مقاله صبر از دیدگاه مولای متقیان
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله صبر از دیدگاه مولای متقیان دارای ۷۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله صبر از دیدگاه مولای متقیان کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله صبر از دیدگاه مولای متقیان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله صبر از دیدگاه مولای متقیان :
حضرت علی علیه السلام پایه های صبر را چهار چیز برشمردند :
والصبر منها علی اربع شعب :علی الشوق والشفق والزهد والترقب
دراینجا و در این قسمت به شرح پایه های صبر می پردازیم و ابتدا از شوق که اولین پایه های آن است آغاز می نمائیم.
شوق و رغبت:
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیان این پایه از صبر می فرمایند :
«فمن اشتاق الی الجنه سلاعن الشهوات »
آن کس که اشتیاق به بهشت دارد شهواتش کاستی می گیرد .
حضرت (علیه السلام) در این توضیح دو نوع شوق و رغبت را در مقابل یکدیگر قرار داده اند : یکی شوق رسیدن به بهشت و دیگری شوق به شهوات.
در ابتدا باید دانست شهوت چیست و این مفهوم چه مصادیقی در بردارد.
در تعریف لغوی شهوت گفته اند «شهی النسیء » یعنی دوست داشت آن را و شهوت یا شهوات یعنی خواهانی تن ، آرزو. ۱
آنچه از این تعریف به ذهن انسان می رسد هر آنچه است که جسم خاکی انسان خواهان و آرزومند آن باشد از قبیل خوراک، پوشاک ، زینتها ، نیازهای جنسی و ; برای اینکه بیشتر و بهتر بتوانیم این سخن امیر المؤمنین (علیه السلام) را درک نمائیم بهتر است بیشتر درمورد شهوات و خواسته های انسان بررسی شود.
آنچه از کتابهای روانشناسان در مورد خواسته های انسان برمی آید این است که رفتار انسان همیشه ناشی از عواملی است که به دو دسته تقسیم می گردند: « یک دسته خصوصیات، توانائی ها و قدرتهای کم و بیش دائمی هستند و دسته ی دیگر یک رشته مراحل موقتی اند که مهمترین آنها را انگیزه ها تشکیل می دهند ; انگیزه در آدمی ایجاد نیرو می کند. مثلا گرسنگی یا تشنگی درفرد حالتی به وجود می آورند که درتعقیب هدفهای مربوطه کوشش می نماید ..مثلا گرسنگی ایجاد انقباضات دردناک شکمی وتشنگی خشکی دهان وگلو را سبب می شود .این محرکها باعث هدایت رفتار خواهند شد وارگانیزم درتکاپوی غذا وآب می افتد ; انگیزه درروانشناسی مانند مفهوم مغناطیس درفیزیک است وبرای توضیح وتوصیف رفتار بکار میرود »۲
انگیزه های اصلی انسان شامل گرسنگی ،تشنگی ،جنسی ، انگیزه های مادری واکتشاف (کنجکاوی) می شود ۳ که البته درمیان این انگیزه ها شدت وضعف هم وجود دارد مثلا براثر تشنگی زیاد ،انسان گرسنگی خویش را فراموش می کند ویا گرسنگی بیشتر از نیاز جنسی درانسان کشش ایجاد می کند بطوریکه شخص گرسنه دیگر علاقه ای به برطرف کردن مثلا حس کنجکاوی خویش ندارد .
امروزه روانشناسان به طرح نیازها از دیدگاه «مازلو» بیش ازهمه اهمیت می دهند. دراین نیازها به صورت یک سلسله از پائین به طرف بالا تنظیم گردیده است . طبقه ی بالاتر استحکام نخواهد یافت مگر اینکه طبقه های پائین استحکام داشته باشند. دراین سلسله مراتب دو دسته نیاز وجود دارد : یکی نیازهای بنیادی ودوم نیازهای رشد یا رده بالا .
نیازهای کمبود یا بنیادی از این قرار است:
ا- نیازهای فیزیولوژیک
۲- نیازهای امنیتی
۳- نیازهای عشق و وابستگی
۴- به عزت نفس.
نیازهای رشد بدین شرح است :
۱- نیازهای شناختی
۲- نیازبه زیبایی شناختی
۳- نیاز به خود شکوفایی.
