تحقیق در مورد زندگی نامه کارل یاسپرس


در حال بارگذاری
16 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
6 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 تحقیق در مورد زندگی نامه کارل یاسپرس دارای ۲۴ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق در مورد زندگی نامه کارل یاسپرس  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد زندگی نامه کارل یاسپرس،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق در مورد زندگی نامه کارل یاسپرس :

زندگی نامه کارل یاسپرس

کارل یاسپرس در سال ۱۸۸۳ در اولد نبورگ آلمان چشم به جهان گشود . دردانشگاه نخست به فراگیری حقوق و پس از آن به تحصیل پزشکی پرداخت و در سال ۱۹۰۹ از دانشگاه هایدلبرگ دکترای پزشکی گرفت و در بخش روان درمانی بیمارستان همان دانشگاه به پژوهش پرداخت. پس از انتشار نخستین کتابش درباره‌ی آسیب شناسی روانی در سال ۱۹۱۳ به استادیاری روانشناسی دانشکده‌ی فلسفه‌ی دانشگاه هایدلبرگ برگزیده شد. در سال ۱۹۱۹ کتاب ((

روانشناسی جهانگردی)) را نوشت که در مرز روان شناسی و فلسفه بود و خود وی بعدها آن را کتابی در زمینه‌ی فلسفه هستی شمرد. در سال ۱۹۲۱ پس از رد کردن دعوت دو دانشگاه دیگر استاد فلسفه دانشگاه هایدلبرگ گردید در سال ۱۹۳۷حزب ناسیونال سوسیالیسم-که زمام کشور را در دست داشت- او را که به راستی فیلسوف یعنی آزاد بدور از رنگ و ریا و بیرون از دایره‌ی سلطه جویی و سلطه پذیری بود و دانشگاه را برتر از دولت و سیاست و فرقه و حزب میدانست

از کار بر کنار کرد این برکناری تا سال ۱۹۴۵ که سال شکست آلمان و سرنگونی رژیم نازی بود ادامه یافت. یاسپرس پس از بازگشت به کار آموزش نخست در آلمان و پس از آن در سوییس به آموزش فلسفه پرداخت و در سال ۱۹۶۹ چشم از جهان فرو بست. از نوشته های اوست ((فلسفه))، ((فیلسوفان بزرگ))، ((آغاز و فرجام تاریخ ))، ((منطق هستی))، ((خرد و هستی)) ، ((حقیقت و رمز))، ((فلسفه و جهان)).

فلسفه
یکی جالب ترین مباحث یاسپرس بحث او درباره ی فلسفه است اینکه تفکر فلسفی چگونه بوجود می آید و انسان به سوی آن کشیده می شود یاسپرس به ارسطو باز می گردد و می گوید حیرت و سرگشتگی انسان در برابر جهان او را به فلسفه راهنمایی می کند پس غایت و هدف فلسفه ا از دید یاسپرس این نیست که حقیقت یا واقعیت با ذات امور را پیدا کند .

فلسفه فی نفسه و به خودی خود با حقیقت مساوی و برابر نیست یاسپرس فلسفه را جستجوی حقیقت و به دنبال حقیقت بودن میداند به همین علت پرسش های فلسفی همیشه مهمتر از جواب های آن است فلسفه از چیزی ناشی نمی شود بلکه عین تفکر و اندیشه است اما نه هر اندیشه ای بلکه اندیشه ژرف و عمیق درباره ی حقیقت و معنای زندگی یاسپرس معتقد است که فقط میتوانیم از راه تجربه ی شخصی به تفکر فلسفی نائل شویم .

از نظر او دامنه ی تفکر فلسفی محدود به هیچ چیز نیست بلکه همه ی قلمروهای تفکر بشری را در بر میگیرد از انسان گرفته تا جهان و خدا و زندگی بشری همه جزو قلمرو تفکر فلسفی به حساب می آیند خدا هم یکی از موضوعات و مسائل فلسفی است اما موضوع فلسفه وجود(هستی) است وجود ،همه ی این موضوعات و مسائل را در بر میگیرد .

