مقاله مرگ تا رستاخیز


در حال بارگذاری
10 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
6 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله مرگ تا رستاخیز دارای ۵۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله مرگ تا رستاخیز  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله مرگ تا رستاخیز،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله مرگ تا رستاخیز :

مقدمه :
جهانى که به وسیله حواس آن را درک مى‏کنیم، دنیایى آمیخته با حرکت و تحول است. سکون و رکودى در هیچ یک از پدیده‏ها نیست و اصولاً عالَمِ طبیعت مجموعه‏اى از تحولات و تحرکات است. مطابق قانونِ اصل بقا وعدم انعدام موجودات پس از وجود، مظاهر طبیعت پیوسته و بى‏وقفه به جنبش و تکاپو ادامه مى‏دهند. ثبات و سکونى در گوشه و زوایاى صحنه وسیع جهان به چشم نمى‏خورد. هر کجا بنگرى، حرکت و جوشش است. اصولاً نهاد جهان ناآرام و متحرک و پویاست؛ تا آن جا که تمام دانشمندان الهى و مادى معتقدند حرکت دنیاى طبیعت، حرکتى کلى و همگانى است و قانون تحول بر تمام ذرات و کلیات و مواد این عالم حکومت دارد. حرکات هماهنگ و تعالى بخش است، نه ارتجاعى و منحط.

هماهنگى و همراهى در کل جهان و اجزاى آن، حقیقتى را براى ما روشن مى‏سازد که این تحول فراگیر و جهان شمول بدون مقصد و هدف کلى نخواهد بود و فقط مقاصد جزئى و مادى ندارد. اصولاً این نوع حرکت‏ها در صورتى مفهوم درست و توجیه معقول پیدا مى‏کند که جهت و هدفى مناسب با گستردگى و عظمت آن موجود باشد؛ به ویژه که قلمرو این تحرکات فقط منطقه «صورت» و «عوارض» ماده نیست، بلکه در ذات و جوهر موجودات نیز جارى است، زیرا به قول ملاصدرا جهان در عمق ذات و جوهر وجودیش به سوى مبدأ کمال در شتاب است. این سیر و حرکت است که موجودیت جهان را با تمام تکثرات و تنوعاتش تشکیل داده است.

به سخن دیگر: جهان بدان‏گونه ایجاد شده است که روبه تعالى باشد و این هدف از حوزه زمان و مکان بیرون نیست. این تحولات و سیر و حرکت‏ها از سنخ حرکت‏هاى ظاهرى – که از شهرى به نقطه دیگرى است – نمى‏باشد، بلکه از مقوله «شدن» و صیرورت است؛ مانند جوان شدن کودک و پیرى میانسال و تبدل صورت‏هاى نوعى. به دیگر سخن، از نوع گذر از مرحله قوه و استعداد به حوزه فعلیت است. هر موجودى استعداد تحول به مرتبه بالاتر را دارد. در این موارد مبدأ و مقصد، حرکت و محرک، وحدت پیدا مى‏کند، زیرا متحرک با افاضه حرکت، حرکت را از

خودش آغاز مى‏کند و در خویشتن خویش به سیر ادامه مى‏دهد و به خود باز مى‏گردد، که بى‏گمان «خودنهایى» مرتبه بالاترى از «خود ابتدایى» است. یک دانشمند پس از تخصص در رشته‏هاى علمى، همان کودک بى‏سواد سابق است، ولى در این مرحله، برتر از مرحله کودکى است. مجموعه جهان نیز در حرکت دائمى و منظم خود همچون کودکى به سوى بلوغ پیش مى‏رود.

هر موجودى در گستره جهانْ مطابق توانایى‏هاى وجودى خاص خویش در مسیر معیّنى به همراه کاروان هستى در تکاپوست. نتیجه نهایى هر حرکتى در پایان آن نمایان مى‏گردد. از جانب دیگر از تمام حرکت‏ها با توجه به ویژگى‏هاى متفاوت و مراتب متنوع و کیفیت متحرک‏ها نمى‏شود نتیجه واحدى انتظار داشت؛ فى‏المثل یک هسته بادام – که داراى قابلیت خاص وجودى و توان مخصوص و مسیر مشخصى است – در طى حرکتى که انجام مى‏دهد، در مقطعى به صورت درخت معیّنى درمى‏آید. برعکس هسته زردآلو با توان خاص وجودى که دارد، به درخت دیگرى مبدل مى‏شود. از هسته خرما جز به وجود آمدن نخل نمى‏شود انتظارى داشت. پس براى هر حرکتى نتیجه متفاوتى وجود دارد. بنابراین در سیر کاروان هستى به سوى مقصد ومعاد، هر موجودى یک نوع معاد دارد و شکل خاصى از آن را در منتهى‏الیه حرکت باید توقع داشته باشیم. حتى اگر دو موجود از یک نوع – مثل انسان – در دو جهت مختلف به سیر و تکاپو بپردازند، بدون تردید در سیر نهایى به نتایج متفاوت و گاه متضادى مى‏رسند؛ زیرا هر کدام حامل استعداد مخصوص و خصوصیات وجود محدودى هستند و با تفاوت راه‏هاى انتخابى، نتیجه مناسب با وضع خود را احراز مى‏کنند.

امکان ندارد دو نوع حرکت از دو موجود با توان و شایستگى متفاوت و مسیرهاى مختلف به نتیجه واحدى منتهى شود، بلکه گندم از گندم مى‏روید و جو از جو. در مسیر نهایى تکامل و رسیدن به مبدأ کمال نیز موجودات به نتایج متفاوتى دست پیدا مى‏کنند.

حرکت و متحرک‏ها را پایانى است و هر کدام از موجودات آغاز و انجامى دارند. هر آفریده و آفرینش نیز در طى حرکت به پایان مى‏رسند و توان وجودى خود را از دست داده، سپس اعاده و تجدید مى‏گردند. به عبارت دیگر: هر موجودى که در حد وجودى خود از لوازم حیات مانند شعور و علم و قدرت برخوردار است، در منتهاى سیر خود، همه شایستگى‏هاى وجودى را از دست داده و به مرگ مى‏انجامد و پس از آن مجدداً برگشت داده مى‏شود. پس هر موجودى را مرگى و پس از مرگْ تولد تازه‏اى است. هیچ موجودى در انتهاى حرکت در کام نیستى فرو نمى‏رود و از محدوده هستى حذف نمى‏شود؛ زیرا موجود پس از این‏که لباس هستى را پوشید، دیگر معدوم نمى‏شود، تا اعاده آن محال باشد، بلکه نحوه خاص وجودى خود را از دست مى‏دهد و با یک جهش وجود تازه‏اى پیدا مى‏کند.

هر مرتبه‏اى از مراتب هستى در ظرف وجودى خود کمالاتى را بالفعل داراست و در عین حال کمالات برتر و بیش‏ترى را فاقد است. به عبارت روشن‏تر: تمام موجودات به تناسب توان و نحوه وجودى که دارند، در حد خود از مراتب حیات و علم و شعور و قدرت و کمالات دیگر بهره‏مندند، لیکن طالب کمالات بیش‏تر و درجات زیادترى هستند؛ زیرا علم و حیات و شعور موجودات در حد وجودى آنهاست. آنان مى‏کوشند به درجات بالاتر صعود کنند. خلاقیت و ابتکار برخى از پرندگان و جانوران از شگفت‏ترین کارهاى آنهاست که علوم شمه‏اى از آن را کشف کرده و از شعور مرموز آنها پرده برداشته است.

