مقاله بررسی مقایسه هوش هیجانی زنان ومردان کارمند


در حال بارگذاری
14 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
12 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله بررسی مقایسه هوش هیجانی زنان ومردان کارمند دارای ۷۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله بررسی مقایسه هوش هیجانی زنان ومردان کارمند  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله بررسی مقایسه هوش هیجانی زنان ومردان کارمند،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله بررسی مقایسه هوش هیجانی زنان ومردان کارمند :

مقدمه
هیجان ما بسیار پیچیده تر از آن هستند که ابتدا به چشم می خوردند . در هنگام اول همگی هیجان ما را به عنوان احساس می شناسیم ما شادی وترس را می شناسیم زیرا جنبه ی احساسی آنها طبق تجربه ی ما خیلی با ند هستند وقتی با تهدیدیمواجه می شویمترس یا به سمت هدفی پیشرفت می کنیم (شادی )تقزیباًغیر ممکن است که متوجه جنبه ی احساسی هیجان نشویم . اما به همان صورتی که بینی بخشی از صورت است ،احساس نیز فقط جزئی از

هیجان است ،هیجان ما چند بُعدی هستند . آنها به صورت پدیده های ذهنی ،زیستی ،هدفمند واجتماعی وجود دارند ،هیجان ها تا اندازه ای احساس های ذهنی هستند به این صورت که باعث می شوند به شیوه خاصی ،مثل عصبانی یا خوشحال ،احساس کنیم امّا هیجان ها واکنش های زیستی هستند زندگی پر از چالش ها ،استرس ها ومشکلاتی است که باید حل شوند وهوش هیجانی به عنوان راه حلهایی برای این چالش ها ،استرس ها ومشکلات وجود دارند

،هیجان ما با هماهنگ کردن احساسات ،بر انگیختگی ،هدف وبیانگری فر‌آیندهای هیجان وضعیت ما در ارتباط با محیط امان تثبیت می کنند دلیونیسون (۱۹۹۹ ) وما را به پاسخهای اختصاصی وکار آمدی مجهز می کند که با مسایل بقای جسمانی واجتماعی متناسب هستند بر خی اعتقاد دارند که هوش هیجانی هیچ

هدف مفیدی ندارد به نظر آنها هیجانها فعالیت جاری را مختل می کند ،رفتا را آشفته می کنند وعقل ومنطق را از ما می گیرند هَپ (۱۹۴۸).مندله (۱۹۸۴)این پژوهشگران هیجان وهوش هیجانی معتقدند که هیجانها هزاران سال قبل وظایف تکاملی سهمی داشتند اما در دنیای مدرن امروزه دیگر این وظیفه را ندارند این موضوع با این اظهار نظر که هیجان قبل از رفتار واقع می شوند تا به سازگاری با شرایطی که مواجه می شویم کلک کنند در تضادهای آشکار قرار دارند . وهمه

قبول دارند که هیجانها به نحوی که فکر ،احساس ورفتار می کنیم تأثیر دارند ،بنابراین مسئله این است که آیا هیجانها سازگارند وکار کردی هستند یا ناسازگارند وغیرکارکردی علت اینکه مرد وجناح مسئله (کارکردی در برابر غیر کارکردی )معنی دارند این است که هر درست هستند ،هیجانها هم شاهکار طرح تکاملی هستند به هوش هیجانی انسان در غالب طرح دو سیستمی عمل می کند ،جنبه ی زیستی سیستم هیجان جنبه ای است که انسانها با سایر حیوانات در آن سهیم اند وآن بخشی از سیستم هیجان است که برای حل کردن تکالیف اساسی زندگی تکامل یافته است چون تعداد کمی از تکالیف را تعاءاساسی هستند

وسیستم هیجان وهوش هیجانی به صورت قالبی پاسخ می دهد که پاسخها محدود ،اما بسیار مناسبی را بیدج وهماهنگ می کند واین شیوههای قالبی پاسخ دهی به تکالیف اساسی زندگی همانهایی هستند که در اول مطالب بیان کردیم .
(جان مارشال ریو به تألیف یحیی سید محمدی .ص۳۳۸سال ۱۳۸۵)
بیان مسئله

همان گونه که ارزیابی به آگاهی شناختی از هیجان کمک می کند ،تعادل اجتماعی به آگاهی اجتماعی از هوش هیجانی کمک می نماید ،علاوه بر این موقعیت اجتماعی –فرهنگی ای که فرد در آن زندگی می کند به آگاهی فرهنگی از هیجان کمک می نماید وروانشناسان اجتماعی ،جامعه شناسان و;دیگران معتقدندکه هیجان لزوماًپدیده ای خصوصی زیستی ودرون روانی نیست .در عوض آنها باور دارند که بسیاری از هیجانها واستفاده از هوش هیجانی از تعامل اجتماعی وبستر فرهنگی سرچشمه می گیرد وکسانی که ساختار فرهنگی هیجانی را بررسی می کنند خاطر نشان می سازند که اگر فرهنگی را که در آن زندگی می کنند تغییر دهید ،خزانه ی هیجانی شما نیز تغییر خواهد کرد برای مثال هوش هیجانی افرادی که در مناطق مختلف زندگی می کنند ممکن است ب

ا هم فرق کند وتأثیر بسزا در تحصیل وپیشرفت آنها در تحصیلشان هم داشته باشد معمولاً مهمترین منبع هیجان روزمره ما افراد دیگر هستند وحل وفصل مشکلات خودمان ودیگران وقتی با دیگران تعامل می کنیم در مقایسه با زمانی که تنها هستیم یعنی از هوش هیجانی بیشتر استفاده می کنیم اگر رویدادها وتجربیاتی را دنبال کنیم که باعث شوند واکنش هیجانی داشته باشیم باعث می شود که به فکر بیفتیم که هوش هیجانی به هیجان ما به کار افتاده است . ما در مقابل دیگران به این نتیجه می رسیم که دیگران نه تنها باعث می شوند که هیجانها را درما ایجاد شوند بلکه به طور غیر مستقیم از طریق اشاعه ی هیجان

 

