مقاله جامعه شناسی و اقتصاد و فرهنگ در ایران امروز


در حال بارگذاری
17 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
16 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله جامعه شناسی و اقتصاد و فرهنگ در ایران امروز دارای ۴۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله جامعه شناسی و اقتصاد و فرهنگ در ایران امروز  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله جامعه شناسی و اقتصاد و فرهنگ در ایران امروز،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله جامعه شناسی و اقتصاد و فرهنگ در ایران امروز :

مقدمه
نوشتن این تحقیق باعث شد که با کتابهای جدید آشنا شوم که خواندن آنها خالی از لطف نبود. من در نوشتن این تحقیق از کتابخانه های مجتمع فرهنگی – هنری کوثر که جا دارد از مسئول آن بخاطر همکاری خوب که با بنده داشته تشکر کنم و همچنین کتابخانه ی دانشگاه ارشاد استفاده کردم.
سطح کتابخانه‌ی مجتمع فرهنگی – هنری کوثر خوب بود اما متأسفانه کتابخانه‌ی دانشگاه در سطح مطلوب نبود و کتابهای متنوعی نداشت.
در این تحقیق ابتدا تعاریفی از فرهنگ، انواع فرهنگ و ویژگیهای آن آمده و سپس به بحث اقتصاد و فرهنگ در کشورمان پرداخته شده است.
در پایان جا دارد از جناب آقای فتحعلی استاد عزیزم که باعث شدند با راهنمایی های خوبشان هرچه بهتر این تحقیق را آماده کنم تشکر و قدردانی کنم.

فصل اول
تعریف فرهنگ:
بنابر یک برداشت نادرست همگانی، برخی از اعضای جامعه فرهنگ دارند و برخی دیگر فرهنگ ندارند. اما از دیدگاه جامعه شناختی، هر انسان بزرگسال عادی، از فرهنگ برخوردار است. فرهنگ را می توان بعنوان مجموع ویژگیهای رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه خاص تعریف کرد. واژه‌ی تعیین کننده در این تعریف، همان واژه‌‌ی اکتسابی است که فرهنگ را از رفتاری که نتیجه وراثت زیست شناختی است، متمایز می سازد.

فرهنگ و جامعه
جامعه به گروهی از افراد اطلاق می شود که مدت زمان درازی با هم زندگی کرده باشند، سرزمینی را در اشغال خود داشته باشند و سرانجام، توانسته باشند خودشان را با عنوان یک واحد اجتماعی متمایز از گروههای دیگر سازمان داده باشند. فرهنگ و جامعه نمی تواند جدا از همدیگر وجود داشته باشند. هیچ جامعه ای بدون فرهنگ ویژه اش نمی تواند وجود داشته باشد.
جامعه‌ی ما نیز مانند هر جامعه‌ی دیگر فرهنگی دارد که از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است. این فرهنگ، تکنولوژی‌، نهادهای مذهبی، زبان، ارزشها، باورداشتها، قوانین و سنتهایمان را در بر می‌گیرد. این فرهنگ هم از طریق نهادهای رسمی (مانند مدارس دولتی) و هم بوسیله‌ی نهادهای غیررسمی (مانند گروههای همسالان) انتقال داده می شود.

ارتباط نمادی:
عاملی که در واقع انسانها را از حیوانات جدا می سازد، همان توانایی انسانها در برقراری ارتباط در یک سطح بسیار پیچیده است. استعداد بسیار تکامل یافته‌ی انسانها در برقراری ارتباط نمادی، فراگیری فرهنگ را آسان می‌سازد و انتقال فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر امکان‌پذیر می‌کند. جامعه‌شناسان و انسانشناسان براین همداستانند که اگر انسانها توانایی پرورانیدن زبان و ارتباط را نداشتند هرگز نمی توانستند بعنوان یک نوع باقی بمانند.

