مقاله در مورد عدالت اجتماعی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد عدالت اجتماعی دارای ۲۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد عدالت اجتماعی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد عدالت اجتماعی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد عدالت اجتماعی :
عدالت اجتماعی در اسلام
اسلام وقرآن کریم به مسئله عدالت اجتماعی توجه ویژه ای دارند هرگاه عدالت فردی برقرار گردید ، عدالت اجتماعی بدنبال آن خود بخود بوجود خواهدآمد ، وهمه باید برای ایجاد چنین عدالتی تمام تلاش خودر ابه کارگیرندتا عدالت اجتماعی به معنای واقعی کلمه به تمام جهات ، عملی گردد . بنا براین هرگاه حکومتی راه ظلم وستم را پیش گیرد وازدادگری وعدالت دوری گزیند بر توده مردم لازم است که برعلیه او قیام نموده وبجنگد .
اسلام برای از بین بردن ظلم ، مسلمین را به قیام برانگیخته میسازد و امر به جهادداده است وبرای مجاهدینی که خواهان عدالت هستند عالیترین درجات را قایل شده است .اسلام برای این آمده است که ع دالت اجتماعی وعدالت قانون گذاری وعدالت بین المللی را برقرار نماید ومسلمین باید برای برقراری عدالت تا پای جان بایستند واز جهاد وفعالیت دست برندارند و این نظام عدالت است که انسانهای با وجدان را مؤظف میسازد که به وظیفه خود بخوبی رفتار نموده و از جامعه ، ظلم وتبعیض را ریشه کن نماید تا تمامی انسانها بتوانند به حقوق مشروع خود دست یابند ، امتیازات فردی گروهی از اجتماع رخت بربسته ونظام مساوات جایگزین شود
«آن چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند و نباید با تبلیغات دیگران از میدان به در روند حمایت از محرومین و پا برهنه ها ست. چرا که هر کسی از آن عدول کند از عدالت اجتماعی اسلام عدول کرده است.» (امام خمینی (ره))
روحانیون و عدالت اجتماعی اسلامی
صدها سال است که روحانیت اسلام تکیه گاه محرومان بوده است، همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سیراب شدهاند. از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که به حق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخیهایی متحمل شدهاند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نمودهاند.
علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایهداران و پولپرستان و خوانین نرفتهاند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کردهاند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایهداران در یک کاسه است و خداوند کسانی را که این گونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر می کنند، نمی بخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایهداران زالوصف تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خوانده اند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به
تجملات دنیا زندگی کردهاند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفتهاند.
امروز عده ای با ژست تقدس مابی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند، خطر تحجرگرایان و مقدسنمایان احمق در حوزههای علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام آمریکاییند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟ استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مایوس شد، دو راه را برای ضریه زدن انتخاب نمود : یکی راه
ارعاب و زور دیگری راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتی حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید.
اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متاسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه میآورد. یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند. گمان نکنید که تهمت وابستگی و افتراء بی دینی را تنها اغیار به روحانیت
زده است، هرگز! ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر می خواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است ! عده ای مقدسنمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است. هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز
نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاس و روحانی کاردان زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت. واین از مسایل رایج حوزهها بود که هر کس کج راه می رفت متدین تر بود.
البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیخته اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایههای تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسایلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحا
ن بی سواد، عده ای کمر همت بسته اند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته اند.
