مقاله در مورد اهداف سیاسی آمریکا در منطقه خلیج فارس بعد از ۱۱ سپتامبر


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
6 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد اهداف سیاسی آمریکا در منطقه خلیج فارس بعد از ۱۱ سپتامبر دارای ۵۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد اهداف سیاسی آمریکا در منطقه خلیج فارس بعد از ۱۱ سپتامبر  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد اهداف سیاسی آمریکا در منطقه خلیج فارس بعد از ۱۱ سپتامبر،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد اهداف سیاسی آمریکا در منطقه خلیج فارس بعد از ۱۱ سپتامبر :

مقدمه:
دوماه بیش از حوادث یازده سپتامبر، حسنین هیکل، روزنامه نگار و روشنفکر مصری، از گزارش مستند گروه جمهوریخواه بر کاخ سفید پرده برداشت: وی هدف اصلی آنان را این گونه بیان کرد «جهانیان باید سروری آمریکا بر عالم را بپذیرند و آمریکا نیز با ابزارهای خاص خود باید در این زمینه گام بردارد ولی لازم نیست این هدف در قالب اعلامیه های رسمی و موضعگیری های سیاسی ابراز شود.»

بر اسا این گزارش، دیک چینی مامور ساماندهی پنج گروه مطالعاتی می شود تا رهبر آینده ایالات متحده را تنظیم کند. در تعریف عملیاتی طرح راهبردی مزبور آمده است که آمریکا بریا حفظ برتری سیاسی، اقتصادی و نظامی خونین، نباید خود را به پیمانها و معاهدات موجود محدود کند، بلکه فقط باید بر اساس منافع خود تصمیم گیری کند. کلینتون به دلیل فقدان مشروعیت اخلاقی، ناچار بود برای کسب مشروعیت در قالب پیمانهای بین المللی عمل کند. ولی جمهوری خواهان چنین

مشکلی ندارند. بر این اساس امریکا باید سایت های خود را در قالب مناطق و نه دولت ها تعریف کند و برای حفظ تدابیر منطقه ای خود می تواند به دولت های مخالف حمله کند. آمریکا نباید به طور علنی و در شعارهای اعلامی، خود را رئیس عالم بنامد، زیرا این امر مشکلات زیادی را برای اایلات متحده به وجود می آورد، اما در عمل باید همین سیاست رهبری جهانی را پیگیری کند.

در بخش دیگری از توصیه های گروه راهبردی، این عبارت به طور صریح ذکر شده است: لزوم بازداشتن ایران از دستیابی به تسلیحات راهبردی و ضرورت اقدام برای سرنگونی حکومت انقلاب اسلامی، در توصیه هفتم، این نبرد در قالب روش شماره یک تکمیل می شود تشویق به ایجاد تغییر در ایران از راههای سیاسی از داخل ممکن است. ولی تغییر در عراق باید از طریق حمله نظامی خارجی، کودتا یا انقلاب داخلی باشد.

گزارش داهبردی مزبور خط مشی کلی ایالات منحده را در نحولات اخیر نشان میدهد و بوش از حوادث یازده سپتامبر به عنوان فرصتی برای اجرای پروژه گروه تحقیقاتی دیک چینی استفاده کرده است.
بنابراین، شواهد نشان می دهد که آمریکا به دنبال ریاست بر عالم است و برای کسب این هدف حق حیات و آرامش انسان ها و حقوقی همچون استقلال و حاکمیت دولت ها را به رسمیت نمی شناسد. علاوه بر آن مشاهده یم شود که بوش و دیگر یاران او در پیشبرد راهبرد خود، از شعارهای انسان دوستانه بر مبنای مدرنیته استفاده می کنند، ولی در عمل همان راهی را می روند که هیتلر رفت و به این ترتیب، در صدد هستند که به اقتدار جهانی دست یابند.

تلاش امریکا برای استلا بر جهان و از میدان به در کردن رقبای گذشته و حال با سیاست هائی همچون میلیتاریستی کردن روابط بین المللی و فرافکنی مشکلات حاصل از رکود اقتصادی ایالات متحده اعمال می شود.

در بهمن ماه سال ۱۳۸۰، ۶۰ روشنفکر امریکائی با ارسال نامه ای برای جرج دبلیو بوش از عملیات نظامی او به بهانه مقابله با تروریسم حمایت کردند. اقدام مزبور مبین این واقعیت است که ایالات متحده آمریکا آخرین ابزارها و امکانات خود را برای آغاز جنگی فراگیر با هدف هژمونی بر جهان به کار گرفته است. بر این اساس می توان مبانی و ریشه های توسعه و ژزمونی طلبی ایالات متح

ده آمریکا را در افکار روشنفکران و البته به قدرذت در واشنگتن ردیابی کرد.
فوکویاما در تحلیل تاریخی پایان تاریخ و آخرین انسان، تلاش کرده بود که توجیهات لازم را بریا سیاست های مداخله جوبانه آمریکا فراهم آورد. بهخ اعتقاد او، گرچه دیکتاتورهای چپ و راست فرو پاشیده اند، ولی دموکراسی لیبرال تنها آرمان سیاسی منسجمی است که مناطق و فرهنگ های مختلف جهان را به هم پویند میدهد و انقلاب لیبرال در اندیشه اقتصادی همیشه با تحول به سوی آزادی سیاسی در سراسر دنیا همراه بوده است. هانتینگتون و فوکویاما دنباله رو راست جدید و