هر موجودى از داشتن کمال در ابتهاج و التذاذ است و در حفظ آن کوشاست و نسبت به کمالاتى که ندارد، بى‏قرار و مشتاق است. موجودات به حسب ظرفیت وجودى، از آن چه دارند، خوشنودند و از آن چه ندارند، متنفر و فرارى‏اند. به همین جهت طالب و عاشق مراتب بالاتر و کمالات وجودى والاترند. مى‏روند تا محدودیت وجودى را کنار زده و دایره وجودى خویش را وسعت دهند. اقتضاى این عشق و شور در این است که هیچ موجودى به مراتبى خاص بسنده نکند؛ زیرا در هر مرتبه‏اى پاى عدم‏ها و فقدان‏ها و نداشتن‏ها و نبودها به میان کشیده

مى‏شود. موجودات مى‏روند تا به وجود و کمال و جمال و قدرت‏مطلق برسند. کمال مطلقى که از هرگونه نقص و کمبود منزه است. إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ بدین مفهوم است. بنابراین مجموعه کاروان هستى به سوى مبدأ و معاد حرکت مى‏کند و هر موجودى مرگ و حیات و حشر و قیامتى دارد. حشر انسان‏ها به خاطر این‏که حامل استعدادهاى بیش‏ترند و از مراتب والاى وجودى مانند عقل و اراده و اختیار و آزادى برخوردارند و از انواع جبرهاى طبیعى و غریزى و ژنیتیکى و جبر محیط و تاریخ آزادند و از فیض هدایت تکوینى و تشریعى بهره کافى دارند، با سایر موجودات فرق خواهد داشت.

با ظهور رستاخیز کبرى، تحولى بنیادى و انقلابى فراگیر در تمام پدیده‏ها پدیدار مى‏گردد، تا جایى که نظامى برتر و آفرینش تازه و متکامل‏ترى تحقق پیدا مى‏کند. قیامت منحصر به انسان نیست، بلکه یک دگرگونى مطلق و همه جانبه در تمام نظامات جهان است. علوم مادى نیز از ایجاد چنین تحولى در آینده سخن گفته است.

به هر روى کمالات نسبى سرانجام به کمال مطلق باید برسند. تمام پدیده‏ها مولود قدرت مطلق و عقل خلاق خداى عالَم است. باشد که به سرچشمه اصلى یعنى کمال مطلق باز گردند. انسان هم جزئى از کل است که مطابق توان وجودى خویش به انتهاى خط مى‏رسد و مطابق اعمال و کردار خویش کیفر و پاداش مى‏بیند (وإِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْاُمُورُ.
بخش اول: جهان پس از مرگ

حوادث شب اول قبر
بازپرسى همگانى نیست
حیات قبر
حیات قبر یعنى چه؟
نقدى بر این برداشت
پاسخ فلسفى حیات قبر
حکمت تلقین مرده
بیدارى و آرامش روان
نقش اجتماعى مراسم تلقین
حوادث شب اول قبر

اولین حادثه‏اى که بعد از مرگ انجام مى‏گیرد، سؤال و فشار قبرى است که واقع مى‏گردد. قضیه سؤال و فشار قبر از دیر زمان مورد بحث و گفتگوى متکلمان و دانشمندان اسلامى قرار گرفته، و از قدیم در زبان و سخن مسلمان‏ها و پیروان مذاهب، شهرت پیدا کرده است. وقتى انسان مى‏میرد و روحش از کالبد خارج مى‏شود، در شب اول قبر، مورد سؤال و بازپرسى مرزبانان الهى (نکیر و منکر) قرار مى‏گیرد. اگر مرده منکر خدا و یا جنایتکار باشد، آن‏چنان در فشار قبر خواهد بود که مغزش متلاشى و استخوان‏هایش مى‏شکند! و اگر انسان مؤمن و نیکوکارى باشد، در بهترین وضعیت روحى واقع شده و از عذاب قبر در امان خواهد بود.

متأسفانه برخى از متکلمان به همین شهرت اکتفا کرده و زحمت تحقیق را به خود نداده‏اند و بر اثر ظاهربینى گمان کرده‏اند مقصود از قبر، همین گودى تنگ و تاریک گورستان است! آن جا که جسم بى‏جان آدمى را دفن مى‏کنند! که در بعضى روایات از آن به «لَحَد»تعبیر شده است. این برداشت از سوى منکران و برخى از روشنفکران مسلمان مورد انتقاد قرار گرفته است. آنها مى‏گویند: اگر کسى در دریا غرق و طعمه ماهیان شود و یا بدنش آتش گرفته و خاکسترش بر باد رود، دیگر قبرى نخواهد داشت، تا مورد سؤال و فشار واقع گردد؛ مضافاً بر این‏که بدن بى‏روح، چگونه مورد پرسش و عذاب قرار مى‏گیرد؟! در حالى که احساس و حیاتى ندارد، تا صداها را بشنود و فشار قبر را حس کند!

طرفداران نظریه فوق که در برابر این‏گونه اشکالات، در بن‏بست قرار مى‏گیرند، جواب داده‏اند: ذرات اصلى بدن انسان، از شکم ماهى و اعماق دریا، در گوشه‏اى از زمین گرد آمده و شب اول قبر آنان، در آن مکان تشکیل مى‏گردد. آنها براى این‏که عذاب و سؤال قبر معقول باشد، مى‏گویند: روح انسان در شب اول قبر به بدن یا باقى مانده آن، بر مى‏گردد و سپس تا قیامت بدن را ترک مى‏کند!

آنها چون حقیقت قبر را نشناخته‏اند، افسانه بافته و چون حقیقت را ندیده‏اند ره‏افسانه زده‏اند! ولى واقعیت بالاتر از این‏گونه تصورات عامیانه است. در این میان ماتریالیست‏هاى فرصت طلب و روشنفکران علم زده، این برداشت غلط را دستاویزى یافتند، تا بر مذهب بتازند و یک اشکال از آن بسازند و بگویند: عده‏اى در شب اول مرگ یک انسان، رفتند و ضبط صوتى در قبرش گذاشتند و آرد نخود در دهان مرده ریختند، تا حقیقت را کشف کنند؛ آنها پس از دو شب رفتند و قبرش را شکافتند، ولى اثرى از سؤال و جواب نیافتند، و این آزمایش ثابت کرد سؤال «نکیر و منکر» بى‏اساس است، و با فرا رسیدن مرگ، حیات انسان خاتمه پیدا مى‏کند!

اینان گمان کرده‏اند مقصود از قبر همین حفره وحشتناک یک متر در دو متر است! در حالى که از اخبار ائمه معصوم(ع) استفاده مى‏شود قبر سرآغاز حیات برزخى انسان است و پرسش مرزبانان مستقیماً از روح، در قالب جسم مثالى انجام مى‏شود، نه در کالبد مادى! علامه بزرگوار مجلسى و فیض کاشانى حوادث قبر را – از روایات – بدین‏گونه برداشت کرده‏اند: منظور از قبر، این گودال تنگ و تاریک نیست، بلکه مراد، جایگاه روح انسان در عالم برزخ است؛ زیرا روح، پس از دفن بدن و از شب اول قبر زندگى برزخى را شروع مى‏کند، و برزخ هر انسانى از کنار قبرش ظاهر مى‏گردد. از سوى دیگر تفهیم آغاز حیات برزخى براى زندگان، در صورتى معنا پیدا مى‏کند که کلمه قبر به میان آید، تا محسوس و ملموس گردد؛ از این‏رو واژه قبر به کار رفته است. به همین دلیل علامه مجلسى در بحار الانوار حوادث قبر را از حالات انسان در برزخ به شمار آورده است.
بازپرسى همگانى نیست

نکته دیگر این است که سؤال و عذاب قبر همگانى نیست و مخصوص دو گروه سرشناس است، که در روایات به صفت «مَحْضُ الایمانِ» و «مَحْضُ الْکُفْر» توصیف شده‏اند طبق احادیث مزبور، افرادى که نمونه ایمان و کفرند، مورد سؤال و عذاب واقع مى‏شوند. به گفته فیض کاشانى ایمان محض، باورى است که از انگیزه‏هاى شرک پاک باشد. بدون تردید چنین انسانى در راه گسترش و تبلیغ رسالت‏هاى مکتبى از هیچ‏گونه تلاشى دریغ نداشته و تا پیاده کردن آرمان‏هاى آسمانى، از جهاد و کوشش دست بر نخواهد داشت. کافر محض، در راه بسط هدف‏هاى کفر جهانى و ریشه‏کن ساختن مبادى ایمان، شب و روز به تلاش مذبوحانه دست مى‏زند! این دو گروه پس از بازپرسى، سرنوشت نهایى به آنان ابلاغ مى‏شود؛ اگر مؤمن خالص باشند،