علاوه بر این فلسفه به خود انسان نظر خاص دارد و جنبه های وجود انسان را مورد پژوهش قرار میدهد .
از نظر یاسپرس فلسفه چیزی نیست که حرف نهایی آخر را بزند و تکلیف همه چیز را روشن کند بلکه فلسفه همواره راه را نشان میدهد و هم فیلسوف و هم فلسفه همواره در راه هستند پایانی برای تفکر فلسفی نیست. یاسپرس به کل تاریخ فلسفه چون یک خط رمز می نگرد و اهمیت زیادی به تاریخ فلسفه می دهد و بسیاری از اندیشه هایش بر آمده از فیلسوفان قبلی است در این میان کانت و کی یر کگورد اهمیت بیشتری دارند ولی یاسپرس برای نیچه و کی یر

کگورد ( البته با توجه به تفاوت های آشکار این دو فیلسوف )‌ ارزش زیادی قائل است و آنان را با دیدی یکسان می نگرد((آنان همه ی حد و مرزهایی را که تا آن زمان مسلم انگاشته می شد پشت سر نهادند وجود تازه ای آفریدند )) ، ((آنان بگونه ای باشکوه با نفوذ کردن به کل زندگی به یاری فلسفیدنی بس جدی بی آنکه آموزش هایی بدهند یا تصویری از جهان عرضه کنند جهان تازه ای از اندیشه به روی انسان گشودند )) ، ((هیچ یک از آنان جهانی برپا نکرد و چنین می نماید که هر دوی آنها همه چیز را ویران کردند _ به یاری آنان بود که ما از غفلتی که شاید حتی با خواندن نوشته های فیلسوفان بزرگ نیز از بین نمی رفت بیرون

آمدیم )).
این بیرون آمدن از غفلت یعنی بیدارشدن نکته ی اصلی فلسفه یاسپرس است کار فلسفه شناختن جهان نیست بلکه بیدار کردن انسان است انگیزه رو کردن به شناخت جهان و خدا همانا به خود آمدن و دریافتن خویشتن است. به همین جهت در فلسفه ی یاسپرس انسان مهمترین جایگاه را دارد و درباره ی هر چیزی که می اندیشد در انتها نسبت آن را با انسان بررسی می کند .

انسان در نظر یاسپرس
انسان موجودی پیچیده و اسرارآمیز است حقیقت انسان تنها آنچه بظاهر مشاهده می شود نیست مطالعه درباره ی انسان انواع فراوانی از معرفت را به ما عرضه می کند اما معرفتی از انسان به عنوان کل ارائه نمی دهد .

حقیقت این است که انسان برای خود به دو صورت قابل دسترسی است به عنوان موضوع تحقیق و به عنوان وجودی که از چنان آزادی برخوردار که در دسترس تحقیق نیست در یک حالت به عنوان اوبژه تصور می شود اما در حالت دیگر به عنوان غیراوبژه که انسان است و هنگامی از آن آگاه می شود که آگاهی اصیل از خود را به دست آورد .انسان اساسا” بیش از آن چیزی است که می تواند درباره ی خودش بداند .

ویژگی های انسان
۱- اصالت فرد : مهمترین ویژگی انسان این است که وی (شخص) و (فرد) است این اندیشه تحت تاثیر کی یر کگورد است و معتقد است وقتی انسان اندیشه و رفتار خود را هم چون یکی از مردم _عضوی از جامعه در نظر گرفت از هستی اصیل تهی شده است این اندیشه در مقابل با هگل و مارکس است .
۲- انسان و حس کنجکاوی : دانش بشر از سرچشمه ای غیر مادی نیرو می گیرد که همین عشق به کنجکاوی است .
۳-آزادی و انتخاب
۴-ارتباط با دیگران: هر فردی فقط در ارتباط با دیگران وجود دارد و به تنهایی هیچ است و در ارتباط است که انسان خود می شود و هستی خود را باز می یابد .
در این بحث انسان شناسی یاسپرس ویژگی های انسانهای بزرگ رادر کتاب (فیلسوفان بزرگ) معرفی می کند و معتقد است انسان بزرگ از جهت خصلتهای ذاتی یگانه است و دارای رسالت و پیامی خاص برای جهانیان می باشد _ دارای استقلال درونی است و با دیگران ارتباط دارد .