افراطی گرایاتنی هستند که از دهه ۱۹۸۰، با هدف احیای ارزشهای سنتی آمریکا و بازسازی ساختار قدرت آن کشور در نظام بین المللی، به عرصه سیاست و حکومت آمریکا پیوند خورده اند و فارغ از حاکمیت جمهوری خواهان یا دموکرات ها در کاخ سفید، اهداف خود را دنبال می کنند. یازده سپتامبر و حوادث بعد از آن. بهن ویژه مخالفت گسترده دیگر کشورها با سیاست یکجانبه گرایانه

آمریکا، بوش و گروه سیاسی – نظامی او را به طراحی راهبردی بلند مدت واداشت که در قالب آن، فروپاشی هژمونی آمریکا به تعویق بیفتد و ابتکار عمل سیاسی جهان بار دیگر به کاخ سفید

بازگردد. برای این هدف راهبردی چند مرحله ای اتخلذ شد که هر مرحله، امکانات، هزینه ها و موانع خاص خود را دارد. ورود به ماجرا از طریق سیاست فراگیر تبلیغاتی (بمباران خبر و تحلیل) صورت می گیرد، که گستره آن از داخل آمریکا تا اقصی نقاط جهان (به ویژه کشورهای هدف) را در بر خواهد گرفت.

پس از توان ظنامی برای تحمیل سیاست ها و خواسته های سیاسی استفاده می شود. بطور خلاصه اوایل ماه سپتامبر دولت آمریکا، و هیئت حاکمه آن، نه تنها از لحاظ داخلی دست به گریبان رکود اقتصادی، بلکه از جیث سیاسی نیز سخت زیر محاصره بود و اعتراض های کارگری و دانشجوئی و اقلیت های نژادی به ویژه سیاهان و لاتین ها در حال اوج گیری بودند. از لحاظ بین المللی نیز هژمونی آمریکا زیر سؤال رفته بود و نزدیک ترین دوستان او یعنی کشورهای اروپائی و کانادا راه مستقل خود را در پیش گرفته بودند و از دولت آمریکا سخت انتقاد می کردند.

با چنین پیش زمینه هائی ذهنی می توان درک کرد که فاجعه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ از لحاظ سیاسی چه

مائده آسمانی در راستای دستیابی به اهداف سیاسی خود در مناطق مختلف دنیا قرار داد.
گفتار اول: تسلط بر ذخایر نفتی منطقه خلیج فارس
یکی از مهمترین مبانی اهمیت و موقعیت استراتژیک و ژئوپولتیک خلیج فارس وجود ذخایر عظیم نفت و گاز در آن است. حدود ۶۶ درصد ذخایر شناخته شده نفت جهان در این منطقه دارد (دو سوم کل ذخایر نفتی شناخته شده جهان) حدود ۶۰ درصد نفت جهان از تولیدات هشت کشور نفتی خلیج فارس تأمین می شود که حدوداً بیش از پانزده برابر تولید داخلی نفت آمریما است. عربستان

سعودی با جمعیتی برابر ۳ درصد جمعیت ایالات متحده آمریکا به تنهایی دارای ۸ تا ۹ برابر ذخایر نفتی آمریکاست. به علاوه این کشور از مجموع ۶۱ حوزه نفتی شناخته شده خود تنها ۲۲ حوزه را مورد بهره برداری قرار داده است. طبق آمار سال ۱۹۹۴ آمریکا با ۲/۳۰ میلیارد بشکه ذخیره نفتی تنها ۲ درصد کل ذخایر نفت و عربستان سعودی با ۲/۲۶۱ میلیارد بشکه ذخیره نفتی به تنهایی

حدود ۹/۲۵% کل ذخایر جهانی نفت را دارا هستند. کویت به منزله یک کشور ذره ای با ۵/۹۶ میلیارد بشکه ذخیره نفت حدود ۶/۹ درصد از کل ذخایر جهانی نفت یعنی بیش از سه برابر کل ذخایر آمریکا را در خود ذخیره دارد. ثبت ذخیره به تولید نفت و یا سالهای عمر ذخایر نفت آمریکا تنها حدود ۸/۹ سال عربستان سعدی ۶/۸۳ سال و کل خاوریمانه (بدون احتساب شمال آفریقا) ۴/۹۳ سال می باشد. بدین ترتیب آمار و ارقام فوق میزان اهمیت و حساسیت منطقه را از نظر نفت و یکی از دلائل عمده توجه شدید آمریکا را به منطقه نشان می دهد.

جدا از وجود ذخایر عظیم نفت در منطقه باید به این نکته ظریف اقتصادی نیز توجه کنیم که بنا به دلائل مختلف ازجملع ویژگیهای زمین شناسی خلیج فارس، هزینه تولید نفت این منطقه در مقایسه با سایر نقاط دنیا به ویژه آمریکا بسیار کم هزینه تر بوده و لذا ارزانتر تمام می شود.