به نعمت ابدى نویدشان مى‏دهند و به طور موقت، از لذت‏هاى روحى و برزخى نیز برخوردار مى‏شوند، و اگر کافر محض باشند، به عذاب‏هاى ابدى مژده‏اش داده و تا روز قیامت، در بدترین وضع روحى و گاه عذاب‏هاى جسمى واقع مى‏گردند. بنابراین سؤال و فشار قبر مربوط به جسم مادى نیست، بلکه به روح در قالب جسم مثالى ارتباط دارد؛ زیرا کالبد مادى انسان، پس از قطع رابطه با روح، نه احساسى دارد و نه حیاتى، تا بتواند عذاب و نعمت را درک کند. با این تحلیل، اشکالات گذشته بر طرف مى‏گردد؛ زیرا وقتى روح در قالب برزخى و مثالى، مورد سؤال و عذاب قرار گیرد، ضرورتى ندارد از راه اعضا و جوارح سؤال یا عذاب شود. روح ما در عالم رؤیا تلاش مى‏کند، حرف مى‏زند، فریاد مى‏کشد، مى‏ترسد، فرارمى‏کند، گریه مى‏کند و مى‏خندد،

بدون این‏که دست و پا و اعضا و جوارح ما فعالیت کنند؛ مضافاً بر این‏که در قبر فقط از سردمداران کفر و ایمان، بازپرسى مى‏شود. باید دید در قبر کدام یک از این دو دسته ضبط صوت گذاشته‏اند؟! هرگز! چنین عملى انجام نشده، و اگر کسى چنین آزمایشى انجام دهد، احمقانه خواهد بود! زیرا مقصود از قبر، این گودال تنگ و تاریک نیست، بلکه مقصود از آن، جایگاه روح – پس از جدایى از بدن – در عالم برزخ است. آیا اشخاصى که در دریا غرق شده و طعمه ماهیان واقع مى‏شوند و یا به وسیله بمب آتشزا خاکستر مى‏گردند، شب اول قبر ندارند؟!

بى‏شک شب اول قبر دارند. ولى باید توجه داشت روح انسان سالیان متمادى با این بدن زندگى کرده و سخت به آن انس دارد و مشکل به نظر مى‏رسد، یکباره رهایش سازد – البته در صورتى که بدنى داشته باشد – از این‏رو در اولین لحظات جدایى، در اطراف قبر حضور دارد و حوادثى را که براى بدن پیش مى‏آید، دنبال مى‏کند. اگر تلقین میت مستحب است و یا بدن مرده را سه بار در مسیر قبر روى زمین مى‏گذارند و دیرتر از کنار قبر او بر مى‏گردند، براى این است که روح از بهت و حیرت نجات پیدا کند و از غربت و وحشت آن کاسته شود.
حیات قبر

یکى از مباحث جنجالى مسأله حیات قبر است؛ آیا پس از مرگ انسان و دفن بدن، روح مردگان پیش از قیامت به کالبد بر مى‏گردد؟ به عبارت دیگر براى سؤال و جواب آیا کالبد انسان‏ها در شب اول قبر زنده مى‏شود، و پس از خاتمه پرسش، دوباره بدن را ترک مى‏گوید؟! محدثان و متکلمان در این باره اختلاف دارند، و علت اختلاف به تلقى آنها از مفهوم قبر بستگى دارد.براى حل این مشکل، چند حدیث در این‏جا مى‏آوریم و آن گاه به بررسى و نقد آرا مى‏پردازیم:

۱ عَنِ الصّادِقِ(ع): وَلکِنّى وَاللّهِ اَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِى الْبَرْزَخ، قیل وَ مَا البَرزَخُ؟ فَقالَ: اَلقَبْرُ مُنْذُحینَ مَوتِهِ اِلى‏ یَوْمِ القِیمِهِ
امام صادق(ع) فرمود: به خدا سوگند! از برزخ شما شیعیان هراسانم! پرسیدند: برزخ چیست؟ فرمود: قبر، از لحظه مرگ تا فرا رسیدن قیامت برزخ است.
حیات قبر تا ظهور قیامت امتداد مى‏یابد، در حالى که جسم مى‏سوزد و یا مى‏پوسد و قبر ظاهریش هزاران بار زیر و رو مى‏شود. مقصود از قبر جایگاه روح در عالم برزخ است، چون همه عالم برزخ که جولانگاه یک روح نیست، بلکه هر روحى پایگاه و جایگاه محدود و مناسب اعمال خویش را دارد، که نامش قبر است.

۲ قولُهُ «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَقالَ الصّادِقُ(ع): اَلبَرزَخُ القَبْرُ وَ هُوَ الثَّوابُ وَالعِقابُ بَیْنَ الدُّنیا وَالآخِرَهِ
در این حدیث قبر در مقابل آخرت قرار گرفته است و مژده و نعمت، براى مقربان درگاه‏الهى در قبر مى‏باشد و بهشت برین در آخرت اعطا مى‏گردد. پیداست مقصود از قبر، عالم برزخ است، نه این حفره تنگ و تاریک گورستان. مانند این حدیث در امالى صدوق نیزهست.
حیات قبر یعنى چه؟

برخى از محدثان عالى مقام که رنج مطالعه و زحمت تحقیق را درباره معاد به خود هموار نساخته‏اند، کلمه قبر را به همین حفره خاکى تفسیر کرده‏اند! ولى دیده‏اند وقتى آدمى مى‏میرد، جسمش به جماد بى‏جان مبدل شده و سؤال و عذاب نیز از جماد، معقول و مقبول نیست. چگونه بدن بى‏روح انسان مى‏تواند مورد خطاب و عتاب فرشتگان واقع گردد؟! پس باید گفت روح در قبر به کالبد مرده برگشته و پس از گفتگو با مرزبانان برزخ، دوباره از بدن خارج مى‏شود!

ولى این مسأله نه ضرورت دارد و نه، از وحى به ما رسیده است. مضافاً بر این‏که اگر کالبد طعمه حریق گشته و به صورت خاکستر درآید و به دست امواج خروشان دریا و تندبادها سپرده شود، روانش به کدام بدن بر مى‏گردد؟! و آیا بافقدان بدن، سؤال و عذابى هست؟! پس بهتر است که مسلمانان مانند برخى از بودایى‏ها وصیت کنند که جسمشان را بسوزانند تا از حوادث شب اول قبر نجات یابند! عجیب‏تر آن است که گروهى از متکلمان براى اثبات این نظریه از قرآن دلیل آورده‏اند. ما آیه مطرح شده را آورده و مورد بررسى قرار مى‏دهیم؛
رَبَّنا اَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَاَحیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ فَاعتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ

پروردگارا! دوبار ما را میرانیدى و دوبار زنده کردى؛ پس به گناهمان اعتراف داریم؛ آیا راهى براى رهایى (از دوزخ) هست؟
این گروه از متکلمان مى‏گویند: مرگِ نخستین، همان مرگ طبیعى است؛ ولى مرگ دوم، پس از حیات قبر صورت مى‏گیرد. روح براى سؤال و جواب بار دیگر در قبر به کالبد برمى‏گردد و پس از بازپرسى دوباره بیرون مى‏رود! و دیگر تا قیامت به بدن مادى بر نمى‏گردد؛ و آیه در مقام بیان زنده شدن مردگان در قیامت نمى‏باشد.
نقدى بر این برداشت

برداشت فوق صحیح نیست، زیرا به قرینه آیات پیشین و پسین، این آیه در صدد بازگو کردن سخنان آن دسته از کافران و منکرانى است که در آخرت در آستانه عذاب واقع شده و به عجز و لابه مى‏پردازند. به موجب آیات پیشین به آنان گفته مى‏شود: آیا دشمنى با خدا خطرناک‏تر از عداوتى که با خود داشتید، نمى‏باشد؟! مخالفت با دعوت پیامبران و راه عناد و کفر را در پیش گرفتن، در واقع با سرنوشت و سعادت خویش مبارزه کردن است! اکنون که در مرگ و حیات مکرر و فهمیدن واقعیت معاد، بدبینى و تردید آنها برطرف گردیده، با التماس و پوزش مى‏گویند:
بار الها! دوبار ما را میراندى و زنده کردى؛ اینک به گناهانمان اعتراف داریم؛ آیا راهى براى نجات از عذاب وجود دارد؟!

