مقاله چکیدهای در مورد سوره شوری
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله چکیدهای در مورد سوره شوری دارای ۳۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله چکیدهای در مورد سوره شوری کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله چکیدهای در مورد سوره شوری،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله چکیدهای در مورد سوره شوری :
چکیدهای در مورد سوره شوری
این سوره پیرامون مسئله وحی سخن میگوید که خود نوعی تکلم از ناحیه خدای سبحان با انبیاء و رسل او است. همچنان که میبینیم در آغاز میفرماید «کَذالِکَ یُوحی اِلَیْکَ وَ اِلیَالَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللهُ ;» و در آخر هم میفرماید «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ اَنْ یُکَلَّمَهُ اللهُ اِلاّ وَحْیاَ»ـ تا آخر سوره و نیز در بین سوره هم چند نوبت سخن از وحی میآورد؛ یکجا میفرماید: «وَ کَذالِکَ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیاً ;» جایی دیگر میفرماید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً ;» و نیز میفرماید «اَللهُ الَّذی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِلْحَقَّ وَ الْمیزانَ ;» و همچنین چند نوبت در سوره سخن از رزق به میان آورده چون وحی خود رزقی است برای انبیاء.
بنابراین مسئله وحی موضوعی است که در این سوره محور کلام قرار گرفته. و اما مطالب دیگر از قبیل آیات توحید و صفات مؤمنین و کفار، و سرانجامی که هر یک از این دو فریق دارند، و بازگشتشان به خدای سبحان در روز قیامت، از باب «الکلام یجّر الکلام= حرف، حرف میآورد» میباشد، و منظور اولی سوره نیست.
این سوره در مکه نازل شده ـ مگر چند آیه آن که استثناء شده است، و آیه «وَالَّذینَ استَجابَوا لِرَبِّهمْ» تا آخر سه آیه، و یکی هم آیه «قُلْ لا أسْألُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّهَ فی الْقُرْبی» تا آخر چهار آیه است
«حم عسق»
این پنج حرف از حروف مقطعه است که در اوائل چند سوره از سورههای قرآن آمده، و این از مختصات قرآن کریم است و در هیچ کتاب آسمانی دیگر دیده نمیشود.
مفسرین ـ قدماء و متأخرین ـ در تفسیر آنها اختلاف کردهاند، و صاحب مجمعالبیان، مرحوم طبرسی در تفسیر خود یازده قول از آنها در معنای آن نقل کرده.
۱ـ این حروف از متشابهات قرآن است که خدای سبحان علم به آن را به خود اختصاص داده، و در ذیل آیه هفتم از سوره آل عمران فرموده «تأویل متشابهات را جز خدا کسی نمیداند».
۲ـ هر یک از این حروف مقطعه نام سورهای است که در آغازش قرار دارد.
۳ـ این حروف اسمائی هستند برای مجموع قرآن.
۴ـ مراد از این حروف این است که بر اسماء خدای تعالی دلالت کنند. پس معنای «الم» «أنا الله اعلم»؛ و معنای «المر» «أنا الله اعلم و أری»؛ و معنای «المص» «أنا الله اعلم و افضل» میباشد. و در حروف «کیعص» کاف از «کافی» و هاء از «هادی» و یاء از «حکیم» و عین از «علیم» و صاد از «صادق» گرفته شده ـ این مطلب از ابنعباس روایت شده است.
و حروفی که از اسماء خدا گرفته شده طرز گرفته شدنش مختلف است، بعضی از حروف از اول نام خدا گرفته شده ـ مانند کاف که از «کافی» است ـ و بعضی از وسط گرفته شده ـ مانند یاء که از «حکیم» است ـ و بعضی از آخر گرفته شده ـ مانند میم که از «اعلم» گرفته شده.
۵ـ این حروف اسمائی از خداست اما مقطعه و بریده که اگر از مردم کسی بتواند آنها را آنطور که باید ترکیب کند به اسم اعظم خدا دست یافته، همانطور که از ترکیب «الر» و «حم» و «ن» «الرحمان» درست میشود، و همچنین سایر حروف. چیزی که هست ما انسانها قادر بر ترکیب آن نیستیم. این معنا از سعیدبن جبیر روایت شده.
۶ـ این حروف سوگندهایی است که خدای تعالی خورده، و مثل اینکه خداوند به این حروف سوگند میخورده بر اینکه قرآن کلام او است. و اصولاً حروف الفباء دارای شرافتی هستند، چون با همین حروف است که کتب آسمانی و اسماء حسنای خدا و صفات علیای او، و ریشه لغتهای امتهای مختلف درست میشود.
