مقاله در مورد شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی


در حال بارگذاری
10 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
7 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی دارای ۹۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی :

شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی

فصل اول

کلیات تحقیق

مقدمه :
رضایت مندی زناشویی تا حدودی به شرایط زندگی زن و شوهر ها بستگی دارد در مجموع هنگامی که با شرایط تنش زای زندگی مواجه شوند ، خطر بیشتری آنها را تهدید می کند اما اگر این خانواده پیش از مواجه با فشار روانی خانواده ای با ثبات و استوار باشد ، کمتر در معرض خطر خواهد بود برخی از یافته های اختصاصی تر در زیر خواهد آمد ، درآمد کم و ناامنی شغلی با رضایت مندی

زناشویی پائین همراه است ( چرلین ۱۹۷۹) ( یلینت ۱۹۷۷) هنگامی که زوجین دائما درباره پول نگرانی داشته باشند رضایت مندی زناشویی پائین خواهد بود به ویژه برای شوهرها ، رضایت مندی شغلی با خشنودی زناشویی رابطه دارد اما موفقیت شغلی نیز ممکن است مسائل و مشکلات خاص خود را داشته باشد معلوم شده است که اگر شوهران پردرآمد مجبور باشند قسمت عمده ای از زمان را بیرون از خانه به سر ببرند ، رضایت مندی زناشویی کاهش می یابد ( دیزارد ۱۹۶۸)

شاید این نکته درست باشد که عشق می تواند به هر چیزی غلبه کند ، اما غالبا چنین نیست زوجهای غیر رمانتیک ، همانگونه که از اسم آن بر می آید پیش از آنکه خود را متعهد به ازدواج کنند بررسی دیزارد درباره اثرات زمان صرف شده برای کار به جای بدون در خانه ظاهرا می تواند حاکی از آن باشد که اگر زنان در خارج از خانه کار بکنند ازدواجها به خطر می افتد که اگر چنین چیزی درست باشد آگاهی از این نکته نسبت به زنان شاغل و متاهل در بیرون از خانه از ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۴ دو برابر شده است یعنی ۴۳ درصد در سال ۱۹۷۴ موضوعی نگران کننده خواهد بود ، امروزه این نسبت افزایش یافته است خوشبختانه لاسکی هیچ گونه مدرکی دال بر اینکه سازگاری زناشویی با اشتغال این زنان رابطه دارد پیدا نکرد در حقیقت برک وویر ۱۹۷۶ دریافتند هنگامی که زن در بیرون

ازخانه کار می کند گاهی اوقات از لحاظ هوش هیجانی دچار تغییراتی می شود که می تواند تاثیر بسزایی در زندگی و روابط زناشویی آنها داشته باشد یک منبع بسیار با اهمیت رضایت مندی در ازدواج را عبارت است از یاداشتهایی که طرفین به یکدیگر می دهند ( را سالت ) ۱۹۸۰ دریافت که بسیاری از عوامل باعث استحکام ازدواج می شوند این عوامل عبارتند از هزینه های ترک خانواده ( آیا می توانیم هر خانواده را حمایت کنیم ؟ والدین ما چه خواهند گفت و مطالب دیگر که تمام اینها از لحاظ هیجان و هیجان طلبی و حتی هوش هیجانی می تواند تاثیر گذار باشد گاهی اوقات در زندگی متاهلی مشکلاتی به وجود می آید که هم رضایت زناشویی را کاهش می دهد و هم اینکه هوش هیجانی زنان و یا مردان را دچار مشکل می کنند ( اند روا ساپینگتون به نقل از حمید رضا شاهی برواتی ۱۳۸۵)

بیان مسئله
شادکامی کلی زناشویی با رضایت مندی جنسی رابطه دارد زوجهای شادکام نسبت به زن و شوهر ناشاد از زندگی جنسی خود خشنود ترند که اثبات شده است که ناشادی از زندگی جنسی می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد پتول و ویرنیگ (‌۱۹۸۵) دریافتند که صمیمیت جنسی در ازدواج با صمیمیت عاطفی رابطه دارد اما علت این همبستگی ها روشن نیست شاید رضایت مندی جنسی به این خاطر منجر به یک ازدواج شادتر می گردد که بر

پاداشهای مرتبط با زوجین می افزاید اما این احتمال نیز وجود دارد که در یک ازدواج خوب به ویژه ازدواجی که در آن ارتباط و تبادل نظر خوبی نیز به چشم می خورد ، آگاهی از این نکته که برای هر کدام از طرفین چه چیزی از لحاظ جنسی لذت بخش است آسانتر می باشد ممترز و جانسون معتقدند که مشکلات هیجانی اغلب به خاطر ارتباط ضعیف در زندگانی زناشویی است قسمتی

از درمان آنها برای مشکلات جنسی عبارت است از کمک به زوجها برای بهبود رابطه کلی خود با طرف مقابل که می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد ( ناتن وجوانینگ ۱۹۸۵) متوجه شدند برنامه ای که به طورخاص برای بهبودکارکردهیجانی زن وشوهرها طراحی شده است گاهی اوقات موجب خشنودی زناشویی نیز می شود و به نظر می رسد که احتمالادر برخی موارد ، رفتار جنسی ضعیف هم می تواند در هیجانات تاثیر بسزایی داشته باشد واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی متفاوت دارد در کل ، عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول می کنیم به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در پیشرفت شخصی تلقی می شود و بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است که این مقوله می تواند با هوش هیجانی و هیجانات آدمی بخصوص زوجین نقش بسزایی داشته باشد و به نظر می رسد در جامعه امروزی سه دلیل اصلی برای رضایت و همگام آن با خصوص

یات فردی دیگر عشق و هم نشینی و تحقیق انتظار ما باشد . (ناتن و جوانینگ ۱۹۸۵)
آیا بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در بین دانشجویان متاهل رابطه معنی دار وجود دارد ؟
اهمیت و ضرورت تحقیق :

رضایت مندی زناشویی را نمی توان صرفا بر اساس فشارهای روانی بیرونی تبیین کرده زیرا تمامی ازدواجها دست کم با چند فشار روانی مواجه هستند . در بسیاری از خانواده ها فقر و تعدد فرزندان و بیماری وجود دارد اما در عین حال موفق بوده و بسیاری از ازدواجهایی که هیچ کدام از این موارد در آنها وجود نداشته است به شکست منتهی شده اند تفاوت ازدواجهای شادکام و خوب با رضایت بالا و ازدواجهای ناشاد و حداقل تا حدودی می بایست در پرتو شیوه ای تبیین کرد که طرفین به فشار روانی پاسخ می دهند و یا با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و این موارد می توان در هیجانات تاثیر مثبتی بگذارد که گاهی اوقات از لحاظ روانی و روحی باعث مشکلاتی در فرد به وجود می آمد و این مسئله که همسران چگونه می توانند یکدیگر را بهتر بشناسند به گفتگو اولین ابزار برای به حداقل رساندن کژ فهمی در ازدواج تبادل پیام است اگر زن و شوهرها در وضعیت گشوده و بی

