مقاله در مورد کار آفرینی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله در مورد کار آفرینی دارای ۵۰۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد کار آفرینی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد کار آفرینی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد کار آفرینی :

کار آفرینی

مقدّمه
کارآفرینان کسانی‌اند که با ایجاد محصولات و خدمات نوین مورد نیاز مردم، درآمد خوبی کسب می‌کنند. واژه (Entrepreneur) که در فارسی کارآفرین ترجمه شده است، در بردارنده معنای موفّقیت است. این واژه به معنای محصولات، ابداعات، کیفیت و خدمات نویندر درون یک شرکت است. این واژه به معنای نوع خاصی از روحیه،‌ سر زندگی و فضیلت است. ای. ا . باتلر ، مفسر روزنامه تجاری، آن را «شوق خلقت» می¬نامد. از همه مهمتر، این واژه به اشخاص پراراده‌ای اطلاق می‌شود که اراده، خلّاق، پایداری و موفّقیت اجتناب ‌ناپذیرشان، آنها را به رهبران و قهرمانان روز تبدیل می‌کند (کوک،ترجمه تیموری.۱۳۸۲ ص۱۵).

افق کارآفرینی:
کارآفرینی واژه¬ای جادویی است. وقتی در حد یک کلمه به آن نگاه کنید، چیزی بیش از ایجاد اشتغال به ذهن القاء نمی¬شود. امّا اگر در این واژه تعمّق کنید، و به خلّاقیت که جوهره آن است دست پیدا کنید. آن گاه جادوی این واژه بر شما عیان خواهد شد، و شما خود نیز جادو خواهید شد. گرچه بسیاری از افراد به امید کار وارد این گود می¬شوند، امّا در ادامه نواهایی خواهند

شنید و رنگ¬هایی خواهند دید که تاکنون از آن بی خبر بوده¬اند. و بدین شیوه فرد جادو می¬شود. البته آنچه بیان شد درون خود فرد است و کارآفرینی همانند آینه¬ای آن ¬را به فرد باز می¬نمایاند. کارآفرینی طریقی است که به جان آفرینی ختم می¬شود؛ به زبان دیگر کارآفرینی همان طریق خود شکوفایی است. کارآفرینی عرصه وسیعی به ابعاد تخیّل بشر دارد. و در یک کلام عرصه نامحدود دارد. از مروارید بافی یک دختر نابینا در بازارچه خود اشتغالی پارک لاله تهران گرفته تا تدوین سیاست¬های جهانی آمریکا در کاخ سفید. در سال ۱۹۸۵ بحث در باره دولت¬های کارآفرین در عصر اطلاعات شکل گرفت و این بحث در دوره ریاست جمهوری کلینتون به اوج خود

رسید. به-طوری¬ که کلینتون رئیس جمهور وقت امریکا بیان کرده بود که اگر بخواهیم بر دنیا حاکم باشیم، راهی نداریم جز این که برای در دست گرفتن دنیا، هم سیاست جدیدی را برگزینیم و هم سطح و گونه جدیدی از خدمات را به عموم مردم دنیا ارائه کنیم. برای تحقق این امر بحث بازآفرینی دولت را مطرح می¬کنند. اسبورن و گابریل اصول بازآفرینی دولت را به شرح ذیل ارائه نمودند (غریبی،۱۳۸۱ ص۲۳).
هدایت و رهبری به¬ جای ((فعّالیت اجرایی)) .
قدرتمند سازی به جای خدمتگزاری.
تزریق رقابت به عرصه خدمات.

دگرگون سازی سازمانهای قاعده مدار.
سرمایه گذاری بر روی دستاوردها و نوآوری¬ها.
ارضای نیازهای مشتری ونه بروکراسی.
پیشگیری به جای درمان.
حرکت از سلسله مراتب به سمت مشارکت و کارگروهی.

استفاده از مکانیزم بازار به عنوان اهرمی قوی برای تغییرات.
با نگاهی به اصول بازآفرینی دولت، تعدادی از این اصول در واقع همان اهداف کارآفرینی است. همین کارآفرینی در مسیر رشد خود به کارآفرینی سیاسی و یا آنچه که ذکر شد (دولت کارآفرین) ختم می¬شود.
اهمّیت کارآفرینی:
کارآفرینی نوش داروی لحظات دشواری:
کارآفرین می‌تواند در حالت اضطراری پاسخگو باشد. او در صورت نیاز می‌تواند فوراً تصمیم‌گیری کند. برای این کار، او باید حوادثی را که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد پیش‌بینی کند و از عواقب آن آگاه باشد. ماهیت شغلی کارآفرینی، سرمایه‌گذاری طولانی مدت، پیش‌بینی جایگزین‌ها و عواقب آنها قبل از اتفاق، پیش‌بینی تغییرات و آمادگی تطبیق با این شرایط را ایجاب می‌کند (سالازار و همکاران،ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۴۵).
کارآفرینی مسیر خود شکوفایی:
کارآفرینی یک فرآیند اجتماعی است که در آن کارآفرین با اشتیاق و پشتکار درکار، خویشتن خویش را پیدا می‌کند و از بند عادات و سنّت‌های مرسوم رها می‌شود (احمدپور/نقل از سعیدی کیا ، ۱۳۸۲،ص۳۵). کارآفرینی عامل رشد و شکوفایی استعدادها و سوق دهنده به سوی خود شکوفایی است (کشتکاران.۱۳۸۱ص۱۲۱). کارآفرینی توانایی‌های انباشته فردی را آزاد می‌کند. نیاز‌هایی مانند استقلال و اتّکا به نفس نمونه‌هایی هستند که با توسعه کارآفرینی در افراد امکان بروز پیدا می‌کنند. بر اساس تحقیقات انجام شده در میان خانوار‌های کشور انگلستان افراد در کنار انگیز‌‌ه‌های مادی مانند پول و سمت، کارآفرینی را راهی برای ارضای برخی نیاز‌های معنوی خود مانند آزادی، استقلال و کسب جنب و جوش در زندگی انتخاب می‌کنند (گزارش منتشر شده توسط اتحادیه اروپا، سال ۲۰۰۳ /نقل از سایت موسسه خانه پژوهش نواندیش).
کارآفرینی بعنوان جوهره رویش سیستم اقتصادی:

کارآفرینی موتور توسعه‌ی اقتصادی است. آن‌چه کارآفرینان مخاطره‌جو انجام‌‌‌ می‌دهند نوعی “تخریب خلاق” در نظام اقتصادی و ایجاد ساختارها و مناسبات اقتصادی جدید است.کارآفرینی طبق مدل توسعه اقتصادی « شومپیتر »‌، ‌تخریبِ خلّاق است که به عنوان یک نیروی برانگیزاننده در توسعه اقتصادی جامعه، لازم و ضروری است (کوراتکو و هاجتس / نقل از احمدپور، ۱۳۸۰، ص۱۰). تخریب خلاق در واقع همان قدرت جوانه زدن است، جوانه¬های که طراوت و شادابی را به سیستم اقتصادی باز می¬گرداند. تداوم حیات اقتصادی را فراهم می¬کند. چنانچه این توان از یک سیستم اقتصادی سلب شود، اگرچه بالاترین توان را نیز داشته باشد، بالاخره از بین خواهد رفت. تنها راه تداوم حیات اقتصادی کارآفرینی است.
کارآفرینی فرایند خلق ارزشها است:

کارآفرین با عمل خود سه ارزش را خلق می کند.

۱- ارزش اقتصادی (ثروت): کارآفرینی فرایند خلق و توزیع ثروت در اجتماع است.
۲- ارزش اجتماعی: کارآفرین با کار خود از یک سو به تقاضا های افراد اجتماع جواب میدهد و از سوی دیگر باخلق ثروت، رفاه و آسایش را به اجتماع ارزانی می دارد و این¬ها خود ناشی از حس احترام و ارزش برای دیگران می باشد.اگر نتوان گفت که انگیزه اوّلیه کارآفرینی پاسخ به نیازهای اجتماعی است، امّا تداوم کارآفرینی وابسته به این امر می باشد.
۳- ارزش وجودی (خلق معنای زندگی): مکتب معنی درمانی برای معنا بخشیدن به زندگی سه راه را پیشنهاد می‌کند. یکی از این راهها عبارتست از خلق چیزی در جهان، که

کارآفرینی این فرایند را فراهم می¬کند.

بیان مساله:
از دیدگاه کتل شخصیت چیزی است که امکان پیش بینی آنچه را که شخص در یک موقعیت معین انجام خواهد داد می¬دهد (کتل /نقل از شولتز ترجمه سید محمدی).
هدف از مطالعه شخصیت و ویژگی¬های شخصیتی، پیش بینی کردن رفتار است. یعنی پیش بینی کردن آنچه یک فرد در پاسخ به یک موقعیت معین انجام خواهد داد. تنها زمانی که ما صفات یک نفر را بشناسیم می¬توانیم پیش بینی کنیم که آن شخص چگونه در یک موقعیت رفتار خواهد کرد.
رفتار فرد حاصل تعامل ویژگی¬های شخصیتی با شرایط و عوامل محیطی است. بدون شک رفتار همه انسانها از شرایط اجتماعی و ویژگیهای شخصیتی آنها ناشی می-شود. آنچه مهم است اینست که جنبه فاعلیت به کدام بخش مربوط می¬شود؟ در پس رفتارهای جدید معمولاً فاعلیت به ویژگیهای شخصیتی و برداشت فرد از آن موقعیت بر می¬گردد. در کارآفرینی نیز چنین شرایط حاکم است. به طوری که دانلد اف در این زمینه چنین بیان می¬کند: بازاریابی مهم است؛ امور مالی حائز اهمّیت است؛ حتی کمک به نهادهای عمومی نیز اهمّیت دارد. ولی هیچ یک از آنها به تنهایی باعث ایجاد کارهای جدید نمی‌شوند. از همین رو به شخصی نیاز داریم که در ذهن او،‌ کلیه حالات ممکن گرد هم آورده شوند، باور داشته‌باشد. برای این موارد به یک دیدگاه روان‌شناختی حقیقی از کارآفرینی نوین نیاز است (دانلد اف.ریچارد ام، ترجمه عامل محرابی.۱۳۸۳ .ص۱۲۸).
با پررنگ شدن نقش کارآفرینان در توسعه اقتصادی، روان¬شناسان با هدف ارائه نظریه¬هایی مبتنی بر ویژگیهای شخصیتی و همچنین با تفاوت قائل شدن بین کارآفرینان با مدیران و غیر کارآفرینان، به بررسی ویژگیهای روانشناختی کارآفرینان پرداختند ( فرن هام ۱۹۹۴/به نقل از احمدپور ۱۳۸۰).
شناسایی ویژگی¬های شخصیتی کارآفرینان از اهمّیت خاصی برخوردار می¬باشد. برای ترو

یج و پرورش صفت کارآفرینی در اجتماع نیازمند شناخت ویژگیهای شخصیتی و روان شناختی مؤثّر در امر کارآفرینی می-باشیم. هدف این تحقیق نیز بررسی ویژگیهای شخصیتی و روان شناختی مؤثّر در کارآفرینی است. به همین منظور پنج ویژگی شخصیتی و روان شناختی در نظر گرفته شده است، و به بررسی و مقایسه این پنج ویژگی دربین کارآفرینان و افراد عادی پرداخته¬ایم. این پنج ویژگی عبارتند از:

– خودپنداره :
خوپنداره ارزیابی کلی فرد از شخصیت خودش است. این ارزیابی ناشی از ارزیابیهای ذهنی است که معمولاً از ویژگی‌های رفتاری خود به عمل می‌آوریم. در نتیجه، خوپنداره ممکن است مثبت یا منفی باشد (فرهنگ توصیفی اصطلاحات روانشناسی،برنو،ترجمه یاسایی وطاهری.۱۳۷۰ ص۱۰۹).
– باورهای خودکارآمدی :
منظور از باورهای خود کارآمدی، باورهای شخص درمورد توانایی برای کنار آمدن با موقعیت‌های متفاوت (فرهنگ روانشناسی و روان پزشکی،پورافکاری.۱۳۷۳ص۱۳۶۴).
– منبع کنترل :
منبع¬کنترل، به انتظار تعمیم یافته در مورد تقویت‌هایی اشاره می‌کند که تحت کنترل درونی – بیرونی هستند. افراد بین این دو جهت‌گیری قرار می‌گیرند. در یک طیف افراد دارای کنترل درونی قرار دارند که معتقدند تقویت¬ها با تلاش شخصی، توانایی و ابتکار تعیین می‌شود. در طرف دیگر، افراد دارای کنترل بیرونی هستند که معتقدند تقویتها توسط افرادی دیگر، ساختارهای اجتماعی، شانس یا سرنوشت تعیین می‌گردد (راتر، ۱۹۶۶به نقل از گوردن ای ،ترجمه غضنفری و یزدانی،ص۱۷۳).
– خلّاقیت :
خلّاقیت عبارت است از فرایندهای ذهنی که منجر به یافتن راه¬حل¬ها، ایده¬ها، مفهوم سازیها، شکلهای هنری، تئوریها و فرآوردهایی می¬شود که بی همتا و تازه هستند (لغت نامه روانشناسی پنگوئن به نقل از فیض بخش،۱۳۸۱،ص۱۲).
– هوش هیجانی :
گلمن(۲۰۰۱) هوش هیجانی را مهارتی می¬داند که دارنده آن می¬تواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود را کنترل کند؛ از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد؛ از طریق همدلی، تاثیر آنها را درک کند و از طریق مدیریت روابط به شیوه¬ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد (به نقل ازخائف الهی، دوستار.۱۳۸۲ص۵۴).

هدف پژوهش
این پژوهش در پی شناخت ویژگی¬های روان¬شناختی و شخصیتی مؤثر در امر کارآفرینی می¬باشد. برای دست-یابی به این هدف محقق پنج ویژگی شخصیتی و روانشناختی را مشخص نمود و به امر ارزیابی آن در افراد کارآفرین و مقایسه آن با افراد عادی پرداخته است.

اهمّیت موضوع تحقیق :

مطالعه کارآفرینی نوین با خصوصیاتی منطقی ویژگیهای روان¬شناختی «کارآفرینان» آغاز شد. با گذشت سال‌ها تعداد بیشتری از ویژگی¬های شخصیت شناسی کنار گذاشته‌اند، رد شده‌اند، یا حداقل به طور نامؤثر مورد سنجش قرار گرفته‌اند. نتیجه این بود که تقریباً به هر چیزی پرداخته شد. مگر فرد. شرایط اقتصادی مهم هستند، بازاریابی مهم است؛ امور مالی حائز اهمّیت است؛ حتی کمک به نهادهای عمومی نیز اهمّیت دارد. ولی هیچ یک از آنها به تنهایی باعث ایجاد کارهای جدید نمی‌شوند. از همین رو به شخصی نیاز داریم که در ذهن او،‌ کلیه حالات ممکن گرد هم آورده شو

ند، باور داشته ‌باشد. برای این موارد به یک دیدگاه روان‌شناختی حقیقی از کارآفرینی نوین نیاز است (دانلد اف، ریچاردام، ترجمه عامل محرابی،۱۳۸۳،ص۱۲۸).
به دلایل ذیل شناخت ویژگی¬های روان¬شناختی و شخصیتی کارآفرینان از اهمّیت ویژه¬ای برخوردار می¬باشد.
۱- شناخت افراد مستعد کارآفرینی:
برای چنین شناختی باید ویژگی¬های مرتبط با کارآفرینی را شناسایی کرد. داشتن ویژگی¬های خاص روان¬شناختی و شخصیتی از ملزومات کارآفرینی است توسعه کار آفرینی نیازمند تربیت افراد کار آفرین می‌باشد. در سرتاسر دنیا مراکز مختلفی برای آموزش و آماده کردن افراد جهت کارآفرینی وجود دارد. یکی از راههای سریع در آموزش کارآفرینی اینست که افرادی را که بصورت بالقوه از روحیه کارآفرینی برخور می-باشند شناسایی نموده و سپس امکانات لازم را جهت به فعلیت رساندن آنها را فراهم ¬نمایند.
۲- توسعه و تشویق بینش کارآفرینی:
در تربیت کارآفرین دو عامل مدّ نظر می‌باشد؛ که یکی ازاین عوامل رویکرد شناخت ویژگی¬های روان¬شناختی و رفتار کارآفرینانه فرد می¬باشد. در این دیدگاه، ویژگی¬های کارآفرینان را برای فرد بیان کرده و راه‌های کسب این توانمندی‌ها و ویژگی¬ها را به او نشان می‌دهند تا فرد تشویق شود و با کسب توانایی‌های فردی دست به فعّالیت‌های کارآفرینانه بزند. به عبارتی با این عامل، بذر را تقویت می‌کنند و با شیوه‌های اصلاح نباتات کاری می‌کنند که این بذر در هر خاک و شرایط سخت جوی رشد کند و بتواند در عرصه رقابت دوام آورده و پایدار بماند (سعیدی کیا،۱۳۸۲،ص۱۳۳).
۳- ساخت وتهیه آزمونهای روان شناختی معتبر در زمینه کارآفرینی:
برای ساخت یک آزمون معتبر در زمینه کارآفرینی باید از ویژگیهای مؤثر در این امر اطلاع داشته باشیم.
دلائل ضرورت تهیه آزمونهای کارآفرینی:
۱-۳ امروز یکی از مهمترین اولویتهای حرفه¬ای شناخت کارآفرینان بالقوه می¬باشد. چراکه این افراد را می-توان با سرمایه گذاری اندکی به کارآفرینان موفقی تبدیل نمود.
۲-۳ شناخت افرادی با ویژگیهای کارآفرینی برای سازمانها و شرکتها یک امر حیاتی است. زیرا با شناسایی این افراد و قرار دادن آنها در جایگاه مناسب می¬توان میزان بهره وری سازمان را بسیار بالا برد. برعکس اگر چنین افرادی شناسایی نشوند و همانند سایرین با آنها برخورد شود نه تنها در پیشبرد اهداف مؤثر نمی¬باشند بلکه به صورت ناخودآگاه به مانع تبدیل می¬شوند. با یک آزم

ون مناسب به راحتی می¬توان چنین افرادی راشناسایی نمود.

۴- مشاوره کارآفرینی:
توجه به مشاوره کارآفرینی یک ضرورت جدی در امر توسعه کارآفرینی می¬باشد. یک مشاور کارآفرینی باید به صورت کاملاً تخصصی از ویژگیهای فردی موثر در امرکارآفرینی اطلاع داشته باشد. این امر مستلزم شناخت ویژگیهای موثر درکارآفرینی است.
شکل گیری مشاوره روان شناختی کارآفرینی بنا به دلائل ذیل ضروری می¬باشد.

۱-۴ بسیاری از افراد دست به فعّالیت کارآفرینانه می¬زنند، امّا متأسفانه تعداد کمی موفق می¬شوند. پس اگر مشاورین متخصص در امر مشاوره روانشناختی با گرایش کارآفرینی وجود داشته باشند، می¬توانند تأثیر گذار باشند. و میزان موفّقیت تلاشهای کارآفرینانه را افزایش دهند.
۲-۴ بسیاری از کارآفرینان در زندگی حرفه¬ای خود دچار مشکل می¬شوند و ممکن است روند فعّالیت آنها را سد نماید. در این لحظات وجود مشاوری که به کارآفرینی نیز آگاه باشد. بسیار می¬تواند مثمر ثمر باشد.
۳-۴ با توجه به مدل رشد کارآفرینی که در این تحقیق ذکر شده است. ممکن است که کارآفرین در هر مرحله¬ای از این رشد دچار مشکل شود و از ادامه فعّالیت منصرف شود امّا با وجود یک مشاور آگاه به این تحول و مسائل مربوط به آن، می¬تواند کارآفرین را در این مسیر یاری و هدایت نماید.

۵-توجه به این ویژگی¬ها در تدوین متون و منابع آموزشی کارآفرینی :
این امر زمانی محقق می¬شود که این ویژگیها قبلاً شناسایی شده باشند. مدتی است که تشکیل کارگاهای آموزشی در زمینه کارآفرینی بسیار رایج شده است، زمانی این کارگاها بیشترین بازدهی را خواهند داشت، که به این ویژگی¬ها توجه شود.

فرضیه های پژوهش
در پژوهش حاضر فرضیه¬های زیر آزمون شده¬اند.
فرضیه اصلی:
بین کارآفرینان و افراد عادی از لحاظ ویژگیهای شخصیتی و روان شناختی تفاوت وجود دارد .
فرضیه های فرعی:
۱- بین میزان هوش هیجانی کارآفرینان و افراد عادی تفاوت وجود دارد.
۲- بین میزان خلّاقیت کارآفرینان و افراد عادی تفاوت وجود دارد.
۳- بین میزان خودکارآمدی کارآفرینان و افراد عادی تفاوت وجود دارد.
۴- بین میزان خودپنداره کارآفرینان و افراد عادی تفاوت وجود دارد.
۵- بین منبع کنترل کارآفرینان و افراد عادی تفاوت وجود دارد.

متغیرهای پژوهش
متغییرهای پژوهش حاضر عبارتند از:
متغیرپیش بینی کننده:
متغیر پیش¬بینی¬کننده به متغیری گفته می¬شود که از طریق آن متغیر ملاک، تبیین یا پیش بینی می¬شود. متغیر پیش¬بینی¬کننده، متغیر پیش فرض است به این معنی که این متغیر مقدّمه و متغیر ملاک نتیجه آن است. متغیر پیش¬بینی¬کننده متغیری است که از پیش وجود دارد و

فرض شده است که بر متغیر ملاک تأثیر دارد.
در این تحقیق پنج ویژگی شخصیتی و روان شناختی مورد تحقیق، متغیر پیش¬بینی¬کننده می¬باشند که عبارتند از:
۱- خودپنداره ۲- خودکارآمدی
۳- منبع کنترل ۴- خلّاقیت
۵- هوش هیجانی

متغیر ملاک:
متغیری است که مشاهده یا اندازه گیری می¬شود تا تأثیر متغیر پیش¬بینی¬کننده برآن معلوم و مشخص شود.
در این تحقیق ویژگی و صفت کارآفرینی به عنوان متغیرملاک در نظر گرفته شده است.
ویژگی و صفت کارآفرینی (با توجه به این¬که هنوز ابزار استانداردی برای سنجش صفت کارآفرینی ساخته نشده است، لذا در این تحقیق از افرادی که به عنوان کارآفرین ازسوی مراکزی نظیر: سازمان همیاری اشتغال، شرکت گسترش کارآفرینی وابسته به سازمان گسترش نوسازی صنایع ایران، موسسه پژوهشی خانه پژوهش نواندیش، نشریه انجمن کارآفرینان شناخته شده¬اند، استفاده شده است.

متغیر کنترل:
متغیرهای کنترل به عواملی گفته می¬شوند که تأثیر آنها بر متغیر وابسته (ملاک) توسط پژوهشگر خنثی یا حذف می¬شود (دلاور،۱۳۷۹،ص۴۵).
متغیرهای کنترل در این تحقیق عبارتند از: سن جنس و میزان تحصیلات.
این متغیرها به دو شیوه در این تحقیق کنترل شده-اند:
الف: انتخاب گروه افراد عادی متناسب با گروه کارآفرینان از لحاظ متغیرهای فوق. (شیوه همتا نمودن)
ب: شرکت کنندگان به طور مستقل در هر گروه و بر اساس متغیرهای فوق طبقه بندی شدند، سرانجام تحلیل داده¬ها مبنی بر تأثیر متغیرهای فوق بر نتایج آزمونها مورد ارزیابی قرار گرفت.
تعاریف نظری و عملیاتی اصطلاحات (مورد تحقیق)
کارآفرینی :
تعریف نظری:
فرآیند خلق چیز (کالا یا خدمات) جدید و با ارزش است با اختصاص زمان و تلاش لازم، در نظر گرفتن ریسکهای (خطر پذیری) مالی، روانی و اجتماعی، و رسیدن به رضایت فردی و مالی و استقلال (هیسرچ وپیترس، ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳،ص۱۰).

تعریف عملیاتی:
ویژگی که به واسطه آن افرادی از جمله افرادی که در این تحقیق مورد ارزیابی قرار گرفته¬اند، از سوی مراکز ذیصلاح بعنوان کارآفرین معرفی شده¬اند.
کارآفرین :
تعریف نظری:
کارآفرین کسی است که توانایی آن را دارد تا فرصت‌های کسب و کار را ببیند و آنها را ارزیابی کند، منابع لازم را جمع‌آوری و از آنها بهره‌برداری کند؛ و عملیات مناسبی را برای رسیدن به موفّقیت پی‌ریزی نماید (مردیث و همکاران، ترجمه نبی-ئیان،۱۳۷۱،ص ۱).
تعریف عملیاتی:
در این تحقیق کارآفرین کسی است که از سوی یک از سازمان¬ها و شرکت¬های ذیل: سازما

ن همیاری اشتغال فارغ التحصیلان جهاد دانشگاهی، کمیته دومین جشنواره کارآفرینی مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف، شرکت گسترش کارآفرینی وابسته به سازمان نوسازی صنایع ایران به عنوان کارآفرین شناخته شده باشند.
خلّاقیت
تعریف نظر ی:
پاپالیا (۱۹۹۸) خلّاقیت را توانایی دیدن چیزها در یک نظر نو و غیر معمولی می¬داند، دیدن مشکلاتی که هیچ کس دیگر امکان تشخیص موجود بودن آنها را نمی-دهد، سپس ارایه رهیافت¬های جدید، غیر معمولی و اثر بخش می¬داند (آقایی،۱۳۷۷،ص۱۷).

تعر یف عملیاتی:
در این پژوهش منظور از خلّاقیت نمره حاصل از اجرای آزمون سنجش خلّاقیت عابدی می¬باشد.
خودپنداره
تعریف نظری : “
باور و پندار فرد نسبت به خودش، نگرش او نسبت به خود در مورد اینکه چگونه فردی است، چه ویژگی‌هایی دارد و نیز نگرش فرد نسبت به ویژگی‌های برجسته خودش”(کوپر اسمیت و فولدمن، ۱۹۷۴، به نقل از خاطری،۱۳۸۴).
تعریف عملیاتی:
در این پژوهش منظور از خود پنداره نمره¬ی حاصل از اجرای آزمون خود پنداره راجرز می¬باشد.
منبع کنترل :
تعریف نظری :
عقیده فرد نسبت به اینکه وی تحت کنترل وقایع خارجی یا داخلی می¬باشد را مرکز کنترل می¬نامند (هورنادی وآبود به نقل احمدپور،۱۳۸۰).