۷ـ این حروف اشاراتی است به نعمتهای خدا و بلاهای او و مدت زندگی اقوام و عمر و اجلشان.
۸ـ مراد از این حروف این است که اشاره کند به اینکه امت اسلام تا آخر دهر باقی میماند و منقرض نمیشود، حساب جمل هم که نوعی محاسبه است براین معنا دلالت دارد.
۹ـ مراد از این حروف همان حروف الفباء است، چیزی که هست با ذکر نام بعضی از آنها از ذکر بقیه بینیاز بوده، در حقیقت خواسته است بفرماید: این قرآن از الفباء ترکیب شده.
۱۰ـ این حروف به منظور ساکت کردن کفار در ابتدای سورهها قرار گرفته چون مشرکین به یکدیگر سفارش میکردند «مبادا به قرآن گوش دهید، و هر جا کسی قرآن میخواند سر و صدا بلند کنید تا صوت قرآن در بین صوتهای نامربوط گم شود» قرآن این جریان را در آیه «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْانِ وَ الْغَوْا فیهِ ;» حکایت فرموده. و گاهی میشد که در هنگام شنیدن صوت قرآن سوت میزدند، و بسا میشد کف میزدند، و بسا میشد صداهای دسته جمعی درمیآوردند تا رسول خدا را در خواندن آن دچار اشتباه سازند، لذا خدای تعالی در آغاز بعضی از سورههای قرآن این حروف را نازل
کرد تا آن رجالهها را ساکت کند، چون وقتی این حروف را میشنیدند به نظرشان عجیب و غریب میآمد و به آن گوش فرا داده در بارهاش فکر میکردند، و همین اشتغالشان به آن حروف از جار و جنجال بازشان میداشت، و در نتیجه صدای قرآن به گوششان میرسید.
۱۱ـ این حروف از قبیل شمردن حروف الفباء است میخواهد بفهماند که این قرآنی که تمامی شما مردم عرب را از آوردن مثلش عاجز کرده از جنس همین حروفی است که مدام با آن محاوره و گفتگو میکنید و در خطبهها و کلمات خود به کار میبندید، باید از اینکه نمیتوانید مثل آن را بیاورید، بفهمید که این کلام از ناحیه خدای تعالی است، و اگر در چند جا و چند سوره این حروف تکرار شده، برای این بوده که همه جا محکمی برهان را به رخ کفار بکشد. این تفسیر از قطرب روایت شده، و ابومسلم اصفهانی هم همین وجه را اختیار کرده، و بعضی از مفسرین قرون اخیر نیز بدان تمایل کردهاند.
این بود آن یازده وجهی که مرحوم طبرسی از مفسرین نقل کرده، و در بین این اقوال وجوه دیگر هم میتوان قرار داد، مثلاً از ابنعباس نقل شده که در خصوص «الم» گفته است «الف» اشاره است به نام «الله» و «لام» به «جبرئیل» و «میم» به «محمَّد» (صلواتالله علیه). و نیز از بعضی دیگر نقل
شده که گفتهاند: حروف مقطعه در اوائل هر سورهای که با آن آغاز شده اشاره است به آن غرضی که در سوره بیان شده، مثل اینکه میگویند حرف «نون» در سوره «ن» اشاره است به اینکه در این سوره بیشتر راجع به نصرت موعود به رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم) صحبت شده. و حرف «قاف» در سوره «ق» اشاره است به اینکه در این سوره بیشتر درباره قرآن، و یا قهر الهی سخن رفته. و بعضی دیگر هم گفتهاند این حروف صرفاً برای هشدار دادن است.
اما حق مطلب این است که هیچ یک از این وجوه آدمی را قانع نمیسازد. اما قول اول که ما در بحث پیرامون محکم و متشابه قرآن است که یکی از اقوال در معنای متشابه همین قول اول است، و محکم بودن و متشابه بودن از صفات آیاتی است که الفاظش بر معنایش دلالت دارد، (چیزی که هست از آنجایی که معانی آن الفاظ با عقاید مسلمه سازش ندارد، میگوییم این آیه متشابه است)، و تأویل از قبیل معنا کردن لفظ نیست، بلکه تأویلها عبارتند از حقایق واقعی که مضامین بیانات قرآنی از آن حقایق سرچشمه گرفته ـ چه محکماتش و چه متشابهاتش ـ و بنابراین نه حروف مقطعه قرآن متشابهات میتواند باشد و نه معانی آنها از باب تأویل.
و اما ده قول دیگر که اصلاً نمیتوان تفسیرش نامید، بلکه تصویرهایی است که از حد احتمال تجاوز ننموده، و هیچ دلیلی که بر یکی از آنها دلالت کند در دست نیست.
