مقاله سلطنت شاه عباس
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله سلطنت شاه عباس دارای ۵۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله سلطنت شاه عباس کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله سلطنت شاه عباس،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله سلطنت شاه عباس :
سلطنت شاه عباس
شاه عباس در تاریخ اول رمضان سال ۹۷۸ (۱۵۷۰ میلادی) در هرات متولد شد . وی هنگامیکه درقزوین به جای پدر بر تخت سلطنت نشست بیش از هیجده سال نداشت.
پس از انکه شاه عباس در قزوین به سلطنت رسید عبدالله خان دوم (۱۰۰۶-۹۹۱) پادشاه ازبکان از فرصت استفاده کرد و به هرات حمله برد و بعد از شش ماه حاکم قزلباش آن شهر را کشت و بر آنجا مسلط گردید. شاه عباس که تصمیم به جنگ با عثمانی را داشت بناچار برادرزاده خود را نزد
سلطان عثمانی فرستاد و در سال ۱۵۹۰ میلادی طی قرارداد خفت باری با عثمانی صلح کرد. بر طبق این قرارداد تبریز، شیروان، گرجستان و لرستان به عثمانی تعلق گرفت. شاه عباس آنگاه برای دفع عبدالمؤمن خان پسر عبدالله خان که شهر مشهد رامحاصره کرده بودرهسپار خراسان گردید اما در تهران بیمار و بستری گردید.
عبدالمؤمن خان قبل از آنکه شاه عباس بهبود یابد ،مشهد را فتح نمود. به دستور او جمع بسیاری از مردم مشهد کشته شدند و بسیاری از اشیاء نفیس موزه آستان قدس به غارت رفت. وی سپس بر نیشابور و دامغان تسلط یافت و از سوی خود حاکمی را در هر دو شهر نشاند. وی پس از آنکه شنید شاه عباس قصد حرکت به سوی خراسان را دارد مشهد را ترک گفت.
شاه عباس چون بهبود یافت شورشهای گیلان،گرگان و یزد را خاموش ساخت وآنگاه در اصفهان و قراباغ به استراحت پرداخت. در این مدت هجوم اقوام ازبک ادامه داشت اما شاه عباس به خوشگذرانی مشغول بود و چون سلطنت خود را در خطر نمیدید برایش مهم نبود که ازبکان مردم شهرهای فتح شده را مورد آزار قرار می دهند (!!)
سرانجام مردم خراسان و هرات نمایندگانی نزد شاه عباس فرستادند و به او گفتند که مردم آن مناطق از حملات مداوم ازبکان بستوه آمدهاند. در اواخر سال ۱۰۰۵ هجری سرانجام شاه عباس عازم مشهد شد. وی در محرم سال ۱۰۰۶ هجری هرات را محاصره کرد و شش روز بعد توانست آن را فتح کند و خواهرزاده عبدالله خان را شکست سختی بدهد . از آن پس حملات ازبکان برای مدتی نسبتاً طولانی متوقف شد زیرا که عبدالله خان در گذشت و پسرش عبدالمؤمن خان شش ماه پس از پدر به دست امیران ازبک به قتل رسید.
فتح لارو بحرین
شاه عباس در سال ۱۰۰۳ حکومت فارس را به الله وردی خان زرگرباشی سپرد. در این زمان ولایت لار مطیع یکدسته از خوانین محلی بود که ادعا داشتند از نوادگان گرگین پهلوان مشهور شاهنامه هستند.
از سوی دیگر ولایات میناب و گمبرون یا جرون (محل قدیم بندرعباس کنونی) اسماً تحت فرمان امیران هرمز اما رسماً مطیع حکمران هند پرتغال بودند. بحرین نیز طبق قرارداد ایران و پرتغال به ایران تعلق داشت.
اما برخلاف معاهدهای که پرتغالیها در سال ۹۲۶ هجری با شاه اسماعیل بسته بودند آنان مدتی بعد بحرین را از تصرف ایران خارج ساختند. در سال ۱۰۰۹ الله وردی خان ،برای مبارزه با پرتغالیها ابتدا خواین لار را که مانع ارتباط مستقیم فارس از جانب جنوب شرقی با سواحل خلیج فارس بودند و با پرتغالیها همکاری میکردند، از میان برداشت سپاهی را برای تسخیر بحرین فرستاد. این سپاه بعد از نیردهای سنگینی سرانجام پیروز شد و بحرین رااز چنگ پرتغالیها بیرون آورد.
جنگهای شاه عباس با عثمانی
در سال ۱۰۱۱ هجری (۱۶۰۲ میلادی) شاه عباس نیروی عظیمی در اصفهان فراهم آورد و چنین شایع کرد که قصد رفتن به شیراز دارد. وی پیشاپیش سپاه قرار گرفت ولی چون سپاه از دروازه شهر بیرون آمد روی به قزوین نهاد. در آنجا فرماندهان سپاه فهمیدند که او قصد دارد به آذربایجان برود و با سپاهیان عثمانی بجنگد.