پرده با یکدگیر صحبت کنند احتمال اینکه یک نفر بدون آگاهی طرف مقابل تغییر کند وجود نخواهد داشت و طرفین از آنچه دیگری را خشنود یا ناخشنود می سازد بیشتر مطلع بوده و اگر همسر او درباره امری ناراحت و ناراضی باشد متوجه این قضیه می شود بک وجونز ( ۱۹۷۳) دریافتند که ارتباط ضعیف را یجترین مشکل ازوداجهای پردردسر است که هر کدام می تواند در هوش هیجانی تاثیر بسزایی داشته باشد .
هدف کلی تحقیق حاضر:
تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی است

و اهداف جزئی عبارتند از :
۱- تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی در زنان
۲- تعیین رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی در مردان
۳-تعیین رابطه ابعاد مختلف هوش هیجانی با رضایت زناشویی
فرضیه های تحقیق
۱- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی رابطه وجود دارد

۲- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در زنان رابطه وجود دارد
۳- بین هوش هیجانی و رضایت زناشویی در مردان رابطه وجود دارد
واژه ها و متغیرهای تحقیق:
هوش هیجانی : متغیر مستقل
رضایت زناشویی : متغیر وابسته

تعاریف عملیاتی و نظری :

تعریف عملیاتی هوش هیجانی : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون هوش هیجانی بدست آمده است .
تعریف مفهومی هوش هیجانی : هوش هیجانی عبارتند از روحیه هیجان خواهی و هیجان طلبی که با رویارویی مشکلات و اوضاع نامناسب زندگی در جهت منفی آن قدم گذاشته و باعث بهم ریختن روحیه و توانایی فرد از لحاظ هیجان خواهی می شود .
رضایت زناشویی : عبارتند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون رضایت زناشویی اینریچ بدست آمده است رضایت شده زناشویی عبارتند از رابطه مناسب و مثبت که بین زنان و مردان در زندگی متاهلی است و اینکه زوجین تا چه حد می توانند در کنار هم با هم زندگی خوب و مناسبی داشته باشد و جهت رسیدن به خود شکوفای در زندگی خود تلاش داشته باشد .

فصل دوم

پیشینه و ادبیات تحقیق

پیشینه نظری
رضایت زناشویی
واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد در کل عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند بدیهی است که ازدواج اولین تعهد عاطفی و حقوقی است که ما در بزرگسالی قبول

می کنیم به علاوه انتخاب همسر و انعقاد پیمان زناشویی نقطه ی عطفی در رشد و پیشرفت شخصی تلقی می شود بی تردید یکی از مهمترین تصمیم هایی که ما در طول زندگی خود می گیریم انتخاب یک شریک زندگی است به نظر می رسد در جامعه ی امروزی سه دلیل اصلی برای ازدواج وجود دارد ( عشق ، هم نشینی ، تحقق انتظارها )‌واضح است که عشق برای افراد مختلف معنایی بسیار متفاوت دارد در کل عشق به مجموعه ای از احساسات مثبت و عمیق اشاره می

کند که معطوف به فردی دیگر است برای اینکه زندگی زناشویی به خشنودی بینجامد باید احساسات عمیق اعلام شود و پاسخی مناسب از طرف مقابل دریافت کند افراد با هدف هم نشینی نیز ازدواج می کنند عشق مربوط به هم نشینی محبتی است که نسبت به افرادی احساس می کنیم که زندگیمان به طور عمیق با آنها پیوند خورده است این همان عشقی است

که بر شراکت در تجربه استوار است عشقی که در ‌آن می دانیم طرف مقابل همیشه در کنار ماست عشقی که با آن می دانیم همیشه به خاطر آنچه هستیم پذیرفته می شویم زوج های امروزی با هدف تحقق انتظارشان ازدواج می کنند شناخت انتظارات ، بیان آنها و تلاش برای تحقق

آن در حد اعتدال چیزی است که خشنودی را در روابط زناشویی محقق می سازد . افراد انتظار دارند که از همسرانشان به طور خاص و از ازدواج به طور عامل سود مطمئنی عایدشان شود در مجموع می توان گفت که در عصر حاضر باورهای غلط متعددی توسط زوج ها پذیرفته شده اند زوج ها این عقیده را پذیرفته اند که ازدواج ارضای هر نیاز روان شناختی را به همراه دارد و همین عقیده غیر واقع بینانه است که دامی برای سرخوردگی زناشویی خواهد بود .

انتظارهمیشه شاد بودن ، رفع نیازها و تحت حمایت و تایید بودن همیشگی از جمله همین عقاید است شاد بودن به عنوان یک فرد یا یک زوج پیوسته و در تمام عمر کار سختی است هیچ فردی همیشه شاد نیست و برای زوج ها طبیعی است که دوره هایی از ناشادی ، کشمکش یا فشار را تجربه کنند ، تصویری که می توان از ازدواج ارائه داد خوشی و سعادت پیوسته زناشو

یی است واقعیت این است که ازدواج فرد را شاد نمی کند ، شاد نگه نمی دارد یا به وی کمک نمی کند از زحمت و سختی دور شود به طور قطع کسی که هدفش از ازدواج همیشه شاد بودن است ، محکوم به شکست است .
گرچه در ازدواج های موفق الگو ها متنوع اند ولی قواعد مشترکی وجود دارد بعضی از قواعد مشترک در ازدواج های موفق با الگوهای عملکردی متنوع مشاهده می شوند همسران در یک زندگی زناشویی موفق ، بادوام ، توام با رضایت به یکدیگر احترام می گذارند هر یک از همسران بعضی ویژگی ها یا توانایی های قابل احترام را در دیگری می یابد ، مثل : همسر خوبی بودن ، تامین مخارج کردن ، طبع و ذوق هنری داشتن و;. هر چه میزان احترام گذاری به یکدیگر وسیع تر باشد زندگی زناشویی رضایت مندانه تر خواهد بود .
این همسران تایید و ارزش گذاری خود برای همسرشان را نشان می دهند و به طور پیوسته کارهایی انجام می دهند و مطالبی بیان می کنند که عواطف ، عشق و احترامشان را به یکدیگر نشان می دهند و کلمات و اعمالی را که اهداف مثبت ازدواجشان را حمایت و تایید می کند انتخاب می کنند .
همسران نسبت به یکدیگر بردبارند آنها درک می کنند که امکان فریب خوردن یا خطا کردن خودشان نیز وجود دارد انسان را آسیب پذیر می بینند و به این ترتیب می توانند قصور و کوتاهی دیگری را بپذیرند آنها مسئولیت رفتار و عزت نفس خودشان را به طور فردی می پذیرند و انتظار ندارند که شریک زندگی شان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن آنها باشد به همین دلیل از سرزنش و انتقاد یکدیگر اجتناب می کنند و در عوض آنچه را در مورد همسرشان درست است تایید می کنند

با همدلی به سخنان یکدیگر گوش می دهند و در جستجوی عوامل اند که در روابط آنها تاثیر مثبت به جا می گذارد .
همسران بر پایه ی اعتماد متقابل به تشریک مساعی می پردازند آنها آزادند که نه تنها فقط از یکدیگر ، بلکه از هر آنچه ممکن است یعنی شرکت در فعالیت ها و کارهای فرعی خارج از محیط زناشویی همراه همدیگر و یا به طور فردی لذت ببرند .