آنها گمان دارند اعتراف به گناه در روز قیامت مى‏تواند نجاتبخش باشد، و نخوت و لجاجتى را که در دنیا نسبت به خدا و روز جزا داشتند، جبران کند، غافل از این‏که ندامت در قیامت ثمرى ندارد! هر ملحدى پس از دوبار مردن و زنده شدن، شک و الحادش برطرف خواهد شد و زمینه‏اى براى انکار و لجاجتش باقى نخواهد ماند. در آن روز هیچ عذرى پذیرفته نیست و اشک و آه ثمرى ندارد! بدون شک مرگ اول، همان موت معمولى است، که پس از تولد صورت مى‏گیرد و انسان را به عالم برزخ منتقل مى‏سازد. مرگ دوم پس از استقرار در وضعیت برزخى تحقق پیدا مى‏کند. به دنبال هر یک از این دو، حیاتى است که مى‏تواند براى منکران زندگى بازپسین روشن کننده باشد؛ یکى حیات برزخى است و دیگرى زنده شدن در قیامت و بازگشت روح به قالب جسمانى؛ که پس از آن مرگ و حیاتى وجود ندارد؛ بنابراین، موت و حیاتى که شک و تردید را برطرف مى‏سازد و ایمان و یقین مى‏آفریند؛ زندگى برزخى و حیات اخروى است، نه

حیات طبیعى دنیوى و موت پیش از ولادت. اصولاً همه عنادها، انکارها و ستیزها با مسائل مبدأ و معاد، در زندگى دنیوى است. مضافاً بر این‏که «اَماتَهُ» با «موت» در زبان عربى از نظر مفهوم باهم متفاوت است. «اماته» در مواردى به‏کار برده مى‏شود که پیش از مرگ، حیاتى در کار باشد، که با زوال و فناى آن، «اماته» محقق شود، ولى «موت» به موجود زنده‏اى که پیش از ولادت به صورت جماد بى‏جان بوده، نیز گفته مى‏شود. قرآن درباره انسان‏ها مى‏گوید: «وَ کُنتُمْ اَمْواتاً فَاَحیاکُمْ شما انسان‏ها پیش‏ازپیدایش مرده بودید، ما شما را زنده ساختیم.» آن

گاه مى‏فرماید: «ثُمَّ یُمیتُکم؛ سپس‏شما را مى‏میراند.» که «اماته» پس از «احیا» به کار برده شده است. ناگفته پیداست اگر زندگى برزخى نباشد، «اماته» دوم مفهوم درستى ندارد. این تفسیر منطقى و طبیعى آیه مورد بحث است. اگر احتمالات دیگر پیش کشیده شود، تفسیرهاى گوناگون و متضادى قابل طرح است و با وجود احتمالات مختلف تفسیرى که مانند آنها باشد، نمى‏تواند ادعاى مورد نظر را ثابت کند

گاه طرفداران حیات قبر – به مفهوم عامیانه، نه عالمانه – در چگونگى آن اختلاف دارند؛ آیا حیاتى که در قبر وجود دارد، ازگونه زندگى مادى است، یا از سنخ زندگى برزخى؟ و یا یک حیات بسیار ناقص است، که نه از جنس زندگى دنیوى و نه از نوع حیات برزخى است، و یک احساس ضعیف و خیالى است؛ زیرا بعضى از متکلمان معتقدند: روح پس از جدایى از جسم، قوه خیال را – که کارش ساختن و حفظ صورت‏هاى حسى است – به همراه خود مى‏برد؛ و به همین دلیل است که مى‏تواند صورت خیالى و حسى کالبد خویش را، در قالب جسم مثالى ترسیم کرده و به مدد نیروى تخیل، شکل مادى خود را مشاهده کند و بدنش را در حال جان کندن و دفن و کفن و حتى در زیر خاک ببیند، و از عفونت و دگرگونى‏هاى رقت‏بارى که بر آن مى‏گذرد، اطلاع پیدا کند و رنج ببرد.

از سوى دیگر آیه «لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ اِلّا الْمَوتَهَ الاُولى مرگ نخستین را – که در دنیا چشیده‏اند – فقط قابل لمس و چشیدن مى‏داند و صراحتاً حیات و موت را در قبر نفى مى‏کند. گذشته از این از آیاتى که در صدد بیان تعداد مرگ و حیاتند، به خوبى روشن مى‏شود حیات و مرگى در این قبر ظاهرى وجود ندارد.
کَیفَ تَکفُرُونَ بِاللّهِ وکُنتُمْ اَمواتاً فَاَحیاکُم ثُمّ یُمیتُکُم ثُمّ یُحییکُمْ ثُمّ اِلَیْهِ تُرجَعونَ؛
چگونه به خدا کفر مى‏ورزید، در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید، و او زنده‏تان کرد، سپس شما را مى‏میراند؛ و بعد از آن زنده مى‏کند، و عاقبت بازگشت همه شما به‏سوى اوست.

از ترتیب و بیان این‏گونه آیات به خوبى مشهود است حیات دوباره، پس از مرگ و عالم برزخ فقط در قیامت تحقق پیدا مى‏کند و به همین دلایل محدث کبیر علامه مجلسى در ذیل آیه «رَبَّنا اَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ;» پس از بیان آراى گوناگون در مورد حیات قبر، سرانجام مى‏نویسد:

بنابراین باید گفت: «حیات قبر» یک زندگى ناقص و برزخى است که از علایم حیات، جز احساس لذت و رنج چیز دیگرى ندارد، تا آن جا که بعضى از گروه‏هاى اسلامى درباره بازگشت روح به کالبد در قبر، نظرى نداده و سکوت کرده‏اند و به حیات قبر به عنوان یک عقیده مذهبى توجه نکرده‏اند؛ علامه در شرح مقاصد مى‏گوید: اهل حق در این مسأله که خداوند متعال در قبر، یک نوع حیات به میت باز مى‏گرداند – به مقدارى که لذت و رنج را دریابد – اتفاق نظر دارند، ولى در این‏که روح به کالبد مرده در قبر برگردد، سکوت کرده‏اند

از بیان این محدّث عالى مقام چنین بر مى‏آید که حیات قبر جز یک نوع احساس درد و رنج، چیز دیگرى نیست، و آن هم در برزخ صورت مى‏گیرد؛ و بازگشت مجدد روح به کالبد در قبر، نه مقبول است و نه معقول. فقدان دلیل عقلى و نقلى باعث سکوت علماى اسلام شده است، و از ترس عوام، صراحتاً آن را نفى و ردّ نکرده‏اند و تعبیراتى که به عنوان سؤال و عذاب‏قبر در روایات آمده، مربوط به وضعیت برزخى انسان است، چون ارواح علاقه شدیدى به کالبد مادى خود دارند، و فوراً بدن را ترک نمى‏کنند، تا به زندگى برزخى توجه کنند. ازطرفى، زندگى برزخى هر انسان به مفهوم واقعى پس از دفن بدن آغاز مى‏شود؛ و بالأخره باید گفت: براى تجسم و تفهیم این حقیقت، کلمه قبر ضرورت پیدا کرده است، در حالى که با قطع ارتباط روح از بدن، حیات برزخى شروع مى‏شود؛ خواه بدن دفن شده باشد، یا قبرى براى کالبد نباشد. به فرض این‏که بدن مرده خاکستر شده و برباد رود، باز هم شب اول قبر دارد.
پاسخ فلسفى حیات قبر

یکى از فقها و فیلسوفان فقید که مدعى بود شش ماه درباره حیات قبر به مطالعه و بررسى پرداخته است، سرانجام معماى تجدید حیات بدن در قبر را، این‏گونه حل و فصل کرد: وقتى انسان مى‏میرد و روح از بدن مفارقت مى‏کند، سه چیز را به همراه خود مى‏برد: قوه عاقله، نیروى خیال و عمل؛ ائمه اطهار(ع) در هنگام تقیه به‏گونه رمزى فرموده‏اند: روح تا نصف بدن و یا تا سرزانو، در قبر بر مى‏گردد؛ مقصود این است که در شب اول قبر ارتباط ضعیفى میان روح و بدن برقرار مى‏گردد. روح انسان که همراه با قوه خیال است، گمان مى‏کند در قبر در کنار بدن مادى خوابیده است، و وقتى روان با قدرت تخیل، خود را به بدن نزدیک مى‏کند، حیات ضعیفى در کالبد مادى تولید شده و حرکت و جنبشى نامحسوس در آن ایجاد مى‏شود؛ در این هنگام «بشیر و نذیر» براى مؤمنان و «نکیر و منکر» براى ستمگران و کفار، حاضر مى‏شوند.