چنانچه هزینه تولید یک بشکه در خلیج فارس، پایین ترین هزینه تولید در جهان محسوب می شود و تمام جزیی از هزینه تولید در مناطق رقیب ازجمله آفریقای شمالی است لذا شایان توجه است که این نکته ظریف اقتصادی را هم در منطقه خلیج فارس علاوه بر نفت، دارای ذخایر قابل توجه گاز

طبیعی نیز می باشد. بر اساس آمارهای سال ۱۹۹۶ کشورهای منطقه دارای ۳۲ درصد یا حدود یک سوم کل ذخایر گاز طبیعی جهان هستند (۳/۱۵۹۴ تریلیون فوت مکعب) در حالی که آمریکا تنها دارای ۳/۳ درصد از کل ذخایر گاز جهان می باشد. در میان کشورهای منطقه ایران به تنهایی ۹/۱۴ درصد منابع گازی جهان را در خود ذخیره دارد (۶/۷۴۱ تریلیون فوت مکعب) این کشور از نظر مرتبه جهانی دومین کشور در جهان پس از فدراسیون روسیهع قرار دارد با (۱۷۰۰ تریلیون فوت مکعب گاز)
آمریکا به عنوان یک کشور عمده تولید کننده نفت و صاحب قدیمی ترین صنعت نفت جهان از پایان جنگ جهانی دوم به بعد به تدریج واردات نفت خود را از منابع خارجی افزایش داد.

کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا سناتور باب دال در باره اهمیت نفت می گوید: «ایالات متحده باید از راههای ورود به منابع طبیعی و از ذخیره این انرژی در کشورهای خلیج فارس حفاظت نماید» وی در ادامه اضافه می کند: «ضرورت دارد که این انرژی در دست ملتهایی باشد که به دموکراسی اعتقاد داشته باشند و حقوق بشر را رعایت کنند و به روابط بین المللی احترام بگذارند تا دشمنی بین کشورهای نفتی و غیرنفتی وجود نداشته باشد»

می توان در این خصوص گفت که سیطوه بر منابع مفتی خلیج فارس اهمیت محوری برای ایالات متحده دارد تا از این طریق بتوان سلطه خود را بر دیگر کشورها ادامه دهد. زیرا نیروی اقتصادی متحدانش رشد روزافزونی پیدا کرده است.
به دعبارت دیگر ایالات متحده جاکمیت در این منطقه غنی را تنها به این دلیل نمی خواهد که کشورهای اروپای غربی و ژاپن را در گرو خود داشته است، تا با همکاری و مشارکت آنها رهبری جهان را به عهده بگیرد بلکه برعکس برای آمریکا تفوذ در این منطقه یعنی اینکه بتواند با سلاح نفت متحدانش را اگر چنانچه روزی به دشمنان آینده تبدیل شوند سر جای خود بنشاند.

در این خصوص وزیر امور خارجه سابق آمریکا بیکر بعد از جنگ دوم خلیج فارس در مه ۱۹۹۱ می گوید: ظهور طرفهای تازه که خطر شدیدی در میان مدت و درازمدت برای منافع اقتصادی آمریکا دارند اروپای غربی و ژاپن از آن جمله اند. همچنین ضرورت سیطره بر نفت خلیج فارس برای حفظ منافع آمریکا به شدت احساس می شود.

به عبارت دیگر می توان گفت که آمریکا با سیطره بر نفت خلیج فارس خواهد توانست نفوذ و سلطه خود را میان متحدانش حفظ کند و دشمنان سنتی و احتمالاً آینده خود را در کوتاه مدت و دراز مدت در زیر سلطه داشته باشد.

از سوی دیگر در درازمدت آمریکا می تواند از نفت به عنوان یک سلاح اقتصادی و سیاسی در سازمانهای بین المللی که غربیها در آن مشارکت دارند استفاده کند. یعنی هنگامی که بین اروپای غربی و ژاپن تضاد منافع رخ داد از سلاح نفت سود جوید. به عبارت دیگر از طریق پیمان کات، صندوق بین المللی پول و یانک جهانی سلطه خود را در منطقه خلیج فارس به طور مشخص پایدار سازد و نقش اروپا را کمرنگ سازد و آنها را به تدریج در حاشیه قرار دهد.

هم اکنون ذخایر ثبت شده نفت امریکا بیش از ۲۲ میلیارد بشکه یعنی معادل ۲ درصد کل ذخایر شناخته شده جهانی نفت است ولی هرچند این کشور از پیشرفته ترین تکنولوژی و بیشترین توان سرمایه گذاری برای استخراج نفت برخوردار است. ولی ذخایر نفت امریکا به سرعت در حال کاهش است.