تعریف عملیاتی:
در این پژوهش منظور از مکان کنترل نمره¬ی حاصل از اجرای آزمون مکان کنترل راتر می¬باشد.
خود کارآمدی
تعریف نظری :
درنظام بندورا، منظور از خودکارآمدی، احساس¬های شایستگی، کفایت، و قابلیت در کنار آمدن با زندگی است (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۴۶۶).
تعریف عملیاتی:
در این پژوهش منظور از خودکارآمدی نمره¬ی حاصل از اجرای مقیاس خودکارآمدی شرر و همکاران می باشد.

هوش هیجانی:
تعریف نظری:
گلمن (۲۰۰۱) هوش هیجانی را مهارتی می¬داند که دارنده آن می¬تواند از طریق خودآگاهی، روحیات خود راکنترل کند؛ از طریق خود مدیریتی آن را بهبود بخشد؛ از طریق همدلی، تاثیر آنها رادرک کند و از طریق مدیریت روابط به شیوه ای رفتار کند که روحیه خود ودیگران را بالا ببرد (خائف الهی، دوستار،۱۳۸۲،ص۵۴).
تعریف عملیاتی:
هوش هیجانی توانایی است که در این تحقیق توسط پرسشنامه هوش بهر هیجانی بار- اون مورد سنجش قرار گرفته است.

((اگر کار تفریح باشد، زندگی لذّت بخش است و اگر
وظیفه باشد، زندگی بردگی است)) “ماکسیم گورکی”
مقدّمه
شناسایی و پرورش صفات کارآفرینی، کمک بسیار بزرگی برای هر کاری که انتخاب کنید، می‌باشد، چه این کار، کارآفرینی باشد چه هر شغل دیگری. زمانی تصور می‌شد که کارآفرینان به جای ساخته شدن، متولّد می‌شوند. صفات آنها به قدری نادر و خاص بود که در هر جایی یافت نمی‌شد. امروزه، شواهد کافی موجود است که نشان دهد صفات کارآفرینی می‌تواند در نتیجه آموزش دوران کودکی، استقلال، به خود متّکی بودن و در معرضِ ارزشهای فرهنگی مرتبط با کار و صنعت قرار گرفتن، پرورانده شود (سالازار و همکاران ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۵۳).

کار آفرینی چیست؟
کارآفرینی عبارتست از؛ فرایند کشف و برنامه ریزی عنصر وجودی (خود واقعی) خویشتن در عرصه فعّالیت حرفه¬ای، جهت دست یابی به خود شکوفایی (پژوهشگر).
کارآفرینی عبارتست از فرآیند ایجاد ارزش از راه تشکیل مجموعه منحصر به فردی از منابع به منظور بهره گیری از فرصتها (احمدپور،۱۳۸۰).

جفری تیمونز کارآفرینی را ایجاد کننده یک چیز ارزشمند از هیچ می¬داند و کارآفرین کسی است که دارای قدرت درک بالا است و توان پیدا کردن خلأها و فرصتها را دارد، و می¬تواند در جامعه از طریق پرورش ایده و تبدیل فکر خود به یک محصول جدید اقدام به ارزش آفرینی از هیچ نماید. این ارزش میتواند یک ارزش اقتصادی، سیاسی و یا اجتماعی و حتّی فرهنگی باشد (سعیدی کیا،۱۳۸۴).
کارآفرینی یعنی: تشکیل تیمی از افراد با مهارتها و استعدادهای مکمّل و مشاهده فرصت¬ها در شرایطی که دیگران تنها هرج و مرج، ‌تناقض، ‌تضّاد و ابهام را متوجه می¬شوند و همچنین مستلزم یافتن دستیابی و کنترل منابع برای دنبال نمودن فرصت می¬باشد (احمدپور،۱۳۸۰ص۲۴).
مک¬کله¬لند تعریف گسترده¬تری از کارآفرینی بیان می-کند و فرایند کارآفرینی را فراتر از شغل و حرفه، بلکه یک شیوه زندگی تعبیر می¬نماید به طوری که خلّاقیت و نوآوری، عشق به کار و تلاش مستمر، پویایی، مخاطره پذیری، آینده نگری، ارزش آفرینی، آرمان-گرایی، فرصت¬گرایی، نیاز به پیشرفت، مثبت اندیشی، زیر بنا و اساس زندگی کارآفرینانه می¬باشد، در این زندگی شکست مفهومی ندارد به جز این که پلّه¬ای باشد برای بالا رفتن، موقعیتی برای آموختن، تصور ناقصی از واقعیت، ابهامی که در هدف وجود دارد، واقعه¬ای که هنوز فواید آن تبدیل به سود نشده است. در این زندگی پول، انگیزه اصلی و اولیّه فعّالیت¬های اقتصادی نیست، بلکه معیاری برای سنجش میزان موفّقیت فرد محسوب می¬شود. در زندگیِ کارآفرینانه، هدف اصلی از کار و فعّالیت ارضاء

حس کنجکاوی، تحقّق بخشیدن به آرمانها، آزاد سازی انرژی¬های ذهنی و تبدیل آنها به ایده¬های عملی و در نهایت خلق ارزش است و همه چیز تحت الشعاع آرمان شخص قرار می¬گیرد (صمد آقایی، ص۱۳۷۸).
کارآفرینی ویژگی فردی است، که؛ با عزمی راسخ و با وجود موانع بسیار در رساندن یک محصول یا ارائه خدمت جدیدی به بازار، فرایند نوآوری را با موفّقیت هدایت می‌کند (قاسم زاده/ نقل از سعیدی

کیا،۱۳۸۲ص ۹۶). خلاصه مطلب این که، کارآفرینی چیزی بیش از ایجاد کار است. گرچه این امر به طور قطع، یکی از وجوه مهم آن است، ولی تصویر کاملی از¬ کارآفرینی ارائه نمی‌دهد. خصوصیاتی همچون جستجو به دنبال فرصت¬ها، به جان خریدن خطرات، و اصرار در تحقّق پیوستن ایده‌ها در مجموع دیدگاه خاصی را تشکیل می‌دهند که کارآفرینان را به تصویر می‌کشند (دانلد اف، ریچارد ام. ترجمه عامل محرابی،۱۳۸۳،ص۲۲).
کارآفرینی فرایند خلق ارزشها است. کارآفرین با عمل خود سه ارزش را خلق می¬کند.
۱- ارزش اقتصادی(ثروت): کارآفرینی فرایند خلق و توزیع ثروت در اجتماع است.
۲- ارزش اجتماعی: کارآفرین با کار خود از یک سو به تقاضا های افراد اجتماع جواب می¬دهد و از سوی دیگر با خلق ثروت، رفاه و آسایش را به اجتماع ارزانی می¬دارد و اینها خود ناشی از حس احترام و ارزش برای دیگران می باشد. یک کارآفرین موفق به خاطر کمک¬هایی که به جامعه می‌کند از جمله ایجاد مشاغل و تولید کالاها و خدمات، و از اعتباری که به دست می‌آورد، لذت می‌برد (سالازار و همکاران، ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۳۱). اگر نتوان گفت که انگیزه اوّلیه کارآفرینی پاسخ به نیازهای اجتماعی است، امّا تداوم کارآفرینی وابسته به این امر می¬باشد.
۳- خلق معنای زندگی: مکتب معنی درمانی (فرانکل ) برای معنا بخشیدن به زندگی سه راه را پیشنهاد می‌کند یکی از این راهها عبارتست از؛ خلق چیزی در جهان. که کارآفرینی این فرایند را فراهم می¬کند.
تقریباً در همه تعاریف کارآفرینی، این توافق وجود دارد که در مورد رفتاری بحث می¬کنیم که: ۱)

پیشگام است. ۲) ساز وکارهای اجتماعی و اقتصادی را برای تبدیل منابع و موقعیت¬ها به وضعیت عملی، سازماندهی یا سازماندهی مجدّد می‌کند. ۳) با مخاطره و شکست همراه است (هیسرچ و پیترس ، ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳ ،ص۹).
کارآفرین کیست؟
کسی که با قبول مخاطرات احتمالی سرمایه ی خود را در کارهای تولیدی به کار می¬اندازد و کار ایجاد می-کند، کارآفرین یا کارکیا می¬نامند (CD فرهنگ لغت شش جلدی، آریا نپور، نسخه صادراتی).
کارآفرین شخصی است که ارزش فرصت¬های پیرامون خود را درک می¬نماید و یک چیزی را خلق و یا در آن تغییراتی ایجاد می¬نماید (جانگ،۲۰۰۴).
کارآفرینان، کسانی هستند که در محل کار خود فراتر از هنجار و عرف می¬درخشند و در کار از دیگران پیشی می¬گیرند¬ (کراس و تراوگلن ۲۰۰۳).
کارآفرین: فردی است که ریسکها را می‌پذیرد و کار جدیدی را آغاز می‌کند (هیسرچ و پیترس،

ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳،ص۵)
کارآفرین فردی که مسئولیت اولیهی [وی] جمع آوری منابع لازم برای شروع کسب و کار است و یا کسی که منابع لازم برای شروع یا رشد کسب و کاری را بسیج می¬نماید و تمرکز او بر نو آوری و توسعه فرایند، محصول یا خدمات جدید می باشد (احمد پور۱۳۸۰).به نقل از احمدپور،۱۳۸۰،ص۱۹).
بازارها را یکپارچه و مرتبط سازد .
خلأ ها و شکافهای بازار را پر نماید .
با صرف وقت ، خود را درگیر تغییرات ساختاری و سازمانی نماید .
کلیه عوامل را برای تولید و بازاریابی یک محصول مهیّا نماید .
تراپ مان و مورنینگ استار در کتاب نظام¬های کارآفرینانه (۱۹۹۰) بیان می¬نمایند که: کارآفرین یعنی ترکیب متفکّر با مجری، کارآفرین فردی است که فرصت ارائه یک محصول، خدمات، روش و سیاست جدید یا راه تفکّری جدید برای یک مشکل قدیمی را می¬یابد (احمدپور،۱۳۸۰ص۲۳).
از نظر پالمر کارآفرین کسی است که یکی از فعّالیتهای زیر را انجام دهد (احمد پور،۱۳۸۰).
۱- ارائه روشی جدید در فرایند تولید
۲- گشایش بازاری تازه
۳- یافتن منابع جدید ایجاد هرگونه تشکیلات جدید درصنعت
تاریخچه کارآفرینی:
بحث کارآفرینی از ابتدای دوران زندگی بشر تاکنون وجود داشته و به دلیل وجود «عامل تغییر» در آینده نیز مطرح خواهد بود. امّا نخستین گامها جهت شناخت و تبیین درست مفهوم کارآفرینی در قرن ۱۶ برداشته شد و در بطن تئوری‌های اقتصادی تبلور یافت. اندیشمندان اقتصادی نقش‌های کارکردی و متعدّدی را برای کارآفرینان مطرح ساختند و آنها را از سطح معامله‌گر و واسطه تا حد مالک، نوآور و تصمیم گیرنده معّرفی کردند (قائم پناه،۱۳۸۱،ص۲۵).
پیدایش مفهوم نظری کارآفرینی با گسترش وسیع این اصطلاح همزمان بوده است واژه (entrepreneur) کارآفرین واژه‌ای فرانسوی است و ترجمه تحت الفظی آن «واسطه» یا «دلّال» است. نمونه قدیمی اولین تعریف کارآفرین در مفهوم واسطه مارکوپولو است. وی تلاش کرد با خاور دور روابط تجاری برقرار کند. مارکوپولو، به عنوان واسطه، باید با فرد پولداری (به بیان امروز طلایه‌دار سرمایه‌گذار در فعّالیت کارآفرینانه) برای فروش کالاهایش قرارداد می‌بست (هیسرچ و پیترس، ترجمه فیض بخش و تقی¬یاری،۱۳۸۳،ص۵). در قرون وسطی، اصطلاح کارآفرین هم برای بازیگر و هم برای شخصی که طرحهای تولیدی بزرگ را اداره می‌کرد به کار می‌رفت. در این‌گونه طرحهای تولیدی بزرگ، چنین فردی هیچ ریسکی نمی‌کرد، بلکه صرفاً طرحی را با استفاده از منابع اماده، که معمولا به وسیله دولت تهیّه می‌شد، مدیریت می‌کرد. کارآفرینان در قرون وسطی عموماً از بزرگان بودند. برقراری ارتباط مجدّد بین ریسک و کارآفرینی در قرن هفدهم شکل گرفت، ‌به طوری که کارآفرین به شخصی اطلاق می‌شد که به منظور عرضه خدمت یا تهیه محصولات مقرّر با دولت قرارداد می‌بست. از آنجا که قیمت قرارداد ثابت بود، نتیجه سود یا زیان از آنِ کارآفرین بود. یکی از کا‌رآفرینان فرانسوی این دوره جان لا بود که مجوز تاسیس بانک سلطنتی را دریافت کرد. کانتیلو

ن یکی از نخستین نظریه‌ها را در مورد کار آفرینی عرضه کرد و به همین دلیل برخی او را بنیانگذار این واژه می‌شناسند. او کارآفرین را فردی می‌داند که اهل ریسک باشد و بنا بر مشاهداتش؛ ریسک،‌ شاملِ حال بازرگانان، کشاورزان، صنعتگران و سایر مالکان شخصی‌ای می‌شد که «به قیمت معلوم می‌خریدند و به قیمت نامعلوم می‌فروختند، از این‌ رو در معرض خطر بودند». سرانجام،

در قرن هجدهم، بین صاحب سرمایه و فردی که به سرمایه نیاز دارد تفاوت گذاشته شد. به بیان دیگر، کارآفرین از تامین‌کننده سرمایه (به بیان امروز سرمایه‌گذار فعّالیت کارآفرینانه) متمایز شد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، غالباً کارآفرینان را از مدیران تمایز نمی‌دادند و عموما از جنبه اقتصادی به آنها نگاه می‌کردند (هیسرچ وپیترس،ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳ ص۶و۷). در نیمه اوّل قرن بیستم، شومپیتر، اقتصاد¬دان و نظریه‌پرداز اجتماعی، مطالب گسترده‌ای پیرامون کارآفرینی و تأثیر آن بر اقتصاد نوشت. بعد از شومپیتر ، محقّقان زیادی مباحث کارآفرینی را دنبال کردند. پیتر دراکر -¬ پیر مدیریت- در سال ۱۹۸۵ کتابی پیرامون اصول نو‌آوری و کارآفرینی نوشت (بوشهری۱۳۸۴). در اواسط قرن بیستم، نظریه کارآفرین نوآور پایه‌‌‌ریزی شد. کارآفرین نوآور: شخصی است که چیزی بدیع را اماده بهره‌برداری می‌کند (هیسرچ و پیترس، ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳،ص۸). در آخرین دهه‌های قرن بیستم، با رونق تکنولوژی اطلاعات، سر فصل دیگری در مبحث کارآفرینی تکنولوژیک پدید آمد. کار‌آفرینانی چون بیل گیتس، مفهوم تخریب خلّاقانه‌ی شومپیتر را با تکیه بر تکنولوژی اطلاعات به تصویر کشیدند. در سال‌های اخیر، رشد کارآفرینی تکنولوژیک بر مبنای تکنولوژی اطلاعات به حدّی بوده‌است که برخی صاحب ‌نظران، اطلاق ‹‹عصر کارآفرینی›› به عصر حاضر را ناشی از همین رویداد می‌‌دانند (بوشهری۱۳۸۴).
رویکردهای مهم به کارآفرینی :
رویکرد اقتصادی.

رویکرد روانشناختی.
رویکرد اجتماعی- فرهنگی.
رویکرد رفتاری.
۱- رویکرد اقتصادی به کارآفرینی :
کارآفرین و کارآفرینی اولین بار مورد توجه اقتصاد دانان قرار گرفت و تمامی مکاتب اقتصادی از قرن شانزدهم میلادی تا کنون به نحوی کارآفرینی را در نظریه¬های اقتصادی خود تشریح نموده¬اند (احمدپور،۱۳۸۰، ص۵ ). کارآفرینی در بطن تئوریهای اقتصادی تبلور یافت و از قرن نوزدهم تا دهه ۱۹۶۰ تنها اندیشمندان اقتصادی به آن می پرداختند که بعد از آن همراه به گرایش تحلیلهای اقتصادی به استفاده از شیوه های آماری و ریاضی، عملاً از تئوریهای اقتصادی حذف گردید (جنینگر ۱۹۹۴/ نقل از احمدپور،۱۳۸۰، ص۲۶ ). از نقایص این رویکرد آنست که اقتصاد دانان کانون توجه خود را تنها بر فضای اقتصادی کارآفرینی متمرکز می کردند و در نتیجه از ویژگیها و عوامل فردی و اجتماعی که بطور مثبت یا منفی بر فرد کارآفرین تأثیر می گذارد، غافل بودند. هیچ جایگاهی را برای این ویژگیها در نظریه¬های خود در نظر نمی¬گرفتند، و از ارائه مدلی اثر بخش برای سنجش آنها چشم پوشی نموده¬اند (احمدپور،۱۳۸۰ ،ص ۷۵)
۲- رویکرد ویژگی¬های شخصیتی به کارآفرینی :
با خارج شدن کارآفرینی از نظریه¬های اقتصادی، ‌همراه با پررنگ شدن نقش کارآفرینان در توسعه اقتصادی، روان¬شناسان با هدف ارائه نظریه¬هایی مبتنی بر ویژگیهای شخصیتی و همچنین با تفاوت قائل شدن بین کارآفرینان با مدیران و غیر کارآفرینان، به برّرسی ویژگیهای روان¬شناختی کارآفرینان پرداختند (فرن هام ،۱۹۹۴/ نقل از احمدپور۱۳۸۰).
همانطور که از نگرش پیشگامان این رویکرد پیداست، دورنمایه اصلی در این رویکرد بر اساس تفاوت قائل شدن بین کارآفرین با غیر کارآفرین بوده است و با فرض اینکه کارآفرینان دارای ویژگیهایی هستند که زیر بنای رفتار و موفّقیت آنان را شکل می¬دهد.
۳- رویکرد اجتماعی- فرهنگی به کارآفرینی :
با روی آوردن جامعه شناسان و دیگر اندیشمندان علوم مدیریت به مطالعه کارآفرینی، نظریه¬های اجتماعی– فرهنگی (تأثیر محیط و فرهنگ برفرد در اقدام به کارآفرینی ) و نظریه شبکه های اجتماعی شکل گرفت (احمد پور،۱۳۸۰،ص۳۰).
۴- رویکرد رفتاری به کارآفرینی :
با استفاده از رویکرد رفتاری، کارآفرینی را همچون فرآیندی معّرفی نمودند که سرانجام به ایجاد شرکتهای جدید می¬انجامد. از جمله مهمترین عوامل مورد برّرسی در رویکرد رفتاری می¬توان به تأثیرات محیطی و فرهنگی بر فرد و به عبارتی سابقه و تجربیات او اشاره نمود که عواملی همچون عوامل ذیل را در بر می گیرد (آمیت و دیگران به نقل از احمدپور،۱۳۸۰، ص۳۰ ).
۱- شرایط کودکی و تأ‌ثیر خانواده. ۲- الگوی نقش.
۳- تجارب شغلی. ۴- عدم قرارگرفتن درپایگاه اجتماعی.

۵- تحصیلات. ۶- مهاجرت.
علاوه بر این ۶ متغیر در اواخر۱۹۷۰ به بعد دو دسته دیگر از متغیرهای سازمانی و محیطی (اقتصادی- سیاسی ) نیز مورد توجه قرار گرفتند (احمدپور،۱۳۸۰،‌ص۳۰).
البته لازم به ذکر است که رویکرد رفتاری به واسطه جامعّیت خود، رویکرد ویژگیهای شخصیتی را نیز در بر می¬گیرد ( احمدپور ،۱۳۸۰،ص۳۰ ). در واقع، در این رویکرد به فعّالیت کارآفرین، دلایل و چگونگی تشکیل یک کسب و کار یا شرکت نو پا و یا فرایندی که طی آن شرکتهای جدید پا به عرصه وجود می¬گذارند توجه می¬شود ( کولر مایر ‌، به نقل از احمد پور،۱۳۸۰، ص۷۶ ).

وظایف کارآفرین
وظیفه کارآفرین عبارت است از اصلاح و متحّول ساختن الگوی تولید با بهره ‌‌‌برداری از اختراع یا ‌به طور عمومی‌تر امکان فنی امتحان نشده در تولید کالای جدید یا تولید کالای قدیمی به روشی جدید، بازگشایی منابع جدید برای دسترسی به مواد یا بازار جدید محصولات با سازماندهی صنعتی جدید (هیسرچ و پیترس، ترجمه فیض بخش و تقی¬یاری،۱۳۸۳،ص۸). کی یرلوف ( ۱۹۷۹) سه وظیفه اساسی را برای همه کارآفرینان موّفق تعیین کرده است (به نقل از احمدپور،۱۳۸۰ص۲۰).
۱- نوآوری ‌(کارآفرین باید فرصتهای تجاری ناشی از تغییرات در تقاضا و فناوری جدید را شناسایی کند) .
۲- سرمایه گذاری ( توانایی و تمایل به یافتن و فراهم کردن سرمایه مخاطره آمیز برای یک شرکت).
۳- مدیریت (هنگامی که شرکت تاسیس شده است).
به طور کلّی، هشت وظیفه برای کارآفرین وجود دارد:
۱- ازموقعّیتهای محیط آگاه می‌شود. ۲- برای استفاده از این موقعیتها خود را درخطر می‌اندازد.
۳- برای کار سرمایه‌گذاری می‌کند. ۴- نوآوریها را معّرفی می‌کند.
۵- کار و تولید را نظم می‌بخشد. ۶- تصمیم می‌گیرد.
۷- برای آینده برنامه‌ریزی می‌کند. ۸- محصولات خود را با سود می‌فروشد (سالازار و همکاران، ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۳۲).
هاری وظایف کارآفرین را به دو دسته تقسیم می‌کند: وظیفه اوّل، وظیفه اجرایی است. یعنی؛ مدیریت امور و رفع نیازهای افراد. وظیفه دوم رابط بودن است. یعنی: انتقال احساسات به دیگران. این وظیفه همراه با وظیفه اصلی در فعّالیت انسانی و اجتماعی موجب بالا رفتن شهرت و جایگاه کارآفرین می‌شود. کارآفرین باید سعی نماید تا حامل پیام دوستی، اعتماد، صداقت با مشتریان بوده و موجب تداوم روابط و همچنین موفّقیت شود (قائم پناه،۱۳۸۱).

انواع کارآفرینی
کارآفرینان را می¬توان از لحاظ شیوه عملکرد و زمینه عملکرد تقسیم بندی نمود:
۱-کارآفرینان از لحاظ شیوه عملکردی به سه شیوه عمل می¬کنند. به صورت مستقّل، سازمانی و شرکتی.
۱-۱ کارآفرین مستقّل( Entrepreneur):
فردی که مسئولیت اوّلیه وی جمع آوری منابع لازم برای شروع کسب و کار است و یا کسی که منابع لازم برای شروع و یا رشد کسب و کاری را بسیج می نماید و تمرکز او بر نو آوری و توسعه فرآیند ،‌محصول و یا خدمات جدید می باشد ( احمدپور،۱۳۸۰).
۲-۱ کارآفرین سازمانی((Intrapreneur:
پینکات درسال(۱۹۸۵)واژه (Intrapreneur) را ابداع نمود وکارآفرین سازمانی را فردی تعریف نمود که در سازمانهای بزرگ همچون یک کارآفرین مستقّل فعّالیت می¬نماید و فعّالیت وی ایجاد واحدهای جدید در سازمان، ارائه محصولات، خدمات و فرایندهای جدید می-باشد که شرکتها را به سوی رشد و سود آوری سوق می-دهد (احمدپور،۱۳۸۰،ص۱۳۶). شومپیتر عمده فعّالیتهای کارآفرینان سازمانی را شامل توسعه کالا و خدمات جدید، معّرفی روشهای جدید تولید، تشخیص بازارهای جدید، پیدا کردن منابع جدید و توسعه و بهبود سازمان می¬داند (صمدآقایی،۱۳۷۸،ص۲۰). از نظر گینزبرگ وگاث (۱۹۹۰) کارآفرین سازمانی کسی است که در زیر چتر یک شرکت؛ محصولات، فعّالیت¬ها و فناوری جدید را کشف و به بهره برداری می¬رساند (احمدپور،۱۳۸۰،ص۱۳۹).
۳-۱ کارآفرین شرکتی (Corporate Entrepreneurship):
شاپیرو (۱۹۸۰) کارآفرینی شرکتی یک مفهوم چند بعدی است که فعّالیتهای شرکت را متوجه

نوآوری محصول، نوآوری در فناوری، مخاطره پذیری و پیشگامی می¬سازد.
کاوین و سلیون (۱۹۹۶)کارآفرینی شرکتی به مفهوم تعّهد شرکت به ایجاد و معّرفی محصولات جدید، فرآیندهای جدید و نظام¬های سازمانی نوین می¬باشد (احمدپور، ۱۳۸۰، ص۱۴۰).
از نظرگاث و گینزبرگ (۱۹۹۰) کارآفرینی شرکتی دارای دو بعد است:
نوآوری به منظور ایجاد فعّالیت¬های جدید.

تأسیس واحدهای جدید.
۲-کارآفرینان از لحاظ زمینه عملکردی در سه زمینه عمل می¬کنند. اقتصادی، اجتماعی و سیاسی.
کارآفرینی اقتصادی:
کارآفرینی اقتصادی فرایندی است که کارآفرین از طریق خلّاقیت و نو آوری با چالش¬های حرفه¬ای خویش برخورد می¬کند. عموماً در این نوع کارآفرینی چالش¬ها ماهیت محیطی دارند.
کارآفرینی اجتماعی:
تأثیر کارآفرینی صرفاً به اشتغال و امور استخدامی منحصر نمی¬شود، بلکه تأثیرگذاری کارآفرینی مربوط به تمام لحظات زندگی روزانه است. پدیدهکارآفرینی برای این مقصود می¬تواند یک وسیله مفید باشد، در صورتی که آن را به عنوان یک راه آفرینش در نظر بگیرید (جانسون، ۲۰۰۲). . از جمله عرصه¬های مهم زندگی، عرصه اجتماعی است.
کارآفرینی اجتماعی فرایندی است که تغییراتی را در خدمات اجتماعی از طریق موارد ذیل جهت دست‌یابی به ارزش اجتماعی به وجود می‌آورد:
توجه به ایجاد سرمایه و ارزش اجتماعی.
به کار گیری نگرش‌های بازار مدار برای حل مسائل اجتماعی.
یافتن بازارها و فرصتهای جدید برای مأموریت غیر سودآور یا زمینه‌های حمایت نشده توسط نیروهای بازار. کارآفرین اجتماعی خلق کننده ارزش اجتماعی است (طالبیان،۱۳۸۱).
کارآفرینان اجتماعی به عنوان عاملان تغییر، ایفای نقش می‌کنند. که مهمترین این نقشها عبارتنداز: تطابق با مأموریت ایجاد و حفظ ارزش‌های اجتماعی (نه ارزش خصوصی)، شناخت و پی‌گیری فرصت‌های جدید در فعّالیت بدون توجه به محدودیت‌های وضع شده و ایجاد حس مسئولیت‌پذیری در قبال نهادهایی که در جهت ایجاد نتایج مؤثرند. به اعتقاد گریگوری دیس – از دانشگاه استنفورد، کارآفرینی اجتماعی شور و شوق یک رسالت اجتماعی را با بینش تجاری و بازرگانی ترکیب می‌کند (مقیمی،۱۳۸۲).
تفاوت کارآفرینی اجتماعی با کارآفرینی اقتصادی:
علیرغم شباهت بین کارآفرینی اقتصادی و اجتماعی، تمایزی اساسی بین این دو وجود دارد.