انسانها با توسل به نمادها به سه شیوه‌ی بنیادی ارتباط برقرار می‌کنند:
نخستین شیوه زبان گفتاری است که به الگوهایی صوتی اطلاق می‌شود که هر یک معنایی برای خود دارد. زبان گفتاری آموزش و ارتباط را آسان می‌سازد.
دومین شیوه‌ی ارتباط، زبان نوشتاری است که همان ثبت ترسیمی زبان گفتاری است. این زبان به حفظ آموزش و میراث فرهنگی کمک می‌کند.
سویم شیوه زبان جسمانی است. این اصطلاح از ادبیات عامیانه برگرفته شده و بر مبادله‌ی معنایی از طریق اداها و وضعیتهای جسمانی دلالت می کند.

هنجارهای فرهنگی:
یک هنجار فرهنگی در واقع یکی از معیارهای تثبیت شده‌ی آن چیزی است که گروه از نظر فکری و رفتاری از اعضایش انتظار دارد. این چشمداشتها و رفتارهای ناشی از آنها، از فرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت می‌پذیرند. هنجارهای فرهنگی صورتهای گوناگونی را می پذیرند که برخی از این صورتها در زیر آورده می شوند:
۱-ارزشها: احساسات ریشه داری هستند که اعضای یک جامعه در آنها سهیمند. همین احساسات غالباً اعمال و رفتار اعضای جامعه را تعیین می کنند.
۲-آداب و رسوم: به شیوه‌های عملکرد مرسوم و خوکرده، در داخل یک جامعه اطلاق می‌شود.

مثالهای آداب و رسوم رایج در بیشتر جوامع بشری عبارتند از: سلام کردن، خداحافظی کردن، دست دادن، سه یا چهار وعده غذا خوردن، انجام مراسم خاص در عروسیها و سوگواریها.
۳-عرف: به رسومی اطلاق می شود که دلالتهای مهم شایست و ناشایست دارند. عرفهای هر جامعه‌ای غالباً در نظام حقوقی و آموزشهای مذهبی آن منسجم می‌شوند. قوانین در واقع همان عرفهایی‌اند که اهمیت ویژه‌ای دارند و از همین روی، به صورت مقررات قانونی رسمیت می‌یابند. آنهایی که این مقررات را ندیده می گیرند. در معرض مجازات قانونی قرار می گیرند.

در بیشترین جوامع بشری، آدمکشی، ضرب و جرح، خیانت به کشور، تجاوز به عنف، به شدت ممنوعند – گذشته از این منهیات قانونی کاملاً آشکار، عرفهایی نیز هستند که اگر کسی آنها را رعایت نکند، با واکنش شدید عامه‌ی مردم روبرو می شود. مانند اهانت به نمادهای مذهبی و برهنه ظاهر شدن در یک مکان. عرفها ممکن است طی فراگردی ناخودآگاه و برنامه‌ریزی نشده و غیرمستقیم و یا با تصویب قانونی که برنامه‌ریزی شده و عمدی است، دگرگون شوند.

فرهنگ آرمانی و فرهنگی واقعی:
برخی اعمال هستند که عموماً به شدت نهی شده‌اند ولی به گونه‌ای خصوصی رواج دارند. فرهنگ آرمانی به الگوهای رفتاری آشکار و رسماً پذیرفته شده اطلاق می‌شود. درحالیکه فرهنگ واقعی به آن چیزی اطلاق می شود که مردم عملاً انجام می‌دهند. کمتر پیش می‌آید که عملکردهای واقعی انسانها و الگوهای آرمانی یک جامعه، طی یک مدت زمان طولانی، همچنان متفاوت باقی مانند.
در سراسر جوامع بشری، نمونه‌های تفاوت میان فرهنگ آرمانی و فرهنگ واقعی، فراوانند.
برای مثال از افراد جامعه انتظار می‌رود که در معامله با دیگران درستکاری و امانت را رعایت کنند ولی در عمل و در بسیاری از موارد تقلب و دروغگویی در بازار معاملات رواج دارد. در مدرسه به کودکان و دانش‌آموزان یادداده می‌شود که به دیگران دروغ نگوید، ولی آنها در جامعه و در عمل می‌بینید که دروغگویی چندان هم نادر نیست.