اگر روحانیون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دیر بجنبند ابر قدرتها و نوکرانشان مسایل را به نفع خود خاتمه می دهند. جامعه مدرسین باید طلاب عزیز انقلابی و زحمت کشیده و کتک خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتما با آنان جلسه بگذارند و از طرحها و نظریات آنان استقبال نمایند و طلاب انقلابی هم مدرسین عزیز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با دیده احترام به آنان بنگرند و در مقابل طیف بی عرضه و فرصت طلب و نق بزن ید واحده باشند و خود را برای ایثار و شهادت در راه هدایت مردم آماده تر کنند، حال جامعه و مردم طالب حقیقت باشند مثل زمان ما که حقا مردم بیشتر از آنچه که ما فکر می کنیم وفادار به روحانیت بوده و خواهند بود ـ یا نباشند مثل زمان معصومین علیهمالسلام-. اما مردم شریف ایران توجه داشته باشند که نوعا تبلیغاتی که علیه روحانیت انجام می پذیرد به منظور نابودی روحانیت انقلاب است، ایادی شیطان در تنگنا و سختیها به سراغ مردم می روند که بگویند روحانیت مسبب مشکلات و نارساییهاست : آنها هم کدام روحانی، روحانی بی درد و بی مسئولیت؟ نه! بلکه روحانیتی که در همه حوادث جلوتر از دیگران در معرض خطر بوده است.
سوالهایی راجع به عدالت اجتماعی در اسلام از دکتر حسن بلخاری کرده ایم که شایان ذکر است:
۱ عدالت اجتماعی در فرهنگ سیاسی غرب، چه نسبتی با عدالت مهدوی در عصر ظهور دارد؟
۲ زمینه ها یا مقوّمات عدالت اجتماعی در اسلام به ویژه در عصر ظهور با پایه ها و زمینه های عدالت در فرهنگ غرب چه تفاوتهایی دارد؟
۳ شاخصه های عدالت اجتماعی مهدوی کدام است؟
۴ دستآورد جهانیسازی با توجه به شاخصه های فوق چیست؟
۵ با توجه به بحرانی که در نتیجه جهانیسازی و سیاستهای غلط مربوط به آن پدید آمده، برای برون رفتن از این بحران و رسیدن به وضعیت مطلوب چه باید کرد؟
۶ با توجه به شاخصه های بالا، سیاستهای مربوط به عدالت اجتماعی در جمهوری اسلامی ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
۷ راهکارها و موانع رسیدن از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب (عدالت اجتماعی مهدوی) کدامند؟
دکتر حسن بلخاری
پاسخ سوال۱)
اگر بنا را بر فرهنگ معاصر غرب بگذاریم، هیچ گونه نسبتی وجود ندارد. غرب به دلیل ورود به دوران تکنوپولی یا سلطه سرمایه بر فرهنگ و پذیرش تمامی خواسته های فرهنگ سرمایه، عملاً در راهی قرار گرفته است که بنیانیترین اصول یک جامعه انسانی را در خود دفن میکند. عدالت اجتماعی، تنها رکن قوام و دوام موفق یک جامعه است، ولی فرهنگ امروز غرب مستند بر مبانی و قوانین سرمایه داری مدرن (که اصولی چون رقابت و مصرف را تنها محورهای رشد و موفقیت خود میدانند) نمیتواند حتی با فرمهای عدالت انسانی سازگار باشد، چه رسد به عدالت مهدوی.
در طی دوره های گوناگون حیات بشری، نمونه های کم و بیش موفقی از تلاش انسان در ایجاد عدالت اجتماعی وجود دارد، به غیر از دوره بسیار درخشان حکومت پیامبر(ص) در مدینه و پنج سال حاکمیت امیرالمؤمنین علی (ع) در کوفه نمونه هایی (حداقل در مبانی تئوریک) در تمدنهای دیگر در رسیدن به ایجاد یک جامعه مطلوب یا اصطلاحاً مدینه فاضله، وجود دارد. در جهان بینی شرقی، تعالیم کنفسیوس (با تمامی نقاط ضعف و قوتش) و در جهان غربی، تلاش فلاسفهای چون افلاطون و کلیسای قرون وسطی و حتی برخی فلاسفه سیاسی دوره مدرن، جزئی از این نمونه ها به شمار میروند. از سوی دیگر، در مبانی تئوریک بیشتر جهان بینیها، دست کم مبانی عدالت اجتماعی به عنوان یک آرمان مورد توجه نظریه پردازان بوده است.
با کمال تأسف علم زدگی حاکم بر دویست سال اخیر زندگی انسان و گسترش و شیوع جهانی آن، عدالت اجتماعی را یکی از گوهریترین حلقه های گم گشته جوامع انسانی قرار داده است.
