مقاله در مورد آموزش خانواده
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد آموزش خانواده دارای ۱۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد آموزش خانواده کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد آموزش خانواده،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد آموزش خانواده :
آموزش خانواده
امروزه ما شاهد تحولات حیرت آور جوامع انسانی در ابعاد مختلف هستیم که باعث شده فرزندان ما خارج از تصمیم و اراده ما تربیت بشوند. ابزارهای ارتباطی امروزه به گونه ای هستند که در بطن زندگی ما قرار گرفته اند و ناخواسته تربیت را به سویی سوق می دهند که ممکن است چیزی غیر از فرهنگ خودی باشد.
اهمیت آموزش خانواده
امروزه ما شاهد تحولات حیرت آور جوامع انسانی در ابعاد مختلف هستیم که باعث شده فرزندان ما خارج از تصمیم و اراده ما تربیت بشوند. ابزارهای ارتباطی امروزه به گونه ای هستند که در بطن زندگی ما قرار گرفته اند و ناخواسته تربیت را به سویی سوق می دهند که ممکن است چیزی غیر از فرهنگ خودی باشد. به عنوان مثال فرزندان ما هر روز تلویزیون تماشا می کنند.و برنامه های مختلفی را می بینند و بدون دخالت ما از آنها متاثر می شوند. و به رویا می روند.
همچنین گسترش ابزارهای موسیقی و ویدئویی امروزه فرزندان مارا در شرایط پیچیده تربیتی قرار می دهد. خصوصا گسترش روز افزون اینترنت چالش های فرهنگ خودی و بیگانه را به میان کشیده است. علاوه بر آنها گسترش و پیچید گی روز افزون ارتباطات جمعی و وجود پدید اعتیاد با اشکال مختلف آن فرزندان ما را بشدت مورد تهدید قرار می دهد. باید به این موارد کنجکاوی و ماجراجویی
ذاتی کودکان و نوجوان را هم افزود. برای همین ما باید احساس مسئولیت زیادی را مد نظر قرار دهیم. و اگر ما آگاهانه و فعالانه حرکت نکنیم شاهد بحرانهای روحی و روانی زیادی در فرزندانمان خواهیم شد. و حتّی امکان بحرانهای شدید تری مثل بحران هویت ملی و غیره.
گویا مکانیسم تکاملی جوامع انسانی در ابعاد ذهنی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و تکنولوژی و غیره، به سوی تضعیف نقش اولیاء به پیش می رود واین می تواند برای ما هشدار دهنده باشد. و از طرفی دیگر بنظر میرسد که فاصله بین اولیاء و فرزندان از لحاظ اطلاعات روز در حال تشدید است برای همین آموزش اولیاء را برای شناخت نیات فرزندان و برای حفظ موقعیت و مقبولیت خود نزد آنها ضروری می سازد. در پی وجود چنین واقعیت ها و مسائل بسیار دیگری است که ما باید آموزش خانواده را جدی بگیریم .آن را از لحاظ کمی و کیفی گسترش بدهیم و اقدامات و برنامه های موثری را مد نظر قرار دهیم . تا بتوانیم اولیای آگاه و کارآمد در تربیت فرزندان جامعه اسلامی داشته باشیم.
خانواده را به دو دسته کلی تقسیم می کنند.
الف) خانواده متعادل
خانواده متعادل دارای ویژگیهای زیر است:
ثبات فیزیکی و مکانی دارد ـ رشد و پویایی و آگاهی دارد ـ بر آن مدیریت و قانون و کنترل حاکم است ـ اعضا از لحاظ عاطفی و عقلی ارتباط مثبت با هم دارند
ب) خانواده نامتعادل.
خانواده نامتعادل
خانواده نامتعادل خانواده ای است که اعضای آن به علل مختلف نمی توانند تقش های خود را در خانواده به خوبی ایفا نمایند و اعضای آن احساس آرامش و امنیت و رضایت مندی ندارند. و پویایی و رشد آنها دچار اختلال شده است.
خانواده نامتعادل خود تقسیماتی دارد.که عبارتند از:
۱) خانواده گسسته:
خانواده گسسته خانواده ای است که اعضای آن با اینکه در کنار هم زندگی می کنند اما ارتباط و مناسبات درستی بین اعضا وجود ندارد. که خود تقسیماتی دارد که عبارتند از:
الف) خانواده قطبی .(پدر سالار – مادر سالار – فرزند سالار)
خانواده های قطبی به خانواده هایی می گویند که قدرت در خانواده توسط یک فرد خاص اعمال می شود و بقیه تحت تسلط او هستند.
