مقاله ماتریالیسم
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله ماتریالیسم دارای ۸۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله ماتریالیسم کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله ماتریالیسم،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله ماتریالیسم :
ماتریالیسم
موضوع بحث ، علل گرایش به مادیگری ( ماتریالیسم ) است . اول باید مادیگری ( ماتریالیسم ) را که موضوع بحث امروز ماست ، از نظر اصطلاح متداول فعلی تعریف کنیم و حدود آن را بیان نماییم ، سپس وارد بحث شویم . واژه ماتریالیسم استعمالات مختلفی دارد که همه آنها – اکنون که درباره علل گرایش به ماتریالیسم بحث میکنیم – نمی تواند موضوع بحث ما باشد
. مثلا گاهی ماتریالیسم میگویند و مراد مکتب اصالت ماده است ، اما به این معنی که ماده یک امر اصیل و یک امر واقعی در جهان هستی است ، نه یک امر فرضی و ذهنی و نمایشی و ساخته ذهن ، در مقابل ایدهآلیسم که منکر واقعیت ماده است و آن را مخلوق ذهن بشر میداند . اگر ماتریالیسم را به این معنی بگیریم باید همه الهیون را – چه مسلمان و چه غیر مسلمان –
ماتریالیست بخوانیم ، زیرا اینها همه ماده را که واقعیتی است در بستر زمان و مکان ، و حقیقتی است متغیر و متحول و متکامل و محسوس و ملموس ، امری عینی و ماورای ذهنی و ذی اثر میدانند . مادی بودن و ماتریالیست بودن به این معنی با مسأله خدا و توحید منافاتی ندارد ، بلکه عالم ماده و طبیعت به
عنوان یک واحد ” کار ” و یک واحد ” مصنوع ” ، بهترین وسیله برای
شناسایی خداوند است . اراده حکیمانه خداوند در جریان همین تحولات مادی
کشف میشود . قرآن کریم پدیدههای مادی را به عنوان آیات الهی یاد می کند . و گاهی این کلمه استعمال میشود و مراد از آن انکار موجود ماورای ماده
است ، یعنی مکتب انحصار ، مکتبی که هستی و نظام وجود را در انحصار ماده میداند و هستی را در چهارچوب آنچه در تغیر و تبدل است و در بستر زمان و مکان واقع است محدود و محصور میکند و آنچه را که از چهار دیواری تغیر و تبدل و احساس و لمس بشر بیرون است ، منکر است و معدوم و نیست میپندارد . اکنون بحث ما پیرامون علل گرایش به این مکتب یعنی مکتب انحصاراست که چطور شد گروهی از بشر طرفدار انحصار گشتند و به مکتب نفی گراییدند و در صدد انکار خدا برآمده ، بیرون از جهان ماده را نیست پنداشتند .
آیا انسان بالفطره الهی است یا مادی ؟
طرح این بحث به این کیفیت که علل گرایشهای مادی چیست ، طبعا نمودار این است که ما مدعی هستیم انسان بالطبع نمی بایست گرایش مادی پیدا کند ، مادیگری یک جریان مخالف طبیعت و فطرت انسان است و چون برخلاف اصل است ، باید به جستجوی علت آن پرداخت و از سببی که آن را برخلاف اصل و قاعده به وجود آورده کاوش نمود . و به عبارت سادهتر ، اعتقاد به خدا حکم سلامت را دارد و گرایش مادی حکم بیماری را . هیچ گاه از سر سلامت نباید پرسید ، زیرا سلامت بر طبق مسیر و جریان طبیعی نظام خلقت است ، اما اگر دیدیم فردی یا جمعیتی بیمارند ، آنجا باید پرسید : چرا این افراد بیمار شدند ؟ چه موجباتی سبب بیماری آنها شده است ؟ .
این نظر ما درست بر خلاف آن است که در کتب ” تاریخ ادیان ” معمولا اظهار نظر میکنند . نویسندگان آن کتب غالبا به دنبال این میگردند که چرا بشر گرایش دینی پیدا کرد ؟ از نظر ما گرایش دینی نیازی به پرسش ندارد . آن ، کشش فطرت است ، بلکه باید کاوش کرد که چرا بشر گرایش به بی دینی پیدا کرد ؟ فعلا نمیخواهیم این بحث را دنبال کنیم که آیا دینی بودن یک امر طبیعی است و بی دینی امری غیر طبیعی و یا برعکس است ؟ زیرا از نظر موضوع بحث اصلی ، ضرورتی نمیبینیم . .