سازمان‌های کارآفرینانه اجتماعی متعهد به: «تغییر محیط‌شان هستند» و فقط تولید یک محصول یا خدمت به اندازه کافی برای اطمینان از کامیابی مالی‌شان قابل قبول نیست. اگر چه بعضی رهبران کارآفرینانه اقتصادی به تغییر اجتماعی کمک کرده‌اند، امّا این کار اغلب یک مأموریت ثانویه است و این در میان بعضی رهبران فناورانه (تکنولوژیک) مشاهده می‌شود که به بهبود کیفیت زندگی، به وسیله ایجاد و معّرفی محصولات فناورانه متعهداند (مقیمی،۱۳۸۲).
کارآفرینی سیاسی:
در این نوع کارآفرینی، کارآفرینان با تشکیل هوّیت حقوقی در قالب تشکّل¬ها و انجمن¬ها به

چالش¬های ملّی و حتّی بین المللی می¬نگرند. چالش¬ها در این سطح ماهیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارند. کارآفرینان در این سطح سعی می¬کنند بین دو نهاد سیاست و اقتصاد یک نوع تعادل و پویای ایجاد کنند که در سایه این تعادل اجتماع بتواند به مسیر رشد و بالندگی خود ادامه بدهد. عدم حضور کارآفرینان سیاسی، زمینه بروز روابط ناسالم در عرصه¬های سیاسی و اقتصادی را موجب می¬شود.
نقش و اهمّیت کارآفرینی
۱- توسعه اقتصادی:
«ژان باتیست سی» اولین کسی بود که بر نقش حیاتی کارآفرینان در جابجایی منابع اقتصادی بر اساس اصول بهره‌وری تأکید کرد (مقیمی، ۱۳۸۱، ص۱۳). «تئودورلتز» معتقد بود که عدم تعادل در یک اقتصاد پویا امری اجتناب‌ ناپذیر است، این عدم تعادل را نمی‌توان به موجب قانون یا سیاست عمومی برطرف کرد و یقیناً علم معانی و بیان هم نمی‌تواند آن را برطرف کند. تنها فعّالیت‌های کارآفرینانه است که با تخصیص مجدد منابع می‌تواند اقتصاد را به حالت تعادل بازگرداند (احمدپور، ۱۳۸۰، ص۶۱). کارآفرینان کماکان به لحاظ رهبری، مدیریت، نوآوری، کارآیی پژوهشی و توسعه‌ای، ایجاد شغل، رقابت، بهره‌وری و تشکیل صنایع جدید، سهم مهمی در رشد اقتصادی دارند (دانلد اف.ریچاردام ترجمه عامل محرابی،۱۳۸۳،ص۲۳).
۲- ایجاد تحرّک وپویایی در عرصه اجتماعی و اقتصادی:
«ژان باتیست سی» کارآفرینی را مختص فردی می‌‌دانست که منابع اقتصادی را از یک حوزه‌ی دارای بهره‌وری و سود پایین به حوزه‌ی دارای بهره‌وری و سود بالاتر منتقل می‌کرد (مقیمی، ۱۳۸۱، ص۱۳). اگر بتوان نیروی انسانی را یکی از منابع اقتصادی در نظر گرفت. شرکت‌های کارآفرین باعث جابجایی مشاغل می‌شوند و اشتغال را در حوزه ضعیف و مریض کاهش داده و به حوزه‌های پرتحرّک، خلّاق و پویا انتقال می‌دهند (سعیدی کیا،۱۳۸۲ ص۳۹).
۳- بسط وتوسعه عدالت اجتماعی:

کارآفرینی در مقیاس وسیع در جامعه از شکل‌گیری یک گروه کوچک مرّفه که انگشت شمارند و توسط کارشان روز به روز ثروتمندتر می‌شوند، جلوگیری می‌کند. اگر بر کار این گروههای کوچک نظارت نشود، محصولات به خصوصی را به انحصار خود درآورده و قیمت این کالاها و خدمات را به راحتی بر دیگران تحمیل می‌کنند. با وجود کارآفرینان بیشتر در یک زمینه، آنها خود یکدیگر را مور

د نظارت قرار داده و موجب تعادل یکدیگر می‌شوند ( سالازار و همکاران،ترجمه نطاق،۱۳۸۰ ،ص۱۹).
۴- کارآفرینی به عنوان یکی از طرق خود شکوفایی
در واقع کارآفرینی با توجه به ماهیت پویای خود زمینه ظهور برترین انگیزه وجودی انسان،که همان میل به خود شکوفایی است، را فراهم می¬کند. «ماکس‌وبر» در تعریف کارآفرینی می¬گوید: کارآفرینی یک فرآیند اجتماعی است که در آن کارآفرین با اشتیاق و پشتکار در کار، خویشتن خویش را پیدا می‌کند و از بند عادات و سنت‌های مرسوم رها می‌شود (احمدپور/ نقل از سعیدی کیا،۱۳۸۲ص۳۵). کارآفرینی عامل رشد و شکوفایی استعدادها و سوق دهنده به سوی خود شکوفایی است (کشتکاران. ۱۳۸۱ص۱۲۱). فرهنگ کارآفرینی بر بها دادن به خلّاقیت و نوآوری استوار است. بها دادن به خلّاقیت نه تنها در درازمدت باعث رشد و توسعه شرکت‌‌ها می‌شود، بلکه زمینه مناسبی را برای رشد و شکوفایی استعدادها و ظرفیت‌های انسانی فراهم می‌کند. و این شکوفایی خود بستر مناسبی برای رشد فضایل اخلاقی و معنوی در انسان‌هاست (فخرایی،۱۳۸۴). کارآفرین ناخودآگاه با ارضا کمال‌جویی اقتصادی خود می‌خواهد کمال جویی حقیقی و فطری خود را که رسیدن به کمال کمال¬هاست تحریک و ارضا کند. از آنجایی که کمال جویی اقتصادی بویی از کمال جویی حقیقی، فطری و مقدّس انسان برده است کارآفرینان نیز به انسانیت و کمال حقیقی انسان نزدیک‌تر هستند (صمدآقایی،۱۳۷۷،ص۲۶). افراد خودشکوفا، عمدتاً به خاطر پول، شهرت یا قدرت کار نمی‌کنند، بلکه به این خاطر که فرانیازها را ارضا می‌کند، توانایی‌های آنها را پرورش می‌دهد، و به آنها کمک می‌کند تا احساس خود را افزایش داده و آن را روشن کنند (شولتز ،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۳۵۲).
۵- رفع خلل، شکافها و تنگناهای بازار و اجتماع:
کارآفرینان با بهره‌گیری از نیروی حلّ خلّاق مسئله، ریسک‌پذیری، تحّمل ابهام، قادرند به زیرکی و ظرافت و سرعت هر چه تمامتر، تهدیدات و تنگناهای محیطی را تبدیل به فرصت کرده و در شرایط سخت مثل کمبود ارز، تورّم، جنگ و غیره؛ فرصتهای جدیدی را کشف و مورد بهره‌برداری قرار دهند

که هم به نفع خود و هم در نهایت منجر به رفع تنگناهای جامعه شود (صمدآقایی،۱۳۷۷،ص۲۸).
۶-کارآفرینی عرصه¬ای است که هر کسی می¬تواند لذت قهرمان بودن و ممتاز بودن را بچشد:
در عرصه کارآفرینی همه شرکت کنندگان شانس اوّل شدن را دارند و می¬توانند به درجه قهرمانی دست پیدا کنند. درهیچ عرصه دیگری برای افراد چنین امکانی وجود ندارد. زیرا بقیه عرصه¬ها تنها ظرفیت یک قهرمان را دارند. و به محض اینکه یکی به این مقام دست پیدا کرد، بقیه از آن محروم

می¬شوند. گرچه قهرمان بودن برای کارآفرین زیاد مهم نیست. امّا کارآفرینی همین شرایط را در زندگی برای کارآفرین فراهم می¬کند، و مسیر تفرّد را برای وی فراهم می کند.
۷- امروزه بیشتر مشاغل جدید را شرکت‌های کارآفرینی خلق می‌کنند:
کالاها و خدمات برتر، فن‌آوری نوین و پیشرفت‌ها عموماً از مراکز کارآفرینی نشأت می‌گیرند. (کوک،ترجمه تیموری،۱۳۸۲،ص ۱۵). کارآفرینی فرآیندی است که منجر به اشتغال مولّد پایدار می‌شود (سعیدی¬کیا،۱۳۸۲، ص۳۹). بدون شک هر فعّالیتی حرفه¬ای ابتدا توسط یک کار آفرین خلق شده است، و بعداً دیگران وارد آن حرفه شده¬اند. بدون شک اگر انسان روحیه کارآفرینی نمی-داشت، هیچ وقت تنوع شغلی به وجود نمی¬آمد.
۸- حفظ وایجاد ارزشهای مطلوب اجتماعی:
بر اساس نظر «وبر » کارآفرینان نقش بسیار مؤثری در ایجاد ارزشها و نجات جامعه از بند عادات و سنت‌های بی اساس و بی‌فایده امّا مرسوم ایفا می‌نمایند. کارآفرینان در اجتماع سبب پویایی و افزایش بهره‌وری شده و در سطح اجتماع ارزش کار را افزایش می‌دهند، و روحیه سعی و تلاش در بدنه جامعه را بالا می‌برند. کارآفرینان سبب تشویق جامعه به کارهای خلّاق و کارآفرینانه می‌شوند و همین امر سبب رشد و بالندگی در اجتماع می‌شود. زمانی که کارآفرینی به عنوان یک شیوه زندگی توسط اکثریت افراد یک جامعه پذیرفته شود، آن جامعه بسیار سریع توسعه می‌یابد (سعیدی کیا،۱۳۸۲ص۳۵و۳۶).
۹- ایجاد، توسعه وبکارگیری فن آوری:
در کشورهای بزرگ و پیشرفته، اهمّیت کارآفرینی فقط به خاطر مسئله ایجاد شغل نیست، بلکه دلیل اصلی این است که فعّالیت¬های اقتصادی کوچکی که در این کشورها به وجود آمده و رشد کرده¬اند، توانسته¬اند سهم عمده فناوری روز و در نتیجه ثروت و درآمد تمام دنیا را به خود اختصاص دهند. آمار نشان می¬دهد بیش از نود درصد این جهش¬ها که می¬توان از آن به انقلاب تکنولوژیکی تعبیر کرد، در شرکت¬های کوچک و متوسط و نه در سازمانهای بزرگ اتفاق افتاده است (هیسرچ و پیترز ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳،ص سه). کارآفرینی باعث رفع نیازها به کمک تکنولوژی‌های جدید می‌گردد. بسیاری از محصولات تکنولوژی‌های جدید خصوصاً در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات، در اثر فعّالیت‌های کارآفرینانه بوجود آمده‌اند. اکثر شرکت‌های فعّال در حوزه تکنولوژی مخصوصاً شرکت‌های مبتنی بر خلّاقیت و نوآوری که فناوری‌های جدید را خلق می‌کنند و اصطلاحاً درلبه فناوری فعّالند، شرکتهای کارآفرین هستند (اکرمی فر۱۳۸۳).

۱۰- جذب و هدایت سرمایه های اندک و سرگردان به چرخه اقتصاد ملی:
کارآفرینی راهی برای استفاده بهینه از منابع مالی خانواده و پس‌اندازهای شخصی ایجاد می‌کند که در غیر این صورت ممکن است صرف اهداف غیر مؤثر یا تجمل‌گرایی (مانند خرید اقلام وارداتی و لوکس) گردد (سالازار و همکاران، ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۱۹). این منابع مالی اندک و سرگردان در مقیاس ملی بسیار عظیم می باشد. ولی چون در میان جامعه پراکنده است هیچوقت بچشم

نمی¬آید. چنانچه این منابع توسط کار آفرینان سازمان دهی نشود. باعث ایجاد معضلات عظیم اقتصادی می¬شود. از جمله این معضلات تورّم پنهان (درهر فعّالیت اقتصادی زمانی که محاسبات مالی دقیق برآورد شده باشد می¬توان میزان دقیق تورّم از هرگردش مالی را حساب نمود. امّا چون این منابع پراکنده را نمی توان در محاسبات مالی به حساب آورد لذا باعث تورّمی می¬شود که قبلاً محاسبه نشده است) ایجاد مشاغل کاذب، ترویج فرهنگ دلالی و مصرف گرایی و; در نهایت فرهنگ عمومی و اخلاقی اجتماعی آسیب می بیند.
۱۱- کاهش فاصله ساختاری بین علوم،تکنولوژی و تولید:
با نگاهی به شکل صفحه بعد می¬توان درک نمود که یکی از عوامل عقب ماندگی کشورهای جهان سوم فاصله بین علوم، تکنولوژی و تولید است. شیوه ساختاری روابط بنیادین علمی- صنعتی در کشورهای پیشرفته و جهان سوم بشدت مغایرت دارد. روابط متقابل نهادهای بنیادین در کشورهای پیشرفته سیّال و دو سویه است، در حالی که این روابط در کشورهای جهان سوم منقطع و گسسته است و این بدان معنی است که حوزه هر نهادی بدون توجه به شرایط و موقعیت نهاد بنیادی دیگر، ادامه فعّالیت داده و از امکانات و پتانسیل همدیگر قادر به استفاده نیستند (حاج فتحعلی¬ها/نقل از آقایی،۱۳۷۷، ص ۱۳۲). برای کاهش این فاصله نیاز به حلقه¬های واسط می¬باشد. کارآفرینان بهترین گزینه مناسب برای این جریان می¬باشند. حلقه واسط بین علوم وتکنولوژی را کارآفرینان تکنولوژیکی می¬گویند. «شومپیتر» می‌گوید: دانش فنّی و تکنولوژی؛ به ثروت، رفاه اجتماعی و سود اقتصادی تبدیل نمی‌شود؛ مگر با وجود افراد کارآفرین و خلّاق (سعیدی¬کیا.۱۳۸۲،ص۱۲۷). کارآفرینان به عنوان عامل کلیدی، باعث یکپارچگی و سازگاری بازار و تکنولوژی می‌شوند و به این ترتیب مشکلات را همزمان با موانع مالی، اداری، مدیریتی و ساختاری برطرف می‌کنند (صمد آقایی،۱۳۷۸، ص۱۶۲). “ژان باتیست سی”صنعت بشری را به وظایف دانشمند، کارآفرین و کارگر تفکیک کرد. از نظر او این سه وظیفه در صنعت بشری اهمّیت یکسانی ندارند. طبق نظر “سی، در حالی که دانشمند (نظریه آفرین) و کارگر (مجری) نقش مهمّی در فرآیند تولید دارند، امّا این کارآفرین است که با بکار بستن نظریه و هدایت انجام امور، فرایند تولید را پیش می¬برد (احمد پور،۱۳۸۰،ص۴۵).

کشورهای جهان سوم

۱۲- ایجاد روابط مناسب ساختاری بین اقتصاد و سیاست:
در کشورهای جهان سوم سیاست و اقتصاد کاملاً بهم وابسته می¬باشند یعنی با کوچکترین تغییرات در مناسبات یکی از این دو مقوله دیگری نیز دچار تغییرات جدّی می¬شود. و اگر این حالت به تشدید برسد عواقب زیانبار آن غیر قابل پیش بینی و جبران می باشد. برای جلوگیری ازاین امر، نیاز به حلقه واسطی می¬باشد که بتواند ضربات ناشی از تغییرات هریک از مقوله¬های فوق را

کنترل و حساب شده به دیگری منتقل نماید. این حلقه واسط را می¬توان کارآفرینان سیاسی نامید. براساس مدل رشد کارآفرینی(ارائه شده توسط پژوهشگر)، کارآفرینی سیاسی در واقع نهایت رشد فرایند کارآفرینی در یک اجتماع است.
۱۳- جلوگیری ازپدیده فرار مغز ها وجذب نیروی انسانی متخصّص و مجرّب:

فرار مغزها که خصوصاً در فناوری‌های نو بیشتر رایج است، از نتایج ضعف کارآفرینی در کشورهای در حال توسعه است. بسیاری از نیروهای تحصیل کرده این کشورها، صرفاً علمی بار آمده و تربیت شده‌اند و باید توسط دیگران مدیریت شوند؛ افرادی هم که شخصیت کارآفرینی دارند بستر کارآفرینی را در این کشورها نمی‌یابند. جالب اینکه تمرکز کشورهای توسعه‌ یافته بیشتر بر فعّالیت‌های کارآفرینانه تربیت نیروهای داخلی خود در این حوزه است و از این طریق نیروهای متخصص خارجی را بکار می‌گیرند و در راستای اهداف خود از آنان بهره‌برداری می‌کنند. کارآفرینان می‌توانند مشاغلی در لبه تکنولوژی برای متخصصین داخل کشور ایجاد کنند و در اثر رضایت شغلی که بوجود می‌آورد علاوه بر کلیه مزیت‌های کارآفرینی از فرار مغزها نیز جلوگیری نماید (اکرمی فر،۱۳۸۳).
۱۴- حفظ حسّ ارزشمند بودن، در طول حیات:
احساس مفید بودن، از مهمترین ضروریات زندگی محسوب می‌شود. مردان و زنان بسیاری با آغاز دوران بازنشستگی‌شان، به واسطه از دست دادن حسّ مفید بودن، دچار پژمردگی و رنجوری می‌شوند و زبان حالشان را می‌توان چنین توصیف کرد: اکنون که دیگر قادر به کسب درآمد نیستم، برای دیگران چه ارزشی دارم؟ (گراسمن،ترجمه چمن زار، ۱۳۷۸،ص۲۹). امّا در شیوه زندگی کارآفرینانه هیچگاه کارآفرین ازفعّالیت و چالش خواهی دست نمی¬کشد، و همواره احساس مفید بودن در او زنده است. اگرچه ممکن است یک کارآفرین بخاطر کهولت سن تا حدودی فعّالیت خود را در عرصه حرفه¬ای (صرفاً کار یدی) کاهش دهد، در این زمان تازه امکان بیشتری پیدا می¬کند که به چالش های وجودی خویشتن توجه نماید، و به پروسه کارآفرینی در عرصه وجودی خویش بپردازد. به قول صمد آقایی به جان آفرینی روی می¬آورد.
۱۵- بهبود کیفیت زندگی، ابداع و توسعه کالاها و ایجاد خدمات جدید:
بهبود کیفیت زندگی، کشف نیازها، ابداع و توسعه کالاها و ایجاد خدمات جدید از جمله ویژگی‌های کارآفرینان است که موجب بهبود دائمی استانداردهای زندگی و موارد متعدد دیگر می‌شود (بهزادیان نژاد،۱۳۸۲،ص۱۰).
۱۶-کارآفرینی شرایط رشد و تقویت توانایی¬های شناختی و شخصیتی را فراهم می¬کند:
انسانی که کل زندگی خود را با انجام معدودی از کارهای ساده می‌گذراند و اثرات آن کارها بسیار مشابه به هم هستند، هیچ فرصتی نمی‌یابد که آموخته‌های جدید کسب کند و یا روشهای کاری جدید خود را صرف مشکلاتی کند که در آینده اتفاق خواهد افتاد. فردی که به طور طبیعی قدرت چنین کاری را از دست می‌دهد، بجای اینکه یک انسان آفریننده باشد به یک فرد کودن و نادان تبدیل می‌شود و این خصلت به سهولت در یک فرد بروز می‌کند(گوردن ای ،ترجمه غضنفری ویزدانی،۱۳۸۲،ص۱۵). هرزبرگ (۱۹۶۶) مانند مازلو، بر اهمّیت تجربه کاری در شغل، به عنوان تعیین کننده رشد روانی تأکید کرده است. در نظر هرزبرگ، مردم در حوزه‌ای، پرکار، راضی و از لحاظ روانی سالم هستند که کار برای آنان فرصتهایی را برای پیشرفت، شناخت، مبارزه‌جویی، مسئولیت‌پذیری و ت

رّقی یا یادگیری فراهم سازد (گوردن ای، ترجمه غضنفری ویزدانی،۱۳۸۲،ص۳۳).
ویژگیهای افراد کارآفرین:
افراد کارآفرین از ویژگی‌های شخصیتی خاصّی برخوردارند. مخاطره‌پذیری، نوآوری و خلّاقیت، مسؤلیت‌پذیری و اعتماد به نفس، توانایی ارتباطات قوی، واقع¬گرائی، هدف¬گرایی، تهاجمی بودن، تحمل ابهام و عدم قطعیت، خوشبینی و تعّهد و اعتقاد به مرکز کنترل درونی بخشی از ویژگی‌

های این افراد است (اکرمی فر،۱۳۸۳). از ویژگیهای بارز افراد کارآفرین می¬توان به خلّاقیت، نوآوری، ریسک پذیری، تحمّل شرایط ابهام، تحمّل شکست، پشتکار، کنترل درونی، اعتماد به نفس، انعطاف پذیری، دوراندیشی و استقلال طلبی و غیره اشاره کرد.
عده‌ای ویژگی‌های افراد کارآفرین را به صورت زیر دسته‌بندی می‌کنند: (کشتکاران،۱۳۸۱)
الف – خصوصیات ذهنی:
۱- کنجکاوی. ۶- دادن ایده‌های زیاد درباره یک مسئله.
۲- ارائه ایده‌های غیر عادی. ۷ – توجه جدی به جزئیات.
۳- روحیه انتقادی. ۸ – علاقه وافر به آزمایش کردن و تجربه کردن.
۴- نگرش مثبت نسبت به نوآفرینی.
۵- دقّت و حساسیت نسبت به محیط، به خصوص به نکاتی که در نظر دیگران عادی به شمار می‌روند.
ب – خصوصیات عاطفی:
۱- آرامش و آسودگی خیال. ۵- شوخ طبعی.
۲- دلگرمی و امید به آینده. ۶- اعتماد به نفس و احترام به خود.
۳- شهامت. ۷- توانایی برقراری ارتباط عمیق و صمیمانه با دیگران.
۴-علاقه به سادگی و بی تکلّفی در نوع لباس و جنبه‌های گوناگون زندگی.
خصوصیات اجتماعی:
۱- پیش قدمی در قبول و رویایی با مسایل.
۲- مسؤلیت پذیری و توانایی سازمان دادن به فعّالیت‌های گوناگون.
۳- قدرت جلب حسّ اعتماد و اطمینان دیگران.
ویژگیهای کارآفرینان (از نظر پژوهشگر):
۱- فرصت شناسی:
کرزنر (۱۹۶۹) معتقد است کارآفرینی یعنی آگاهی از فرصتهای سودآور و کشف نشده. زمانی که همه در محیط اطراف خود تناقض، هرج و مرج، نابسامانی می‌بینند فقط کارآفرین است که می‌تواند قاطعانه نسبت به موقعیت‌های محیط عکس‌العمل مناسب نشان داده و از فرصت‌ها استفاده کند یا حتی تهدیدها را به فرصت تبدیل کرده و به نفع خود و جامعه از آن بهره‌برداری نماید. دیگران ممکن است موقعیت را ببینند، بشنوند، یاد بگیرند و حتّی تا اندازه‌ای تجربه کنند امّا فقط کارآفرین از آن به نحو مطلوب استفاده کرده و آنرا تبدیل به یک موقعیت اقتصادی می‌کند (سعیدی¬کیا، ۱۳۸ص۳۲). بیشترین کارآفرینی و خصوصاً کارآفرینی‌های موفّقیت‌آمیز ناشی از یک انتخاب آگاهانه و هدفدار در فرصت‌های کارآفرینی است (حقایق،۱۳۸۱ص۱۱۹). کارآفرینان فرصت طلب و خالق فرصت¬هایی هستند که بتوانند از آنها استفاده نمایند (لیتونن/نقل از کراس و تراوگلن۲۰۰۳).
۳-توان تصمیم گیری:
داستان خارق‌العاده‌ای درباره‌ی یک کارآفرین بسیار موّفق وجود دارد. او در مقابل این سؤ

ال که چرا این قدر موّفق است گفته بود: «تصمیم‌گیری درست». سؤال بعدی این بود: «خوب چه طور می‌توانی درست تصمیم بگیری؟» پاسخ این بود: «تجربه» و بالاخره سؤال آخر: «چگونه تجربه به دست آورده‌ای» و پاسخ: «تصمیم‌گیری نادرست» (اسمیت ؛ترجمه هدایت،۱۳۸۲ ،ص۲۵۴)
عوامل بسیاری در موفّقیت و شکست یک کسب و کار تأثیرگذار هستند که بیشتر آنها غیر قابل کنترل و ناشناخته هستند. کارآفرین سعی می‌کند با تصمیمات مناسب و به موقع عوامل مثبت را افزایش داده و از تأثیر عوامل منفی جلوگیری نماید و برای مشکلات و مسائل غیر قابل پیش ‌بینی راه حل‌های مناسب ارائه دهد. کارآفرین در هر لحظه ممکن است چند تصمیم بگیرد که بدلیل شرایط ابهامی که وجود دارد این تصمیم‌ها نقش بسیار زیادی درصعود و نزول کسب و کار، کارآف