بنابراین یکی دیگر از چالش های مهم آمریکا که منجر به اتخلذ سیاست های برتری جویی در جهان می شود بحران انرژی است بازار جهانی نفت روزانه ۷۶ میلیون بشکه تولید می کند که ایالات متحده با داشتن ۵ درصد از جمعیت دنیا روزانه ۲۰ میلیون بشکه یعنی ۲۶ درصد از کل تولید جهانی مصرف می کند. اما در مقابل تولید نفت ایالات متحده طی ۵۰ سال گذشته کاهش یافته است

این مقدار فقط پاسخگوی ۳۰ درصد مصرف آمریکاست شکاف ۷۰ درصدی همراه با کاهش ذخایر وجود دارد که باعث به وجود آمدن رکود واردات شده است درحالی که ذخایر منابع طبیعی وارداتی رو به کاهش است به علاوه ذخایر گاز طبیعی ایالات متحده رو به کاهش و واردات رو به افزایش است.
در دوران جنگ جهانی دوم جهانی آمریکا نه فقط تنها نفت کافی در داخل سرزمین خود برای تأمین کلیه نیازهای خود داشت بلکه انرژی را به کشورهای دیگر نیز صادر می کرد، درحالی که آمریکا امروز ۷۰ درصد به دیگران و حتی بیشتر از قبل به نفت منطقه خلیج فارس وابسته شده است این کشور امروزه از دهه ۱۹۷۰ تا به حال با بیشترین کمبود انرژی مواجه است. بدون یافتن راه حلی برای رحران انرژی رفاه و امنیت ملی آمریکا در مقایسه با گذشته چالش ارنژی بسیار بزرگی است. این چالش درازمدت است و ابعاد آن وسعت بیشتری خواهد یافت ولی از بین نخواهد رفت.

بطور کلی حضور آمریکا در منطقه خلیج فارس نقش مهم و اساسی در تحمیل سیطره همه جانبه بر بخشها و مراکز مالی و اقتصادی دارد و از این طریق می تواند نقش خود را در اداره کردن جهان بعد از جنگ سرد و تحولات ایجاد شده در نظام بین المللی بعد از یازده سپتامبر افزایش دهد.
آمریکا از سلطه بر نفت منطقه خلیج فارس سه هدف استراتژیک را دنبال می کند.
هدف اول این است که تنها قدرت برتر منطقه باشد و تولید و قیمت گذاری نفت در اختیار خود داشته باشد.

به خاطر همین هدف منطقه را پر از سلاح کرده است. تجارت خارجی منطقه را تنها را مراکز سرمایه داری غرب مرتبط ساخته است و از همین راه سودهای مالی سرسام آوری به جیب شده است به گونه ای که حتی اگر در‌اینده نیز فعالیتهای اقتصادی و مالی غرب در منطقه متوقف شود آمریکا سود خود را از این منطقه حیاتی بوده است.
هدف دوم آمریکا از سلطه بر نفت خواهان استمرار برتری اقتصادی اش در جهان است زیرا در نظام جدید جهانی معیارهای قدرت بیشتر اقتصادی هستند بنابراین آمریکا برتری اقتصادی اش را با استمداد جریان نفت و بهای متعادل آن استمرار می بخشد.

در این راستا آمریکا و آژانس انرژی، اوپک را به علت پایین نگه داشتن سقف تولید مورد انتقاد قرار داده اند زیرا به نظر آنها این امر می تواند به اقتصاد جهان لطمه وارد کند. اما به اعتقاد اوپک در شرایطی که تقاضای نفت در آمریکا در بالاترین حد خود رو به افزایش است قیمت های جهانی نفت بالا نیست. میانگین بهای نفت پایه بورس نیویورک برای خریدهای مدت دار در سال ۲۰۰۳ با ۱۰

درصد افزایش در مقایسه با سال پیش از آن ۰۴/۳۱ دلار بوده است که این رقم در بالاترین حد خود در ۲۰ سال گذشته قرار داشته است. به همین خاطر برخی وزیران نفت کشورهای عضو اوپک که نگران پایین آمدن تقاضای نفت در سه ماهه دوم سال ۲۰۰۴ و در نتیجه کاهش قیمتها هستند. اعلام کرده اند که این سازمان ها در حال حاضر نباید نفت بیشتری به بازار عرضه کند وزیران یاد

شده با میان این مطلب که علت افزایش قیمت ها احتکار این ماده سوختنی و نیز مسایل سیاسی است اعلام کردند که اوپک باید تا پیش از اجلاس ۲۱ بهمن ماه خود سقف تولید این سازمان را حفظ کند.
هدف سوم آمریکا با توجه به کاهش ذخایر نفتی آمریکا و کاهش رغبت دولتمردان غرب به ویژه آمریکا به توسعه نیروگاههای هسته ای تامین جریان اطمینان بخش نفت کشورهای منطقه خلیج فارس به آمریکا بر پایه قیمت مناسب از اهداف سیاست خارجی آمریکاست. در عین حال آمریکا مایل نیست که افزایش درآمد کشورهای نفت خیز همچون ایران موجب تقویت بنیه مکالی و اقتصادی کشورها شود بنابراین ضرورت بازگشت دلارهای نفتی به بازار اقتصاد آمریکا در اوضاع رکود اقتصادی ازجمله این سیاست ها است. فروش جنگ افزارهای نظامی به کشورهای محافظه کار عرب منطقه خلیج فارس در راستای تامین کوتاه مدت این هدف است.