این دو فرشته – که تجسم عقل نظرى و عملى انسان هستند به او مژده رحمت یانوید عذاب ابدى را مى‏دهند، ولى باید دانست آدمى از راه دهان و زبان با فرشتگان صحبت نمى‏کند، تا بتوان صداى آنها را شنید و یا ضبط کرد، زیرا در واقع سه نوع نطق و بیان داریم؛ یک نوع نطق و بیان صامت و بى‏صدا، که موجودات بدون صدا با انسان حرف مى‏زنند و پیام‏مى‏رسانند؛ مثلاً جهان خلقت، به زبان علم و فلسفه مى‏گوید: من آفریننداى عاقل و توانا دارم؛ یا هر معلولى با زبان بى‏زبانى از وجود علت خود سخن‏مى‏گوید، و یا کاخ‏هاى ویران شده پادشاهان، اهرام مصر، زاغه‏نشینان، ساکنان گورستان‏ها، همه پیام دارند و با بشریت گفتار بسیار و مبادلات بى‏شمارى انجام‏مى‏دهند.

هان اى دل عبرت بین! از دیده نظر کن>هان ایوان مدائن را آیینه عبرت دان نوع دوم، سخن گفتن معمولى است، که به‏گونه مکالمات انجام مى‏شود. و نوع سوم، نطق طبیعى و تکوینى است. قرآن مى‏گوید: «وَاِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بَحَمدِهِ وَلکِنْ لاتَفقَهونَ تَسبیحَهُمْ. مولوى مى‏گوید:

جمله ذرات عالم در نهان با تو مى‏گویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم نطق آب و نطق خاک و نطق گِل هست محسوس حواس اهل دل ذکر و تسبیحات اجزاى جهان غلغلى افکنده اندر آسمان چون شما سوى جمادى مى‏روید محرم جان جمادان کى شوید از جمادى در جهان جان روید غلغل اجزاى عالم بشنوید وقتى فرشتگان نازل مى‏شوند، زبان تحریک نمى‏شود؛ زیرا ملائکه به اندازه‏اى نیرومندند که زبان باطنى مرده براى آنان فهمیده مى‏شود، چون در باطن هر انسانى، غیر از نطق مناسب با عالم

مُلک، نطق دیگرى متناسب با ملکوت نیز دارد، و ملائکه با آن زبان سخن مى‏گویند و جواب دریافت مى‏کنند. ولى باید در جواب این عالم بزرگوار گفت: نگارنده از روایات متواتر روشن ساخت مقصود از قبر، زندگى برزخى است و فشار و عذاب، یا روح و ریحان در آن وضع فعلیت پیدا مى‏کند. روایاتى که درباره بازگشت روح به کالبد مادى در قبر آمده، از نظر سند و دلالت ضعیف است، و گذشته از ضعف سند، با عقل و سنت نیز سازگار نیست، زیرا در بعضى از روایات برزخ عبارت است از لحظه قبر تا قیامت؛ از جمله، حدیثى در کافى از امام صادق(ع) است؛ سؤال شد: «وَمَا البَرْزَخُ؟» امام فرمود: «اَلْقَبْرُ مُنْذُحینَ مَوْتِهِ اِلى یَوْمِ القِیمَهِ».

فیض کاشانى به نقل از علامه مجلسى مى‏گوید: «مقصود از قبر، برزخ است.»
در این جا کلام علامه مجلسى را مى‏آوریم:
فَالمُرادُ بِالقَبرِ فی اَکثَرِ الاَخبارِ ما یَکُونُ الرُّوحُ فیهِ فی عالَم البَرزَخِ؛ مقصود از قبر در بسیارى از اخبار، جایگاه روح در عالم برزخ است.
روح در قالب جسم مثالى مورد عذاب و فشار و سؤال است، و دلیل محکم و گویایى بر بازگشت روح به بدن در قبر ظاهرى نداریم. به علاوه اگر مقصود از حیات روح، بازگشت روح ملکوتى باشد، باز هم در حیات جسم تأثیرى ندارد؛ زیرا روح ملکوتى تنها به وسیله روح حیوانى مى‏تواند در بدن تصرف کند.
حکمت تلقین مرده

اگر سؤال و جواب در برزخ صورت مى‏گیرد، تشریفات پیش از دفن، مانند: تلقین میت، گذاشتن بدن روى زمین و فاتحه چه دلیلى دارد؟!
پاسخ روشن است، زیرا مراسمى که به عنوان تلقین و خطاب به میت در اسلام مشروعیت پیدا کرده است، به جسم بى‏روح و فاقد حیات مربوط نمى‏شود، بلکه به روح زنده انسان ارتباط پیدا مى‏کند، چون روح در هنگام جدایى از کالبد نمى‏تواند از آن دل بکند و فراق جسم را تحمل کند، از این‏رو مبهوت و نگران به دنبال بدن حرکت کرده و تشییع کنندگان را مى‏بیند و از هجران و جدایى از کالبدش مى‏نالد.

شنیدستم که افلاطون شب و روز بگریه داشتى چشم جهان سوز بپرسیدند از او، کاین گریه از چیست؟! بگفتا چشم کس بیهوده نگریست از آن گریم که جسم و جان دمساز بهم خو کرده‏اند از دیرگه باز جدا خواهند شد از آشنایى همى گریم بر آن روز جدایى یکى از حساس‏ترین و غمبارترین لحظات زندگى انسان‏ها هنگامى است که جسم بى‏جانِ آدمى را در گودال تنگ و پرخاک قبر مى‏گذارند. دوستان و خویشاوندان با تأثر و بهت خاصى به این منظره رقت‏بار مى‏نگرند! گویى به یاد مى‏آورند به همین زودى آنها نیز بدین سرنوشت غم‏انگیز و فلاکت‏بار گرفتار مى‏شوند و هیولاى مرگ گریبان آنها را مى‏گیرد، و به همه شادى‏ها و مصیبت‏ها، دردها و لذت‏ها خاتمه مى‏دهد! در این حالت معنوى و عبرت‏آموز است که همه علاقه‏ها، وابستگى‏ها، خودپسندى‏ها، دشمنى‏ها و عُجب و غرور را – حتّى براى چند لحظه – رها ساخته و به اندیشه فرو مى‏روند، و سرنوشت آینده را مورد مطالعه قرار مى‏دهند.

شارع مقدس – که هدفش احیاى صفات انسانى و تزکیه رذایل اخلاقى است – از این فرصت حساس استفاده کرده و سنت‏هایى را تشریع مى‏کند، تا وجدان مذهبى مردم را بیدار کند و بشر را از غرور و غفلت برهاند! و به یاد مرگ بیفتد و سفارش امام‏هادى(ع) را به خاطر آورد؛

اُذْکُر مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَىْ اَهْلِکَ فَلاطبیبٌ یَمْنَعُکَ وَلا حَبیبٌ یَنفَعُکَ؛از مرگ یاد کن، که نه طبیبى مى‏تواند تو را از مرگ برهاند و نه دوستى مى‏تواند سودى به حال تو داشته باشد.
دعاى عدیله و کلماتى که به عنوان تلقین خوانده مى‏شود، بدون تردید براى مرده بى‏جان نیست؛ زیرا گفتگو با جماد معقول نیست، در حالى که احکام‏واجب و حرام و مستحب و مکروه بر حکمت و مصالح فردى و اجتماعى استوار است، و تلقین میت هم داراى نکات آموزنده و دستورهاى سازنده و اخلاقى‏است.
بیدارى و آرامش روان

از مطالب گذشته معلوم گشت مرگ به معناى قطع رابطه جسم و جان و انتقال روح از حیات دنیا به مرحله‏اى عالى‏تر است، ولى به خاطر پیوند شدیدى که روح با کالبد مادى دارد، در نخستین مراحل نمى‏تواند توجه خود را از بدن سلب کرده و نسبت به سرنوشت قالب جسمانى بى‏توجّه باشد؛ از این‏رو با مراقبت کامل، وضع بدن را زیر نظر قرار مى‏دهد. در همان حال خروج از وضع مادى و ورود به دنیاى جدید، وحشت و حیرت روح فراهم مى‏شود، و او نگران سرنوشت حال و آینده مى‏گردد؛ از این‏رو تلقین شهادتین و یادآورى زندگى پس از مرگ، تأثیر مستقیمى در بیدارى و آرامش روان مى‏گذارد و با آموزش و روشن شدن سرنوشت آینده، روح از وحشت و ابهام بیرون مى‏آید. آرى، گسستن از دنیا و ورود به برزخ در آغاز، سخت وحشتناک و حیرت‏آور است؛ از این‏رو تلقین و دعاى عدیله، یادآورى تجسم مراحل بعدى زندگى، و رفع هرگونه ابهام و نگرانى است.

