوند برای شما دین انتخاب کرده است ، پس با اسلام بمیرید . آیات قرآن در این زمینه زیاد است و نیازی به ذکر همه آنها نیست . البته پیامبران در پاره ای از قوانین و شرایع با یکدیگر اختلاف‏ داشته‏اند . قرآن در عین اینکه دین را واحد می‏داند ، اختلاف شرایع و قوانین را در پاره‏ای مسائل می‏پذیرد . در سوره مائده آیه ۴۸ می‏گوید : « لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا ». برای هر کدام ( هر قوم و امت ) یک راه ورود و یک طریقه خاص قرار دادیم . ولی از آنجا که اصول فکری و اصول عملی که پیامبران به آن دعوت‏ می‏کرده‏اند یکی بوده و همه آنان مردم را به یک شاهراه و به سوی یک هدف‏ دعوت می‏کرده‏اند ، اختلاف شرایع و قوانین جزئی در جوهر و ماهیت این راه‏ که نامش در منطق قرآن ” اسلام ” است تاثیری نداشته است . تفاوت و اختلاف تعلیمات انبیاء با یکدیگر از نوع اختلاف برنامه‏هایی است که در یک کشور هر چند یک بار به مورد اجرا گذاشته می‏شود و همه آنها از یک‏ قانون اساسی الهام می‏گیرد . تعلیمات پیامبران در عین پاره‏ای اختلافات‏ مکمل و متمم یکدیگر بوده است . ۱۴

اختلاف و تفاوت تعلیمات آسمانی پیامبران از نوع اختلافات مکتبهای‏ فلسفی یا سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی که مشتمل بر افکار متضاد است‏ نبوده است ، انبیاء تماما تابع یک مکتب و دارای یک تز بوده‏اند . تفاوت تعلیمات انبیاء با یکدیگر ، یا از نوع تفاوت تعلیمات کلاسهای‏ عالی‏تر با کلاسهای دانی‏تر ، یا از نوع تفاوت اجرائی یک اصل در شرایط و اوضاع گوناگون بوده است . می‏دانیم که دانش آموز در کلاسهای بالاتر نه تنها به مسائلی بر می‏خورد که‏ قبلا به آنها به هیچ وجه بر نخورده است ، بلکه تصورش درباره مسائلی که‏ قبلا یاد گرفته و در ذهن کودکانه خود به نحوی آنها را تجسم داده است‏ احیانا زیر و رو می‏شود . تعلیمات انبیاء نیز چنین است . توحید ، اصل و سنگ اول ساختمانی است که پیامبران دست در کار ساختنش‏

بوده‏اند ، اما همین توحید درجات و مراتبی دارد . آنچه یک عامی به نام‏ خدای یگانه در ذهن خود تجسم می‏دهد با آنچه در قلب یک عارف تجلی می‏کند یکی نیست . عارفان نیز در یک درجه نیستند . ( اگر ابوذر بر آنچه در قلب سلمان است آگاه گردد ، گمان کفر به او می‏برد و او را می‏کشد ) ( ۱ ) . بدیهی است که آیات اول سوره حدید و آخر سوره حشر و سوره ” قل هو الله احد ” برای بشر چند هزار سال پیش – بلکه بشر هزار سال پیش – قابل‏ هضم نبوده است . تنها افراد معدودی از اهل توحید خود را به عمق این‏ آیات نزدیک می‏نمایند . در آثار اسلامی وارد شده پاورقی : . ۱ ” لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله » ” سفینه البحار ، ماده ( ذر ) .