حمایت از امنیت رژیم اسرائیل و تثبیت آن
گفتار دوم: حمایت از امنیت رژیم اسرائیل و تثبیت آن
یکی از مهمترین اهداف سیاسی آمریکا در منطقه خلیج فارس بر حفظ و امنیت اسرائیل استوار است به عبارت دیگر حمایت از اسرائیل جزو درجه اول منافع ملی آمریکا محسوب می شود. ژنرال «موشه یعلون» رئیس ستاد ارتش اسرائیل در مصاحبه با روزنامه «یدیعوت اهارنوت» در ۱۸ فوریه ۲۰۰۳ حمله آمریکا به عراث را عاملی برای تغییر وضعیت سیاسی منطقه به نفع اسرائیل داشت و گفت: حمله آمریکا به عراق زلزله ای در منطقه ایجاد خواهد کرد که منجر به آرایش جدید سیاسی در خلیج فارس خواهد شد.

«کالین پاول وزیر امر خارجه آمریکا نیز تغییر رژیم عراق را باعث تغییر وضعیت منطقه خلیج فارس به نفع آمریکا و متحدان آن دانست و گفت: تغییر رژیم عراق باید همراه با از سرگیری تلاش ها برای حل بحران فلسطین و اسرائیل باشد. در واقع حل بحران در منطقه به نفع اسرائیل، همچنان در چشم انداز استقرار صلح است. بقای اسرائیل منوط به روابط دیپلماتیک آن با آمریکا و به همان اندازه متکی بر تجهیزات نظامی است که این کشور در اختیار اسرائیل قرار می دهد. موضع آمریکا هیچ گاه کاملاً بی طرفانه تلقی نخواهد شد و در واقع نمی تواند بیطرفانه باشد. هیچ منبع جایگزینی برای تامین نیازهای اسرائیل وجود ندارد و کاهش روابط نظامی با آن فقط سبب افزایش مشکلات آمریکا خواهد شد.

یکی از اولویت های اساسی دولت آمریکا پیشگیری از وقوع یک چالش منطقه ای با وجود اتحاد آمریکا و اسرائیل است. روابط آمریکا و اسرائیل تا آنجا پیش رفته است که هیچ عاملی نمی تواند این اتحاد را از هم بگسلد، از این رو ایالات متحده برای رویارویی با تهدیدات استراتژیک مسترک دارای بالاترین سطح همکاری با اسرائیل باید یک حاشیه امنیتی کیفی داشته باشد و آن هم در اختیار

داشتن انواع سلاحهای کشتار جمعی از جمله سلاح هسته ای است به همین دلیل امریکا می کوشد منطقه خلیج فارس و خاورمیانه به جز اسرائیل عاری از هرگونه سلاح کشتار جمعی شود همچنین دولت آمریکا حتی با هر نوع تلاش کشورهای منطقه از جمله ایران در دست یافتن به برابری استراتژیک با اسرائیل شدید مخالف است.

در این سالها حمایت امریکا از اسرائیل به گونه ای بوده است که قابل قیاس با هیچ یک از کشورهای جهان نیست تا آنجا که رابرت برد سناتور دموکرات در مجلس سنای آمریکا در سال ۲۰۰۲ طی یک سخنرانی اذعان کرد: «ما در این سالهای به قدری در اسرائیل پول ریخته ایم که هیچ کشور دیگر روی کره زمین داده نشده است ولی مهمتر از کمک های اقتصادی و نظامی رابطه استراتژیک ما به اسرائیل است. ما همان طور از اسرائیل حمایت کرده ایم که آمریکا از ایالات پنجگانه خود حمایت می کند.

ایالات متحده از سال ۱۹۹۲ هر ساله ۲ میلیارد دلار به صورت وام های تضمین به اسرائیل داده است. کارشناسان کنگره آمریکا هعمچنین فاش ساخته اند که بین سالهای ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۹ به میزان ۴/۱۶ میلیارد دلار از وام های نظامی آمریکا به کمک های بلاعوض تبدیل شده است. در واقع کنگره آمریکا تمام بدهی های گذشته اسرائیل به آمریکل رل بخشیده است. اسرائیل ادعا می کند تاکنون پرداخت اقساط طرح هایش با تاخیر همراه نبوده است.

و اما استراتژی امریکا در بعد سیاسی، تبلیغاتی و دیپلماتیک حمایت از اسرائیل در اشکال زیر تجلی یافته است.
۱-تلاش همه جانبه همکاری موثر و سرمایه گذاری وسیع برای ایجاد دولت صهیونیستی در سرزمین های اشغالی از سال ۱۸۹۷ همزمان با برگزاری اولین کنگره جهانی یهود تا سال ۱۹۴۸ و از سال ۱۹۳۸ تا کنون

۲-سازماندهی طرح های مختلف و استفاده از همه پتانسیل سیاسی و دیپلماتیک آمریکا برای رسمیت بخشیدن به رژیم غاصب صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی
۳-برنامه ریزی وسیع ایالات متحده برای خاموش کردن شعله های مبارزه علیه رژیم اشغالگر صهیونیستی

۴-استفاده از جل وتو برای ممانعت از محکومیت اسرائیل و اعمال تروریستی آن در مجامع بین المللی و جلوگیری از احقاق حق ملت مظلوم فلسطین شایان ذکر است که در طول نیم قرن اخیر یعنی از سال ۱۹۴۸ همزمان با شکل گیری غیرقانونی دولت اسرائیل تا سال ۲۰۰۳آمریکا نزدیک به پنجاه بار اقدام به وتوی قطعنامه های شورای امنیت و مجمع عمومی یا تهدید به وتو کرده است که هیچ یک از اعضای دائم شورای امنیت از هیچ کشوری تا این حد حمایت نکرده است.