نقش اجتماعى مراسم تلقین

تماشاگران صحنه مهیج و غم‏انگیز مراسم دفن و تلقین، مى‏توانند بهترین پندهاى انسانى و مواعظ اخلاقى را دریابند. مشاهده این مناظر رقت‏بار غافلان را بیدار و دنیاپرستان را متوجه مى‏سازد.
اگر به دانش اندر زمانه لقمان‏وار سراى پرده حکمت بر آسمان زده‏اى اگر سپهبد سیصد هزار شهر شوى و گر برهمن سیصد هزار بتکده‏اى به پیش ضربت مرگ این همه نیارد سود همى بباید رفتن، چنان‏که آمده‏اى برخى از انسان‏ها در اثر حرص و دلبستگى به دنیا، از یاد خدا و خدمت به خلق بازمى‏مانند. تشریفات، تجملات، ریاست‏طلبى، شهرت و خودپرستى، آنان را مست و مخمور مى‏سازد و آن‏چنان عُجب و بدبختى به سراغ آنها مى‏آید، که خیال مى‏کنند لایق‏ترین و خوشبخت‏ترین افرادند! کسانى که براى دستیابى به پست و مقام، وجدان و شرف

خود را مى‏فروشند، بسیارند؛ ولى هر چه باشند و هر که هستند، به خاطر مراعات سنت‏هاى اسلامى و آداب اجتماعى، در تشییع جنازه دوستان خویش شرکت مى‏کنند، و کنار تربت عزیزان حضور خواهند یافت. ناگهان دعاى عدیله خوانده مى‏شود و سخن از قبر و قیامت، صراط و میزان، بهشت و جهنم به میان آورده مى‏شود و با ضربات کوبنده، وجدان خفته حاضران بیدار مى‏گردد، شاید از جهنم خودپرستى و غرور آزاد شده و لحظه‏اى به فکر مرگ و قیامت بیفتند، و فخر فروشى نکنند و در زندگى لاف نزنند، زیرا بالأخره باید همه چیز را بگذارند و بروند!
دعوى چه کنى؟! داعیه داران همه رفتند رو بار سفربند، که یاران همه رفتند آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید چه نشینى، که سواران همه رفتند داغ است دل لاله و نیلى

است بر سرو کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند گر نادره معدوم شود، هیچ عجب نیست کز کاخ جهان نادره‏کاران همه رفتند افسوس که افسانه سرایان همه خفتند اندوه که اندوه‏گساران همه رفتند فریاد که گنجینه‏تر از آن معانى گنجینه نهادند به یاران، همه رفتند آنچه در دعا و تلقین وجود دارد، در بر گیرنده درس‏هایى از جهان‏بینى و اصول اعتقادى است. یادآورى مسائل جهان بینى الهى در چنین صحنه‏هاى عبرت‏آموز آثار سازنده‏اى خواهد داشت. آرى، در و دیوار خاموش گورستان در عین سکوت، گویاترین سخنور و بهترین واعظانند، که آدمیان را به مسؤولیت‏ها و رسالت‏هاى فردى و اجتماعى متوجه ساخته و به انسان، بینش صحیح و اخلاق خدایى مى‏بخشند و از چنگال غرور و غفلت او را آزاد مى‏سازند و براى جهاد اکبر آماده مى‏کنند.

وقتى تلقین، مربوط به روان زنده انسان و انسان‏هاى زنده باشد، قطعاً سؤال قبر و فشار آن نیز به روح ارتباط پیدا مى‏کند. باید دانست سؤال قبر همگانى نیست، و در همان حال، بازجویى مختصرى در مرز دنیا و آخرت انجام مى‏گیرد، ولى از دو گروه مخصوص، نه از همه مردم. روایاتى که سؤال قبر را به این‏دو گروه اختصاص مى‏دهد، احادیث مطلق را تقیید مى‏کند و تضادى میان این‏دو دسته روایات وجود ندارد

بخش دوم: عالم برزخ
زندگى برزخى
برزخ از نظر فرهنگ‏ها
برزخ از نظر وحى و عقل
تجرد و بقاى روح
اسپرتیسم (احضار ارواح)
تنویم مغناطیسى
خواب‏ها و رؤیاهاى راستین
چهره و ماهیت عالم برزخ
عالم برزخ کجاست؟
جایگاه ارواح در برزخ
جایگاه مستضعفان
اعراف چیست؟
اعرافیان کیستند؟
اعراف در روایات
دوزخیان و بهشتیان در برزخ
برهوت (حضرموت) کجاست؟
زیارت اهل قبور
ارتباط ارواح با خویشان و دوستان
برزخ از دیدگاه کتاب و سنت
زندگى برزخى

حیات پس از مرگ از مشکل‏ترین مسائل بشرى و از مهم‏ترین نیازهاى انسان‏هاست. بشر از دیرزمان به دلایلى تلاش کرده سرنوشت پس از مرگ را دریابد، و این حقیقت ماوراى طبیعت را درک کند. یکى به دنبال شناخت این مجهول بوده و دیگرى مى‏خواسته حس کنجکاوى خود را ارضا کند؛ دیگرى به منظور تفسیر و توجیه فلسفه آفرینش انسان و جهان بوده است، زیرا انسان از قرن‏هاى متمادى مى‏خواهد بفهمد آیا فرجام جهان – که خود نیز جزئى از آن است – نابودى و نیستى است؟ آیا جهان آفرینش و نژاد بشر براى ابدیت ساخته شده است، یا براى

فنا؟ آیا پس از مرگ شعله زندگى خاموش مى‏شود، یا حیات باشکوه‏ترى آغاز مى‏گردد؟ آیا با فرو ریختن نظام کنونى، جهان ابدى دیگرى به وجود خواهد آمد؟ آیا فداکارى‏ها و ایثارها در گستره جهان ناپدید مى‏شود؟ اگر کسى خدمت کند یا خیانت، تفاوتى ندارد؟ آیا به بیدادگرى‏هاى ستمگران رسیدگى خواهد شد؟ آیا آرمان‏هاى والاى بشر – که از اعماق جانش برمى خیزد – رنگ تحقق به خود خواهد گرفت، یا به همراه خودش زیر خاک مدفون خواهد شد؟ آیا حیات باطراوت و پرخروش دنیا، بعد از مرگ، به سکوت و رکود مبدل مى‏شود؟ آیا این

خاموشى تا بى‏نهایت ادامه پیدا مى‏کند، یا وداع این جهان، سرآغاز زندگى عالى‏تر و پرفروغ‏ترى است؟ هماهنگى و نظم عمیق و دقیق در مجموعه جهان از وجود عدالت، حکایت ندارد؟ آیا دنیا بى‏حساب و نظم است و هرج و مرج بر همه جا حکومت دارد؟ آیا روزى فرا مى‏رسد که همه طغیان‏ها و بى‏عدالتى‏ها پایان پذیرفته و کیفر و پاداش اعمال هر فرد را کف دستش بگذارند؟ اگر بعد از مرگ خبرى نیست، پس چرا مى‏ترسیم؟ خائنان بیش‏تر از همه مردم از هیولاى مرگ هراسانند، و در مقابل مؤمنان راستین، مرگ را با آغوش باز مى‏پذیرند و على‏وار مى‏گویند: سوگند به پروردگار! پروایى ندارم از این‏که به سوى مرگ حرکت کنم، یا مرگ بر من وارد شود. به خدا قسم! پسر ابوطالب به مرگ علاقه‏مندتر از کودک به پستان مادر است.

