مقاله خودپنداری از دیدگاه راجرز
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله خودپنداری از دیدگاه راجرز دارای ۲۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله خودپنداری از دیدگاه راجرز کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله خودپنداری از دیدگاه راجرز،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله خودپنداری از دیدگاه راجرز :
خودپنداری از دیدگاه راجرز
پاییز۸۷
دیدگاه راجرز در رابطه با علم، نظریه و روش تحقیق
اگر چه نظریه راجرز و ابزارهای خاص تحقق وی تغییر کردند اما او همچنان پدیدار شناس باقی ماند طبق موضوع پدیدار شناختی راجرز درک هر فرد از جهان یگانه است این ادراک ها میدان پدیداری فرد را می سازد . انسانها همانگونه به محیط واکنش نشان می دهند که آنرا درک می کنند این دریافت ممکن است با تعریفی که محقق از محیط می کند منطبق باشد یا نباشد.
اگر چه میدان پدیداری اصولا دنیای خصوصی انسان را تشکیل می دهد می توانیم این دنیا را آن طور که فرد درک می کند ببینیم و رفتار را از دریچه چشم آنها و با معنای روان شناختی که برای آنها دارد تبیین کنیم .
راجرز به پدیدار شناختی به عنوان مبنایی برای شناخت انسان و به عنوان روشی برای تکوین نظریه مربوط به پدیده های ذهنی متعهد بود. راجرز معتقد بود که اطلاعاتی که از خلال جلسات روان درمانی به دست آمده است منبع باارزشی از داده های پدیدار شناختی است راجرز همیشه کار را با مطالعات بالینی آغاز می کرد وی سعی داشت به مصاحبه های درمانی ضبط شده با کمترین ذهنیت قبلی و تنها با چند برداشت مقدماتی گوش دهد تا در مورد آنچه که مشاهده می کند فرضیه سازی نماید.
به این ترتیب راجرز در سراسر زندگی حرفه ای خود تلاش می کرد تا عینیات و ذهنیات را به هم مربوط کند درست همانطور که در جوانی نیاز به پرکردن شکاف بین مذهب و علم را احساس کرد. راجرز در درون این بافت و با حراست از انسانها به عنوان افرادی که صرفا گروگان علم نیستند به پیشرفت روانشناسی به عنوان یک علم توجه کنند.
همچنین باید توجه داشت که راحرز بر مفهوم “تحقیق فرایندی” تاکید داشت نه تحقیق نتیجه ای.تحقیق فرایندی به ویژگی ها و شرایط بین متخصص و مراجع اشاره دارد و بر خصوصیات و نحوه تعاملات بین آن دو تاکید می ورزد و در مقابل تحقیق نتیجه ای قرار دارد که صرفا نتیجه درمان مد نظر می باشد.
مقدمه
تئوریهای انگیزش در حال تحول و تکامل است. اکنون مدیران و محققان به این نتیجه رسیدهاند که انگیزه کارکنان را نمیتوان به سادگی با مدلها و مفاهیم پیشرفته تشریح کرد. یک چارچوب انگیزشی، زمانی میتواند دارای ارزش واقعی باشد که بتواند طیفی از پیچیدگیها که نمایانگر رفتار انسان است را در برگیرد. تئوریهای اولیه انگیزش از این نظر دارای محدودیت هستند و به همین دلیل، رشته رفتار سازمانی به منظور شناخت علتهای انگیزش در محیطهای کاری به سمت ساختن مفاهیم پیچیدهتر انگیزش گرایش پیدا کرده است.
تفاوت بین فرایند و محتوا باعث جدا شدن تئوریهای محتوایی و تئوریهای جدیدتر میشود. تئوریهای نیاز، علتهای برانگیخته شدن رفتار را توصیف میکند و به طور اصولی دارای گرایش محتوایی هستند. در تئوریهای فرایندی سعی بر آن است فرایندهایی که موجب برانگیخته شدن رفتار میشوند، توصیف گردند. به عبارت دیگر این فرایندها چگونگی ارضای نیازهای انسان را تشریح میکند. تئوریهای فرایندی، چگونگی انتخاب یک رفتار از میان چند رفتار را نیز مشخص میکند.
معرفی آزمون
زمینهیابی ارزشهای ادواری شوارتز
شوارتز بر اساس پیمایش ارزشی راکیچ زمینهیابی بررسی ارزشهای خود را (svs) ساخت. (شوارتز، ۲۰۰۴). پرسشنامه شوارتز مشتمل بر۵۷ ارزش است که شامل ۳۰ ارزش غایی و ۲۷ ارزش ابزاری هستند (هاتس بات و همکاران، ۲۰۰۳ ).