که : ( خداوند چون می‏دانست بعدها افراد متعمق و ژرف اندیشی خواهند آمد ، آیات ” « قل هو الله احد »” و پنج آیه اول سوره حدید را نازل کرد ) ( ۱ ) . شکل اجرائی یک اصل کلی نیز در شرایط گوناگون متفاوت می‏شود . بسیاری‏ از اختلافات در روش انبیاء از نوع تفاوت در شکل اجرا بوده است نه در روح قانون . این مطلبی است که بعد درباره آن سخن خواهیم گفت . قرآن کریم هرگز کلمه ( دین ) را به صورت جمع ( ادیان ) نیاورده است . دین در قرآن همواره مفرد است ، زیرا آن چیزی که وجود داشته و دارد دین‏ است نه دینها . بعلاوه ، قرآن تصریح

می‏کند که دین مقتضای فطرت و ندای طبیعت روحانی‏ بشر است . « : فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها »( ۲ ) . حق جویانه چهره خویش را به سوی دین ، همان فطرت خدا که مردم را بر آن‏ آفریده ، ثابت نگهدار . مگر بشر چند گونه فطرت و سرشت و طبیعت می‏تواند داشته باشد ؟ ! اینکه‏ دین از اول تا آخر جهان یکی است و وابستگی با فطرت و سرشت بشر دارد – که آن نیز بیش از یکی نمی‏تواند باشد – رازی بزرگ و فلسفه‏ای شکوهمند در دل خود دارد و تصور خاصی پاورقی : . ۱ اصول کافی : ج ۱ ص . ۹۱ . ۲ روم / . ۳۰
حرکت کند و دائما تغییر مسیر و تغییر جهت بدهد . اینکه قرآن با اصرار زیاد ، دین را یکی می‏داند و فقط به یک شاهراه‏ قائل است و اختلاف شرایع و قوانین را مربوط به خطوط فرعی می‏داند

، مبتنی‏ بر این اصل فلسفی است . بشر در مسیر تکاملی خود مانند قافله‏ای است که در راهی و به سوی مقصد معینی حرکت می‏کند ، ولی راه را نمی‏داند ، هر چندی یک بار به کسی برخورد می‏کند که راه را می‏داند و با نشانیهایی که از او می‏گیرد دهها کیلومتر راه‏ را طی می‏کند تا می‏رسد به جایی که باز نیازمند راهنمای جدید است ، با نشانی گرفتن از او افق دیگری برایش روشن می‏شود ودهها کیلومتر دیگر را با علاماتی که گرفته طی می‏کند تا تدریجا خود قابلیت بیشتری برای فراگیری‏ پیدا می‏کند و می‏رسد به شخصی که ( نقشه کلی ) راه را از او

می‏گیرد و برای‏ همیشه با در دست داشتن آن نقشه ، از راهنمای جدید بی‏نیاز می‏گردد . قرآن با توضیح این نکته که راه بشر یک راه مشخص و مستقیم است و همه‏ پیامبران با همه اختلافاتی که در راهنمایی و دادن نشانی به حسب وضع و موقع زمانی و مکانی دارند ، به سوی یک مقصد و یک شاهراه هدایت می‏کنند ، جاده ختم نبوت را صاف و رکن دیگر از ارکان آن را توضیح می‏دهد ، زیرا ختم نبوت آنگاه معقول و متصور است که خط سیر این بشر متحول متکامل ، مستقیم و قابل مشخص کردن باشد ، اما اگر همان طور که خود بشر در تکاپو است و هر لحظه در یک نقطه است ، خط سیر او نیز دائما دستخوش تغییر و تبدیل باشد و نهایت و مقصد و مسیر ، مشخص نباشد و در هر برهه‏ای از زمان‏ بخواهد در یک جاده حرکت کند ، بدیهی است که ختم نبوت – یعنی دریافت‏ یک نقشه و برنامه کلی و همیشگی – معقول

و متصور نیست . در سوره بقره آیه ۱۴۳ چنین آمده است : « و کذالک جعلنا کم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول‏ علیکم شهیدا ». و اینچنین شما را – تربیت یافتگان واقعی اسلام را – جماعت وسط و معتدل‏ و متعادل قرار دادیم تا حجت و شاهد بر مردم دیگر باشید و پیغمبر حجت و شاهد بر شما باشد . امت واقعی اسلام از نظر قرآن یک امت وسط و معتدل است . بدیهی است‏ که امت وسط و معتدل و متعادل دست پرورده تعالیم وسط و معتدل است . این‏ آیه امتیاز و خصوصیت امت ختمیه و تعلیمات ختمیه را در یک کلمه ذکر

