مقاله تاریخ ادبیات ایران
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله تاریخ ادبیات ایران دارای ۱۰۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله تاریخ ادبیات ایران کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تاریخ ادبیات ایران،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله تاریخ ادبیات ایران :
تاریخ ادبیات ایران
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری –> مقدمه
دولت ساسانی با شکستهای پیاپی سپاهیان ایران از لشگر اسلام در جنگهای ذات السلاسل(۱۲هجری) وقادسیه(۱۴ هجری) و جلولاء(۱۶ هجری) و نهاوند(۲۱ هجری) واژگون شد، و نفوذ مداوم مسلمین در داخله شاهنشاهی ایران تا ماوراءالنهر که تا اواخر قرن اول هجری بطول انجامید، سبب استیلای حکومت اسلامی بر ایران گردید و ایرانیان برای قرونی محدود و معدود تحت سیطره عرب درآمدند.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری –> ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری
چنانکه میدانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ساسانی لهجه پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی عمومی بکار میرفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت.
پیداست که با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانیان برسمیت و عمومیت لهجه پهلوی لطمهای سخت خورد لیکن بهیچ روی نمیتوان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد پهلوی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون بخط و لهجه پهلوی در دست داریم متعلق ببعد از دوره ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبری بخط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع بآشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است و مثلاً منظومه ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری بنظم درآمده مستقیماً از پهلوی بشعر فارسی ترجمه شده و حتی در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداویرفنامه پهلوی را بنظم فارسی درآورد.
در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها بزبان عربی ترجمه شد و از آنجمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست،ارداویرافنامنه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک و یچار و امثال آنها بزبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط بایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیون زرتشتی بوده و باین سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشتهاند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر تا مدتی از خط و لهجه پهلوی استفاده میشده است.
با همه این احوال پیداست که غلبه عرب و رواج زبان دینی و سیاسی عربی بتدریج از رواج و انتشار لهجه پهلوی میکاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شد و جای خود را بلهجات دیگر ایرانی داد.
خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود بسرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی معمول شد که با همه نقصهایی که برای فارسی زبانان داشت و با همه نارسایی بمراتب از خط
پهلوی آسانتر است.
بهمان نسبت که لهجه پهلوی رسمیت و رواج خود را از دست میداد زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ مییافت و برخی از ایرانیان در فراگرفتن و تدوین قواعد آن کوشش میکردند اما هیچگاه زبان عربی مانند یک زبان عمومی در ایران رائج نبود و بهیچ روی بر لهجات عمومی و ادب ایرانی شکستی وارد نیاورد و عبارت دیگر از میان همه ملل مطیع عرب تنها ملتی که زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ملت ایرانست.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری –> نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی
پیداست که این نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب بداخله ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد که لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ کند. این نفوذ تا چند قرن اول هجری بکندی صورت میگرفت و بیشتر ببرخی از اصطلاحات دینی (مانند: زکوه، حج، قصاص;) واداری(مانند: حاکم، عامل، امیر، قاضی، خراج;) و دستهیی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد میکرد یا بر مترادفات میافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر;) منحصر بود و حتی ایرانیان پارهای از اصطلاحات دینی و اداری عربی را ترجمه کردند مثلاً بجای «صلوه» معادل پارسی آن «نماز» و بجای «صوم» روزه بکار بردند.
در این میان بسیاری اصطلاحات اداری(دیوان، دفتر، وزیر;) و علمی(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زیج، کدخداه;) و لغات عادی لهجات ایرانی بسرعت در زبان عربی نفوذ کرد و تقریباً بهمان نسبت که لغات عربی در لهجات ایرانی وارد شد از کلمات ایرانی هم در زبان تازیان راه یافت.
باید بیاد داشت که نفوذ زبان عربی بعد از قرن چهارم هجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ایرانی سرعت و شدت بیشتری یافت.
نخستین علت این امر اشتداد نفوذ دین اسلام است که هر چه از عمر آن در ایران بیشتر گذشت نفوذ آن بیشتر شد و بهمان نسبت که جریانهای دینی در این کشور فزونی یافت بر درجه محبوبیت متعلقات آن که زبان عربی نیز یکی از آنهاست، افزوده شد.
دومین سبب نفوذ زبان عربی در لهجات عربی در لهجات ایرانی خاصه لهجه دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسیاری از نویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
جنبه علمی زبان تازی نیز که در قرن دوم و سوم قوت یافت از علل نفوذ آن در زبان فارسی باید شمرده شد.
این نفوذ از حیث قواعد دستوری بهیچروی(بجز در بعض موارد معدود بی اهمیت) در زبان فارسی صورت نگرفته و تنها از طریق مفردات بوده است و حتی در مفردات لغات عربی هم که در زبان ما راه جست براههای گوناگون از قبیل تلفظ و معنی آنها دخالتهای صریح شد تا آنجا که مثلاً بعضی از افعال معنی و وصفی گرفت (مانند:لاابالی= بیباک. لایعقل= بیعقل، لایشعر= بیشعور، نافهم;) و برخی از جمعها بمعنی مفرد معمول شده و علامت جمع فارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوکان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانیها، عجایبها، موالیان، اواینها;
چنانکه در شواهد ذیل میبینیم:
ببوستان ملوکان هزار گشتم بیش گل شکفته برخسارکان تو ماند
(دقیقی)
وگر بهمت گویی دعای ابدالان نبود هرگز با پای همتش همبر
(عنصری)
گر چنین حور در بهشت آید همه حوران شوند غلمانش
(سعدی)
زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون
(منوچهری)
بیابان درنورد و کوه بگذار منازلها بکوب و راه بگسل
(منوچهری)
من معانیهای آنرا یاور دانش کنم گر کند طبع تو شاها خاطرم را یاوری
(ازرقی)
گذشته از این نزدیک تمام اسمها و صفتهای عربی را که بفارسی آوردند با علامتهای جمع فارسی بکار بردند(مانند: شاعران، حکیمان، زائران، امامان، عالمان. نکتها، نسخها، کتابها;)
بدین جهات باید گفت لغات عربی که در زبان فارسی آمده بتمام معنی تابع زبان فارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهای عربی نیز بنحوی که امروز میان ما معمول است تقریباً مورد استعمالی نداشته است.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری –> آغاز ادب فارسی
اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی میپیمود لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی میگردید و از آنجمله بود لهجه آذری، لهجه کردی، لهجه فارسی(معمول در فارس)، لهجات مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی، لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن.
لهجه عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجههای ایرانی بود و چون بازمانده لهجههای ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی میتوانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب سر لیث صفار(۲۵۴ـ۲۶۵) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری بشرحی که در تاریخ سیستان بتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که بصلح نزد یعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزی از فاضلان عهد یعقوب نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد .
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی –> اهمیت قرن چهارم در علوم و ادبیات
قرن چهارم بر تارک تاریخ ایران چون تاجی درخشنده است که بانواع گوهرهای تابان مزین باشد. این گوهرهای درخشان علم و ادب مردان بزرگی مانند محمد بن زکریای رازی و ابو نصر فارابی و احمد بن عبدالجلیل سگزی و ابونصر عراق و علی بن عباس مجوسی اهوازی و ابوسهل مسیحی و رودکی و شهید بلخی و دقیقی و ابن العمید و ابن عباد و قابوس و بدیع الزمان همدانی و ابوبکر خوارزمی و بسیاری از رجال نامبردار مانند ایشانند که فرصت شمارش همه آنان در این وجیزه نیست. در پایان این قرن سه تن از مفاخر عالم انسانی یعنی ابوریحان بیرونی و ابوعلی بن سینا و ابوالقاسم فردوسی وارث همه ترقیات و پیشرفتهای ایرانیان در علوم و ادبیات شدند و قسمتی از آغاز قرن پنجم را نیز بنور وجود و آثار گرانبهای خود روشن داشتند.
این قرن همانطور که دوره بلوغ علوم اسلامی و ادب عربی است بهمان نحو هم مهمترین و بارآورترین عهد ادب فارسی و عصر ظهور گویندگان بزرگ و فصیح در نواحی شرقی ایرانست. در نواحی دیگر ایران اگر چه گویندگانی مانند قابوس و مسته مرد(شاعر طبری زبان) و بندار رازی و منطقی رازی و غضائری رازی پدید آمده و بعضی از آنان تا اوایل قرن پنجم نیز زیسته و شاعری کردهاند لیکن عده آنان واهمیت ایشان بدرجتی نیست که بتوانیم آنانرا همپایه شاعران خراسان و ماوراءالنهر یعنی حوزه فرمانروایی سامانیان بدانیم.
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی –> توجه سامانیان بزبان پارسی
خاندان سامانی یکی از خاندانهای اصیل ایرانست که نسل آن ببهرام چوبین سردار مشهور ساسانی میرسید. شاهان این خاندان در احترام میهن و بزرگداشت مراسم ملی و احیاء سنن قدیم ایران و علی الخصوص در ترویج زبان پارسی حد اعلی کوشش را بکار میبردند و باین نظر در تشویق شاعران و نویسندگان و مترجمان نکتهیی را فرو نمیگذاشتند مثلاً چون دیدند که کلیله و دمنه پهلوی مدروس شده و ممکن است مردم ایران بر اثر رغبتی که بدان دارند از ترجمه عربی آن که بدست عبدالله پسر مقفع صورت گرفته بود استفاده کنند، بترجمه آن از تازی بنثر پارسی فرمان دادند و این کار در عهد سلطنت نصر بن احمد سامانی
(۳۰۱ـ ۳۳۱ هجری) انجام شد و سپس بهمت وزیر او ابوالفضل بلعمی، رودکی شاعر مشهور آنرا از نثر بنظم پارسی در آورد، و یا چون دو کتاب مشهور محمد بن جریر الطبری (متوفی بسال ۳۱۰) یعنی تاریخ الرسل و الملوک و جامع البیان تفسیر القرآن او در خراسان شهرت یافت، ابوصالح منصور بن نوح سامانی (۳۵۰ـ۳۶۶ هجری) نخستین را بهمت وزیر خود ابوعلی محمد بن ابوالفضل محمد بلعمی و دومین را بدست گروهی از فقیهان بپارسی درآورد و این هر دو ترجمه اکنون در دست و ار ذخایر گرانبهای ادب پارسی است.
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی –> نثر پارسی در قرن چهارم
نثر پارسی این دوره تنها از همین آثار گرانبها بهرهمند نبود بلکه آثار متعدد دیگری نیز درین عهد بوجود آمده که برخی از آنها هنوز باقی و از آنجمله است.
۱ـ کتاب عجائب البر و البحر یا عجایب البلدان از ابوالمؤید بلخی که حاوی اطلاعات ذیقیمتی راجع بنواحی مختلف خاصه ایرانست.
۲ـ کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب که مؤلف آن معلوم نیست ولی چنانکه در مقدمه آن ذکر شده تألیف آن بسال ۳۷۲ هجری صورت گرفته است.
۳ـ کتاب الابنیه عن حقایق الادویه از ابومنصر موفق هروی در داروشناسی که نسخهیی از آن بخط اسدی طوسی شاعر موجود است.
۴ـ ترجمه تاریخ طبری که اصل آن یعنی تاریخ الرسل و الملوک از محمد ابن جریر الطبری است و ترجمه آن بفرمان ابوصالح منصور بن نوح بدست وزیر او ابو علی محمد بن ابوالفضل محمد بلعمی بسال ۳۵۲ با اضافات و استفاداتی از منابع دیگر صورت گرفته است.