نیز بر ما تأثیر می گذارد وباعث می شود ما از طریق هوشی وارد عمل می شویم (بهادری .۱۳۸۴ص۹۸).
اهمیت وضرورت تحقیق
اهمیت مسأله
هنگامی که تعامل اجتماعی نه تنها خود را در معرض تأثیر هوش هیجانی قرار می دهیم بلکه در موقت گفتگویی قرار می گیریم که فرصتی را برای تجربه کردن در باره ی تجربیات هیجانی گذشته فراهم می آورد فرآیندی که به آن سهیم شدن اجتماعی در هیجان می گویند ،سهیم شدن اجتماعی در گفتگوهای هیجانی معمولاًزمانی که همراه افراد صمیمی هستیم صورت می گیرد وقتی افراد در هیجان هم سهیم می شوند معمولاًاین کار را با گزارش کامل آنچه در طول رویداد هیجانی اتفاق افتاده است معنی آن واحساسی که فرد در حین ان داشته باشد را انجام می دهند شنونده همدل ،هنگام سهیم شدن اجتماعی در هیجانها

می تواند حمایت با کمک فراهم کند پاسخ ها به کنار آمدن را تقویت نماید به تجربه ی هیجان مهنی دهد وخود پنداره را تأیید کند ما از طریق همین سهم شدن هیجانات ،روابطی را برای زندگیمان حیاطی هستند ،مثل پیشرفت تحصیلی ویا هرچه چیز دیگر بر قرار می کنیم وآن را نگه می داریم وتأثیر هوش هیجانی وهیجانهایی ایجاد شده در آدمی می تواند در رسیدن به موفقیت تأثیری داشته باشد وبا استفاده از آزمون وبررسی آن بر روی کارمندان زن ومرد شهر قزوین پرداخته ایم .(مهدوی رادمندی .سال ۱۳۸۷ص۹۶)
اهداف تحقیق :
هدف از تحقیق حاضر مقایسه هوش هیجانی در بین زنان ومردان کارمند شهر قزوین می باشد .

فرضیه تحقیق :
بین هوش هیجانی زنان کارمند ومردان کارمند تفاوت معنی داری وجود دارد .
متغییر های تحقیق :
هوش هیجانی :متغییر وابسته

جنسیت :متغییر مستقل
تعاریف عملیاتی ونظری در رابطه با واژ ه ها ومفاهیم
تعریف نظری :
هوش هیجانی :عبارتند از یک کیفیت ذهنی وپدیدار شناختی بی همتا است که جهت تکمیل سیستم انگیزشی انسان است که می تواند نشأت گرفته از تجربه ها وابعاد هیجانی دیگر جهت رسیدن به هدف اصلی وکلی در زندگی (سید یحیی محمدی .سال ۱۳۸۵ص۹۲)
تعریف عملیاتی :
در پژوهش حاضر هوش هیجانی با استفاده از آزمون بار اِن اندازه گیزی می شود .

فصل دوم
پیشینه ی ادبیات تحقیق

هیجان چیست ؟
هیجانها بسیار پیچیده تر از آن هستند که ابتدا به چشم می خورند .در نگاه اول ،همگی هیجان ها را به عنوان احساس ،می شناسیم . ما شادی وترس را می شناسیم زیرا جنبه ی احساسی آنها طبق تجربه ی ما خیلی بارز هستند .وقتی با تهدیدی مواجه می شویم (ترس )یا به سمت هدفی پیشرفت می کنیم (شادی )،تقریباًغیر ممکن است که متوجه جنبه احساسی هیجان نشویم . اما به همان صورتی که بینی بخشی از صورت است ،احساس ها نیز فقط جزئی از هیجان هستند .

هیجان ها چند بُعدی هستند . آنها به صورت پدیده های ذهنی ،زیستی ،هدفمندواجتماعی وجود دارند (ایزارد،۱۹۹۳).هیجانها تا اندازه ای احساس های ذهنی هستند ،به این صورت که باعث می شوند به شیوه ی خاصی ،مثل عصبانی یا خوشحال ،احساس کنیم . اما هیجان ها واکنش های زیستی نیز هستند

،یعنی ،پاسخ های بسیج کننده ی انرژی که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه شده ،آماده می کنند . هیجانها هدفمند هم هستند ،خیلی شبیه گرسنگی که هدف دارد . برای مثال ،خشم ،میل انگیزشی برای انجام دادن کاری ،مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بی عدالتی درما

ایجاد می کند که در غیر این صورت چنین نمی کردیم . هیجانها پدیده های اجتماعی نیز هستند . وقتی هیجان زده می شویم ،علایم قابل تشخیص چهره ای ،ژستی وکلامی می فرستیم که دیگران را از کیفیت وشدت هیجان پذیری ما با خبر می کنند (مثل حرکت ابروها ،لحن صدا ).
با توجه به این چهار ویژگی هیجان معلوم می شود که هیجان را نمی توان به روشنی تعریف کرد . مشکل تعریف کردن هیجان اید در ابتدا شما را مت

حیر کند ،زیرا هیجانها در تجربیات روزمره ،خیلی سریع به نظر می رسند . هر کسی می داند که تجربه ی شادی وخشم چگونه است بنابراین شاید بپرسید ،«واقعاًمشکل تعریف کردن هیجان چیست؟»مشکل این است :«تا وقتی از کسی خواسته نشده باشد هیجان را تعریف کند ،می داند که هیجان چیست »(فروراسل ،سال ۱۹۸۴).

هیچ یک از این ابعاد مجزای ذهنی ،زیستی ،اجتماعی ،هیجان را به نحو شایسته ای تعریف نمی کند هریک از این چهار بُعد فقط بر ویژگی متفاوت هیجان تأکید دارد . برای شناختن وتعریف کردن هیجان ،بررسی هریک از چهار بُعد هیجان ونحوه ای که بر یکدیگر اثر متقابل می گذارند ،ضرورت دارد . چهار بُعد (یا عنصر ) هیجان در شکل ۱-۱۱نشان داده شده است . این شکل چهار مستطیل را نشان می دهد که هر کدام با جنبه ی مجزا ی هیجان مطابقت دارد . عنصر احساسی ،به هیجان تجربه ذهنی می دهد که معنی واهمیت شخصی دارد . هیجانهم از نظر شدت وهم از نظر کیفیت ،در سطح ذهنی (یا «پدیدار شناختی »)احساس وتجربه می شود . جنبه ی احساسی در فر آیندهای شناختی وذهنی ریشه دارد عنصر انگیختگی بدن ،فعال سازی ذهنی وفیزیولوژیکی ،از جمله فعالیت

