مقاله سـیاوش در شـاهنامه


در حال بارگذاری
16 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
4 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله سـیاوش در شـاهنامه دارای ۴۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سـیاوش در شـاهنامه  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله سـیاوش در شـاهنامه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله سـیاوش در شـاهنامه :

سـیاوش در شـاهنامه

سـیاوش
پایه و مایه‌ی فرهنگ و دانش و عرفان ایرانی را پس از آن همه تاراج و مسخ در کجا باید جست‌وجو کرد؟ بی‌گمان ام‌روزه بسیاری از یافته‌ها به ما در این زمینه کمک می‌کند.
کهن‌ترین بخش آن که به بیش از ده‌هزار سال می‌رسد و مربوط به زمان یک‌جانشینی ایرانیان و هندیان است و ما آن را دانش اساطیری یا حکمت ایزدانی می‌خوانیم. به طور عمده در اساطیر هندی و ایرانی و گات‌ها و بخش کوتاه و اما مهمی از آن را در شاه‌نامه و دیگر آثار پهلوی و اوستایی می‌توان یافت.
بخش دوم را دانش پهلوانی می‌نامیم و بخش بزرگی از آن در خدای‌نامه‌ها و شاه‌نامه باید جست.

بخش دیگر دانش خسروانی و مربوط به پایان دوران پهلوانی و بخش تاریخی شاه‌نامه است. اندیشه‌های جاماسب حکیم و بوزرجمهر و دیگرانی که بنیاد فلسفه و حکمت اشراق سهرودی و شهرزوری بوده‌اند، از این گروه است.
سپس دوران دانش عیاری و جوان‌مردی و قلندری فرا می‌رسد که حرکت و جنبش عرفان و دانش ایرانی در دوران رستاخیز فرهنگی اجتماعی ایرانیان در زمان صفاریان و سامانیان است و در داستان‌های سمک عیار و فتوت‌نامه‌ها و ; رد پای آن را می‌توان گرفت.

پس از آن دوران سربه‌داری و درویشی‌ست که دوران مغول و تیمور را در بر می‌گیرد و بازتاب بخشی از آن در اندیشه‌های حروفیان و نقطویان و جنبش‌های درویشی در گیلان و مازندران و خراسان مانده است.

زمان حافظ ، روزگار رندی‌ست و دانش و حکمت رندی گسترش می‌یابد. تردیدی نیست که تا روزگار حافظ هنوز این عرفان کهن و آن بینش تاب‌ناکی که پایه‌ی فرهنگ انسانی و والای ایرانی‌ست حضور گسترده‌یی داشته و عاشقان این راه در خانقاه و مدرسه و خرابات، نزد پیر خرابات و پیر مغان درس عرفان و عشق می‌خوانده‌اند و آن همه فریاد عاشقانه و شادمانه‌ی مولانا و حافظ و عطار از می و می‌خانه و خرابات و آن همه اشاره‌های روشن آنان به فرهنگ ایرانی هم از این روست.
تنها حکومت دین – شاهی صفویان بود که بنیان این آیین را با عزا و سرکوب و مرگ‌اندیشی برکند.

به هر روی، بخش بسیار مهمی از بنیان‌های فرهنگ، اخلاق و اساطیر ایرانی را در شاه‌نامه باید جست. شاه‌نامه نه تنها یک اثر حماسی، بلکه گنجینه‌یی از دانش و حکمت و فلسفه ایرانی‌ست. شما به پایان‌ها و آغازهای داستان‌ها نگاه کنید! به سخنان جاماسب حکیم گوش فرا دهید! به مناظره‌های بوزرجمهر بنگرید تا ژرفای دانش و حکمت نهفته در شاه‌نامه را دریابید.

حال بیا و با ما هم‌سفر شو! در کوچه باغ‌های رخش و سیاوش! بیا تا بال بر بال سیاوش به آتش عشق در شویم! بیا تا بر سمند رخش، پنجه در کاکل خاطرات به سیستان و زابل‌ستان سفر کنیم! با ما بیا تا با هم به تالار عشق در شویم و عطر پاکیزه‌ی عشق را از گیسوان رودابه و رخساره‌ی تهمینه بشنویم که:
این جهان عشق است و عشق است و دگر هیچ!