نیازهای فیزیولوژیک با دفع نیازهای بدنی مثل غذا ،آب ،خواب واکسیژن ارتباط دارد . تجربه نشان داده است که وقتی اکثر افراد به غذا وآب نیاز دارند ، به عشق ودلبستگی ویا حرمت نفس هیچگونه توجهی ندارند . تاریخ به نمونه های فراوانی اشاره دارد. مجله ی «ادمنتون» ازقول یکی از بازماندگان قحطی سال ۱۹۳۳ دراوکراین که حدود ۵/۴ میلیون نفر تلفات داشت می نویسد : همه ی فکر وذکر مردم غذا بود هیچ اندیشه یا وضع دیگری جز غذا توجه قحطی زدگان را به خود جلب نمی کرد نسبت به هیچکس احساس همدردی نمی شد ; هرکس چون حیوان گرسنه ای به نظر می رسید ومانند یک جانور وحشی به غذا حمله می برد همه ی رفتار های طبیعی وانسانی به فراموشی سپرده شده بودند.»۴
دربالاترین رده نیازها، نیاز به خود شکوفایی دیده می شود همان طور که از آن تعبیر به رشد می شود. خودشکوفایی یا رشد ازدیدگاه «مازلو» دارای این تعریف است : « آنچه آرزوی انسان است وباید به آن نائل شود تا به آرامش وامنیت دست یابد » ۵
با توجه به تعریف لغوی شهوت که همان خواسته های تن است ومطالبی که درمورد نیازهای انسان گفته شد می توان نتیجه گرفت که منظور ازشهوات همان نیازهای بنیادین وفیزیولوژیک انسان است . نیازهای رشد را نمی توان جزء نیازهای تن خاکی انسان دانست همانطور که درطبقه بندی نیازها هم جزء نیازهای فیزیولوژیک قرار نگرفته است .
همانطور که گفته شد امیرالمؤمنین علیه السلام دراین حکمت به مقابله دونوع خواسته ی انسان پرداخته است. دریک طرف شهوات که همان نیازهای فیزیولوژیک انسان است ودرطرف دیگر شوق به بهشت که همان نیاز به رشد انسان است ومی فرمایند : «هرکس شوق به بهشت پیدا کرد شهواتش کاستی می گیرد »
امام علیه السلام نفرمودند : شهواتش را فراموش می کند .
چون اگر اینگونه شود زندگی انسان ادامه ناپذیر خواهدشد . زیرا همانطور که قبلا گفته شد نیازهای فیزیولوژیک بنیادی هستند وبدون تأمین آنها حتی نوبت به احساس کردن یا اهمیت دادن به نیازهای رده بالا نخواهد رسید . پس منظور امیرالمؤمنین علیه السلام از اینکه فرمودند :« شهوات کاستی می پذیرد » چیست؟
برای روشن شدن پاسخ مثالی می زنیم :
درموارد بسیاری انسانها بین دو چیز ، دوشخص ، دوبرنامه یا دوراه یکی را بیشتر از دیگری دوست دارند . مثلا شخصی یک غذا را بیشتر از دیگری می پسندد وازخوردن آن لذت بیشتری می برد. بدیهی است دریک شرایط عادی که امکان استفاده از هردونوع غذا برای او فراهم است آن را که بیشتر می پسندد انتخاب می کند وشاید حتی ذره ای هم از اینکه غذای دیگررا انتخاب نکرده احساس پشیمانی نکند .
درمورد نیازهای فیزیولوژیک ونیازهای رشد هم همین تقابل وجود دارد . انسانها با ایجاد نیازهای رشد درخود به مقامی می رسند که اهمیت نیازهای فیزیولوژیک دردیدگاه آنها به حداقل خود وفقط درحد رفع نیاز می رسد . هیچگونه لذتی نسبت به شهوات درانسان ایجاد نمی گردد. زیرا این لذت
جای خود رابه لذات دیگری که درتأمین نیازهای رشد او نهفته شده است داده اند . همانطور که یک دانش آموز برای دستیابی به احساس پذیرفته شدن درجمع دوستان ، از خواب وخوراک خویش به حداقل اکتفا نموده وبرای رسیدن به نمره مورد علاقه اش تلاش می کند ، انسان رشد یافته هم دردرجاتی به مراتب بالاتر ،فقط هدف خود را دردستیابی به مقام رضای پروردگار دربهشت الهی می بیند ودراین راه نیازهای فیزیولوژیک برایش فقط حکم یک وسیله را دارند ولاغیر.