رین ایفا می‌نماید. شناخت خود از مهمترین عوامل در تصمیم گیری می¬باشد. اسمیت در این باره می¬گوید: تمام مطلب در تشخیص این که ما (چه کسی) هستیم و واقعاً چه چیزی برایمان مهم است شروع می‌شود. مجّهز به چنین سلاحی در شناخت خود، قادر خواهیم بود که از قدرت تفکر لیزری در لحظات تصمیم‌گیری استفاده نماییم (اسمیت؛ترجمه هدایت،۱۳۸۲،ص۲۴۷).
۳- توانایی برنامه‌ریزی وپیش بینی برای آینده:
بی‌چاره‌ترین انسان در دنیا فرد بینایی است که فاقد چشم‌انداز آرمانی است (هلن کلر/ نقل از اسمیت، ترجمه هدایت،۱۳۸۲،ص۱۱). رفتار کارآفرینان هدفمند بوده و توان زیادی را برای رسیدن به آن هدف صرف می‌نمایند. کارآفرینان می‌دانند به کجا می‌خواهند بروند، آنها تصور و دیدگاهی از آینده سازمان خود دارند. البته بسیاری از اوقات این تصوّر از ابتدا وجود ندارد و طی زمان شکل می‌گیرد که شاید کارآفرین مجبور به برنامه‌ریزی کوتاه مدت و مقطعی باشد ولی داشتن چنین دیدگاهی می‌تواند این برنامه‌های کوتاه مدت را در یک جهت برای رسیدن به هدف آرمانی کارآفرین هماهنگ نماید (هیسرچ و پیترز ترجمه فیض‌بخش وتقی یاری،۱۳۸۳). برنامه‌ریزی طولانی مدت و پیش‌بینی اوضاع آینده برای موفّقیت در تجارت، ضروری است (سالازار و همکاران،ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۵۸). یکی از بزرگترین دلایلی که ما را معمولاً از برنامه‌ریزی کردن باز می‌دارد ترس از تعهد و خویشاوند بسیار نزدیک آن ترس از شکست است (اسمیت،ترجمه هدایت،۱۳۸۲،ص۲۲۱).
۴-تیز فهمی:
«اسبورن» معتقد است که کلید ایده‌های خلّاق ناشی از سؤالات کلیدی بوده ‌است. بیشتر اختراعات انجام شده در جهان ناشی از یافتن همین سوالات کلیدی و تلاش برای یافتن جواب آنها بوده¬ است. کارآفرینان مهارت خوبی در پرسیدن سؤالات کلیدی دارند بطور مثال «برسیلوربرگ» که عضو تیم ایجاد کننده ویندوز بود می‌گوید «بیل گیتز» مهارت و توانایی فوق‌العاده‌ای در پرسیدن سؤالات کلیدی دارد (سعیدی¬کیا،۱۳۸۲،ص۵۴). کارآفرینان توانایی شناخت سریع و روشن شقوق مختلف مسئله را دارا هستند. توانایی فوق‌العاده در تصوّر و توانایی دیدن روابط اجزا در وضعیت‌های پیچیده دارند (صمدآقایی ،۱۳۷۷).
۵- مثبت اندیشی:
نگرش مثبت عبارت است از تجسّم اوّلیه ذهن از نکات مثبتی که ابتدا آن نکات را پرورش می¬دهیم (چپ¬من، ترجمه نظری۱۳۸۰،ص۱۷). برخورد مثبت بزرگترین دارایی برای تداوم توانایی‌های کارآفرینانه است (مردیث و همکاران ترجمه نبی¬ئیان،۱۳۷۱). بسیاری از افراد موفّق، هوش و ذکاوتی بسیار بالاتر از دیگران ندارند. با این حال، آنها به جایی رسیده‌اند که ما آنان را ”نابغه“ می‌خوانیم. مسلماً ذهن مثبت‌گرای این افراد، نیروی مغزی آنها را از نیروی مغز دیگران بیشتر نمی‌کند، بلکه کارآمدتر و در دسترس‌تر می‌گرداند. من وقتی با مردانی مثل هنری فورد، اندرو

کارنگی و توماس ای‌. ادیسون صحبت کردم در واقع، با اذهانی عاری از هر ترس یا شکی در تحقّق آمال و آرزوهایشان صحبت کردم (کوک، ترجمه تیموری.۱۳۸۲ص۲۵). نگرش مثبت حوزه ارتباطی شما را توسعه می¬بخشد (چپ من، ترجمه-نظری،۱۳۸۰،ص۲۵). از مزایایی مثبت اندیشی خلّاقیت می-باشد. زیرا ریشه خلّاقیت در نگرش مثبت است (چپ من،ترجمه نظری،۱۳۸۰،ص۲۱). نگرش مثبت دل جرات مواجه شدن با مشکلات را می¬دهد تا پیش از این که فرصت را از دست بدهیم و موقعیت از کنترل ما خارج شود، قدمی جهت رفع آن برداریم (چپ من،ترجمه نظری،

۱۳۸۰،ص۱۴).
۶- کارآفرین‌ها حساب شده ریسک می‌کنند:
کارآفرین‌ها از جنب و جوش کارهای بزرگ لذت می‌برند امّا دست به قمار نمی‌زنند. از ریسک پائین پرهیز می‌کنند زیرا جنب و جوشی ندارند، از ریسک بالا نیز پرهیز می‌کنند زیرا خواهان موفّقیت‌اند (مردیث و همکاران ترجمه نبی ئیان،۱۳۷۱ ص۲۷). کارآفرینان آنگاه که تصمیم به شرکت جستن در یک پروژه اقتصادی گرفتند، بسیار حساب شده و با دقّت فراوان عمل می‌کنند. هر چه را که ممکن باشد انجام می‌دهند تا شرایط را به سود خود برگردانند و غالباً بیهوده ریسک نمی‌کنند (دانلد اف.ریچاردام ترجمه عامل محرابی،۱۳۸۳،ص۱۳۷). کارآفرین از ریسکهای افراطی بخاطر ترس از نرسیدن به مقصد (کمال اقتصادی) و از کارهای معمولی و کم ریسک به خاطر دیر رسیدن به مقصد، گریزان است. لذا، کارهای با ریسک متوسط برای او جاذبه بیشتری دارد (صمدآقایی ، ۱۳۷۷،ص۲۹).
۷-حرکت در مسیرهای یک طرفه:
کارآفرین به صورت آگاهانه در مسیری گام می¬گذارد که یک طرفه است، و تنها به طرف جلو راه دارد. از این جهت کارآفرین این مسیر را انتخاب می¬کند که مبادا در میانه راه وسوسه شود و برگردد. ناپلئون هیل، می‌گوید: هرکس می‌خواهد در مسیر تازه‌ای به موفّقیت برسد، باید تمامی پل‌های پشت سر خود را خراب کند. چنین است که می‌تواند روحیه‌ای را حفظ کند که عشق به پیروزی نامیده می‌شود و لازمه هر موفّقیتی است (کوک،ترجمه تیموری،۱۳۸۲،ص ۲۸). در مصاحبه ای که با دکتر جهانگیری (یکی از کارآفرینان تهرانی) داشتم بیان نمودند: “همیشه خود را به صورت (خود خواسته) نسبت به دیگران بدهکار می¬کنم که مبادا از انگیزه ام در پیگیری کارهایم کم شود”.
۸- تجربه کاری متنوع:
آموزگار کارآفرین، تجارت شخصی است (کوک،ترجمه تیموری.۱۳۸۲ص۲۵). چارلز وال‌گری

ن، مؤسس یک فروشگاه زنجیره‌ای،‌ توصیه می‌کند: بزرگ‌ترین فرصت شغلی هر فرد معمولی، دقیقاً توسط کاری ایجاد می‌شود که به آن مشغول است (کوک،ترجمه تیموری.۱۳۸۲ص ۴۶). در مصاحبه¬های که با کارآفرینان داشتم، اکثر آنها بیان نمودندکه دارای تجارب متنوع حرفه¬ای بوده¬اند. و همین تجارب را زمینه ساز فعّالیت کارآفرینانه خود معّرفی نمودند. تجارب کاری، باورهای خودکارآمدی فرد را تحت تاثیر قرار داده و آن را بهبود می¬بخشد.

۹- قاطعیت در کار:
یکی از ویژگی¬های افراد کارآفرین داشتن قاطعیت در کار است. یعنی در پی¬گیری کار تا حصول نتیجه نهایی دست از کار نمی¬کشند. هیچ وقت در کارهایشان امروز و فردا نمی‌کنند، به سرعت تصمیم‌گیری می‌کنند، سرعت عمل، کلید موفّقیت¬شان است (صمدآقایی ،۱۳۷۷،ص۲۶). کارآفرینان در مواجهه با ناملایمات دارای قاطعیت و اراده هستند (تامپسون/نقل ازمقیمی،۱۳۸۱). “هایم و جین¬بر ” قاطعیت در کار را مستلزم داشتن پنج مهارت اساسی میدانند. ۱- جهت یابی جدی. ۲-توانایی انجام کار. ۳- کنترل اضطراب ها و ترس¬ها. ۴- روابط انسانی خوب در کار. ۵- هنر مذاکره و گفتگو. (هایم و جین بر، ترجمه چمنی،۱۳۷۵،ص ۳۸۷).
۱۰- ایجاد وحدت اضداد:
کارآفرینان افرادی هستند که می¬توانند ویژگی¬های متضادی را در درون خود تجربه نمایند. مثلاً می¬توانند درعین استقلال، وابستگی هم داشته باشند، و در محیط کار درعین جدّی بودن، شوخ طبع نیز با شند، ریسک پذیری در عین احتیاط و ; تفکّر خلّاق مستلزم حساسیتی بیش از حد (خصوصیتی کاملاً زنانه) و وابستگی به غیر و اتکای به خود (خصلتی کاملاً مردانه) است (بهمنی،۱۳۸۴). مفهوم وحدت اضداد را می¬توان در تحقیقات مک¬کنیون و بارون و همکارانش در ((انستیتوی ارزیابی و تحقیقات شخصیتها )) که در دانشگاه کالیفرنیا و برکلی موجود است دید. آنها دریافتند که افراد فوق العاده کسانی بوده¬اند که در آنِ واحد، دارای ویژگیهای مذکر و مونث، مستقّل و وابسته، دارای خودکارآمدی بیشتر و نیز پذیراتر و بارزتر نسبت به این ویژگیهای متضاد می¬باشند. این واقعیت در مطالعات متعددی درباره افراد خلّاق روشن شده است. تحقیقات ((بارون و مک کنیون)) نشان داده است که افراد بسیار خلّاق هم مذکرتر و هم مونث تر از همتایان کمتر خلّاق خود هستند و در تفکر خود مستقّل ترند ولی در عین حال از پیشنهادها و اطلاعات ارائه شده توسط دیگران با آغوش بازتر استقبال می کنند. آنان وفق¬پذیرتر و در عین حال خود رأی ترند. بیشتر اهل تفریح¬اند و نیز جدی تر و سخت کوش ترند. شوخ طبع تر و در عین حال عبوس ترند

(تورنس ۱۹۷۹/ نقل از آقایی،۱۳۷۷ ص ۴و ۲۲۳). اگر فرد از خودآگاهی مناسبی برخوردار نباشد، در موقعیت¬های که چنین تجارب متضادی را تجربه می¬کند، دچار اضطراب و نگرانی می¬شود، که خود نیز از عامل آن بی خبر است، و لذا به طور ناخودآگاه از پردازش تجارب متضاد دوری می¬کند، و به این شیوه با خود کنار می¬آید. امّا افرادی که از خودآگاهی مناسبی بر خوردار هستند می-دانند که چه تجاربی را تجربه می¬نمایند و لذا در هر موقعیت متناسب با آن وضعیت می¬توانند تجارب

متفاوت و متضادی را تجربه نمایند.

۱۱- انگیزه پیشرفت در حدّ بالا:
همه انسانها دوست دارند پیشرفت کنند. یک فرد عادی همانند یک کارآفرین علاقمند به پیشرفت است. امّا تفاوت در سبکهای برخورد با این مقوله و عامل انتظار پاداش موجب ایجاد تفاوت در میزان انگیز ه پیشرفت می¬شود. افراد معمولی پیشرفت در چندین هدف برایشان مطرح می¬باشد. و به صورت عرضی این اهداف را در کنار هم قرار می¬دهند. افراد عادی اکثر اوقات توان و انگیزه خود را بین اهداف مورد نظر تقسیم می¬کنند، یا بصورت متناوب هر از چند گاهی به یکی از اهداف توجه می¬نمایند. و در مورد اخیر، شخص همیشه در حالتی از اضطراب بسر می¬برد، زیرا زمانی که به یکی از اهداف مورد نظر توجه می¬کند، از اهداف دیگر باز می¬ماند و خود را مقصر می¬داند و لذا همیشه نگران است. امّا یک کارآفرین معمولاً اهداف خود را ترکیب می¬کند و در قالب یک هدف واحد آنرا پی گیری می¬کند، و یا اهداف خود را بصورت طولی در امتداد هم قرار می¬دهد، و کاملاً توان و انگیزه خود را برای رسیدن به آن اهداف (اهداف متمرکز شده) سرمایه گذاری می¬کند. برای تقویت انگیزه افراد، راه‌های مختلفی وجود دارد، امّا مهم‌ترین اصول در این زمینه همسویی هدف‌هاست (سعیدی کیا،۱۳۸۲ص۱۶۴). کارآفرینان با توجه به اینکه معمولاً از کنترل درونی برخوردار می¬باشند، لذا عامل پاداش و تشویق را در خود جستجو می¬کند، به همین خاطر از توانایی خود انگیزی بالایی بر خوردارند. امّا افراد عادی ممکن است که بیشتر به مشوّق¬های بیرونی توجه نمایند، و در نبود مشوّق¬های بیرونی دچار نقصان انگیزه شوند. اکثر مردم می‌توانند به هدف‌هایی برسند که مشابه همان چیزی است که «می‌خواهند» انجام دهند. امّا کارآفرین کسی است که می‌تواند خود را برانگیزاند تا در کار خود بازدهی چنان بالایی داشته باشد که «باید» داشته باشد (مردیث و همکاران ترجمه نبی ئیان،۱۳۷۱،ص۶۵). برخی از شواهد جالب، ارتباط بین سطح انگیزش پیشرفت و قابلیت سازندگی یک جامعه را نشان داده است. این شواهد بر این موضوع اشاره دارند که انگیزش پیشرفت می¬تواند پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیکی را تغذیه کند و موجب گسترش آن شود (دچارمز و مولر ،۱۹۶۲). آنهایی که انگیزه قوی پیشرفت ندارند غالباً تکالیفی را انتخاب می¬کنند، که امکان خطر در آنها کم یا زیاد است و از خودارزیابی واقع بینانه که برای تنظیم و طرح¬ریزی هدفهای معقول ضروری است اجتناب می¬نمایند (هک هاوزن، شمالت و اشنایدر ۱۹۸۵/نقل ازگیج ترجمه خوی نژاد،۱۳۷۴).
۱۲- تلاش و پشتکار قوی:
کارآفرین با توجه به اعتماد بالایی که به خود دارد، ناکامی¬ها را با بردباری تحمل می¬کند و به سعی و تلاش خود ادامه می¬دهد و تا نتیجه دلخواه را به دست نیاورد دست از تلاش نمی¬کشد. اکثر کارآفرینان رمز موفّقیت خود را تلاش و پشتکار قوی می¬دانند. بدون اراده قوی، کارآفرین نمی‌تواند از پس بزرگ‌ترین مشکل برآید که همانا جمع و جور کردن و آغاز کار است. خصوصیت ادامه کار بیش از دیگران، انجام کار بیش از حد نیاز، شاخصه‌ای متداول در تمام کارآفرینان موّفق و شرکت‌های آنان است. اگر شما ناخودآگاه بیشتر کار کنید، استعداد ارزشمند کارآفرین

شدن را دارید (کوک،ترجمه تیموری.۱۳۸۲ص ۲۲). در مصاحبه¬های که با کارآفرینان داشتم یکی از کارآفرینان بیان کرد که برای هر مسأله¬ای اگر با هستی محرم شوی قطعاً جواب خواهید گرفت. وی راز محرمیت را تلاش و پشت¬کار بیان نمود. کارآفرین دیگری همین مطلب را با زبان قرآنی بیان نمودند: ((و الذَّینَ جَهَدوا فینا لَنَهدیِنَّهُم سُبُلَنا: کسانی که برای ما جهاد وتلاش کنند آنهارا به راههای خودمان هدایت می¬کنیم (سوره عنکبوت آیه۶۹).
۱۳- نارضایتی سود مند:
می‌توان گفت که در زمینه‌ِ نوآوری و پیشرفت، موافقت و رضایت، کاری از پیش نمی‌برد بلکه نارضایتی سودمند وسیله‌ای است مؤثّر برای برانگیختن، نوید دادن، اندیشیدن و اظهار عقاید تازه بویژه

هنگامی که مردم درمی‌یابند که می‌توانند آزاد و مورد اطمینان باشند و رهبرانشان آنها را به طور جدّی تشویق می‌کنند که برای خود جایگاهی بسازند و صحبت کنند و در امور شرکت کنند (کوپر،ترجمه عزیزی،۱۳۷۷،ص۲۳۱). نارضایتی سودمند به شکل‌گیری عقاید و احساسات ارزشمند کمک می‌کند و به کار معنا می‌بخشد (کوپر،ترجمه عزیزی،۱۳۷۷،ص۲۳۲).

۱۴- تحمل ابهامات:
سروکار داشتن با ابهام و عدم قطعیت از ویژگی‌های مهم کارآفرین است (مردیث و همکاران ترجمه نبی ئیان،۱۳۷۱،ص ۴۵). کارآفرینان تمایل دارند تا در برابر ابهامات شکیبایی بالایی از خود نشان دهند و چگونگی اداره خطرات مقابل خود و دیگران را اداره کنند (مقیمی،۱۳۸۲). کارآفرینان همواره با امکان عدم موفّقیت مواجه‌اند. تغییرات پیوسته‌ای که باعث ابهام و تنش در همه جنبه‌های کار می‌شود. این عدم قطعیت را پیچیده‌تر می‌سازد. شکستها و شگفتی‌ها اجتناب‌ ناپذیرند؛ فقدان سازمان‌دهی، ساختار، و نظم، شیوه‌ای از زندگی است. مایه رشد کارآفرینان موّفق سیالیت و هیجانی است که از وجود چنین ابهامی ناشی می‌شود. امنیت شغلی و بازنشستگی عموماً برای آنان معنی ندارد (دانلد اف. ریچارد ام ترجمه عامل محرابی،۱۳۸۳،ص۱۳۷). کارآفرینان تمایل دارند تا در برابر ابهامات، شکیبایی بالایی از خود نشان دهند و چگونگی اداره خطرات مقابل خود و دیگران را اداره کنند. آنها شکست در یک طرح را یک تجربه یادگیری می‌دانند نه یک تراژدی فردی و شخصی (مقیمی ،۱۳۸۲،ص۵۷).
۱۵- استقلال طلبی:
میل به استقلال، نیروی پیشبرنده کارآفرینان معاصر است. ناراحتی آنان از سیستمهای بوروکراسی خشک، همراه با تعهدی بی‌شائبه برای «ایجاد تفاوت» منجر به شخصیتی مستقّل می‌شود که کوشش می‌کند تا به شیوه خود به اهداف دست پیدا کند. منظور این است که کارآفرینان همه تصمیمات را باید خود بگیرند؛ بلکه برای اتّخاذ تصمیمات مهم، واقعاً نیاز به افراد زبردست دارند (دانلد اف.ریچاردام،ترجمه عامل محرابی،۱۳۸۳،ص۱۴۰).
۱۶-خود باوری و اعتقاد به اینکه می¬توانم:
کامیابی نصیب کسانی می‌شود که توانایی‌های خود را باور داشته باشند و تا سر حد امکان آنها را به کارگیرند. فردی که باور داشته باشد دارای کالا یا خدمات ارزشمندی جهت عرضه نمودن است و نیز احساس کند که بازار بالقوه‌ای برای آن وجود دارد، احتمالاً وارد حرفه‌ای در آن زمینه خواهد شد (گراسمن ترجمه چمن زار،۱۳۷۸،ص۷۱).

۱۷-استفاده از سبک¬های مختلف فکری:
افراد خلّاق به طور ناخودآگاه قادرند سبک‌های مختلف فکری را بکار برند؛ امّا چنانچه به طور آگاهانه از سبک‌های فکری و تفاوت‌های آنها مطلع شوند و آموزش ببینند، بسیار بهتر و اثربخش‌تر از گذشته می‌توانند آنها را به کار گیرند و این اثربخشی برای سایر افراد بسیار ملموس‌تر و بارزتر خواهد بود. سبک فکری یعنی ترجیح دادن یک روش از روشهای به کارگیری فکر. خلّاقیت در گرو استفاده مناسب از سبک‌های فکری است (صمدآقایی،۱۳۸۳ص۶۳). افراد کارآفرین با توجه به اینکه از توان خلّاقیت بالایی برخوردار می¬باشند، در نتیجه از سبک¬های مختلف فکری استفاده می¬نمایند.
۱۸- بهره گیری از منبع شهود در تصمیم گیری:

توانایی تصمیم‌گیری بر پایه شم و بصیرت، ارزشمندترین دارایی کارآفرینان، که حاصل سال‌ها تجربه در اتخاذ تصمیمات لازم در موقعیت‌های بسیار پیچیده است. هرچه محیط پیرامون شما بیشتر تغییر کند، قضاوت و تصمیم‌گیری بیشتری براساس شم و بصیرت لازم می‌شود. اشتباه پیش می‌آید امّا باید سریعاً‌ آن را تشخیص داد و دست به اصلاح زد. اطلاعات کمی می‌تواند پشتیبان قضاوت‌ها باشد امّا جای شم شما را که در بسیاری از تصمیمات کارآفرینی نهفته است نخواهد گرفت (مردیث و همکاران ترجمه نبی ئیان،۱۳۷۱،ص ۴۲).
۱۹- چالش خواهی(تحریک ذهنی):

به نظر آلپورت، هدف نهایی و ضروری زندگی افزایش تنش است که ما را به یافتن رویدادها و چالشهای جدید وا می‌دارد. زمانی که یک چالش را برآورده کردیم، برای یافتن دیگری برانگیخته می‌شویم. آنچه برای ما پاداش دهنده است فرآیند پیشرفت می‌باشد و نه یک پیشرفت خاص، تلاش برای هدف است و نه برای رسیدن به آن. ما همواره به هدفهای جدیدی نیاز داریم که ما را به پیش برانند و سطح بهینه‌ی تنش را در شخصیت‌ حفظ کنند (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۲۹۱). کارآفرین فقط وقتی که کار وی را به مبارزه بطلبد و زمانی که احساس کند در قبال انجام کار، چیز خاصی به او تعلّق می‌گیرد، سخت‌کوشی می‌کند. در غیر این صورت عملکرد بهتری نسبت به دیگران نخواهد داشت (سالازار و همکاران،ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۵۳). پیتر دراکر کارآفرینی را به معنای جستجوی دائمی برای تغییر، واکنش دربرابر آن و بهره برداری از آن به عنوان یک فرصت بیان می¬کند (مریدی،۱۳۷۹). کارآفرین در محیطی می¬تواند فعّالیت کند، که چالش وجود داشته باشد. چالشها، فرصتهایی هستند که به شکل یک کار یا وظیفه ظاهر می‌شوند. موجب شکوفائی ویژگی‌ها و مهارتهای بالقوه و ارزشمند انسان می‌شوند (گراسمن ترجمه چمن زار،۱۳۷۸،ص۴۲). چالشها محک وجودی کارآفرین است. کارآفرین با چالش خواهی در پی یافتن خویش است. و با حل هر چالش‹‹بودن›› را تجربه می¬کند. چالشها سلسله مراتب دارند، و شرایط تکامل را برای کارآفرین فراهم می-کنند. مراتب چالش عبارتند از: الف- چالش محیطی. ب- چالش اجتماعی. ج- چالش وجودی. حل هریک از این چالشها مقدّمه¬ای برای ورود به چالش بعدی است. تا فرد با چالش محیطی روبرو نشود توانایی کسب مهارت در برخورد با چالش اجتماعی را پیدا نمی¬کند. و به همین ترتیب چالش اجتماعی مقدّمه¬ای برای چالش وجودی می¬باشد. چالشها، شاهراه خودشکوفایی و رشدفردی می-باشند. رشد فردی عبارت است از: فرآیند چالش‌ برانگیز به روزآوری آن چه که در پنجره اعتقادات و باورهای ما قرار دارد. اولین قدم پذیرش این احتمال است که برخی از آن چه که ما به آنها باور داریم ممکن است نادرست باشد. تمایل به این پذیرش یکی از نشانه‌های بلوغ است (اسمیت ترجمه هدایت،۱۳۸۲،ص۲۷۱). افراد خودشکوفا به دنبال کاهش دادن تنش، ارضا کردن یک کمبود، یا تلاش برای هدفی خاص نیستند. بلکه هدف آنها غنی ساختن و توسعه دادن زندگی‌شان و افزایش دادن تنش از طریق انواع

تجربه‌های چالش‌انگیز است (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۳۴۹).
۲۰- قدرت حل تعارض در سطح عالی:
اکثر کارآفرینان در زندگی روزمرّه با تعارضات و مشکلاتی که عمدتاً نیز ماهیت عاطفی دارند، روبرو هستند. گاه چندین مشکل همزمان رخ می¬دهد، که توانایی بالایی را لازم دارد تا بتوان با آن مقابله نمود. در مصاحبه¬های که با کارآفرینان داشتم این ویژگی در مطالب و بیانات آنها کاملاً واضح بود. بعنوان نمونه یکی از کارآفرینان بیان نمود: (( با مراجعه به پزشک جهت مداوا مشخص شد که به سرطان مبتلا شده¬ام. موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. با توجه به این¬که تازه

ازدواج کرده بودم، خانواده همسرم خواستار جدایی شدند. من هم پذیرفتم. امّا، تنها کار به اینجا ختم نشد، بلکه با بیان این¬که در این ازدواج از لحاظ مالی هزینه¬ای متحمل شده¬اند، باید من آن را نیز جبران کنم)). با مجسّم نمودن شرایط فوق، کمترکسی تحمل چنین تعارضاتی را دارد. امّا این کارآفرین هم اکنون بعد از پنج سال از این وقایع بهبودی کامل پیدا کرده، و مشغول فعّالیت است

۲۱- عشق به خویشتن:
خویشتن انسان، منشاء تاثیر بر محیط است. برای این تاثیر گذاری ابتدا باید خویشتن خویش را

قبول داشته باشیم. و به آن عشق بورزیم. این دوست داشتن موجب تثبیت خویشتن به عنوان مرکز و منبع تحولات در فرد می¬شود. دیگر پدیده¬های محیطی بر اساس میزان دوری و نزدیکی به این منبع تحت تاثیر قرار می¬گیرند. یکی از این پدیده¬ها شغل و حرفه فرد می¬باشد. زمانی که حرفه فرد در دایره وجودی او قرار گیرد، با منبع لایزال خلّاقیت ارتباط برقرار می¬کند، و کارآفرینی رخ می¬دهد. حد مناسبی از خود شیفتگی، عشق و بها دادن به خود لازم است تا شخص بتواند از زندگی لذت برد. افزون بر سرمایه‌گذاری غریزی روی موضوع (که به باور کوهوت نیمی از محتویات ذهنی را تشکیل می‌دهد) به درجاتی، یعنی نیمی دیگر از سرمایه‌گذاری خود شیفته نیز نیاز است تا شخص بتواند مصدر اعمال و نقشهای مثبتی در زندگی باشد. نمونه این امر، خلّاقیت‌های هنری است. از دید کوهوت انگیزش هنری یک انگیزش خود شیفته است، و خلّاقیت هنرمند تقویت‌کننده‌ی “خود” او نیز می‌باشد (محسنی،۱۳۷۵ ،ص۳۳۷). در موارد سالم، خود شیفتگی زیر کنترل و اراده بوده و در یک نظام هدفمند و پی‌گیر فعّالیت‌های معطوف به آن ادغام و جذب شده است. “خود” حالت انسجام یافته دارد. در موارد مرضی، جذب خود بودن به صورت حالت‌های دفاعی و کوشش‌های مذبوحانه در جهت تقویت “خود” آشکار می‌شود. “خود” در این موارد تکه‌تکه یا شکاف‌یافته توصیف می‌شود.
۲۲) استفاده از تمامی حالت¬های من:
اریک برن بنیان گذار نظریه تحلیل ارتباط محاوره-ای معتقد است که فرد دارای سه حالت من است. حالات من، مجموعه¬ای از رفتار و افکار و احساس است. حالتهای من عبارتند از :
A حالت والد : رفتار،افکار و احساس والدین و یا جانشین والد تقلید می شود.
B حالت بالغ: رفتار، افکار و احساسِ پاسخ مستقیمی به زمان و مکان موجود است.