مرگ اگر مرد است، گو نزد من آى تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من از او جامى ستانم بى‏نظیر او زمن زلفى ستاند رنگ رنگ این چراها و لطافت‏ها از اعماق روح بشرى سرچشمه گرفته و فیلسوفان و متفکران غیرمذهبى، پاسخى قانع کننده و آرام بخش به انسان نداده‏اند! آنها براى دلدارى و تسلاى خاطر انسان‏ها، اشعارى سروده و الفاظى بافته‏اند، ولى نه، خود قانع شده‏اند و نه، دیگران آرام گرفته‏اند! البته عذر آنها موجه است، زیرا جنین که در پشت پرده‏هاى سیاه و تاریک رحم زندگى مى‏کند، کجا مى‏تواند فضاى روشن و گسترده جهان را درک کند؟! او گمان مى‏کند هرچه هست، همین رحم مادر است! انسانى که در محدوده جهان ماده زندگى مى‏کند، نمى‏تواند عالم پس از مرگ را دریابد؛ زیرا از یک سو پرده‏هاى سیاه و ضخیم محسوسات جلوى دید او را گرفته، و از طرف دیگر انس و حرص به زندگى مادى عقل وى را از درک ابدیت بازداشته است. مولوى مى‏گوید:

گر جنین را کس بگفتى در رحم هست بیرون عالمى بس منتظم یک زمین خرمى با عرض و طول اندر او صد نعمت و چندین اکول کوه‏ها و بحرها و دشت‏ها بوستان‏ها، باغ‏ها و کشت‏ها آسمان بس بلند و پرضیا آفتاب و ماهتاب و صدسها در صفت ناید عجایب‏هاى آن تو در این ظلمت چه‏اى در امتحان خون خورى در چار میخ تنگنا در میان حبس انجاس و عنا او بحکم حال خود منکر بُدى زین رسالت معرض و کافر شدى کاین محال است و فریب است و غرور زان که تصویرى ندارد وهم کور همچنان که خلق عامى در جهان زان جهان ابدال مى‏گویندشان کاین

جهان چاهى است بس تاریک و تنگ هست بیرون عالمى بى‏بو و رنگ هیچ در گوش کسى زیشان نرفت کاین طمع آمد حجابى ژرف و زفت همچنان که آن جنین را طعم خون کان غذاى اوست در اوطان دون از حدیث این جهان محجوب کرد خون تن را بردلش محبوب کرد برتو هم طعم خوشىّ این جهان شد حجاب آن خوشى جاودان طعم ذوق این حیات پرغرور از حیات راستینت کرده دور پس طمع کورت کند نیکو بدان بر تو پوشاند یقین را بى‏گمان از طمع بیزار شو چون راستان تا نهى پا برسر آن آستان کاندر آن در، چون درآیى، وارهى از غم و شادى قدم بیرون نهى یَعْلَمونَ ظاهِراً مِنَ الحَیوهِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَهِ هُمْ غافِلونَ؛ ماده پرستان از زندگى دنیا فقط ظاهر آن را مى‏فهمند و از آخرت [که مرحله نهان و واقع حیات و پایان کار است‏]، غافل و ناآگاهند.

بدبختى بشر این است که براى شناخت تمام اسرار جهان از معیارهاى مادى استفاده مى‏کند. او غافل از این است که با موازین مادى، فقط جنبه‏هاى طبیعى قضایا را مى‏تواند بسنجد، نه جنبه‏هاى غیبى را. فیلسوفان الهى به مدد وحى و دستیارى علم و عقل، به کشفیات جالبى دست یافته‏اند و معقول‏ترین پاسخ را به پرسش‏هاى انسان داده‏اند؛ جواب‏هایى که با وجدان و سرشت بشر سازگار است و عقل و منطق نیز آن را تأیید مى‏کند، و نیز با حرکت علمى خواناست. از دید ما مرگ هر چه باشد، پایان زندگى بشر نیست، بلکه آغاز مهم‏ترین حوادث و رویدادهاست، که اولین گردنه آن، زندگى برزخى است؛ زیرا انسان با مردن، وارد صحنه عظیم رستاخیز نمى‏شود، بلکه باید مراحل حساسى را بپیماید، تا به مرحله قیامت برسد؛ چون رستاخیز یک انقلاب کلى و بنیادى است، که همه پدیده‏ها را دربر مى‏گیرد. رستاخیز، تحولى است که نظام کنونى را به هم مى‏ریزد و طرحى نو و نظام جدیدى مى‏سازد، ولى انسان‏ها که پیوسته مى‏میرند، پیش از قیامت، در عالم برزخ زندگى مى‏کنند.

نخست باید دید برزخ چیست؟ زندگى برزخى چگونه است؟ و دیدگاه‏هاى مختلفى که در این زمینه وجود دارد، کدامند؟ و فلسفه وجودى آن چیست؟
برزخ از نظر فرهنگ‏ها

برزخ – همان‏گونه که از نامش پیداست – به معناى حاجز، مانع، حائل و حد فاصل بین دو چیز است. در قرآن کریم برزخ به همین معنا به کار رفته است: «مَرَجَ الْبَحرَیْنِ یَلْتَقیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لایَبْغیانِ؛ دو دریا را به هم آمیخت که با هم برخورد کرده‏اند، ولى بین آن دو برزخ و حد فاصلى قرار دارد که بر یکدیگر وارد نمى‏شوند و به هم نمى‏آمیزند».

در آیه دیگر مى‏فرماید: «وَجَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحجُوراً؛ و در میان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گویى به هم مى‏گویند:) دور باش و نزدیک نیا». در این دو آیه برزخ به مفهوم مانع و حد فاصل بین دو چیز است. از این‏رو پرده‏اى که بین زرده و سفیدى تخم مرغ و مانع اختلاط آن دو است، برزخ نامیده مى‏شود. برزخ به مثابه سدى است که بین دو چیز قرار گرفته باشد. بعضى از متفکران که معتقدند در برزخ عذابى جز حسرت و افسوس وجود ندارد، برزخ را سدى بین اعمال و نتایج آن مى‏دانند. عده‏اى مى‏گویند برزخ سدى براى عدم بازگشت به دنیا و مانعى براى رسیدن به آخرت – پیش از قیامت – است.

برخى به دلیل این‏که در آن وضع زندگى نه جنبه معنوى خالص دارد و نه مادى محض، و فقط بعضى از لوازم مادى همچون شکل و مقدار و آن چه از اعراض شمرده مى‏شود، وجود دارد، برزخش گفته‏اند. عالم برزخ در واقع نمونه و مثالى از حیات اخروى و تتمه زندگى دنیوى است و در اصطلاح مذهبى‏ها به نقطه مرزى بین دنیا و آخرت گفته مى‏شود.
برزخ از نظر وحى و عقل

براى اثبات وجود عالم برزخ – قطع نظر از قرآن و سنت – از عقل و برهان مى‏توان مدد گرفت. تمام دلایلى که درباره تجرد و بقاى روح آورده شده و حیات روح را پس از کالبد مادى اثبات مى‏کند، به‏گونه غیر مستقیم زندگى برزخى را نیز اثبات مى‏کند؛ زیرا ارواح پس از قطع رابطه از بدن دنیوى در وضع خاصى قرار مى‏گیرند که آن را عالم برزخ مى‏نامند. در این‏جا دلایل گذشته را مرور مى‏کنیم تا این حقیقت روشن گردد:

تجرد و بقاى روح
دلایلى براى اثبات وجود روح و استقلال آن از جسم آوردیم و ثابت شد غیر از جسم و حواس ظاهرى نیرویى به نام روح نیز وجود دارد که قوانین عمومى و خصوصى ماده بر آن جارى نمى‏شود، که از جمله آنها ضعف و پیرى و انحلال و زوال‏پذیرى است. روح با مرگِ جسم نمى‏میرد، بلکه باقى و ماندگار است. جایگاه ارواح پس از انقطاع از ابدان حیات برزخى است.
اسپرتیسم (احضار ارواح)
احضار ارواح و ارتباط زندگان با مردگان قابل انکار نیست، گر چه مدعیان دروغین بسیارى دارد، لیکن موارد قطعى و راستین آن اندک نیست. حتى در اروپا منکران بقاى روح به مجامع روحى دعوت شده و پس از آزمون‏هاى فراوان و گوناگون سرانجام به وجود عالم ارواح اعتراف کرده‏اند
تنویم مغناطیسى
امروزه برخى انسان‏ها را به خواب مصنوعى فرو مى‏برند و روح آنها را در مکان‏هاى مختلف سیر مى‏دهند. این عمل به قدرى با سرعت و دقت انجام مى‏گیرد که نمى‏توان گفت تلقین است، گرچه در این آشفته بازار ترفندها و تزویرهایى به چشم مى‏خورد، ولى فرستادن ارواح به دورترین نقاط جهان و رهایى روح از بدن که گاهى به مرگ «مدیوم» (میانجى) مى‏انجامد، قابل انکار نیست. ارواح پس از خروج از وضع کنونى مى‏توانند با سرعتى حدود سرعت نور بدون وسیله و مرکب سریع‏السیر به اقصى نقاط جهان بروند و اطلاعاتى را بازگو کنند که با معیارهاى مادى قابل قبول نیست. سیر ارواح با اراده صورت مى‏گیرد. حتى دیده شده «مدیوم» را به سنین گذشته برده و او حوادثى را که برایش اتفاق افتاده، بازگو مى‏کند و بدین وسیله بعضى از بیمارى‏هاى روانى را معالجه مى‏کنند.
آن وضعیتى که ارواح پس از رهایى از کالبد مادى مى‏توانند بدون وسیله و احساس مانع حرکت کنند، عالم برزخ نامیده مى‏شود.
خواب‏ها و رؤیاهاى راستین
انسان در عالم خواب به سیر و سیاحت مى‏پردازد. به نقاط مختلف جهان سفر مى‏کند و ساعت‏ها با خاطراتى به سر مى‏برد و با اشخاصى حرف مى‏زند و خود را سبکبال احساس مى‏کند، به طورى که از بلندترین قله‏ها به آرامى خود را به زمین مى‏رساند؛ اطلاعات دقیقى به دست مى‏آورد و پس از بیدارى و نگاه به ساعت مى‏بیند یک ساعت بیش‏تر نخوابیده است! اما آنچه بر او گذشته است، با یک یا چند ساعت جور در نمى‏آید! پیداست در آن وضعى که زمین و زمان را سریعاً درمى‏نوردد، آن‏جا عالم برزخ است، نه دنیاى مادى. شکل و صورت ماده محفوظ است، اما از وزن و مقدار خبرى نیست. به یارى براهینى که براى اصل وجود جهان بازپسین گفتیم اصل وجود جهان دیگر ثابت و اجمالاً روشن مى‏شود، لیکن چگونگى آن را باید از طریق وحى به دست آوریم. که اکنون به بحث از آن مى‏پردازم.
چهره و ماهیت عالم برزخ

براى شناخت ماهیت برزخ باید به این نکته توجه کرد که هر کدام از عوالم هستى، نظام و احکام مخصوصى دارد. جهان مادى داراى نظامات ویژه و احکام خاصى است که بر تمام مظاهر و پدیده‏ها حکومت دارد. عالم برزخ نیز ماهیت و احکام و آثار مخصوصى دارد که باید آن را شناخت. جهان برزخى وسیع‏تر و بالاتر از عالم ماده و محیط بر آن است. باطن و ملکوت این جهان برزخ است. انسان در اوضاع و شرایط دنیوى از ادراک برزخ محجوب است. پرده ضخیم ماده مانند حجابى انسان را از دیدن حیات برزخى محروم ساخته است. وقتى روح از بدن مادى قطع

رابطه مى‏کند و لباس قالب مثالى را مى‏پوشد، برزخ بر او جلوه‏گر مى‏شود؛ یعنى روح انسان با انقطاع از دنیا و قالب دنیوى حجاب‏ها را کنار مى‏زند و خود را در برزخ مى‏یابد. به عبارت دیگر عالم برزخ عالمى نیست که پس از مرگ انسان پیدا شود، بلکه عالمى است که انسان در حیات دنیوى در بطن آن بوده، ولى محجوب از آن است. با مرگِ بدن حجاب‏ها کنار رفته و روح خود را در آنچه باطناً بوده، مى‏یابد. هر عملى که انسان در دنیا انجام مى‏دهد، چهره باطنى و برزخى آن را نیز مى‏سازد. همان‏گونه که در دنیا بین انسان‏ها روابط و نسبت‏هاى اعتبارى وجود دارد، در برزخ نیز عقاید و اعمال و اوصاف و روابطى با اشخاص دیگر وجود دارد. دریافت این روابط و نسبت‏ها قبل از قرار گرفتن در آن نظام ممکن نیست، مگر از طریق کشف و شهود.

پس از مرگ و انقطاع از دنیا هنگامى که انسان در جایگاه برزخى خود قرار گرفت، عقاید و خصلت‏ها و اعمال خود را با چهره برزخى مى‏یابد و هر عقیده و صفت حق و باطلى را به صورت برزخى متناسبى مى‏بیند.

حضرت على(ع) درباره حیات برزخیان مى‏فرماید:
فَاِنَّکُمْ لَوْعایَنْتُمْ ما قَدْ عایَنَ مَنْ ماتَ مِنکُمْ لَجَزَعْتُمْ وَ وَهَلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ اَطَعْتُمْ، وَلکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ ما قَدْ عایَنُوا وَ قَریبٌ ما یُطْرَحُ الحِجابُ؛ اگر آنچه که بر رفتگان آشکار و نمایان گردیده، بر شما هم علنى شود، از فرط ناراحتى و ترس ناله و فریاد مى‏کشید و پس از این هر چه از منادیان دین بشنوید، عمل مى‏کنید؛ لیکن آن حقایق برزخى که مردگانتان بالعیان مشاهده مى‏کنند، از شما پوشیده است، ولى بزودى [با فرا رسیدن مرگ‏] پرده‏ها و موانع از جلو چشم شما برداشته خواهد شد.

عالم برزخ بر ما محیط است، ولى ما از دیدن آن محرومیم. وقتى مردیم، با چشم برزخى آن را مشاهده خواهیم کرد. با توجه به ماهیت عالم برزخ و احاطه آن بر عالم ماده، ارواح انسان‏ها – با اختلاف مراتب و درجات و به تناسب منزلت و مرتبه وجودى و موقعیت روحى – با اهل و عیال و نزدیکان خود در ارتباط خواهند بود. هر انسانى طبق خصوصیت وجودى و اکتسابى خود – که در حیات دنیوى به دست آورده است – در برزخ وضع خاص و جایگاه مخصوص نظام برزخى را احراز مى‏کند، که از نظر روایات به چهار دسته عمده تقسیم مى‏شود: مؤمنان خالص، کافران خالص، متوسطان و مستضعفان.

عالم برزخ کجاست؟

جایگاه برزخ یکى از مشکلات بحث معاد است. سؤال اساسى این است: آیا عالم برزخ در دنیا واقع شده، به طورى که ساکنان برزخ طلوع و غروب خورشید و ماه را مى‏بینند و یا اصولاً براى دوزخیان شب و روزى وجود ندارد؟

برخى مى‏گویند برزخ در بطن عالم دنیا قرار دارد. این جهان مُلک است و ملکوت آن عالم برزخ است و ملکوت اشیا از قلمرو حواس ظاهرى بیرون است و یا برزخ از مراحل قیامت است.
در این‏که برزخ از منازل قیامت نیست، تردیدى نداریم؛ زیرا در قیامت خورشید و ماه و ستاره‏اى نیست، بلکه در مقدمات رستاخیز، نظام کنونى به طور کلى فرو مى‏ریزد و خورشید و ماه از بین مى‏روند و ستارگان سقوط مى‏کنند و زمین چنان مى‏لرزد که کوه‏ها را از جا مى‏کند و آنها به شکل پنبه زده شده در مى‏آیند. در آن وضع نورى وجود ندارد. هر کسى به میزان عمل

صالح و اعتقادات درستى که کسب کرده، با خود نورى دارد که مى‏تواند در پرتو آن راه را از چاه تشخیص بدهد. طبق آیه قرآن: آن روز مردان و زنان مؤمن را مى‏بینى که شعاع نور آنان پیش و پشت سر آنها را روشن مى‏کند. مردان و زنان منافق استدعا مى‏کنند آهسته‏تر حرکت کنید تا از شعاع نور شما استفاده کنیم، ولى به آنان گفته مى‏شود: برگردید، نور دیگرى پیدا کنید. ناگهان حصارى زده مى‏شود که براى مؤمنان رحمت و براى کافران و منافقان عذاب است.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.