«داستان سیاوش» نگاره و صورت اخلاق و فرهنگ ایرانی‌ست. قهرمان و پهلوان اصلی شاه‌نامه نزد ایرانی، نه رستم، بل سیاوش است. هزاره‌هاست که داستان سیاوش که خود نماد رستاخیز طبیعت است، برای ایرانی به نماد مهر، پیمان‌داری و بی‌گناهی بدل شده است. تا جایی که قرن‌ها در مراسم سوگ سیاوش، یاد آن شاهزاده نگون بخت را گرامی داشتند و [;]

چرا؟ راستی در تاریخ و اساطیر ما چرا این همه نخبه‌کشی، شاه‌کشی، وزیرکشان، پسر و پدرکشی رواج داشته است؟ بیش‌تر شاهان و وزیران و قهرمانان ایرانی به دست دوستان و نزدیکان خویش کشته و نابود شدند. هم این شاهان هم آن قهرمانان را مردمان آفریدند و سپس خود از اریکه‌ی قدرت به زیرشان کشیدند و شگفتا که باز هم خود مزارشان را گل‌باران کردند و از آنان شهید ساختند! چه شد که آن فرهنگ درخشان که زن و مرد را برابر و هم بر و هم بالا می‌دید، که انسان را خدای خود می‌دانست، که جهان را روییدنی و افشاندنی می‌دانست، که بر پیشانی آن داد و مهر و مردمی، گفتار و کردار و پندار نیک نوشته بود، که کورش‌اش نخستین دادنامه و منشور حقوق بشر را آفریده بود، که بوزرجمهر و جاماسب و مانی و مزدک و سهروردی و عین القضات و مولانا و حافظ را پرورده بود، تا به آن‌جا از اسب خویش فرو افتاد که خود به‌تر می‌دانی؟

اساطیر و داستان‌های کهن، گوشه‌های پنهان و آن رازهای سر به مهر را بر ما می‌گشاید. به راستی در شاه‌نامه و دیوان حافظ و مولانا به دنبال چه می‌گردیم؟ آن‌ها تا کجا ما را به آن رازها نزدیک می‌کنند؟

آن بلبل سخن‌گو و آن سخن‌گوی بیدارمغز و آن دهقان دانا در شاه‌نامه چه رازی را با ما در میان می‌نهند؟
پیر مغان و ساقی و پیر خرابات ما را در جست‌وجوی چه به گوشه‌ی می‌خانه و خاک خرابات می‌برند؟ آن‌ها ما را به گنجی نهان در سینه‌ی تاریخ و فرهنگ ایران راه می‌برند. بیایید شاه‌نامه و حافظ را با این نگاه نیز بخوانیم. با نگاهی در جست‌وجوی بنیان‌های فرهنگ و اخلاق ایرانی.

سیاوش دارای کدام ویژه‌گی‌هاست که ایرانی را چنین شیفته و شیدای خود می‌سازد؟ به عبارت دیگر، ایرانی چرا چهره‌یی چنین در اساطیر خلق می‌کند؟
سیاوش پرورده‌ی رستم، جهان پهلوان ایران و نماد و نگاره‌ی آزاده‌گی و سرفرازی و سربلندی ایرانی‌ست. سیاوش نماد بی‌گناهی‌ست و دل‌آورانه برای اثبات آن از کوه آتش می‌گذرد، آن چنان که یوسف و ابراهیم و دیگر بی‌گناهان گذشتند.
ز آتش برون آمد آزادمرد
لبان پر ز خنده و رخ هم چو ورد
چو او را بدیدند برخاست غو:
که آمد برون ز آتش آن شاه نو

سیاوش در نبرد با دشمن راه صلح و آشتی را برمی‌گزیند و در راه نگه‌داری پیمان، که از بنیان‌های اخلاق پهلوانی و عرفانی‌ست، تا پای جان پیش می‌رود.