انسان های بزرگ
۱- کسانی که برای بشریت نقش تعیین کننده ای داشته اند_ سقراط – بودا – کنفوسیوس – عیسی.
۲- اندیشمندانی که مطالعه ی آثارشان فکر آدمی را تعالی می بخشد و انسان را به معراج فکری میکشد مثل افلاطون- کانت
۳-بزرگانی که در قلمرو شعر و تحقیق و در زندگانی عملی صاحب افکار برجسته بودند مثل: داستایوسکی- مارکس وبر- دو اندیشه‌ی بنیادی در یاسپرس که تحت کانت و کی یرکگورد است. الف اموراحاطی (فرا گیرنده) و ب وضعیت های مرزی (سامانی)

امور احاطی (فراگیرنده)
ازنظر یاسپرس مهمترین این امور جهان _ انسان _ خدا است یاسپرس اساس مباحث فلسفه را در ذیل عنوان حقایق یا امور احاطی مورد بحث قرار می دهد و امور احاطی با بحث وجودشناسی ارتباط دارند اینها حقایقی هستند که ما نمی توانیم به عنوان یک امر ابژکتیو آنها را در نظر بگیریم و با اصول عقلانی آنها را بشناسیم شناخت علمی برای رسیدن به معرفت یقینی درباره ی این امور کفایت نمی کند و اصلا” این شناخت درباره ی این حقایق ناقص است البته یاسپرس

مانند کانت به علم توجه زیادی دارد و آن را از بنیاد های فلسفه ی خود می شمرد و حتی تاکید میکند که امروز بی علم حقیقتی در کار نیست ولی نادیده گرفتن حد علم و بر کشیدن توضیح علمی انسان و جهان را تا پایه یک فلسفه و جهان نگری، پندار خطا می شمارد و آن را خرافه می نامد. یاسپرس در این بحث تحت تاثیر کانت است و مانند او معتقد است که وجودشناسی( بود ) ناممکن است.

در شناخت علمی انسان جزیی از جهان است و همواره محدود و دارای منظر خاص خود است یعنی آنچه که ما می شناسیم در یک افق خاص است و علوم مختلف هر کدام درباره ی موضوع خاصی به ما شناخت می دهند .

انسان از یک عالم شخصی و نفسانی نمی تواند کل را بشناسد مثلا” جهان چون کل ، انسان، خدا اینها امور هستند که نشناختنی هستند – تصور جهان چون کل ممکن نیست – ما همواره با بخشهایی از جهان رو به رو هستیم به موضوعات مختلف شناخت علمی پیدا می کنیم ولی این شناخت به ذات نیست بلکه روابط است .

از نظر یاسپرس اکتشاف جهان هیچ گاه پایان نمی یابد – انسان به جهان به گونه های بی شمار می تواند بنگرد و با جهان بینی های مختلف سیر اکشافات و اختراع خود را ادامه دهد این وضع و خصوصیت ناشی از دو امر است:
۱-بی کرانی جهان ماده ۲- نامتناهی بودن روح انسان، انسان هرچه را بشناسد باز چیزهایی برای شناختن باقی مانده است ،پس آنچه را که جهان مینامیم تصوری راهنما برای ذهن ماست جهان ما به ازایی عینی و واقعی در خارج ندارد .

آنچه انسان را از دیگر چیزهای جهان متمایز می کند این است که او چون یک کل هیچ گاه
نمی تواند موضوع شناسایی باشد درست به همان سان که کل جهان نیز نمی تواند به صورت موضوع در آید دانستن چیزهایی درباره ی انسان شناختن نیست درست به همان سان که دانستن چیزهایی درباره ی جهان نیز شناختن جهان نیست دانش فراگیر درباره ی انسان چیزی نیست جز پندار خطا. وضعیت های مرزی در ذیل بخش بعدی توضیح داده می شود.

از نظر یاسپرس انسان دارای چهار نحوه ی وجودی است:
۱- دازاین (که به آن وجود تجربی گفته می شود) انسان در مقام وجود تجربی به عنوان شی‌ای که درزمان و مکان و میان سایر چیزها قرار دارد مطرح می شود. انسان در این مرحله با موجودات عینی رابطه ای بر اساس رفع نیازهای طبیعی و زیستی دارد و این ارتباط جزئی و انضمامی است.
وجود تجربی یا دازاین موضوع علم تجربی است به بیان دیگر دازاین با مفهوم علمی جهان سر و کار دارد شناخت دازاین مبهم و نامعین است و این شناخت از طریق علم میسر است به همین خاطر فرد اصالت ندارد – انسان در این سطح عاری از ارزشهای اخلاقی و دینی خواهد و فقط در جستجوی لذتهاست از انگیزه ها و گرایش های متعالی و دیگر خواهانه عاری است.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.