سیستم های خود مختار وهورمونی را شامل می شود که رفتار مقابله کردن بدن را هنگام هیجان ،آماده وتنظیم می کند انگیختگی بدن وفعال سازی فیزیولوژیکی به قدری با هیجان آمیخته است که اصلاًنمی توان فرد عصبانی یا متنفر را که بر انگیخته نباشد تصور کرد . وقتی هیجان زده می شویم ،بدنمان برای عمل آماده می شود واین آمادگی به صورت فیزیولوژیکی (ضربان قلب ،اپی نفری در جریان خون )ونظام عضلانی (حالت هوشیار بدن ،مشت گره کرده )می باشد عنصر هدفمند ،حالت انگیزشی هدفمند به هیجان می دهد تا برای مقابله کردن با شرایط هیجان آوری که شخص مواجه شده ،اقدام لازم را انجام دهد . جنبه ی هدفمند توضیح می دهد چرا افراد از هیجانشان بهره مند می شوند کسی که هیجان ندارد در مقایسه با سایر افراد در وضعیت اجتماعی وتکاملی نا مطلوبی قرار دارد . برای مثال ،تصور کنید کسی که توانایی ترس ،علاقه ،یا عشق ندارد از لحاظ بقای اجتماعی وجسمانی چقدر معلول است . عنصر اجتماعی –بیانگر ،جنبه ی ارتباطی هیجان است . تجربیات خصوصی حالتهای بدن ژستها

 

آواگری ها ،و جلوه های صورت ،علنی می شوند . وقتی هیجان خود را ابراز می کنیم به صورت غیر کلامی به دیگران می رسانیم چه احساسی داریم وچگونه موقیت موجود را تعبیر می کنیم .برای مثال،وقتی کسی نامه ای خصوصی را باز می کند ،به صورت او نگاه می کنیم وبه لحن صدایش گوش می کنیم تا از هیجان او سردر آوریم .بنابراین ،هیجانها کل وجود ما یعنی ،احساسها ،انگیختگی بدن ،احساس هدفمندی وارتباطهای غیر کلامی را فعال می کنند . باتوجه به

این مقدمه درباره چهار عنصر هیجان ،اکنون می توانیم هیجان را به صورت مقدماتی تعریف کنیم . هیجانها پدیده های احساسی –انگیختگی –هدفمند – بیانگر کم دوام هستند .که به ما کمک می کنند که با فرصتها وچالشهایی که هنگام رویدادهای مهم زندگی مواجه می شویم ،سازگار شویم .چونهیجانها در پاسخ به رویدادهای مهم زندگی ایجاد می شوند ،شکل ۱-۱۱مسیری از «رویداد مهم زندگی »به «هیجان »را در بر دارد . تعریف کردن هیجان خیلی پیچیده تر از تعریف «مجموع اجزای آن »است .هیجان نوعی ساختار روان شناختی است که این چهار جنبه ی تجربه را در یک الگوی همزمان هماهنگ می کند . به همین علت است که اصطلاح «هیجان »در شکل ۱-۱۱ به صورت ساختاری مجزا از عناصر مفرد آن ،نشان داده شده است .

هیجان همان چیزی است که عناصر احساس ،انگیختگی ،هدفمندی ،وبیانگری را در واکنشی منسجم به رویداد فراخوان تنظیم می کند . برای مثال ،در مورد ترس ،رویداد فراخوان می تواند شیبهای تند اسکی باشد ،در حالی که در این واکنش ،احساس ها ،انگیختگی بدن ،امیال هدفمند ،وارتباط های غیر کلامی علنی را در بر دارد .بنابراین ،اسکی باز تهدید شده ،احساس وحشت می کند (جنبه ی احساسی )،قلبش به تپش می افتد (جنبه ی انگیختگی بدن )،شدیداًمیل دارد از خودش محافظت کند (جنبه ی هدفمند )،وچشمان پر تنش وگوشه های دهان به عقب کشیده شده نشان می دهد (جنبه ی بیانگر ). این عناصر هماهنگ ومتقابلاًحمایت کننده ،حالت واکنش پذیری به خطر محیطی را که هیجان ترس است تشکیل می دهند .

این توصیف هیجان نشان می دهد که جنبه های مختلف تجربه ،مکمل وهماهنگ کننده ی یکدیگر هستند (آوریل ۱۹۹۰؛لدوکس ،۱۹۸۹)برای مثال ،آنچه افراد احساس می کنند با نحوه ای که عضلات صورتشان را حرکت می دهند ،ارتباط دارد . برای مثال ،وقتی غذای گندیده ای را می بینید ،نحوه ای که بینی خود را چروک می اندازید ولب بالای خود را منقبض می کنید ،به صورت یک سیستم احساسی – بیانگری منسجم ،هماهنگ شده اند .

همین طور ،نحوه ای که صورت خودتان را حرکت می دهید ،با واکنش پذیری فیزیولوژیکی شما ،مانند پایین بردن ابرو وفشردن محکم لبها به هم ،با افزایش ضربان قلب وبالا رفتن دمای پوست ،هماهنگ است (دیوید سون وهمکاران ۱۹۹۰).

این روابط متقابل وهماهنگی بین چهار عنصر متفاوت هیجان در شکل ۱-۱۱با خطوطی که هر جنبه ی هیجان را به سه جنبه ی دیگر مرتبط می کند نشان داده شده اند . فلش های دو طرفه نشان می دهند که برای مثال ،تغییرات در احساسها ،برانگیختگی بدن تأثیر می گذارد وهمان گونه که تغییرات در انگیختگی بدن ،بر احساسهاتأثیر می گذارد . شکل ۲-۱از اصل انتزاعی که در شکل ۱-۱۱نشان داده شده است ،مثالی عینی در اختیار می گذارد . غم نوعی واکنش هیجانی به مواجه شدن با رویداد مهمی چون جدایی یا شکست است . این احساس ناخوشایند برانگیختگی خموده ی بدن ،احساس هدفمندی برای دگرگون کردن جدایی وجلوه ی صورت مشخص غم ،تأثیر می گذارد تا ما را برای سازگار شدن با شرایط محیطی ،آماده کنند .«هیجان »واژه ای است که روانشناسان برای نامیدن این فرآیند هماهنگ شده وهمزمان به کار می برند .