نباشد جز از راستی در جهان
به کینه نبندیم یک تن میان

و در پاسخ پدر یا شاه می‌نویسد:

ز فرزند پیمان شکستن مخواه
مگو آن چه اندر خورد با گناه
نهانی چرا گفت باید سخن
سیاوش ز پیمان نگردد ز بن

او نخستین پناهنده و آواره‌ی ایرانی‌ست. ماجرایی که به سبب مسائل گوناگون در تاریخ همواره با ایرانی بوده است و رنج‌اش داده است.
چون ایرانیان و تورانیان به بازی روی می‌آورند و کار بازی به خشونت می‌گراید، وی با آن همه مهر که در سینه دارد:

سیاوش غمی گشت از ایرانیان
سخن گفت بر پهلوانی زبان
که میدان بازی‌ست یا کارزار
بدین بخشش و گردش روزگار

او نیز مانند بسیاری از قهرمانان تاریخ و اسطوره قربانی نامردمی‌ها می‌شود و مهم آن که به شکلی فجیع کشته می‌شود و همان دم به نشانه‌ی انتقام و روح انتقام‌جوی ملتی شکست‌خورده از خون او گیاهی می‌روید. باشد که روزی بر اسب سیاه خویش بیاید و جهان را پر از داد کند و این نیز آرزویی‌ست که مردمکان هزاره‌ها با آن دل خوش داشته‌اند.
او تصویر پاک وفاداری و مهربانی‌ست. تصویری که در چارچوب آرزوهای مردم آفریده شده است. و به گمان من آن که او نخستین آرمان‌شهر و یا مدینه‌ی فاضله و یا شهر آرزوها و یا نخستین بهشت را نه در آسمان بلکه بر زمین می‌آفریند.

این راز بزرگ سیاوش است. او آمده است تا بر زمین بهشت مردمان را بنا نهد. آرزویی تاب‌ناک که آدمی را هیچ‌گاه از وسوسه‌ی خویش رها نکرده است. به هفت حاشیه‌ی قالی‌های ایرانی و آن گاه باغ پر از گل و پرنده و در میان آن حوض پر از آب بنگرید! آیا تصویری از بهشت نیست! به ساختمان خانه‌های قدیمی ایرانی، به ویژه در یزد و کرمان و کاشان، نگاه کنید! تالارها و اتاق‌های دورتادور خانه همان حجره‌های بهشت است و سپس باغ و گل و پرنده و در میان خانه نیز همان حوض آب.

و مگر چرا کاخ‌های هخامنشی را در شمال شیراز، نه تخت کورش یا داریوش بلکه تخت جمشید خوانده‌اند و مگر همین جمشید نخستین انسان و نخستین شاه و آفریننده‌ی بهشت بر فراز البرزکوه نبود؟ و این کاخ‌ها نیز بهشتی بوده‌اند که درخت‌هایش از سنگ! بهشتی بر آمده از سنگ!
حال بنگریم بر بهشت سیاوش:

که چون گنگ‌دژ در جهان جای نیست
بر آن‌سان زمینی دل‌آرای نیست

آن‌گاه وصف سرزمین و جای‌گاه بهشت می‌آید و سپس:

کزین بگذری شهر بینی فراخ
همه گل‌شن و باغ و ایوان و کاخ
همه شهر گرمابه و رود و جوی
به هر برزنی رامش و رنگ و بوی
همه کوه نخجیر و آهو به دشت
بهشت این چو بینی نخواهی گذشت
تذروان و طاوس و کبک دری
بیابی چو بر کوه‌ها بگذری

نه گرماش گرم و نه سرماش سرد
همه جای شادی و آرام و خورد
نبینی در آن شهر بیمار کس
یکی بوستان از بهشت است و بس
همه آب‌ها روشن و خوش‌گوار
همیشه بر و بوم او چون بهار

این شهر همیشه‌بهار و این کشور آرامش و سلامتی، همان بهشت آرزوهای مردمان است که سیاوش بنا می‌نهد و این راز بزرگ عشق مردمان به اوست. او شاه قلب‌ها و سلطان دل‌هاست. او سلطنت نمی‌کند و حکم نمی‌راند و امر نمی‌دهد. او فرمان می‌راند. او برای مردمان مهر و داد و پیما‌ن‌داری را به ارمغان می‌آورد و بهشت را بر زمین بنا می‌نهد:

بسازید جای چنان چون بهشت
گل و سنبل و نرگس و لاله کشت

سیاوش در فکر حکومتی جهانی‌ست که در آن جنگ و دشمنی و کینه را راه نباشد. پس بر دیوار کاخ خویش این آرزوی بزرگ را نقش می‌کند. جهانی بدون کینه و جنگ که همه با یاری یک‌دیگر آن را بنا نهند:

بیاراست شهری ز کاخ بلند
ز پالیز و از گل‌شن ارج‌مند
به ایوان نگارید چندین نگار
ز شاهان و از بزم و از کارزار