۵ـ ترجمه تفسیر طبری از جامع البیان محمد بن جریر الطبری معروف بتفسیر کبیر که بامر ابو صالح منصور بن نوح و بدست گروهی از فقهای خراسان و ماوراءالنهر انجام شد.
۶ـ مقدمه شاهنامه ابومنصوری از ابومنصورالمعمری. این مقدمه که اکنون در دست است بنا بر شرحی که خواهد آمد بر شاهنامه ابو منصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان نوشته شده است.
از محمد بن ایوب الحاسب الطبری دانشمند معروف دو رساله شش فصل و استخراج در دست است و کتاب دیگری بنام کشف المحجوب در کلام اسمعیلیه از ابو یعقوب سگزی باقیست که گویا از اصل عربی ترجمه شده باشد و در این صورت باید آنرا از آثار اوایل قرن پنجم هجری شمرد.
از خصایص مهم دوره سامانی یکی تدوین تاریخ ایران و داستانهای ملی است بزبان پارسی. در قرن چهارم هنوز دنباله افکار و عقاید شعوبیه ایرانی باقی بود و این روحیه بهمان نحو که در ادبیات عربی مایه سرودن بسیاری از اشعار وطنی به وسیله ایرانیان و تألیف کتاب در ذکر تاریخ و مفاخر ایرانیان و مثالب تازیان شده بود، در زبان پارسی نیز باعث تألیف بسیاری کتب و ذکر مفاخر گذشتگان گردید این کتب در قرن چهارم معمولاً تاریخهای مشروح ایران قدیم یا داستانهای مفصل پهلوانان بود که با توجه بمأخذ کهن پهلوی یا مأخذ منقول از پهلوی بعربی تهیه و تألیف شده و از آنجمله است: شاهنامه ابوالمؤید بلخی که کتابی عظیم از
تاریخ و داستانهای قهرمانی ایران پیش از اسلام تا غلبه تازیان بودـ شاهنامه ابو علی بلخی ـ شاهنامه ابومنصوری که در سال ۳۴۶ هجری بفرمان ابو منصور محمد بن عبدالرزاق طوسی سپهسالار خراسان، بوسیله چند تن از دهقانان گردآوری شده و از لحاظ اتفاق مأخذ و نظم مطالب ظاهراً بهترین شاهنامه منثور قرن جهارم بوده. بر این کتاب ابو منصور المعمری، وزیر ابومنصور محمد بن عبد الرزاق مقدمهیی نگاشته که اکنون باقی و از آثار گرانبها و معتبر نثر پارسی است. نخستین شاعری که از این کتاب برای ایجاد یک شاهنامه منظوم استفاده کرد دقیقی و بعد از او استاد ابوالقاسم فردوسی است.
نثر فارسی قرن چهارم بسیار ساده و خالی از صنایع لفظی بود. در نثر این دوره و تمام آثاری که بعد از آن به سبک این عهد نوشته شد اثری از لغات مشکل عربی و ذکر امثال عرب یا آوردن اشعار تازی بقصد آرایش کلام و نظایر آن مشهود نیست بلکه نثری است روان و طبیعی و مبتنی بر روش تکلم عموم و با جملههای کوتاه و روشن و خالی از ابهام و تعقید. تکرار افعال و آوردن افعال کامل بینقص و عدم توجه بمقدمه چینیهای زائد بر اصل و سعی در صراحت الفاظ از خصایص عمده نثر فارسی در این دوره است.
قرن چهارم، عصر سامانی و بویی –> شعر فارسی در قرن چهارم
اما از جهت شعر فارسی، قرن چهارم را باید یکی از بهترین دورههای ادبی زبان فارسی دانست. در نیمه دوم قرن سوم هجری یعنی در همان اوان که شعر عروضی پارسی نخستین مراحل حیات خود را میپیمود و چون کودکی نوخاسته افتان و خیزان پیش میرفت یکی از نوابغ بزرگ ادب فارسی یعنی ابو عبدالله جعفربن محمد رودکی سمرقندی(م.۳۲۹) ولادت یافت و تمام قسمت اول حیات خود را در این قرن گذراند و تربیت شد تا آنجا که شاعری فحل گردید و چون به آغاز قرن چهارم رسید مرتبتی یافت که بقول ابوالفضل بلعمی او را در عرب و عجم نظیری نبود. بیست و نه سال اول قرن چهارم دوره استحصال رودکی از زحماتی بود
که در آغاز حیات خود یعنی اواخر قرن سوم کشیده بود. رودکی شعر فارسی را از حالت ابتدائی و ساده خود بیرون آورد، در انواع مضامین و اقسام مختلف شعر از قبیل قصیده، غزل، مثنوی، رباعی و ترانه وارد شد و از همه آنها پیروز بیرون آمد. بقولی که معقولتر و مقبولتر است نزدیک صد هزار بیت (صد دفتر) و بقولی دیگر که قبول آن دشوار مینماید یک میلیون و سیصد هزار بیت شعر از خود بیادگار گذاشت. کتاب کلیله و دمنه را بنظم فارسی درآورد، قصیدههای بزرگ ساخت، غزلهای لطیف که عنصری هم خود را در برابر آنها عاجز مییافت سرود. رودکی سخنی شیرین، کلامی لطیف و طبیعی و خالی از هرگونه اشکال دارد و اگر از
کهنگی زبان و لهجه او که نسبت بما امری طبیعی و نتیجه گذشت ده قرن و نیم مدت است، بگذریم باید سخن او را بهمان اندازه ساده و سهل بدانیم که سخن فردوسی و سعدی را . بهر حال رودکی پدر شعر فارسی است و در این امر خلافی نتوان کرد و از همین جاست که شاعران بعد از وی او را «استاد شاعران» و «سلطان شاعران» لقب دادهاند. از اشعار اوست:
زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه چون نگری سر بسر همه پند است
بروز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است
زمانه گفت مرا خصم خویش دار نگاه کرا زبان نه ببند است پای دربند است
تا جهان بود از سر آدم فراز کس نبود از راه دانش بینیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان راز دانش را بهر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند تا بسنگ اندر همی بنگاشته
دانش اندر دل چراغ روشن است وز همه بد بر تن تو جوشن است
در همان سال که ستاره نبوغ رودکی از افق آسمان ادب فارسی افول میکرد درخشانترین ستاره شعر و هنر یعنی فردوسی پای در مطلع حیات نهاد (۳۲۹ هجری) و چنانکه خواهیم دید با آغاز دوره شاعری این آزاد مرد شعر پارسی بکمال رسید:
تهنیت باید که در ملک سخن گر شکوفه فوت شد نوبر بزاد!
در اواخر حیات رودکی و بعد از او شاعران دیگری هم در دربار سامانیان و در خراسان و ماوراءالنهر تربیت میشدند و توجه سلاطین سامانی بدانان باعث پیشرفت کار ایشان و فزونی نظایر آنان بود بحدی که قرن چهارم از حیث کثرت شعر و شاعر قرن کم نظیری بوده است.
از مشاهیر معاصران رودکی ابوالحسن شهید بن حسین بلخی (م ۳۲۵) شاعر و متکلم بزرگ خراسانست که در شعر عربی و پارسی استاد بوده و غزلهای لطیف و خط زیبای او در میان آیندگان شهرت داشته است.
دیگر از شاعران بزرگ قرن چهارم ابوالحسین محمد بن محمد بخارائی معروف به مرادی معاصر رودکی است ـ دیگر ابو عبدالله محمد بن موسی فرالاوی معاصر رودکی ـ دیگر ابوزراعه (ابوزرعه) معمری جرجانی معاصر رودکی دیگر ابوالعباس فضل بن عباس ربنجنی معاصر نصر بن احمد و نوح بن نصر سامانی ـ دیگر ابو طاهر طیب ابن محمد خسروانی (م.۳۴۲) ـ دیگر ابوالمؤید بلخی از شاعران نیمه اول قرن چهارم که در نظم و نثر استاد بود ـ دیگر ابو عبدالله محمد بن صالح ولوالجی ـ دیگر ابو عبدالله محمد بن حسن معروفی بلخی معاصر عبدالملک بن نوح (۳۴۳ـ ۳۵۰) ـ دیگر ابوالحسن علی بن محمد معروف به منجیک ترمدی ـ دیگر ابوشکور بلخی صاحب منظومه آفرین نامه که در حدود ۳۳۳ـ ۳۳۶ سروده شده و از ابیات مشهور آن است.
به دشمن برت استواری مباد که دشمن درختی است تلخ از نهاد
درختی که تلخش بود گوهرا اگر چرب و شیرین دهی مر ورا
همان میوه تلخت آرد پدید ازو چرب و شیرین نخواهی مزید
زدشمن گرایدونکه یا بی شکر گمان بر که زهرست هرگز مخور
شاعر بسیار مشهور قرن چهارم بعد از رودکی ابو منصور محمد بن احمد دقیقی (مقتول در حدود سال ۳۶۸) است که معاصر با امیر فخرالدوله ابوالمظفر احمد بن محمد چغانی از آل محتاج و امیر سدید ابو صالح منصور بن نوح سامانی(۳۵۰ـ ۳۶۵) و امیر رضی ابوالقاسم نوح بن منصور (۳۶۵ـ ۳۸۷) بوده و بامر پادشاه اخیر بنظم شاهنامه ابومنصوری آغاز کرده و هزار بیت در سلطنت گشتاسب و ظهور زردشت پیغامبر سروده است. علاوه بر این، قصائد و قطعات و غزلهایی نیز از دقیقی بیادگار مانده و او از شاعران استاد عهد سامانی است که قدرتش در ساختن قصاید و بیان مدایح شهریاران زبانزد بود. از قطعات مشهور اوست:
بدو چیز گیرند مر مملکت را یکی ارغوانی یکی زعفرانی
یکی زرنام ملک بر نبشته دگر آهن آبداده یمانی
کرا بویه وصلت ملک خیزد یکی جنبشی بایدش آسمانی
زبانی سخنگوی و دستی گشاده دلی همش کینه همش مهربانی
که ملکت شکاریست کاو را نگیرد عقاب پرنده نه شیر ژیانی
دو چیز است کاو را ببند اندر آرد یکی تیغ هندی دگر زر کانی
بشمشیر باید گرفتن مر او را بدینار بستنش پای ارتوانی
کرا تخت و شمشیر و دینار باشد نبایدش تن سرو و پشت کیانی
خرد باید آنجا وجود و شجاعت فلک مملکت کی دهد رایگانی
شاعر مشهور آخر دوره سامانی که قسمتی از عهد غزنوی را نیز درک کرد مجدالدین ابواسحق کسائی مروزی است که مردی شیعی مذهب و در اواخر عمر خود متمایل بوعظ و اندرز بود. وی تا مدتی بعد از سال ۳۹۱ در قید حیات بوده و دوره سلطنت سلطان محمود غزنوی را درک کرده و او را ثنا گفته است.
شاعر نامبردار آخر عهد سامانی که قسمت بزرگ زندگی او در قرن چهارم و چند سالی از آن در آغاز قرن پنجم گذشت استاد ابوالقاسم فردوسی(۳۲۹ـ ۴۱۱ هجری) صاحب شاهنامه است که بیاغراق تاج شعر و ادب ایرانی و عالیترین نمونه فصاحت زبان فارسی دری است. از ابیات اوست:
سپاسم ز یزدان که او داد زور بلند اختر و بخش کیوان و هور
ستایش که داند سزاوار اوی نیایش بآیین و کردار اوی
مگر او دهد یادمان بندگی نماید بزرگی و دارندگی
شما دست یکسر بیزدان زنید بکوشید و پیمان او مشکنید
که بخشنده اویست و دارنده اوی بلند آسمانرا نگارنده اوی
ستمدیده را اوست فریاد رس منازید یا نازش او بکس
نیابد نهادن دل اندر فریب که پیش فرازنده آید نشیب
کجا آنکه میسود تاجش بابر کجا آنکه بودی شکارش هژبر
نهانی همه خاک دارند و خشت خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت
زمانی میاسای از آموختن اگر جان همی خواهی افروختن
چو گویی که وام خرد تو ختم همه هر چه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار
در دوره سامانی علاوه بر قصائد و قطعات و سایر انواع شعر، چندین منظومه بزرگ از قبیل کلیله و دمنه رودکی، آفرین نامه ابوشکور، شاهنامه مسعودی مروزی، گشتاسبنامه دقیقی، شاهنامه فردوسی سروده شده.