سازمان فرهنگ
هر فرهنگی به شیوه‌ای سازمان می گیرد که افراد و گروهها بتوانند در چهارچوب آن با یکدیگر به گونه‌ی موثری منش متقابل داشته باشند. یک عنصر فرهنگی به کوچکترین واحد یک فرهنگ اطلاق می‌شود: این عنصر می‌تواند یک عبارت، یک شیئی، یک ادا یا یک نماد باشد. مجموعه‌ی فرهنگی به مجموعه‌ای از عناصر مرتبط فرهنگی اطلاق می‌شود. نهاد به یک نظام روابط اجتماعی الگودار و سازان یافته‌ای اطلاق می‌شود که در چهارچوب آن کارکردهای ضروری جامعه انجام می‌گیرد و نیازهای حیاتی فردی و گروهی برآورده می‌شوند.
هر جامعه‌ای برای انجام دادن کارکردهای ضروری خود برآوردن نیازهای حیاتی اعضایش، پنج نهاد بنیادی در اختیار دارد که عبارتند از:

-نهاد خانواده
-نهاد آموزشی
-نهاد سیاسی
-نهاد اقتصادی
-نهاد مذهبی

فزون بر اینها جوامع نوین از نهادهای دیگری نیز برخوردارند. برای مثال در بیشتر کشورها، نهادهای نظامی و تفریحی نیز وجود دارند.
خرده فرهنگ به گروهی کوچکتر از یک جامعه تعلق دارد که به فرهنگ بزرگتر جامعه بخاطر پذیرش بسیاری از هنجارهای آن وابستگی دارد ولی از آنجا که هر خرده‌ فرهنگی هنجارهای ویژه‌ی خودش را نیز داراست، از فرهنگ بزرگتر تمایز می‌یابد. از خرده فرهنگ بزرگان غالباً بعنوان یک خرده فرهنگ، ذکر می‌شود. افراد وابسته به این خرده فرهنگ ارزشهایی نهاده شده بوسیله‌ی طبقه‌ی متوسط جامعه را که بر سختکوشی، انضباط مشخصی و آرزوهای بزرگ تاکید دارند، قبول ندارند، اما ممکن است ارزشهای دیگری چون رقابت را که در فرهنگ غالب پذیرفته شده است، بپذیرند. اعضای یک خرده فرهنگ از جامعه بزرگتر جدا نیستند، زیرا به شیوه‌های گوناگون با نهادهای سنتی طبقه‌ی متوسط در تماسند. به احتمال زیاد، افراد وابسته به خرده فرهنگها غالباً با رد و عدم قبول کسانی روبرو می‌شوند که ارزشها میان فرهنگ غالب را می‌سازد.

ضد فرهنگ، به گروههایی تعلق دارد که هنجارها چشمداشتهای فرهنگ غالب را به شدت رد و با آن مقابله می‌کنند.
اگر فرهنگی، کارکرد درستی داشته باشد و نیازهای جامعه را برآورده سازد، عناصر گوناگونش باید به درستی با همدیگر همکاری داشته باشند. یکپارچگی فرهنگی، به سازمان و عملکرد کارکردی و یکپارچه‌ی همه‌ی عناصر و مجموعه‌های یک فرهنگ اطلاق می‌شود.

فرهنگ یکپارچه:
آن فرهنگی است که در آن عناصر و مجموعه‌های فرهنگی روابط متقابل تنگاتنگی داشته باشند هر تغییری در یک مجموعه‌ی فرهنگی احتمالاً موجب تغییری در مجموعه‌ی دیگر می‌شود و سرانجام تغییری در کل فرهنگ جامعه پدید می‌آورد. وقتیکه سرخپوستان دشتهای بزرگ امریکا وادار به زندگی در یک منطقه محدود شدند از گوشت بوفالو که منبع غذایی مرسومشان بود محروم ماندند. در چنین شرایطی آشکار است که رژیم غذایی و عادتهای گردآوری غذای آنها دچار اخلال شده است و در ضمن، باورداشتها و ارزشهایشان در باره‌ی تقدس بوفالو یا اهمیت شکار آن به هنگام آزمایش شایستگی یک پسر نوجوان نیز اعتبارشان را از دست دادند. پس هرگونه دگرگونی در بخشی از یک فرهنگ یکپارچه می‌تواند موجب تغییر در بخش دیگر آن گردد.