براساس نظریه شوارتز ده نوع ارزش باعث شکلگیری چهار تیپ ارزشی شامل۱- تیپ ماورای خود یا توجه به ماورای خود ۲- تیپ تعالی خود۳- تیپ محافظهکاری۴- تیپ آمادگی برای تغییر.
بهعبارت دیگر تیپ آمادگی در برابر تغییر شامل ارزشهای خوداتکایی، برانگیختگی و لذتگرایی هستند. ارزشهای قدرتگرایی و لذتگرایی نمایانگر تیپ تعالی خود هستند و ارزشهای سنتگرایی، همنوایی و امنیت بیانگر تیپ محافظهکاری و ارزشهای جهانگرایی و خیرخواهی نشاندهنده تیپ توجه به ماورای خود میباشند. توضیح اینکه ارزش لذتگرایی بین دو تیپآمادگی برای تغییر و تعالی خود مشترک است (شوارتز و ساگی،۲۰۰۰). در نظریه شوارتز ابعاد ارزشی دو محور دو قطبی را تشکیل میدهند.
توجه: این آزمون جهت بهرهبرداری علاقندان، در شرکت آزمونیارِ پویا موجود است.
مقاله
خویشتنپنداری( خودپنداره، خودپنداری)
Self Concept
اولین بار رنه کارت۱ در سال۱۶۴۴ اصول اولیه خویشتنپنداری را در کتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله«شک» ارائه داد. پس از او زیگموند فروید در سال۱۹۰۰ میلادی تئوری خویشتنپنداری را به عنوان یک مقوله روانشناختی مهم مطرح نمود. با اینکه دنبالهروان فروید علاقه زیادی به این مقوله نشان ندادند ولی دختر فروید آنا در سال۱۹۴۶ بر اهمیت این مقوله تأکید ورزید درسکات کلی در سال۱۹۴۵ از مقوله خویشتنپنداری به عنوان یک نیروی اولیه انگیزیش در رفتار انسانی یاد نمود. رایمی در سال۱۹۴۸ از معیارهای خویشتنپنداری در مشاهدههای خود استفاده کرد و اعلام نمود که رواندرمانی اساساً بر روی تغییر دادن معیارهای بینش فرد نسبت به خودش استوار است.
تاکنون مؤثرترین معیار روانشناختی در خصوص خویشتنپنداری مربوط به کارل راجرز در سال۱۹۴۷ بوده است. از دیدگاه راجرز«خود» هر فرد به عنوان بخش اصلی، شخصیت فرد را تشکیل میدهد. راجرز«خود» را به عنوان یک محصول اجتماعی معرفی میکند که از طریق روابط بین فردی گسترش مییابد. او اعلام میکند که در وجود انسان همیشه یک تمایل قوی برای داراربودن یک نگرش مثبت از سوی دیگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنکه بیشتر تئوریسینهای«خویشتنپنداری» در دهه۱۹۷۰ و۱۹۸۰ تحقیقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومی به خویشتنپنداری رو به کاهش نهاده است. ولی این مقوله هنوز به عنوان یک عامل بالنده در تحقیقات سردمداران علم روانشناسی مطرح است.
در حال حاضر موج نوینی در خصوص کسب آگاهی نسبت به خویشتنپنداری در عامه مردم و افراد متخصص در حال زایش است و این موضوع در ارتباط با مشکلات خانوادگی، اعتیاد به الکل و مواد مخدر و وضعیت اجتماعی افراد مطرح میشود. بسیاری از موفقیتها و شکستهایی که مردم تجربه میکنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگی دیدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با دیگران مربوط میشود. برای متخصصان علوم مشاوره، پدیده خویشتنپنداری از سه بعد مورد توجه است. یکی اینکه خویشتنپنداری امری قابل یادگیری است. دیگر اینکه امری سازمان یافته و پویا میباشد. هیچ فردی با خویشتنپنداری به دنیا نمیآید بلکه خویشتنپنداری به تدریج در اولین ماههای زندگی فرد بنیان گرفته و از طریق تجارب مکرر شکل میگیرد و به عنوان یک محصول اجتماعی از طریق تجربه بنیان میگیرد.