شاه عباس با سپاه آماده در سال ۱۰۱۱ هجری به تبریز حمله برد و پس از بازگرفتن آن به ایروان تاخت. ضمناً به الله وردی خان دستور داد که او نیز از جانب خوزستان به بغداد حمله ببرد. الله وردی خان هم به سمت بغداد عزیمت کرد و آنجا را در محاصره گرفت اما قبل از فلتح آن شهر به امر شاه به ایروان احضار شد. شاه عباس سرانجام بعد از دو سال شهر ایروان را نیز فتح کرد.
سردارد لشگریان عثمانی در بغداد که اوزون احمد نام داشت،پس از حرکت الله وردی خان به ایران حمله آورد و حتی تا همدان پیش رفت اما در همدان به علت مقاومت سرسختانه مردم بسختی شکست خورد و همراه با بسیاری از لشگریانش اسیر شد.
شاه عباس پس از آن الله وردی خان را روانه فتح شهر وان نمود و سرداری دیگری را برای فتح شهر قارص فرستاد و آنها آن دو شهر را به محاصره درآوردند. سلطان عثمانی، سردار مشهور خود چغال اوغلی را با لشگری فراوان به سوی دو شهر وان و قارص روانه کرد. در این هنگام شاه خود در تبریز بود وی با شنیدن هجوم سپاهیان چغال اوغلی با سپاه خود به آنها حمله کرد. در این پیکار سخت بیست هزار تن از سپاهیان عثمانی کشته شدند. چغال اوغلی از میدان نبرد گریخت ومدتی بعد از غصه مرد. یکسال بعد (۱۰۱۵ هجری)شاه عباس پس از فتح گنجه،تفلیس، باکو، شروان، شماخی، دیار بکر و موصل به پایتخت بازگشت.
در سال ۱۰۱۷ هجری سلطان احمدخان صدراعظم خود مرادپاشا را با لشگری دیگر به جنگ با ایران فرستاد. مراد پاشا برای مدتی کوتاه موفق به تصرف شهر تبریز شد اما در اثر مقاومت مردم تبریز مجبور به رها کردن آن شهر شد و به خاک عثمانی بازگشت. عاقبت در سال ۱۰۲۰ هجری (۱۶۱۱ میلادی)بین ایران و عثمانی صلح برقرار گردید. دولت عثمانی رسماً اعاده ولایات سابق ایران را به شاه عباس تصدیق کرد و پادشاه ایران هم قبول کرد که سالانه دویست بار ابریشم خام به استانبول بفرستد.
قتل عام هولناک گرجستان
یکی از هولناک ترین حوادث زمان شاه عباس حادثه قتل عام خونین گرجستان است. شاه عباس این جنابت فراموش نشدنی را تنها به خاطر عشق یک زن نادیده انجام داد و آگاهی یافتن شما نیز از این ماجرا جهت شناختن میزان قساوت و سفاکی شاه عباس لازم است.
شاه عباس در سال ۱۰۱۳ هجری خواهران لوارساب خان و تهمورس خان،شاهزادگان ولایات کارتلی و کاختی. گرجستان را بزنی گرفته بود. پس از آن چون جمعی از سران گرجستان
کنستانتین خان امیر کاختی را به تحریک وی کشتند، حکومت یا امیری آن ولایت را به برادر زن خود تهمورس خان دد. در سال ۱۰۱۵ نیز پس از مرگ گرگین خان امیر ولایت کارتلی ،برادر زن دیگر خود لوارساب خان را به امیری ولایت کارتلی منصوب و یکی از سرداران قزلباش را با عنوان کوتوالی (قلعه بانی)قلعه تفلیس همراه وی کرد،ولی در سال ۱۰۱۹ هجری این سردار را هم به ایران خواست ،لوارساب خان از این تاریخ در سلطنت کارتلی مستقل گردید.
امیران گرجستان تا سال ۱۰۲۲ هجری فرمانبردار و خراجگزار شاه عباس بودند، و هر چند یکبار یا خود با هدایای فراوان و عده ای کنیز و غلام گرجی به خدمت او می آمدند، و یا یکی ازبستگان نزدیک خویش را با هدیه و پیشکش به دربار پادشاه صفوی میفرستادند.
در سال ۱۰۱۹ هجری (۱۶۱۰ میلادی) یکی از سرداران لوارساب خان که با وی اختلاف پیدا کرده بود به ایران نزد شاه عباس گریخت . شاه عباس که تصمیم داشت ولایات گرجستان را ضمیمه قلمرو متصرفات خویش کند او را از جمله ندیمان خویش ساخت تا در زمان حمله به گرجستان از اطلاعات او استفاده کند.