نگار سر گاه کاوس شاه
نبشتند با یاره و گرز و گاه
بر تخت او رستم پیل‌تن
همان زال و گودرز و آن انجمن
ز دیگر سو افراسیاب و سپاه
چو پیران و گرسیوز کینه‌خواه

به ایران و توران بر راستان
شد آن شهر خرم یکی داستان
به هر گوشه‌یی گنبدی ساخته
سرش را به ابر اندر افراخته

نشسته سراینده رامش‌گران
به هرجا ستاده گوان و سران
سیاوخش گردش نهادند نام
همه مردمان زان به دل شادکام

و بدین سان بار دیگر ستم و سیاهی دست در دست هم می‌نهند تا این درخت زیبا را از ریشه برکنند. تبه‌کاران تاریخ که تاب روییدن درخت سیاوش را ندارند، تبر بر می‌گیرند تا از پای درش آورند:

جدا کرد از سرو سیمین سرش
همی‌رفت در طشت، خون از برش
گیاهی برآمد همان‌گه ز خون
بدان‌جا که آن طشت شد سرنگون
گیا را دهم من کنون‌ات نشان
که خوانی همی خون اسیاوشان

سیاوش نیک‌خواه و دادگر با دسیسه و بددلی به کشتارگاه می‌رود تا ستم و تباهی چند روزی دیگر بر تخت بمانند و فاجعه بار دیگر به پایان تلخ خویش می‌رسد. مردمان هنوز که هنوز است سوگ سیاوشان را بر دل دارند و تا کاوس و افراسیاب در کارند، چنین است. تاریخ و اسطوره را به یاد داشته باشیم و ریشه‌های درد و رنج را بیابیم و آگاهانه پای در رکاب جست‌وجو در هزار راهه‌ی آینده بگذاریم.

از خون سیاوش گیاهی بر می‌آید. از سیاوش فرزندی باقی می‌ماند که کی‌خسرو است. کی‌خسرو همان عارف وارسته و دل‌آوری‌ست که راه پدر را پی می‌گیرد. بیا تا کی‌خسرو زمان خویش باشیم!

سیاوش واسب
قهرمان اساطیری ایرانی از اسب خود جدا نیست. گاهی یکی از مراحل بلوغقهرمان، انتخاب اسب شایسته است. اسب قهرمان شریک عمل قهرمانی او به حساب می‌آیدرخشِ رستم در این مورد مثال کاملی است. رستم اژدها را در هفت خان با کمک رخشمی‌کشد. حتی یکی از خان‌ها را نه رستم، بلکه رخش پشت سر می‌گذارد. رخش شیر رامی‌کشد اما به حساب رستم نوشته می‌شود. مرگ رستم نیز بی‌رخش نیست. نام‌هایی چونجاماسپ، گرشاسپ، لهراسپ و از این قبیل نیز با نام اسب ساخته شده‌اند. سیاوش درشاهنامه

اسب‌های دیگر خود را پِی می‌کند و تنها اسب شبرنگ خود را باقی می‌گذاردبرای کیخسرو(‌پادشاهی که خواهد آمد) سیاوش حتی وصیت خود را برای انتقام در گوششبرنگ می‌گوید و کیخسرو را به وی می‌سپارد. این همانی قهرمان و اسب در میان اساطیرایرانی کامل‌ترین نمود خود را ـ و شاید اساساً ریشه ـ در سیاوش دارد، زیراسیاوشنخست اسب بوده و به اعتقادی توتمیک تعلق داشته است

سیاوش به معنای اسب نر سیاهاست. پادشاهان محلی آسیای مرکزی که خود را نوادگان سیاوش می‌دانستند، در واقع طیاعتقادی توتمیک، اسب سیاه را جد خود می‌پنداشتند. سیاوش اسب و سپس سوار است. آن گاهاز حد سوار(شاه) هم بالاتر می‌رود، جای یکی از خدایان هندو اروپایی را می‌گیرد ونیرومندترین خدای آسیای مرکزی می‌شود. (۶/ ص ۴۳) علی حصوری، پژوهشگر و نگارندهکتاب”سیاوشان” ارتباطی توتمیک نیز میان نر بودن اسب و آئین مرگ و رستاخیز جست‌وجومی‌کند:«نام‌های نر و مرد در زبان‌های آریایی حکایت از مرگ دارد و خود واژه مرداصلاً یعنی مردنی.» (۶/ ص۴۲) همان طور که می‌دانیم اساطیری که به مرگ و رستاخیزاشاره دارند، اغلب با آئین‌های باروری پیوند می‌خورند. شاید همین نو‌ بودن توتماسب، بعدها اسطوره سیاوش را تبدیل به نماد باروری گیاهان کرده است، به هر حال دراین مورد پس از این بیشتر سخن خواهیم گفت