 

رابطه ی هیجان با انگیزش :
هیجانها به دو صورت با انگیزش ارتباط دارند . اولاًهیجانها یک نوع انگیزه هستند . هیجانها مانند همه انگیزه های دیگر (مثل نیازها ،شناختها )رفتار را نیرومند وهدایت می کنند . برای مثال ،خشم منابع ذهنی ،فیزیولوژیکی ،هورمونی ،عضلانی را بسیج می کند (یعنی رفتار را نیرومند می کند )تا به هدف خاصی ،مانند غلبه کردن بر موانع یا رفع بی عدالتی ،برسد (یعنی رفتار را هدایت می کند ). ثانیاً،هیجانها به عنوان یک سیستم «نمایش »عمل می کنند تا نشان دهد سازگاری فرد چقدر خوب یا بد پیش می رود . برای مثال ،شادی از پیش روی به سمت هدفمان ،در حالی که پریشانی از شکست خبر می دهد .
هیجان به عنوان انگیزش :

اغلب پژوهشگران هیجان قبول دارند که هیجانها به صورت نوعی انگیزه عمل می کنند . اما برخی پژوهشگران از این فراتر می روند ومی گویند هیجانها سیستم انگیزشی نخستین را تشکیل می دهند (تامکیتز ،۱۹۶۲،۱۹۶۳،۱۹۸۴؛ایزارد ۱۹۹۱). در طول ۱۰۰سال تاریخ روان شناسی ،سایق های فیزیولوژیکی (گرسنگی ،تشنگی ،خواب ،میل جنسی ،درد )بر انگیزاننده های نخستین محسوب می شدند (هان ،۱۹۴۳،۱۹۵۲). محرومیت از هوا نمونه ای از آن است . محروم شدن از هوا ،سابق فیزیولوژیکی ایجاد می کند که می تواند توجه کامل فرد را جلب کرده ،عمل او را نیرومند کند ،ورفتار را به سمت هدف خاصی هدایت نماید .بنابراین ،منطقی به نظر می رسد که نتیجه بگیریم ،محرومیت از هوا،انگیزه ای قوی را برای اقدامات لازم جهت بدست آوردن هوا برای برگرداندن تعادل حیاتی ،به بار می آورد (به فصل ۴ مراجعه کنید ).

اما سیلوان تامکینز،پژوهشگر هیجان ،این استدلال ،این حقیقت ظاهری را «خطای اساسی »نامید . تامکینز،فقدان هوا ،واکنش هیجانی نیرومندی را به وجود می آورد –واکنش ترس یا وحشت . همین وحشت است که انگیزش عمل کردن را تأمین می کند ،بنابراین وحشت ،نه محرومیت از هوا یا به خطر افتادن تعادل حیاتی بدن ،علت اصلی رفتار با انگیزه ی دست وپا زدن وحشت زده است . بنابراین ،اگر هیجان را حذف کنیم انگیزش را حذف کرده ایم .
هیجان به عنوان سیستم نمایش:

هیجان همچنین ،وضعیت حالتهای نگیزشی دائماًدر حال تغییر فرد ووضعیت سازگاری او را نمایش می دهند (باک ،۱۹۸۸).هیجانهای مثبت ،مشغولیت وخشنودی حالتهای انگیزشی ما را منعکس می کنند ،در حالی که هیجانهای منفی ،بی اعتنایی وناکامی حالتهای انگیزشی ما را نشان می دهند .هیجانهای مثبت همچنین سازگاری موفقیت آمیز را با شرایطی که مواجه می شویم نشان می دهند ،در حالی که هیجانهای منفی ،سازگاری ناموفق را منعکس می کنند .

هیجانها از این نقطه نظر ،لزوماًمانند نیازها وشناختها ،انگیزه نیستند ،بلکه در عوض ،وضعیت ارضاءشده یا ناکام شده ی انگیزه ها را منعکس می کنند . برای مثال انگیزش جنسی ونحوه ای که هیجان پیشرفت جاری را گزارش می دهد (« نمایش می دهد »)واز این طریق به برخی از رفتارها کمک می کند واز رفتارهای دیگر جلوگیری می نماید ،در نظر بگیرید .هنگام آمیزش جنسی ،هیجانهای مثبتی چون علاقه وشادی علامت می دهند که همه چیز رو به راه است وبه رفتار جنسی کمک می کنند . هیجانهای منفی مانند نفرت ،خشم وگناه ،علامت می دهند که هیچ چیز رو به راه نیست واز رفتار جنسی جلوگیری می کنند . هیجانهای مثبت ،هنگام فعال کردن وارضاءکردن انگیزه های فرد (یعنی علاقه ،شادی )،به صورت استعاره ،چراغ سبزی را برای ادامه دادن رفتار روشن می کنند . از سوی دیگر هیجانهای منفی هنگام فعال کردن وارضاءکردن انگیزه های فرد (یعنی ،نفرت ،گناه )،چراغ قرمزی را برای متوقف کردن رفتار روشن می کنند .
چه چیزی موجب هیجان می شود ؟

وقتی با واقعه ی مهمی روبرو می شویم ،به طوری که شکل ۳-۱۱نشان می دهد ،هیجان وارد کار می شود . به طوری که در این شکل نشان داده شده اس ،ذهن (فرآیندهای شناختی )وبدن افراد (فرایندهای فیزیولوژیکی )به شیوه ی سازگارانه ای به این واقع واکنش نشان می دهد . یعنی ،مواجه شدن با رویدادهای مهم فرآیندهای شناختی وزیستی را فعال می کند که جمعاًعناصر مهم هیجان از جمله احساسها ،انگیختگی بدن ،رفتار هدفمند ،وبیانگری را فعال می سازند .