می‏کند : وسطیت و تعادل . در اینجا پرسشی پیش می‏آید و آن اینکه مگر سایر پیامبران تعلیمات‏ متعادلی نداشته‏اند ؟ در پاسخ این پرسش ذکر مطلبی لازم است : انسان تنها جاندار روی زمین نیست ، و هم تنها جانداری نیست که‏ اجتماعی زندگی می‏کند . جاندارهای دیگری هستند که زندگی اجتماعی دارند با یک سلسله مقررات و نظامات و تشکیلات دقیق . زندگی آنها بر خلاف بشر ، ادواری از قبیل عهد جنگل ، عهد حجر ، عهد آهن ، عهد اتم و غیره پیدا نکرده است ، از اولی که نوع آنها به وجود آمده دارای همین تشکیلات و نظامات بوده‏اند که دارند . این انسان است که به حکم : ” « و خلق‏ الانسان ضعیفا »( ۱ ) انسان ( در پاورقی : . ۱ نساء / . ۲۸

 

بدو خلقت ) ناتوان آفریده شده است ” زندگی‏اش از صفر شروع می‏شود و به‏ سوی بی‏نهایت پیش می‏رود . انسان فرزند رشید و بالغ طبیعت است و از همین رو آزاد و مختار است ، نیازی به قیمومت و سرپرستی مستقیم و هدایت‏ اجباری به وسیله نیروی مرموزی به نام غریزه ندارد . آنچه سایر جانداران‏ با نیروی غیر قابل سر پیچی غریزه انجام می‏دهند ، او در محیط آزاد عقل و قوانین قراردادی انجام می‏دهد : « انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا »( ۱ ) . راه را به او نمودیم ، او خود ( آزادانه و با انتخاب خود ) یا قدر شناس است و یا ناسپاس . راز اینکه در انسان انحراف و سقوط و توقف و انحطاط هست و در سایر جاندارها نیست نیز در همین نکته است . انسان بر خلاف سایر جانداران – که سر جای خود متوقف‏اند و خود قادر نیستند

که خود را جلو ببرند یا به‏ عقب برگردند ، به راست منحرف شوند یا به چپ ، تند بروند یا کند – هم‏ می‏تواند خود را به جلو ببرد و هم می‏تواند به عقب برگردد ، هم قادر است‏ به سوی چپ منحرف شود و هم به سوی راست ، هم می‏تواند تند برود و هم کند ، و بالاخره هم می‏تواند بنده‏ای ( شاکر ) باشد و هم سرکشی ( کافر ) ، از این رو دائما در میان نوسانات افراطی و تفریطی گرفتار است . اجتماع بشری گاه آنچنان جامد و ساکن و اسیر عادات دست و پا گیر می‏شود که نیازمند به نیرویی است که زنجیرها را از او برگیرد و او را به حرکت‏ آورد ، و گاه آنچنان هوس نو خواهی پیدا . پاورقی : . ۱ دهر / . ۳

 

می‏کند که سنن و نوامیس خلقت را فراموش می‏کند ، گاه غرق در غرور و تکبر و خودخواهی می‏شود و نیرویی ضرورت پیدا می‏کند که او را در جهت زهد و ریاضت و ترک خودبینی و رعایت حدود خود و حقوق دیگران براند ، و گاه‏ آنچنان به سستی و لاقیدی و ستمکشی خو می‏کند که جز با بیدار کردن ” منش‏ ” و شخصیت و احساس احقاق حقوق ، چاره نمی‏توان کرد . بدیهی است که تند روی یا کند روی یا انحراف به راست یا چپ هر کدام برنامه مخصوص به خود دارد . برای جامعه منحرف به راست ، نیروی اصلاح کننده باید متمایل به‏ چپ باشد و