البته این مطلب را باید توجه داشت که مقصود این نیست که چون گرایش توحیدی یک گرایش فطری و طبیعی است ، آنگاه که در سطح تعقلات علمی و فلسفی طرح میشود هیچ گونه سؤالی به وجود نمی آورد . خیر ، مقصود این نیست . این مسأله مانند هر مسأله دیگر هر چند مورد تأیید یک غریزه فطری باشد ، آنگاه که در سطح تعقل طرح میشود ، طبعا سؤالات و اشکالات و شکوک و شبهاتی برای مبتدی به وجود میآورد و راه حلهای لذت بخشی هم در همان سطح دارد . علیهذا ما نمی خواهیم شکوک و شبهاتی که واقعا برای افرادی پیش میآید نادیده بگیریم و یا آنها را ناشی از خبث طینت و سوء سریره آنها بدانیم . خیر ، چنین نیست . پیدایش شکوک و شبهات در این زمینه آنگاه که بشر میخواهد همه مسائل مربوط به این موضوع را حل کند ، یک امر طبیعی و عادی است و همین شکوک است که محرک بشر به سوی تحقیق بیشتر است . و لهذا ما این نوع شکوک را که منجر به تحقیق بیشتر میشود ، مقدس میشماریم ، زیرا مقدمه وصول به یقین و ایمان و اطمینان است . شک آنگاه بد است که به صورت وسواس درآید و آدمی را به خود سرگرم کند ، آنچنانکه
میبینیم بعضی افراد از اینکه میتواننددر مسائل تردید کنند لذت میبرند و آخرین منزل سیر فکری خود را تردید و دو دلی میدانند . این حالت ، حالت بسیار خطرناکی است ، برخلاف حالت اول که مقدمه کمال است . لهذا مکرر گفتهایم که شک ، گذرگاه خوب و لازمی است اما توقفگاه و سر منزل بدی . بحث ما اکنون درباره افراد یا گروههایی است که شک را توقفگاه و آخرین منزل خویش ساختند .
به عقیده ما ماتریالیسم هر چند خود را یک مکتب جزمی معرفی میکند ، ولی جزء مکاتب شک است . منطق قرآن نیز درباره اینها همین است . قرآن میگوید : ” حداکثر این است که دچار برخی شکوک و ظنون هستند ، ولی در عمل ، آن را به صورت جزم و علم و یقین در میآورند ” .
سابقه تاریخی
این طرز تفکر چیز تازه و جدیدی نیست . نباید پنداشت که پیدایش این طرز تفکر از نتایج تحولات علمی و صنعتی جدید است و در یکی دو قرن اخیر برای اولین بار به وجود آمده است ، مانند بسیاری از نظریات علمی که در دورانهای قبل نبود و سپس بشر بر آنها دست یافت . نه ، مسلما گرایش
مادی بشر پدیده مخصوص قرنهای اخیر نیست ، بلکه از جمله افکار بسیار قدیمی است . در تاریخ فلسفه میخوانیم که بسیاری از فلاسفه یونان باستان ، قبل از دوران سقراط و نهضت فلسفی او ، مادی بوده و ماورای ماده را انکار میکردند . در میان مردم جاهلیت مقارن زمان بعثت نیز گروهی چنین فکری داشتند و قرآن در مقام مبارزه با آنها برآمده ، سخنشان را نقل و انتقاد میکند :
«و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر .
و گفتند : زندگی نیست جز همین زندگی دنیای ما . میمیریم و زنده میشویم و نمی میراند ما را جز دست روزگار . این جمله که قرآن از مردمی نقل میکند ، هم انکار خدا را در بر دارد و هم انکار معاد را .