از خصائص شعر فارسی قرن چهارم: فصاحت، سادگی، مضامین تازه و بکر، توجه بطبیعی بودن تشبیهات، توصیفات طبیعی منطبق بر عالم خارج، سعی در جستن مطالب تازه و بدیع و متنوع، عدم استعمال اصطلاحات علمی در شعر، خالی بودن شعر از کلمات مشکل عربی و حتی کم بودن لغات عربی، حفظ بسیاری از لغات کهنه دری، کوتاه بودن اوزان و بحور شعر است.
کمترین آشنایی با لهجه کهنه قرن چهارم خواننده را در فهم زیبایی و فصاحت معجزهآسای اشعار آن عهد یاوری خواهد کرد. بزرگترین نماینده شعر این دوره بیخلاف فردوسی و ابیات غرای او بیتردید بهترین نشانه فصاحت زبان فارسی است تا بجایی که قرن چهارم تنها با داشتن شاهنامه میتواند بر زبان فارسی حکومت کند و منشاء هر گونه اصلاحی در این زبان و دور داشتن آن از افراطها و تفریطهای متأخران گردد.
در شعر فارسی قرن چهارم بندرت و بزحمت میتوان اثر یأس و نومیدی یافت. شعر این دوره پر است از نشاط روح و غرور ملی و اندیشه حساسی و خوشبینی و آزادمنشی، و از اینروی باید آنرا آیینه تمام نمای روح و اندیشه واقعی ایرانی دانست یعنی اندیشه و روحی که هنوز چنانکه باید مقهور عوامل غیر ایرانی نشده و استوار بر جای مانده بود.
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> آمیزش زبان فارسی با زبان عربی
زبان پارسی که در قرن چهارم از آمیزش با زبان عربی تا حدی مصون مانده و لغات تازی در آن اندک بود از قرن پنجم ببعد بنسبت بیشتری با لغات عربی درآمیخت. پیداست که این آمیزش یکباره با شروع قرن پنجم بکمال نرسید بلکه تدریجاً صورت گرفت و این سیر تدریجی چنان بود که کثرت کلمات عربی در پایان قرن پنجم خیلی بیشتر از آغاز آن و در آخر قرن ششم زیادتر از اول آن بوده است. از علل عمده این امر یکی تزاید نفوذ دین اسلام در این دو قرن و زبان ملازم آن
یعنی زبان عربی بود. دیگر آنکه در این دو قرن تعلیم و تعلم زبان عربی با شدتی بیشتر از پیش در ایران رواج داشت و چون توسعه و افزایش مدارس در قرن پنجم و ششم با قوت بسیار صورت گرفته و از مواد اصلی و اساسی دروس در این مدارس زبان و ادب عربی بود، طبعاً همه اهل سواد و کسانی که در پی تحصیل علم و ادب بودند از زبان و ادب عرب آگاهی مییافتند و از اینجاست که در قرن پنجم و ششم کمتر کسی از شاعران و نویسندگان را مییابیم که اثری از ادب عربی در گفتار او نباشد.
علاوه بر این در طی قرنهای دوم و سوم و چهارم همه علوم اسلامی تدوین شده و اصطلاحات علمی فراوان در زبان عربی گرد آمده و بر اثر ترجمه بسیاری کتب از منابع یونانی و پهلوی و سریانی و هندی، ادب عربی غنی و ثروتمند و دارای نفوذ بسیار گردیده بود. دین اسلام و رواج قرآن کریم و احادیث نیز مایه تشدید نفوذ لغات عربی و ورود بسیاری از آنها در زبان فارسی شده بود. باین جهات هر چه از آغاز تسلط تا زیان بر ایران بعهد معاصر نزدیکتر شویم کلمات تازی را بنسبت بیشتری در زبان فارسی مییابیم.
در قرن پنجم و ششم این عوامل چون دست بهم دادند باعث شدند که زبان فارسی با سرعت بیشتری با لغات تازی آمیخته شود چنانکه در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم که پایان این دوره است در زبان نظم و نثر فارسی بسیاری از کلمات غیر لازم عربی وارد شده بود.
از طرفی دیگر چون قرن پنجم و ششم دوره برچیده شدن حکومتهای ایرانی و روی کار آمدن غلامان و قبایل ترک نژاد بود قسمتی از لغات ترکی نیز بوسیله سپاهیان و عمال دولتی در زبان فارسی راه جست ولی نسبت این لغات بواژههای تازی بسیار ناچیز و غیر قابل ملاحظه بود.
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> رواج زبان ادبی در نواحی مرکزی و جنوبی و غربی
چنانکه میدانیم تا اواخر قرن چهارم ادبیات دری تنها بنواحی شرقی ایران یعنی سیستان و خراسان و ماوراءالنهر اختصاص داشت زیرا لهجهیی که نخستین آثار ادبی ایران دوره اسلامی با آن وجود آمد متعلق بهمین نواحی بود اما از اوایل قرن پنجم بعللی ادبیات دری بنواحی مرکزی و اندک اندک بشمال و مغرب و جنوب نیز راه یافت و شاعران و نویسندگان بجای لهجه ملهی خود لهجه ادبی دری را بتقلید از شاعران خراسان و ماوراءالنهر برای شعر و نثر پذیرفتند و در دربارها مرسوم کردند و اگر چه در همان حال هم شاعرانی مانند بندار رازی بزبان اهل ری و علی پیروزه و مسته مرد ملقب به دیواروز که هر دو معاصر عضدالدوله دیلمی بودند
بلهجه طبرستانی و بابا طاهر عریان همدانی بلهجه محلی خود شعر میساختند لیکن لهجه ادبی دربارها و کتب اصلی ادبی تنها لهجه اهل مشرق بود و شاعران و نویسندگان برای آنکه خوب از عهده بیان مقاصد خود در پارسی دری برآیند از دیوانهای شعرایی مانند رودکی و منجیک و دقیقی و فردوسی و نظایر آنان استفاده میبردند و یا خواندن آثار آنانرا بمبتدیان توصیه میکردند. ناصر خسرو در سفرنامه خود گوید: «;و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم، شعری نیک میگفت اما زبان فارسی نیکو نمیدانست پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من بپرسید، باو گفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند;»
راوندی در کتاب راحه الصدور از قول احمد بن منوچهر شصت کله آورده است که «; سید اشرف بهمدان رسید در مکتبها میگردید و میدید تا کرا طبع شعرست، مصراعی بمن داد تا بر آن وزن دو سه بیت گفتم، بسمع رضا اصغا فرمود و مرا بدان بستود و حث و تحریض واجب داشت و گفت از اشعار متأخران چون عمادی و انوری و سید اشرف و بلفرج رونی ; و حکم شاهنامه آنچ طبع تو بدان میل کند قدر دویست بیت از هر جا اختیار کن و یادگیر و برخواندن شاهنامه مواظبت نمای تا شعر بغایت رسد;»
این اشارات و نظایر آنها میرساند که با رواج شعر دری در نواحی جدیدی غیر از مشرق ایران آموختن لهجه دری و نکات آن و علی الخصوص مشکلات لغات آن لهجه از مسائل عادی نوآموزان بود و بهمین سبب است که اسدی طوسی که قسمت بزرگی از زندگی خود را در حدود اران و آذربایجان گذرانیده بود چون عدم اطلاع شاعران آن نواحی را از مشکلات لغات دری ملاحظه کرد بتألیف کتاب لغت فرس همت گماشت و در آغاز آن نوشت«; و غرض ما اندرین لغات پارسی است که دیدم شاعرانرا که فاضل بودند ولیکن لغات پارسی کم میدانستند;» و در اینجا هم مانند قول ناصر خسرو مراد از زبان پارسی لهجه دری یا پارسی دری است.
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> انتشار زبان فارسی در خارج از ایران
موضوعی که در تاریخ زبان فارسی قرن پنجم و ششم قابل ملاحظه و مطالعه است انتشار زبان فارس است در خارج ایران. در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم دو تن از پادشاهان فاتح ایران یعنی ناصرالدین سبکتکین و پسر او یمین الدوله محمود شروع به پیشرفتها و فتوحاتی در جانب ولایت سند کردند و در عهد این دو پادشاه و جانشینان آنان بتدریج ناحیه پهناوری از هندوستان تحت اطاعت سلاطین غزنوی درآمد. میدانم که نزدیک بتمام عمال و حکام و سربازان غزنوی خواه
آنانکه در جانب ایران بودند و خواه آنانکه در جانب ایران بودند و خواه آنانکه در طرف هندوستان، ایرانی نژاد و متکلم بلهجات ایرانی و معتاد به ادبیات دری بودند و بهمین سبب توقف آنان در هندوستان و حکمروایی بر آن سامان باعث نشر پارسی دری دراراضی متصرفی غزنوی گردید خاصه که زبان رسمی دربار غزنوی پارسی دری بوده است.
پس از تسلط سلاجقه بر ایران چنانکه میدانیم دستهیی از آنان با تصرف آسیای صغیر دولتی را که بنام دولتی را که بنام دولت سلاجقه آسیای صغیر معروف است در آن سامان بوجود آوردند. در دربار امرای این سلسله مانند همه دربارهای سلجوقی زبان فارسی بود و بهمین سبب در این ناحیه حتی در شام بتدریج زبان فارسی دری رواج یافت و اندک اندک کار بجایی کشید که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم آسیای صغیر یکی از مراکز ادبیات فارسی گردید.
در نتیجه این دو جریان یعنی نفوذ ادبیات دری از خراسان بسایر ولایات ایران و رواج زبان پارسی در خارج از کشور ایران از اواسط قرن پنجم ببعد بسیاری شاعر و نویسنده بیرون از ناحیه خراسان و ماوراءالنهر پدید آمدند و این امر چنانکه خواهیم دید باعث تنوع عظیمی در ادب فارسی گردید.
بعد از مطالعه مختصری که در باب زبان فارسی در قرن پنجم و ششم کردیم اینک به بیان وضع نثر و نظم در این دوره مبادرت میکنیم:
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> نثر فارسی در قرن پنجم و ششم
قرن پنجم و ششم از حیث نثر فارسی یکی از ادوار بسیار مهم ادبی است. در این دو قرن نه تنها نثر فارسی دنباله ترقیات قرن چهارم را طی کرد بلکه به مراتب بیش از شعر ترقی و تحول یافت و انواع آثار مختلف در آن بوجود آمد چنانکه از حیث تنوع و تعدد آثار منثور میتوان هیچیک از ادوار ادبی را با این دو قرن مقایسه کرد.
نثر فارسی در این دو قرن دو سبک کاملاً متمایز از یکدیگر داشت: اول سبک ساده که دنباله نثر ساده قرن چهارم بوده است و دوم سبک مصنوع که بعد از این راجع به آن سخن خواهیم گفت.