فرآیندهای شناختی

رویداد موقعیتی مهم
فرآیندهای زیستی

یکی از سؤال های اساسی در بررسی هیجان این است که چه چیزی موجب هیجان می شود؟ دیدگاه های متعددی نظیر آنهایی که زیستی ،روانی – تکاملی ،شناختی ،رشدی ،روان کاوی ،اجتماعی ،جامعه شناختی ،فرهنگی ،وانسان شناختی هستند ،وارد این بررسی علیتی می شوند . به رغم این تنوع ،آگاهی از اینکه چه چیزی موجب هیجان می شود بریک مجادله اساسی استوار است : زیست شناسی در برابر شناخت در واقع ،این مجادله می پرسد آیا هیجان ها عمدتا” پدیده های زیستی هستند یا شناختی . اگر هیجان ها عمدتا” زیستی باشند ،پس باید از یک منبع زیستی مانند مدارهای مغزی و نحوه ای که بدن به رویدادهای مهم واکنش نشان می دهد ،سر چشمه بگیرند . اما اگر هیجان ها عمدتا” شناختی باشند .در این صورت باید از رویدادهای ذهنی علیتی،مانندارزیابی های ذهنی از معنی موقعیت برای سلامتی فردسرچشمه

بگیرند
زیست شناسی و شناخت
دیدگاههای شناختی و زیستی باهم تصویر جامعی از فرایندهیجان در اختیار می گذارند . بااین حال ،قبول کردن این نکته که جنبه های شناختی و زیستی هردو بنای هیجان هستنداین سؤال را پیش می کشد که کدام یک اصلی است : عوامل زیستی یا شناختی . آنهایی که طرفدار برتری شناخت هستند معتقدند تا وقتی افراد معنی و اهمیت شخصی یک رویداد را به صورت شناختی ارزیابی نکرده باشند ،نمی توانند به صورت هیجانی پاسخ دهند :آیا این رویداد به سلامتی ربطی دارد ؟آیا با سلامتی فردی عزیز ارتباط دارد ؟ اهمیت دارد ؟ فایده دارد ؟ زیانبار است ؟ ابتدا معنی برقرار می شود وبعد هیجان مطابق باآن روی می دهد .

ارزیابی معنی ،موجب هیجان می شود . آنهایی که طرفدار برتری عوامل زیستی هستند ،معتقدند واکنش های هیجانی لزوما” به ارزیابی های شناختی نیازی ندارند . رویدادهای متفاوت ،مانند فعالیت عصبی زیر قشری یا جلوه های صورت خودانگیخته ،هیجان را فعال می کنند . از دید نظریه پرداز زیستی ،هیجان ها می توانند بدون رویدادشناختی قبل ازآن ،روی دهند ،ولی نمی توانند بدون رویداد زیستی قبل ازآن روی دهند . بنابراین ،عوامل زیستی ،نه شناختی ،برتراند .
دیدگاه زیستی

کارول ایزارد (۱۹۸۹، ۱۹۹۱)،پل اکمن (۱۹۹۲)،وجک پنکسپ(۱۹۸۲، ۱۹۹۴)سه نماینده دیدگاه زیستی هستند . ایزارد اعلام می دارد که اطفال به رغم کمبودهای شناختی ،(مثل وازگان محدود ،گنجایش حافظه محدود )به برخی رویدادها ،به صورت هیجانی پاسخ می دهند . برای مثال ،یک بچه ۲۰ روزه ،در پاسخ به صدای تیز انسان ،لبخند می زند (ولف ،۱۹۶۹)ویک بچه دو ماهه در پاسخ به درد ،خشم نشان می دهد (ایزارد و همکاران ،۱۹۸۳). بعد از اینکه کودک زبان را فرامی گیرد و استفاده از توانایی های حافظه بلند مدت را آغاز می کند ،بسیاری از رویدادهای هیجانی ،مقدار زیادی پردازش شناختی رادر بر دارند . با این حال به رغم

پرمایگی فعالیت شناختی در فرایند هیجان ،ایزارد (۱۹۸۹ )تاکید دارد که بیشتر پردازش هیجانی رویدادهای زندگی ،غیر شناختی هستند ،یعنی خودکار و ناهشیارند و ساختارهای زیر قشری میانجی آنها می شود . چون کودکان از لحاظ زیستی پیشرفته ولی از لحاظ شناختی ضعیف هستند ،برتری عوامل
زیستی در هیجان را بهتر به اثبات می رسانند.

اکمن (۱۹۹۲)خاطر نشان می سازد که هیجان ها بسیار سریع شروع می شوند ،کوتاه مدت اند ،و می توانند به صورت خودکار / غیر اردای ،روی دهند . بنابراین ،وقتی به صورت هیجانی عمل می کنیم ،حتی قبل از اینکه از این هیجان پذیری آگاه باشیم ،هیجان ها درما روی می دهند . هیجان ها به این علت زیستی هستند که از طریق ارزش سازگاری شان برای پرداختن به تکالیف اساسی زندگی ،تکامل یافته اند . اکمن نیز مانند ایزارد ،دخالت عوامل شناختی ،اجتماعی ،وفرهنگی رادر تجربه هیجان قبول دارد ،اما نتیجه می گیرد که علت اصلی هیجان ،عوامل زیستی است نه یادگیری ،تعامل اجتماعی ،یا تاریخچه جامعه پذیری .
از نظر پنکسپ (۱۹۸۲ ،۱۹۹۴)،هیجان ها از مدارهای عصبی که فعالیت مغز را تنظیم می کنند ناشی می شوند (مثل رویدادهای زیست شیمی و عصب – هورمونی ).پنکسپ قبول دارد که بررسی اعماق مدارهای مغزی از بررسی احساس هایی که بر چسب کلامی به آنها زده ایم ،دشوارتر است . اما او تاکید دارد که مدارهای مغزی شالوده زیستی تجربه هیجان هستند . برای مثال ،ما (وسایر حیوانات )مدار مغزی خشم ،مدار مغزی ترس ،مدار مغزی غم ،وچند مدار دیگر را به ارث می بریم . دلیل منطقی برای حمایت کردن از دیدگاه زیستی

پنکسپ از سه یافته حاصل می شود:
۱- چون معمولا” بر زبان آوردن حالت های هیجانی دشوار است ،پس آنها باید علت های غیر شناختی (نه زبانی )داشته باشند .
۲- تجربه هیجان را می توان با روش های غیر شناختی ،مانند تحریک برقی مغز یا فعالیت نظام عضلانی صورت ایجاد کرد .
۳- هیجان ها در اطفال و حیوانات روی می دهند .
دیدگاه شناختی

سه نماینده دیدگاه شناختی ،ریچارد لازاروس (۱۹۸۴ ،۱۹۹۱ )،کلاس شرر (۱۹۹۴،۱۹۹۴ ،۱۹۹۷)،وبرناردوینر (۱۹۸۶)هستند . به نظر هریک از این نظریه پردازان ،فعالیت شناختی شرط لازم هیجان است . اگر پردازش شناختی حذف
شود . هیجان ناپدید خواهد شد .