این سردادر چون قصد داشت که از لوارساب خان انتقام بکشد با رها در نزد شاه عباس از زیبایی خواهر دیگر امیر کارتلی ، که خوارشان نام داشت،سخن گفت و کم کم آتش عشق او را در دل شاه هوسباز شعله ور ساخت. سرانجام شاه عباس سفیری به تفلیس فرستاد و خواستار خوراشان شد. لوارساب خان از خواسته شاه عباس تعجب کرد و گفت که خواهرش نامزد تهمورس خان امیر کاختی شده است.
شاه عباس از شنیدن این پاسخ در خشم شد و چون در آن زمان در حال جنگ با عثمانی بود بظاهر عکس العمل تندی از خود نشان ندادو فقط از سلاطین گرجستان خواست که در جنگ ایران و عثمانی به سود ترکان عثمانی و زیان ایرانیان وارد عمل نشوند. آنها نیز فرمان او را گردن نهادند.
شاه عباس پس از فراغت از جنگ با دولت عثمانی موضوع عشق خود را به خوراشان تجدید کرد و چون اساساً در اندیشه گرفت گرجستان بود آن را بهانه لشگرکشی ساخت.
شاه عباس مدعی بود که خوراشان او را دوست دارد و پنهانی به او نامههای عاشقانه نوشته و بیش از آنکه بر خلاف میل خود با تهمورس خان عروسی کند،مایل به همسری وی بوده است. شاه عباس با ساختن این داستان ساختگی از حیله گری و ناجوانمردی لوارساب خان و تهمورس خان سخن می گفت و دستور داده بود که نقالان و درویشان پیوسته از ناجوانمردی آن دو داستانها بسازند و برای مردم بازگویند . طولی نکشید که داستان عشق شاه عباس و خوراشان که در ایران به پری معروف شده بود بر سر زبانها افتاد. شاعران و نوازندگان و نقالان درباره این عشق خیالی داستانها و شعرها ساخته و در مجالس بزم و سرور می خواندند.
در زمستان سال ۱۰۲۱ هجری، شاه عباس که برای تفریح به فرح آباد مازندان رفته بود شخصی را به گرجستان فرستاد و به لوارساب خان و تهمورس پیغام داد که به نزد او به مازندران بروند. امیران گرجستان از رفتن به مازندران خودداری کردند. شاه عباس خشمگین شد و به اصفهان بازگشت و خود را برای حمله به گرجستان آماده ساخت.
تهمورس و لوارساب چون از قصد شاه عباس آگاهی یافتند با هم متحد شدند. تهمورس مدتی بعد برای آانکه از خشم شاه عباس بکاهد مادرش کتایون و دو پسرش را به نزد شاه فرستاد. اما شاه عباس هوسران به کتایون نیز پیشنهاد ازدواج داد و چون کتایون پیشنهاد او را رد کرد دستور داد دو پسر او را خواجه کردند.
شکستن عهد و پیمان
شاه عباس همچنان برای تهمورس و لوارساب پیام میفرستاد و اعلام می:رد که آنان چون به نزد او بروند همه گناهانشان را خواهد بخشید. در سال ۱۰۲۳ لوارساب خان از ترس به نزد شاه عباس رفت. اما شاه بر خلاف پیمان خود ابتدا او را از امیری سرزمین کارتلی خلع کرد و سپس او را به شیراز فرستاد و دستور داد در آنجا وی را به قتل برسانند.
این پیمان شکنی آشکار موجب شد که تهمورس خان به مقاومت ادامه دهد. شاه عباس نیز سوگند خورد که به گرجستان لشگرکشی کند و کاری کند که آنقدر زن گرجی اسیر کنند که هر زن اسیر را فقط به یک عباسی (دویست دینار) خرید و فروش نمایند. او در سال ۱۰۲۵ هجری (۱۶۱۶ میلادی) با سپاهی گران به سوی گرجستان تاخت.
سپاهیان شاه عباس در گرجستان همچون سپاهیان مغول به کشتارهای هولناک و غارتگریهای بیشمار دست زدند. آنان در مدت کوتاهی در حدود هفتاد هزار تن از گرجیان را کشتند و نزدیک به صد و سی هزار دختر و پسر را اسیر کردند.
نوشتهاند که پس از این فتح یکی از سربازان قزلباش نزد شاه رفت و یک عباسی پیش او نهاد و درخواست کرد دختری گرجی. را به او بفروشد. شاه نیز چون در این باره سوگند خورده بود فرمان داد که یکی از دختران خوبروی گرجی را از میان اسیران به او تسلیم کردند.
پی یترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که اندکی پس از این واقعه به ایران آمد درباره این قتل عام هولناک نوشت:
«…گرجستان به دست شاه عباس به ویرانه ای مبدل شد. بسیاری از رعایا و بستگان تهمورس خان به اسارت درآمدند و به نقاط مختلف ایران فرستاده شدند…
شاه عباس هنوز هم خود را عاشق دلخسته آن زن میشمارد ، و نامه هایی نشان می دهد اما به گمان من تمام این عشق بازیها و نامه ها بهانه ای بده و شاه عباس می خواسته است بدینوسیله ممالک تهمورس خان و سایر امیران گرجستان را تصرف کند…»
جنگهای تازه با عثمانی
شاه عباس بعد از قتل عام گرجستان به تفلیس رفت و از آنجا برای دفع محمدپاشا سردار و صدراعظم سلطان احمد خان که قصد یاری رساندن به تهمورس خان را داشت به طرف دریاچه کوگچه رهسپار گردید.