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> نثر ساده در قرن پنجم و ششم:
مراد از نثر ساده یا نثر مرسل نثری است که خالی از صنایع و قیود لفظی و آزاد از هرگونه تصنع و تکلفی باشد. نثری که به این سبک نوشته شده باشد کاملترین و سودمندترین نوع آنست زیرا مقصود را بنحو اتم بیان و از فوت معنی پیش گیری میکند. این سبک نثر همچنانکه گفتیم در قرن چهارم در ادب فارسی معمول بود و مانند سبک شعر فارسی در تمام قرن پنجم و قسمتی از قرن ششم ادامه و تکامل یافت و اختلافی که در آن بتدریج وجود می یافت نه از باب اصول و بنیاد و سبک و روش و نگارش بلکه از جهت تغییرات و تحولاتی بود که بتدریج در زبان فارسی صورت میگرفت و ما راجع به آن پیش از این سخن گفتهایم.
برای آنکه از کتابهای معروفی که در این دو قرن به نثر ساده و مرسل نگارش یافته و نیز از نویسندگان آنها مختصر اطلاعی داشته باشیم خوبست بعضی از آنها را فهرست وار ذکر کنیم:
دراوایل قرن پنجم یک کتاب معتبر در هندسه و حساب و نجوم و هیئت باسم التفهیم لاوائل صناعه التنجیم داریم که نویسنده آن ابوریحان محمد بن احمد البیرونی الخوارزمی به سال ۴۲۰ آنرا به فارسی نگاشت. انشاء این کتاب بسیار ساده و زیباست و التفهیم مخصوصاً از باب اصطلاحات فارسی نجومی و ریاضی ارزش بسیار دارد.
دانشمند معاصر ابوریحان یعنی ابو علی حسین بن عبدالله بن سینا (۳۷۰ـ۴۲۸) نیز در اوایل قرن پنجم چند اثر مشهور خود را در مسائل فلسفی و طبی به زبان فارسی به رشته تحریر کشید. مهمترین آنها کتاب معروف دانشنامه علائی یا حکمت علائی است در منطق و فلسفه. ابو علی بن سینا بسیار کوشیده است اصطلاحات فلسفی را که تا آغاز قرن پنجم به زبان عربی مدون شده بود به فارسی بیاورد و از این بابت کتاب او تازگی دارد. علاوه بر این از ابن سینا رسالات دیگری مانند رساله معراجیه و رساله نبوت و رساله نبضیه و جز آنها باقی مانده است.
دیگر از نویسندگان مشهور اوایل قرن پنجم ابوالفضل بیهقی(۳۸۵ـ۴۷۰ هجری) از مشاهیر دبیران سلطان محمود و پسران اوست. اثر مشهور او کتاب مقامات محمودی و مسعودی مشهور بتاریخ بیهقی است که اصلاً درسی جزء حاوی وقایع عهد ناصرالدین سبکتکین و یمین الدوله محمود و پسرانش محمد و مسعود و متضمن اطلاعات مفیدی راجع بظهور سلاجقه و کیفیت غلبه آنان بر خراسان و عراق بود لیکن اکنون تنها قسمتی از آن شامل وقایع بعد از فوت محمود(۴۲۱ هجری) تا وقایع آخر عهد محمود و غلبه سلاجقه و شکست محمود و تباهی کار او در دست است. این کتاب از باب انشاء فصیح و ساده و زیبای آن قابل ملاحظه است بحدی که میتوان روش بیهقی را در انشاء از جمله بهترین روشهای نثر فارسی دانست.
از نویسندگان بزرگ اواخر قرن پنجم خواجه نظام الملک ابو علی حسن بن علی طوسی وزیر الب ارسلان و ملکشاه سلجوقی مقتول در سال ۴۸۵ هجریست. این وزیر در اواخر حیات به خواهش ملکشاه تجارب ممتد و نظرهای صائب خود را در تدبیر امور مملکت و رعیت و سیاست در کتابی گردآورد و آنرا سیر الملوک یا سیاستنامه نامید. اهمیت سیاستنامه در انشاء شیوا و ساده و بسیار روان آنست. انشاء نظام الملک بدرجهیی از قید ابهام و تصنع آزاد است که هنوز کهنه نشده و همواره تازه و قابل استفاده و نزدیک به ذهن و ذوق هر خواننده فارسی زبانست.
یکی از کتابهای قابل توجه و مهم قرن پنجم قابوسنامه است مؤلف این کتاب عنصرالمعالی کیکاوس نواده شمس المعالی قابوس از خاندان دیالمه زیاری است که قابوسنامه را در نصیحت پسرش گیلانشاه و آموختن راه و رسم زندگانی و اینکه در هر کاری چه حوائج و در بایستهایی در میانست، نوشت. تألیف کتاب از سال ۴۷۵ هجری شروع شده و شامل مسائل مختلف اجتماعی و اخلاقی و رسوم و آداب و فنون و علوم و پارهای اطلاعات تاریخی است. سبک این کتاب بسیار خوب و ساده و در عین حال قدیم و کلمات کهنه پارس در آن فراوانست. اهمیت قابوسنامه خصوصاً از آن جهت است که اطلاعات ذیقیمت کثیری راجع بابواب
مختلف تمدن و فرهنگ ایران قرن پنجم در آن گرد آمده و ما بسیاری از این اطلاعات نفیس را از سایر مأخذ نمیتوانیم بدست آوریم. یکی از مشاهیر نویسندگان ایران در قرن پنجم ناصر بن خسرو قبادیانی (۳۹۴ـ ۴۸۱) است. از این شاعر و نویسنده نامبردار چند اثر معروف به نثر فارسی در دست است مانند سفرنامه و زادالمسافرین و وجه دین و خوان اخوان و جامع الحکمتین که در همه آنها نویسنده روشی ساده و انشائی روان دارد و حتی در کتاب زادالمسافرین با آنکه در کلام اسمعیلیه نوشته شده سادگی و روانی انشاء را حفظ کرده است.
دیگر از نویسندگان مشهور قرن پنجم که نثری بسیار شیوا و زیبا دارد علی بن عثمان جلایی هجو یری غزنوی (متوفی به سال ۴۶۵) است کتاب کشف المحجوب او قدیمیترین کتاب فارسی در شرح اصول تصوف است.
از اوایل قرن پنجم کتاب بسیار سودمندی بنام تاریخ سیستان در دست داریم که قسمتی ازان در آغاز قرن پنجم نوشته شده و باقی را در قرون بعد بر آن افزودهاند. قسمت اول تاریخ سیستان علی الخصوص آن بخش که تا زوال دولت صفاریان را شامل است هم از باب مطالب تاریخی و هم از جهت سبک کهنه و فصیح انشاء ارزش و اعتبار فراوان دارد.
کتاب دیگری از اوایل قرن ششم داریم بنام مجمل التواریخ و القصص که نویسنده آن معلوم نیست لیکن چون مؤلف آن از مأخذ معتبر قدیم در تألیف کتاب خود استفاده کرده اثر او بسیار مهم و قابل توجه است روش نویسنده کتاب هم بهمین نسبت کهنه و حتی خیلی کهنهتر از منشأت اواخر قرن پنجم و در غالب موارد حاوی کلمات و روایات پهلویست.
در آغاز قرن ششم دانشمند مشهوری به نام حجهالاسلام محمد بن محمد غزالی طوسی (متوفی به سال ۵۰۵) چند کتاب و چند نامه به فارسی از خود بر جای گذاشت. از کتب فارسی او نصیحه الملوک و کیمیای سعادت هر دو انشائی فصیح و ساده و روشن دارد.
نویسنده مشهور دیگر قرن ششم به نام محمد بن منوره نواده ابوسعید ابوالخیر کتابی در بیان احوال و عقاید و کلمات جد خود به نام «اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابی سعید» دارد. روش ساده و نثر شیوای این کتاب به واقع در زبان فارسی کم نظیر و شایسته ملاحظه و توجه است. سادگی سخن که با استواری کلام و صحت ترکیب و صراحت معانی آمیخته، این کتاب را بر بسیاری از کتب دیگر فارسی رجحان داده است.
از صوفی و شاعر و نویسنده بزرگ آخر قرن ششم فریدالدین محمد عطار که نام او را در شمار شاعران میآوریم کتاب معتبری به نام تذکرهالاولیا حاوی شرح احوال و اقوال صوفیان به روشی بسیار ساده و شامل تمام اختصاصات نثر مرسل در درست است و علاوه بر این چند کتاب و رساله دیگر به نثر فارسی از عرفای قرن ششم بر جای مانده که همه بر شیوه ساده نویسان انشاء شده است.
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> نثر مصنوع در قرن ششم:
سبک دیگری که از اواخر قرن پنجم و قرن ششم در نثر فارسی ظهور کرد به سبک مصنوع یا سبک فنی مشهور است. مراد از نثر مصنوع یا نثر فنی نثری است که آمیخته با صنایع لفظی مانند سجع و جناس و امثال آنها باشد. در این سبک نویسنده بیشتر بظاهر الفاظ توجه دارد و مهمترین عنصر آن سجع است. سجع به کلماتی گویند که در پایان دو یا چند جمله متعاقب بکار رود و از حیث وزن و گاه از حیث وزن یا حروف اواخر خود تقریباً یکسان باشد مانند وعید و تهدید در این عبارت: «مضمون او همه وعید و مقرون او همه تهدید» و واقعه و داهیه و قاصی و عاصی در این عبارت: «چنانکه در چنین واقعهیی و در چنین داهیهیی خداوند ضجر قاصی به بندگان عاصی نویسد.»
نثر مسجع در ادبیات فارسی در نتیجه تأثیر ادبیات عرب پیدا شد و شیوع و تجدید آن در نثر عربی از قرن چهارم است و چون همه نویسندگان و ادبای فارسی زبان با ادب عربی آشنایی داشتند و آثار نویسندگان و مترسلان بزرگ عرب را سرمشق خود در نویسندگی و بیان نکات و مضامین مختلف قرار میدادند طبعاً تحت تأثیر سبک مصنوع آنها قرار گرفتند و همان سبک را در نثر زبان خود هم بکار بردند و اگر چه بعضی از نویسندگان فارسی زبان مانند عنصرالمعالی صاحب قابوسنامه با وارد کردن سجع در نثر مخالف بودند و زبان فارسی را با آن ناسازگار میدانستند با این حال همچنانکه گفتهایم از اواخر قرن پنجم و علی الخصوص از اواسط قرن ششم به بعد این سبک در نثر فارسی معمول شد و مدتها متداول بود.
نخستین کسی که در آثار او سجع دیده شد خواجه عبدالله انصاری (متوفی به سال ۴۸۱) است. وی در رسالات خود مانند «مناجات نامه» و «کنز السالکین» و «هفت حصار» سجعهایی ساده آورد لیکن ایراد سجع در آثار این نویسنده چون با سادگی همراهست آسیب بسیار به انشاء او وارد نیاورد. با تمام این احوال اگر او سخنان خود را بدون رعایت سجع مینوشت شاید بهتر از عهده ایراد معانی بر میآمد.
دوره واقعی صنایع لفظی در نثر از اواسط قرن ششم شروع شد. در این دوره بکاربردن صنایع مختلف و تکلفات صوری و سجعهای مکرر و آوردن جملههای مترادف و استعمال لغات وافر عربی و شواهد از شعر عرب و احادیث و امثال و آیات و ترکیبات و مصطلحات علمی معمول شد.
اولین کتابی که توجه به صنایع در آن بسیار است. ترجمه کلیله و دمنه است که در حدود سال ۵۳۹ هجری پرداخته شد. مترجم این کتاب ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید غزنوی است که تا اواخر قرن ششم در قید حیات بود. در این کتاب مترادفات و کلمات عربی و تمثل به اشعار و امثال عرب زیاد است ولی سجعهای آن کامل نیست.