در یک ارتباط زناشویی توام با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با یکدیگر موافق باشند اما می توانند به راحتی مخالفت خود را اعلام کنند و این امر مورد پذیرش قرار می گیرد که با هم به دنبال راه حلی بگردند که مورد تایید هر دو قرار گیرد .
زوج های خشنود و راضی از مهارت های ارتباطی خود به نحو احسن در زندگی مشترک استفاده می کنند رفتار و حالات یکی از زوجها همیشه محرک نوع خاصی از واکنش های طرف دیگر است چون این حالات اعمال ناشی از آن بسیاری از اوقات از سطح ناخود آگاه فرد ناشی می شود همسران خشنود تلاش می کنند رفتار و حالات خود را بازشناسی کنند و نسبت به محرک های یکدیگر چه به صورت کلامی و چه غیر کلامی آگاهانه واکنش نشان دهند زوج هایی که نقص مهارت های ارتباطی دارند در معرض خطر نقص عملکرد زناشویی و بروز اختلاف منجر به طلاق و جدایی می شوند .
ناخشنودی و طلاق در خانواده و علل آن :
در مقابل مفهوم رضایت زناشویی ، ناخشنودی و احتمالا یکی از نتایج آن ، یعنی طلاق وجود دارد طلاق را می توان از مهم ترین پدیده های حیات انسانی تلقی کرد این پدیده دارای ابعادی به تعداد تمامی جوانب و ابعاد جامعه انسانی است و تاثیرات متفاوت روانی ، اقتصادی ، و اجتماعی دارد طلاق نخست یک پدیده روانی است ، زیرا بر تعادل روانی نه تنها دو انسان ، بلکه فرزندان ، بستگان ، دوستان و نزدیکان آنها اثر می نهد ، دوم اینکه طلاق پدیده ای است اقتصادی زیرا به گسست

خانواده به عنوان یک واحد اقتصادی می انجامد و با بر هم زدن تعادل روانی انسانها موجبات بروز اثرهای سهمیگین در حیات اقتصادی آنها را نیز فراهم می سازد سوم اینکه طلاق پدیده ای است موثر بر تمامی جوانب جمعیت در یک جامعه ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثر می نهد ، چون تنها واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از هم می پاشد و از طرف دیگر بر کیفیت جمعیت اثر دارد چون موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت های خانواده تحویل جامعه گردند

که به احتمال زیاد فاقد شرایط لازم در راه احراز مقام شهروندی یک جامعه اند پس می توان گفت جامعه ای که در آن طلاق از حدی متعارف تجاوز کند ، هرگز از سلامت برخوردار نخواهد بود .

در ازدواج سنتی افراد از جایگاه خود آگاه بودند ، شوهر اقتدار و حمایت اقتصادی را فراهم می کرد و زن مسئولیت منزل و تربیت کودکان را بر عهده داشت ولی اکنون مسئولیت ها یا تقسیم می شوند یا برمبنای اهداف فردی تعیین می گردند نتیجه ی این تغییر فرهنگی کاملا روشن است چنان چ

ه

نیازها و اهداف فرد برآورده نشود می پرسد : چرا باید این رابطه را حفظ کنم در حالی که بهای زیادی می پردازم و در عوض سود کمی به دست می آورم ؟! این احساس وقتی شدت می یابد که زن و شوهر علاوه بر این تغییرات سریع فرهنگی از ابتدا نیز پیوند شان با تفاوت های فرهنگی بسیار آغاز شده باشد این تفاوت های فرهنگی در تمام زمینه های رفتاری تاثیر گذار است از جمل

ه رفتارهای غیر کلامی که برای افراد برخاسته از دو فرهنگ متفاوت معانی متفاوت و گاه متضاد دارد و می تواند منشا بروز اختلافات در زمینه ی درک متقابل باشد .
عوامل شخصی فراوانی وجود دارند که می توانند در نارضایتی زناشویی دخیل باشند و آن را تشدید کنند ، ادراک های غلط و انتظارهای غیر واقع بینانه ای که در درون زندگی زناشویی رسوخ می کنند نمونه های اصلی عوامل شخصی اند تا زمانی که جامعه به پروراندن آرمان های شاعرانه و انتظارهای خیالی ادامه می دهد و افراد نیز آن را می پذیرند سرخوردگی زناشویی ادامه خواهد یافت . تحقیقی که در رابطه با باوردهای غیر منطقی در میان زناشویی های ناخشنود انجام شده نشان داده است که این باورها در میان زوجهای ناخشنود بیشتر از زوجهای خشنود است ( سلیمانیان – ۱۳۷۴)
درهمین زمینه سهرابی ( ۱۳۷۷) دوازده باور و انتظار مخرب را نام می برد :
۱- عشق ما (‌یعنی احساسات عاشقانه « هیجانی » با گذشت زمان کاهش نخواهد یافت .
۲- همسرم باید بتواند افکار ، احساسات و نیازهای مرا پیش بینی کند .
۳- همسرم هرگز مرا نخواهد رنجاند یا با خشم در مقابل من قرار نخواهد گرفت .
۴- اگر همسرم و اقعا عاشق من باشد همیشه سعی کند مرا خوشحال کند ( یعنی هر نیاز و خواست مرا برآورده سازد ) .
۵- عشق یعنی این که هرگز نسبت به همسرت خشمگین یا عصبانی نشوی .
۶- همیشه با هم بودن را نشانه ی عشق پنداشتن .
۷- علایق ، اهداف و ارزشهای شخصی ما همیشه مانند هم خواهد بود .