غیر از رابطه این همانی، بین اسب وقهرمان رابطه راهنما و راهی نیز وجود دارد، رابطه‌ای همچون رابطه پدر و فرزندی. اسبراهنما و نجات‌بخش سوار خود است و در این راه تا حد مرگ به خطر می‌افتد. (نگ ۶/ صو ۹۶) در نمایشنامه ثمینی نیز چنین است:«; من اسبِ توام از کودکی، از سال‌هایدور;» (۴/ ص۱) اسب در نمایشنامه ثمینی نه تنها همراه سیاوش است‌ بلکه بخشی از اوو حتی هدف اوست. هدف است از این رو که سیاوش به امید پیوستن به تصویر اسبی در آتشفرو می‌رود که مادرش به او نشان می‌دهد و شاید نیای اوست

این ارتباط اسب وسیاوش قدیم‌تر از شاهنامه است و شاید از همین رو بیضایی رویکردی فراتر از خودشاهنامه به این ارتباط ندارد و ‌همچون یک تکلیف شبرنگ را منعکس کرده است، ا‌ماثمینی محور اثر خود را اسب سیاوش قرار می‌دهد. این همانی سیاوش با اسب در ایننمایشنامه هنگامی رخ می‌دهد که سیاوشِ ثمینی از آتش بیرو می‌رود، اما اسب می‌ماند ومی‌سوزد. در حقیقت اسب قربانی می‌شود تا سیاوش از آتش خارج شده و به قربانگاه خودبرود. گفتیم که سیاوش اسب خود را وصی قرار می‌دهد و کیخسرو را به او می‌سپارد. دراین دَم “اسب، نشانه وفاداری به توتم و نگهداری از آن است. ” (۶/ ص۴۴) حال آن کهاسبِ نمایشنامه ثمینی در آتش می‌ماند. سیاوشِ‌ نمایشنامه‌یِ‌ ثمینی از مرحله توتماسب به

سوار ارتقا می‌یابد و شاه می‌شود. او با خروج از آتش از بطنِ مادر خارج شدهو متولد می‌شود. مرحله توتمی او بدین طریق قربانیِ انگیزه‌هایی می‌شود که البته اینانگیزه‌ها غیر اسطوره‌ای و بیشتر او‌ما‌نیستی هستند. این امر در عین حال تصرف دراسطوره نیز هست. “اسب از سیاوش جدا شدنی نیست، چه هنگامی که او اسب است و چه هنگامیکه سوار، سیاوش و اسب یکی هستند و مرگ یکی بدون دیگری چندان دور است که دست کم بایداسب در عزای او شرکت جوید. ” (۶/۱۰۴) با وجود تصرفی که در اثر ثمینی در این وجهاسطوره رخ می‌دهد، هنوز ساخت شکنی اسطوره رخ نداده است، زیرا همچنان مرگ یکی بستر ومقدمه‌یِ مرگ دیگری است. به هر روی به این وسیله بابِ این تأویل گشوده می‌شود کهوجه توتمیک و اساطیری سیاوش با اسب در آتش می‌ماند و سیاوش با خروج از آتش”انسانمی‌شود

ساخت شکنی اسطوره در نمایشنامه‌یِ ثمینی در سطحی دیگر رخ می‌دهد. ثمینیاسطوره‌شکنی می‌کند و این در روساخت نمایشنامه هویداست، اما اسطوره شکنی او در توجهبه اسب به جای قهرمان نیست که این بازگشت به خود بنیان توتمیک اسطوره است. ثمینیپنبه‌یِ ریشه‌یِ اسطوره را می‌زند: اسطوره را به ریشه خود بازمی‌گرداند و سپس اسبرا به عنوان توتم پدر، با توتم مادر جعل می‌کند. اسب نر را نعل وارونه می‌زند و بهمادیان تبدیل می‌کند. مادیانِ”اسب‌های آسمان” هم مادر است و هم عاشق. هم رام است وهم راهنما. خرد پنهان سیاوش است. در حقیقت شبحی است که چون یک توتم حامی سیاوش استاین جعل توتم مادرانه، اسطوره باروری را نیز تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و عامل محرک رااز مرگ و رستاخیز نرینه، به مرگ مادینه و رستاخیز نرینه بدل می‌سازد و این رویکرددیگر رویکردی اسطوره‌ای نیست. بیضایی ظاهراً چندان از درِ ساخت‌شکنی اسطوره واردنمی‌شود، اما در فیلمنامه‌یِ او نیز تفاوت‌هایی معنادار قابل ارزیابی است