بعد از ابوالمعالی، نظامی عروضی سمرقندی در کتاب چهار مقاله بیشتر سجع به کار برده است. چهار مقاله در حدود سال ۵۵۱ و ۵۵۲ تألیف شده و کتابی است شامل چهار قسمت که هر قسمت را نویسنده آن برای یک دسته از ندماء سلاطین نوشته است یعنی راجع به شاعران، نویسندگان، پزشکان، منجمان. در این کتاب مقدمه هر یک از صناعات با انشاء کاملاً مصنوع و باقی با استفاده از هر دو روش نثر نگارش یافته و نویسنده در هر دو فن نثر و علی الخصوص در بیان اوصاف داد استادی و مهارت داده است.
مهمترین کتابی که در قرن ششم پیش از چهار مقاله با توجه به صنایع لفظی نوشته شده کتاب مقامات حمیدی است. صاحب این کتاب قاضی حمیدالدین عمر بن محمود بلخی(متوفی به سال ۵۵۹) است و او این کتاب را به تقلید از مقامات بدیعی و مقامات حریری نگاشته و مانند آنها در آن انواع صنایع را بکار برده است.
یکی دیگر از نویسندگان قرن ششم منتجب الدین بدیع علی بن احمد کاتب جوینی منشی سلطان سنجر سلجوقیست که از نویسندگان مشهور و صاحب مجموعهیی از منشآت است به نام عتبه الکتبه. در این منشآت که مراسلات دیوانی است بنابر رسم نویسندگان درباری آن روزگار بعضی از صنایع لفظی دیده میشود.
دیگر از نویسندگان قرن ششم بهاءالدین محمد بن مؤید البغدادی منشی علاءالدین تکش خوارزمشاه(۵۶۸ـ۵۹۶) است که ازو مجموعهیی از منشآت بنام«التوسل الی الترسل» در دست است. نثر بهاءالدین محمد دارای لغات فراوان عربی و صنایع لفظی است و در نوع خود ممتاز است.
دیگر حمید الدین ابو حامد احمد بن حامد کرمانی ملقب به افضل کرمان است که از او سه کتاب در دست است به نام «عقدالعلی للموقف الاعلی» و «بدایع الازمان فی وقایع کرمان» و «المضاف الی بدایع الازمان». این سه کتاب در تاریخ سلاجقه کرمان و آشفتگی اوضاع آن ولایت بعد از حمله غزان بر آن تا اواخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم است و انشاء هر سه کتاب مصنوع و متکلف است.
کتاب دیگری با نثر مصنوع در اواخر قرن ششم تألیف شده است به نام «راحه الصدور». نویسنده این کتاب نجم الدین ابوبکر محمد بن علی راوندی است که کتاب خود را در سال۵۹۹ تألیف کرد و خود مدتی بعد از تألیف این کتاب زنده بود و بعد از حمله مغول در دربار سلاجقه آسیای صغیر به سر میبرد. اهمیت راحهالصدور تنها از لحاظ حفظ اطلاعات وافر راجع به سلاجقه مخصوص سلاجقه عراق نیست بلکه از این باب که با نثر شیوا و زیبایی که در موارد لزوم از صنایع لفظی نیز بر کنار نمیباشد نگاشته شده، بسیار مهم و مورد استفاده است. در برخی از موارد این کتاب مضامین شعری در لباس نثر درآمده است و این در مواقعی است که نویسنده میخواست از ممدوح خویش سخن گوید. راوندی کتاب خود را بعد از فرار به آسیای صغیر از جلو حمله مغول، و در آمدن در خدمت کیخسرو بن قلج ارسلان پادشاه سلجوقی آن سامان که از ۶۱۶ تا ۶۳۴ حکومت داشت به نام او در آورد.
از کتب بسیار مهم آخر قرن ششم و آغاز قرن هفتم که چند سال پیش از حمله مغول نگاشته شد کتاب ترجمه تاریخ یمینی است. این کتاب را ابوالشرف ناصح بن ظفر منشی جرفاذقانی «گلپایگانی» در سال ۶۰۳ از عربی به فارسی درآورد. متن عربی تاریخ یمینی از عتبی نویسنده بزرگ معاصر سلطان محمود غزنوی است. عتبی این کتاب را در شرح حکومت سبکتکین و محمود و به مناسبت راجع به قسمتی از حوادث آخر عهد سامانی نوشته و متن عربی آن از نمونههای زیبای ادب عربی است. ترجمه فارسی کتاب هم دارای همان ارزش و مقدار میباشد یعنی اگر چه به نثر مصنوع نگارش یافته لیکن با نهایت مهارت و استادی پرداخته شده است.
از اواخر قرن ششم کتاب نفیسی داریم به نام«روضه العقول» این کتاب را محمد ین غاضی الملطیوی دبیر و وزیر سلیمانشاه بن قلج ارسلان (۵۹۷ـ۶۰۰) از سلاجقه آسیای صغیر از کتابی که اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین از شاهزادگان مازندران به زبان طبری در اواخر قرن چهارم هجری نگاشته بود به زبان فارسی ترجمه کرد(۵۹۸ هجری). این ترجمه نثری مصنوع ولی فصیح و زیبا دارد.
ترجمه دیگر از همان کتاب چند سال بعد در حدود سالهای ۶۰۷ـ ۶۲۲ ، بدست سعدالدین وراوینی معاصر اتابک ازبک بن محمد بن ایلدگز از اتابکان آذربایجان شده و به «مرزبان نامه» موسوم گردیده است. ترجمه وراوینی از بدایع آثار فارسی و یکی از شاهکارهای نثر ماست. این کتاب با روش مصنوع و با سجع و صنایع دیگر لفظی و استفاده از اصطلاحات علمی و اشعار و اخبار و امثال فارسی و عربی نگاشته شده و اهمیت آن خصوصاً در آنست که افکار شاعرانه چنان در نثر راه یافته است که بدان اثر تازهیی از زیبایی و لطف بخشیده و آنرا در نوع خود بینظیر ساخته است.
کتاب دیگری از پیش از حمله مغول داریم به نام «تاریخ طبرستان» که مؤلف آن بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب آنرا در سال ۶۱۳ به پایان برده است. نویسنده این کتاب در برخی از موارد دارای روش مصنوع است و در موارد دیگر نثری ساده و فصیح دارد و تنها تصنع او استشهاد به پارهای از اشعار عرب و آوردن سجعهایی در بعض موارد است.
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> کتب علمی
قرن ششم را از یک لحاظ دیگر هم باید برای نثر فارسی دوره بارور و پرحاصلی دانست و آن تألیف بسیاری کتب علمی است به فارسی. در این قرن در انواع علوم مانند ریاضیات و طب و طبیعیات و نجوم و ملل و نحل و لغت و علوم ادبی کتبی به زبان فارسی تألیف شده است. از جمله این کتب یکی مقدمه الادب در لغت عربی به فارسی است که ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری از اجله متکلمین معتزله (متوفی به سال ۵۳۸) آنرا تألیف کرد.
دیگر کتاب ذخیره خوارزمشاهی در طب و دارو شناسی تألیف زین الدین ابو ابراهیم اسمعیل بن حسن جرجانی معاصر ابوالفتح قطب الدین محمد خوارزمشاه (۴۹۰ـ۵۲۱) است. سید اسمعیل در سال ۵۳۱ در گذشته و دارای چند کتاب در طب است. کتاب ذخیره او یکی از کتب مهم طب و اهمیت آن خصوصاً در آنست که اولین و مهمترین کتاب جامعی است که به زبان فارسی در طب و داروشناسی نگاشته شده و نثر آن ساده و فصیح و روشن و حاوی بسیاری از لغات و اصطلاحات فارسی در باب امراض و ادویه است.
دیگر از آثار معروف علمی به زبان فارسی کتاب جوامع العلوم و کتاب حدایق الانوار فی حقایق الاسرار از امام ابو عبدالله فخر الدین محمد رازی متکلم بزرگ قرن ششم و آغاز قرن هفتم است که به سال ۶۰۶ در گذشت.
دیگر کتاب کیهان شناخت از امام حسن قطان مروزی در جغرافیا و هیئت؛ و ترجمان البلاغه در علم بدیع و مباحثی از علم بیان تألیف محمد بن عمرالرادویانی. دیگر کتاب معروف به «ستینی» حاوی شصت علم از علوم و فنون تألیف امام فخر رازی و دیگر روض الجنان در تفسیر قرآن از ابوالفتوح حسین بن علی رازی مفسر و متکلم بزرگ قرن ششم و دیگر حدائق السحر فی دقایق الشعر در علم بدیع از رشیدالدین محمد وطواط شاعر و نویسنده مشهور قرن ششم و جز آن;
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> شعر فارسی در قرن پنجم و ششم
شعر فارسی در قرن پنجم و ششم از ثمرات ترقی ادب فارسی در قرن چهارم برخوردار بود.
در آغاز قرن پنجم دربار یمیمن الدوله و امین المله محمود ابن سبکتکین (متوفی به سال ۴۲۱) و شهاب الدوله مسعود بن محمود (م:۴۳۲) و بر اثر ثروت فراوانی که از غزوات هند نصیب دولت آل سبکتکین شده بود، از مأمنهای بزرگ شاعران گردید و با وجود شاعران استاد و بزرگی مانند عنصری و فرخی و زینتی و عسجدی و مسعودی رازی مرکز مهمی برای ادامه و تکامل سبک ادبی دربار سامانی شد. استاد ابوالقاسم حسن عنصری(متوفی به سال ۴۳۱) شاعر بزرگ
آغاز قرن پنجم است که دربار محمود و برادرش نصر بن ناصرالدین سبکتکین(م.۴۱۲) و پسران محمود یعنی محمد و مسعود بوجود او آراسته بود. وی در دقت الفاظ و رقت معانی و حسن ترکیب کلمات و مهارت در تلفیق عبارات و باریک اندیشی و خیال پردازی و چیره دستی در بیان مضامین و مطالب نو در عصر خویش سرآمد استادان سخن و در تمام ادوار ادبی بعد از خود مشهور است. از ابیات معروف اوست:
هم سمر خواهی شدن گر سازی از گردون سریر
هم سخن خواهی شدن گربندی از پروین کمر
جهد کن تا چون سخن گردی قوی باشد سخن
رنج بر تا چون سمر گردی نکو باشد سمر
*
عجب مدار که نامرد مردی آموزد از آن خجسته رسوم و از آن ستوده سیر
به چند گاه دهد بوی عنبر آنجامه که چند روز بماند نهاده با عنبر
دلی که رامش جوید نیابد آن دانش سری که بالش جوید نیابد آن افسر
چو شد بدریا آب روان و کرد قرار تباه و بیمزه و تلخ گردد و بی بر
ز بعد آنکه سفر کرد چون فرود آید به لطف روح فرود آید و به طعم شکر
ز زود خفتن و از دیر خاستن هرگز نه ملک یابد مرد و نه بر ملوک ظفر
شاعر دیگر معاصر عنصری، استاد علی بن جولوغ فرخی سیستانی (م:۴۲۹) نیز از شهسواران میدان بلاغت شمرده شده است. وی در تغزلات لطیف و رقت عواطف و سادگی زبان و شیرینی سخن بدرجهیی است که او را در میان شاعران قصیده سرا به سعدی در میان غزلسرایان تشبیه میتوان کرد. از سخنان شیوای اوست:
شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر است نه بدیدار و به دینار و به سود و به زبان
هر بزرگی که به فضل و به هنر گشت بزرگ نشود خرد به بد گفتن به همان و فلان
گرچه بسیار بماند بنیام اندر تیغ نشود کند و نگردد هنر تیغ نهان
ورچه از چشم نهان گردد ماه اندر میغ نشود تیره و افروخته باشد بمیان
شیر هم شیر بود گر چه به زنجیر بود نبرد بند و قلاده شرف شیر ژیان
باز هم باز بود ورچه که او بسته بود شرف بازی از باز فکندن نتوان
*
دل مردم بنکویی بتوان برد از راه بر نکوکاری هرگز نکند خلق زیان
مردمان را خرد و عقل بدان داد خدای تا بدانند بد از نیک و سرود از قرآن
نیک و بد هر دو توان کردد ولیکن سخنیست نیک دشوار توان کردن و بد سخت آسان
تو همی رنج نهی بر تن تا هر چه کنی همه نیکو بود احسنت و زهای نیکو دان
این هر دو شاعر یعنی عنصری و فرخی در پایان عهد سامانی تربیت شدند و دو سبک تازه کامل که در اصول و کلیات دنباله سبک شعرای پیشین بود بوجود آوردند.
