مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد


در حال بارگذاری
10 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
6 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد دارای ۲۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد :

جنس و جنسیت ) زن و مرد )

«جنس» و «جنسیت» از واژه‏هایی هستند که به ویژه در مباحث زنان، بسیار از آن‏ها استفاده می‏شود.
قرابت لفظی این دو در زبان فارسی، موجب شده است که درگفت و گوهای عمومی، به اشتباه، به جای یکدیگر به کار روند. این درحالی است که این دو واژه، نزد کارشناسان امور زنان، معانی کاملا متفاوتی دارند. به اعتقاد اونگر،[۱] unger واژه «جنس»[۲] sex باید به ابعاد بیولوژیکی مردانگی و زنانگی فرد محدود شود و «جنسیت»[۳] gender به صفات و ویژگی‏های اجتماعی دو جنس اطلاق

گردد. به بیان دیگر، واژه «جنسیت» به اجزای غیرفیزیولوژیکی جنس اشاره دارد که از نظر فرهنگی، برای مردان یا زنان مناسب تشخیص داده می‏شود. جنسیت در واقع، مجموعه انتظاراتی است از مرد و زن نوعی که در موقعیتی معین، چه باید بکند. به گفته استفانی گرت، جامعه شناسان تمایز مهمی میان جنس و جنسیت قائلند. اصطلاح جنس بر تفاوت‏های بیولوژیک میان زن ومرد دلالت دارد،

حال آن که جنسیت، ناظر بر ویژگی‏های شخصی و روانی است که جامعه، آن‏ها را تعیین می‏کند.[۴] استفانی گرت، جامعه شناسی جنسیت، ترجمه کتایون بقایی، نشر دیگر، تهران ۱۳۸۰ مؤلف کتاب جنسیت، اشتغال و اسلام گرایی نیز بر همین مطلب تأکید کرده و می‏نویسد «واژه جنسیت به این معنا است که به مقوله‏های مرد و زن، از نظر فرهنگی و اجتماعی بپردازد و نه به عنوان جنس، که از نظر بیولوژیکی، به تفاوت میان زن و مرد می‏نگرد».[۵] الهه رستمی، جنسیت، اشتغال و اسلام

گرایی، ترجمه رؤیا رستمی، انتشارات جامعه ایرانیان، تهران، ۱۳۷۹
در دهه‏های اخیر، درباره تفاوت‏های جنسی و جنسیتی زنان و مردان، نظریات متعدد و متفاوتی مطرح شده است. شماری اندک از نخستین فمینیست‏های رادیکال، هرگونه تفاوت جنسی میان زن و مرد را منکر می‏شدند و از پیش فرض دانستن این که تفاوت‏های ]بیولوژیک[ میان زن ومرد، طبیعی است، سرباز می‏زدند.[۶] جامعه شناسی جنسیت، ص ۱۰ هلن فیشر در کتاب جنس اول، سیمون دوبوار را در زمره این متفکران دانسته، می‏نویسد: «سیمون دوبوار[۷] simon de beauvoir درسال ۱۹۴۹ در کتاب مشهورش ـ جنس دوم ـ در پاسخ به این پرسش که زن چیست، اعلام کرد که زن چیزی ج

ز نتیجه و محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی نیست. به عقیده او زن از شکم مادر، متولد نمی شود، بلکه تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی است که به یک زن تبدیل می‏گردد.[۸] هلن فیشر، جنس اول، ترجمه نغمه صفاریان پور، انتشارات زریاب، تهران ۱۳۸۱ این دسته از فمینیست‏ها بر این باورند که ذات گرایی بیولوژیک با این نظریه که بیولوژی، تعیین کننده ویژگی زن و مرد است، اثبات