سیاوش و آئین
در گوشه و کنار جهان، آئین‌هایی وجود دارند(یاداشته‌اند) که به مرگ یک‌ قهرمان، قدیس یا پیامبر می‌پردازند و در پس آن اشاره بهرستاخیز او نیز دارند. این رستاخیز با تناسخ نیز بی‌شباهت نیست، اما تنها از اینجهت که نوعی جان ازلی را باور دارد که باید بمیرد تا دوباره زنده و تازه شوداسطوره شناسان این نوع آئین‌ها را اغلب برگرفته از الگوی خزان و بهار طبیعتمی‌دانند و نشانه نوعی تمایل به همذات‌پنداری با طبیعت در تازه شدن و همچنین تشویقطبیعت به ادامه این روند. از همین رو این آئین‌ها پیوند تنگاتنگی هم با مقوله‌یِباروری در کشاورزی پیدا می‌کنند. “تشبیه عمل زاد و زه به کار برزگیری در بسیاری ازفرهنگ‌ها رایج بوده است.‌” (۸/ ص۴۱) تفسیر چنین آئین‌هایی(همچون آئین سیاوش) همیشهخطی را ترسیم می‌کند که مقولات مرگ و رستاخیز، قربانی، باروری، کشاورزی و گیاه، زادو ولد و تناسخ را ظاهراً به هم مرتبط می‌کند

در حقیقت تمدن‌هایی که از اقتصاددامداری و کوچ نشینی، وارد اقتصاد کشاورزی می‌شوند نیازمند خدایگانی می‌شوند که ازبارندگی و رویش گیاه حمایت کند. “کوچ نشین از دشواری‌های طبیعی، سرمای سخت و گرمایشدید می‌گریزد. کشاورز را گریزی از آن‌ها نیست. ناچار تن درمی‌دهد و در نتیجهپیشامدهای ناگوار; به پیشامد بد، بخت بدو و سرنوشت(فاتالیسم) گرایش پیدا می‌کندص۵۹) از همین رو عزاداری در چنین جوامعی عمیق‌تر و حتی حیاتی است. همچونعزاداری‌ای که بیضایی در فیلمنامه خود برای سیاوش ترسیم می‌کند. اسطوره سیاوش دراشکال کهن خود از دو ریشه برمی‌آید: بخشی از آن مربوط به توتم اسب است و بخشی از آنبه شاه ـ خدایی از جامعه کشاورزی اشاره دارد. تا

وقتی که نیا(سیاوش) یک توتم است،اگر چه نیا مرده است،‌ احتیاجی به عزاداری ندارد، اما وقتی تبدیل به خدای باروری وامثال آن شد، مرگ او با عزا همراه می‌شود. او نه تنها یک مرگ اساسی، اصلی و ازلیدارد، بلکه هر سال با برگزاری آئینی در خزان می‌میرد و با بهار زنده می‌شود. “دراین داستان خزان کامل(مرگ سیاوش) و بهار پس از آن(تولد کیخسرو پس از مرگ سیاوش) ونیز رفتن سیاوش به درون آتش(به نشانه خزان) و نیز بیرون آمدن او(بهار) دیده می‌شودص ۴۴