۸- همسرم همیشه با من صادق و صریح خواهد بود .
۹- چون ما عاشق هم هستیم پس همسرم همیشه به من احترام خواهد گذاشت ، مرا درک خواهد کرده و با من موافق خواهد بود بدون اینکه توجه کند من چه رفتاری دارم .
۱۰- بسیار ناگوار خواهد بود که همسرم مرا شرمنده و تحقیر کند یا از من انتقاد کند .
۱۱- سطح علاقمندی و وفاداری ما به هم هرگز نباید کاهش یابد .

۱۲- ما باید همیشه در مورد مسائل مهم با یکدیگر توافق داشته باشیم .
هر کدام از موارد فوق امیدهای اشتباه و اهداف غیر واقع بینانه فقط زوج ها را به سمت یاس ، دلسردی ، ناکامی و خشم سوق می دهد . همان طور که افراد تغییر می کنند رابطه نیز تغییر می نماید هنگامی که همسران علاقه ها ، فعالیت ها و ارزشهای هم پوش یا مشترک را مشاهده نمی کنند فرآیند کناره گیری را آغاز خواهند کرد . (سهرابی ۱۳۷۷)
شوهرانی که از همسران خود راضی اند بیش تر می توانند حالتهای غیر کلامی همسرشان را درک کنند در حالی که شوهران ناراضی کم تر قادر به انجام این کارند . زوجهای درمانده و تحت فشار معمولا مشکلاتی را در حیطه ی ارتباط های خود تجربه می کنند آنها به ویژه شدیدا گرفتار الگوهای ارتباطی بی حاصل اند ، باید در ارتباط های خود بیش تر به نیت عمل به جای نتیجه آن توجه می کنند . وقتی افراد در فرد مقابل خود احساس فریبکاری می کنند رفتارهای کلامی و غیر کلامی شان تغییر می کند و ارتباطشان در ابهام بیش تری فرو می رود ، هم چنین وقتی افراد در موقعیت تهدید آمیز قرار می گیرند بیش تر به تغییر غیر مستقیم می پردازند و پاسخ های غیر مستقیم ارائه می دهند و بدین ترتیب ارتباط را در لایه ای از ابهام می پوشانند ،”س از پژوهشهای در دهه اخیر می توان به نتایج زیر اشاره کرد :
۱- زوجهای درمانده و غیر درمانده در ” نیت ” ارتباط هایشان با یکدیگر تفاوت ندارند با وجود این همسران در مانده کم تر از همسران غیر درمانده گفته های همسرشان را به درستی ادارک می کنند
۲- نسبت میزان توافق به میزان عدم توافق در زوجهای درمانده کمتر از زوجهای غیر درمانده است
۳- رفتار غیر کلامی شاخص قوی برای تمایز زوجهای درمانده و غیر درمانده است زوجهای درمانده رفتارهای غیر کلامی منفی تری را نسبت به زوجهای غیر درمانده بروز می دهند . (‌به نقل از سهرابی ۱۳۷۷)
خانواده هایی که قادرند احساساتشان را بهتر تعریف و بیان کنند وقتی برای آنها برانگیختگی هیجانی ایجاد می شود سریع تر خودشان به وضعیت عادی بر می گردد در حالی که افراد ناتوان در بیان احساسات فشار خونشان مدت طولاتی تری متغیر باقی می ماند .
عوامل تنش زا در تعامل زناشویی یا ارزیابی و واکنش های نامناسب مربوط اند که تاثیری مس

تقیم بر خود سودمندی و تاثیر غیر مستقیم بر عزت نفس دارد و این دو تاثیری مستقیم بر افسردگی دارند پژوهشها هم چنین گویای آنند که دشواریهای ارتباطی منابع اصلی مشکل های میان فردی اند بدنه ی بیش تر مشکلات خانوادگی و زناشویی بد فهمی ناشی از ارتباط غیر موثر است که نتیجه اش محرومیت و خشم است در مانگران خانواده چنین ارزیابی می کنند که دلیل اصلی آشفتگی خانواده ها فقدان مهارت ها در بخشی از زندگی زناشویی زوج هاست مهارت ارتباط به طورمستقیم قابل مشاهده نیست بلکه باید از مشاهده ی رفتار درک شود رفتار ارتباطی

به فعالیت های کلامی و غیر کلامی مشاهده پذیری که سخنگویان به طور واقعی بروز می دهند اشاره دارد .
نتایج این تحقیقات نشان می دهند که مهارت ها و رفتارهای ارتباطی به طور مثبت با زناشویی غیر آشفته مرتبط است به این معنا که زوجهای آشفته گرچه احتمالا مهارت کم تری نسبت به زوجهای غیر آشفته ندارند اما در رفتار تمایل منفی بیش تری به یکدگیر نشان می دهند ، چنین نتایجی این ضرورت را که آموزش می تواند نقش بسیار موثری در بهبود مهارتهای ارتباطی و خشنودی زناشویی داشته باشد به اثبات می رساند و برای هر یک از زوج ها لازم و ضروری است که قبل از پیوند زناشویی یا در سالهای اولیه زندگی با مهارت آموزی در این زمینه مانع بروز بسیاری از اختلالات و مشکلات رفتاری ناشی از بدفهمی یکدیگر یا ارضا نشدن نیازها و خواست های معمول زندگی مشترک شوند ( سهرابی ۱۳۷۷)
اگر در جامعه ای آمار طلاق ناچیز باشد الزاما به معنای ازدواجهای موفق و سازگاری زناشویی نیست بسیاری از زوجها در خانواده ای زندگی می کنند که طلاق روانی در آن حکمفرماست بدین معنا که هیچ گونه رابطه عاطفی و جسمانی بین زن و شوهر وجود ندارد و زندگی به صورت اجباری و با حداقل تعامل به پیش می رود به همین جهت ضروری است با دیدگاهی آسیب شناسانه به علل درون فردی ناسازگاری های زناشویی و عدم موفقیت در ازدواج ها پرداخته و نقش ویژگیهای شخصیتی در سازگاری و رضایت زناشویی مورد بررسی قرار گیرد چرا که عدم وجود جو سالم در خانواده ها از موانع اصلی انتقال آداب و رسوم فرهنگ و ارزشهای مثبت جامعه به نسل های بعدی است .
محققی به نام سعید صادقی پژوهشی با عنوان « بررسی عوامل شخصیتی موثر در سازگاری زناشویی » انجام داد و در آن با استفاده از روش علمی مقایسه ای یاپس رویدادی ۴۵ زوج سازگار و ناسازگار را به صورت نمونه در دسترس در جامعه آماری که از کلیه زوجهای شهر اصفهان تشک

یل می شد انتخاب کند .
به اعتقاد پژوهشگر در کشورما طی دو دهه گذشته ساخت خانواده و روابط بین اعضای آن دچار تغییرات زیادی شده است و بیشتر تحقیقاتی که توسط متخصصان علوم اجتماعی در زمینه علل سست شدن پیوندهای زناشویی صورت گرفته بر متغیرهای کلان از جمله وضعیت اقتصادی ، کاهش در آمد خانوار ، بیکاری چالش های فرهنگی و اجتماعی تاکید نموده اند و آنها را از عوامل