قومپرستی:
قومپرستی به گرایش افراد یک جامعه در جهت برتر پنداشتن فرهنگ ویژه‌شان، اطلاق می شود. ما بر اثر سعادت و سنت و غالباً بوسیله‌ی رویکردهای اجتماعی تلقین شده، تحریک به قومپرستی می‌شویم. برای همین، وقتی اعضای یک گروه در باره‌ی اعضای گروهی دیگر داوری می‌کنند. کار قومپرستی غالباً به یک نوع احساس برتری می‌انجامد.
نمونه‌های قومپرستی فراوانند. شهرنشینان روستانشینان را دهاتی می‌انگارند. درحالیکه روستائیان نیز به نوبه‌ی خود شهری‌ها را کلاهبردار می‌خوانند. جوانها از پذیرش صاحبان قدرت اکراه دارند. حال آنکه بزرگسالان آنها را جوانکهای گستاخ می‌خوانند. مبلغان مسیحی یک جامعه‌ی قبیله‌ای توسعه نیافته را یک گروه کافر می‌انگارند، حال آنکه اعضای همین جامعه‌ی توسعه نیافته این مبلغان را مردمی بیگانه و بد دین می‌پندارند.

شخصیت و قومپرستی:
گرچه هر جامعه‌ای نوعی قومپرستی را برمی‌انگیزانند، اما همه‌ی اعضای جامعه به یک اندازه قومپرست نیستند. برخی سنتهای شخصیتی بیشتر از سنتهای دیگر گرایشهای قومپرستانه دارند. بررسیها نشان می‌دهند که افرادی که بر ضد یک گروه پیش‌داوری دارند غالباً علیه بسیاری از گروههای دیگر نیز تعصب دارند.

نتایج مثبت قومپرستی:
قومپرستی برای احساس وفاداری فرد به گروه و بالا بردن سطح روحیه، میهن‌پرستی و ملیت گرایی، به کار می‌آید. وانگهی، قومپرستی، از طریق هواداری از ابقای وضع موجود، همچون سپری در برابر تغییر، عمل می‌کند.
مثال: در زمان جنگ برای آنکه روحیه‌ی مردم در سطح بالایی حفظ شود، برای آنها ضروری است که باور داشته باشند نظام اجتماعی، ارزشها، باورداشتها و سنتهایشان بهترین‌اند و یا دست کم بهتر از آن دشمن‌اند. این بسیار مهم است که آنها از نظام حکومتی و ارزشهای مردمی که با آنها در جنگند، بیزار باشند. سطح بالای قومپرستی به طبع درجه‌ی بالایی از میهن پرستی و ملیت‌گرایی را به بار می‌آورد.

آثار منفی قومپرستی:
شاید مهمترین نتیجه‌ی زیانبار قومپرستی این باشد که از نوآوریهایی که پیامدهای سودمندی برای اعضای یک جامعه دارند، غالباً جلوگیری می‌کند. از آنجا که افکار بیگانه با بدگمانی نگریسته می‌شوند و نادرست خوانده می‌شوند، مسئله‌ای که در یک جامعه باید به آسانی حل شود، به علت عدم استفاده از راه‌حلهای خارجی، متأسفانه مدت زمان نامعلومی حل نشده بر جای می‌ماند. قومپرستی در افراطی‌ترین صورت آن به طرد بیهوده‌ی خردمندی دانش فرهنگهای دیگر می‌انجامد و از تبادل و غنای فرهنگی جلوگیری می‌کند.