نشده است. آنان با این دیدگاه که زن ومرد، دو مقوله بیولوژیک متفاوت و مجزا هستند، به مقابله برخاسته و آن را نتیجه بررسی‏های علمی دانشمندان مرد دانسته‏اند.آنان می‏گویند که مردان آگاهانه در پی یافتن شواهد علمی برای تأیید این نظریه بوده‏اند که دو جنس، مقولات بیولوژیکی جداگانه‏ای هستند.[۹] جامعه شناسی جنسیت، ص ۲۱ این نظریه، به علت مخالفت‏های آشکارش با یافته‏های علمی، دیری نپایید و حتی نظریه پردازانش نیز رسما از آن اعلام برائت کردند.[۱۰] سیمون دوبوار، جنس دوم، ترجمه قاسم صفوی، نشر توس، تهران، ۱۳۸۰

مؤلف جنس اول در بررسی علل ناکامی افکار دوبوار و پیروانش می‏نویسد: اکنون زمانه تغییر کرده است. دیگر شرایط با این اعتقاد دوبوار سازگار نیست. اینک شواهدی علمی در دست است که نشان می‏دهد همه انسان‏ها از بدو تولد، دارای جریان‏هایی الکتریکی در مغز هستند که هدایت گر رفتارهای انسانی آنان است. غیر از این، زن و مرد از جهاتی اساسی با یکدیگر متفاوتند. در حقیقت می‏توان گفت که یک زن به هنگام تولد، زن به دنیا می‏آید. زنان و مردان با استعدادها و تمایلاتی متولد

می‏شوند که از هزاران سال پیش تا کنون، در آن رشد یافته‏اند. مردان و زنان، یک سان نیستند. زمان چندانی ازآغاز این تحقیق نگذشته بود که توانستیم اسناد علمی بسیاری بیابیم که نشان گر وجود تفاوت‏های بیولوژیکی و روان شناختی متعدد میان زن و مرد بود. به قول جان راسکینی[۱۱] John Ruskin برای دیدن چیزها فقط یک راه وجود دارد و آن، دیدن کل هر چیز است.[۱۲] جنس اول، ص ۳ـ۵
پاره‏ای دیگر از اندیشمندان، که در مباحث زنان قلم زده‏اند، تفاوت جنسی میان زن ومرد را پذیرفته‏اند؛ اما ملاک قرار دادن آن‏ها برای نقش‏ها و انتظارات متفاوت را بر نمی تابند. به بیان دیگر، آنان تفاوت جنسی زن ومرد را می‏پذیرند؛ اما هرگونه تفاوت جنسیتی را معلول فرهنگ مردسالاری

دانسته وخواستار الغای آن و تساوی نقش‏ها ومسؤولیت‏های زنان ومردان هستند. دکتر الیزابت بادانتر، وجود جنسیت مردانه و زنانه را واقعی نمی داند و آن را معلول یک رشته عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی معرفی می‏کند. به عقیده اوگرچه ترکیب دوکروموزوم،[۱۳] Chromosome نخستین شرط وجودی بشر مذکراست، اما تعیین کننده ویژگی‏های آن نیست. بنابراین، مذکر

بودن(جنسیت) به یک رشته عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد که ربطی با ویژگی ژنتیک ندارند.[۱۴] الیزابت بادانتر، زن و مرد، مترجم کاظم شیوا رضوی، انتشارات دستان، تهران، ۱۳۷۷
این رویکرد نیز مورد نقد جدی روان شناسان اجتماعی و جامعه شناسان در غرب قرار گرفت. از دیدگاه این دانشمندان، تفاوت‏های جنسیتی در قریب به اتفاق موارد، نتیجه طبیعی تفاوت‏های جنسی زن ومرد بوده وضرورت‏های کارکردی آن را درهمه جوامع بشری، تثبیت ونهادینه کرده است.امروزه بسیاری براین باورندکه عوامل بیولوژیک، درشکل دادن به نقش‏های جنسیتی زن ومرد در جامعه، بسیار مؤثرند. در جامعه شناسی، از تفاوت جنسی بیولوژیک، برای توضیح دادن و تقسیم کار در خانواده و جامعه، به طور کلی سود جسته‏اند.
تایگر[۱۵] Tiger و فاکس[۱۶] Fox چنین استدلال می‏کنند که زن و مرد، برنامه ریزی‏های بیولوژیک یا برنامه‏های ژنتیکی متفاوتی دارند که زمینه ساز رفتارهای متفاوت آنان است. برنامه ریزی بیولوژیکی مردان موجب گرایش آنان به ستیزه جویی و تسلط است، حال آن که برنامه ریزیی بیولوژیکی زنان، آنان را مستعد بچه دارشدن و مراقبت از کودکان می‏کند. مرداک[۱۷] Murdock با بررسی ۲۲۴