ماتریالیسم در دوره اسلامی
کلمه ” دهر ” یعنی روزگار . به مناسبت همین آیه و همین کلمه که در این آیه آمده است ، در دوره اسلامی افرادی را که منکر خدا بودند ، ” دهری ” میگفتند . در دوره اسلامی به افرادی برخورد میکنیم که دهری و مادی بودهاند ، خصوصا در دوران عباسیان که فرهنگها و روشهای مختلف
فلسفی وارد جهان اسلام شد . به واسطه آزادی فکری که در آن دوره برای افکار علمی و فلسفی و دینی ( البته تا حدودی که با سیاست عباسیین تضاد نداشت ) وجود داشت ، رسما عدهای به عنوان مادی مسلک و منکر خدا شناخته میشدند . این عده با مسلمانان و سایر پیروان ادیان و
معتقدین به خدا مباحثه و مجادله میکردند و دلایل خود را بازگو مینمودند و به دلایل اهل توحید ایراد میگرفتند و بالاخره میگفتند و میشنیدند و آزادانه عقاید خود را ابراز میداشتند . تاریخچه اینها در متن کتب اسلامی ثبت شده است . افرادی در زمان امام صادق ( علیه السلام ) در مسجد پیغمبر (ص) جلسه میکردند و از این نوع سخنان میگفتند . کتاب توحید مفضل زاییده یکی از یغمبر نماز خواندم و سپس در اندیشه فرو رفتم و درباره پیغمبر ( صلی الله علیه و آله ) و عظمت آن حضرت فکر میکردم . در همان حال عبدالکریم بن ابی العوجاء که به اصطلاح آن وقت زندیق بوده است آمد و به فاصله دورتری نشست . سپس یکی دیگر از هم مسلکان وی آمد . دو نفری شروع کردند به کفر
گفتن ، یعنی خدا را انکار کردند و پیغمبر را فقط به عنوان یک مفکر و نابغه بزرگ نه به عنوان فرستاده خدا و مبعوث از جانب او و به عنوان کسی که از مبدئی غیبی وحی تلقی میکرده است یاد کردند . نه خدایی هست و نه وحیی و نه قیامتی . مفضل از شنیدن سخنان آنها سخت ناراحت شد و به آنها ناسزا گفت . سپس به محضر امام صادق ( علیه السلام ) آمد و جریان را به عرض رسانید حضرت او را دلداری داد و فرمود من تو را مجهز میکنم به سخنانی که بتوانی با آنان مواجه شوی و سخنانشان را جواب گویی . سپس امام صادق ( علیه السلام ( در چند جلسه طولانی تعلیماتی به مفضل داد ، مفضل نوشت و به
این ترتیب کتاب توحید مفضل به وجود آمد .
ماتریالیسم در قرون جدید
چنانکه میدانیم در قرنهای هجدهم و نوزدهم ، ماتریالیسم به صورت یک مکتب درآمد ، و حال آنکه در گذشته اینچنین نبوده است و آنچه به بعضی مکاتب یونان قدیم نسبت میدهند ، اساس درستی ندارد. معمولا تاریخ فلسفه نویسها خودشان فلسفه نمی دانند و چون بعضی کلمات از برخی ار خدا و ماورای طبیعت است . از نظر ما ثابت نیست که قبل از قرون جدید مکتبی مادی وجود داشته است ، بلکه قبلا فقط گرایشهای فردی به سوی مادیگری در یونان و غیر یونان وجود داشته است
و همین است که برای بسیاری این احتمال را به وجود آورده است که شاید پیدایش ماتریالیسم به صورت یک مکتب ، رابطه مستقیم با علم و پیشرفتهای علمی دارد . خود ماتریالیستها البته بسیار میکوشند که مطلب را به همین صورت جلوه دهند و دیگران را به این مطلب مذعن نمایند که علت نضج و رواج
ماتریالیسم در قرون هیجده و نوزده ، طلوع نظریات علمی بوده و توسعه علم ، بشر را به این سو کشانده است . این مطلب به شوخی نزدیکتر است تا به یک حقیقت جدی .
گرایش مادی از دورانهای باستان ، هم در طبقات دانشمند بوده و هم در طبقات جاهل . در دوره جدید نیز همین طور ، در تمام طبقات افرادی مادی پیدا میشوند ، همچنانکه در تمام طبقات و قشرها خصوصا در طبقه دانشمند گرایشهای الهی و معنوی و ماوراء الطبیعی وجود دارد . اگر
مطلب به این منوال بود که ماتریالیستها میگویند ، باید به همان نسبت که علم پیشروی کرده است و دانشمندان بزرگ در جهان پیدا شدهاند ، گرایشهای مادی در تیپ دانشمند بیشتر باشد و افراد هرچه دانشمندتر باشند مادیتر باشند ، و حال اینکه واقعیت خلاف آن را نشان میدهد .