نکته جالب اینکه افراد در زمانهای مختلف دارای نگرشهای مختلفی نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربهای در زندگی فردی که مطابق با خویشتنپنداری او نباشد، به صورت یک تهدید تلقی میشود و هر چه این تجارب ناخواسته بیشتر باشد، کیفیت خویشتنپنداری فرد حالت منجمدتری به خود میگیرد تا بتواند از او محافظت نماید. خویشتنپنداری هر فرد به ثبات و همگونی در زندگیاش نیاز دارد و در مقابل تغییر مقاومت نشان میدهد. اگر خویشتنپنداری فرد به سرعت تغییر کند، فرد فاقد یک شخصیت مقاوم و قابل اتکا خواهد شد. موفقیتها و شکستهای هر فرد بر روی کیفیت خویشتنپنداری او تأثیر میگذارد. دنیای اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خویشتنپنداری هر فرد ادراک میشود. در تمام زندگی فرد سالم، همیشه یک تمایل دائم برای پذیرش ایدههای جدید و رفع ایدههای قدیمی وجود دارد. خویشتنپنداری همیشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت میکند. برای همین است که هر فقدانی سبب بروز اضطراب افراد خواهد شد.
تحول جامعه از حالت سنتی به حالت صنعتی، مسائل و مشکلات فراوانی را خصوصاً در زمینه اشتغال موجب میشود. جامعه ما در جریان صنعتی شدن و رسیدن به خودکفایی به نیروی متخصص و ماهر نیاز مبرمی دارد. برای نیل به خودکفایی تهیه و اجرای برنامهای دقیق که بر مطالعات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی جامعه ایرانی متکی باشد، ضرورت تام دارد. اشتغال برای ادامه زندگی و بقای جامعه ضرورتی اجتنابناپذیر است. زندگی هر فرد از طریق کار کردن تأمین میشود و خودکفایی هر کشور به میزان و نوع عملکرد شاغلین آن بستگی دارد. تحقیقات متعدد مؤید این واقعیت هستند که اولاً، با افزایش بیکاری، فساد شدت مییابد و ثانیاً اشتغال مناسب و رضایت شغلی موجب نشاط و شادابی میشود. شناسایی و ایجاد انگیزه در افراد جامعه و راهنمایی آنها برای آنکه مشاغلی را انتخاب نمایند که توانایی و استعداد انجام آن را دارا هستند و همچنین شناسایی علایق و نیز کشف استعدادهای افراد باید به کمک وسایل و ابزاری انجام پذیرد.
در این زمینه باید از مشاوره و آزمونهای مختلف استفاده شود. پس از شناخت علایق و کشف استعدادها و پرورش و نیز راهنمایی افراد در مسیر صحیح و مناسب ضرورت مییابد. بنابراین، سؤالی که به طور کلی جهت پژوهش به ذهن خطور میکند عبارت است از اینکه آیا بین خویشتنپنداری و انتخاب شغل رابطه معناداری وجود دارد؟ و با توجه به جنبههای انتخاب شغل مبتنی بر وجهه اجتماعی شغل، پیشرفت تحصیلی در شغل و تسهیلات ویژه شغل سؤالات ذیل به طور اخص مطرح میشوند: (۱) آیا بین خویشتنپنداری و وجهه
اجتماعی شغل رابطهای وجود دارد؟،(۲) آیا بین خویشتنپنداری و پیشرفت تحصیلی در شغل رابطهای وجود دارد؟ و(۳) آیا بین خویشتنپنداری و تسهیلات ویژه شغل رابطهای وجود دارد؟
خویشتنپنداری به مفهوم برداشتی است که فرد نسبت به ماهیت فیزیکی و روانشناختی و ساختارهای اجتماعی خویش از قبیل نگرشها، اعتقادات و ایدههای خویش دارد.
خویشتنپنداری به معنای درک افراد نسبت به خود در بعد زمان است. خویشتنپنداری به صورت مداوم در تعامل با دیگر افراد تعدیل یافته و تحت تأثیر عوامل دیگر از قبیل درونگرایی و برونگرای و عزت نفس قرار میگیرد. مقوله شغل نقش اصلی را برای زندگی بیشتر افراد جامعه ایفا میکند. برای بیشتر افراد بشر، شغل به عنوان فعالیتی است که بیشتر فعالیتها و زمان فعال زندگیشان را صرف مینماید. نسلهای امروز به دنبال مشاغلی هستند که برای آنها قابل توجه بوده و یک احساس رضایت داخلی را برای آنها به ارمغان آورد و همراه با آن با پاداشهای خارجی همراه باشد(کادرون ،۱۹۹۷).