جامعه، این نوع تقسیم کار خانوادگی را با قدرت جسمانی بیش تر مردان، که پایه‏ای ژنتیکی داشت و نیزبا نقش زنان در تولید مثل توضیح داد. پارسونز[۱۸] Parsons نیز بر آن است که زنان بنا بر نقش بیولوژیکشان در تولید مثل، غریزه‏ای برای پرورش دیگران دارند و این غریزه، آنان را برای ایفای نقش پر احساس در خانواده‏ای هسته‏ای، کاملا شایسته می‏سازد. هم چنین بیولوژی مردان، آنان رابرای ایفای نقش ابزاری در خانواده مناسب می‏سازد، نقشی که مستلزم تأمین نیازهای اقتصادی خانواده و پیوند دادن آن با جهان خارج است. سیاست مداران نیز مانند جامعه شناسان، تقسیم کار جنسی در خانواده و جامعه را طبیعی و مطلوب جلوه داده‏اند. در سال ۱۹۷۹ میلادی، پاتریک

جنکین[۱۹] Patrick Jenkin _که بعدها وزیر دولت محافظه کار در انگلستان شد ـ در برنامه مستندی به نام «انسان زنده»[۲۰] Man aliveدرشبکه بی‏بی سی گفت: می‏دانید که اگر خداوند متعال می‏خواست همه ما یک سان حق کار بیرون از خانه و رفتار یک سان را داشته باشیم، هرگز زن و مرد را نمی آفرید.این که کودکان خردسال، واقعا به مادران خود وابسته‏اند، از واقعیات بیولوژیک زندگی است. بسیاری کارشناسان پرورش کودک، نظیر اسپاک،[۲۱] Spock لیچ[۲۲] Leach وجالی[۲۳] Jolly درباره این دیدگاه، که زنان غریزه مادری بیولوژیکی دارند، اتفاق نظر دارند.[۲۴] جامعه شناسی جنسیت، ۱۵ ـ ۱۷

امروزه بر مبنای همین شواهد و قرائن علمی، فمنیست‏های پست مدرن، تفاوت‏های جنسیتی ونقش‏های متناسب با ویژگی‏های بیولوژیکی زن و مرد را پذیرفته‏اند. از دهه هفتاد به بعد، گروهی با نام فمنیست‏های جدید و متأثر از دیدگاه‏های پست مدرنیستی ظهور کرده‏اند که با تکیه بر روان شناسی رفتارگرایانه، بر حفظ ویژگی‏های زنانگی تأکید می‏ورزند. آنان با تأکید بر اصل تفاوت انسان‏ها معتقدند که باورهای جهان شمول فمینیست‏های رادیکال نه تنها غیر قابل دسترسی است، بلکه می‏تواند اشکال جدیدی از ستم بیافریند. آنان معتقدند که زن، نیازمند خانواده، همسر و فرزند است.
اگر چه بازگشت دیر، اما تدریجی جوامع بشری، به گزاره‏های وحیانی را باید به فال نیک گرفت؛ اما گناه چندین دهه فاصله گرفتن از آموزه‏های دینی، بر گردن کیست؟

فرازی از بیانات حضرت آیهاللَّه العظمى خامنه‏اى درباره‏ى زن‏ (بخشى از جلسه‏ى ۱۲۴ تدریس درس خارج فقه و اصول) ۷/۱۲/۱۳۷۹
; اسلام هیچ فرقى بین زن و مرد نمى‏بیند. جنسیت زن و مرد، کوچکترین تأثیرى ندارد؛ نه در جوهر انسانیت آنها تفاوت و اختلافى وجود دارد، نه در حقوق اساسى آنها هیچ‏گونه اختلاف و تفاوتى هست: او هم آزاد است، این هم آزاد است؛ او هم حق انتخاب دارد، این هم حق انتخاب دارد؛ او هم تکلیف دارد، این هم تکلیف دارد؛ او هم مى‏تواند درجات عالى انسانى را طى کند، این هم