نسبت فرهنگی:
شناخت الگوهای رفتاری گروههای دیگر امکان ندارد، اگر که خواسته باشیم آنها را تنها برحسب انگیزه‌ها و ارزشهای خودمان تحلیلی کنیم. معنا و ارزش یک عنصر فرهنگی را باید در ارتباط با بافت فرهنگی خود آن سنجید. عنصری که در یک جامعه مخل ثبات است، ممکن است مایه‌ی استواری یک جامعه‌ی دیگر باشد. ارزش یک رسم را می‌توان تنها از طریق نقشی که آن رسم در فرهنگ خودش دارد ارزیابی کرد.
ورزشکاران حرفه‌ای در بازیهای ورزشی‌شان چون هاکی روی یخ، مبارزه با بازیکنان تیم مقابل سرشار از تنه‌زدنها / خشونتها و پرخاشگریها است. با توجه به انتظارهایی که از این بازیکنان می‌رود، صدمه‌ی جدی دیدن این بازیکنان پدیده‌ای معمول است. اما برای تماشاگران هاکی روی یخ حرفه‌ای که برای جان انسانها ارزش بسیار قائلند فهم رفتار این بازیکنان گهگاه امکان‌ناپذیر می‌شود.

ضربه‌ی فرهنگی:
هنگامیکه یک فرد در یک محیط فرهنگی بیگانه و در میان مردمی قرار می گیرد که در باورداشتهای بنیادیشان سهیم نیستند دچار ضربه‌ی فرهنگی می‌شوند.
مثلاً، اگر یک انگلیسی از گینه‌ی نو بازدید کند و رفتار شکارگران انسان را در قبایل آنجا ببیند، به راستی دچار ضربه‌ی فرهنگی می‌شود، زیرا شیوه‌ی زندگی این قبایل با شیوه‌ی زندگی او بسی متفاوت است. این انگلیسی بیگمان از دیدن صحنه‌ی شکار انسان دچار چندش می‌شود.

دگرگونی فرهنگی:
هرچند که مردم عموماً از رهاکردن سنتها، ارزشها و رسوم کهن و پذیرش ارزشهای تازه به جای آنها کراهت دارند، اما هیچ فرهنگی نیست که طی یک دوره‌ی زمانی هیچ گونه دگرگونی را پذیرا نشده باشد. روشها و درجه‌ی این دگرگونی، البته که متفاوت هستند. هرگاه عناصر و مجموعه‌های فرهنگی تازه‌ای در یک فرهنگ پدیدار شوند، و بر اثر آن محتوا و ساختار آن فرهنگ دگرگون شوند، دگرگونی فرهنگی پدید می‌آید. مقاومت در اثر این دگرگونی زمانی به آشکارترین صورت بروز می‌کند که این دگرگونی مستلزم انحراف شدید از ارزشهای سنتی و رسوم جامعه باشد.

واپسماندگی فرهنگی:
فرهنگ بشری را می‌تواند به عناصر مادی و غیرمادی تقسیم کرد. برخی بر این عقیده‌اند که دگرگونی معمولاً تنها در فرهنگ مادی رخ می‌دهد. درحالیکه مردم احتمالاً دگرگونی در تکنولوژی (بخشی از فرهنگ مادی) را به آسانی می‌پذیرند، کمتر احتمال می‌رود که هنجارها، ارزشها، باورداشتها یا سازمان اجتماعشان را تعدیل کنند. نتیجه‌ی این ناهماهنگی، واپسماندگی فرهنگی است، زیرا عناصر غیرمادی نمی‌توانند پابه‌پای عناصر مادی آن دگرگون شوند و پیش روند.
فرهنگ پذیری:
گهگاه یک فرهنگ از فرهنگ دیگر عناصری را می‌پذیرد. این فراگرد را فرهنگ‌پذیری می‌گویند. هرگاه چنین وضعی پیش آید هر دو فرهنگی که در تماس با یکدیگر قرار می‌گیرند معمولاً دگرگون می‌شوند گرچه ممکن است که این دگرگونی برای یکی بسیار مهمتر از دیگری باشد.