امروز ما از یک طرف افرادی معروف و مشهور را میبینیم مانند راسل که تا حدود زیادی خود را ماتریالیست نشان میدهند . وی میگوید : بشر مولود عواملی است که در ایجاد او تدبیری به کار نرفته و غایتی در نظر گرفته نشده است . اصل بشر ، نمو و حتی عواطف او چون آرزو ، ترس ، عشق و عقیده چیزی جز مظهر تلفیق
تصادفی اتمهای مختلف نیست . . . “
راسل به این ترتیب وجود نیروی شاعر و مدبر حاکم بر جهان را انکار میکند ، هرچند گاهی در بعضی گفتههای خود ، خود را شکاک و ” لا ادری ” قلمداد میکند .
از طرف دیگر ، اینشتاین نابغه علمی قرن بیستم را میبینیم که درست در جهت خلاف نظر راسل ، نظر میدهد و میگوید : در عالم مجهول ، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه وجود
اوست ” .
آیا میتوان گفت راسل با مفاهیم علمی امروز آشناست ، اما اینشتاین آشنا نیست ؟ ! یا فلان فیلسوف قرن هیجدهم یا نوزدهم با مفاهیم علمی زمان خویش آشنا بوده اما پاستور خداشناس ، آشنا نبوده و جاهل بوده است ؟ آیا میتوانیم بگوییم ویلیام جیمز ، مرد موحد بلکه عارف عصر خویش یا
برگسون و الکسیس کارل و امثال اینها با مفاهیم علمی زمان خود آشنا نبودهاند و با مقیاس هزار سال قبل فکر میکردهاند ، اما فلان جوان ایرانی که یکدهم آنها معلومات ندارد و به خدا معتقد نیست ، با مفاهیم علمی زمان خود آشناست ؟ گاهی دیده میشود دو نفر ریاضی دان ، یکی معتقد به خدا و دین است و دیگری مادی است ، یا دو نفر فیزیک دان ، دو نفر زیست شناس ، دو نفر ستاره شناس ، یکی مادی فکر میکند و دیگری الهی . پس مسأله به این سادگی نیست که بگوییم علم آمده است و مسائل ماورای طبیعت را منسوخ کرده است . این یک سخن کودکانه
است . بحثی که بیشتر باید روی آن تکیه کرد این است که چه چیز موجب گشت در اروپا ماتریالیسم به صورت یک مکتب ظهور کرد و گروندگان بسیاری پیدا کرد ، هرچند قرن بیستم برخلاف قرنهای هیجدهم و نوزدهم از پیشروی
ماتریالیسم کاست ، بلکه در این قرن نوعی شکست نصیب ماتریالیسم شد . این گرایشهای دسته جمعی ، یک سلسله علل تاریخی و اجتماعی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد .
ما در مطالعات خود به عللی برخوردهایم و همانها را در اینجا ذکر میکنیم . شاید افرادی که مطالعات بیشتری در زمینههای اجتماعی ، خصوصا در تاریخ اروپا دارند ، علل و اسباب دیگری را بشناسند . ما در اینجا محصول مطالعات خودمان را ذکر میکنیم .
ازلیت ماده
باز از جمله نمونههای نارسایی فلسفه غربی این است که خیال کردهاند نظریه ازلیت ماده با اعتقاد به خدا منافی است و حال آنکه هیچ ملازمهای میان این نظریه و انکار خداوند نیست ، بلکه حکمای الهی
معتقدند لازمه اعتقاد به خداوند ، اعتقاد به ازلیت و دوام فیاضیت او و دوام خالقیت اوست که مستلزم ازلیت خلق است .
یکی از دانشمندان روسی در مقالهای که به فارسی در یکی از مجلهها در چند سال پیش ترجمه شده بود ، نوشته بود که ابوعلی سینا در میان ماتریالیسم و ایدهآلیسم در نوسان بوده است
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.