۵-سرمایه گذاری وسیع برای تعمیق و بسط نفوذ و سلطه آمریکا بر دولت های عربی با هدف تبدیل حکومت عرب منطقه به دست نشاندگان واشنگتن به گونه ای که موجودیت و آرمان ملت فلسطین را فدای اغراض سیاسی و منافع خود کنند.

۶-اعمال فشارهای سیاسی و دیپلماتیک و به کارگیری تهدیدهای مستقیم نظامی از سوی واشنگتن بر کشورهای همسایه اسرائیل برای برچیده شدن پایگاه فلسطینی ها در مرزهای کشورهای عربی با اسرائیل و سلب امکان مبارزه از فلسطین ها با استفاده از خاک کشورهای هم مرز با فلسطین اشغالی.

۷-برنامه ریزی ایالات متحده برای تحکیم و تثبیت اسرائیل از طریق نفوذ در درون تشکل های مبارز فلسطین با هدف سوق دادن سازمان هیا مسلح فلسطینی از فاز نظامی به فاز سیاسی و دیپلماتیک.

۸-سرمایه گذاری وسیع و همه جانبه آمریکا برای نفوذ در مطبوعات و رسانه های ارتباط جمعی کشورهای عربی و همچنین سازماندهی تشکل های سیاسی موازی با هدف کنترل افکار عمومی جهان عرب و منحرف دساختن آنها از دفاع از نهضت فلسطین و پشتیبانی از آرمان این ملت مظلوم با طرح این نظریه که مسئله فلسطین مربوط به فلسطین هاست و ما باید به منافع ملی خود بیندیشیم و مشکلات داخلی خود را حل و فصل کنیم.

۹-برنامه ریزی آمریکا برای ممانعت از ایجاد اتحاد و به وجود آمدن انسجام و هماهنگی میان کشورهای اسلامی و جلوگیری از وحدت آنها با یکدیگر بر اساس برنامه ریزیهای دقیق و حساب شده از طریق دامن زدن به اختلافات داخلی میان کشورهای اسلامی با سرمایه گذاری برای بزرگ کردن اختلافات ارضی کشورهیا اسلامی و عربی با یکدیگر و کش

اندن آنان به جنگ های نظامی و تبلیغاتی به منظور بر هم زدن اتحاد آنها علیه دشمن مشترک.
۱۰-برنامه ریزی سیاسی تبلیغاتی و حقوقی آمریکا برای از بین بردن بردن واقعیتی به نام ملت فلسطین و هویت فلسطینی از طریق منع ادامه مبارزه برای دست یابی به سرزمین مادری
۱۱-برنامه ریزی وسیع آمریکائیها برای تسلیم شدن آوارگان متفرق در کشورهای مختلف با وضع موجود و پذیرش شکست و ادغام فلسطینی های آواره در جوامع مختلف به گونه ای که آوارگان

فلسطینی مستقر در لبنان خود را با گذشت یک یا دو شل لبنانی بدانند آوارگان فلسطینی مستقر در اروپا خود را اروپایی و آوارگان فلسطینی مستقر در مصر خود را مصری قلمداد کنند و بدین سان به مرور زمان هویت ملی فلسطینی ها فراموش شود و مسئله ای به نام آوارگان فلسطینی وجود خارجی نداشته باشد.

۱۲-سرمایه گذاری وسیع و همه جانبه آمریکا برای اسرائیلی کردن ساکنان فلسطینی مستقر در اسرائیل و تبدیل آنها به شهروندان درجه ۲ و ۳

۱۳-تلاش وسیع در رسمیت بخشیدن به اسرائیل نزد کلیه کشورهای منطقه خلیج فارس و خاورمیانه از طریق پشتیبانی برای حجمله به پایگاههای فلسطینی ها در کشورهایی نظیر مصر

، سوریه، لبنان و اردن با هدف انتقال بخش هایی از سرزمین آنها و آواره ساختن فلسطینی های مستقر در این کشورها به قاره های مختلف و پس مشروط کردن استرداد سرزمین های انتقالی به برچیده شدن پایگاه مبارزان فلسطینی و به رسمیت بخشیدن اسرائیل از سوی کشورهای همسایه، دقیقا مشابه اهدافی که آمریکا اسرائیل و غرب پس از تصویب قطعنامه ۲۴۲ و ۳۳

۸ پس از جنگ ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ دنبال می کردند اسرائیل برای تحقق این استراتژی به کمک امریکا بلندیهای جولان در سوریه و صحرای سینا در مصر و جنوب لبنان را به اشغال خود دآورد و استرداد این مناطق را مشروط بر به رسمیت شناختن اسرائیلی از سوی مصر و سوریه و لبنان دانست.