پس از روشن شدن بحث، اینک این سئوال مطرح می گردد که شوق به بهشت پیداکردن چه ربطی به صبر دارد ؟
واینکه رغبت به دستیابی به بهشت یکی از پایه های صبر عنوان شده است یعنی چه ؟
این بحث مربوط می گردد به چگونگی پیدایش شوق به بهشت درانسان . چگونه می شود که انسان علاقه ی خویش را به شهوات یا همان نیازهای فیزیولوژیک کم کرده ولذت واقعی را دررسیدن به مقام رضای پروردگار درجنات عدن بیابد ؟
پاسخ این سئوال مقدمه ای نسبتا مفصل می خواهد، برای اینکه بتوانیم علاقه ی خویش را نسبت به چیزی کم یا زیاد کنیم باید به منشأ پیدایش این علاقه بازگردیم .
شیر آبی را درنظر بگیرید که بازاست وآب آن به ظرفهای مختلفی سرازیر می گردد .برای اینکه میزان آب یک ظرف را کم یا زیاد کنیم باید به شیر آب بازگشت ومانعی بین آب وظرف مورد نظر قرار داد .
همینطور است علاقه ی انسان به شهوات ازیک طرف وبهشت عدن ازطرف دیگر . باید منشأ پیدایش علاقه درانسان را پیدا کرد.طبق آیات فراوان قرانی ،تحقیقات وکتب مختلفی که موجود است درمی یابیم که منشأ ایجاد حب وبغض درانسان قلب اوست .
این قلب ، غیر ازاین قلب صنوبری ماهیچه ای است که درجسم خاکی انسانها می تپد . قلب مورد نظرهمان قلبی است که درروح ملکوتی بشر نهفته است ومنشأ هرعلاقه مندی یا نفرتی درانسان می باشد .
اینکه ما به خوردن غذایی اقدام می کنیم ناشی از همان انقباضات معدی است وترشحاتی که درخون صورت گرفته و ایجاد انگیزه ی گرسنگی کرده است اما اینکه ما به خوردن غذایی علاقه مند هستیم ،ربطی به ترشحات هورمونها درخون وارتباط آنها درمغز با مراکز احساس گرسنگی ندارد . این علاقه مندی مربوط به مرکز دیگری است که همان قلب انسانهاست . تفاوت این دو مرکز وقتی مشهود می گردد که می بینیم فردی با اینکه هیچگونه علاقه ای به غذائی ندارد ، اما برای رفع نیاز خود به آن که گرسنگی موجب آن است اقدام به خوردن آن غذا می کند . ولی شخص دیگری با اینکه می داند غذایی برای او مفید نیست به خاطر علاقه ی وافری که به آن دارد ضرراتش را به جان خریده وآن را می خورد . وقتی بعد از خوردن غذا اثرات ناشی از خوردن آن ، به فرد روی می آورد ، ممکن است احساس درد وناراحتی کند اما این احساس برای او اهمیت چندانی ندارد وفرد ازکار خویش پشیمان نخواهد گشت ودرموقعیت مشابه دیگری بازهم به خوردن آن غذا اقدام خواهد نمود . ارگانیزم بدن او از آن غذای خاص ، نامتعادل شده وسلامت فرد به خطر می افتد ولی او بازهم دست از کارخویش برنخواهد داشت .
این مغزاست که ورودی های بدن را کنترل نموده ودربرابر آنها واکنش نشان می هد ولی پیدایش احساس علاقه مندی یا نفرت نسبت به غذا ، مربوط به سیستم دیگری است که قلب نام دارد وگاه برخلاف مغزعمل نموده وبه آنچه که مغز دربرابرش عکس العمل منفی دارد فرمان می دهد . مثلا برخی از پزشکان با اینکه به مضرات سیگار بهتر از دیگران آگاهند بازهم سیگار می کشند. با مقدمه ای که ذکر شد علت رفتار این پزشکان روشن می شود :
زیرا درقلب آنها احساس علاقه مندی به سیگار وجود دارد .
پس تا کنون معلوم شد که منشأ ایجاد شوق ورغبت، درقلب انسان است . میل به شهوات از قبیل خواب وپوشاک ، میل به پول ،ثروت اندوزی وعلاقه به همسر ،فرزند ، پدرومادر ویا احساس بغض نسبت به بعضی اعمال زشت مثل دروغگویی ،غیبت ،تهمت وافترا وازطرف دیگر میل به صداقت ، جوانمردی ،نوعدوستی و; همه وهمه ناشی از قلب انسانها ست . پس نتیجه می گیریم که برای کم یا زیاد کردن میل یا بغض خویش نسبت به امر یا چیزی ، باید برروی قلب خویش کار نمود.