ب) خانواده آشفته یا بی سامان .
خانواده ای که در آن قانونمندی و مدیریت و ارتباط صحیح بین اعضا به طور موثری آسیب دیده است. مانند خانواده قطبی.
ج) خانواده بی عاطفه.
خانواده ای که در آن عاطفه و محبت و همدلی وجود ندارد. در یک خانواده متعادل باید عقل و خرد همراه با عاطفه حاکم باشد و این دو بدن دیگری وظایف خانواده را تکمیل نمی کند.
۲)خانواده گسیخته.
خانواده ای است که اعضا ارتباط کمی با هم دارند و یا اصلا ارتباط آنها از هم بکلی قطع شده است. مثل
خانواده نا پیوسته.
خانواده ای است که زن یا شوهر به علل ناسازگاری بدون صدور حکم قانونی در کنار هم زندگی نمی کنند. و در بلاتکلیفی بسر می برند.
۳) خانواده طلاق.
خانواده ای که از نظر حقوقی از هم جدا شده اند و کنار هم نیستند.
ـ توضیح خانواده قطبی:
سه نوع خانواده قطبی وجود دارد: خانواده پدر سالار، خانواده مادر سالار و خانواده فرزند سالار.
۱) خانواده پدر سالار : در این خانواده پدر حرف اول را می زند و بقیه محکوم به اطاعت از او هستند و او بر مادر و فرزندان تسلط دارد. و بدون اجازه او کسی حق تصمیم گیری و عمل ندارد. خانواده های پدر سالار در جوامع سنتی بسیار رایج بودند و هنوز هم بسیاری از خانواده ها در جوامع هستند که پدر بر آنان سلطه کامل دارد. در این خانواده ها استقلال فرزندان دچار اختلال می شود . و قدرت تصمیم گیری و قضاوت آنها خوب رشد نمی کند . پسران این خانواده بعضا افرادی ضعیف در عین حال زور گو بار می آیند که از منطق پیروی نمی کنند و ممکن است ازدواج پر خطری را تجربه کنند. اگر همسر آنها از خانواده پدر سالار باشد پسر هم مثل پدر بر خانواده حکم فرمایی م
ی کند. اما اگر همسر از خانواده مادر سالار باشد، آنوقت کشمکش همیشگی ، خانواده را ممکن است از هم بپاشد. البته جریان دیگری نیز ممکن است پیش بیاید. این زمانی است که پدر با رفتارهای زور گویانه خود با مادر خانواده، حس ترحم پسر را بر انگیزد و او را نسبت به رفتارهای پدر بیزار کند، و نقش الگویی پدر را از دست بدهد و نتواند رفتار مناسب و متعادل نسبت به هم
سر آینده خود داشته باشد ( ودر واقع خلع سلاح شود) و همسرش نیز او را فردی ضعیف و
بی عرضه قلمداد کند. در این صورت نیز احتمال آسیب دیدن خانواده خصوصا فرزندان بسیار زیاد است. وضعیت دختر چنین خانواده ای نیز بهتر از پسر نیست. و حالت افراط و تفریط در آینده او موج خواهد زد. در هر صورت تعادل در خانواده پدرسالار وجود ندارد. و این خانواده خصوصا در جامعه روبه رشد امروزی بجز آسیب رساندن و تربیت افراد نالایق و از تعادل خارج شده و در خطر انداختن سرنوشت اعضای خانواده، فایده ی دیگری ندارد.
۲) خانواده مادر سالار: در این خانواده مادر بر دیگر اعضا تسلط کامل دارد و هیچ کس حق ندارد بدون اجازه او رفتاری کند. پدر خانواده فردی ضعیف و بی اراده است و فرزندان نقش الگوی پدر را ندارند و او را فردی مطیع مادر می دانند. پدری که باید مظهر الگوی قدرت کودکان باشد فردی ضعیف است . پسرها در این خانواده ممکن است با دو نگرش متفاوت پا به عرضه زندگی بگذارد و نتواند یک مدیر خوب برای خانواده خود باشند. یا حس انتقام از زنان بعلت رفتار مادرشان با پدر شکل بگیرد یا مثل پدر در مقابل همسران آینده خود ضعیف باشند. در هر دو صورت خانواده این افراد آسیب خواهند دید. وضعیت رفتار دختران این خانواده نیز در آینده نامتعادل خواهد بود. (حالت تعادل و میانه روی در میان نیست.)