محمدپاشا، که ایروان را در محاصره گرفته بود ناگهان متوجه شد که خود در محاصره نیروهای شاه عباس قرار گرفته است. وی ابتدا قصد داشت که در مقابل شاه عباس مقاومت کند اما وقتی که جنگ آغاز شد تنها در مدت چند ساعت چهار هزار تن از نیروهای خود را از دست داد و لذا تقاضای صلح کرد و قول داد که پس از بازگشت به استانبول کوشش کند تا بین دو دولت برای همیشه صلح برقرار گردد. اما چنین صلحی برقرار نگردید و جنگ بین عثمانی و ایران با وقفههای کوتاه ادامه یافت
. در سال ۱۰۲۶ هجری قمری هنگامی که سپاهیان ترک، به فرمان سلطان احمد خان اول (۱۶۱۷-۱۶۰۳ میلادی) بر آذربایجان تاختند شاه عباس به مقابله او شتافت. جنگهای ایران و عثمانی در آذربایجان تا سال ۱۰۲۷ هجری دوام یافت. در این سال خلیل پاشا با سپاهی عظیم نزدیک به سیصد هزار به آذربایجان هجوم آورد.
عقب نشینی
قرچغای خان ،فرمانده کل قوای ایران با شنیدن تعداد نیروهای دشمن و ساز و برگ نظامی آنها به شاه عباس اطلاع داد که قوای ایران یارای مقابله با چنان لشگر عظیم را ندارد. شاه عباس اطلاع دا که قوای ایران یارای مقابله با چنان لشگر عظیمی را ندارد. شاه عباس فرمان داد که مردم تبریز از شهر بیرون روند و سپاهیان شهر را ویران نمایند تا سالم به دست دشمن نیفتد . فرمان او اجرا شد. آب رودخانه آجی بر آبادیهای اطراف شهر روان گردید و آنچه غلات و آذوقه در سر راه لشگریان عثمانی قرار داشت نابود شد. شاه عباس خود به سوی شهر اردبیل عقب نشینی کرد. مردم تبریز نیز از اموال خود هر چه میتوانستند برداشتند و به سوی شهرهای مرکزی ایران سرازیر شدند. سربازان عثمانی به تبریز دست یافتند و از آن شهر نیز جلوتر آمده و شهرهای کوچک و دهکدهها را تصرف کردند.
شاه عباس در روز سه شنبه ۲۹ شعبان ۱۰۲۷ هجری وارد اردبیل شد. اخباری که از تبریز می رسید او را سخت نگران ساخته بود. پی یترودلاواله ایتالیایی که در این گیرودار با شاه عباس در اردبیل بود در این باره میگوید:
«چون دفاع از شهر اردبیل یا قلعه داری در آن شهر، با قوای ناچزی که شاه در اختیار داشت،میسر نبود، او مصمم شد که استخوانهای نیاکان خود را از آنجا به محل دورتر و مطمئن تری انتقال دهد، تا اگر اردبیل به تصرف ترکان درآمد،به دست انتقامجوی آنها خاکستر نشود. این تصمیم نخست به صورت پنهانی گرفته شد، تا پیش از اجرای آن مردم گرفتار ترس و اضطراب بیهوده نشوند، ضمناً شاه مقداری ابریشم و چیزهای گرانبهای دیگر را از اردبیل به طرف قزوین روانه کرد. گروهی از تجار و مردم شهر نیز به تقلید وی کالاها و اثاثه و دارایی خویش را به جاهای مطمئن تر فرستاند.
سحرگاه روز پنجشنبه شانزدهم ماه اولت ۱۶۱۸ میلادی (۲۴ شعبان ۱۰۲۷) نیز مردان و زنان اردبیل، با گروهی از سران بزرگ محلات، به محلی دور از شهر،که معمولاً مراسم شترقربانی در روز عید قربان آنجا انجام می گیرد و به زبان عربی مصلی یعنی محل دعا و نماز نام دارد،رفتند تا به اجتماع برای شاه دعا کنند و پیروزی او را بر دشمن ایران بخواهند…
«… پس از آن شاه عباس (چوان نتوانست با سفیری که سردار ترک به اردبیل فرستاده بود،درباره مصالحه کنار بیاید و خبر رسید که قوای عثمانی شهر تبریز را گرفته و به سوی اردبیل پیش میآیند ) از شدت غم و پریشانی تصمیم خود را آشکار کرد، و در روز چهارم سپتامبر (سه شنبه چهاردهم رمضان) فرمان داد که تمام مردم شهر اردبیل بیدرنگ آن شهر را خالی کنندو با آنچه دارند به محلهایی که دور از خطر باشد بروند.. وضع پریشان مردم اردبیل پس از این فرمان براستی رقت انگیز بود. غوغای عجیبی برخاست و شهر نان آشفته شد که عبور از کوچه ها امکان نداشت .