برعکس . این است که دوای یک زمان و یک دوره و یک قوم ، برای زمان دیگر و قوم دیگر ، درد و بلای مزمن است ، و این است راز اینکه رسالتها مختلف ، و احیانا به صورت ظاهر ، متضاد جلوه می‏کند : یکی پیامبر جنگ می‏شود و دیگری پیامبر صلح ، یکی پیامبر محبت می‏شود و دیگری پیامبر خشونت و صلابت ، یکی پیامبر انقلابی و دیگری پیامبر محافظه کار ، یکی پیامبر گریان‏ و دیگری پیامبر خندان . راز موقت بودن تعلیمات این گونه پیامبران همین‏ است . بدیهی است که با همه تضادی که میان این گونه رسالتها از نظر روش‏ هست ، از نظر هدف تضاد و

اختلافی نیست ، هدف یکی است : بازگشت به‏ تعادل و افتادن در جاده اصلی . قرآن کریم ضمن قصص پیامبران کاملا نشان می‏دهد که هر کدام از آنها ضمن‏ تعلیمات مشترک مربوط به مبدا و معاد ، بر روی یک نکته بالخصوص تکیه و اصرار داشته و مامور اجرای برنامه خاصی بوده‏اند . این مطلب از مطالعه‏ قصص قرآنی کاملا روشن است .

خطری که غالبا مصلحان اجتماعی به وجود می‏آورند از همین ناحیه است که‏ در یک اجتماع تندرو یا کندرو یا متمایل به راست یا به چپ ظهور می‏کنند و به پیکار مقدسی دست می‏زنند ، اما فراموش می‏کنند یک برنامه معین فقط برای مدت محدودی قابل اجراست و با جامعه کندرو یا تندرو یا چپ رو یا راست رو آنقدر باید پیکار کرد که تعادل خود را باز یابد ، و بیش از آن‏ ، خود مستلزم سقوط و انحراف جامعه از سوی دیگر است . اکنون که این توضیح داده شد می‏توانیم به مفهوم آیه مورد نظر نزدیک‏ شویم . رسالت پیامبر اسلام با همه رسالتهای دیگر این تفاوت را دارد که از نوع‏ قانون است نه برنامه ، قانون اساسی بشریت است ، مخصوص یک اجتماع‏ تندرو یا کندرو یا راست رو یا چپ رو نیست . اسلام طرحی است کلی و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل ، حاوی همه‏ طرحهای جزئی و کار آمد در همه موارد . آنچه در گذشته انبیاء انجام‏ می‏دادند که برنامه مخصوص برای یک جامعه خاص از جانب خدا می‏آورند ، در دوره

اسلام علما و رهبران امت باید انجام دهند ، با این تفاوت که علما و مصلحین با استفاده از منابع پایان ناپذیر وحی اسلامی برنامه‏های خاصی تنظیم‏ می‏کنند و آن را به مرحله اجرا می‏گذارند . قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات موقت و محدود کتب دیگر آسمانی‏ را که مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است در بر دارد . این است که قرآن خود را ” مهیمن ” و حافظ و نگهبان سایر کتب آسمانی‏ می‏خواند :

 

خطری که غالبا مصلحان اجتماعی به وجود می‏آورند از همین ناحیه است که‏ در یک اجتماع تندرو یا کندرو یا متمایل به راست یا به چپ ظهور می‏کنند و به پیکار مقدسی دست می‏زنند ، اما فراموش می‏کنند یک برنامه معین فقط برای مدت محدودی قابل اجراست و با جامعه کندرو یا تندرو یا چپ رو یا راست رو آنقدر باید پیکار کرد که تعادل خود را باز یابد ، و بیش از آن‏ ، خود مستلزم سقوط و انحراف جامعه از سوی دیگر است . اکنون که این توضیح داده شد می‏توانیم به مفهوم آیه مورد نظر نزدیک‏ شویم . رسالت پیامبر اسلام با همه رسالتهای دیگر این تفاوت را دارد که از نوع‏ قانون است نه برنامه ، قانون اساسی بشریت است ، مخصوص یک اجتماع‏ تندرو یا کندرو یا راست رو یا چپ رو نیست . اسلام طرحی است کلی و جامع و همه جانبه