بر اساس عقاید کانجر به نقل از اشنایدر تمایل برای ارضای نیازهای شخصی و ایجاد یک محیط مناسب از لحاظ روانشناختی از عوامل بارز انتخاب شغل افراد بشمار میآیند. نسلهای جدید امروز، در مقایسه با نسلهای قبل بیشتر به سوی مشاغل با هویت تمایل دارند. کادرون اعلام میدارد که بسیاری از متقاضیان کار در انتخاب شغل توجه زیادی به موضوع فوق نشان میدهند. امروزه یک تئوری انگیزش شغلی مطرح شده است که بر روی تطابق مابین فرد و شغل او تأکید مینماید. شامیر اعلام نمود که تئوری مبتنی بر خویشتنپنداری در
خصوص انگیزش کار بر روی ارتباط متقابل مابین انجام کار و وسعت اجرای آن و خویشتنپنداری فرد استوار است. زمانی که شغل فرد با خویشتنپنداریش مطابقت داشته باشد، فرد شغل خود را به عنوان یک مقوله معنادار و ارزشمند مشاهده مینماید. بعبارت دیگر یک شغل ارزشمند برای هر فرد در ارتباط با خویشتنپنداری فرد مربوط، معنی پیدا میکند.
وانوس در سال۱۹۸۰ مفاهیم فوق را در یک مدل تطابقی قرار داد که در این مدل بر روی نقش اشتغال و انتخاب شغل تأکید شده است. اشنایدر در سال۱۹۸۷ مدل خاصی را تحت عنوان«جاذبه، انتخاب» ارائه میدهد. بر اساس این مدل، افراد بر اساس ادراکات و باورهای خویش در خصوص مشخصات فردی خودشان (خویشتنپنداری) به مشاغل مورد علاقه خود مینگرند. بر اساس این مدل افراد نهایتاً از ادامه اشتغال در سازمانهایی که با آنها تطابق ندارند، سرباز خواهند زد. ولی این مدل قادر نیست دقیقاً افراد خاص را برای سازمانهایی دقیقاً منطبق با نیازهای آنها، انتخاب نماید(اشنایدر،۱۹۸۷؛ گلدشتاین و اسمیت،۱۹۹۵). به گفته اشنایدر باید مفاهیم فوق را در ارتباط با خویشتنپنداری افراد گسترش داد. یعنی باید رابطهای مابین سازگاری بین خویشتنپنداری و شغل فرد مشاهده کرد.
متخصصان منابع انسانی با تمرکز به میزان تطابق خویشتنپنداری افراد با وظایف شغلی، میتوانند با احتمال بیشتری افراد را انتخاب نموده و آنها را برای شغل مناسب راهنمایی نمایند. این روش از دو جنبه مفید واقع میشود، یکی اینکه فرد به شغل مورد نیاز خود بر اساس علایق و خلاقیتهای خود و بر اساس باورهای خویش برای انجام وظایف محوله دست مییابد. دیگر اینکه سازمان استخدام کننده نیز در بهترین فرصت میتواند دست به انتخاب افراد کاملاً مطابق با چهارچوب مقرراتی خویش بزند. کاربردهای ابزارهای سنجش گوناگون در باره
خودباوری، مقوله خویشتنپنداری به عنوان یکی از معروفترین موضوعات در ادبیات روانشناسی بشمار میآید. با وجودی که در سایت تحقیقاتی ERIC حدود۶۰۰۰ مطلب در این خصوص نوشته شده است، ولی متأسفانه هنوز هم این اصطلاح برای عموم ناشناخته بوده و تعریف شفافی از آن ارائه نشده است و در خصوص پدیده«خود» حدود ۱۵ مفهوم مختلف مطرح شده است(استرین،۱۹۹۳). در بسیاری از مقالات اصطلاحات خویشتنپنداری، عزت نفس و پذیرش خویش اغلب به جای یکدیگر بکار گرفته میشوند و این امر از وجود دیدگاه مختلف
افراد جامعه نسبت به روانشناختی خودشان برمیخیزند. احتمالاً مهمترین تعریف خویشتنپنداری به ارزیابی فرد از خود مربوط میباشد که در اصطلاح روانشناختی از آن به عنوان خویشتنپنداری عمومی یاد میشود. این تعریف از دیدگاه مشاوران علم روانشناسی دارای مفهوم باثباتی است (استرین،۱۹۹۳). امروزه آیتمهای موجود در معیار عزت نفس روزنبرگ(۱۹۶۵) در تحقیقات گوناگون مفاهیم عمومی خویشتنپنداری را دربر میگیرد و از آن استفاده میشود.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.