C حالت کودک: رفتار ،افکار و احساس دوران کودکی دوباره تجربه می¬شود (استوارت وجوینز ترجمه سفید پر،۱۳۸۳ص۲۱ ).
در نظریه برن، فرد سالم متناسب با موقعیت از حالتهای متفاوت استفاده می¬نماید امّا فرد ناسالم غالباً از یکی از حالاتِ من استفاده می¬کند. در واقع در آن حالت من قالب گرفته می¬شود مثلاً فرد در همه مکانها از من والد یا من کودک استفاده می¬نماید. حالت¬های من دارای صفاتی متضاد هستند. مثلاً؛ حالت کودکی میل به پذیرش، شوخ طبعی، تفریح در حالی که حالت والد تمایل به جدی بودن، تسلط داشتن، عبوس بودن دارد. فعّالیت کارآفرینانه مستلزم استفاده از تمامی حالتهای فوق است. کارآفرین برای خلّاقیت به من کودکی نیازمند است و در همان حالت برای مدیریت به حالت من بالغ نیازمند است. در همان حال علاوه بر مدیریت نقش یک والد دلسوز را نیز باید داشته باشد. پس می¬توان این چنین استنباط نمود که افراد کارآفرین در موقعیتهای مختلف از تمامی حالتهای من استفاده می¬نماید.

۲۳) کارآفرینان از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند:
طبق نتایج این تحقیق و تحقیق کراس و تراواگلون در رابطه با هوش هیجانی و کارآفرینی در سال ۲۰۰۳ می¬توان نتیجه گرفت که کارآفرینان از سطح بالاتری از هوش هیجانی برخوردار هستند.

جدول( ۱/۲) خصوصیاتی که غالباً ‌به کارآفرینان نسبت داده می‌شوند.
۱- اعتماد به نفس
۲- عزم و پایمردی
۳- انرژی و سخت کوشی
۴-دسترسی به منابع
۵-توانایی درپذیرش ریسک محاسبه شده
۶- دینامیسم رهبری
۷- خوش بینی
۸- نیاز به موفّقیت
۹- انعطاف پذیری: اطلاع از محصول،بازار ماشین آلات،فن آوری
۱۰- خلّاقیت
۱۱- توانایی تاثیر گذاری بر دیگران
۱۲- توانایی کنار آمدن با دیگران
۱۳-نوگرایی
۱۴-انعطاف پذیری
۱۵-هوشمندی
۱۶-جهت گیری در راستای اهداف واضح
۱۷-پاسخ مثبت به مشکلات
۱۸-مسئولیت پذیری
۱۹- پیش بینی
۲۰- صحت، کامل بودن
۲۱- حس همکاری
۲۲- جهت گیری در راستای منافع
۲۳-توانایی آموختن از اشتباهات
۲۴- حس قدرت
۲۵- شخصیت دلپزیر
۲۶- خودبینی(عشق به خود )
۲۷-جرات
۲۸-تخیل
۲۹-دیدگاهی
۳۰- تحمل برای ابهامّات
۳۱-پرخاشگری
۳۲- ظرفیت برای لذت بردن
۳۳- بازدهی
۳۴-تعهد

۳۵-توانایی اطمینان به کار مندان
۳۶-پاسخگویی به پیشنهادها وانتقادها
۳۷- رقابت زمانی ،بازدهی
۳۸- توانایی تصمیم گیری سریع
۳۹- شرافت،یکپارچگی وانسجام
۴۰- بلوغ،توازن
۴۱-حساسیت نسبت به دیگران
۴۲- استقلال

زمینه¬های تفاوت زنان و مردان در کارآفرینی:
۱-انگیزه:

از برخی جهات زنان کارآفرین دارای انگیزه متفاوت، سطوح مهارتهای متغیر و سوابق کاری مختلف نسبت به همتایان مرد خود هستند (صابر،۱۳۸۲ص۶۴). هرچند درانگیزه کارآفرین مانند تمایل به استقلال اقتصادی، و همچنین ارضای درونی ناشی از ایجاد کسب ‌وکار جدید میان زنان و مردان تفاوتی وجود ندارد، با این وجود انگیزش به سمت ایجاد یک کسب ‌وکار جدید در زنان با مردان متفاوت است (دانشگاه ویسکانسین،۱۹۹۹/ نقل ازwww.wenet.com). به عنوان نمونه در مورد انگیزه، مردان اغلب برای در دست گرفتن مهار سرنوشت خویش، به این کار روی می‌آورند. این انگیزش اغلب در اثر عدم توافق با رئیس یا احساس این که بهتر قادر به اداره کردن امور هستند، پیش می‌آید. امّا زنان برخلاف آنها، برای کسب استقلال و ناکامی از شغل قبلی خود برانگیخته می‌شوند (صابر،۱۳۸۲،ص۶۴). به طور معمول انگیزه یک کارآفرین زن در آغاز یک کسب ‌وکار جدید سه ریشه عمده دارد:
الف- رئیس خود بودن.
ب- پی بردن به نیاز بازار به یک کالا(و یاخدمات).
ج- کسب درآمد بیشتر.
در مورد کارآفرینان مرد مهم‌ترین انگیزه در آغاز یک کسب ‌وکار جدید، ”کسب درآمد بیشتر“ بوده است و ”رئیس خود بودن“ در جایگاه دوم قرار گرفته است. رشد کسب وکارهای ایجاد شده توسط زنان چهار برابر سایر کسب‌ وکارها بوده و همچنین نرخ ورشکستگی و افول نیز در آنها پائین‌تر است. اگر در این مورد نیمه پر لیوان را بنگریم، در می‌یابیم که زنان مدیران موّفقی شده‌اند چراکه در مدیریت و رهبری شیوه‌های انسان‌ دوستانه و عاطفی به کار می‌برند (دانشگاه ویسکانسین،۱۹۹۹،/نقل ازwww.wenet.com).

۲-عوامل زمینه ساز جهت اقدام به کارآفرینی:
عوامل اقدام به شروع فعّالیت اقتصادی نیز در بین زنان و مردان کارآفرین متفاوت است، به ویژه در زمینه‌هایی همچون نظام¬های پشتیبانی، منابع مالی و مشکلات موجود (هیسرچ/نقل از صابر،۱۳۸۲). تأمین بودجه اولیه نیز موضوع دیگری است که زنان و مردان کارآفرین در آن متفاوت عمل می‌کنند. مردان علاوه بر سرمایه خصوصی از سرمایه‌گذاران، وام بانکی یا قرض شخصی به عنوان منبع تامین سرمایه، سود می¬جویند. زنان تقریباً در تمام موارد تنها متّکی بر دارایی‌های شخصی یا پس‌انداز خود هستند (صابر،۱۳۸۲،ص۷۱). گروه-های

پشتیبان نیز موردی است که در دو گروه متفاوت است. مردان غالباً مشاوران خارج از مح

دوده خصوصی (وکیلان و حسابداران) را مهم‌ترین پشتیبانان خود در نظر می‌گیرند و همسران را در درجه دوم اهمّیت می‌شمرند. در حالی ‌که زنان، همسران خود را در جایگاه اول، دوستان نزدیک را در جایگاه دوم، و همکاران تجاری را در مقام سوم قرار می‌دهند. به علاوه، معمولاً زنان برای کسب پشتیبانی و اخذ اطلاعات به گروه¬های مختلفی مانند مؤسسات تجاری و جمعیت¬های زنان تکیه می‌کنند، در حالی ‌که مردان به تعداد زنان، پشتیبانان خارجی ندارند. تغییر شغل زنان به

مراتب دشوارتر به نظر می‌رسد. گاهی آنچه نیاز شخصی خود زنان بوده در نهایت به شکل فعّالیت کارآفرینانه اقتصادی در می‌آید.
۳- زمینه فعّالیت کارآفرینانه:
درصد قابل قابل ملاحظه‌ای از زنان کارآفرین یعنی: ۹۰ درصد آنها، دارای مشاغل خدماتی و تنها ۷ درصد درگیر کارهای ساختمانی و ۳ درصد درگیر امور مالی هستند. بیش از ۷۰ درصد آنان، در گذشته مشاغل مرتبط با خدمات داشته‌اند (هیسرچ، ۱۹۸۵/نقل از صابر،۱۳۸۲ ص۲۰).
۳-نگرش افراد جامعه:
اکثر افراد جامعه این تصور را دارند، که مدیریت یک موسسه بیشتر یک فعّالیت مردانه است. و براساس همین ذهنیت پذیرش مدیریت یک خانم برای تعدادی از افراد تا حدی دشوار است. بخصوص از لحاظ امور مالی و تعهدات کاری. و این عامل یکی از موانع شروع به کارآفرینی در نزد زنان است. زیرا این عامل، باورهای خودکارآمدی زنان را تحت تاثیر قرار می¬دهد. در تحقیقی که توسط دکتر نمکی و خانم ارتیسن و خانم بییر انجام شده¬است نتایج زیر در زمینه اختلاف بین زنان و مردان کارآفرین بدست آمده است: (صمد آقائی، ۱۳۷۸، ص۴۴).(موارد۵تا۱۱)
۵- اعتماد به نفس:
زنان کارآفرین نسبت به مردان اعتماد به نفس کمتری دارند.
۶- موفّقیت‌طلبی:
نتیجه تحقیقات انجام شده در این مورد زیاد با هم سازگار نیست. علیرغم اعتقاد قلبی که زنان بیشتر به وابستگی احتیاج دارند تا به پیشرفت، این تحقیق نشان می‌دهد که نیاز به پیشرفت مدیران زن همطراز مدیران مرد است ولی نیاز به پیشرفت زنان کارآفرین، بیشتر از زنان مدیر است.
۷-رهبری:
در رهبری مردان و زنان کمی با هم فرق دارند. ولی، نه در همه موارد، بلکه، فقط در سبک و شیوه رهبری

۸-مردم‌گرایی:
نتیجه تحقیقات، بیانگر این است که زنان بر عکس مردان به مردم به چشم وسیله‌ای برای رسیدن به هدف نگاه نمی¬کنند و نیز بر عکس مردان نمی‌توانند نقش خودشان را به عنوان یک شخصیت و یک کارمند به روشنی تقسیم و مجزا کنند. بنابر این نسبت به بازخورهای منفی آن طور که مردان به راحتی واکنش نشان می‌دهند، از خود عکس‌العمل بروز نمی‌دهند.
۹-آینده‌گرایی:
نتیجه تحقیقات مبتنی بر این است که مردان بیش از زنان آینده‌نگر هستند.
۱۰- ریسک‌پذیری:
مردان بیش از زنان ریسک‌پذیر هستند. و زنان نسبت به ریسک انفعالی عمل می‌کنند.

۱۱- ترس از موفّقیت:
ترس از موفّقیت نه تنها در مورد همه زنان صدق می‌‌کند بلکه در بعضی از مردان نیز ترس از موفّقیت وجود دارد.
توجه:
البته لازم به ذکر است در این تحقیق بین زنان و مردان کارآفرین در هر پنج ویژگی مورد تحقیق تفاوت معنی داری وجود نداشت. همچنین به غیر از ویژگی منبع کنترل در مورد چهار ویژگی هوش هیجانی، خلاقیت، خودکارآمدی، خودپنداره میانگین زنان کارآفرین نسبت به مردان کارآفرین بالاتر بود، امّا این تفاوت از لحاظ آماری معنی دار نبود. البته حجم گروه زنان در این تحقیق نسبت به مردان کمتر بود، شاید اگر گروه زنان بیشتر بود بهتر می¬توانستیم قضاوت کنیم.

به جدول¬ها (۱۹/۴) و (۲۰/۴) در صفحات ۲۳۶و۲۳۷ همین پایان نامه مراجعه شود.

جدول (۲/۲) مقایسه زنان و مردان کارآفرین
زنان کار آفرین مردان کارآفرین ویژگی
– توفیق در انجام کار به تنهایی و نیل به اهداف به طور مستقّل – توفیق، تلاش برای به دست گرفتن اداره امور – استقلال شخصی، تصویر شخصی از خود به عنوان فردی که کار مهمی در شرکت دارد- رضایت شغلی ناشی از کنترل امور انگیزش
– ناکامی شغلی – علاقه یا استفاده از فرصت به وجود آمده- تغییر موقعیت شخصی – نارضا یتی از شغل فعلی – شغل جنبی در دانشگاه، شغل جنبی در کنار شغل فعلی یا پیامد شغل فعلی – اخراج یا باز خرید – فرصت برای شغل مناسب‌تر نقاط شروع
– دارایی و پس‌انداز شخصی – وام شخصی – دارایی و پس‌انداز شخصی – وام بانکی – سرمایه گذاران – وام از دوستان و خانواده منابع پولی
– دارای تجربه در زمینه کاری مربوط- دارای تجربه مدیریت در سطح میانی یا سطح اجرایی در زمینه مورد بحث- سوابق شغلی در حوزه خدمات‌رسانی – دارایی تجربه در زمینه کاری مربوط – متخصص مجرب یا کسی که توفیق زیاد در زمینه مورد بحث دارد- دارای شایستگی در بسیاری از زمینه‌‌های تجاری سوابق شغلی
– انعطاف پذیر و بردبار – هدفمند – خلّاق و واقع گرا- اعتماد به نفس متوسط- جدی، مشتاق و پرانرژی – توانایی سر و کار داشتن با محیطهای اجتماعی و اقتصادی – خودرأی و نافذ – هدفمند – مبتکر و آرمان گرا- اعتماد به نفس زیاد – جدی، مشتاق و پرانرژی – تمایل به رئیس خود بودن ویژگیهای شخصیتی
– سن هنگام شروع فعّالیت کارآفرینانه ۳۵ تا ۴۵ سالگی- پدر خوداشتغال – تحصیلات دانشگاهی در رشته‌های علوم مقدماتی- فرزند اول – سن هنگام شروع فعّالیت کارآفرینانه ۲۵ تا ۳۵ سالگی- پدر خوداشتغال – تحصیلات دانشگاهی در رشته بازرگانی یا فنی (معمولاً مهندسی) – فرزند اول سوابق
– دوستان نزدیک- همسر – خانواده – گروههای حرفه‌ای زنان – مؤسسات بازرگانی -دوستان

، آشنایان کاری (وکیلان، حسابداران) – مؤسسات تجاری – همسر گروه¬های ‌پشتیبان
– خدمات‌رسانی، مثل خدمات آموزشی، مشاوره یا روابط عمومی

– تولید یا ساخت و ساز نوع ‌فعّالیت‌تجاری
منبع:(هیسرچ وپیترز،ترجمه فیض بخش و تقی یاری ،۱۳۸۳)
موانع کارآفرینی:
برخی از موانع کارآفرینی به دلایل سازمانی و مدیریت است و برخی دیگر به خود شخص برمی‌گردد.
موانعی که خود شخص به وجود می‌آورد عبارتند از:
– عدم اعتماد به نفس. – محافظه‌کاری.
– متعهد نبودن. – وابستگی و جمود فکری.
– عدم تمرکز ذهنی. – مقاوم نبودن.
– کمرویی. – عدم انعطاف‌پذیری.
– عدم دانش کافی در مورد علوم مربوطه.
موانع کارآفرینی که «سازمان» عامل آن است عبارتند از:
بدبینی نسبت به همه ایده‌های جدیدی که از پایین سازمان می‌آیند.
پافشاری بر این¬که برای تصویب باید از سایر سطوح مدیریت تأیید و امضاء گرفته شود.
خواستن از قسمت های مختلف برای رقابت و انتقاد از پیشنهادهای همدیگر.
اظهار انتقاد راحت و آزاد و ستایش و تمجید نکردن افراد (کشتکاران.۱۳۸۱ص۱۲۷).

نقش خانواده در پرورش روحیه کارآفرینی:
امروزه، شواهد کافی موجود است که نشان دهد صفات کارآفرینی می‌تواند در نتیجه آموزش دوران کودکی، استقلال، به خود متکی بودن و در معرض ارزشهای فرهنگی مرتبط با کار و صنعت قرار گرفتن، پرورانده شود (سالازار وهمکاران ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۵۵). مطالعات مربوط به گذشته کارآفرینان موّفق نشان می‌دهد که آنها از خانواده‌هایی که ارزشهای خاصی برای استقبال و اتکا به خود قائل هستند بیرون می‌آیند. ظاهراً آموزش کودکان برای اتکا به خود، استقلال تصمیم‌گیری و سخت کوشی در سنین پایین رابطه مستقیمی با پرورش کارآفرینی دارد. ما خواهیم دید که کارآفرینان از خانواده‌هایی می‌آیند که ناپایدار و غیر متحد بوده و با بحران¬هایی نظیر مرگ یک یا هر دوی والدین، جدایی اولیا، طغیان فرزند علیه اولیاء و اخراج فرزند از خانه، مواجه بوده‌اند. این گونه کودکان تحت فشار بوده و در نتیجه چگونگی سیر کردن شکم، بقا و تصمیم‌گیری را زودتر یاد

گرفته‌اند (سالازار و همکاران ترجمه نطاق،۱۳۸۰، ص۵۶). به نظر می‌رسد داشتن اولیای فعال در تجارت یا مشاغلِ شبیه به آن، کمک بزرگی در پرورش کودکان جهت کارآفرینی می¬کند. چینی‌ها از این روش برای کودکان خود استفاده می‌کنند. کودکان چینی در دوران رشد، فروش، شمارش پول، پول خرد کردن، بازار و تحویل کالا را یاد می‌گیرند. خانواده‌ها به غیر از آشنا نمودن کودکان برای اتکا به خود، نقش مهمی نیز در آموزش صنعت به آنان دارند. این گونه آموزشهای زود هنگام، کمک مؤثری برای توفیق کارآفرینان در کارهایشان بوده است (سالازار و همکاران، ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۵۷).
نقش عوامل فرهنگی در توسعه و رشد کارآفرینی:

یکی از منابع مهم فرهنگی در کارآفرینی، اصول اخلاق کاری می‌باشد. نمونه این فرهنگ در کشورهای اروپایی در دوران انقلاب صنعتی دیده شده است. مطالعاتی برای یافتن دلایل ترقی عظیم این کشورها در آن دوران انجام شده است. نتایج نشان می‌دهد، کارآفرینانی که مسؤول ایجاد این پدیده بودند با اصول اخلاق کاری کالوینسیت کار می‌کردند (سالازار وهمکاران ترجمه نطاق،۱۳۸۰،ص۵۹).
ظهور کارآفرینان به ارزش¬های فرهنگی و یا آرمان¬هایی که توسط عامه به عنوان استانداردهای رفتار اجتماعی پذیرفته شده است، بستگی دارد.
افرادی که سرچشمه کارآفرینی را مطالعه کرده‌اند، دریافته‌اند که کارآفرینان معمولاً از فرهنگ‌¬هایی می‌آیند که نگرش بخصوصی به فعّالیت‌هایی چون رقابت، وقت، کسب، وضعیت اجتماعی، کار و پول داشته‌اند. فرهنگهایی که زمان حال را بر اساس آینده بنگرند موجب رشد روحیه کارآفرینی می‌شوند.

مدلی از رشد و توسعه کارآفرینی: (از دیدگاه پژوهشگر)
مدل ارائه شده از رشد کارآفرینی حاصل مصاحبه حضوری با بیش از هشتاد کارآفرین تهرانی می¬باشد و با هریک از این افراد در مورد این مدل نظر خواهی و بحث و گفتگو صورت گرفته است. و اکثریت قریب به اتفاق متناسب با سن و سالشان این فرایند را تجربه نموده بودند. کارآفرینی از دو بعد رشد می¬کند. یک بعد مربوط به توسعه و رشد کارآفرینی در عرصه اجتماعی است که کارآفرین در آن زندگی می¬کند که در این مدل از آن بعنوان رشد عرضی یاد خواهد شد. بعد دیگر مربوط به رشد شخصی خود کارآفرین می¬باشد، که در این مدل از آن به عنوان رشد طولی نام برده خواهد شد.
رشدو توسعه مراحل کارآفرینی در بعد طولی: رشد در این بعد در سه مرحله رخ می دهد.
الف- مرحله اثبات:
در این مرحله کارآفرین به توانایی¬ها و استعدادهای خود آگاه می¬شود، و به خود باوری دست پیدا می¬کند. کارآفرین در این مرحله به چالش¬های محیطی توجه می-کند. و چالش های محیطی زمینه رشد و توان خودباوری را در کارآفرین پرورش می¬دهد. و به این باور دست پیدا می¬کند که می¬تواند بر روی محیط پیرامون خود تاثیر گذار باشد. لذا بر اساس همین باور اقدام به کارآفرینی می¬کند. فردی که باور داشته باشد دارای کالا یا خدمات ارزشمندی جهت عرضه نمودن است و نیز احساس کند که بازار بالقوه‌ای برای آن وجود دارد، احتمالاً وارد حرفه‌ای در آن زمینه خواهد شد (گراسمن،ترجمه چمن زار،۱۳۷۸، ص۷۱). کارآفرین در این مرحله خویشتنِ خویش را به خود ثابت می¬کند. اگر فرایند رشد کارآفرینی را به ترسیم یک دایره تشبیه کنیم. این مرحله در واقع تثبیت دهنه پرگار بر مرکز وجودی خود کارآفرین می¬باشد.
ب- مرحله گسترش:
درا ین مرحله کارآفرین با توجه به خبرگی که در مرحله قبلی به دست آورده است، و حاصل آنرا به صورت یک کالا و یا یک خدمت به جامعه ارائه داده است، جامعه پذیرای وی می¬باشد. در این

هنگام از یک سو چالش¬های اجتماعی بیشتر خود نمایی می¬کنند. و از سوی دیگر با توجه به سابقه مرحله قبلی، افراد جامعه این انتظار را دارند، که کارآفرین به این چالش¬ها نیز جواب بدهد. در مجموع این شرایط زمینه گسترش فعّالیت و چالش خواهی کارآفرین را در عرصه اجتماعی فراهم می¬کنند. و فرد به مرحله کارآفرینی اجتماعی می¬رسد به اعتقاد: ((گریگوری دیس)) از دانشگاه استنفورد کارآفرینی اجتماعی شور و شوق یک رسالت اجتماعی را با بینش تجاری و بازرگانی ترکیب می‌کند (مقیمی، ۱۳۸۲). در این موقع کارآفرین فعّالیت حرفه-ای خود را وسیله برای تحقّ

ق اهداف والاتر در نظر می-گیرد. در این مرحله کارآفرین با توجه به گسترش دامنه فعّالیت¬های خود و قبول مسئولیت¬های متنوع اجتماعی، سطح بالایی از بازخوردهای اجتماعی برای وی فراهم می¬شود. و زمینه کسب آگاهیهای بیشتری در مورد خویشتن فراهم می¬شود. و این آگاهی¬ها قلمرو ناشناخته¬ای برای وی می¬گشاید. و زمینه رشد مرحله بعدی را برای وی فراهم می¬کند.
ج- مرحله یکپارچگی:
در این مرحله کارآفرین با توجه به سطح برخوردها و انتظاراتی که جامعه از وی دارد زمینه چالش¬های جدیدی را برای وی فراهم می¬کند و زمینه روبرو شدن با ابعاد مختلف وجودی خویشتن را برای وی فراهم می-کند. بیشتر افرادی که زندگی‌های موفّق و رضایت‌بخش را اداره می‌کنند دیر یا زود باید با تاریکی‌ها یا خلأ-‌های موجود در خود روبرو شوند. تجربه به ما می‌آموزد که وقتی با این بعد طبیعت بشر روبرو می‌شویم نه تنها مقدار زیادی از انرژی مخرب آن را نابود می‌کنیم بلکه منابع تازه‌ای از انرژی، حرارت، خلّاقیت و اطمینان عمیق را آزاد می‌کنیم که ممکن است در نقطه ضعف‌ها، ترس‌ها و ابعاد منفی ما وجود داشته باشند و ما ابتدا آنها را نمی‌پذیریم تا این که به تدریج به انسانیت خود پی‌ببریم (کوپر،ترجمه عزیزی،۱۳۷۷،ص۳۲۰). در این هنگام کارآفرین با توجه به اعتماد و توانایی¬های که در مراحل قبل کسب کرده بود. ابعاد تاریک وجودی خویش را نه یک تهدید بلکه در قالب چالش با آن برخورد می¬کند. این مرحله تقریباً با مرحله بحران میان سالی در نظریه روانشناسی یونگ مطابق است. در مرحله اوّل چالش فرد با محیط بود. در مرحله دوّم چالش فرد با اجتماع خویش بود. و در این مرحله چالش فرد با ابعاد وجودی خویشتن است. مراحل قبلی زمینه را برای موفّقیت در مرحله جدید فراهم می¬نماید. به عبارت دیگر تا شخص مرحله چالش با محیط خود را تجربه نکند، در برخورد باچالش اجتماعی موّفق نمی¬شود. و به همین ترتیب اگر چالش¬های محیطی و اجتماعی را تجربه نکرده باشد در برخورد با چالش وجودی خویش ناتوان می¬شود و دچار سرخوردگی و نا امیدی می¬شود. کارآفرین با توجه به اینکه مراحل قبلی را با موفّقیت سپری نموده است. توانایی برخورد با چالش¬های وجودی خویش را کسب می-کند. در این مرحله کارآفرین ابعاد وجودی خویشتن اعم از مثبت و یا منفی را می¬پذیرد. و ا ین ویژگی-ها و انگاره های ذهنی خویش را در کنار هم قرار می-دهد و توانایی الحاق صحیح این باورها و عقاید را پیدا می¬کند. زمانی که این فرایند رخ بدهد کارآفرین به یکپارچگی وجودی دست پیدا می¬کند. تلاش برای یکپارچگی یک نیاز اساسی است و اگر چنانچه فرد به آن دست پیدا نکند دچار اختلا

ل روانی می¬شود. چالش¬های وجودی ناشی از باورها و عقاید، بخصوص در رابطه با روابط فرد با اجتماع و رابطه فرد با عالم هستی و جایگاه او در عالم هستی می¬باشد. اگر فرد بتواند این چالشها را با موفّقیت پشت سر بگذارد به خودشکوفایی دست پیدا می¬کند. از نشانه های موفّقیت در این مرحله این است که فرد به حالتی از شور و هیجان دست پیدا می¬کند که انگار تازه متولد شده است. کارآفرینی طریقی است برای آفریدن معنی وجودی خویشتن. کارآفرینی یافتن معنی زندگی از طریق کار وحرفه می¬باشد.