لازاروس معتقد است که بدون آگاهی از ارتباط شخصی یک رویداد با سلامتی فرد ،دلیلی برای پاسخ دادن به صورت هیجانی وجود ندارد . محرک هایی که نامربوط ارزیابی می شوند ،واکنش های هیجانی را ایجاد نمی کنند . از نظر لازاروس ،ارزیابی شناختی فرد از معنی یک رویداد (نه آن رویداد به تنهایی )،زمینه را برای تجربه هیجان آماده می سازد . یعنی اتومبیلی که به سمت شما می آید موجب ترس نمی شود مگر اینکه نحوه نزدیک شدن آن طوری باشد که تصور کنید سلامتی شما به گونه ای در معرض خطر قرار دارد فرایند هیجان انگیز با خود رویداد وواکنش زیستی فرد به آن ،شروع نمیشود
بلکه با ارزیابی شناختی معنی آن ،شروع می شود .

شرر(۱۹۹۴،۱۹۹۷)با لازاروس موافق است که برخی از تجربیات زندگی موجب هیجان می شوند در حالی که تجربیات دیگر موجب آن نمی شوند . او چند ارزیابی شناختی خاص را که موجب تجربیات هیجانی می شوند ،مشخص کرده است ،از جمله اینکه :آیا این رویداد خوب است یا بد ؟آیا می توانم یا این موقعیت به طرز موفقیت آمیزی مقابله کنم ؟وآیا این رویداد از نظر اخلاقی مانعی ندارد ؟پاسخ به این سؤال های چگونه موقعیتی را که باآن مواجه می شویم ارزیابی می کنیم ،نوع پردازش شناختی را که موجب هیجان
ها می شود تشکیل می دهد .

وینر (۱۹۸۶) در تحلیل انتسابی هیجان ،روی پردازش اطلاعاتی که بعد از وقوع پیامدهای زندگی صورت می گیرند تمرکز می کند . یعنی ،نظریه انتساب روی تفکر و تامل بعد از موفقیت ها و شکست ها ،تاکید دارد . بعد از موفقیت ،اگر معتقد باشیم که خودمان آن را به بار آورده ایم ،یک هیجان به وجود می آید (غرور )،در حالی که اگر باور داشته باشیم که دوستمان آن را به بارآورده است ،هیجان متفاوتی به وجود می آید (تشکر). توجه کنید که پیامد و رویداد زندگی ممکن است یکسان باشند ،اما اگر انتساب متفاوت باشد ،دراین صورت تجربه هیجان نیز متفاوت خواهد بود . بنابراین ،انتساب ،نه
رویداد یا پیامد ،هیجان را به بار می آورد .

فایده ای که از مجادله شناخت در برابر زیست شناسی حاصل می شود این است که هردو طرف به روشنی دیدگاه خودشان را بیان می کنند . وقتی به هردو دیدگاه فکر می کنیم این سؤال ها مطرح می شوند :کدام یک درست است؟یا کدام یک درست تر است ؟روان شناسان هیجان تلاش کرده اند به این
سؤال پاسخ دهند ودو پاسخ پدیدار شده است .
دیدگاه دو سیستمی

یک پاسخ به سؤال “چه چیزی موجب هیجان می شود؟”این است که شناخت و عوامل زیستی هردو موجب هیجان می شوند . طبق دیدگاه باک (۱۹۸۴)،انسان هادو سیستم همزمان دارند که هیجان را فعال وتنظیم می کنند . یک سیتم ،سیستم فطری،خودانگیخته ،وفیزلوژیکی است که به صورت غیرارادی به محرک های هیجانی واکنش نشان می دهد . سیستم دیگر ،سیستم شناختی مبتنی بر تجربه است که به صورت تعبیری و اجتماعی واکنش نشان می دهد . سیستم فیزیولوژیکی هیجان در تاریخ تکامل انسان ابتدا به وجود آمده است (یعنی ،سیستم لیمبیک )،در حالی که سیستم شناختی هیجان بعدا”که انسان ها به طور فزاینده ای متفکر و اجتماعی شدند به وجود آمده است (یعنی قشر تازه مخ ). سیستم زیستی ابتدایی و سیستم شناختی جدید با هم ترکیب می شوند ومکانیزم هیجان دو سیستمی بسیار انطباق را به

وجود می آورند .
دیدگاه دو سیستمی در شکل ۴-۱۱ نشان داده شده است (باک ،۱۹۸۴).سیستم اول ،زیستی است منشاءآن به تاریخ تکامل باستانی گونه برمیگردد. اطلاعات حسی به سرعت ،خودکار ،وبه صورت ناهشیار توسط ساختارها وگذرگاه های زی قشری (یعنی لیمبیک )پردازش می شود . سیستم دوم ،شناختی است وبه تاریخچه اجتماعی و فرهنگی منحصر به فرد انسان بستگی دارد . اطلاعات حسی به صورت ارزیابی ،تعبیری وهشیار توسط گذرگاه های مغزی پردازش می شود . این دو سیستم هیجان مکمل هم هستند (نه رقیب هم )وبرای فعال
کردن و تنظیم کردن تجربه هیجان باهم کارمیکنند .