سرچشمه‌ی دگرگونی فرهنگی و اجتماعی:
تکنولوژی شاید مهمترین عامل ایجاد دگرگونی اجتماعی و فرهنگی باشد. در یک جامعه‌ی پیشرفته احتمال رخداد دگرگونی سریع تکنولوژیکی بیشتر است. هرگاه دگرگونی تکنولوژیکی شتاب می‌گیرد، انتظار می رود که دگرگونی فرهنگی ناشی از آن نیز تشدید شود. عوامل دیگری که بر آهنگ دگرگونی تاثیر می گذارند عبارتند از:

دگرگونی در محیط طبیعی:
دگرگونیهای ناگهانی در محیط طبیعی کمتر پیش می‌آیند، ولی اگر رخ دهند تاثیر شگرفی دارند (برای مثال یک زلزله شدید را تصور کنید). بیشتر دگرگونیهای محیط طبیعی چندان کندند که تاثیرهای آن بر محیط اجتماعی، محسوس نیستند.

دگرگونیهای جمعیتی:
هرگونه دگرگونی عمده در حجم با توزیع جمعیت، معمولاً نوعی دگرگونی اجتماعی پدید می‌آورد. افزایش جمعیت می‌تواند به مهاجرت یا بهبود تولید بیانجامد که این امر به نوبه‌ی خود، دگرگونی اجتماعی به بار می‌آورد.

نیازهای تشخیص داده شده:
تشخیص یک نیاز از سوی جامعه، لازمه‌ی دگرگونی اجتماعی است. نیازها جنبه‌ای ذهنی دارند و شرایط دگرگون شده نیز به نوبه‌ی خود نیازهای تازه‌ای را می‌آفرینند.

فصل دوم
ویژگیها، روندها و چالشهای تولید فرهنگ
پیش از پرداختن به ویژگیهای تولید فرهنگ در ایران می‌بایست ویژگیهای کلی فرهنگی را در جامعه‌ی ایران امروز مشخص کرد. این ویژگیها بدین قرارند:
۱-تلاش ۲۰ ساله‌ی گسترده برای ساختن جامعه‌ای دین محور یا شریعت محور با حاکمیت کامل ارزشهای دینی یا فقه از طریق ایدئولوژیک شدن دین یا فقه.
۲-بدلیل در حال گذرا بودن کلیت جامعه‌ی ایران، فرایند این گذار و توسعه، ناموزون و ناهماهنگ است.
۳-جامعه‌ی ایران در برابر تحولات دنیای بیرون نمی‌تواند بسته باشد و مدام در حال داد و ستد.

۴-فرهنگ ملی از جانب یک فرهنگ گسترده که پشتوانه‌ی آن صنعت فرهنگی است به چالش فراخوانده شد.
۵-ضعف ساز و کارهای تولید فرهنگی و غیراقتصادی بودن آن که نتیجه‌ی آن صنعت تولید فرهنگی حتی بر اساس فرهنگ سنتی است.
۶-انباشت پیامدهای روحی – روانی و خشونت ناشی از جنگ، توسعه ی لگام گسیخته در برخی بخشها و مدیریت آرمانگرا و ناکجاآبادی.

۷-دامن زدن به غرور ملی در بخش فرهنگ و ادعای برتری فرهنگی بعنوان یک سازوکار جبرانی.
پیامدهای این ویژگیها بدین قرارند:
۱-نزول شأن و ممنوع شدن برخی از شاخه‌های هنری و محدودیت شدید برخی دیگر و درنظرگرفتن نیازهایی که از این طریق پاسخ داده می‌شده‌اند.
۲-تأکید بر ظواهر و شکاف میان اخلاق نظری و عملی.

۳-عدم صمیمیت زبان رسانه ها؛ تکلف، ریا و تظاهر.
۴-انفجار انتظارات فزاینده و نارضایتی از وضع موجود.
۵-از بین رفتن بازار ملی برای کالاهای فرهنگی تولید شده.
۶-محدود شدن تولید و مصرف کالاهای فرهنگی (مربوط به بخش خصوصی) در یک گروه خاص.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.