مردان و زنان و کودکان از هر سو در حرکت بودند و صدای ناله و زاری جمعیت گوش را کر میکرد. مخصوصاً زنان شهر شاه را از آن جهت که نخواسته بود با دشمن صلح کند، نفرین میکردند و دشنام می دادند. ترک کردن خانههایی که بزودی ویران میشد،آسان نبود. بسیاری از مردم که نمیتوانستند همه اموال خود را همراه ببرند، آنچه داشتند به پولی نا
چیز میفروختند وبرخی دیگر آنها را در گوشه ای از حیاط یا باغ خود در خاک می کردند…
«… پس از آن خبر رسید که سردار ترک تبریز را گرفته و مصم است که اردبیل را نیز به باد غارت دهد و تا مرکز ایران پیش تازد و هر چه شهر و آبادیست به خون و آتش کشد. همچننی شهرت یافت که تهمورس خان امیر گرجستان با دوازده هزار عسکر ترک از سپاه خلیل پاشا جداگشته و به سوی اردبیل میتازد…
«… این اخبار نان در شاه عباس مؤثر شد که فوراً فرمان داد شهری را که میان تبریز و اردبیل قرار دارد،و مردمش آن را ترک کرده بودند و نامش را اینک به یاد ندارم با تمام آبادیهای اطراف آن آتش بزنند ،و تمام مردمی را که هنوز در اردبیل و دهکدههای مجاور آنها مانده بودند، به طرف مازندران یا جاهای دوردست دیگر در ولایات عراق،کوچ دهند و هر کس را که از رفتن امتناع کرد بکشند… به ما و تمام اردو نیز فرمان رسید که آماده کرکت شویم و فردای آن روز با شاه از اردبیل بیرون رویم . در همان حال به سربازان دستور داده شد که پیش از ترک کردن اردبیل آن شهر را با آرامگاه شیخ صفی و تمام آبادیهای اطراف آن آتش زنند و خاکستر کنند تا به دست دشمن نیفتد..»
خوشبختانه نیروی عثمانی در سه فرسخی گدوک شبلی از قرچغای خان سپهسالار ایران شکست خورد و قرچغای خان با اسیران به قزوین نزد شاه عباس رفتو از سوی او به حکومت آذربایجان منصوب گردید.
تصرف بغداد
بعد از شکست خلیل پاشا در سال ۱۰۲۸ هجری (۱۶۱۸ میلادی) معاهده صلح بین طرفین انعقاد یافت و قرار شد مرز بین دو مملکت همان حدود عهد شاه طهماسب باشد و پادشاه ایران هم هر سال صد بار ابریشم برای سلطان عثمانی بفرستد.
آخرین جنگهای شاه عباس با عثمانی در سالهای ۱۰۳۲ تا ۱۰۳۴ هجری اتفاق افتاد. این جنگها بر سر تصرف شهر بغداد بود. اگر چه بغداد در عهد شاه اسماعیل ضمیمه خاک ایران شده بود لیکن سلطان سلیمان خان آنجا را از ایران گرفت.
در سال ۱۰۳۲ هجری (۱۶۲۲ میلادی) شاه عباس از اصفهان به عراق عرب لشگر کشید و در ۲۱ ربیع الاول آنجا را فتح نمود. سپس عتبات عالیات رافتح کرد و خود مثل همیشه برای فریب مردم به زیارت آن مکانهای مقدس رفت و تعمیر بناهای آنجا را آغاز کرد.
در اوایل سال ۱۰۳۳ هجری حافظ احمد پاشا از جانب سلطان مراد خان چهارم برای بازگرفتن بغداد با لشگری نیرومندبه سوی بغداد رفت و آن رامحاصره کرد. شهر مدت هفت ماه تمام در محاصره نیروهای عثمانی بود . شاه عباس یکی از سرداران خود به نام زینل بیک شاملو را به بغداد فرستاد. نیروهای زینل بیک قوای عثمانی را شکست دادند و شهر بغداد از محاصره درآمد. در سال ۱۰۳۴ شاه عباس خود نیز به بغداد رفت و در چندین جنگ سپاهیان حافظ احمد پاشا را شکست داد . از آن تاریخ تا پایان سلطنت شاه عباس، گرچه دنبالهحملات پاشاها به گرجستان و ارمنستان قطع نشد اما می توان گفت که جنگ مهمی بین ایران و عثمانی اتفاق نیفتاد.