رابرت لیونسون (۱۹۹۴)با فرض کردن اینکه چگونه سیستم های هیجان زیستی و شناختی تعامل می کنند ،نظریه دو سیستمی را قدری جلوتر می برد .این دو سیستم به جای اینکه موازی هم باشند ،بر یکدیگر تاثیر می گذارند .پنکسپ اضافه می کند که برخی هیجان ها عمدتا”از سیستم زیستی به وجودمیآیند در حالی که هیجان های دیگر عمدتا”از سیستم شناختی ناشی می شوند . هیجان هایی مانند ترس وخشم عمدتا”از مدارهای عصبی زیر قشری ناشی می شوند (به قول باک از ساختار ها وگذرگاه های زیر قشری ).اما هیجان های دیگررا نمی توان بخوبی با مدارهای عصبی زیر قشری توجیه کرد . در عوض ،آنها عمدتا”از تجربه شخصی ،سرمشق گیری اجتماعی و بسترهای فرهنگی ناشی می شوند . این طبقه بندی هیجان ها عمدتا”از ارزیابی ،انتظارات و انتسابها به وجود می آیند (به قول باک از

ساختارها وگذرگاه های مغزی ).چند تا هیجان وجود دارد ؟
مجادله شناخت – زیست شناسی به طور مستقیم سؤال مهم دیگری را پیش می کشد :چند تا هیجان وجوددارد ؟ دیدگاه زیستی بر هیجان ها ی اصلی تاکید می کند (مثل خشم ،ترس )وبه هیجان های ثانوی یا اکتسابی کم بها می دهد . دیدگاه شناختی ،به اهمیت هیجان های اصلی واقف است ولی تاکید دارد که جالب بودن تجربه هیجانی به خاطر تجربیات فردی ،اجتماعی و فرهنگی است . بنابراین ماجرای مهم و جالب در هیجان ،به هیجان های پیچیده (ثانوی اکتسابی )مربوط می شود . در نهایت هر پاسخی به سؤال “چند تا هیجان وجود دارد ؟”بستگی دارد به اینکه فرد طرفدار دیدگاه زیستی باشد یا دیدگاه
شناختی .

دیدگاه زیستی
دیدگاه زیستی معمولا” روی چند هیجان اصلی تاکید می کند که حداقل دویاسه وحداکثر ده تا هستند . هر نظریه پرداز زیستی دلیل بسیار خوبی برای مطرح کردن تعداد خاصی هیجان دارد ،گو اینکه روی هر طرح تاکید متفاوتی می شود . هشت سبک پژوهش در بررسی زیستی هیجان ها ،در شکل ۶-۱۱ نشان داده شده است . این شکل ،تعداد هیجان هایی را که یافته های تجربی هر سبک پیشنهاد کرده اند ،نشان می دهد ،دلیل منطقی نظریه پردازی را که آن توصیه کرده توضیح می دهد ،وبرای مطالعه بیشتر منابعی

را ارایه می دهد .
ریچارد سولومون (۱۹۸۰)دو سیستم مغزی لذتی ،ناهشیار را مشخص می کند . این سیستم ها طوری عمل می کنند که تجربه ناخوشایندی به طور خودکار وبازتابی با هرگونه تجربه لذت بخش مقابله می کند ،به همان صورت که تجربه لذت بخش به طور خودکار وبازتابی با هرگونه تجربه ناخوشایندی مقابله می نماید (مثلا” “فرایند متضاد ” سرخوشی ،هنگام اسکی بازی ،با ترس مقابله می کند و جایگزین آن می شود “)جفری گری (۱۹۹۴) سه هیجان را معرفی می

کند که در مدارهای مغزی مجزا ریشه دارند : سیستم رویکرد رفتاری (شادی )،سیستم جنگ یا گریز (خشم / ترس )و سیستم بازداری رفتاری (اضطراب )جک پنکسپ (۱۹۸۲) براساس چهار گذرگاه هیجان آور درون سیستم لیمبیک که از لحاظ نوروآناتومی مجزا هستند. چهار هیجان شادی ،غم ،خشم وترس تاکید دارند ،زیرا این هیجان ها واکنش به فعالیت های اساسی را منعکس می کنند :موفقیت (شادی )،شکست (غم )،ممانعت (خشم )وبلا تکلیفی (ترس ).سیلوان

تامکینز (۱۹۷۰) شش هیجان علاقه ،ترس،تعجب ،خشم ،اندوه وشادی را مشخص کرد زیرا از نظر او شش حالت مجزای شلیک عصبی ،این هیجان های متفاوت را به وجود می آورند (مثلا” افزایش سریع در سرعت شلیک عصبی ،تعجب را به بار می آورد )پل اکمن (۱۹۹۲ ،۱۹۹۴) شش هیجان ها با جلوه صورت همگانی (میان فرهنگی )مطابق باآن ،ارتباط دارد . رابرت پلاچیک (۱۹۸۰) از هشت هیجان خشم ،نفرت ،غم ،تعجب ،ترس ،تایید ،شادی و انتظار نام می برد ،زیرا هریک با نشانگان هیجان – رفتار مشترک در تمام ارگانیزمهای جاندار مطابقت دارد (مثلا” ترس با محافظت مطابقت دارد )سرانجام اینکه کارول ایزارد (۱۹۹۱) ده هیجان را براساس نظریه هیجان های متمایز خود معرفی می کند: خشم ،ترس ،اندوه ،شادی

،نفرت ،تعجب ،شرم ،گناه ،علاقه ،حقارت .
هریک از این هشت سبک پژوهش قبول دارد که (۱) تعداد کمی هیجان اصلی وجوددارد (۲) هیجان های اصلی در تمام انسانها (وحیوانات )مشترک هستند ،و(۳) هیجان های اصلی ثمره زیست شناسی

و تکامل هستند .آنچه این هشت سبک پژوهش را متمایز می کند این است که هریک علت زیستی متفاوتی را
برای تجربه هیجانی مشخص می کند .
دیدگاه شناختی
دیدگاه شناختی قاطعانه تاکید دارد که انسان ها خیلی بیشتر از ۲تا۱۰ هیجانی را که دیدگاه زیستی مشخص کرده است ،تجربه می کنند . نظریه پردازان شناختی می گویند البته درست است که تعداد محدودی مدار عصبی ،جلوه های صورت ،وواکنش های بدنی (مثل واکنش جنگ یا گریز )وجوددارد ،اما چند هیجان مختلف می توانند از یک واکنش زیستی ایجاد شوند . برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی ،مانند بالا رفتن فشار خون ،می تواند مبنای زیستی خشم ،حسادت ،یا رشک باشد . فشار خون بالا و ارزیابی بی عدالتی ،موجب خشم می شود ؛فشار خون بالا واین ارزیابی که دیگری در جایگاه مطلوب تری از خود قرار دارد ،موجب رشک می شود . از دید نظریه پردازان شناختی ،زبان ،دانش شخصی ،تاریخچه جامعه پذیری و انتظارات فرهنگی به وجود
می آید . انسان ها تعداد زیادی هیجان را تجربه می کنند .