و معتدل و متعادل ، حاوی همه‏ طرحهای جزئی و کار آمد در همه موارد . آنچه در گذشته انبیاء انجام‏ می‏دادند که برنامه مخصوص برای یک جامعه خاص از جانب خدا می‏آورند ، در دوره اسلام علما و رهبران امت باید انجام دهند ، با این تفاوت که علما و مصلحین با استفاده از منابع پایان ناپذیر وحی اسلامی برنامه‏های خاصی تنظیم‏ می‏کنند و آن را به مرحله اجرا می‏گذارند . قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات موقت و محدود کتب دیگر آسمانی‏ را که مبارزه با انواع انحرافها و بازگشت به تعادل است در بر دارد . این است که قرآن خود را ” مهیمن ” و حافظ و نگهبان سایر کتب آسمانی‏ می‏خواند :

« و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب ومهیمنا علیه »( ۱ ) . ما این کتاب را بحق فرود آوردیم در حالی که تایید و تصدیق می‏کند کتب‏ آسمانی پیشین را و حافظ و نگهبان آنهاست . از نصوص اسلامی بر می‏آید که همه پیامبران به حکم اینکه مقدمه ظهور نبوت کلی و ختمی و قانون اساسی یگانه الهی بوده‏اند ، موظف بوده‏اند که‏ نوید اکمال و اتمام دین را در دوره ختمیه به امتهای خود بدهند . خداوند از همه پیامبران چنین پیمانی گرفته است . در نهج البلاغه ، خطبه اول بیان‏ جالبی در این زمینه است : « ولم یخل سبحانه خلقه

من نبی مرسل او کتاب منزل او حجه لازمه او محجه‏ قائمه ، رسل لا تقصربهم قله عددهم و لا کثره المکذبین لهم ، من سابق سمی له‏ من بعده او غابر عرفه من قبله ، علی ذلک نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الاباء و خلفت الابناء ، الی ان بعث الله محمدا رسول الله صلی الله‏ علیه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته ، ماخوذا علی النبیین میثاقه مشهوره‏ سماته ، کریما میلاده » . خداوند هرگز خلق را از وجود یک پیامبر یا کتاب آسمانی یا حجت کافی‏ یا طریقه روشن خالی نگذاشته است ، فرستادگانی که اندکی عدد آنها و بسیاری عدد مخالفانشان پاورقی : . ۱ مائده / . ۴۸

 

آنها را از انجام وظیفه باز نداشته است . هر پیامبری به پیامبر پیشین‏ خود قبلا معرفی شده است و آن پیامبر پیشین او را به مردم معرفی کرده و بشارت داده است . به این ترتیب نسلها پشت سر یکدیگر آمد و روزگاران‏ گذشت تا خداوند محمد ( صلی الله علیه و آله ) را به موجب وعده‏ای که‏ کرده بود ، برای تکمیل دستگاه نبوت فرستاد در حالی که از همه پیامبران‏ برای او پیمان گرفته بود . علائم او معروف و مشهور و ولادت او بزرگوارانه‏ بود . از پیغمبر اکرم دو جمله لطیف در این زمینه وارد شده ، یکی اینکه‏ فرموده است : « نحن الاخرون السابقون یوم القیامه » ( ۱ ) . ما در دنیا پس از همه پیامبران و امتها آمده‏ایم ، اما در آخرت در صف‏ مقدم هستیم و دیگران پشت سرما هستند . دیگر اینکه فرمود : « آدم و من دونه

تحت لوائی یوم القیامه » ( ۲ ) . تمام پیامبران در قیامت زیر پرچم من‏اند . علت این سبقت و تقدم در قیامت و علت اینکه همه پیامبران در آن جهان‏ در زیر پرچم این پیامبر هستند این است که همه مقدمه‏اند و این نتیجه ، وحی آنها در حدود یک برنامه موقت بوده و وحی این پیغمبر در سطح قانون‏ اساسی کلی همیشگی است . بزرگان اسلامی پاورقی : . ۱ بحار ، ج / ۶ ص ۱۶۶ و صحیح مسلم ، ج / ۳ ص . ۷ . ۲ علم الیقین فیض ، ص ۵ سفینه البحار ، ماده ( لوی ) جامع الصغیر ، ج / ۱ ص . ۱۰۷