مى‏تواند طى کند؛ او هم حق فراگرفتن علم را دارد، این هم حق فرا گرفتن علم را دارد؛ او هم وظایف سنگین جهاد فى‏سبیل‏اللَّه را بر دوش دارد، این هم وظایف سنگین جهاد فى‏سبیل‏اللَّه را بر دوش دارد – جهاد، هم بر زن واجب است، هم بر مرد؛ جهاد فقط شمشیر زدن که نیست، انواع و اقسام جهاد هست؛ بعضى از انواع جهاد از شمشیر زدن و به جبهه رفتن خیلى هم مشکل‏تر است؛ حالا ممکن است بعضى از انواعش براى این میسر باشد، براى او میسر نباشد؛ اما به‏هرحال جهاد فى‏سبیل‏اللَّه، هم بر زن و هم بر مرد واجب است – تکالیف الهى که فرصتهاى عروج انسانند و به وسیله‏ى این

تکالیف است که انسان مى‏تواند عروج پیدا کند، هم بر او، هم بر این واجب است؛ همه‏ى اینها بدون هیچ‏گونه تفاوتى، در مقابل زن و مرد یکسان گشوده است؛ لذا شما ملاحظه مى‏کنید که قرآن در موارد زیاد، زن و مرد را با هم مى‏آورد: «انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و

المتصدّقات و الصّائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذّاکرین اللَّه کثیرا و الذّاکرات اعدّاللَّه لهم مغفره و اجرا عظیما». این‏جا مردها نمى‏توانند بگویند که ما این امتیاز یا این ترجیح را داریم، یا زن بگوید که چرا به مرد این ترجیح داده شده است؛ نخیر. در همه‏ى اینها زن و مرد یکسان مورد ملاحظه‏ى الهى قرار مى‏گیرند. یا حتّى در مواردى شما مى‏بینیید خداى متعال براى این‏که نمادى در مقابل چشم بشر قرار بدهد، یک زن را انتخاب مى‏کند؛ مى‏توانست یک مرد را انتخاب کند؛ مردان

بزرگ که خیلى بودند؛ اما یک زن را انتخاب مى‏کند؛ این معنا دارد. در مقابل آن مردم جاهلى که خیال مى‏کردند بین زن و مرد فرقى هست، قرآن مى‏گوید: «و ضرب اللَّه مثلا للّذین امنوا امرأه فرعون»؛ زن فرعون را به عنوان نمونه‏ى مؤمنان مثال مى‏زند. مى‏توانست حضرت موسى‏ را مثال بزند، اما زن فرعون

را مثال مى‏زند؛ «اذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتا فى‏الجّنه». در طرف بدى هم همین‏طور است:«و ضرب اللَّه مثلا للّذین کفروا امرأه نوح و امرأه لوط»؛ زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونه‏هاى بدى مثال مى‏زند؛ یعنى در میدانهاى انسانى و تکامل و تعالى، از طرف عروج و سقوط، از طرف تکالیف و حقوق، هیچ تفاوتى بین زن و مرد نیست؛ اینها دو موجود انسانى هستند.

منظر دوم، نگاهِ به دو جنس از دیدگاه واقعیتهاى دو جنس است. براى این دو جنس، واقعیتهایى وجود دارد؛ مثلاً شیر دادنِ به بچه یک تکلیف بر دوش زن است؛ زن باید بچه را شیر بدهد، مرد که نمى‏تواند شیر بدهد. یا فرض بفرمایید حضانت کودک، یک تکلیف و یک حق است – هم تکلیف است، هم به یک معنا حق است – که مربوط به زن است. یا مثلاً نان‏آورى خانواده یک تکلیف بر دوش مرد است؛ زن اگر همه‏ى ثروت دنیا را هم داشته باشد، وظیفه ندارد که مخارج خانه و هزینه‏هاى