سبک این دو شاعر و یک شاعر جوان با ذوق دیگر که اواخر حیات آن دو استاد را درک کرده بود یعنی ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد منوچهری دامغانی صاحب قصائد و مسمط های مشهور (متوفی به سال۴۳۲) مدتها بعد از ایشان در شعر فارسی تأثیر داشت تا آنکه در اواخر قرن پنجم و در قرن ششم به سبکهای
تازهای مانند سبک سخن مسعود بن سعد بن سلمان(متوفی در حدود سال ۵۱۵) و امیر الشعرا محمد ابن عبدالملک برهانی معروف به امیر معزی(وفات در حدود سال ۵۲۰) و ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی غزنوی صاحب دیوان قصائد و غزلیات و منظومههای حدیقهالحقیقه و طرق التحقیق و سیرالعباد و غیره (متوفی به سال ۵۴۵) و عبدالواسع جبلی غرجستانی(م۵۵۵) و ابوالفرج رونی شاعر قصیده سرای معاصر سلطان ابراهیم غزنوی و علی الخصوص اوحدالدین علی(یا: محمد) بن اسحق انوری ابیوردی(متوفی به سال ۵۸۳) منتهی گردید.
در این میان شاعران دیگری که معمولاً متمسک به سبک شعر دوره سامانی و اویل عهد غزنوی بودهاند در تمام قرن پنجم تا اواسط
قرن ششم به شاعری اشتغال داشتهاند و از آنجملهاند:
فخرالدین اسعد گرگانی از معاصران طغرل بیک سلجوقی که داستان «ویس و رامین» را در حدود سال ۴۴۶ هجری از زبان پهلوی به نظم فارسی درآورد.
زین الدین ابوبکر بن اسمعیل ازرقی هروی (متوفی در حدود سال ۴۶۵) از معاصران و مداحان طغانشاه بن الب ارسلان و از پیروان سبک عنصری.
ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی(متوفی به سال ۴۶۵) صاحب منظومه حماسی مشهور گرشاسب نامه و کتاب لغت فرس و مناظرات معروف.
عطاء بن یعقوب ناکوک (متوفی به سال ۴۷۱) قصیده سرای بزرگ و صاحب منظومه حماسی برزونامه.
ابومنصور قطران تبریزی(وفات بعد از سال۴۸۱) از قدیمترین شاعران آذربایجان که به لهجه دری سخن سروده و در سبک سخن خود از شاعران عهد سامانی پیروی کرده و آن روش را با صنایع لفظی درآمیخته و در این سبک شهرت یافته است.
حکیم ابومعین ناصربن خسرو قبادیانی بلخی، حجت زمین خراسانی، (متوفی به سال ۴۸۱) صاحب دیوان قصائد و مثنویهای سعادت نامه و روشنایی نامه و کتابهای مشهور جامع الحکمتین و زاد المسافرین و خوان اخوان و وجه دین و سفرنامه. وی در شعر توجه تام به سبک دوره سامانی داشته و از تمام شعرای قرن پنجم به سبک عهد سامانی بیشتر توجه کرده است.
حکیم ابوالفتح عمر بن ابراهیم معروف به خیام نیشابوری ریاضی دان و فیلسوف و طبیب مشهور ایران در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم که چند سالی پیش از سال ۵۳۰ هجری درگذشت و مدفن او در نیشابور است. اهمیت خیام بیشتر در آنست که توانست افکار فلسفی عمیق خود را در قالب رباعیات فصیح در آورد و در عین رعایت معنی جانب الفاظ را چنان نگاه دارد که ابیات او نمونه بارزی از فصاحت و روانی و علو معانی باشد. از رباعیات مشهور اوست:
خوش باش که غصه بیکران خواهد بود بر چرخ قران اختران خواهد بود
خشتی که ز قالب تو خواهند زدن ایوان سرای دیگران خواهد بود
این قافله عمر عجب میگذرد دریاب شبی که از طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب میگذرد
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفت و گوی من و تو چون پرده برافتد نه تومانی و نه من
امیرالشعراء شهاب الدین عمعق بخارایی (متوفی به سال ۵۴۳) قصیده سرای معروف.
عثمان بن محمد مختاری غزنوی (متوفی به سال ۵۴۴ ) صاحب قصائد مشهور و منظومه حماسی شهریارنامه.
ادیب شهاب الدین ابن اسماعیل صابر ترمدی قصیده سرای شیرین سخن (متوفی به سال ۵۴۶).
شمس الدین محمد بن علی سوزنی سمرقندی قصیده سرای شوخ طبع استاد(متوفی به سال ۵۶۳).
رشیدالدین محمد بن عبدالجلیل وطواط صاحب دیوان قصائد و رسائل و کتاب حدائق السحر (متوفی به سال ۵۷۳).
اینان که برشمردیم همه دنباله سبک شعرای عهد سامانی و آغاز عهد غزنوی را گرفتند و تنها تفاوت آثار آنان با متقدمین از باب تحولی بود که به تدریج در زبان فارسی حاصل میشد و ما به اختصار در آن باب بحث کردهایم.
بنابر این تغییر روش شعر فارسی در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم به وسیله یک دسته از شاعران صاحب سبک صورت گرفت که خاتم آنان انوری بوده است. اهمیت انوری در آنست که با حفظ شیوه استادان کهن لهجه دوره سامانی و آغاز دوره غزنوی را رها کرد و به لهجه عمومی عصر خود که بر اثر آمیزش بسیار با
زبان عربی نسبت به قرن چهارم و قرن پنجم تغییری فاحش یافته بود، سخن گفت. علاوه بر این انوری بیش از هر شاعر مقدم بر خود اصطلاحات علمی و فنی را عیناً در شعر بکار برد و از اطلاعات وسیع خود در علوم ریاضی و فلسفی برای بیان مضامین شعری استفاده کرد و بدین طریق سبکی نو در شعر فارسی به میان آورد. انوری علاوه بر قصیده در ساختن غزلهای لطیف و قطعات پر معنی و کوتاه نیز مهارت و شهرت دارد. ازوست:
در حدود ری یکی دیوانه بود روز و شب کردی به کوه و دشت گشت
در تموز و دی به سالی یک دوبار آمدی بر طرف شهر از سوی دشت
گفتی ای آنان کتان آماده است وقت قرب و بعد این زرینه طشت
قاقم و سنجاب درسرما سه چار توزی و کتان بگرما هفت و هشت
گر شما را با نوایی بد چه شد ور که ما را بود بی برگی چه گشت
راحت هستی و رنج نیستی بر شما بگذشت و بر ما هم گذشت
خواهی که بهین دو جهان کار تو باشد زین هر دو یکی کار کن از هر چه دگر بس
یا فایده ده از آنچه بدانی دگری را یا فایده گیر آنچه ندانی زد گر کس
از اواسط قرن ششم به بعد و علی الخصوص در پایان این قرن تغییری عظیم در سبک شعر فارسی پدید آمد. علت عمده این امر همچنانکه پیش از این گفتیم انتقال شعر فارسی است از مشرق ایران به شعرای عراق و آذربایجان و فارس که طبعاً لهجهای غیر از لهجه ایرانیان مشرق و در بیان معانی روشی تازه دارند. سبب دیگر تغییراتیست که از جهت اسالیب فکری و عقاید و افکار به میان آمده بود. از پیشروان بزرگ این تغییر سبک که هر یک سبکی خاص در شعر دارند، بعد از انوری شاعران ذیل را باید نام برد:
اثیرالدین اخسیکتی که در اواخر قرن ششم میزیسته و از اکابر بلغای عهد خود بوده و با خاقانی معارضه داشته است.
خاقانی(افضل الدین بدیل بن علی شروانی) (متوفی به سال ۵۹۵) صاحب قصائد و ترجیعات و مقطعات و غزلهای مشهور و مثنوی تحفهالعراقین که در ترکیبات بدیع و تخیلات و تشبیهات و اوصاف نو از میان تمام شاعران نیمه دوم قرن ششم امتیاز خاصی دارد و سبک او مدتها بعد از وی در قصیده سرایان ایرانی مؤثر بوده است. از اشعار اوست:
اگر کیمیای وفا جست خواهی جز از دست هر خاکپایی نیابی
دم خاکپایی ترا مس کند زر پس از خاک به کیمیایی نیابی
نفس عنبرین دارو آه آتشین زن کزین خوشتر آب و هوایی نیابی
به آب خرد سنگ فطرت بگردان کزین تیزتر آسیایی نیابی
درین هفت ده زیر و نه شهر بالا ورای خرد ده کیایی نیابی
برون ران از این شهر و ده رخش همت که اینجاش آب و چرایی نیابی
بهمت ورای خرد شو که دل را جز این سدرهالمنتهایی نیابی
بدل به رجوع تو کآن یر دین را به جز استقامت عصایی نیابی
به صورت دو حرف کژ آمد دل اما ز دل راستگوتر گوایی نیابی
نه نون و القلم هم کژست اول آنگه به جز راستش مقتدایی نیابی
ز دل شاهدی ساز کو را چو کعبه همه روی بینی قفایی نیابی
چو دل کعبه کردی سر هر دو زانو کم از مروهیی یا صفایی نیابی
ابو محمد الیاس بن یوسف معروف به نظامی گنجوی یکی دیگر از شاعران صاحب سبک اواخر قرن ششم است (متوفی به سال۵۹۹ یا ۶۰۲) که بیش از هر شاعر معاصر خود در ادبیات فارسی دارای نفوذ و اثر آشکار میباشد. اثر مشهور او غیر از قصاید و غزلیات که اکنون کمی از آنها باقی مانده پنج مثنوی: مخزن الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیکر یا بهرامنامه، اسکندرنامه است. اگر چه داستانسرایی پیش از نظامی در شعر فارسی معمول بوده است لیکن نظامی در این فن چنان مهارت بکار برده و به نحوی از عهده صحنه سازیها و تنسیق مطالب داستانهای ریزهکاری و بیان تشبیهات و استعارات و مضامین متنوع تازه کرده که قلم نسیان بر آثار پیشینیان کشیده و بعد ازو تا چند قرن روش وی در داستانسرایی مورد تقلید بوده است.
شاعران دیگری هم در اواخر قرن ششم میزیستهاند که هر یک در تکمیل سبک تازه شعر فارسی تأثیری داشتند مانند فلکی شروانی (متوفی به سال۵۸۷) و مجیرالدین بیلقانی (متوفی به سال ۵۷۷) شاگرد خاقانی که روش استاد خود را با قدرت و مهارتی خاص تقلید و تعقیب کرده و جمال الدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی(متوفی به سال ۵۸۸) و ظهیرالدین طاهربن محمد فاریابی (متوفی به سال ۵۹۸) که هر دو در کامل ساختن سبک قصیده سرایان اواخر قرن ششم و تکمیل و تلطیف غزل سهم بسیار دارند.