رشد و توسعه مراحل کارآفرینی در بعد عرضی:
الف- کارآفرینی اقتصادی:
اگرچه رشد و نمو ویژگی¬های کارآفرینی ریشه در دوره¬های گذشته فرد دارد، امّا کارآفرینی رسماً با حرفه و شغل شروع می¬شود، و این اوّلین مرحله رشد کارآفرینی در این مدل می¬باشد.که به آن کارآفرینی اقتصادی می¬گویم. با افزایش تعداد کارآفرینان و شناسایی همدیگر و ارتباط با یکدیگر زمینه ایجاد شبکه کارآفرینی فراهم می¬شود. میزان استحکام ارتباط بین کارآفرین با هر فردی در این شبکه به تعدد، سطح، و رابطه متقابل در آن ارتباط بستگی دارد. هر چه تعدد، عمق و سود متقابل ارتباط بیشتر باشد، شبکه موجود بین کارآفرین و آن فرد خاص قوی‌تر و پایدارتر می‌شود (هیسرچ ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳،ص۹۸). با گسترش کمّی و کیفی شبکه کارآفرینی فرهنگ کسب و کار به شیوه کارآفرینانه تمایل پیدا می کند. وکارآفرینی، خلّاقیت و نوآوری جزو مجموعه ارزشها، نگرشها و هنجارهای برتر اجتماع قرار می¬گیرد. ماکس وبر معتقد است که فرهنگ کارآفرینی در سطح تعاملی انسان‌ها با یکدیگر شکل می‌گیرد و شخصیت، ارزش‌ها، نگرش‌ها و باورهای فرد نسبت به کارآفرینی تحت تأثیر تعامل وی با سایر افراد جامعه شکل گرفته و تکامل پیدا می‌کند (احمدپور، ۱۳۸۰، ص۲۵).

ب- کارآفرینی اجتماعی:
پس از شکل¬گیری فرهنگ کارآفرینی اجتماع در برخورد با چالش¬های اجتماعی به سبک کارآفرینانه روی می-آورد و در این مرحله کارآفرینی اجتماعی روی می¬دهد. و کارآفرینانی به عرصه وارد می¬شوند که به آنها کارآفرین اجتماعی می¬گویند. کارآفرینان اجتماعی افرادی هستند که تغییراتی را در خدمات اجتماعی از طریق موارد ذیل جهت دست‌یابی به ارزش اجتماعی به وجود می‌آورند (طالبیان، ۱۳۸۱).
تبیین و تعریف فرآیندهای جدید خدمات، تولیدات یا روشهای منحصر به فرد عملیاتی که با نوآوری همراه است؛
ایجاد ظرفیتهایی برای ماندگاری و گسترش فعّالیت؛
توجه به ایجاد سرمایه و ارزش اجتماعی؛
به کار گیری نگرش‌های بازار مدار برای حل مسائل اجتماعی؛
یافتن بازارها و فرصتهای جدید برای مأموریت غیر سودآور یا زمینه‌های حمایت نشده توسط نیروهای بازار.
در چنین مرحله¬ای کلیه خدمات اجتماعی و فرهنگی هنری از جمله آموزش و پرورش، خدمات بهداشتی و غیره در عرصه کارآفرینی قرار می¬گیرد. معلمان و پزشکان و دیگر اقشار اجتماع که در عرصه¬های خدماتی و علمی و فرهنگی مشغول به خدمت می¬باشند به کارآفرینی روی می¬آورند و با چاشنی خلّاقیت و نوآوری و نگرش کارآفرینانه در فکر توسعه کمی وکیفی خدمات خود بر می¬آیند. این شرایط در مجموع زمینه توسعه پایدار و رونق اقتصادی را فراهم می¬کند

. زمانی که کارآفرینی به عنوان یک شیوه زندگی توسط اکثریت افراد یک جامعه پذیرفته شود، آن جامعه بسیار سریع توسعه می‌یابد (سعیدی کیا ۱۳۸۲، ص۳۶). ممکن است زبان کارآفرینی اجتماعی تازه و نو باشد، امّا پدیده‌ای جدید نیست. ما همواره کارآفرینان اجتماعی داشته‌ایم، حتی اگر آنها را به این نام نخوانده‌ باشیم. آنها بسیاری از نهادهایی را که ما امروزه از آنها استفاده می‌کنیم، بنا نهاده‌اند (مقیمی۱۳۸۲). با ایجاد شرایط پایدار اقتصادی اجتماعی زمینه حضور تفکر کارآفرینانه در عرصه سیاسی فراهم می شود.
ج-کارآفرینی سیاسی:

در این مرحله با گسترش کمی وکیفی روابط کارآفرینانه و ایجاد شبکه کارآفرینی دامنه توان و تأثیر گذاری کارآفرینان به عرصه سیاسی وارد می¬شود. کارآفرینان با سازمان دهی خود و دیگر همفکران خویش در قالب سندیکا ها، احزاب و تشکلات مختلف زمینه فعّالیت در سطوح ملّی و فرا ملّی را برای خود فراهم می¬کنند. در چنین حالتی کارآفرینان در قالب شرکتهای بسیار عظیمی وارد عرصه¬های بین¬المللی می¬شوند. نمونه این افراد کارآفرین را می¬توان ماتسوشیتا بنیان گذار ناسیونال پاناسونیک و بیل گیتس بنیان گذار مایکرو سافت و فورد بنیان گذار جنرال موتور نام برد. کارآفرینان در چنین وضعیتی علاوه بر توان اقتصادی بالا دارای قدرت سیاسی نیز می¬باشند. در واقع کارآفرینی در این مرحله به توزیع مناسب قدرت سیاسی منجر می¬شود، و دموکراسی در عرصه سیاسی رخ می¬دهد. و زمینه تشکیل دولتی رقابتی فراهم می¬شود و دولت ماهیت کارآفرینی را به خود می¬گیرد. در این حالت دولتمردان برای تداوم حاکمیت¬شان ناچارند که به رقابت در عرضه خدمات و امکانات به شهروندان باشند. و این همان کارآفرینی سیاسی است.
اهمّیت کارآفرینی سیاسی:
توزیع مناسب قدرت در اجتماع. توسعه دمکراسی در اجتماع .
کنترل ضربات وتنش¬های سیاسی در عرصه اقتصادی. یعنی: کارآفرینی سیاسی موجب می¬شود که تنشهای سیاسی کاملاً کنترل شده به بخشهای اقتصادی منتقل شود. در کشورهای جهان سوم چون از چنین مکانیسمی برخوردار نیستند کوچکترین تغییرات سیاسی منجر به تنش¬های عظیم اقتصادی می¬شود.

((آن ذهن است که بد یا خوب را می¬سازد، بدبخت
یا خوشبخت، غنی ویا فقیر را بوجود می¬آورد.)) (ادموند اسپنسر)
مقدّمه:
همه ما آدمیان، دارای نظام باورها هستیم که دنیای ما را ساختار می¬دهند و به تجارب ما معنی می¬بخشد، ما بدون آن سر درگم خواهیم بود. بعضی از باورها نشان¬گر یک خود پویا و یک دنیای پویا هستند و دارای توان بالقوه برای تحوّل می¬باشند. این باورها ما را تشویق و ترغیب می¬کنند تا در جستجوی اصلاح و بهینه سازی نقایص و رفع کمبودها باشیم، مسائل¬مان را حل کنیم، و کمک می¬کنند تا تعیین¬گر باشیم. این باورها همچنین نظام انگیزشی ما را منسجم و یکپارچه می¬کنند و به طور نیرومندی در انتخاب اهداف، مقاومت و فعّالیت مداوم برای دستیابی آنها، تأثیر می-گذارند (دیویک، به نقل ازعلی نیا،۱۳۸۲).

شاید بتوان گفت نظام باورها در واقع همان خود پنداره است. و این خود پنداره ما است که دیگر باورهایی نظیر باور خودکارآمدی، منبع کنترل، سبک اسناد و غیره را سازمان می¬بخشد.
خودپنداره
خودانگاره یا خودپنداره عبارتست از: برداشت کلی هر کس از خود (فرهنگ روانشناسی، پورافکاری،۱۳۷۳ ، ص۱۳۶۲).

خوپنداره ارزیابی کلی فرد از شخصیت خودش است. این ارزیابی ناشی از ارزیابی¬های ذهنی است که معمولاً از ویژگی‌های رفتاری خود به عمل می‌آوریم. در نتیجه، خوپنداره ممکن است مثبت یا منفی باشد (فرهنگ توصیفی اصطلاحات روانشناسی،برنو،ترجمه یاسایی وطاهری،۱۳۷۰،ص۱۰۹).
خود پنداره از نظر راجرز، مجموعه منظم از ویژگی-هایی است که فرد آن را جزیی از خودش تلقی می¬کند. خود پنداره فرایندی اجتماعی است و از طریق تماس اجتماعی کسب می¬شود (فراهانی،۱۳۷۸ ، ص۳۲۹).
مفهوم خود مجموعه¬ای است از عقاید فرد در باره خود که بیشتر بر مبنای توصیف است تا قضاوت (ماسن و همکاران،ترجمه یاسایی،۱۳۷۶،ص۴۱۳).
مفهوم ((خودپنداره)) الگویی سازمان یافته و پایدار از ادراکات را بیان می¬کند. اگر چه خویشتن تغییر می¬کند، ولی خصوصیات سازمان یافته، یکپارچه و¬ ویژه خودپنداره همیشه حفظ می¬شود (پروین، ترجمه جوادی وکدیور،۱۳۷۷،ص۲۱۲).
خود پنداره کلیت ادراکهایی است که در مورد خود داریم. منظور از ادراکها، نگرشهای ما درباره خود و زبانی است که هنگام توصیف خود به کار می¬گیرد (گیج،ترجمه خوی نژاد،۱۳۷۴، ص۲۵۰).
مفهوم خویشتن، مهمترین مفهوم ساختاری در نظریه کارل راجرز از شخصیت است. به نظر راجرز، هر فرد، رویدادها و تجربه¬های پیرامون خود را دریافت می¬کند و به آنها معنا می¬بخشد. این مجموعه ادراکی و معنایی، میدان پدیداری فرد را به وجود می¬آورد (پروین،ترجمه جوادی وکدیور، ۱۳۷۷،ص ۲۰۹).
تعریف خودپنداره بر اساس ارزشیابی شناختی فرد نسبت به انتظارات و توصیف فرد از خودش صورت می‌گیرد (هاتی ، ۱۹۹۲، به نقل از خاطری،۱۳۸۴).
کوپر اسمیت و فولدمن خودپنداره را متشکل از موارد زیر می‌دانند:
“باور و پندار فرد نسبت به خودش، نگرش او نسبت به خود در مورد این¬که چگونه فردی است، چه ویژگی‌هایی دارد و نیز نگرش فرد نسبت به ویژگی‌های برجسته خودش”. بنابر این خودپنداره یعنی ساختار، همخوانی و معنای وجود در فرد (کوپر اسمیت و فولدمن، ۱۹۷۴، به نقل از خاطری،۱۳۸۴).
به طور کلی خودپنداره به معنای “کلیتی پیچیده، سازمان یافته و هم چنین نظام پویای باورهای آموخته شده، نگرش‌ها و دیدگاه‌های هر فرد است”. که این ویژگی‌های ذکر شده موجودیت فرد را به اثبات می‌رسانند (پیورکی ، ۱۹۸۸، به نقل از خاطری،۱۳۸۴).

دیمون و هارت (۱۹۸۲): مفهوم یا ادراک خود در برگیرنده‌ی دانش فرد نسبت به ویژگی‌ها و توانایی‌های شخصی و نیز اندیشه بر آن است. ادراک خود، دربرگیرنده خود موضوعی و خود فاعلی و اندیشمند است (محسنی،۱۳۷۵،ص۲۰).
مفهوم”خود”عبارتست از: سازمان پیچیده‌ای¬که ¬مشتمل ¬بر چند عنصراصلی ¬یا ویژگی‌های¬کلی ¬و عمومی به اضافه تعدادی از جنبه‌های اختصاصی‌تر در پیرامون آنها. به بیان

دقیق‌تر، مفهوم “خود” بیانگر مجموعه‌ای منسجم و سازمان یافته از اطلاعات درباره خویشتن است (اکویر ۱۹۷۵ به نقل از محسنی،۱۳۷۵،ص۹۸).
خودپنداره یعنی مجموعه‌ای از مواردی که به وسیله آنها، فرد خود را توصیف می‌کند و از رفتار فرد منشاء می‌گیرد. هر رفتار می‌تواند جزئی از خودپنداره او شود (پوپ و همکاران ترجمه تجّلی،۱۳۸۳ ، ص۱۸).
از میدان پدیداری که انسان آنها را به عنوان ((خود))،((مرا ))یا ((من )) می شناسد. خویشتن را به وجود می آورد (پروین،ترجمه جوادی وکدیور،۱۳۷۷ ، ص ۲۰۸). البته به نظر می¬رسد که انسان خویشتن را کشف می¬کند، تا اینکه آنرا بوجود آورد.
خودپنداره سیستم عامل وجودی فرد است، که در پرتو این سیستم عامل استعدادها و توانایی¬ها فرد قابلیت بروز پیدا می¬کند (تعریف از پژوهشگر).
خودپنداره همچون نظریه¬ای شخصی:
در سال¬های اخیر کارول دوک و الن لگت دیدگاهی شناختی¬تر درباره خود پنداره عرضه کرده¬اند. از نظر آن دو، خودپنداره به نگرش افراد به خصوصیات شخصی-شان (مثلا هوش، همدلی، یکپارچگی) وابسته است. ایشان دارای ((نظریه¬هایی)) درباره خودشان هستند. علاوه بر این، دوک و لگت (۱۹۸۸)، استدلال می¬کنند که مردم دو نوع دید درباره خصوصیات شخصی خویش دارند. وجود مدار و افزایشی. کودکانی که نظریه وجود مدار دارند معتقدند که خصوصیات شخصی ایشان (مانند هوش) ثابت و تغییر ناپذیر است. کودکانی که نظریه افزایشی دارند معتقدند که خصوصیات ایشان ((انعطاف پذیر، فزاینده و دارای کیفیتی((مهارپذیر)) است. از دید دوک و لگت این دو نظریه، به دو نوع خودپنداره می¬انجامد. کودکان (یا به بیان دوک ولگت ((نظریه پردازان)) ) وجود مدار خود را ((مجموعه ای از ویژگی¬های ثابت می¬بینند که می¬توان آنها را اندازه گیری و ارزیابی کرد)). بر عکس، ((نظریه پردازان افزایشی)) خود را مجموعه¬ای از کیفیت¬های متغیر و پویا می¬دانند که (( در طول زمان با تلاشهای خود فرد تکامل می¬یابد)) و بر اساس همین دید، کودکان به پردازش دنیای اطراف خود می¬پردازند. دید کودکان درباره جهان و کاری که انجام می¬دهند، بسته به آنکه خود را ثابت و یا متغیر بدانند متفاوت است. شاگردانی که ویژگی¬های شخصی خود را ثابت و غیر متغیر می¬دانند احتمالا بر این باورند که تلاش ایشان برای مطالعه، تمرین یک ابزار موسیقی و یا کسب مهارت در یک عمل فیزیکی سودی در بر نخواهد داشت. در برابر، کودکانی که خود را متغیر می¬دانند مطمئنند که می¬توانند از طریق تلاش شخصی خود را تغییر دهند آنها مطالعه و تمرین را برای رشد خود مهم می¬دانند (گلاور ،ترجمه خرازی،۱۳۷۵،ص۲و۲۵۱).
نکات قابل ملاحظه¬ای که در تعاریف ذکر شده¬اند، عبارتند از:

۱- خودپنداره دارای اجزا است.
۲- خود پنداره با خود در ارتباط است.
۳- خود پنداره تعیین کننده شیوه زندگی است.
۴- خود پنداره میدان پدیداری فرد را بوجود می¬آورد.
۵- خودپنداره از طریق تعامل اجتماعی کسب می¬شود.
۶- خودپنداره الگویی نسبتاً سازمان یافته و پایدار است.

۷- خود پنداره ((خود)) نیست بلکه تصوّری از خود است.
۸- خود پنداره موضوعی انتزاعی است. (زیرا جزء ادراکات می¬باشد).
۹- خود پنداره دارای سلسله مراتب است. (زیرا سازمان دهنده است).
۱۰- استعدادها و توانایی¬های ما در پرتو خودپنداره قابلیت ظهور پیدا می¬کند.
۱۱- خودپنداره ترکیبی از ادراکها ( شناختی وهیجانی)، انتظارات، و اسنادها می¬باشد.

سلسله مراتب خودپنداره: (از دیدگاه پژوهشگر)
می¬توان خودپنداره را در حکم یک سلسله مراتب به حساب آورد که دارای سه سطح می¬باشد. سطوح مورد نظر به ترتیب عبارتند از: سطح جزیی یا سطح دریافتی، سطح موضوعی یا سطح پردازشی، سطح کلی یا سطح ارزیابی.
مفهوم خویشتن، مهمترین مفهوم ساختاری در نظریه کارل راجرز از شخصیت است. به نظر راجرز، هر فرد، رویدادها و تجربه های پیرامون خود را دریافت می¬کند (سطح سوّم دریافتی یا جزیی) و به آنها معنا می¬بخشد (سطح دوّم پردازشی یا موضوعی). این مجموعه ادراکی و معنایی، میدان پدیداری فرد را به وجود می آورد (سطح اوّل ارزیابی یا کلی) (پروین،ترجمه جوادی وکدیور،۱۳۷۷ ،ص۲۰).
سطح جزیی(دریافتی):
در این سطح، خود پنداره اطلاعات و داده¬های محیطی را به کمک حواس پنجگانه دریافت

می¬کند. دقّت وکنجکاوی در این سطح قرار دارد. وبا پرورش حواس می¬توان آن را بدست آورد. در این سطح طبقه بندی ابتدایی امّا مهم صورت می¬گیرد، امّا بیشتر اوقات مورد غفلت قرار می¬گیرد. و بیشتر ناسازگاری¬ها و مشکلات مربوطه به این قسمت بر می¬گردد. و فرد به خاطر عدم دقّت بسیاری از مفروضات را به عنوان مسلمات را به لایه بالاتر انتقال می¬دهد.
سطح موضوعی:
در این سطح اطلاعات و داده¬های سطح دریافتی بر اساس موضوعات مختلفی نظیر تحصیل، شغل، خانواده و غیره دسته بندی و براساس طرحواره¬های موجود و مختص هریک از این مفاهیم، دریافت¬ها پردازش می¬شوند. به نظر می¬رسد که سبک اسناد و باورهای خود کارآمدی در این سطح قرار دارند. یعنی در این سطح دریافت¬ها بر اساس طرحوارهای موجود در حافظه سبک اسناد پردازش و بر چسب می¬خورند.
سطح کلی:
این سطح شامل مجموعه¬ای از باورهایی که شخص درباره خود دارد. این باورها شامل مجموعه از طرحوارهای است که از سطح موضوعی بصورت چندین دسته از مفاهیم طبقه ¬بندی شده در این سطح تجلی پیدا می¬کند و شخص بواسطه آن با عنصر وجودی خویش ارتباط برقرار می-کند. این باورها برای فرد جنبه ارزشی دارد و به همین خاطر تغییر آن نسبتاً دشوار است.
شکل(۱/۲ ): سلسله مراتب خود پنداره (از نظر پژوهشگر)

اهمّیت خود پنداره:
۱- خود پنداره به عنوان سیستم عامل( وجودی) هر فرد:
بدون شک، اساسی¬ترین کلید برای شخصیت و رفتار انسان تصویری است که در ذهن خود از خویشتن دارد. حتّی کارهای بزرگی که انجام می¬دهیم بستگی به تصویری دارد که از خود پرداخته¬ایم. اگر تصویری که از خود داریم قابل اصلاح باشد مسلماً روی شخصیت و رفتارمان اثر خواهد گذاشت. تصویری که انسان از خود دارد استعدادها را در زمینه¬های مختلف رقم می¬زند. لذا هر چه تصویر بهتری از خود داشته باشیم، موثرتر، خلاق¬تر خواهیم بود. خود انگاره ما حالاتمان را کنترل می¬کند (مالتز، ترجمه زره¬ساز،۱۳۷۲،ص۳۹). خود انگاره حدود آنچه را که می¬توانیم به آن دست یابیم تعیین می-نماید (مالتز،ترجمه زره¬ساز،۱۳۷۲،ص۴۴).
۲- خود پنداره جستجوگر خود واقعی است:
خود پنداره در تلاش است تا خود واقعی را پیدا کند. بر همین اساس به ترسیم خودی¬ می¬پردازد، که احساس می¬کند آن را خواهد یافت. تلاش خود پنداره برای یافتن خود منجر به تشکیل بخشی به نام خویشتن آرمانی می¬شود. خویشتن آرمانی، خودپنداره¬ای است که انسان آرزو می¬کند‌‌ (خودی واقعی همانند آن) داشته باشد. خویشتن آرمانی شامل معانی و ادراک¬هایی است که به طور بالقوه به خویشتن مربوط است و فرد برای آن ارزش بسیار زیادی قائل است (پروین،ترجمه جوادی وکدیور،۱۳۷۷،ص ۲۰۹).
۳- خود پنداره به عنوان سازمان دهنده تمام ادراکات وتجارب:

این خودپنداره ماست که تقریباً در تمام نگرشها و رفتارهای ما منعکس می‌شود (شولتز،ترجمه سید¬ محمدی،۱۳۷۷، ص۳۰۹). رویدادها به خودی خود معنایی ندارند. این ما هستیم که بر مبنای تجربیات گذشته و با توجه به حفظ نظام خویشتن، به این رویدادها معنا می¬بخشیم (پروین،ترجمه جوادی وکدیور ،۱۳۷۷،ص۲۱۸). به نظر مارکوس خود- طرحواره (خود پنداره) مهم‌ترین نقش را در پردازش اطلاعات مربوط به “خود” ایفا می‌کند (محسنی،۱۳۷۵ ،ص۹۳).
۴- پیش بینی رفتارهای آینده:
طرحواره‌ها، به فرد امکان می‌دهند تا بتواند به گونه‌ای ارزشمند رفتارهای آینده خود را نیز پیش‌بینی کند (محسنی،۱۳۷۵،ص۹۳).
۵- تعیین شیوه روابط با دیگران:
تصویری که ما از خودمان داریم در تعیین روابط ما با دیگران سهم عمده‌ای دارد (بیابانگرد، ۱۳۸۰). افرادی که نظر بسیار خوبی نسبت به خود دارند، احتمالا طوری رفتار می¬کنند که محترم شمرده شوند، در حالیکه افرادی که نظر پائینی نسبت به خود دارند، طوری رفتار می¬کنند که با

آن خودانگاره همسان باشد. معمولا افراد طوری رفتار می¬کنند که ادراکی را که آنها از خودشان دارند، مورد تأیید دیگران قرار گیرد (پروین،ترجمه جوادی وکدیور،۱۳۷۷،ص۲۲۲).
۶- ادراک و تفسیر محیط پیرامون فرد:
خویشتن ادراک شده به نوبه خود بر ادراک فرد از جهان و هم بر رفتار او تأثیر می‌گذارد فردی که از یک خودپنداره قوی و مثبت برخوردار است در مقایسه با فردی که خودپنداره ضعیف دارد، نظرگاه کاملاً متفاوتی نسبت به جهان خواهد داشت (اتکینسون و همکاران ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۷۵).

۷- ایجاد وحدت و یکپارچگی وجودی:
خودپنداره، برای شخصیت‌ ما حس اتحاد و یکپارچگی و چارچوبی را که در داخل آن با خودمان و دیگران برخورد کنیم تأمین می‌کند. اگر قرار باشد که به استعداد کامل خود، حالتی از خودشکوفایی، تحقق بخشیم، خودانگاره‌ی ما باید خود واقعی ما را به وضوح نشان دهد (شولتز، ترجمه سید محمدی، ص۱۷۸).
عوامل موثر در شکل گیری خود پنداره
والدین و افراد مهم اوائل زندگی:
خودپنداره هر کس انعکاس نگرش افراد مهم در زندگی به فرد است (کوپر اسمیت ، ۱۹۶۷، به نقل از خاطری،۱۳۸۴). برش معتقد است که ناتوانی در ادراک خود به¬گونه یک فرد مستقل و ممتاز ناشی از چگونگی شبکه روابط خانوادگی است. اولیاء در دوران کودکی و نوجوانی فرزند خود، نتوانسته‌اند آئینه‌ای مناسب برای بازگردانیدن تصویر او به او باشند، و به جای اینکه او را یاری دهند تا خود و احساس خود را همانگونه که هست بپذیرد، اراده و خواست خود را به او تحمیل کرده‌اند (محسنی،۱۳۷۵،ص۲۷۹).
خود فرد:
مورن و همکار او، معتقدند خود فرد است که در شکل‌گیری تصویر خود، نقش اساسی را ایفا می‌کند. و در این راستا، آنها بر نقش و اهمّیت گفتگوی درونی یا گفتگوی با خود تأکید نهاده و آنرا منشاء و اساس سازمان بخش اطلاعات در مورد خویشتن می‌دانند (محسنی،۱۳۷۵،ص۸۸). گفتگوی با خود یکی از این شیوه‌های درون فردی کسب اطلاعات درباره خویشتن است، افراد با خود گفتگو دارند تا مشاهدات درباره خویشتن را به یکدیگر ربط داده و از آن نتایجی را استخراج کنند. کار ترکیب و وحدت‌سازی نتایج در مورد برداشت از خود، از خلال و به وسیله گفتگو با خود یا اندیشیدن بر خود تحقق می‌پذیرد (محسنی،۱۳۷۵،ص۹۴). تصاویر ذهنی را نیز می‌توان از دیگر شیوه‌های درون فردی دانست (محسنی،۱۳۷۵،ص۹۶).