از آن جا که حفظ امنیت اسرائیل همواره در سرلوحه برنامه های ایالات متحده قرار دارد آمریکا هیچ حرکت ناخواسته ای را علیه آن رژیم برنمی تابد ریچارد کورتیس سردبیر نشریه گزارش واشنگتن، در دی ماه سال ۱۳۸۰ گزارش مستند تحت این عنوان منتشر ساخت: «مالیات دهندگان آمریکایی نمی دانند چه مبلغی به اسرائیل کمک می کنند» گزارش مزبور حاوی این نکات قابل تامل است:
۱-هر اسرائیلی به طور میانگین ۱۴۶۳۰ دلار از آمریکا دریافت کرده است.

۲-مقایسه بهره های کمک ها و وام های آمریکا به اسرائیل نشان می دهد که مالیات دهندگان آمریکایی در طول ۴۹ سال گذشته ۸/۱۳۴ میلیارد دلار برای کمک به اسرائیل متضرر شده اند.
۳-کمک های مزبور با عنوان یاری رساندن به توسعه کشورها صورت می گیرد.

اعطای این کمکها در اسرائیل عمدتاً صرف خریدهای نظامی از ایالات متحده شده است. این امر در حالی صورت می گیرد که رژیم صهیونیستی با سرانه درآمد ناخالص ملی ۱۵۸۰۰ دلار در میان کشورهای دارای شاخص رشد بالا قرار گرفته و حتی میانگینی بالاتر از شماری از کشورهای اروپایی و اعضای ناتو را نشان می دهد.
۴-در ازای هر یک دلاری که امریکا به هر افریقایی داده است حدود ۲۵۱ دلار به هر اسرائیلی داده شده است با این توضیح که چون مسلمانان و مسیحیان ساکن در اراضی اشغالی از کمک های مزبور محروم هستند، میانگین بالاتری به یهودیان تعلق می گیرد.

۵-پول هایی که با عنوان وام به رژیم صهیونیستی اعطا می شود بدون واسطه و اعمال نقش گروه های فشاری یهودی و سیاستمداران وابسته به آنها هیچگاه به خزانه آمریکا باز نمی گردد.
۶-سکوت محافل رسمی و رسانه های آمریکا و حتی سانسور اخبار واقعی در مورد کمک های اعطا شده به رژیم صهیونیستی قابل تامل است.

۷-ایپاک (کمیته امور آمریکا و اسرائیل) به عنوان فعال ترین گروه فشار خارجی در آمریکا نقش عمده ای در تحقیق شرایط به بالا دارد این کمیته ۵۲ سازمان یهودیان را در این زمینه هماهنگ و دارای ۱۵۰ کارمند و شش گروه شناخته شده است که سالیانه یک یا دو بار موفق به برگزاری نشست خصوصی یا کنگره می شوند.
۸-در سالهای اخیر یک سازمان مخوف یهودی به نام ال.دی.ال در آمریکا فعال شده که علاوه بر اعطای رشوه برای کنترل سیاستمداران آمریکایی (به ویژه نمایندگان و سناتورها) فهرست سیاهی را با عنوان پرونده دشمنان تنظیم می کند. آنان قربانیان خود را در قالب فعالیتهای رسانه ای گسنرده هدف تخریب و هتک حرمت قرار می دهند.

۹-آلمان دومین اعطاکننده به رژیم صهیونیستی است تا کنون بیش از ۳۱ میلیارد دلار به اسرائیل کمک کرده است. جالب این که اغلب کمک ها تحت عنوان جبران خسارات اقدام نازی ها در جنگ جهانی دوم صورت می گیرد.
مطالعه کلی بودجه نشان می دهد که دولت آمریکا در بودجه سال ۲۰۰۲ خود
۴/۲ میلیارد دلار کمک نظامی و ۷۲۰ میلیون دلار کمک اقتصادی برای اسرائیل درنظر گرفته است. بنابراین هدف اصلی ایالات متحده از ترتیبات بعد از شکست تروریسم در تثبیت رژیم صهیونیستی و تحمیل آن به کشورهای منطقه خلیج فارس است. اکنون تمام راه هیا نفوذ و فشار صهیونیست در آمریکا و غرب فعال شده است. آنان تلاش دارند تا اسرائیل را به عنوان بخشی از خاک و حوزه راهبردی ایالات متحده به کشورهای منطقه خلیج فارس تحمیل کنند.
گفتار سوم: حمایت از روند صلح اعراب – اسرائیل

امریکا برای حل فرایند صلح اعراب – اسرائیل با یک مسئله روبرو است که حل آن به شویه بومی، انکار منافع امریکاست و راه حل غیربومی نیز برای آن متصور نیست. و اما راه حل مطلوب برای آمریکاییها این است که بحران فلسطین به گونه ای حل شود که موجودیت و امنیت اسرائیل تامین شود. این راه بومی نیست. زیرا اولا خود فلسطینی ها به صورت آرمانی و استراتژیک به کمتر از کل سرزمین فلسطین رضایت نمی دهند و در کوتاه مدت حداقل سرزمین هایی را که در جنگ ۱۹۶۷ به اشغال اسرائیل درآمده است مطالبه می کنند. ثانیاً کشورهای منطقه از این که موازنه قوا به نفع اسرائیل تغییر کند بیمناکند. طبیعی است که این کشورها بر اساس منافع و امنیت ملی خود