اول فکر آخر آمد در عمل
خاصه فکری کو بود وصف ازل
شبستری می‏گوید :
یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق خدا جمله مسافر
در این ره انبیا چون ساربان‏ان
دلیل و رهنمای کاروان‏اند

و زیشان سید ما گشته سالار
” هم او اول هم او آخر در این کار “
احد در میم احمد گشت ظاهر
” در این دور اول آمد عین آخر )
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندرین یک میم غرق است
بر او ختم آمده پایان این راه

بدو منزل شده ” ادعوا الی الله “
مقام دلگشایش جمع جمع است
جمال جانفزایش شمع جمع است
شده او پیش و دلها جمله در پی
گرفته دست جانها دامن وی

قرآن کریم اصل نوید و ایمان و تسلیم پیامبران پیشین را به پیامبرانی که‏
پس از آنها می‏آیند ( و به طریق اولی خاتم انبیاء ) و وظیفه داری اینکه‏
امت خود را نیز بدین جهت تبلیغ کنند و آنها را آماده تعلیمات پیامبران‏
بعدی بنمایند ، و همچنین تایید و تصدیق پیامبران بعدی پیامبران پیشین او
و اینکه خداوند از پیامبران بر این نوید و تسلیمها و تایید و تصدیقها

پیمان شدید گرفته است اینچنین ذکر کرده است :
« و اذا اخذ الله میثاق النبیین لما اتیتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم‏
رسول مصدق لما معکم لتومنن به و لتنصرنه قال‏ء اقررتم و اخذتم علی ذلکم‏
اصری قالو اقررنا قال فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین » ( ۱ ) .
پاورقی :
. ۱ آل عمران / ۸۱
.

به یادآر هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که زمانی که به‏
شما کتاب و حکمت دادم سپس فرستاده‏ای آمد که آنچه با شماست تصدیق‏
می‏کند ، به او ایمان آورید و او را یاری نمایید . خداوند گفت آیا اقرار
و اعتراف کردید و این بار را به دوش گرفتید ؟ گفتند اقرار کردیم . گفت‏
پس همه گواه باشید ، من نیز از گواهانم .

پیوند نبوتها و رابطه اتصالی آنها می‏رساند که نبوت یک سیر تدریجی به‏
سوی تکامل داشته و آخرین حلقه نبوت ، مرتفع‏ترین قله آن است . عرفای‏
اسلامی می‏گویند ” الخاتم من ختم المراتب باسرها ” یعنی پیامبر خاتم آن‏

است که همه مراحل را طی کرده و راه نرفته و نقطه کشف نشده از نظر وحی‏
باقی نگذاشته است . اگر فرض کنیم در یکی از علوم همه مسائل مربوط به آن‏
علم کشف شود ، جایی برای تحقیق جدید و کشف جدید باقی نمی‏ماند . همچنین‏
است مسائلی که در عهده وحی است ، با کشف آخرین دستورهای الهی جایی‏
برای کشف جدید و پیامبر جدید باقی نمی‏ماند . مکاشفه تامه محمدیه‏

کامل‏ترین مکاشفه‏ای است که در امکان یک انسان است و آخرین مراحل آن‏
است . بدیهی است که هر مکاشفه دیگر بعد از آن مکاشفه ، جدید نخواهد بود