اجتماع:
اهمّیت نقش اجتماع و تجربیات هیجانی و اجتماعی زندگی در شکل‌گیری ادراک از “خود” به عنوان ساختار در پردازش اطلاعات و یادآوری آنها نقش مهمی دارد (محسنی،۱۳۷۵،ص۸۲). ژرژ هربرت مید معتقد است که دنیای اجتماعی از خلال روبرو ساختن فرد با شیوه‌های متفاوت تفکر، احساس و عمل کردن، به شکل‌گیری مفهومی از “خود” امکان می‌بخشد (محسنی،۱۳۷۵،ص۹۵). نظام همسالان عامل مؤثر است که روی خودپنداره کودکان تأثیر دارد (فولاد چنگ۱۳۸۲).
ویژگیهای خود پنداره سالم:
۱- آگاهی به اجزاء خودِ سیستم خودپنداره: اگر خود پنداره به اجزاء خود آگاه نبا

شد، در پردازش و تفسیر اطلاعات وقتی دچار خطا شود، توانایی تشخیص منشاء خطا را نخواهد داشت.
۲- عدم تضاد بین اجزاء خودپنداره: چنانچه اجزاء خودپنداره با هم در تضاد باشند، در برخورد با شرایط متناقض و مبهم تعادل خود پنداره بهم می¬ریزد، و فرد دچارآشفتگی می¬شود.
۳- انعطاف پذیری: اگر خودپنداره از انعطاف پذیری لازم برخوردار نباشد از توانایی سازگاری فرد به نحو چشمگیری کاسته خواهد شد. البته لازمه خودِ انعطاف-پذیری داشتن آگاهی به اجزاء خودپنداره و عدم تضاد بین اجزاء خودپنداره است.
۴- آگاهی خودِ خودپنداره به اینکه خود پنداره حاصل تعامل ذهن با خود و محیط پیرامون خود است: در پرتو این آگاهی دامنه انعطاف پذیری خود پنداره بالا می-رود. و قابلیت ویرایش خودپنداره فراهم می¬شود. توان سازگاری فرد نیز افزایش پیدا می¬کند.
نظر سوپر در زمینه رابطه خویشتن پنداری و انتخاب شغل:
سوپر و همکاران (۱۹۶۳) ضمن اشاره به عقاید کارتر در زمینه تأثیر خویشتن پنداری در مسیر تکاملی انتخاب شغل و حرفه ، معتقدند خویشتن پنداری شغلی و حرفه¬ای عبارت از تمام اعتقادات و تصورات فرد است که به نوعی با انتخاب شغل و حرفه ارتباط دارد و یا در مسیر تکاملی انتخاب شغل و حرفه تأثیر می گذارد. می¬توان گفت خویشتن پنداری شغلی و حرفه¬ای وسیله برای بررسی چگونگی مسیر تکاملی انتخاب شغل و حرفه است که مالاً به انجام شغل منجر خواهد شد. در جریان طی مسیر تکاملی انتخاب شغل و حرفه انسان در می¬یابد که چگونه فردی است؟ تصوراتش درباره خودش چیست؟ توانائی¬هایش کدامند؟ علایق و رغبت هایش کدام هستند؟ و هدفهای آینده¬اش کدام است؟ فیلد و همکارانش نیز معتقدند در بررسی مسیر تکاملی انتخاب شغل و حرفه انسان به عواملی نظیر خصوصیات فردی، آینده نگری، انتظارات و توقعات و هدفهای زندگی توجه می¬نماید (شفیع آبادی،۱۳۷۹،ص۱۳۳).
مراحل رشد وتکامل خود پنداره :
به نظر سوپر (۱۹۷۵) خویشتن پنداری در اثر تعامل بین انسان و عوامل محیطی رشد نمو می¬نماید و تکامل می¬یابد. واین رشد و تکامل چهار مرحله دارد که عبارتند از:
۱- مرحله مکاشفه :
این مرحله در تکوین خویشتن پنداری اهمّیت فوق العاده دارد. زیرا اولین مرحله، فرد خود را به عنوان انسانی مجزا و متفاوت از دیگران احساس می¬کند و در ضمن از تشابهاتی که با دیگران دارد نیز آگاه می¬شود.
۲-مرحله تشخیص :
دراین مرحله فرد ضمن مقایسه خود با دیگران موفق به تشخیص امکانات و خصوصیات فردی می¬شود. مثلاً پی می¬برد که از دیگران لاغرتر، چاق¬تر، باهوش¬تر، و یا کم هوش-تر است. مسلماً چنین تشخیصی موجب تصمیم گیری¬های خاصی در زمینه¬های مختلف می¬گردد.
۳-مرحله همانندسازی :
فرد پس از مرحله تشخیص و دریافت خصوصیات خاص خویش سعی دارد الگویی را پیدا نماید که از لحاظ خصوصیات شبیه او و از لحاظ ارزشی برای او ارزشمند باشد. با یافتن چنین الگویی فرد سعی می¬کند، با او همانند سازی نماید. کودکان در سنین معین ضمن همانند سازی با والدین به نقش خود در فرهنگ جامعه پی می¬برند.

۴-مرحله ایفای نقش :

این مرحله از طریق مرحله همانند سازی ایجاد می-شود. فرد پس از مرحله همانند سازی سعی می¬کند مانند الگو به ایفای نقش بپردازد. در این مرحله فرد در برخورد با محیط همانند الگوی خود برخورد می¬کند و در واقع نظام ارزشی الگو به او انتقال پیدا کرده است (شفیع¬آبادی، ۱۳۷۹،ص۱۳۴).

مراحل رشد خود پنداره براساس دیدگاه دیمن و هارت:
دیمن و هارت (۱۹۸۲) پیشنهاد کردند که برای درک خودپنداره، پذیرش یک تفکیک مهم (که اولین بار ویلیام جیمز مطرح کننده آن بود) مفید است. این تفکیک بین ((من )) و ((مرا )) است (نک.هارت. ۱۹۸۸). وقتی شما درباره خودتان فکر می¬کنید دو نقش متفاوت را در این فرایند بازی می¬کنید. هم خود شما فکر می¬کنید و هم درباره شما فکر می شود. شما از دید خودتان می¬توانید بگویید که ((من درباره خودم فکر می¬کنم)). این جمله شامل یک ((من)) است که فکر را انجام می¬دهد (فاعل) و یک ((مرا))که درباره آن فکر می¬شود (مفعول) (گلاور،ترجمه،خرازی،۱۳۷۵،ص۲۴۹). خود فاعلی سازمان دهنده و تفسیر کننده تجارب است. به نظر مید (۱۹۳۴) آگاهی یابی کودک بر این که “موضوعی” در حوزه ادراکی دیگری است و بازتاب درونی شده آن یعنی آگاهی بر این که “موضوعی” در حوزه ادراکی خویشتن است، منجر به تجسّمی از خود در قالب من مفعولی یا من به عنوان موضوع می‌گردد (محسنی،۱۳۷۵،ص۵۷).

مراحل رشد من موضوعی و من فاعلی به طور خلاصه در جدولهای(۳-۲)و(۴-۲) ذکر شده¬اند.
جدول شماره (۳-۲)سطوح سازمان یابی ادراک خود:خود عینی یا موضوعی
اسنادهای فیزیکی و مادی، از جمله قد، جنسیت، نژاد، ویژگی‌های بارز جسمانی، سن، لباس و پوشش، مالکیت‌ها یا محیط زیست و پیرامون، به خودی و بدون دلیل مشخصی دارای اهمّیت و قدرت توصیف “خود” می‌باشند.
خود- طرحواره‌ فیزیکی

سطح اوّل
توصیف خود از طریق رجوع به فعّالیت‌هایی است که فرد آنرا یا انجام می‌دهد، یا اینکه اجازه انجام آنرا دارد یا ندارد خود- طرحواره‌ فعال
خود بر مبنای بستگی‌ها و پیوندهایی ارتباطی با خانواده، با دوستان، و یا با دیگر افراد اجتماع و یا از طریق تعلق داشتن به یک گروه اجتماعی مشخص شده و تعریف می‌شود. خود- طرحواره‌ اجتماعی
خود طرحواره روانی شامل اسنادهایی چون خلق،افکارو نگرشهایی است که معنای آنها درخود آنهابوده وبی ارتباط با نظام مهارتها،باورها واستعدادها است. خود- طرحواره‌ روانی

اسنادهای فیزیکی و مادی “خود” بیانگر لیاقتهای فرد یا اثرگذار بر آن بوده و او را توصیف می‌کنند. خود- طرحواره‌ فیزیکی

سطح دوم
توصیف خود از خلال و به وسیله اعمال و مهارتهائی است که آشکارا یا بگونه ضمنی با مهارتها و اعمال دیگران، با هنجارهای معمول و یا با خود در موقعیت‌های مختلف مقایسه می‌شوند

خود- طرحواره‌ فعال
مهارتهای فرد در مقایسه با واکنش دیگران مفهوم پیدا می‌کند و “خود” از خلال مهارتهای ارزشیابی شده توسط دیگران، توصیف می‌شود. واکنش‌های مزبور می‌توانند تأیید کننده، نفی کننده و یا پاسخ‌های عاطفی باشند.
خود- طرحواره‌ اجتماعی
توصیف “خود” از خلال ویژگی‌های روانی بوده و اظهارات مبتنی بر لیاقت‌های شناختی دانش و یا مهارتهای وابسته به حالات هیجانی بیانگر و معرف خود می‌باشند.
خود- طرحواره‌ روانی
خود از طریق اسنادهای فیزیکی و مادی اثرگذار بر تعامل فرد با دیگران، شناسائی و توصیف می‌شود. صفات و اسنادهای مزبور می‌توانند بر جاذبه‌های شخصی، ارتباط‌های اجتماعی اثر نهاده تعلق فرد به گروههای مختلف را تحت تأثیر قرار دهند.
خود- طرحواره‌ فیزیکی

سطح سوم
توصیف خود از خلال فعّالیت‌هایی است که روی جاذبه‌های بین فردی، ارتباط‌های اجتماعی یا عضویت گروه اثر می‌گذارند. خود- طرحواره‌ فعال
خوشناسی از خلال ویژگی‌های شخصیت اجتماعی است که بر جاذبه‌ها و تعامل‌های بین فردی، یا عضویت در گروه، اثر می‌نهند. خود- طرحواره‌ اجتماعی
صفات و اسنادهای روانی “خود” بیانگر توانایی‌های اجتماعی‌اند یا اینکه بر تعامل‌های اجتماعی اثر می‌گذارند. خود- طرحواره‌ روانی
اسنادهای فیزیکی یا مادی در سطح چهار بیانگر فلسفه، باورهای اخلاقی، ایدئولوژی شخصی و نقشه‌ها و هدفهای زندگی می‌باشند خود- طرحواره‌ فیزیکی

سطح چهارم
خود از طریق فعّالیت‌هایی توصیف می‌شود که بیانگر فلسفه یا ایدئولوژی شخصی، باورهای اخلاقی و یا نقشه زندگی می‌باشند. خود- طرحواره‌ فعال
وجوه یا جنبه‌های اجتماعی “خود” بیانگر فلسفه شخصی، ایدئولوژی باورهای اخلاقی و یا نقشه‌های زندگی می‌باشند. خود- طرحواره‌ اجتماعی
مقولات توصیفگر این طرحواره‌، بیانگر فلسفه‌ شخصی، ایدئولوژی، باورهای اخلاقی یا نقشه زندگی می‌باشند. خود- طرحواره‌ روانی

(محسنی،۱۳۷۵،صص۲۰۵تا۲۳۲)

جدول شماره (۴-۲)سطوح سازمان‌یابی ادراک خود: خود ذهنی یا فاعل

در سطح یک، شکل‌یابی “خود” به نیروهای فوق طبیعی، زیستی و یا اجتماعی، نسبت داده می‌شود.
سطح یک

بعد اراده یا اختیار
موجودیت و شکل‌گیری “خود” ناشی از استعدادها، مهارتها، آرزوها، انگیزه‌ها و کوشش‌های فرد است.
سطح دوّم

ارتباط با دیگران بر موجودیت و شکل‌گیری فرد اثر می‌نهد.
سطح سوّم
موجودیت و شکل‌گیری فرد ناشی از سنجش‌ها و ارزیابی‌های شخصی از امکانات زندگی است. سطح چهارم
تداوم “خود” در گذشت زمان از طریق رجوع به مقولات ساده و منفرد توصیف می‌شود. این مقولات می‌توانند شامل نام شخص، جسم او، مالکیت‌های او، رفتار خاص، مسائل مورد علاقه و یا عضویت او در گروه، باشند. کلیه این مقولات مبنائی را در جهت توصیف تداوم فرد در طی زمان فراهم آورند
سطح یک

بعد تداوم

تداوم خود در طی زمان از طریق رجوع به توانایی‌های شناختی، قابلیت در فعّالیت‌ها، و ویژگی‌های ثابت خود، توصیف می‌شود. اینها می‌توانند شامل دانش ثابت فرد، حافظه او، یا خصوصیتهای ذهنی، فیزیکی و یا مهارتهای او باشند.
سطح دوّم
تداوم “خود” در طی زمان شناسائی فرد از طرف دیگران است. یعنی پیوستگی وجودی از طریق رجوع به دیگران توصیف می‌یابد. در این سطح مقولات ثابت و منفرد، ویژگی‌ها، خصوصیتها و مهارتها دیگر در توصیف تداوم خود، نقشی را ایفا نمی‌کنند، بلکه این تداوم ناشی از مبادله و تعامل با دیگران در شبکه گسترده اجتماعی است که از “خود” فراتر رفته و وابسته به شناسایی فرد در طی زمان، از طرف خانواده، دوستان و دنیای اجتماعی به طور کلی است.

سطح سوّم
تداوم “خود” از خلال رجوع به ارتباط میان گذشته و حال، میان ویژگی‌های “خود” در گذشته با زمان حاضر توصیف می‌یابد. در این سطح خود دیگر به صورت ویژگی‌های ثابت در طول عمر برداشت نشده و بر عکس، باور این است که “خود” در طی زمان تحول می‌یابد. خصوصیات کنونی فرد در ارتباط مستقیم با خصوصیات قبلی قرار می‌گیرند، بدون آنکه لزوماً با آنها یکسان باشند. ارتباط میان “خود” گذشته با کنونی، اغلب اوقات در قالب احساسات شخصی و دانش خاص نسبت به خود، در ارتباط با تداوم او در زمان بیان شده و می‌تواند بر جهت گیری فرد نسبت به زندگی نیز شمول یابد.

سطح چهارم
متمایز بودن خود از دیگران از خلال مقولات ساده و منفرد توصیف می‌یابد. از جمله این مقو

لات می‌توان از نام فرد، بدن او، مالکیتهای او، رفتار خاص او و علائق و ارجحیت‌های ثابت و نیز عضویت او در گروهها نام برد. مقولات نامبرده پایه و اساس متمایز بوده فرد محسوب می‌شوند.
سطح یک

بعد تمایز

متمایز بودن فرد از دیگران در این سطح، بر مبنای ارزشیابی مقایسه‌ای ویژگی‌های منفرد شخصیتی، رفتاری یا شناختی است. اینها می‌توانند شامل مهارتهای فیزیکی یا شناختی از خلال مقایسه با دیگران و یا فعّالیت‌های فرد در مقایسه با فعّالیت‌های دیگران و یا خصوصیتهای شخصیت در مقایسه با خصوصیات شخصیتی دیگران باشد.
سطح دوم
آنچه متمایز بودن فرد از دیگران را در این سطح توصیف می‌کند، ترکیب یگانه‌ای از ویژگی‌های درونی و فیزیکی است.
سطح سوم
در سطح چهارم رجوع به تجربه ذهنی یگانه “فرد” و تفسیر او از دنیا که متمایز بودن او از دیگران را توصیف می‌کند و از خلال احساسات شخصی و یا از خلال جهت‌گیری در دنیا بیان می‌شود.

سطح چهارم

(محسنی،۱۳۷۵،صص۲۳۷تا۲۵۲)

کارآفرینی و خود پنداره:
آیا بین خود پنداره و کارآفرینی رابطه¬ای وجود دارد؟
خودانگاره ما حالاتمان را کنترل می¬کند (مالتز ،ترجمه زره¬ساز،۱۳۷۲،ص۳۹). تمام رفتارها و فعّالیت¬های انسانی در پرتو خود پنداره معنی و مفهوم پیدا می¬کند. این خود پنداره ماست که تقریباً در تمام نگرشها و رفتارهای ما منعکس می‌شود (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۳۰۹). به عبارت دیگر خودپنداره سیستم عامل وجودی فرد است، که در پرتو این سیستم عامل استعدادها و توانایی¬ها فرد قابلیت بروز را پیدا می¬کند. خود انگاره حدود آنچه را که می¬توانیم به آن دست یابیم تعیین می¬نماید (مالتز،ترجمه زره¬ساز، ۱۳۷۲، ص۴۴).

اکنون این سؤال مطرح است که چه نوع خود پنداره¬ای کارآفرینی را هدایت و پشتیبانی می¬کند؟
کارآفرینی عبارتست از فرایند کشف و برنامه ریزی عنصر وجودی (خودواقعی) خویشتن در عرصه فعّالیت حرفه¬ای، جهت دست یابی به خود شکوفایی (پژوهشگر).
کارآفرینی ویژگی فردی است که با عزمی راسخ و با وجود موانع بسیار در رساندن یک محصول یا ارائه خدمت جدیدی به بازار فرایند نوآوری را با موفّقیت هدایت می‌کند (قاسم زاده/ نقل از سعیدی کیا، ۱۳۸۲ص ۹۶).

کارآفرینی یعنی: تشکیل تیمی از افراد با مهارتها و استعدادهای مکمّل و مشاهده فرصت¬ها در شرایطی که دیگران تنها هرج و مرج، ‌تناقض، ‌تضّاد و ابهام را متوجه می¬شوند و همچنین مستلزم یافتن دستیابی وکنترل منابع برای دنبال نمودن فرصت می¬باشد (احمدپور،۱۳۸۰ص۲۴).
مک¬کله¬لند فرایند کارآفرینی را فراتر از شغل و حرفه، بلکه یک شیوه زندگی تعبیر می¬نماید به طوری که خلّاقیت و نوآوری، عشق به کار و تلاش مستمر، پویایی، مخاطره پذیری، آینده نگری، ارزش آفرینی، آرمان¬گرایی، فرصت¬گرایی، نیاز به پیشرفت، مثبت اندیشی، زیر بنا و اساس زندگی کارآفرینانه می¬باشد، در این زندگی شکست مفهومی ندارد به جز این که پلّه-ای باشد برای بالا رفتن، موقعیتی برای آموختن، تصور ناقصی از واقعیت، ابهامی که در هدف وجود دارد، واقعه¬ای که هنوز فواید آن تبدیل به سود نشده است. در این زندگی پول، انگیزه اصلی و اولیّه فعّالیت¬های اقتصادی نیست، بلکه معیاری برای سنجش میزان موفّقیت فرد محسوب می¬شود. در زندگیِ کارآفرینانه، هدف اصلی از کار و فعّالیت ارضاء حسّ کنجکاوی، تحقّق بخشیدن به آرمانها ، آزاد سازی انرژی¬های ذهنی و تبدیل آنها به ایده¬های عملی و در نهایت خلق ارزش است و همه چیز تحت الشعاع آرمان شخص قرار می¬گیرد (صمد آقایی، ۱۳۷۸).
تقریباً در همه تعاریف کارآفرینی، این توافق وجود دارد که در مورد رفتاری بحث می¬کنیم که: ۱) پیشگام است. ۲) ساز وکارهای اجتماعی و اقتصادی را برای تبدیل منابع و موقعیتها به وضعیت عملی، سازماندهی یا سازماندهی مجدّد می‌کند. ۳) با مخاطره و شکست همراه است (هیسرچ و پیترس، ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳ ،ص۹).
ویژگی¬های ضروری جهت خودپنداره که بتواند فعّالیت کارآفرینی را پشتیبانی نماید عبارتند از :
۱- اجزاء خودپنداره باید با کمترین تضاد در تعامل ¬باشند. و روابط سطوح مختلف خودپنداره با هم واضح و روشن باشد. کارآفرین در پرتو این قابلیت می¬تواند شرایط متناقض را بپذیرد و متناسب با آن برخورد نماید. امّا افرادی که اجزاء خودپنداره آنها باهم در تضاد می¬باشد، نمی¬توانند در

شرایط متناقض رفتار متناسب را داشته باشند، زیرا تضاد درونی با تضاد بیرونی شرایط نامساعد و غیر قابل تحملی را برای فرد فراهم می¬آورند.
۲- داشتن انعطاف پذیری لازم در برخورد با موقعیت¬های مختلف بخصوص در شرایط مبهم و غیر قابل پیش بینی.
۳- خودآگاهی کارآفرین به این موضوع که خود پنداره حاصل تعامل ذهن با خود و محیط پیرامون خو

د است. در پرتو این آگاهی دامنه انعطاف پذیری خود پنداره بالا می¬رود. و قابلیت ویرایش پیدا می¬کند، و توان سازگاری فرد افزایش پیدا می¬کند.
۴- قابلیت تغییر و دگرگونی کل سیستم خودپنداره. این قابلیت موجب می¬شود که فرد بدون هراس به استقبال از ناشناخته¬ها برود. کارآفرینان در پرتو این ویژگی فعّالیتهای متفاوتی راتجربه می¬کنند، و فعّالیتهای جدید و بدیعی را خلق می¬کنند.
۵- از مهمترین عوامل شکل¬گیری خودپنداره تلاش برای کشف خود واقعی است. و ما این تمایل را میل به خود شکوفایی می¬نامیم. خود پنداره سالم و قوی این میل را تقویت می¬کند. امّا در یک خودپنداره ضعیف این تمایل ضعیف¬تر است.
۶- با توجه به دیدگاه دیمون و هارت در مورد من فاعلی و من موضوعی. به نظر می¬رسد بخش من فاعلی¬ باید رشد یافته¬تر باشد. زیرا چنانچه شرایط رشد من فاعلی فراهم شود، و رشد خود پنداره در پرتو این بخش شکل بگیرد، خودپنداره قابلیت¬های ذکر شده در بالا را را کسب می¬کند. امّا چنانچه بخش فاعلی رشد نکند، و بیشتر شکل گیری خودپنداره بر اساس بخش من موضوعی شکل بگیرد. در این حالت خود پنداره بیشتر محافظه کارانه عمل می¬کند، و بیشتر تابع و دنباله رو است، کمتر انعطاف پذیری و قابلیت دگرگونی را دارد. به تبع آن نیز قابلیت پیش بینی را نیز نخواهد داشت.