باید گفت مبانی فلسفی و معرفت شناختی عدالت و آزادی در غرب با آنچه در عمل با آن روبهرو هستیم متفاوت است. غرب در بنیانها نظری خود به مبانی فطری این معانی نزدیک شده است. (نمونه آن اعلامیه حقوق بشر است) ولی در عمل (به دلیل حاکمیت معیارهای اقتصادی) با این معانی فاصله بسیار دارد.
پاسخ سوال ۲)
در غرب یکی از بنیانها و پایه های عدالت، اومانیزم است. همه چیز در پناه انسان و برای انسان تعریف میشود. انسانی که افق تعریفش محدود به جنبه های مادی زندگی اوست. در حالی که در اسلام افق تعریف انسان بسیار وسیع است. این عدالت محوری براساس آیات و روایات اسلامی مبتنی بر سه مؤلفه زیر است.
اول: عدالت در پناه وحدانیت و توحید تعریف میشود؛ یعنی بر خلاف دیگر مکاتب بشری و به دلیل حاکمیت مطلق اصل توحید بر جهان بینی اسلامی، عدالت مقصود و غایت الهی دارد.
در جامعه انسانی عدالت برقرار میشود تا فرد بستری برای ظهور یک جامعه وحدانی و یکتاپرست باشد. جامعهای که میکوشد انسان را نه به وجه سفلای او در قالب و ماده که به وجه معنای او در (فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی(۱۸ تعریف کند و مقصد و غایت زندگی را برای او تصویر نماید.
دوم: بنیاد عدالت بر معرفت و گسترش مبانی معرفتی در جامعه مهدوی استوار است. بنابرای
ن، ضامن اجرای عدالت، قوای حاکم بر اجتماع نیست. بلکه خرده عقلانیت و معرفتی است که بنا به شناخت ماهیت عدالت و ضرورت آن در جامعه بشری، خود پاسدار و ضامن جریان آن میشود.
معرفت در جامعه مهدوی نه تنها ضامن جریان عدالت، که عامل تحقق و تداوم آن نیز هست. جامعه مهدوی جامعهای است که قوام و دوام خود را در پرتو ارادهای جمعی مبتنی بر نوعی شناخت شهودی بدست میآورد. این شناخت شهودی که توسط جامعه ادراک شده است. عدالت را به عنوان اصلی ترین زمینه ظهور و بروز استعدادها و خلاقیتهای انسانی و شکوفا شدن جنبه های مختلف خلیفه الهی او ضروری میسازد.
سوم: اصل عزت و کرامت انسان در جامعه مهدوی است. انسان بنا به ادراک و معرفت به جایگاه رفیع انسانی خود، اسیر و برده هیچ گونه ابزار و هیچ گونه غایتهای کاذب مادی نخواهد بود. آن چه امروز شاهد آنیم ذبح شخصیت و هویت انسانی در پای سامری نَسبی به نام تکنوپولی است که به تعبیر ظریفی، انسان در خدمت آن قرار دارد تا تکنوپولی در خدمت انسان.
از این هر سه که به نظر این جانب محوری ترین شاخصه های عدالت اجتماعی مهدوی است، نه تنها غرب بلکه حتی دیگر جوامع بشری امروز نیز با آن فاصله بسیار دارند.