انگیزه شاه عباس و پادشاهان صفوی در جنگ با عثمانی
عده بسیاری از مورخان همکاری و کمک خواستن شاهان صفوی و بویژه شاه عباس را از پادشاهان اروپایی کار درستی می دانند در حالی که از نظر ما همکاری و همراهی آنان با پادشاهان اروپا برای در هم کوبیدن و یا تضعیف عثمانیها کار شایسته ای نبود . در واقع پادشاهان اروپا شاه عباس را وسیله ای ساخته بودند تا بتوانند از حملات عثمانیها در امان بمانند. همانگونه که در بخش رفتار و اخلاق شاه عباس خواهیم خواند وی مردی شرابخوار و سقاک و بی رحم و قدرت پرست بود و
جنگهای وی انگیزه دینی نداشت بلکه وی حاضر بود برای تضعیف پادشاهان عثمانی با مسیحیان پیمان ببندد . وی بسیار مایل بود که جنگ مسیحیان اروپا با مسلمانان ترک لاینقطع ادامه یابد و هر گاه صلحی میان عثمانیها و اروپاییان پیش آمد سخت ناراحت می شد. وی در سال ۱۰۱۶ هجری (۱۶۰۷ میلادی)وقتی شنید که سلطان احمد خان امپراتور عثمانی با رودولف امپراتور آلمان پیمان صلح بسته است آنچنان خشمگین شد که آنتونیودوگوا سفیر اسپانیا را به حضور طلبید و از او خواست که به نزد پاپ رفته واز او بخواهد که صلح پادشاه آلمان و امپراتور عثمانی را بهم بزند . سفیر اسپانیا در بخشی از خاطرات خود در این مورد،مینویسد:
(شاه عباس به من گفت).. من باید پادشاهان اروپا را به انجام دادن تعهداتشان وادار کنم.. زیرا من به کار بزرگی دست زدهام و اگر بنا باشد که به تنهایی در برابر ترکان دفاع کنم شکست خواهم خورد. شما نیز باید بروید و پاپ را مجبور کنید که از امپراتور آلمان به سبب اینکه با ترکان عثمانی صلح کردن است ،گله کند و از او بخواهد که بار دیگر با سلطان از در جنگ درآید. زیرا نزد خداوند پسندیده نیست که پاپ و دیگرفرمانروایان
فرنگ دست مرا در چنین امر خطییری بند کنند،و خود با ترکان از در آشتی و دوستی درآیند…
«شاه در ضمن این سخنان چند قطره اشک هم از غم یا تأثر فروچکاند . من گفتم آرزو داشتم که اراده تمام پادشاهان فرنگ بسته به میل من بود تا بی درنگ همگی را به جنگ با سلطان عثمانی برمی انگیختم . اما متاسفم که چنین نیست . با این همه هر گاه اعلیحضرت اراده فرمایند آماده حرکت خواهم بود. شاه بسیار خوشحال شد و من از او خواهش کردم که نامه های رسمی را حاضر کنند و نیز اجاده دهد که خلیفه ارامنه را هم با خود به خدمت پاپ اعظم ببرم.»
شک نیست که مبارزهدو کشور مسلمان با هم و همکاری با پادشاهان اروپا و حتی کمک خواستن از پاپ،برای کشتار مسلمانان دیگر، سیاسیت بود که به تفرقه ملل قدرتمنمد مسلمان مشرق، رخنه استعمارگران اروپایی در این کشورها و سرانجام به اسارت همه جانبه کشورهای اسلامی و شرقی در چنگال اروپای توسعه طلب،در قرن ۱۸ و ۱۹ منجر گردید . این سرنوشت کافی اس
ت که سیاست شاه عباس و سایر صفویان را ، علیرغم تظاهرات مذهبی و نزدیکی ایشان به روحانیون،خیانتی به عالم اسلام و استقلال کشورهای مشرق زمین ، بویژه ایران و عثمانی بدانیم. شاه عباس که از اعمالش پیداست نه به دین و مذهبی پای بند بوده و نه به ملیت و استقلال وطن می اندیشیده است و فقط برای فریب توده های مردم خود را به مذهب شیعه و ائمه اطهار علاقمند نشان می داد برای شکست دادن امپراتور عثمانی حاضر بود با هر کشور اروپایی مسیحی قرار داد اتحاد نظامی امضاء کند و اروپاییان نیز که از این تمایل شاه عباس آگاه شده بودند این را فرصتی می دانستند برای تضعیف هر چه بیشتر عثمانی. آنان سفیران و نمایندگانی را به ایران فرستادند تا ضمن جلب دوستی پادشاه ایران، ارتش ایران را با سلاحهای جدید آشنا سازند.
در سال ۱۰۰۶ هجری زمانی که شاه عباس برای دفع ازبکان در خراسان بود آنتونی شرلی با برادرش رابرت شرلی ،همراه با ۲۶ تن دیگر، از انگلستان به ایران آمد،هدف اصلی این هئیت به دست آوردن امتیازات تجاری و نیز متحد کردن شاه عباس با سلاطین عیسوی بر ضدترکان عثمانی بود.