موثر بر ناسازگاری های زناشویی و طلاق در ایران دانسته اند هر چند که نقش این عوامل را می توان در افزایش طلاق در چند سال گذشته نادیده گرفت اما به نظر می رسد از یک سو تاکید بیش از حد بر این متغیرها به عدم شناسایی عوامل موثر گسسته شدن پیوند های زناشویی به ویژه

در زوج های جوان منجر خواهد شد و از طرف دیگر صرف وجود آمار پائین طلاق در کشور ما نسبت به سایر کشورها نمی تواند توجیه منطقی در باب سلامت سیستم بهداشت روان خانواده ها و سازگاری زناشویی در بین زوج ها باشد چرا که در برخی از کشورها نظیر ایران به خاطر مسائ

ل فرهنگی ، سنتی و حتی قانونی ، طلاق به سادگی امکان پذیرنیست ناسازگاری و عدم رضایت زناشویی پس از ازدواج نه تنها بر کنش های روانی – اجتماعی زن و شوهر بلکه بر رشد و تحول کودکان و نوجوانان آن خانواده نیز اثرات سوء به جای گذارد .
افزایش آمار فرار دختران از منزل ، کودکان خیابانی و بزهکاری کودکان و نوجوانان در کشور ما ارتباط مستقیمی با خانواده های آشفته و طلاق دارد و نکته مهمتر این که عدم جو سالم در خانواده یکی از موانع اصلی انتقال آداب و رسوم ، فرهنگ و هنجارهای جامعه به نسل های بعدی است به عنوان مثال مولر و همکارانش نشان دادند که زوج های خرسند در مقایسه با زوج هایی که رابطه زناشویی و عاطفی خوبی با هم ندارند احساس همدلی بیشتری نسبت به هم نشان می دهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج می دهند . (سعید صادقی )

تاریخچه هوش هیجانی
ریشه هوش هیجانی را می توان در ادبیات مربوط به هیجان ردیابی کرد از نگاهی دیگر هیجان شامل یک مولفه ی بیانی یا حرکتی یک مولفه تجربی ، یک مولفه نظارتی منظمی و یک مولفه

شناختی یا پردازشی می باشد مولفه بیانی یا حرکتی شامل توانایی ابراز هیجان از طریق حالات چهره تن صدا و ژست بدنی می باشد مولفه ی تجربی شامل احساس مربوط به یک تجربه می باشد و این نتیجه آگاهی از علائم سیستم عصب مرکزی بازخورد ناشی از حالات چهره شخصی و تفسیر شخص از حوادث پیرامون می باشد مولفه های نظارتی تنظیمی به واکنش در مقابل هیجان تجربه شده مربوط می شود مولفه شناختی یا پردازش شامل تشخیص و تفکیک احساسات دیگران از طریق حالات چهره است ( فرقدانی ۱۳۸۳)

سالهاست که با حرارت ترین نظریه پردازان هوشبهر کوشیده اند تا احساسات را به حیطه هوش وارد کنند و به جای آن که عواطف و هوش را دو متضاد ناهمساز در نظر بگیرد از این رو ای ال ثرندایک روانشناس نامداری که در دهه ی ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ در همگانی کردن نظریه هوشبهر نقش

مهمی را داشت در مقاله ای در روزنامه ماریراظهار داشت که هوش اجتماعی یعنی توانایی درک دیگران و عمل کردن عاقلانه در ارتباطات بشری که جنبه ای از هوش هیجانی است به خودی خود

است چرا که نمی توان با یک نوع هوش توانایی های انسان را سنجید به همین دلیل او سه نوع هوش را مطرح می کند هوش اجتماعی و عینی و انتزاعی به نظر او هوش اجتماعی عبارت است از توانایی درک دیگران در برقراری رابطه مناسب با آنها از این نظر فرد باهوش کسی است که در هنگام قرار گرفتن در یک جمع بتواند احساسات و عواطف دیگران را به خوبی درک کند وبا آنها رابطه خوبی برقرار کند ، وکسلر نیز به ابعاد غیر عقلانی هوش عمومی تاکید کرده است او معتقد است که علاوه بر عوامل عقلانی عوامل غیر عقلانی که تعیین کننده هوش اند وجود دارند چنانچه مشاهدات آنی تاکید کننده این فرضیه باشد نمی توان فرض کرد و بتوان هوش کلی را بدون لحاظ کردن عوامل غیر عقلانی محاسبه کرد ( همان منابع ) .
ظهور مفهوم هوش عاطفی
۱۹۹۶-۱۹۰۰: هوش و مطالعه هوش طی این دوره قلمرو روان آزمایی هوش توسعه یافت و فناوری پیچیده و عواطف به عنوان حوزه های پیشرفته آزمونهای هوش به وجود آمد جداگانه و محدود

مطالعه عواطف : در حوزه عواطف مباحث پیرامون مساله تخم مرغ و مرغ بود که کدام ابتدا به وجود آمده است اول واکنش های فیزیولوژیکی به وجود می آیند بود هیجان و بالعکس . در حیطه های دیگر داروین روی موضوع وراثت و تکامل و پاسخهای هیجانی بحث می کرد اما طی این دوره اغلب عاطفه به عنوان موضوعی که تحت تاثیر عوامل فرهنگی قرار می گیرد مورد توجه بود مطالعه مربوط به هوش اجتماعی : در همان زمانی که ارزیابی هوش مطرح شد و فعالیت های علمی در مورد

هوش کلامی و استدلالی در جریان بود تعدادی از روان شناسان جهت شناسایی هوش اجتماعی تلاش می کردند اما در کل می توان گفت تلاش ها در این مسیر تا حد زیادی دل سرد کننده و مفاهیم هوش محدود به شناخت بود . ۱۹۸۹-۱۹۷۰ مطالعات اولیه پیرامون هوش عاطفی : مطا

لعه اولیه در مورد هوش عاطفی طی این دو دهه صورت پذیرفت در این دهه حوزه های شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود که عواطف و شناخت چگونه روی یکدیگر تاثیر متقابل دارند اعتقاد بر این بود که افراد افسرده نسبت به سایرین ممکن است واقع بین تر و دقی

ق تر باشند و نوسان های خلقی ممکن است خلاقیت را افزایش دهند هم چنین در این دوره حوزه ارتباطات غیر کلامی ( که گاهی عاطفی هستند ) از چهره و قیافه های افراد اختصاص یافت ،