باورهای خودکارآمدی
مقدّمه
کارآفرینی مقوله¬ای از جنس باورها است. یعنی تا شخص به این باور دست پیدا نکند که می¬توانم، بدون شک کارآفرینی روی نخواهد داد. باور به توانایی¬های خود را در ادبیات روان¬شناسی باورهای خودکارآمدی می-گویند. این باور چیزی نیست که یکباره و ناگهان در ذهن کسی ایجاد شود. تصمیم به راه اندازی فعالیت اقتصادی نوپا، نتیجه فرآیندی است که باید از ابتدای کودکی آغاز گردد و در آموزش و پرورش به طور جدی و حساب شده در نظر گرفته شود تا فرد مهارتهای لازم را به درستی فرا بگیرد (هیسرچ،ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳ ص۳).
خودکارآمدی یعنی چه؟
خودکارآمدی یعنی: باورهای شخص درمورد توانایی برای کنار آمدن با موقعیت‌های متفاوت (فرهنگ روانشناسی و روان پزشکی،پورافکاری،۱۳۷۳ص۱۳۶۴).
در نظام بندورا ، منظور از باورهای خودکارآمدی، احساس¬های شایستگی، کفایت، و قابلیت در کنار آمدن با زندگی است. راه دیگری که بندورا کارآیی شخصی را شرح داد، بر حسب ادراک ما از درجه‌ی کنترلی که بر زندگی‌مان داریم بود (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۴۶۶). خودکارآمدی به «عمق اطمینان ما درباره توانایی و کارآیی شخصی» اشاره دارد (فولاد چنگ،۱۳۸۲). حدود دهه ۱۹۷۰ بندورا فهمید که نه تنها از تئوریهای آموزشی رایج بلکه از تئوری آموزش اجتماعی خودش هم یک عنصر کلیدی جا افتاده است. در سال (۱۹۷۷) با انتشار مقاله¬ای به

سمت یک تئوری منسجم گام برداشت، بندورا قسمت مهم آن عنصر گمشده یعنی- خودکارآمدی- را تشخیص داد. از نظر این دیدگاه تئوریک، عملکرد آدمی به عنوان محصولی که حاصل تعامل پویای شخصی، رفتاری و تأثیرات محیطی مورد بررسی قرار می¬گیرد (پاجارز ،۲۰۰۲). بدینوسیله مفهو

م خودکارآمدی وارد ادبیات روان¬شناسی شد. و از آن زمان تا کنون تحقیقات زیادی در این زمینه انجام شده است. به طوری که تا سال ۲۰۰۰ بیش از ۲۵۰۰ مقاله در مورد این ساختار مهم روان¬شناسی نوشته شد (پاجارز،۲۰۰۲).
اهمّیت باورهای خود کارآمدی:
۱- تبیین وپیش بینی عملکردها:
امروزه باورهای خودکارآمدی به عنوان یکی از مهمترین و اصلی‌ترین عوامل در تبیین رفتارهای انسانی محسوب می‌شود (بندورا، ۱۹۹۷/ نقل ازفولاد چنگ،۱۳۸۲). استدلالهای کلیدی بندورا (۱۹۹۷) درباره نقش باورهای خودکارآمدی در عملکرد انسان این است که سطح انگیزه، شرایط مطلوب و اعمال افراد بیشتر بر پایه آنچه که آنها اعتقاد دارند، قرار دارد تا آنچه که واقعاً درست است. به همین خاطر چگونگی رفتار انسان می¬تواند به وسیله باورهایی که در مورد توانایی¬هایشان دارند بهتر پیش بینی شود تا بوسیله آنچه که واقعاً قادر به انجام دادن آن هستند، بنابراین باورهای خودکارآمدی به ما کمک می¬کنند که تعیین کنیم افراد با دانش و مهارتهایی که دارند چه کاری را انجام می¬دهند (پاجارز،۲۰۰۲). در بیشتر تحقیقات مشاهده شده است که باورهای خودکارآمدی افراد بیش از سایر متغیرهای انگیزشی نظیر خودپنداره یا عزت نفس و حتی در مواردی بیش از متغیرهایی مثل توانایی یا استعداد می‌تواند پیش‌بینی کننده پیشرفت تحصیلی، انتخاب رشته و شغل، تکمیل موفق یک حرفه و مشارکت در فعّالیت‌ها باشد (شانک ، ۱۹۹۴؛ پاجارز، ۱۹۹۶؛ مورگان و جینکز ، ۱۹۹۲؛ پینتریچ و دی‌گروت ، ۱۹۹۰؛ اکلس و همکاران ، ۲۰۰۰ / نقل ازفولادچنگ،۱۳۸۲). بر پایه شواهد تجربی و پژوهشی، باورهای خودکارآمدی از عوامل عمده تعیین کننده رفتار در شرایط زیر می‌باشد: پیشرفت تحصیلی، انتخاب و تکمیل موفّقیت‌آمیز رشته تحصیلی و شغلی، روابط بین فردی، تصمیم‌گیری در فرصت‌های متفاوت موجود در واحدهای شغلی، انتخاب راه حل‌های مناسب در شرایط روانی بحرانی و فشارزا، و بسیاری از موقعیت‌های پیشرفت (فولادچنگ،۱۳۸۲). باورهای خودکارآمدی روی الگوهای تفکر اشخاص و واکنش¬های عاطفی تأثیر می¬گذارد. در نتیجه¬ی این تأثیرات ، باورهای خودکارآمدی، تعیین کننده¬ها و پیش بینی کننده¬های قوی سطح عملکرد هستند. بر پایه این دلایل بندورا بحث کرده است که باورهای خودکارآمدی در زندگی افراد نقش کلیدی دارند (بندورا ،۱۹۸۶/نقل از پاجارز، ۱۹۹۶/ نقل از مژدهی، ۱۳۸۲). باور و حقیقت به سختی با هم جفت و جور می-شوند و افراد معمولا به وسیله باورهای خودکارآمدی بهتر قابل پیش¬بینی هستند تا به وسیله هنرها، دانش و یا مهارتهای قبلی¬شان (پاجارز،۲۰۰۲). باورهای خودکارآمدی در تعیین اینکه افراد چه مقداربر روی یک فعّالیت تلاش

می¬کنند، چه میزان وقت صرف می¬کنند، چه مدت در برابر موانع مقاومت می¬کنند و در هنگام روبرو شدن با موقعیتهای نامساعد چگونه از خود انعطاف¬پذیری نشان می¬دهند، به ما کمک می¬کنند (پاجارز،۲۰۰۲).
۲- تأثیر بر عواطف وهیجانات(هوش هیجانی):

باورهای خودکارآمدی الگوهای فکری و عکس العملهای عاطفی و حسی یک فرد را تحت تأثیر قرار می¬دهد. خودکارآمدی بالا در ایجاد احساس آرامش هنگام مقابله با کارها و فعّالیتهای مشکل به ما کمک می-کند. بر عکس، افرادی که دارای خودکارآمدی پایینی هستند، ممکن است امور را از آن چه که هست مشکل¬تر و سخت¬تر درک کنند، و فشار، افسردگی و بینشی کوته بینانه را در مورد اینکه بهترین راه حل یک مشکل چیست، توسعه و ترویج دهند. در نتیجه باورهای خودکارآمدی می¬تواند به طور مؤثری سطوح دانش و آگاهی یک نفر را که نهایتاً کسب کرده تحت تاثیر قرار دهد (پاجارز،۲۰۰۲). بر اساس یافته¬های پژوهشی خودکارآمدی در خود¬ نظم¬جویی عاطفی نقش محوری به عهده دارد (بندورا، ۱۹۹۷به نقل از علی نیا،۱۳۸۲). بسیاری از حالت¬های عاطفی ما متأثر از باورهای خودکارآمدی ماست. خودکارآمدی عمومی با خوش بینی، حرمت خود، مهار درونی و انگیزه پیشرفت هم بستگی مثبت دارد. افرادی که خودکارآمدی بالایی دارند بهتر با تغییرات زندگی سازگاری پیدا می¬کنند (جروسالم و میتاگ ،۱۹۹۵به نقل از علی نیا،۱۳۸۲). خوش‌بینی و امید را همانند درماندگی و ناامیدی می‌توان آموخت، زیربنای هر دوی این حالت¬ها، نگرشی است که روان‌شناسان آن را خودباوری می¬خوانند. یعنی این باور که فرد بر وقایع زندگی خود تسلط دارد و می‌تواند با چالش‌هایی که پیش می‌آیند روبه‌رو شود، ایجاد هر نوع صلاحیتی در خود، حس خودباوری فرد را تقویت می‌کند و او را نسبت به تقبّل خطرات و به جستجوی درگیری¬های دشوارتر برآمدن، مشتاق¬تر می‌سازد و غلبه بر آن چالش ها نیز در مقابل، حس خودباوری را افزایش می‌دهد (گلمن،۱۳۸۲ص۱۳۲). ریسک پذیری با خود باوری ارتباط دارد. هرچه اعتماد بیشتری به توانایی‌های خود داشته باشید، با اعتماد بیشتری خواهید توانست بر نتایج تصمیمات خود تأثیر گذاشته و تمایل بیشتری به قبول چیزی خواهید داشت که دیگران آن را ریسک می‌پندارند (مردیث و همکاران ترجمه نبی¬ئیان،۱۳۷۱،ص۲۹). در مجموع، بندورا دریافته است که هر چه سطح انگیختگی فیزیولوژیکی و هیجانی شخص بالاتر باشد، سطح کارآیی شخصی او پائین‌تر است. به سخن دیگر، در یک موقعیت معین، هر چه بیشتر دچار ترس، اضطراب، یا تنش شویم، کمتر احساس می‌کنیم که می‌توانیم به اندازه‌ی کافی با آن کنار بیائیم (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۴۶۸).
باورهای خودکارآمدی، استانداردهای شخصی، سطوح عاطفی و تأثیرات خودگردان را تحت تأثیر خود قرار می دهند (پاجارز،۲۰۰۲).
۳- تقویت حس خود کنترلی:
بندورا خودکارآمدی را چنین تعریف نموده است. ادراک ما از درجه‌ی کنترلی که بر زندگی‌مان داریم (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۴۶۶). افرادی که کارآیی شخصی زیاد دارند معتقدند که می‌توانند به طور مؤثر با رویدادها و شرایطی که مواجه می‌شوند برخورد کنند. از آنجائی که آنها در غلبه بر مشکلات انتظار موفّقیت دارند، در تکلیف‌ها استقامت نموده و اغلب در سطح بالایی عمل می‌کنند. این افراد از اشخاصی که کارآیی شخصی کمی دارند، به توانایی‌های خود اطمینان بیشتری داشته و تردید کمی نسبت به خود دارند. آنها مشکلات را چالش می‌بینند و نه تهدید و فعالانه موقعیت‌های جدید را جستجو می‌کنند. کارآیی شخصی زیاد، ترس از شکست را کاهش

می‌دهد، سطح آرزو را بالا می‌برد، و توانایی‌های مسئله¬گشایی و تفکر تحلیلی را بهبود می‌بخشد (شولتز،ترجمه-سیدمحمدی،۱۳۷۷ ص۴۶۷). افرادی که کارآیی شخصی کمی دارند، احساس می‌کنند که در اعمال کنترل بر رویدادهای زندگی درمانده و ناتوان‌اند. آنها معتقدند هر تلاشی که می‌کنند بیهوده است. هنگامی که آنها با موانع روبرو می‌شوند، اگر تلاشهای اولیه‌ی آنها در برخور

د با مشکلات بی‌نتیجه بوده باشد، سریعاً قطع امید می‌کنند. افرادی که کارآیی شخصی بسیار کمی دارند حتی تلاش نمی‌کنند بر مشکلات غلبه کنند، زیرا آنها متقاعد شده‌اند که هر کاری انجام دهند بیهوده است و تغییری در اوضاع ایجاد نمی‌کند (شولتز، ترجمه ¬سیدمحمدی،۱۳۷۷¬ص۴۶۷). باور خودکارآمدی یک بنیاد اساسی برای عمل محسوب می‌شود، زیرا افراد انسانی زندگی خود را بر اساس باورهای¬شان از کارآمدی خویش هدایت می‌کنند (فولاد چنگ، ۱۳۸۲). خود کارآمدی یک عامل تعیین کننده مهم و حیاتی خود نظم دهی است (پاجارز،۲۰۰۲).
۴- سلامت جسمی و روانی:
به باور بندورا (۱۹۹۷) باورهای خودکارآمدی بعنوان یک فرایند شناختی در روانشناسی¬مرضی تحت عنوان نارساکنش وری در خود ارزشیابی و یا با اصطلاح تخصصی “خودکارآمدی ادراک شده پایین یا ناکارآمدی ادراک شده نقش اساسی بعهده دارد. ناکارآمدی ادراک شده نقش محوری در افسردگی ، اضطراب و دیگر حالت های عاطفی بازی می¬کند (علی نیا،۱۳۸۲). بالا بودن کارآیی شخصی و احساس کنترل بر رویدادهای موجود در زندگی شخص، به صورت مثبت به توانایی کنار آمدن با استرس و به حداقل رساندن اثرات زیان¬بخش آن بر کارکرد زیستی مربوط است. “کنترل‌پذیری، با توجه به ماهیت آثار استرس، اصل تشکیل دهنده‌ی مهمی است. این شرایط زندگی استرس‌زا به خودی خود نیست که آثار زیان¬بخش زیستی را تولید می‌کند، بلکه ناتوانی ادراک شده در کنترل آنهاست” (بندورا، ۱۹۹۵،/ نقل از شولتز ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۴۸۱). کارآیی شخصی زیاد، با تقویت دستگاه ایمنی بدن، کاهش آزاد شدن هورمونهای مربوط به استرس، و کاهش آسیب‌پذیری نسبت به عفونت‌های تنفسی، مربوط بوده است (بندورا، کوهن، تیرل، و اسمیت، ۱۹۹۱؛ ویدن فیلد، الری، بندورا، لوین، و راسکا، ۱۹۹۰ به نقل از شولتز ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷ ص۴۸۱). کارآیی شخصی پایین می‌تواند انگیزش را نابود سازد، آرزوها را کم کند، با توانایی‌های شناختی تداخل نماید، و تأثیر نامطلوبی بر سلامتی جسمانی بگذارد (شولتز،ترجمه¬سیدمحمدی،۱۳۷۷¬ص۴۶۷).
۵-توسعه حرفه¬ای:
تحقیقات زیادی نشان می‌دهند که باورهای کارآمدی شخصی نقش کلیدی و مهمی در توسعه حرفه‌ای انسانها بازی می‌کنند. به عبارت دیگر، باورهای خودکارآمدی تأثیر زیادی بر انتخاب شغل و رشته تحصیلی توسط نوجوانان دارد (فولادچنگ،۱۳۸۲).
۶-تلاش و پشتکار:
ماژور و همکاران (۱۹۹۰) معتقدند که باورهای خودکارآمدی بر میزان تلاش و مدت زمانی که فرد در مواجهه با موانع و تجارب ناخوشایند صرف می‌کند، تأثیر دارند میزان تلاش و پشتکاری که هر فرد صرف انجام یک تکلیف می‌کند تحت تأثیر میزان باورهای خودکارآمدی او است. یعنی، اگر فردی احساس کند که می‌تواند از عهده انجام یک تکلیف برآید برای انجام آن تلاش خواهد کرد. در غیر این صورت، با کمترین تلاشی دست از کار خواهد کشید (فولاد چنگ،۱۳۸۲). خودکارآمدی تعیین کننده میزان تلاش افراد، پشتکار و سرسختی آنها در رویارویی با موانع و مقاومت در برابر موقعیت‌های دشوار است (شانک ، ۱۹۸۱، به نقل از خاطری،۱۳۸۴). هر چقدر احساس خودکارآمدی در فرد

بیشتر باشد تلاش و پافشاری بیشتری برای انجام کار خواهد داشت و همچنین میزان تنش و اضطراب نیز کاسته خواهد شد (پاجارز و میلر ، ۱۹۹۴، به نقل از خاطری،۱۳۸۴). بنابراین کارآیی خود تأثیر عمیقی بر سطح نهایی انجام کار خواهد داشت (پاجارز و شانگ، ۲۰۰۱، به نقل از خاطری،۱۳۸۴).
۷- واکنش مناسب در مقابل شکست:
هر چقدر میزان باورهای خودکارآمدی فرد بالاتر باشد واکنش منفی او در مقابل شکست کمتر

خواهد بود. این افراد شکست را نشانه عدم توانایی نمی‌پندارند، بلکه آن را بیانگر عدم تلاش می‌دانند و در نتیجه به خاطر شکست مایوس نمی‌شوند (فولاد چنگ،۱۳۸۲).
۸- انتخاب راهکارهای مناسب:
بندورا (۱۹۸۶) باورهای خودکارآمدی تحصیلی را بر توانایی استفاده از راهبردهای یادگیری خودگردان مؤثر می‌داند. دانش‌آموزانی که معتقدند قادر به انجام تکالیف تحصیلی هستند راهبردهای شناختی و فراشناختی بیشتری استفاده می‌کنند و بدون توجه به توانایی یا پیشرفت قبلی مقاومت بیشتری به خرج می‌دهند (فولاد چنگ،۱۳۸۲). افرادی که باورهای خودکارآمدی بالای دارند، بعد از شکست و عقب نشینی دوباره خیلی زود حس خودکارآمدی¬شان را بدست می¬آورند و شکست¬شان را به تلاش کم و دانش و مهارتهای ناقصی که قابل حصول هستند، نسبت می¬دهند (پاجارز،۲۰۰۲).
۹- انتخاب اهداف چالش برانگیز:
افراد با خودکارآمدی بالا اهداف چالش‌انگیزتری را که مستلزم تلاش بیشتری است انتخاب می‌کنند (فولادچنگ،۱۳۸۲). هر انسانی دوست دارد، هر آنچه را دارد توسعه ببخشد. باورهای خودکارآمدی نیز از این قاعده مستثنی نیست. هر فردی دوست دارد، این باورها را در سه بعد عمومیت، نیرومندی و سطح گسترش دهد. زمینه لازم برای تحقق چنین امری، اهداف چالش انگیز است. فرد با انتخاب چنین اهدافی در پی رشد و توسعه این باور است. اگر چنین امری برای فرد محقق نشود، حس خودکارآمدی وی کم¬کم افول می¬کند.
منابع باورهای خود کارآمدی:
باورهای خودکارآمدی از تعامل بین آرزوهای ارضاء شده، موفّقیت در یک تکلیف خاص، کاردانی‌های شخصی، و مهم تر از همه توانایی استفاده مناسب از آن کاردانی‌ها در یک موقعیت خاص ناشی می‌شوند. به هر حال، خودکارآمدی تنها زمانی بر عملکرد تأثیر می‌گذارد که فرد دارای مهارت‌های مورد نیاز یک تکلیف باشد و همچنین به قدر کافی برای عمل کردن بر طبق باورهای خودکارآمدی خویش برانگیخته شده باشد (فراری ، ۱۹۹۶/نقل از فولاد چنگ،۱۳۸۲).
به نظر بندورا (۱۹۸۶و۱۹۷۷) کسب انتظارهای خودکارآمدی بالا یا پائین، چهار منبع اصلی دارد:
۱- انطباق های عملکرد.
۲- تجربه های جانشینی.
۳- ترغیب کلامی.
۴- حالتهای برانگیختگی (هیجانی) فیزیولوژیایی ( بندورا به نقل از فراهانی،۱۳۷۸).
۵- تجارب تصویر سازی. مادوکس (۲۰۰۰) این منبع را به چهار منبع قبلی اضافه کرده است (مادوکس/ نقل از علی نیا،۱۳۸۲).

۱- انطباق های عملکرد (تجربه مستقیم):
مؤثّرترین منبع نتیجه تفسیر رفتار قبلی فرد می باشد. افراد در کارها و فعّالیتها مشغول می-شوند، نتیجه اعمالشان را تفسیر می¬کنند، از این تفسیرها برای توسعه باورها و عقاید درباره توانایشان برای درگیر شدن در کارها و فعّالیتهای بعدی استفاده می¬کنند و با باورهایی که به وجود آمده باهم کار می¬کنند. معمولا نتایجی که به عنوان نتایج موفق تفسیر می¬شوند، خود¬کارآمدی را افزایش می¬دهند و آن دسته که به عنوان نتایج ناموفق تفسیر می¬شوند آن را کاهش

می¬دهند. البته افرادی که دارای حس خودکارآمدی پایینی هستند اغلب به جای تغییر خود¬باوری¬شان، موفّقیت¬های¬شان را به حساب نمی¬آورند. حتی بعد از این که افراد در طی تلاشهای سرسختانه موفّقیت¬هایی را بدست می¬آورند. بعضی به کارآیی آنها شک کرده و سعی می¬کنند همان تلاش را افزایش دهند (پاجارز،۲۰۰۲). بندورا معتقد است که انتظارات کارآمدی ریشه در تجربیاتی دارد که شخص در آنها مهارت پیدا کرده است، ریشه دارد. تجارب موفّق تمایل دارند که انتظاراتِ سطحِ بالا ایجاد کنند، در حالی که تجربیات شکست تمایل به تولید انتظارات سطح پایین دارند. یک بار که انتظارات کارآمدی قوی و بالا ایجاد شد، احتمال اندکی وجود دارد که شکستهای موقتی تأثیر زیادی بر قضاوتهای فرد از قابلیتهای خود داشته باشد، بر عکس وقتی که انتظارات کارآمدی پایین و ضعیف ایجاد شد، موفّقیتهای که بصورت گه گاه بوجود می¬آیند، در قضاوت افراد از قابلیت¬های خودشان چندان مؤثر نیستند. به هر حال انتظارات سطح پایین می¬توانند به وسیله¬ی موفّقیتهای فراوان و مکرّر تغییر یابند از طریق چنین کوششهایی بالاخره، افراد می-توانند بر مشکل ترین موانع غالب آیند و چیره شوند (بندورا،۱۹۸۱به نقل ازفراهانی،۱۳۷۸ ص۴۰۸).
۲- تجربه جانشینی :
دیدن افراد دیگری که موفّقیت آمیز عمل می-کنند، احساس کارآیی شخصی را تقویت می¬کنند، مخصوصاً اگر افرادی را که مشاهده می¬کنیم، از نظر توانایی ها مشابه خودمان بدانیم (شولتز،۱۹۹۸ص ۴۶۷). دیدن یا مشاهده کارهای موفّقیت آمیز افراد دیگر می¬تواند به تدریج ادراکهای کارآمدی را در بینندگان القاء کند که به این باور برسند که آنها هم آنقدر دارای قابلیت¬هایی هستند که بر فعّالیت¬های مشابه مهارت و تسلّط یابند (بندورا،۱۹۸۲به نقل از فراهانی، ۱۳۷۸،ص۴۰۸ ). افراد نه تنها با استفاده از تجربیات خودشان بلکه از طریق مشاهده رفتارهای دیگران چیزهایی را یاد می¬گیرند. این آموزش جانشینی به افراد اجازه می¬دهد که یک رفتار جدید را بدون دیدن و هموار ساختن دشواریها و لغزشهای فرآیند اجرای آن رفتار یاد بگیرند. در بسیاری از موقعیتها، این آموزش افراد را از ریسک کردن بر روی اشتباهات گزاف بالقوه سرنوشت ساز دور نگه می¬دارد (پاجارز،۲۰۰۲). مشاهده شکست¬ها و موفّقیت¬های دیگران در باورهای افراد نسبت به توانایی¬هایشان سهم دارند. البته این منبع در ایجاد باورهای خودکارآمدی (نسبت به منبع قبلی) ضعیف¬تر است. تجربه جانشینی به طور ویژه زمانی قدرتمند است که ناظران

شباهت¬هایی را میان خود و الگو مشاهده کنند. به عنوان مثال یک دختر با دیدن یک الگوی مؤنث، کارآمدی محسوس فیزیکی¬اش را افزایش خواهد داد و قدرت فیزیکی¬اش را به نمایش می-گذارد امّا بعد از دیدن یک الگوی مذکر چنین کاری را نمی¬کند. در این مورد، جنسیت خصیصه¬ای برای نشان دادن شباهتها می باشد. مشاهده موفّقیت¬های چنین مدلهایی به مشاهده¬گر کمک می¬کند که تواناییهای خودش را باور کند. وقتی مردم مشاهده می¬کنند که خصیصه¬های مدلمی¬یابد. به همین خاطر افراد دنبال مدلهایی می¬گردند که ویژگی-هایی داشته باشند، که آنها تحسین می¬کردند و توانایی¬هایی را دارند که آنها آرزویشان را داشتند (پاجارز،۲۰۰۲). یکی از مهم‌ترین عواملی که کارآفرینان را در انتخاب مسیر شغلی خود تحت تأثیر قرار می‌دهد الگوهای نقش است. الگوهای نقش ممکن است والدین، برادر و خواهر، بستگان یا کارآفرینان دیگر باشند. اغلب کارآفرینان موفق نقش کاتالیزور را برای کارآفرینان بالقوه ایفا می‌کنند. کارآفرینی اذعان می‌کند: « بعد از اینکه تِد ‏و موفّقیتش را به عنوان کارآفرین ارزیابی کردم، دیدم من باهوش‌ترم و بهتر از عهده کار برمی‌آیم. برای همین فعّالیت اقتصادی خودم را شروع کردم.» (هیسرچ،ترجمه فیض بخش و تقی یاری،۱۳۸۳،ص ۹۷).
۳- ترغیب کلامی :
هنگامی که فرد در موقع انجام یک تکلیف خاص با مشکلاتی مواجه شود برای برآورد میزان توانایی خود به نگرشهای اطرافیان بویژه والدین، هم¬سالان، دوستان و معلمان مراجعه می¬کند (فولادچنگ.۱۳۸۲). افراد نسبت به توانایی¬های خود از طریق ترغیب کلامی که از دیگران دریافت می¬کنند، تحت تاثیرقرار می¬گیرند. و این تاثیر خود نیز تابعی از دیدگاه فرد نسبت به جایگاه، موقعیت اجتماعی و معنوی ترغیب کننده، می-باشد. ترغیب کلامی اغلب برای متقاعد کردن افرادی به کار می¬رود که قابلیت¬های لازم برای انطباق با اهداف-شان را دارند. این تشویق¬ها باید در حد واقعی و معقولی نگه داشته شود زیرا تلاش¬های ناموفق، برای انطباق با اهداف پس از ترغیب، احتمال دارد که انتظارات کار آمدی پایین ایجاد کند و اعتبار منبع ترغیب کلامی را کمتر کند (بندورا،۱۹۷۷/نقل از فراهانی،۱۳۷۸). به نظر می¬رسد این منبع در هنگام آموزش جهت تقویت و ایجاد روحیه خودکارآمدی می¬تواند بیشترین سهم را داشته باشد. ترغیب کلامی می¬تواند حتی باعث تحریک هیجانی شود، و عامل فوق را نیز تقویت نماید.

۴- برانگیختگی(هیجانی) فیزیولوژیایی :
افراد به حالت¬های هیجانی و فیزیکی به عنوان یک منبع مهم در مورد توانایی¬هایشان نگاه می¬کنند. ما اغلب این نوع اطلاعات را به عنوان مبنایی برای قضاوت کردن درباره توانایی کارآمدیمان به کار می بریم (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص ۴۶۸). فشار روانی و تنش اغلب به¬عنوان شاخص¬های آمادگی برای شکست تفسیر می¬شوند. همچنین خلق فرد نیز می¬تواند تأثیر عمده¬ای روی باورهای خودکارآمدی داشته باشند، نوعاً خوش بینی و خلق مثبت، باورهای خودکارآمدی را افزایش می¬دهد و ناامیدی و افسردگی باورهای خودکارآمدی را کاهش می¬دهند (پاجاریز، ۱۹۷۷/نقل از مژدهی،۱۳۸۲). در مجموع، بندورا دریافته است که هر چه سطح انگیختگی فیزیولوژیکی و هیجانی شخص بالاتر باشد، سطح کارآیی شخصی او پائین‌تر است. به سخن دیگر، در یک موقعیت معّین، هر چه بیشتر دچار ترس، اضطراب، یا تنش شویم، کمتر احساس می‌کنیم که می‌توانیم به اندازه‌ی کافی با آن کنار بیاییم (شولتز،ترجمه سید محمدی،۱۳۷۷،ص۴۶۸). به نظر می¬رسد کسانی که از لحاظ هوش هیجانی برترند، از این منبع به خوبی می¬توانند استفاده کنند. و باورهای خود کارآمدی خویش را بهبود ببخشند.

۵- تجارب تصویر سازی (ذهنی):
افراد با تصویر سازی ذهنی یک موقعیت فرضی و رفتارهای اثر بخش یا غیر اثر بخش خودشان یا دیگران در آن موقعیت، می توانند باورهای خودکارآمدی شان را تحت تاثیر قرار دهند. باید توجه داشت که تصویرسازی ذهنی افراد در انجام کارها و تکالیف بنحو بهینه و مطلوب، مسلماً آن ت

اثیر تجارب مسلط واقعی را ندارد (مادوکس۲۰۰۲به نقل از علی نیا،۱۳۸۲). افراد خلاق و نوآور در این زمینه نسبتاً تواناتر می باشند. زیرا به کمک همین توانایی می-توانند تا حدودی نتایج ایده ها ونوآوریهای خود راپیش بینی نمایند و به تبع آن خودکارآمدی خود را تقویت نمایند.
انواع باورهای خودکارآمدی: ( از نظر پژوهشگر)
الف- باورهای خود کارآمدی منبعث از بخش من فاعلی :
این نوع باور خودکارآمدی دلالت بر باورهای شخص درمورد توانایی کنار آمدن با موقعیت‌های جدید و نو را دارد که فرد قبل از برخورد با آن موقعیت هیچ گونه سابقه ذهنی از آن موقعیت را ندارد. این نوع خودکارآمدی بیشتر در افراد خلاق، مبتکر و رهبران یافت می¬شود. باورهای خودکارآمدی لازم برای فرایند کارآفرینی بیشتر از نوع می¬باشد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.