درواقع اساسی‌ترین هدفی که بیضایی دنبال می‌کند تنظیم سندیدراماتیک است که صورت کاملی از تفاسیر فوق را نمایان سازد و باید گفت در این مسیرناموفق نیست. در این سند نشان داده می‌شود که چگونه اسطوره سیاوش همچون دیونیزوس ازنوع اسطوره‌هایی است که معنای آئینی باروری را با خود حمل می‌کنند
هم فیلمنامهو هم آئین مضبوط در آن با انداختن درختی خشک آغاز می‌شود (۳/ ص ۹) که اشاره‌ای استبه خزان و مرگ به نشانه آغاز مراسم رستاخیز. نوعی همزمانیِ مرگ و رستاخیز که به اینهمانی سیاوش و گیاه نیز اشاره‌ای سینمایی دارد(به یاد آوریم که از خون سیاوش گیاهمی‌روید) در ادامه نیز اشاره‌های مستقیم و غیرمستقیم دیگری هم می‌کند به تصویری ازشاه ـ خدایِ کشاورزی که باید خونش بریزد تا باروری محصول سال بعد یا باروری زنانروی دهد‌. بیضایی ـ نه چندان در لفافه ـ سیاوش را با دیو‌نیزوس از یک سو و مسیح ازسوی دیگر یکسان می‌کند تا خویشاوندی آئین‌هایی که برای اینان برگزار می‌شده رایادآور شود

 

از سوی دیگر اشاره‌هایی هم به واقعه کربلا می‌شود. “دردی” جوانی ازاهالی طایفه است که باید آئین‌هایی را پشت سر بگذارد تا شایسته شود نقش سیاوش رابازی کند. بیضایی در آزمون‌هایی که برای دردی طراحی می‌کند، بعد از گذار از وسوسه وآتش، آزمون تشنگی را قرار می‌دهد. (۳/ص۲۸) خود سیاوشی که هنگام دارانِ فیلمنامه بهنمایش می‌گذارند نیز تشنه کشته می‌شود، چیزی که در شاهنامه یا هیچ یک از اشاره‌هایدیگر به اسطوره سیاوش نیست. تماشاگران زاری می‌کنند و سیاوش خوان مدام مظلومانه طلبآب می‌کند. (۳/ص۲۲۳ و ۲۱۷) از سوی دیگر به فرمان افراسیاب که سیاوش را تشنه می‌کشد،آتش در سیاوشکرد انداخته می‌شود و; بیضایی بدین طریق سعی دارد ریشه‌داری تعزیه درسیاوش‌خوانی را گوشزد کند و پیوند ابعاد مذهبی بزرگداشت واقعه‌یِ عاشورا باآئین‌های اسطوره‌ای باروری را متداعی کند

گفتیم که این آئین‌های عزاداری دراقوام کشاورز، جایگاه ویژه‌ای دارند. بیضایی، برعکسِ فردوسی، از این تفسیر بی‌خبرنیست. در فیلمنامه او ماجرا بین دو طایفه که دو سوی یک رود، زمین و کشت و دامدارند، رخ می‌دهد. هر دو طایفه در برگزاری سوگ سیاوش همداستانند و آن را بر خودواجبِ مذهبی می‌دانند تا زمین برای سال آینده بارور شود و دام زیاد.

سیاوش‌خوانیعامل اتحاد بخش و آشتی‌ساز میان اینان است و بستگی مستقیم به تقسیم آب دارد. برحسبشرایط اجتماعی آنان به نظر می‌رسد که هر دو طایفه دوران کوچ نشینی و اقتصاد دامداریرا به کناری نهاده و وارد اقتصاد کشاورزی شده‌اند. اهمیت اقتصاد کشاورزی را بیضاییبدین طریق در فیلمنامه خود احیا می‌کند: مِی‌بو که بناست نقش‌خوانِ مادر سیاوش شودچهار خواستگار خود را رد می‌کند چرا که هیچ یک زمین ندارند: “میانِ ناوه‌کش واو‌یار و هیمه‌ور و وجین‌کار چه بگویم که هیچ کدام یک کف دست خاک از خود ندارند؟ص۱۴) در پایان نیز در صحنه‌ای کوتاه خرّم خانم می‌کوشد می‌بو را با اویار کهزمینی به کف آورده، مهربان کند و دست به دست بدهد، یعنی می‌بو(مادر سیاوش) از میانچهار برزگر، نصیب

کسی می‌شود که آبیاری می‌کند و بارور کننده است(اویار = آبیاراین فرایند خبر از جامعه‌ای می‌دهد که در آن داشتن زمین امتیازی اجتماعی محسوبمی‌شود. از سوی دیگر جوان چوپان شایستگی بازی نقش سیاوش را ندارد (۳/ص۱۹) چرا که اوبازمانده دوره دامداری است و سیاوش خدای حامی کشاورزی
این همه نشان می‌دهند کهبیضایی آگاهانه قصد دارد تعلق این وجه اسطوره به دوران کشاورزی و آئین‌های باروریرا به اثبات رساند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.