خواستار تضعیف جایگاه و قدرت اسرائیل باشند. لذا هرگاه آمریکایی ها از در جانبداری عریان از اسرائیل وارد می شوند کشورهای منطقه حتی نزدیکترین متحدان آمریکا برانگیخته می شوند. دور شدن تدریجی عربستان سعودی و. مصر از آمریکا از روشن ترین نشانه ای این برانگیختگی است. راه حلهای بومی نیز منافع آمریکا را تامین نمی کند. بر اساس راه حل های بومی اسرائیل یا اساساً محو می شود یا این که چنان قدرت آن محدود می شود که توان تاثیرگذار منطقه یا خود را از دست می دهد.
از زمان ترومن آمریکا سه هدف عمده را در منطقه خلیج فارس دنبال کرده است. تامین امنیت برای اسرائیل، کسب اطمینان نسبت به جریان نفت و نهایتاً تامین ثبات و ایجاد توازن منطقه ای جمهوری خواهان و دموکراتها در باره نوع و میزان مداخله لازم برای نیل به این اهداف با یکدیگر مخالف بوده اند اما در باره ماهیت خود اهداف اختلافی نداشته اند.
با روی کار آمدن جمهوری خواهان در آمریکا در سال ۲۰۰۰ میلادی و به دنبال ا“ حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تیم نظامی چینی و بوش کشورهای منطقه مانند ایران، عراق، عربستان، یمن، سوریه و لبنان را تحت فشار بیشتری قرار دادند آنها با ارائه دکترین حمله پیشگیرانه و موضع گیری در مقابل عراق به منزله نخستین مرحله از تحقق این دکترین عملا نشان دادند که در صددند منافع خود را در این منطقه به هر نحوی تامین کنند در این راستا ایالات متحده آمریکا با ارائه طرح نقشه راه کوشیدند تا ضمن برقراری صلح به اهداف و منافع دملی خود نیز پوشش دهد.

تقشه راه طرحی دیگر برای ادامه اشغالگری:
نقشه راه تلاش دیگری برای پایان بخشدین به تنازع اعراب و اسرائیل تلقی می شود که در چارچوب سیاست خارجی بوش در منطقه خلیج فارس شکل می گیرد. طرح نقشه راه توسط دیپلماتهایی از آمریکا، روسیه اتحادیه اروپا و سازمان ملل تدوین شده است. می توان گفت طرح نقشه راه ارائه کننده مسیر جدیدی در روند صلح اعراب و اسرائیل محسوب نمی شود اما تلاشی است برای بازسازی بسیاری از مواردی که باعث شکست روند سلح اسلو در دهه ۱۹۹۰ شد.

بر اساس این قرارداد مجدداً طرح دولت خودگردان فلسطین مطرح شد. با این تفاوت که این بار دولت خودگردان تحت رهبری جنبش ملی فلسطین مطرح بود که رهبران ان از تبعید بازگشته و مدعی بودند که دولت فلسطین مستقل به رودی در کرانه غربی و نوار غزه ایجاد خواهد شد. با وجود امید فلسطینی ها و اعتماد گسترده جامعه جهانی مبنی بر این که روند اسلو می تواند چنین آرمانی را تحقق بخشد اما دولت اسرائیل به هیچ وجه چنین اعتقادی نداشت و خود را به روند صلح اسلو متعهد نمی دید.

بسیاری از منتقدین معتقدند که از سال ۱۹۹۳ قرارداد اسلو در واقع طرحی برای استقرار صلح نبود بلکه طرحی بود که اشغال اسرائیل را نهادینه کرد. در آن طرح با انتقال محدود قدرت به مسئولین تازه وارد فلسطینی ارتش اسرائیل می توانست خارج از مراکز جمعیتی فلسطینیان عمل کند و به این ترتیب مراتب ریسک و خطر به نیروهای خود راکاهش دهد. ولی در عین حال از طریق ایست و بازرسی ها و بستن راهها به اشغال خود ادامه دهد. استقرار مرحله به مرحله طرح اسلو باعث

شده یود تا موضوعات اساسی مانند مسئله مرزها اسکان یهودیان بیت المقدس و پناهندگان به تعویق بیافتد و عملاً به اسرائیل اجازه می داد تا نتایج اصلی را که می بایست در مراحل نهایی شکل گیرد، متعصبانه شکل دهد باید گفت روح قرارداد اسلو در طرح نقشه راه نیز موجود است. چرا که در این طرح نیز نگرشی مرحله به مرحله وجود دارد و بحث و تصمیم گیری راجع به مسایل مهم و جدال انگیز به تعویق می افتد. این طرح دارای ساز و کارهای تحمیل کننده روشن و مشخصی نمی باشد

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.