در حوزه ی هوش مصنوعی بررسی ها و آزمایش ها در مورد این موضوع بود که رایانه ها چگونه می توانند حالت های عاطفی را درک نمایند .
نظریه های جدید گاردنر در مورد هوش چند گانه : از هوش درون فردی نام می برد که به توانای دریافت و نماد پردازی عواطف اشاره داشت . کار آزمایش در مورد هوش اجتماعی به درک این موضوع منجر شد که هوش اجتماعی شامل مهارتهای اجتماعی مهارت هم دلی ، نگرشهای جامعه پسند و اضطراب اجتماعی و عاطفی بودن می باشد . مطالعه روی مغز برای تفکیک ارتباطات بین عاطفه و شناخت آغازشد و گاه و بیگاه از اصطلاح هوش عاطفی استفاده می شد .
۱۹۹۷-۱۹۹۰: ظهور هوش عاطفی : این دوره ی ۴ ساله که از ابتدا دهه ی ۱۹۹۰ شروع می شود ما دیر و سالووی چند مقاله در زمینه ی هوش عاطفی منتشر کردند ، مقاله ها زمینه ی مناسبی را برای مطرح شدن مفهوم هوش عاطفی فراهم نمودند در همین زمان نتیجه مطالعه ای که شامل معرفی اولین مقیاس ارزیابی توانایی هوش عاطفی بود با همین نام منتشر شد هم چنین در این دوره زیر بناها مفاهیم بنیادی عاطفی به ویژه در زمینه ی علوم عصبی توسعه پیدا کرد .
۱۹۷۷-۱۹۹۴: ازدواج گسترش مفهوم هوش عاطفی : با انتشار کتاب هوش عاطفی توسط گلمن در روزنامه نگار آثار و نوشته های علمی در این حوزه گسترش پیدا کرد این کتاب پرفروش در سطح دنیا در تیراژ بالا انتشار یافت ، مجله تایمز برای نامیدن مفهوم هوش عاطفی از EQ استفاده کرد تعدادی از مقیاسهای شخصیت تحت عنوان هوش عاطفی منتشر شدند. از سال ۱۹۹۸ تاکنون : به موازات ابداع آزمونهای جدید برای سنجش هوش عاطفی و چاپ مقاله های پژوهشی در تحقیق بر روی هوش عاطفی این زمینه چندین تحقیق جهت شفاف ساختن مفهوم هوش عاطفی در حال انجام می باشد و نهادینه شدن آن در محافل علمی گرچه اصطلاح هوش عاطفی طی این دوره که گاه مورد استفاده قرار می گرفت اما به دلیل این که بنیان های نظری این مفهوم به قدر کافی توسعه پیدا نکرده بود از این دوره طبق شیوه های مرسوم از این مفهوم ، تعریف یا توصفی ارائه نشد هم چنین تعاریف اولیه ای که از هوش عاطفی ارائه شده بود در واقع اشاره ای اجمالی به هوش عاطفی داشتند اما واضح و روشن نبودند اگر هم گاهی روشن بودند به طور کامل گویای مفهوم هوش عاطفی نبودند دسته دیگری از تعاریف با این که واضح بودند اما اشاره ای کامل و دقیقی به مفهوم هوش عاطفی نداشتند قبلا هواردگاردنر معتقد بود که هوش درون فردی عبارت است از استعداد توانایی انجام کارها در این جا منظور توان دستیابی به زندگی احساس خویش می باشد که شامل عواطف و احساسات می باشد در این دیدگاه گاردنر توان دستیابی به زندگی احساسی هوش عاطفی را تشکیل می دهد که بیشتر بخشی از شناخت کلی خویش

و شناخت اجتماعی است که با یکدیگر در هم تنیده اند او هچنین معتقد است که از یک دیدگاه استفاده از مفهوم هوش عاطفی به کاربرد نامناسب از مفهوم هوش می باشد در این دوره نیز حوزه های دیگری وجود داشتند که به رشد و گسترش مفهوم هوش عاطفی کمک کردند که از جمله آنها می توان به مفهوم نبوغ عاطفی (که در ادبیات پژوهشی راجع به رشد کودک تحت عنوان تحریک پدیدی شدید عاطفی مورد توجه قرار گرفته است ) اشاره کرد که از برخی جه

ات به ظهور زودتر مفهوم هوش عاطفی کمک کرد . بعد از سال ۱۹۸۰ و قبل از این که حوزه ی هوش عاطفی به طور کامل موجودیت پیدا کند بایستی چند فعالیت دیگر صورت می گرفت یکی از اینها ترسیم مسیری واحد برای جهت دادن به کارهای پژوهشی مختلفی بود که قبلا شکل گرفته بوده و لازم بود این پژوهش ها در مسیر تازه ای به کشف ظرفیت ناشناخته ی انسان کمک نمایند دیگر این که اصطلاح هوش عاطفی به نحوی روش و واضح تعریف شود که به خطوط پژوهشی پشتیبان و حمایت کننده ارتباط داده شود و شواهد تجربی دیگری برای تاثیر و حمایت از این مفهوم ضرورت داشت در سال ۱۹۹۰ و در آغاز دوره سوم من و همکارم دکتر پیتر سالووی به اتفاق یکدیگر طرح های پژوهشی زیادی را تدوین نموده و نظریه ی رسمی هوش عاطفی را ارائه دادیم هم چنین مشابه شیوه های تحقیق پیرامون موضوع های چون هوش مصنوعی زیباشناسی و روان شناسی بالینی ، شواهد و مدارک حاصل از تحقیق بر روی عواطف و هوش را مورد بررسی قرار دادیم هم چنین اصطلاح هوش عاطفی را برای توصیف ظرفیت و استعداد انسان به کار بردیم یعنی چیزی که باور داشتیم وجود دارد علاوه بر این مطالعه ای را گزارش نمودیم که اولین آزمون تجربی که اختصاصاً برای اندازه گیری این مفهوم طراحی شده بود را مورد استفاده قرار داده بود در سال ۱۹۹۳ در سر مقاله مجله ی هوش ما این موضوع را مطرح نمودیم که هوش عاطفی یک هوش اساسی است که تاکنون نادیده گرفته شده است این گفته ارائه تعریفی جامع تر از هوش را اقتضا می کرد و نوید بخش انجام مطالعات اساسی و جدی تر در این حوزه بود بنا به دلایل فوق دوره سوم یعنی سالهای ۱۹۹۳-۱۹۹۰ دوره توجه ویژه پژوهشگران به مطالعه و بررسی پیرامون هوش عاطفی محسوب می شود در چهارمین دوره (۱۹۹۷-۱۹۹۴ ) یک سری رویدادهای غیر منتظ