بله در بعضی از روایات که به رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم) و ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) نسبت داده شده مؤیداتی برای قول چهارم و هفتم و هشتم و دهم دیده میشود که انشاءالله ـ در بحث روایتی آینده نقل آن و بحث در پیرامونش خواهد آمد.
نکتهای که در اینجا نباید از آن غافل بود این است که این حروف در چند سوره تکرار شده، یعنی در بیست و نه سوره حروف مقطعه آمده که بعضی با یک حرف افتتاح شده، مانند سوره «ص» و «ق» و «ن». و بعضی دیگر با دو حرف چون «طه» و «طس»، و «یس» و «حم» و بعضی دیگر با سه حرف چون «الم» و «الر» و «طسم» و بعضی دیگر با چهار حرف چون «المص» و «المر» و بعضی با پنج حرف چون سوره «کهیعص» و «حمعسق».
از سوی دیگر این حروف هم با یکدیگر تفاوتی دارند، و آن این است که بعضی از آنها تنها در یک جا آمده، مانند «ن» و بعضی دیگر در آغاز چند سوره آمده، مانند «الم»، و «الر» و «طس» و «حم».
با درنظر گرفتن این دو نکته اگر کمی در سورههایی که حروف مقطعه سرآغاز آنها یکی است ـ مانند «الم»، «المر»، «طس» و «حم» ـ دقت کنی، خواهی دید که آن سورهها از نظر مضمون نیز به هم شباهت دارند و سیاقشان یکی است، بطوری که شباهت بین آنها در سایر سورهها دیده نمیشود.
مؤکّد این معنا شباهتی است که در آیات اول بیشتر سورهها مشاهده میشود، مثلاً در سورههای «حم» آیه اول آن یا عبارت «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» است، یا عبارتی دیگر که این معنا را میسازند، و نظیر آن آیههای اول سورههایی است که با «الر» افتتاح شده که فرموده: «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» و یا عبارتی در همین معنا و نیز نظیر این در سورههایی که با «طس» شروع میشود و یا سورههایی که با «الم» آغاز گشته، که در بیشتر آنها نبودن ریب و شک در کتاب به میان آمده، و یا عبارتی که همین معنا را میسازند.
با درنظر گرفتن این شباهتها ممکن است آدمی حدس بزند که بین این حروف و مضامین سورهای که با این حروف آغاز شده ارتباط خاصی باشد، مؤید این حدس آن است که میبینیم سوره اعراف که با «المص» آغاز شده، مطالبی را که در سورههای «الم» و سوره «صاد» هست در خود جمع کرده. و نیز میبینیم سوره رعد که با حروف «المر» افتتاح شده، مطالب هر دو قسم سورههای «الم» و «المر» را دارد.
از اینجا استفاده میشود که این حروف رموزی هستند بین خدای تعالی و پیامبرش که معنای آنها از ما پنهان است و فهم عادی ما راهی به درک آنها ندارد، مگر به همین مقدار که حدس بزنیم بین این حروف و مضامینی که در سورههای هر یک آمده ارتباط خاصی هست.
و چه بسا اگر اهل تحقیق در مشترکات این حروف دقت کنند، و مضامین سورههایی را که بعضی از این حروف در ابتدای آنها آمده با یکدیگر مقایسه کنند، رموز بیشتری برایشان کشف شود.
و ای بسا که معنای آن روایتی هم که اهل سنت از علی (علیهالسلام) نقل کردهاند همین باشد، و آن روایت ـ بطوری که در مجمعالبیان آمده ـ این است که آن جناب فرمود: «برای هر کتابی نقاط برجسته و چکیدهای است، و چکیده قرآن حروف الفباء است» .
«کَذالِکَ یُوحی اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ اللهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ ; الهعَلِیُّ الْعَظیمُ»
مقتضای اینکه گفتیم محور اصلی غرض این سوره بین وحی و تعریف حقیقت آن و اشاره به هدف آن و نتایجی که دارد میباشد، این است که اشاره با کلمه «کَذالِکَ» اشاره به شخص وحی باشد یعنی وحی خصوص این سوره به رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم)، در نتیجه تعریف مطلق وحی نیز هست، چون مطلق وحی را تشبیه کرده به محیی که به آن اشاره نموده، و به مخاطب نشان داده، در نتیجه مضمون آیه مثل این میشود که بگویم انسان مثل زید است، در اینجا نیز میفرماید: وحی بور کلی مثل وحی همین سوره است.