آنقدر باید برروی قلب کارکرد تا وابستگی وعلاقه به شهوات درانسان کشته شود وقسمتی از قلب که علاقه به دنیا وما فیها از قبیل زن وفرزند ومال وثروت دنیا بوده، بمیرد . از طرف دیگر ، قسمت ایجاد کننده ی محبت نسبت به خوبیها ، اعمال صالحه، دین مداری و; درقلب زنده گردد. این همان سخن امیرالمؤمنین علیه السلام است که دروصیت به امام حسن علیه السلام می فرمایند :
احی قلبک بالموعظه وامته بالزهاده
یعنی قلب خود را با موعظه زنده کن وبا زهد بمیران .
به عبارت دیگر شوق به بهشت را دردلت ایجاد کن تا ازشهوات رویگردان شود . مطمئنا کارکردن برروی مرکز علاقه مندی های خود، کار بسیار سختی است. آنقدر باید با موعظه یا پند واندرز ،همنشینی با علماء وعرفا ،پست جلوه دادن دنیا وبا کف نفس از پیروی آرزوها برروی قلب تأثیر گذاشت تا اندک اندک ،رنگ حب به شهوات از دل برود وقلب فقط محل ارتباط با خدا ومحبین او گردد.
در یاداشتهای شهید مطهری در ذیل عنوان ماهیت و ارزش ایمان می خوانیم:
انسان به حسب واقع متصل است به مبدا کائنات ایمان، شعور به این اتصال و به تعیر دیگر انعکاس این اتصال و ارتباط در شعور بشر است. از نظر دیگر می توان گفت که ایمان نوعی دیگر از اتصال است غیر از اتصال تکوینی یعنی ایمان صرف شعور به اتصال نیست. علم به اتصال می تواند با جحود سازگار باشد:
(و حجدوابها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا)۶ بلکه ایمان ، اتکا و التجا و استمداد از مبدا کائنات است به عبارت دیگر ایمان ، اتصال بنده است به خدا. پس خود ایمان نوعی برقراری ارتباط و اتصال است میان بشر و مبدا کائنات. پس آن چه در چند سطر پیش گفتیم که انسان به حسب واقع متصل است و ایمان شعور است به آن اتصال، سخن صحیحی نیست . شک نیست که ایمان، شعور به اتصال موجود است ولی صرف آگاهی از اتصال نیست ، بلکه برقراری نوعی ارتباط متقابل است میان انسان و کائنات و خالق کائنات.۷
با توجه به مقدمه ای که ذکر کردیم معنای صبر و رابطه اش با ایجاد شوق به بهشت در قلب انسان مشخص می گردد. ایجاد محبت در دل ، کار آسانی نیست. آن قدر باید تلخی کشید تا بالاخره صبر، این درخت تنومند، در قلب انسان ریشه بدواند. آن گاه که این درخت ثمر داد، دیگر انسان در برابر شهوات دنیوی، همچون فرد مرده ای است که هیچ تکاپو و تلاشی برای به دست آوردن آنها نخواهد کرد. از غذای خویش فقط به همان مقدار کفایت می کند که در مسیر کمال، به مشکل برنخورد و گرنه محب قرار گاه ابدی در زیر سایه ی نعمات پروردگار کجا و حب زر و زیور و مال دنیوی کجا ؟!
این است معنای زنده بودن قلب و تکاپوی آن در مسیر رشد و مرده بودن آن در مسیر تمتع دنیوی.
شهید مطهری هم در مورد معنای ایمان که مقرون به نوعی تکاپو و هیجان است می فرمایند:
در مورد هر علم و عقیده و یقینی استعمال کلمه ی ایمان صحیح نیست . صحیح نیست که گفته شود که فلان شخص ایمان دارد به این که خواص آهن ربا مثلا چنین است یا خواص اعداد و مقادیر چنین است. بلکه در موردی صحیح است که تولید امنیت و طمانینه نماید و نگرانی و اضطراب و
هراسی را سلب کند. یعنی باید مطلب مورد نظر از اموری باشد که با سرنوشت ، هدف و زندگی سر و کار داشته باشد. از این جا معلوم می شود که ایمان، اعتقاد خشک و خالی نیست، اعتقادی است مقرون به نوعی شور و هیجان و احساسات. شاید از موارد استعمال کلمه ی ایمان ، مفهوم ضمنی علاقه و حب و عشق و گرایش که لازمه اش تفانی و تفادی در راه عقیده است، استفاده شود.۸
سیمایی که راشدین در قرآن دارند موید مطالبی است که در بالا ذکر شد:
« و اعلموا ان فیکم رسول الله لو یطیعکم فی کثیر من الامر لعنتم ولکن الله حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کره الیکم الفکر و الفسوق و العصیان ، اولئک هم الراشدون »۹
و بدانید رسول خدا در میان شما هست، اگر در بسیاری از امور، رای شما را پیروی کند، خود به رنج و زحمت می افتید ولیکن خدا به (لطف خود) مقام ایمان را محبوب شما گردانید و در دلهایتان نیکو بیاراست و کفر و فسق و معصیت را زشت و منفور نظرتان ساخت و اینان به حقیقت رشد یافتگان هستند.