ره رخ می دادند که منجر به رواج وگسترش بیش از پیش حوزه ی هوش عاطفی شد در این دوره اصطلاح هوش عاطفی با چاپ کتاب پرفروش دانیل گلمن ، هوش عاطفی به عنوان بهترین عامل پیش بینی کننده ی موفقیت در زندگی معرفی شده بود که هر کسی می تواند به آن دست یابد و می تواند آن را یک خصیصه شخصی به حساب آورد وجود ادعاهای فراوان و برخی توصیف های بی پایه اساس از هوش عاطفی در کتاب گلمن موجب شکل گیری برخی از تلاشهای همگانی در

مورد هوش عاطفی شد و تا حد زیادی تعریف هوش عاطفی را تحت الشعاع خود قرار داد آزمونهای فراوانی تحت عنوان مقیاسهای هوش عاطفی فروخته شدند که شاید ارتباط چندانی با هوش عاطفی نداشتند مربیان و صاحبان مشاغل به آموزش و مشاوره در مورد هوش عاطفی ( به عنوان خصیصه ای که از طریق آن می توان هر کاری را انجام داد ) پرداختند و کتابهای زیادی سعی کردند از موفقیت های به دست آمده در جریان رواج و گسترش مفهوم هوش عاطفی در سال ۱۹۹۵ بهره کافی ببرند ما اکنون دردهه پنجم قرار داریم که از سال ۱۹۹۸ آغاز شده است طی این دوره اصلاحات و پالایش ها متعددی در ابعاد نظری و پژوهشی حوزه ی هوش عاطفی بعمل آمده است مقیاسهای جدیدی برای اندازه گیری هوش عاطفی تهیه و پژوهشهای بنیادی تری در این حوزه انجام گردیده که کتاب حاضرنمونه ای از این مطالعات می باشد پیچیدگی حوزه ی هوش عاطفی به این دلیل است که این حوزه در برگیرنده جنبه های علمی و نیز جنبه های عامه پسندی می باشد این رویکرد های متناقض منجر به ارائه تعاریفی ناهمگون و مهم از هوش عاطفی شده اند امروزه ما از انواع مختلف و متعدد هوش صحبت می کنیم در هر مورد هوش و توانایی دریافت درک و کاربرد نمادها وسمبل ها که نوعی توانایی انتزاعی است اشاره دارد به عنوان مثال ما از هوش کلامی ، هوش فضایی ، هوش اجتماعی و سایر هوشهای وابسته صحبت می کنیم سازه های فضایی ، کلامی و اجتماعی ، هوش و آن چه را که بدان اشاره دارد ویژه می سازد بر این اساس هوش کلامی به فضای توانایی درک و کاربرد کلمات و هوش فضایی به معنای توانایی درک و کاربرد اشیاء در فضا و هوش اجتماعی به توانایی درک و کاربرد اطلاعات اجتماعی اشاره دارد در روان شناسی هوش عاطفی گروه هوشهای به هم مرتبط تعلق دارد به توانایی و درک و کاربرد اطلاعات عاطفی و هیجانی اشاره دارد به علاوه هوش عاطفی منعکس کننده توانایی نظام عاطفی برای بهبود و افزایش هوش می باشد تعریف اولیه ی هوش عاطفی برای اولین بار در سال ۱۹۹۰ با همکاری پیترسالووی مطرح شد و در این تعریف اولیه یک رویکرد دو بخشی مورد استفاده قرار گرفته بود بخش اول این رویکرد پردازش کلی اطلاعات عمومی بود و بخش دوم اختصاصی کردن مهارتهایی بود که در چنین پردازش به کار گرفته می شود اولین تعریفی که ما از هوش عاطفی ارائه نمودیم چنین بود نوعی پردازش اطلاعات عاطفی که شامل ارزیابی صحیح عواطف در خود و دیگران و بیان مناسب عواطف و تنظیم سازگارانه عواطف است به نحوی که به بهبود جریان زندگی منجر می شود .
در سال ۱۹۹۹ میلادی من و همکارانم ، این تعریف را کمی مفصل تر ساختیم بدون اینکه به ساختار دو بخش آن لطمه ای وارد شود این تعریف چنین است :
هوش عاطفی به توانایی شناسایی و تشخیص مفاهیم و معانی عواطف روابط بین آنها استدلال کردن در مورد آنها و نیز حل مساله بر اساس آنها اشاره دارد هوش عاطفی شامل توانایی دریافت عواطف ، هماهنگ ساختن عواطف و احساسات مرتبط درک و فهم اطلاعات مربوط به عواطف و نیز مدیریت عواطف می باشد .
طی دوره رواج و پذیرش عمومی هوش عاطفی این تعریف به طور کامل تغییر پیدا کرد در اصلا

حیه ای که از طرف گلمن در تعریف ما صورت گرفت هوش عاطفی به پنج حوزه تبدیل شد که عبارتند از :
۱- آگاهی از عواطف خود
۲- مدیریت عواطف
۳- برانگیختن خود
۴- شناسایی عواطف دیگران
۵- تنظیم روابط خود با دیگران

با این تغییر انگیزش ( برانگیختن خود ) و به طور کلی روابط اجتماعی ( تنظیم روابط ) مورد تاکید واقع شدند و توانایی درک و پردازش اطلاعات عاطفی با برخی خصیصه های دیگر ترکیب شدند که در نهایت از آن یک شاخص عددی تحت عنوان ضریب هوش عاطفی بدست می آید تعریف دیگری که از هوش عاطفی به عمل آمده است بدین ترتیب است « مجموعه ای از توانایی های غیر شناختی توانش ها و مهارتهایی که بر توانایی رویارویی موفقیت آمیز با خواسته ها ، مقتضیات و فشارهای محیطی تاثیر می گذارد . »

بر اساس آنچه گفته شد می توان از دو رویکرد در تعریف هوش عاطفی نام برد :
الف) رویکرد اصیل و غیر ترکیبی که هوش عاطفی را به عنوان هوش که شامل عاطفه است تعریف می کند
ب) رویکرد معمولی و ترکیبی که هوش عاطفی را با مهارت ها و خصیصه های دیگری چون بهزیستی روانی انگیزش و توانایی برقراری رابطه با دیگران در هم می آمیزند و ترکیبی از آنها تاکید دارند .
تغییرات به ظاهر کوچک در عبارت بندی تعاریف فوق الذکر هنگامی بزرگ به نظر می رسد که یک نفر بخواهد فهرست های اختصاصی تر خصیصه هایی که به هوش عاطفی نسبت