اعضای هیئت انگلیسی توانستند در قزوین با شاه عباس ملاقات کنند و هداییایی را که همراه آورده بودند به او تقدیم کنند. شاه آنها را به گرمی پذیرفتن و سپس آنان را با خود به اصفهان برد.
در اصفهان شاه والله وردی خان فهمیدند که در میان همراهان شرلی کسانی هستند که از فن
توپ ریزی و فنون دیگر نظامی آگاهی دارند. شاه از آنان خواست که نظامیان ایرانی را آموزش دهند. از آن پس همراهان شرلی سعی کردند که در اساس ارتش ایارن تغییراتی پدید آورند و بسیاری از افسران را با شیوه کار سلاحهای جدید آشنا سازند.
در اواخر سال ۱۰۰۷ هجری که شاه عباس به تشکیل سپاه جدیدی توفیق یافته بود آنتونی شرلی را همراه حسینعلی بیک بیات به دربارهای اروپا فرستاد تا هم در باب فروش ابریشم ایران با آنها قراردادهایی ببندد و هم پایه اتحاد بر ضد عثمانی را استوار سازد.
در بین راه شرلی و حسینعلی بیک بیات دچار اختلاف شدند . شرلی از او جدا شد و به اسپانیا نزد فیلیپ سوم رفت و دیگر به ایران بازنگشت .حسینعلی بیک پس از سفری دراز به دربار اسپانیا رسید و عاقبت با یک کشتی که فیلیپ در اختیار او گذاشته بود به ایران بازگشت.
در سال ۱۰۱۶ چون آنتونی شرلی از اروپا بانزگشت، شاه عباس برادر او،رابرت را که در جنگ با عثمانی خدماتی شایسته کرده بود به سفارت اروپا فرستاد.
رابرت شرلی انگلیسی! از سوی پدشاه ایران با سلاطین کشورهای هندوستان ،آلمان، ایتالیا،رم، اسپانیا و انگلستان ملاقات و مذاکره کرد و با پاپ نیز مذاکراتی در جهت اتحاد با ایران جهت مبارزه با عثمانی انجام داد.
رابرت شرلی در سال ۱۰۲۰ هجری به حضور پادشاه انگلیس بار یافت و پیشنهادهای شاه عباس را در واگذاشتن دو بندر از بنادر ایران به انگلیسیها و دادن حق آزادی تجارت به آنان و آزادی بخشیدن به کارکنان شرکت انگلیسی هند شرقی در مقابل قطع تجارت با عثمانی به اطلاع او رساند. در این میان جمعی از بازرگانان انگلیسی که با بنادر شام وعثمانی مناسبات تجاری مهم داشتند چون منافع خود را در خطر دیدند، با عقد هر قراردادی به مخالفت پرداختند . رابرت شرلی پس از تحمل مشقات و سختیهای بسیار در سال ۱۰۲۴ هجری به ایران بازگشت.
شرکت هند شرقی انگلیس خود در همین اوان سفیری به ایران فرستاد تا با اجازه شاه مقداری از کالاهای خود را که در هند فروش نرفته بود و در ایران مشتری داشت بفروش برساند. سفیر شرکت با وجود مخالفت رابرت شرلی به گرفتن چنین اجازه ای نایل آمد و شاه عباس بندر جاسک را برای اقامت تجار و بازار تجارت در اختیار شرکت گذاشت.
رابرت شرلی در اواخر سال ۱۰۲۴ بار دیگر به عنوان سفیر نزد فیلیپ رفت و تمام این رفت و آمدها بیشتر به خاطر ویران کردن اساس امپراتوری عثمانی بود که حکومتهای مسیحی اروپا را در خطر جدی قرار داده بودند.
تسخیر قشم و هرمز
بعد از فتح بحرین ومحاصره بندر گمبرون به وسیله سپاهیان ایران، فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا و پرتغال سفیری را نزد شاه عباس فرستاد و از او خواست که بحرین را در اختیار عمال شرکت پرتغالی هند قرار دهد. متن نامه فیلیپ نسبتاً طولانی است و ما در اینجا فقط بخشی را که مربوط به مسئله بحرین می شود میآوریم. فیلیپ سوم می نویسد:
«باعث رضایت کامل من خواهد شد که اعلیحضرت هر قدر از قلمرو من احتیاج داشته باشد استفاده کند و شایسته است دوستی حقیقی که بین ما وجود دارد همانطور بین متابعین ما نیزوجود داشته باشد. من شنیده ام که امیر شیراز تا بحال جزیرهبحرین را که از شاه هرمز که دست نشانده من است گرفته،تخلیه نکرده است و او دائما از عدم تخلیه جزیره مذکور شکایت می کند و علانه بر جزیره بحرین چند قلعه را نیز تصرف کردهاند،در صورتیکه بین ما صلح و دوستی برقرار است. اعلیحضرت نباید اجازه چنین عملیات رابدهند بلکه دستور دهند که آنجا را تخلیه کنند.»