درشکل ۷-۱۱ نه سبک پژوهش در بررسی شناختی هیجان ها نشان داده شده است . این شکل دلیل منطقی ای که هر نظریه پرداز هیجان ها را براساس آن مطرح کرده است و منابعی رابرای مطالعه بیشتر ،ارایه می دهد . این شکل نشان می دهد که همه نظریه پردازان شناختی به سؤال “چند تا هیجان وجوددارد ؟”با پاسخ مشابهی جواب می دهند ،یعنی تقریبا”تعداد بی نهایتی هیجان وجوددارد . علت آن این است که نظریه پردازان شناختی دراین فرض مشترک هستند که ” هیجان ها در پاسخ به ساختارهای معنی موقعیت های خاص به وجود می آیند ؛هیجان های مختلف در پاسخ به ساختارهای معنی متفاوت به وجود می

آیند “(فریجدا ؟،۱۹۸۸). اینکه نظریه های شناختی چه تفاوتی دارند بستگی دارد به اینکه چگونه نحوه ای که افراد معنی یک موقعیت را تعبیر می کنند ،توصیف می نمایند . موقعیت می تواند زمینه ای را برای تعبیر کردن حالت انگیختگی فرد تامین کند ،فرد می تواند حالت انگیختگی خودش را تعبیر کند وافراد را می توان برای تعبیر کردن حالت انگیختگی خودشان اجتماعی کرد . علاوه براین افراد رابطه خود با محیط و تاثیر آن برسلامتی ،معنی و خاطراتی که از موقعیت های مختلف دارند و انتسابهای خود رادرباره اینکه چرا پیامدهای خوب وبد روی دادند ارزیابی می کنند وتجربیات هیجانی عمیقا”با زبان ،روش های رفتار کردن به

شیوه مورد نظر
جامعه و نقش های اجتماعی افراد ارتباط دارند .
وظایف اجتماعی
هیجان ها علاوه بر وظایف کنارآمدن ،وظایف اجتماعی هم دارند (ایزارد
،۱۹۸۹ ؛کلتنروهایت ،۱۹۹۹، منستید ،۱۹۹۱ )هیجان ها :
۱- احساسات مارا به دیگران منتقل می کنند .
۲- برنحوه ای که دیگران با ماتعامل می کنند تاثیر می گذارند
۳- به تعامل اجتماعی کمک می کنند .

۴- روابط را ایجاد ،حفظو قطع می کنند .
جلوه های هیجانی ،پیام های نیرومند وغیر کلامی هستندکه احساسات مارابه دیگران انتقال می دهند .کودکان از طریق جلوه های هیجانی ،آنچه راکه نمی توانند به صورت کلامی منتقل کنند،به صورت غیر کلامی ازطریق صورت ،صداورفتارهیجانی درکل ،انتقال می دهند .کودکان بعداز تولد می توانند شادی ،علاقه ونفرت را ابراز کنند؛دردوماهگی می توانند غم وخشم را نیز ابراز کنند ؛ودر شش ماهگی می توانند ترس را ابراز کنند (ایزارد ،۱۹۸۹ ).درطول دوران طفولیت ،علاقه ،شادی ،غم ،نفرت و خشم تقریبا” ۱۰۰درصد جلوه های صورت مبتنی بر هیجان را نشان می دهند (ایزارد وهمکاران ،۱۹۹۵) . مراقبت کنندگان ،این جلوه های صورت را با اطمینان تشخیص می دهند وبه دقت تعبیر می کنند (ایزارد و همکاران ۱۹۸۰ ).بنابراین جلوه های صورت کودکان مراقبت مخصوص هیجان مراقبت کنندگان را هدایت می کنند .

جلوه های هیجانی بر نحوه تعامل افراد تاثیر می گذارند به طوری که جلوه هیجانی یک نفر می تواند موجب واکنش های رفتاری گزینشی در نفر دوم شود . برای مثال ،وقتی کودکان برسر اسباب بازی دعوا می کنند کودکی که خشم یا غم نشان می دهد در مقایسه با کودکی که این هیجان را نشان نمی دهد به احتمال بیشتر آن اسباب بازی را تصاحب می کند (کامراس ۱۹۷۷ ؛رینولدز۱۹۸۲) . جلوه هیجانی به صورت غیر کلامی به دیگران می رساند که رفتار قریب الوقوع

احتمالی فرد چه خواهد بود . اگر اسباب بازی گرفته شود کودکی که خشم نشان می دهد از احتمال حمله قریب الوقوع خبر می دهد در حالی که کودکی که ابراز غم می کند ،از احتمال گریه کردن خبر می دهد . این علامت که فرد احتمالا” حمله یا گریه خواهد کرد اغلب باعث تصاحب دوباره اسباب بازی از دست رفته می شود (یا جلوگیری از گرفته شدن اسباب بازی از همان ابتدا ).بنابراین هیجان ها در رابطه با تغامل اجتماعی ،چندین وظیفه دارند که وظایف اطلاع رسانی (من این طوری احساس می کنم )هشدار دهنده (این کاری است که می خواهم انجام دهم )ودستور دهنده (این کاری است که از شما می خواهم انجام

دهید )ازآن جمله هستند .جلوه های هیجانی به این طریق مشوق های اجتماعی (لبخند شادی )بازدارنده های اجتماعی (چهره خشمگین )وپیام های غیر کلامی (چهره شرمنده )را منتقل می کنند که تعامل های اجتماعی را آسان و هماهنگ می کنند (فرنالد ۱۹۹۲؛کلتنروباسول
۱۹۹۷،ترونیک ۱۹۸۹).

بسیاری از جلوه های هیجانی به صورت اجتماعی ،نه زیستی برانگیخته می شوند این ادعا عجیب به نظر می رسد زیرا عموما” فرض براین است که وقتی افراد شادهستند لبخند می زنند ووقتی غمگین هستند اخم می کنند .بااین حال زمانی که افراد احساس شادی نمی کنند نیز بارها لبخند می زنند . افراد گاهی
برای اینکه به تمایل اجتماعی کمک کنند لبخند می زنند .

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.