زندگى را از جیب خودش بدهد؛ مرد باید این کار را بکند. اینها ناشى از واقعیتهاى دو جنس است؛ یعنى خداى متعال این دو جنس را براى مصالحشان، براى بقاى نسل، براى آبادى این عالم، براى اداره‏ى صحیح عالم طبیعت به دو گونه‏ى مختلف جسمانى و احساسى آفریده است. زن و مرد از لحاظ احساسى و از لحاظ جسمانى، بر حسب وظایفى که بر دوش آنهاست، دوگونه خلق شده‏اند؛ این وظایف بر اساس آن واقعیتهاست. این واقعیتهاى طبیعى – اعم از جسمانى یا

احساسى – در نوع تکالیفى که متوجه به اینهاست و همچنین بعضاً نوع حقوقى که اینها دارند – مثل حق نفقه و کسوه که زن نسبت به مرد دارد – تأثیر مى‏گذارد. حق نفقه و کسوه مربوط به فقر و ضعف زن نیست که چون نمى‏تواند کار کند، باید آن را دریافت کند؛ نه، ممکن است زن بتواند کار بکند، پول هم گیر بیاورد، اما موظف نیست یک ریالش را در زندگى مشترک زن و شوهرى خرج کند؛ اگر بخواهد، مى‏تواند در جاى دیگرى خرج کند و هیچ اشکالى هم ندارد؛ اما مرد چنین حقى را ندارد. این نگاهِ اسلام به زن و مرد، ناشى از ترتیب طبیعى اینهاست. خداى متعال بر اساس مصالح و حِکمى

و براى جفت و جور شدن زندگى زن و مرد، یک ترتیب طبیعى را به وجود آورده است تا آنها بتوانند دنیا را با هم اداره کنند. کارهایى را بر عهده‏ى زن و کارهایى را برعهده‏ى مرد گذاشته؛ حقوقى را براى زن و حقوقى را براى مرد گذاشته است. مثلاً حجاب زن سختگیرانه‏تر است تا حجاب مرد. البته مرد هم در مواردى باید حجاب را رعایت کند و بخشى از جسمِ خودش را بایستى محجّب قرار

بدهد؛ اما در مورد زن این معنا بیشتر است؛ چرا؟ چون طبیعت و خصوصیت و لطافت زن، مظهر زیبایى و ظرافت در خلقت قرار داده شده است و اگر بخواهیم جامعه، متشنج و خراب و آلوده نشود و در آن فساد به وجود نیاید، بایستى این جنس را در پوشش نگهداشت. در این جهت، مرد به طور مطلق مثل زن نیست؛ آزادى بیشترى براى مرد وجود دارد؛ این ناشى از وضع طبیعى اینهاست و آنچه که در دیدگاه الهى از تنظیم اداره‏ى عالم وجود دارد.
یکى از چیزهایى که عامل تفاوت زن مرد است، مسأله‏ى مال و اقتصاد است، که در جاهایى این تأثیر مى‏گذارد؛ اما در مسأله‏ى قصاص، دو چیز وجود دارد: اول، جان در مقابل جان است. در این‏جا بین این دو جنس هیچ تفاوتى وجود ندارد؛ زن مرد را بکشد، مرد زن را بکشد؛ باید قصاص بشوند. هرگز گفته نمى‏شود که اگر مرد زن را کشت، حکمش چنین است؛ اگر زن مرد را کشت، حکمش چنان است؛ نخیر، هر دو حکمشان قصاص است و باید قصاص بشوند؛ یعنى از دیدگاه اهمیت نفس – «من قتل نفسا ; فکأنّما قتل النّاس جمیعا» – هیچ فرقى بین زن و مرد وجود ندارد.