پاسخ سوال ۴)
جهانی سازی (چیزی که امروز شاهد آنیم) همچنان که در پاسخ پرسش اول ذکر کردم
هیچ نسبتی با شاخصه های یاد شده ندارد. مهمترین شاهد عدالت اجتماعی مهدوی، برپایی قسط و عدل براساس معانی توحیدی است. جهانی سازی نه تنها مسیر و طریقی در این مقصد نیست، بلکه دقیقاً روندی عکس آن را پیش گرفته است. اقتصاد به عنوان مهمترین شاخصه جهانی شدن، یکی از اصلیترین شاخصه های فضیلت که همان پاسداشت اخلاق و معیارهای اخلاقی است را به عنوان عاملی که در مواردی مخل ارتباطات اقتصادی است نادیده میگیرد و امروزه این بحث که نمیبایست مبانی اخلاقی را در امور اقتصادی به کار گرفت یا جدی انگاشت، یکی از مباحث روز اقتصاد است. عنصر دیگر جهانی سازی، اطلاعات و رسانه ها هستند و کیست که نداند محققان و متفکران ژرف اندیش اطلاعات را به عنوان عاملی در جهت افزایش دامنه جهل انسان
ارزیابی میکنند و نه عاملی در راستای افزایش معرفت و شناخت انسانی، تزئین، گزینش، بخش انحصاری، خبرسازی، جعل و تصویر کردن کلمات آن هم با مقاصدی خاص عقل آدمی را در باصره او قرار داده است و به تعبیر ((مک لوهان)) جهانی آفریده است که تلویزیون امتداد دیدن ما و نه اندیشیدن ماست. در عرصه سیاست نیز نظم نوین جهانی برخورد تمدنها، پایان تاریخ (با آن ادعای سست بنیادش در پیروزی بلامنازع لیبرال دمکراسی) همه تئوریهایی در جهت عدالت سیاسی
جهانی نیست؛ بلکه سلطه تمدن، فرهنگ و منشی خاص بر جهان است، آن هم مبتنی بر زر و زور و تزویر. پس جهانی سازی جاری، دستاوردهای اصیل عدالت ارزشی و انسانی را نادیده میگیرد و با نام جهانی شدن و حذف مرزها، مرزها و حصرهای جدیدی متولد میکند. مرزهای و حصرهایی که اینک انسانها را محصور و محدود میکند و نه جغرافیا را. جهانی شدن معاصر، مرزی را حذف نمیکند، دامنه مرزها را به جامعه انسانی میکشاند و با طبقاتی کردن (یا تقسیم جهان به جهان اول و دوم و سوم یا به شمال و جنوب) جامعه، هویت اجتماع را که تعامل است باز میستاند و انسانها را به
موجوداتی موازی هم و نه مکمل هم تبدیل میسازد. جامعه آمریکایی روشنترین مصداق و نمونه دستاوردهای جهانی سازی است.
پاسخ سوال ۵)
راه چارهای جز افزایش تعاملات، مناسبات و ارتباطات منطقهای وجود ندارد. از دید محققان مهمترین عامل غلبه بر انحصارگری جهانی سازی ( که از سوی گروهی خاص تبلیغ و ترویج میشود) افزایش همکاریهای منطقهای است. مناطق مختلف جهان که گاه شامل چند کشور میشود به دلیل گستره فرهنگی مشترک و نیز منافع سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی مشترک، تجانس افزونتری برای تشکیل نخستین هسته های جهانی شدن از یک سو و مقابله با جهانی سازی تصنعی غرب از سوی دیگر هستند. به عبارت دیگر منطقی است که جهانی شدن با افزای
ش دامنه همکاریهای منطقهای حاصل شود تا از سوی گروهی بر جهان دیکته و تحمیل نشود. گام دوم، سیاستهای ایجابی است. بسیاری از تمدنها و فرهنگهای معاصر، راه های برون رفتی برای این بحران ندارند؛ زیرا فاقد مبانی فکری و نظری قدرتمندی در شناسایی این بحران و ارائه الگوها و طرحهایی برای برون رفت از آن هستند. تفکر اسلامی به طور اعم و نظام سیاسی ـ عقیدتی شیعه به طور اخص که الگوهای تمام عیاری در متن فرهنگ خود برای جهان شدن (به معنای
حقیقی خود) دارد، رسالتی افزونتر و سنگینتر دارد. تلاش در جهت تشکیل سمینارهایی در سطح جهانی، همراه با تبدیل مبانی نظری به استراتژیهای روز، بهوسیله اندیشمندان و محققان شیعی به ویژه در حوزه های علمیه و دانشگاه ها امری بسیار ضروری به شمار میآید.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.