شاه عباس در مورد بحرین پاسخ روشنی به پادشاه اسپانیا نداد و چون در نامه دیگری پادشاه اسپانیا نداد و چون در نامه دیگری پادشاه اسپانیا درمورد بندر گمبرون اصرار ورزید،شاه عباس به الله وردی خان دستور داد که از محاصره گمبرون موقتاً دست بردارد.
الله وردی خان بطور موقت از محصاره بندرگمبرون دست برداشت ولی در سال ۱۰۲۱ پسر خود امامقلی خان را به تسخیر این بندر فرتساد. لیکن وی این بار موفق نشد . چند ماه بعد الله وردی خان درگذشت و امامقلی خان فرمانده فارس شد. این بار امامقلی خان با سپاهی کارآزموده به بندر گمبرون حمله برد . امامقلی در این حمله توانست پرتغالیها را از بندر اخارج کند و قلعه محکم نظامی آنها را ویران سازد.
از سال ۱۰۲۵ هجری (۱۶۱۶ میلادی) کمپانی هند شرقی تجارت با ایران را آغاز کرد و از دولت ایران خواست که امتیازات تازه بازرگانی در اختیار آن شرکت قرار دهد. اسپانیا و پرتغال (که در آن زمان یک کشور واحد بودند) و رقیب اصلی انگلستان محسوب می شدند از نزدیکی ایران و انگلستان و نماینده آن، کمپانی هند شرقی،بوحشت افتادند.
در سال ۱۰۳۰ (۱۶۲۰ میلادی) فیلیپ سوم بار دیگر برای بهبود روابط خود با ایران سفیری را به ایران فرستاد. این سفیر حامل پیامی از فیلیپ برای شاه عباس بود. پادشاه اسپانیا و پرتغال از پادشاه ایران، شاه عباس ، خواست که از سوی مغرب به عثمانی حمله ببرد و جزایر بحرین و گمبرون را
برای همیشه در اختیار پرتغال قرا ردهد. شاه عباس که در آن زمان مشغول مذاکره با نمایندگان تجاری انگلیسی در هند برای دادن امتیازات تازه به آنان بود سفیر فیلیپ را دست خالی بازگرداند.
کشتیهای شرکت هند شرقی در سال ۱۰۳۲ (۱۶۲۲ میلادی) جنگ بزرگی را علیه ناوگان پرتغالی در بندر عباس آغاز و چندین کشتی بزرگ از پرتغال را در نزدیکی بندر جاسک غرق کردند. این
شکست پرتغالیها را سخت خشمگین ساخت و ناوگانهای تازه ای به خلیج فارس فرستادند.
شاه عباس برای دفع پرتغالیها با شرکتهند شرقی قرار داد همکاری بست . بعد از عقد هند شرقی قرار داد همکاری بست . بعد از عقد این قرارداد امامقلی خان به فرمان شاه عباس ابتدا به قشم حمله برد و پس از تصرف آن، راه آب شیرین را بر روی پرتغالیان بست و آنگاه حاکم عمان را علیه پرتغالیان شوراند. بعد از آن نیروهای مشترک ایران وانگلیس قلعه هرمز را محاصره کردند. نبرد عظیمی آغاز گشت و با شکست نیروهای پرتغالی پایان یافت . بافتح هرمز بزرگترین و مستحکمترین پناهگاه پرتغالیها در خلیج فارس پس از یک قرن از تصرف آنها خارج شد. پس از فتح قشم و هرمز،پرتغالیها چندین بار سعی کردند که هرمز را از دست ایران بیرون آورند ولی موفق نشدند و سرانجام در سال ۱۰۳۴ (۱۶۲۴ میلادی) قرار دادصلحی را با ایران امضاء کردند . بر طبق این قراد
اد پرتغالیها از ادعا نسبت به متصرفات سابق خود دست برداشتند و در عوض اجازه یافتند که در بحرین به صید مروراید بپردازند.
اخلاق و رفتار شاه عباس
برای شناختن شاه عباس و چگونگی رفتار او با مردم بهتر است به قضاوت مورخان رجوع کنیم:
اسکندر بیک از منشیان مخصوص شاه عباس درباره اخلاق و رفتار شاه عباس می نویسد:
«به هر کس خدمتی رجوع فرمایند ،یارای آن ندارد که لحظه ای در آن تاخیر نماید. مثلا اگر به پدری حکم قتل پسر می فرماید، همان لحظه فرمان قضا و قدر به امضاء می رسد و اگر پدر از روی شفقت ابوت (پدری) تاخیر در قتل جایز دارد، حکم بر عکس آن می فرماید، و اگر او نیز تعلل (سستی) نماید، دیگری به قتل هر دو می پردازد، و بدین جهت نفاذ امرش مرتبه اعلی یافته احدی را زهره (جرئت) آن نیست که لحظه ای از فرمان قضا جریانش تخلف تواند کرد..»
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.