اما از جنبه‏ى مالى بین زن و مرد اختلاف وجود دارد؛ چون براى مرد یک امتیاز مالى قرار داده شده است؛ این امتیاز مالى که براى مرد قرار داده شده، در مقابل تکلیف مالى‏یى است که بر دوش مرد وجود دارد؛ نه فقط در امر خانواده، بلکه چون تولید مال و ثروت عمدتاً به وسیله‏ى مرد انجام مى‏گیرد؛ این ربطى به ارزش انسانى ندارد. فرض بفرمایید شما مى‏خواهید بروید براى کار بنّایى در منزلتان عمله‏یى را انتخاب بکنید؛ مى‏روید مى‏بینید ده نفر آماده به کار ایستاده‏اند که در بین آنها آدم قوى و آدم با سواد نسبى دیده مى‏شود. شما در این‏جا به آن قوىِ کارآمد پول مى‏دهید و او را به خانه

مى‏آورید. اما اگر خواستید بچه‏تان را درس بدهید یا در این یک ساعتِ بیکارى، بچه‏تان را سرگرم کنید، دیگر آن جوان گردن کلفت را نمى‏آورید؛ به همان فرد زرد و نزار پول بیشترى مى‏دهید و او را مى‏آورید؛ بنابراین آدمها را متناسبِ با کار انتخاب مى‏کنید. مرد براى ورود در میدانهاى اقتصادى و مالى است؛ نه این‏که زن حق ندارد؛ چرا، ولى زن گرفتارى دارد؛ زن زایمان دارد، شیر دادن دارد، ظرافت جسمانى دارد، ظرافت روحى دارد، ظرافت احساسى دارد، در هر میدانى نمى‏تواند وارد بشود، طاقت هر برخوردى را ندارد؛ اینها در ناحیه‏ى مالى و اقتصادى و فعالیتهاى مربوط به اینها، براى

زن محدودیتهایى را ایجاد مى‏کند؛ اما مرد این محدودیتها را ندارد؛ اصلاً براى این است که بار مسائل اقتصادى را بر دوش بکشد. طبق آن مثال، در این زمینه این امتیاز را به آن مرد قوى مى‏دهند؛ یعنى اگر بنا شد که به آن مرد ضعیف مثلاً روزى هزار تومان بدهند، به مرد قوى هزار و پانصد تومان مى‏دهند. معناى پرداخت این هزار و پانصد تومان این نیست که ارزش واقعى مرد قوى بیشتر از

ضعیف است؛ بلکه به این معناست که ارزشش براى این کار بیشتر از اوست. اگر مثلاً خواستند براى نگهدارى بچه امتیازى قائل بشوند، آنگاه براى زن امتیاز قائل مى‏شوند؛ اگر خواستند براى شیر دادن امتیاز قائل بشوند، براى زن امتیاز قائل مى‏شوند؛ و هلمّ جرّا. بنابراین در امر دیه، بین دیه‏ى مرد و دیه‏ى زن تفاوت وجود دارد؛ اما نه به خاطر این‏که قیمت مرد بیشتر از زن است؛ نه، قصاص در مورد همه هست – نفس در مقابل نفس – اما چون در میدان مسائل مالى، مرد عمدتاً فعال و منشأ مال و تولید ثروت است، دیه‏ى او با زن متفاوت است. البته همه‏ى اینها مبنىّ بر غلبه است؛ والّا ممکن است زنى هم پیدا بشود که از چند نفر مرد هم گردن‏کلفت‏تر باشد؛ مثل آن خانم محترمى که در صدر

اسلام به آن شاعر گفت بلند شو این یهودى را بکش؛ اما شاعر ترسید و به گوشه‏یى رفت؛ ولى خود آن خانم بلند شد و عمود را در دست گرفت و زد یهودى را از بین برد و آن شاعر بیچاره در آن‏جا داشت از ترس مى‏لرزید! از این قبیل هم داشته‏ایم و داریم؛ در زمان ما و درگذشته هم بوده؛ اما اینها موارد غالبى نیست. احکام عمومى بر اساس موارد نادر وضع نمى‏شود، بر اساس غلبه و موارد غالب وضع مى‏شود. بنابراین از لحاظ جنبه‏ى انسانى قضیه – که ارزش نفس است – زن و مرد یکسانند؛ اما از جهت ارزش مالى و مادّى – که به نقش عمومى مرد در زمینه‏ى تولید ثروت مربوط مى‏شود – اینها با هم متفاوتند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.