در مقابل راشدین که ایمان در قلبهای آنان آراسته شده است گروهی هم هستندکه تمایلات انسان دوستانه، دین مدارانه و بر صراط رشد، در قلبهای آنان مرده است و اعمال زشت آنان برایشان زیبا جلوه داده شده است:
یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا اباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر علی الایمان۱۰
ای اهل ایمان، شما پدران و مادران خود را نباید دوست بدارید اگر که آنها کفر را بر ایمان برگزینند.
کافران که در مقابل مومنان قرار دارند، نیازهای رشد خود را به فراموشی سپرده و بر روی گیرنده های اصلاح جویانه ی خود پرده ی غفلت و گناه کشیده اند. به رفع نیازهای فیزیولوژیک خویش بسنده کرده و به حیات حیوانی خود قانع اند . در واقع می توان گفت ، کافران مصداق عکس سخن حضرت علیه السلام هستند یعنی آنها کسانی هستند که شوق به شهوات آنها را از شوق به بهشت باز داشته است.
آنان کسانی هستند که بر قلبهایشان مهر خورده است.
«ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم / ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم وعلی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم »۱۱
کسانی که کافر شدند برای آنها یکسان است که آنها را بترسانی یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد/ خداوند بر قلبها و گوشهای آنها، مهر نهاده و بر چشمان آنان پرده ای و ایشان را در قیامت عذابی بزرگ خواهد بود.
در آیه ای دیگر خداوند می فرماید:
« زین للناس حب الشهوات من النساء و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسمومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوه الدنیا و الله عنده حسن الماب»۱۲
برای مردم (ظاهر بین ، دنیا پرست و کوته نظر) حب شهوات از قبیل زنان و فرزندان و همیانهای زر و سیم و اسبهای با نشان نیکو و چهارپایان و مزارع، نیکو جلو داده شده است. اینها کالاهای زندگی دنیاست و نزد خداست همان منزل بازگشت نیکو (که بهشت لقای الهی و نعمت باقی ابدیست)
این آیه تاییدی است برای آنچه قبلا ذکر کردیم. خداوند حال مردمی را توصیف می کندکه به زندگی پست و دنیوی قناعت نموده اند و احساسات متعال و نیازهای رده بالای خویش را به فراموشی سپرده اند . خداوند می فرماید بهشت لقای الهی بهتر است از کالای بی ارزش دنیا که در نگاه شما، در قلبهای مهر خورده شما ، ارزشمند جلوه داده شده است. به عبارت دیگر همان سخن علی علیه السلام است گویا خداوند متعال می فرماید: حب به بهشت را در دلهای خویش جای دهید تا از شهوات رویگردان شوید.
ترس از آتش جهنم، پایه ی دوم صبر:
پس از بررسی پایه ی اول صبر که خود پایه ی اول ایمان است، نوبت به پایه دوم صبر می رسد که امیر المومنین (علیه السلام) درباره آن فرمودند:
و من اشفق من النار اجتنب المحرمات
آن کس که از آتش جهنم بترسد از حرام دوری می گزیند.
در فراز قبلی از این حکمت ، پایه انجام شهوات، شوق و رغبت و احساس لذتی بود که از رفع حاجات مادی انسان ایجاد می گشت. و حضرت علیه السلام به مقابله ی دو نوع شوق پرداختند که اگر یکی بر دیگری غلبه کند میل انسان به همان طرف خواهد بود. حال چه آن طرف ورطه ی فساد و ناپاکی باشد و چه جنت خلد که وعده ی راست پروردگار جهانیان است.۱۳
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.