و بنابراین، جمله «اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ» در معنای این است که فرموده باشد «اِلَیْکُمْ جَمیعاً» یعنی نظیر وحی این سوره، به همه شما امتهای بشری وحی میشد. و اگر نگیرند، اینک در آیه مورد بحث به حال کسانی اشاره میکند که به غیر از خدا اولیایی برای خود درست کردند، و آنها را در ربوبیت و الوهیت شرکای خدا پنداشتند، آنگاه میفرماید: خدا از آنچه این طایفه میکنند غافل نیست، و اعمالشان علیه خود آنان محفوظ میماند، تا به زودی بر آن اعمال مؤاخذه شوند، و در این بین رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم) هیچ مسئولیتی ندارد، چون بجز ابلاغ رسالت وظیفهای ندارد، نه وکیل مردم است نه از اعمال آنان زازخواست میشود.
پس اینکه فرمود «اَللهُ حَفیظُ عَلَیْهِمْ» معنایش این است که شرک آنان را علیه آنان حفظ میکند، و همچنین گناهان و اعمال فاسدی مترتب بر شرک ایشان است.
«وَ ما اَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیلٍ» ـ یعنی اعمال مردم به تو واگذار نشده تا تو آن را برایشان اصلاح کنی، و به این منظور به سوی دین حق هدایتشان کنی. این آیه شریفه لحنش لحن تسلیت دادن به رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم) است.
بحث روایتی
در الدرالمنشور است که ابناسحاق و بخاری در تاریخ خود، و ابنجریر به سندی ضعیف از ابنعباس، از جابربنعبدالله ابنرباب روایت کردهاند که گفت: روزی ابویاسربن اخطب با جمعی از مردان یهود به رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم) عبور میکردند، درحالی که آن جناب اول سوره بقره را میخواند که میفرماید: «الم ذالِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ». از بین آن جمع برادر ابویاسر، حیّبن اخطب به آن جمع ملحق شد، و گفت: هیچ میدانید؟ به خدا سوگند من از محمَّد شنیدم که از جمله آنچه به وی وحی شده این را میخواند: «الم ذالِکَ الْکِتابْ» پرسیدند راستی تو خودت شنیدی؟ گفت: آری.
پس یهودیان نزد رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم) شدند و گفتند: ای محمَّد یادت نیست که در ضمن آنچه به تو وحی شده میخواندی: «الم ذالِکَ الْکِتابُ»؟ فرمود: بلی درست است. گفتند: آیا جبرئیل این را از ناحیه خدا برایت آورده؟ فرمود: آری. گفتند: با اینکه خداوند قبل از تو هم انبیائی فرستاده، و ما سراغ نداریم که هیچ پیغمبری مدت سروری و مقدار عمر امتش را دانسته باشد غیر از تو که در این کلام خود از آن خبر میدهی؟ در همین بین حیّبن اخطب به عدّهای که همراهش بودند گفت: «الف» یک، و «لام» سی، و «میم» چهل، جمعاً میشود هفتادویک، و آیا شما
میخواهید به دین پیغمبری درآیید که مدت سروریاش و عمر امتش مجموعاً هفتادویک سال است.
آنگاه رو کرد به رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم) و گفت: ای محمَّد آیا غیر از «الم» حرف دیگری هم هست؟ فرمود: بله، پرسید: چیست؟ فرمود: «المص» حیبن اخطب گفت: (عجب) این از اولی سنگینتر طولانیتر است، چون «الف» یک و «لام» سی و «میم» چهل و «صاد» نود است که جمعاً صدوشصتویک میشود. ای محمَّد آیا غیر از این هم هست؟ رسول خدا (صلّیالله علیه و آله و سلّم) فرمود: بله، پرسید چیست؟ فرمود: «الر» گفت اینکه از آن دو سنگینتر و طولانیتر
است، چون «الف» یک و «لام» سی و «راء» دویست است که جمعاً دویست وسی ویک میشود.
حال بگو ببینیم باز هم هست؟ فرمود: بله «المر» حیّ گفت این دیگر از آنها سنگینتر و بلندتر است «الف» یک و «لام» سی و «میم» چهل و «راء» دویست که جمعاً دویستو هفتادویک.
سپس حیّبن اخطب گفت: ای محمَّد امر تو بر ما مشتبه شد نمیدانیم دوران نبوتت کوتاه است یا بلند؟ آنگاه برخاستند که بروند برادر او ابویاسر به او و همراهانش از علمای یهود گفت نظر شما چیست؟ آیا به راستی همه این مدتها یعنی «۷۱» و «۱۶۱» و «۲۳۱» و «۲۷۱» را به محمَّد دادهاند که جمعاً هفتصدوسی وچهار سال باشد؟
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.