غیر از قطران و خاقانی و مجیرالدین و نظامی و فلکی شعرای دیگری نیز در همین اوان در آذربایجان میزیستهاند که همگی از مشاهیر سخنوران پارسی زبان شمرده میشوند و از آنجملهاند: قوامی مطرزی گنجوی، قوامی گنجوی، ابوالعلاء گنجوی، عزالدین شیروانی، سید ذوالفقار شیروانی، با وجود این شاعران آذربایجان یکی از مراکز مهم شعر پارسی در قرن پنجم و ششم شده و در ردیف خراسان و عراق قرار گرفته بود.
پارهای از اختصاصات شعر فارسی در قرن پنجم و ششم
از مسائلی که بطور کلی باید در شعر قرن پنجم و ششم و علی الخصوص از نیمه دوم قرن پنجم به بعد ذکر کرد یکی وجود تأثیرات محلی است در اشعار که نتیجه تجاوز لهجه دری از محیط مکالمه خود است. دیگر ورود هر شاعر است در مباحث مختلقی مانند مسائل فلسفی و صوفیانه و زهد و اندرز و وصف و غزل و مدح و هجو و نظایر آنها. دیگر تأثیر اطلاعات مختلف هر شاعرست در اشعار او که مسلماً نتیجه تعلیمات مدرسهیی آنان بوده. خاقانی از معایبی که بر عنصری میگیرد اینهاست:
نبوده است چون من گه نظم و نثر بزرگ آیت و خردهدان عنصری
به نظم چو پروین و نثر چونعش نبود آفتاب جهان عنصری
ادیب و دبیر و مفسر نبود نه سحبان یعرب زبان عنصری
و مدعی است که خود از همه این مزایا برخوردارست و به واقع هم همه این اطلاعات به اضافه اطلاعات نجومی و فلسفی و ریاضی و طبی در اشعار آن شاعر به تمام معنی مؤثر بوده است.
شرایطی که برای قبول یک شاعر در حوزه شعرا وجود داشت سنگین بوده است. نظامی عروضی در این باب شرحی دارد که نقل قسمتی از آنرا بیفایده نمیبینیم:
«;اما شاعر بدین درجه نرسد الا که در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند و پیوسته دواو ین استادان همی خواند و یاد همیگیرد که در آمد و بیرون شد ایشان از مضایق و دقایق سخن بر چه وجه بوده است تا طرق و انواع شعر در طبع او مرتسم شود و عیب و هنر شعر بر صحیفه خرد او منقش گردد تا سخنش روی در ترقی دارد و طبعش به جانب علو میل کند. هر کرا طبع در نظم شعر راسخ شد و سخنش هموار گشت روی به علم شعر آورد و عروض بخواند و گرد تصانیف استاد ابوالحسن السرخی البهرامی گردد چون غایه العروضین و کنز القافیه، و نقد معانی و نقد الفاظ و سرقات و تراجم و انواع این علوم بخواند بر استادی که آن داند تا نام استادی را سزاوار شود و اسم او در صحیفه روزگار پدید آید چنانکه اسامی دیگر استادان که نامهای ایشان یاد کردیم.»
اینها مطالبی از ادبیات بود که شاعر میبایست فرا گیرد و یا مطالعه کند. علاوه بر این شرط عمدهیی نیز برای شاعر در قرن ششم قائل بودند و آن چنان بود که باید «در انواع علوم متنوع باشد و در اطراف رسوم مستطرف زیرا که چنانکه شعر در هر علمی بکار همیشود هر علمی در شعر بکار همیشود;» و به همین سبب است که از اواسط قرن پنجم به بعد برای فهم اشعار غالب شعرا یک دوره اطلاع از علوم متداول آن عهد لازم است و بیاستعانت از آن علوم فهم اشعار دشوار و گاه غیر ممکن میشود.
تنوع در انواع شعر در قرن پنجم و ششم از قرن چهارم اندکی بیشتر بوده است. مثنوی و قصیده و غزل و رباعی و ترکیب بند و ترجیع بند در آثار شعرای این عهد به وفور دیده میشود و غالب شعرا سعی داشتند در همه این انواع طبع آزمایی کنند مثلاً خاقانی همه نوع شعر را از مثنوی تا ترجیعات ساخته است.
مطالب و مضامین این اشعار به تفاوت عبارتست از مدح و هجو و وعظ و زهد و حکمت و غزل و تصوف و مسائل علمی و داستانی و تبلیغات دینی و فلسفی به سایر مسائل کمتر توجه داشتند و برخی دیگر مانند خیام تنها تحت تأثیر القاآت و الهامات فلسفی واقع میشدند و برخی دیگر بدو یا چند موضوع و مطلب متوجه بودند و این تنوع در مطالب بر روی هم باعث شده است که اشعار فارسی قرن پنجم و ششم مانند گنجینه پر بهایی به جواهر گوناگون مزین باشد و هر گوشه آن بیننده را به نوعی جلب کند;
قرن پنجم و ششم عصر غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان –> عرفان در شعر فارسی
از موضوعاتی که مخصوصاً در قرن ششم در شعر فارسی به شدت رخنه کرد تصوف و عرفان است. توجه به افکار عرفانی در شعر البته از قرن ششم زودتر صورت گرفته لیکن اثر بیّن و آشکار آنرا از آغاز این قرن در اشعار فارسی میبینیم. نخستین کسی که به ایجاد منظومههای بزرگ عرفانی توجه کرده سنائی است. منظومههای حدیقهالحقیقه و طریق التحقیق دو اثر معروف او در تصوف و عرفانست و علاوه بر این بسیاری از قصائد او در دوره دوم شاعری یعنی دورهیی که دست از لهو و طرب شسته و به بیان حقایق عرفانی توجه کرده بود، به موضوع اخیر اختصاص داده شده است.
شاعر بزرگی که بعد از سنائی در قرن ششم و آغاز قرن هفتم همه آثار خود را به بیان مسائل عرفانی تخصیص داده فریدالدین محمد عطار(متوفی به سال ۶۲۷) است که علاوه بر دیوان قصائد و غزلها منظومههای مهمی مانند منطق الطیر و اسرارنامه و مصیبت نامه و الهی نامه و غیره ازو به یادگار مانده است. با ظهور عطار در قرن ششم شعر عرفانی به نهایت کمال رسید و در حقیقت ظهور او و سنائی مقدمه ظهور مولوی و وجود یافتن مثنوی او یعنی بزرگترین شاهکار آثار عرفانی فارسی بوده است.
ورود مسائل عرفانی در شعر باعث شد که اولاً تنوعی خاص در شعر فارسی به وجود آید و چاشنی تازهای به آن داده شود و ثانیاً اختصاص شاعران را بدربار تا درجهیی از میان ببرد و شعرایی پدید آورد که خارج از دربارهای سلاطین به ایجاد شاهکارهای ادبی خود قیام کنند.
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم –> مقدمه
در اوایل قرن هفتم ایران با یکی از بزرگترین مصائب تاریخی یعنی حمله مغولان خونخوار مواجه شد (۶۱۶هجری). این حمله به سرداری چنگیز تا سال ۶۱۹ ادامه یافت و بعد از او همچنان ایلغارهای پیاپی مغول و تاتار به ممالک مختلف و از آنجمله ایران امتداد داشت تا در میان سالهای ۶۵۱ـ ۶۵۶ حملات هولاکو نواده چنگیز آخرین مراکز قدرت را در ایران و عراق از میان برداشت و سلسله امرای ایلخانی را در ایران به وجود آورد.
در گیر ودار این حملات سخت قسمت بزرگی از شهرها و مراکز ادبی علمی ایران از میان رفت و جز چند پناهگاه کوچک و بزرگ در داخل ایران و در ولایت سند و آسیای صغیر محلی برای حفظ بازمانده حوزههای علمی و ادبی و پارهیی از کتب باقی نماند، که مهمتر از همه آنها اراضی تابع ممالیک غوریه در آنسوی رود سند و سرزمین حکمفرمایی سلاجقه آسیای صغیر و فارس بوده است. بعضی نواحی کوچک هم در این میان از آسیب حمله مغول مصون ماند که ارزش علمی و ادبی آنها اصولاً قابل توجه نیست.
وجود این پناهگاههای کوچک و بزرگ در آغاز قرن هفتم از یک لحاظ مهم است و آن پناه بردن چند تن معدود از دانشمندان و ادیبان و عارفان است بدانها و ایجاد فرصتی برای آنان در پرورش شاگردان و ادامه تعلیم در ایران. با این حال نیمه اول قرن هفتم به سبب انقلابات و قتل و غارتها و ویرانی شهرها و حملات پیاپی وحشیان تاتار و عدم استقرار احوال، و نیمه دوم قرن هفتم در نتیجه وجود نداشتن کتب و مراکز تعلیم و معلمین، به هیچ روی مساعد به احوال علوم نبود. قرن
هشتم نیز تقریباً به همین منوال گذشت و اگر در این یک قرن و نیم اثری از عدهیی از فاضلان و عالمان و شاعران میبینیم نه از آن بابست که عهد وحشیان تاتار دوره رونق علم و ادبست بلکه اولاً نتیجه باقی ماندن بعضی از علما و دانشمندان و تربیت یافتگان پیش از مغول و ثانیاً معلول علاقه قلبی و تاریخی مسلمین به علوم و ثالثاً نتیجه وجود پناهگاههاییست که پیش از این نام بردهایم. وجود خاندانهای امارت بعد از عصر ایلخانان که غالباً از ایرانیان بودهاند هم در ادامه مجالس تعلیم بسیار مؤثر بود و به هر حال در این عصر هر چه از دانش و ادب و عالمان و ادیبان ببینیم باز هم وجود آنها معلول وجود ایرانیانست و اثر مغول در علوم و ادبیات این دوره تنها یک چیز بود و آن از میان بردن کتب و علما و ادبا و کاسد کردن بازار علم و ادبست و لاغیر.
در حمله اول مغول و نابود شدن مراکز متعدد علمی خراسان و ماوراءالنهر و ری و اصفهان، دو مرکز عمده علوم و ادبیات باقی مانده بود و از آن دو یکی قلاع اسمعیلیه بود و دیگر بغداد و این دو مرکز مهم را هم هولاکو به ترتیب در سالهای ۶۵۴ و ۶۵۶ از میان برد و جز قسمتی کوچک از جنوب ایران (حوزه فرمانروایی اتابکان سلغری) و ناحیه سند و شهرهای آسیای صغیر و مصر و شام دیگر پناهگاهی برای علوم و ادبیات اسلامی باقی نماند.
در اواخر عهد ایلخانان مغول بر اثر سلام آوردن ایشان عنادی که آنان و کارگزاران بت پرست و عیسوی و یهود ایشان با ایرانیان مسلمان داشتند از میان رفت و این خود فرصتی برای مسلمانان در احیای سنن دیرینه شد و چون بعد از ایشان همه امرا و ملوک طوایف هم مسلمان و هم غالباً ایرانی نژاد بودند طبعاً به ادامه این سنن یاوری کردند.
از این بحث چنین نتیجه میگیریم که در نیم قرن اول دوره مغول بقایای علما و ادبای پیشین و وجود چند پناهگاه از فنای قطعی علم و ادب در ایران پیش گیری کرد و بعد از این مدت فرصت مناسب تری به علل مذکور برای ادامه علوم و ادبیات در ممالک اسلامی حاصل گشت و سنت دیرینه مسلمین ایرانیان مسلمان را به استفاده از تعلیمات بازماندگان علما و ادبای دوره خوارزمشاهی واداشت. لیکن هر چه از حمله مغول بیشتر گذشت و آثار شوم آن آشکارتر شد قوت علم و رونق بازار ادب بیشتر طریق نیستی سپرد و بازار جهل بیشتر رواج یافت.