، از قبیل پیمودن سرزمین رفته شده است ، سخن و مطلب جدید همراه نخواهد
داشت ، سخن آخر همان است که در آن مکاشفه آمده است :
« و تمت کلمه ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم
( ۱ ) .
پاورقی :
. ۱ انعام / . ۱۱۵
سخن راستین و موزون پروردگارت کامل شد ، کسی را توانایی تغییر دادن‏
آنها نیست . او شنوا و داناست .
مرحوم فیض در علم الیقین صفحه ۱۰۵ از یکی از بزرگان چنین نقل می‏کند :
” مقصود و هدف در فطرت آدمیان رسیدن به مقام قرب الهی است و این‏
جز با راهنمایی پیامبران امکان پذیر نمی‏باشد . از این رو نبوت جزء نظام‏
هستی قرار می‏گیرد و البته مقصود و هدف ، مرتبه اعلی و آخرین درجه نبوت‏
است نه اولین درجه . آن نبوت طبق سنت الهی تدریجا کمال می‏یابد ،

همچنانکه یک عمارت تدریجا ساخته می‏شود . و همچنانکه در ساختن عمارت‏
پایه‏ها و دیوارها هدف نیست ، هدف صورت کامل خانه است ، نبوت نیز
چنین است ، هدف صورت کامل آن است و در همین جاست که نبوت خاتمه‏

می‏پذیرد و پایان می‏یابد و زیاده نمی‏پذیرد ، زیرا زیاده بر کمال نقص است‏
و انگشت زیادی را می‏ماند . پیغمبر اکرم در حدیث معروف به همین معنی‏
اشاره کرد که گفت : مثل نبوت مثل خانه‏ای است که ساخته شده و جای یک‏
خشت در آن باقی است ، من جای آن خشت آخرینم ، یا من گذارنده آن خشت‏
آخرینم ” ( ۱ ) .
بیانات گذشته می‏تواند دورنمایی از سیمای اندیشه ختم
پاورقی :
. ۱ متن حدیث را مجمع البیان در ذیل آیه ۴۰ سوره احزاب به نقل از
صحیح بخاری و مسلم چنین آورده است :
” انما مثلی فی الانبیاء کمثل رجل بنی دارا فاکملها و حسنها الا موضع‏
لبنه فکان من دخل فیها فنظر الیها قال ما احسنها الا موضع هذه اللبنه فانا
موضع هذه اللبنه ختم بی الانبیاء » ” .

نبوت در میان اندیشه‏های اسلامی رسم کند و پایه‏ها و ارکان آن را ارائه‏
دهد .
معلوم شد اندیشه ختم نبوت بر این پایه است که اولا مایه دین در سرشت‏
بشر نهاده شده است ، سرشت همه انسانها یکی است ، سیر تکاملی بشر یک‏
سیر هدفدار و بر روی یک خط مشخص و مستقیم است ، از این رو حقیقت دین‏
که بیان کننده خواستهای فطرت و راهنمای بشر به راه راست است یکی بیش‏
نیست .
ثانیا یک طرح به شرط فطری بودن ، جامع بودن ، کلی بودن و به شرط

مصونیت از تحریف و تبدیل و به شرط حسن تشخیص و تطبیق در مرحله اجرا
می‏تواند برای همیشه رهنمون و مفید و ما در طرحها و برنامه‏ها و قوانین‏
جزئی بی نهایت واقع گردد . مباحث آینده بهتر این مطلب را روشن خواهد
کرد . اکنون به بررسی و پاسخ پرسشهایی که در آغاز گفتار اشاره شد
می‏پردازیم .
دروازه‏های آسمان

اولین پرسشی که اندیشه ختم نبوت به وجود می‏آورد درباره رابطه انسان با
جهان غیب است . چطور می‏شود که انسان اولیه با همه بدویت و بساطت ، از
طریق وحی و الهام با جهان غیب ارتباط پیدا کرده و دروازه‏های آسمان به‏
روی او باز بوده است ، اما بشر پیشرفته کمال یافته بعدی از این موهبت‏
محروم و درهای آسمان به رویش بسته شده است ؟ آیا واقعا استعدادهای‏
معنوی و روحی بشر کاهش یافته و بشریت از این نظر تنزل کرده است ؟
این شبهه از این پندار پدید آمده که ارتباط و اتصال معنوی

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.