داده شده اند را بررسی نماید برای آگاهی از نظرات موجود در مورد حوزه ها و مولفه های هوش عاطفی به ادامه بحث توجه کنید ؛ نظریه توانایی تجدید نظر شده در سال ۱۹۹۷ هوش عاطفی را به چهار حوزه تقسیم می نماید اولین حوزه شامل ادراک و ابزار عواطف می باشد که در برگیرنده ی صحیح عواطف در خود و دیگران است . حوزه ی دوم شامل توانایی کاربرد عواطف جهت تسهیل تفکر است که در برگیرنده ی پیوند و ارتباط صحیح عواطف با تاثیر عواطف و احساسات و نیز توانایی کاربرد عواطف برای بهبود و افزایش تفکر می باشد . سومین حوزه یعنی درک و فهم عواطف شامل تجزیه کردن عواطف به اجزای مختلف ، فهمیدن و درک تغییر احتمالی از یک حالت احساسی به حالت احساسی دیگر و فهم احساسات پیچیده در موقعیتهای اجتماعی می باشد و آخرین حوزه حوزه مدیریت عواطف است که شامل توانایی اداره احساسات خود و دیگران می باشد .
این اصطلاح از زمان انتشار کتاب معروف گلمن ( ۱۹۹۵) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره در آمد و بحث های بسیاری را برانگیخت . گلمن طی مصاحبه ای با جان انیل ( ۱۹۹۶) هوش هیجانی را چنین توصیف می کند :
« هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویش و استفاده از آن برای اتخاذتصمیم های مناسب در زندگی است توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانش هاست . عاملی است که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شماست . مهارت اجتماعی یعنی خوب تاکنون با مردم و کنترل هیجانهای خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان است . »
گلمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش هیجانی می گوید هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خودشها عامل ۲۰ درصد از موفقیتهای زندگی است ۸۰ درصد موفقیها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد گرو مهارت های ایست که هوش هیجانی را تشکیل می دهد .
هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران ( خود شناسی و دیگر شناسی ) ، ارتباط مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد.

بار آن (۱۹۹۷) و پیترسالوی( ۱۹۹۰) ضمن بیان اصطلاح سواد هیجانی به پنج طبقه در ا

ین مورد اشاره می کند :
۱- شناخت حالات هیجانی خویش : یعنی خود آگاهی
۲- اداره کردن هیجان ها ؛ مدیریت هیجان ها به روش مناسب
۳- خود انگیزی ؛ کنترل تکانش ها ، تاخیر درارضای خواسته ها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب
۴- تشخیص دادن وضع هیجانی دیگران ؛ همدلی
۵- برقراری رابطه با دیگران
هوش غیر شناختی
پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های وکسلر به هنگام تبیین جنبه های غ

یر شناختی هوش عمومی جست و جو کرد وکسلر در صفحه ی ۱۰۳ ، گزارش ۱۹۴۲ خود درباره هوش می نویسد :
« کوشیده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوش ، عوامل غیر هوش ویژه ای نیز وجود دارد که می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در برداشته باشد »

وکسلر در صدد آن بود که جنبه های شناختی هوش عمومی و غیر شناختی را با هم بسنجد تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده ی وی از کاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درک و فهم که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهند دریافت . در خرده آزمون درک و فهم “سازگاری اجتماعی” و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز “موقعیت های اجتماعی” مورد بررسی قرار می گیرد .
پژوهش های انجام شده توسط سیپس و همکارانش ( ۱۹۸۷) نیز نشان می دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی پرسشنامه نام شخصیت کالیفرنیا cpi هم بست

گی معنا داری وجود دارد ( شریفی ، پاشا ـ ۱۳۷۵)
علاوه بر این موارد وکسلر در کارهای خود به تلاش های دال مبنی بر سنجش مهارت غیر شناختی هوش نیز اشاره کرده است نتیجه ی کوشش های دال به همان گونه که پیش از این نیز عنوان گردید در مقیاس رشد اجتماعی و این سند منعکس است
لیپر ( ۱۹۴۸) نیز بر این باور بود که تفکر هیجانی بخشی از تفکر منطقی است و به این نوع تفکر یا به معنایی کلی تر « هوش » کمک می کند روان شناسان دیگری نظیر (‌مییر ۱۹۹۳) و سالووی نیز پژوهش های خود را بر جنبه های هیجانی هوش متمرکز کرده اند پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت های اجتماعی توانمندی های بین فردی رشد روان شناختی و آگاهی های هیجانی که همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند دانشوران علوم اجتماعی نیز به کشف روابط بین هوش هیجانی و سبکهای مختلف مدیریت و رهبری و عملکرد های فردی و تغییرات درون فردی و اجتماعی و انجام ارزشیابی از عملکرد های فردی و گروهی همت گماشته اند شایان ذکر است که ایده ی هوش هیجانی پس از ۵۰ سال بار دیگر توسط گاردنر در سال ۱۹۸۳ استاد روان شناختی دانشگاه هاروارد دنبال شد وی هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون ( زبانی ، موسیقیایی ، منطقی ، جسمی ، میان فردی و درون فردی ) می داند .

دانستنیهایی از هوش هیجانی
هوش هیجانی (EQ) همان توانایی شناخت ، درک و تنظیم هیجانها و استفاده از آنها در زندگی است . اولین بار در سال ۱۹۹۰ روانشناسی به نام « سالوی» اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد ، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد . در حقیقت این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خوش ودیگران و استفاده از‌آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است به عبارتی عاملی است که به هنگام شکست در شخص ایجاد انگیزه می کند و به واسطه داشتن مهارتهای اجتماعی بالا منجر به برقراری رابطه خوب با مردم می شود تئوری هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل موثر بر موقع

یت و هم چنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی فراهم می کند که تکمیل کننده علوم شناختی ، علوم اعصاب و رشد کودک است و قابلیتهای هیجانی برای تدبیر ماهرانه روابط با دیگران بسیار حائز اهمیت است روانشناسی به نام گلمن اظهار می دارد که هوش شناختی در بهترین شرایط تنها ۲۰ درصد از موفقیتها را باعث می شود و ۸۰ درصد از موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند در واقع هوش هیجانی عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و هم چنین موفقیت غیر منتظره

افراد دارای هوش متوسط را تعیین می کند ، یعنی افراد با داشتن هوش عمومی متوسط و هوش هیجانی بالا خیلی موفق تر از کسانی هستند که هوش عمومی بالا و هوش هیجانی پائین دارند پس هوش هیجانی پیش بینی کننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرسها است . این هوش بنا به نظر « بار – اون » ۵ مولفه به شرح زیر دارد که ۱۵ عامل در آن موثر هستند افراد تعداد بیشتری از این مولفه ها را در خود بیابند هوش هیجانی بالاتری دارند .
۱-مهارتهای درون فردی شامل :
خود آگاهی هیجانی ( بازشناسی و فهم احساسات خود )‌
جرات ( ابراز احساسات ، عقاید ، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده )
خود تنظیمی ( آگاهی ، فهم ، پذیرش و احترام به خویش )‌
خود شکوفایی ( تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن )

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.