وضع زبان وادبیات فارسی در عصر مغول و فترت میان ایلخانان و حمله تیمور تقریباً تابع همان شرایط و دارای همان احوالی است که در باب علوم دیدهایم یعنی در اوایل این عهد دنباله وضع ادبی دوره خوارزمشاهی در ایران امتداد داشت و در نتیجه باقی ماندن گروهی از نویسندگان و شاعران بزرگ پیشین، ایران در اوایل این عهد از وجود چند تن از بزرگترین شاعران و نویسندگان برخوردار بود و بعد از آن شاعران و نویسندگان متوسطی در ایران به سر میبردند که از میان آنان حافظ بطور استثنا در زمره شعرای درجه اول ایران و از نوابغ بزرگ شعر است که در آخر این عهد میزیست.
پس بر روی هم وضع ادبی ایران در عهد مغول و فترت بعد از آن با همه مصائبی که بر ایران وارد شد بد نبود زیرا در آغاز آن دوره دو شاعر بزرگ ایران سعدی و مولوی و در آخر آن عهد شمس الدین حافظ ظهورکردند. از حیث باقی ماندن کتب متعدد هم این دوره را باید دوره ممتاز قابل توجهی شمرد.
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم –> تحولات قرن هفتم و هشتم
نخستین موضوعی که در زبان فارسی عهد مذکور باید مورد توجه باشد، آنست که با حمله مغول و برچیده شدن دربارهای حامی شعر و ادب فارسی طبعاً شعر و نثر از دربارهای اصلی و مراکز بزرگ حکومتی بیرون رفت و تنها در دربارهای کوچکی که از عهد ایلخانان تا حمله تیمور در ایران موجود بود، باقی ماند و با این کیفیت رواج و رونقی که در بازار شعر و ادب وجود داشت از میان رفت و بیشتر جنبه عمومی یافت تا درباری و البته این امر از یک حیث سودمند و از بابت دیگر تا درجهیی زیانآور بود: فایده آن رها کردن شاعر از قیود خشک ادبیات درباری و مشغول ساختن او به امور ذوقی بوده است و ضرر آن برداشتن قیود دشوار ادبی برای شاخص شدن در عالم شعر و ادب میان شاعران متعددی که داوطلب ورود بدربارها بودهاند.
در نتیجه این امر میبینیم که اولاً قصیدههای مدحی که قبلاً کمتر دیوانی را از آن خالی مییافتیم کم شد و به جای آنها غزلهای شیوای لطیف و دل انگیز و داستانهای عاشقانه به همین نسبت فزونی یافت و از دوره پیش بیشتر شد. ثانیاً توجهی که از اواسط قرن ششم به موضوعات عرفانی در شعر پیدا شده بود در این عهد قوت بیشتر یافت و منظومههای عرفانی متعددی که برخی از آنها خصوصاً مثنوی مولوی از شاهکارهای جاویدان شعر پارسیست، به وجود آمد.
دومین موضوع مهمی که باید در این عصر از باب تغییری که در زبان فارسی ایجاد کرده است مورد توجه کرده است مورد توجه باشد، ورود بسیاری از کلمات
ترکی مغولی است در زبان فارسی. ورود این لغات و اصطلاحات در نتیجه تسلط مغول و توقف متمادی آنان در ایران و حکومت بر این سرزمین، امری طبیعی است. غالب این لغات از طریق ادارات دولتی و کارگزاران دولت و فرمانهای سلطنتی و تشکیلات مغول در ایران و قسمتی هم از راه حشر سربازان مغولی با مردم به وجود آمده است و از جمله این کلماتست: قوریلتای (شورای سلطنتی، جمعیت پادشاهزادگان)، چپاول (غارت)، یاسا(قانون)، نویان و نوین(شاهزاده)، ایلچی
(نماینده، رسول)، بیتکچی(منشی جمع و خرج)، اولاغ(برید، چاپار)، یام (چاپارخانه)، اردو(سپاه)، یورش(حمله)، یورت(قرارگاه، ابواب جمعی)، قراول(پاسبان)، ایلغار(هجوم)، ایل(مطیع)، تومان(ده هزار)، کوچ(رحلت، عزیمت)، یرلیغ(فرمان)، اینجور(مأمور وصول مالیات)، تمغا(مهر)، بیاسارسانیدن(تنبیه کردن. مجازات کردن)، پایزه(انعام، مستمری)، آقا(بزرگ و سرور) کنکاج، کنکاش(مشورت) و بسیاری کلمات و اصطلاحات دیگر.
وضع عمومی علم وادب در قرن هفتم و هشتم –> نثر فارسی در قرن هفتم و هشتم
نثر فارسی در دوره بین حمله چنگیز و تیمور رونق بسیار داشت. از علل عمده این امر آنست که در آن عهد آخرین اثر نفوذ سیاسی خلفا از میان رفت و بغداد مرکزیت بزرگ علمی و ادبی و دینی و سیاسی خود را از دست داد و رابطه ایرانیان با ملل دیگر اسلامی که غالباً زبان عربی را پذیرفته بودند تقریباً مقطوع شد و دیگر جز کسانی که تألیفات مشکل علمی میکردند و به اصطلاحات آماده و طریقه بحث در مسائل علمی که از پیش در زبان عرب فراهم شده بود احتیاج داشتند، باقی نویسندگان حاجتی به تألیف در زبان عربی احساس نمیکردند و حتی بسیاری از کتب معروف علمی هم از این پس به زبان پارسی تألیف شد و هر چه از زمان انقراض بنی عباس بیشتر گذشت نگارش کتب علمی به زبان فارسی بیشتر معمول شد و تألیف به نثر عربی زیادتر جنبه اظهار علم و دانش و تفنن گرفت و به جای آن بر رونق و رواج نثر پارسی افزوده شد.
موضوعی که به رواج نثر فارسی در این دوره یاوری بسیار کرد تألیفات متعدد و مفصلی است که در تاریخ اعم از تاریخ اعم از تاریخ عمومی ایران یا تاریخ مغول یا تواریخ محدود به سلسلههای معین شده است. تألیف در تمام شعب علوم و ادبیات به زبان فارسی از این پس عمومیت بسیار یافت و اگر از سالهای نخستین این دوره و حوزههایی مانند حوزه تعلیم و تألیف و فعالیت خواجه نصیرالدین طوسی بگذریم، کمتر حوزه فعال علمی که به زبان عربی توجه داشته باشد، مییابیم.
سبک نثر دوره مغول خصوصاً سبک قرن هفتم با شدت تمام تحت تأثیر سبک نثر آخر دوره خوارزمشاهی است. علت عمده آنست که پیشروان بزرگ نویسندگی این دوره کسانی بودند که یا در اوائل قرن هفتم پیش از حمله مغول در زمره اهل قلم قرار داشته و به سبک آن دوره مأنوس بودهاند و یا کسانی که زیردست نویسندگان آن زمان تربیت شده و بعد سرمشق سایر نویسندگان گردیدهاند.
مهمترین سبک رایج این دوره سبک نثر مصنوع است که از دارندگان بزرگ آن «نسوی» و «عطا ملک جوینی» و «وصاف الحضره» بودهاند. لیکن نباید فراموش کرد که در همین دوره دنباله روش ساده و بیتکلف در نثر فارسی مقطوع نشد بلکه به تدریج قوت یافت و نمونههای خوبی از آن به وجود آمد مانند طبقات ناصری و جامع التواریخ رشیدی و تجارب السلف و تاریخ گزیده و جز آن، و این هر دو سبک مصنوع و ساده در یک زمان و یک دوره وجود داشته و بسا اتفاق افتاده که یک نویسنده حتی در یک کتاب بهر دو سبک توجه کرده است مانند شمس قیس رازی در المعجم که در مقدمه آن روش مصنوع و متکلفی را بکار برده است لیکن در خود کتاب روش ساده زیبایی دارد.
در آغاز قرن هفتم چند نویسنده بزرگ داریم که از همه معروفتر نورالدین محمد بن محمد عوفی صاحب کتاب های معتبر لباب الالباب (تألیف در حدود سال ۶۱۸) و جوامع الحکایات و لوامع الروایات (تألیف در حدود سال ۶۳۰) است. لباب الالباب کتابیست در شرح احوال شاعران فارسیگوی از آغاز شعر فارسی تا اوایل قرن هفتم در دو مجلد که نثری مصنوع و متکلف دارد، و جوامع الحکایات کتابی عظیم شامل حکایات ادبی و تاریخی و حاوی اطلاعات ذیقیمت مهمی است که به نثر ساده و روان و بسیار فصیح نگاشته شده. نویسنده این کتاب از کسانینیست که خود را از آتش حمله مغول رهایی داده و اواخر عمر را در دستگاه ممالیک غوریه در ولایت سند گذرانیده است.
دیگر از نویسندگان اوایل قرن هفتم شمس الدین محمد بن قیس رازی است که در اواخر عمر خود در خدمت اتابکان سلغری به سر میبرد. و کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم را در علوم شعری یعنی عروض و قافیه و بدیع و نقدالشعر به زبان فارسی تألیف نموده است(در حدود سال ۶۳۰). سبک نویسنده در مقدمه کتاب به تمام معنی مصنوع ولی در خود کتاب ساده و دل انگیز است. اهمیت المعجم در آنست که از میان کتب فارسی که در یکدوره از علوم ادبی نوشته شده و به دست ما رسیده، قدیمتر از همه است.
یکی دیگر از نویسندگان مشهور اوایل دوره مغول نورالدین محمد نسوی منشی جلال الدین خوارزمشاه است که کتاب نفثه المصدور را به فارسی و کتاب سیره جلال الدین منکبرنی را به عربی نگاشت. نفثه المصدور دارای نثری مصنوع و شاعرانه و زیباست که مؤلف آنرا به سال ۶۳۲ در شهر میافارقین نوشته و شرح احوال خود و جلال الدین منکبرنی (م.۶۲۸) را از سال ۶۲۷ در آن بیان کرده است.
قاضی ابو عمر و منهاج الدین بن سراج الدین جوزجانی معروف به منهاج سراج نویسنده بزرگ قرن هفتم صاحب کتاب طبقات ناصریست که آنرا به سال ۶۵۸ به پایان برد. این کتاب تاریخ عمومی عالم است تا عصر مؤلف و خصوصاً از لحاظ اطلاعات ذیقیمتی که راجع به حمله تارتار و فجایع مغولان دارد دارای ارزش فراوان است. نثر این کتاب بسیار استوار و سلیس و روان و از جمله آثار خوب زبان فارسی است.
در اینجا ذکر علاءالدین عطا ملک بن بهاء الدین محد جوینی (متوفی به سال ۶۸۱) نویسنده بسیار معروف قرن هفتم لازم است. عطا ملک قسمت بزرگی از وقایع عهد مغولان را شخصاً دیده و در مسیر آنها قرار داشته و باقی را از موثقین و کسانی که خود شاهد و ناظر وقایع بودهاند و یا از مشاهدات جغرافیایی و مطالعات تاریخی دقیق خود، فراهم آورده و از مجموع این اطلاعات کتاب مشهور جهانگشا را در سه مجلد در شرح ظهور چنگیز و احوال و فتوحات او ، و در تاریخ خوارزمشاهان و حکام مغولی ایران و فتح قلاع اسمعیلیه و بغداد تألیف کرده است. جهانگشا گذشته از اهمیت تاریخی از آثار مشهور و زیبای نثر فارسی است. روش این کتاب مصنوع ولی بر اثر استادی و مهارت کم نظیر نویسنده از هرگونه سستی و فتور بر کنار است. نویسنده غالباً از اشعار فارسی و عربی و اخبار وامثال عرب و آیات قرآن کریم و پارهیی از اصطلاحات علمی نیز استفاده کرده است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.