۳) خانواده فرزند سالار : در این خانواده به خواسته های فرزند پاسخ بی حدوحصر داده می شود و فرزندان آزادی زیادی دارند. و کنترل منطقی روی آنان صورت نمی گیرد و خانواده بر اساس خواسته های آنها تنظیم می شود. اگر فرزندی از طرف مادر یا پدر مورد عتاب قرار گیرد، ممکن است دیگر اعضا بشدت با او برخورد کنند تا رضایت فرزند تامین شود. خانواده های فرزند سالار روز به روز در جامعه ما افزایش پیدا می کنند و علت گسترش آن هم دلایل زیادی دارد از جمله :
الف) تغییر نگرش والدین نسبت به حقوق و آزادی فرزندان.
ب) پیشی گرفتن فرزندان نسبت به والدین در درک رویدادهای پیش رونده جامعه امروزی.
ج) و تمایل خانواده ها برای تربیت فرزندان قدرتمند.
همه ی این عوامل اهمیت تربیت فرزندان را به ما گوشزد می کند. اما در عین حال ممکن است باعث اشتباه در ما شده و ما وظیفه ی خود را فراموش کرده دچار گمراهی شویم و فرزندان خود را نا خواسته با اسم تربیت به سوی بدبختی سوق دهیم.
همه ی ما می دانیم فرزندان ما در سنین پائین از تجربه و دانسته های کمی برخوردارند و نیاز دارند که به آنها کمک کنیم نه آنها را به حال خود رها کنیم و آزادی مطلق به آنها بدهیم. فرزندان ما نیاز به کنترل منطقی دارند و درست نیست که والدین بر اساس خواسته های آنها حرکت کرده و
تسلیم خواسته های غیر منطقی آنها شوند .
در خانواده های فرزند سالار علاوه بر اشکالات فراوان، بی کفایتی پدر و مادر بخوبی روشن می شود. و فرزند گاهی تصمیمات احساسی و عاطفی شدید می گیرد که موجب دردسر اعضای خانواده می شود. در این میان فرزندان هر کدام تلاش دارند که در خانواده به شکلی خود ر
ا مطرح کنند. که این موجب تنش و درگیری می شود.خانواده های فرزند سالار آسیب پذیرترین خانواده ها هستند. که تعادل منطقی در روح و روان فرزندان این خانواده ها وجود ندارد. و اغلب در چنین خانواده هایی قانونمندی حاکم نیست.
فرزند سالاری گاهی مربوط به تصمیم نه چندان آگاهانه پدر و مادر مربوط می شود. که برخی از دلایل آن را گفتیم. اما گاهی نیز مربوط به بی کفایتی و وجود مشکلات عدیده ای است که پدر و مادر را به شدت مشغول کرده است. و در نتیجه فرزندان در این بی مدیریتی ظاهرا عنان اختیار را به دست گرفته اند.
خانواده های پدر سالار نسبت به خانواده های مادر سالار و فرزند سالار وضعیت بهتری دارند اما همان طور که گفته شد پدر سالاری نیز در شرایط زمانی پیچیده کنونی یک خانواده نامتعادل محسوب می شود.
نه پدر سالار، نه مادر سالار و نه فرزند سالار، بلکه خانواده متعادل خانواده ای است که بر آن حق سالاری و قانون حاکم باشد. و هر کس به اندازه ای که حق دارد بهره مند بشود. و مدیریت چنین خانواده ای با اینکه با پدر خانواده است. اما او باید یک مدیریت آزاد منشانه داشته باشد نه مدیریت دیکتاتوری.
انواع مدیریت در خانواده :
۱) مدیریت مستبدانه و یا دیکتاتوری: ویژگیها ی این خانواده عبارتند ار:
ـ استفاده از تنبیه به عنوان روش تربیت.
ـ تنها فرد مستبد استقلال دارد.
ـ فقط او قدرت تصمیم گیری دارد.
ـ در خانواده ترس و وحشت و اضطراب حاکم است.
ـ در این خانواده فرزندان ظاهرا حالت تسلیم و اطاعت دارند.
ـ دلیل و چرایی در این خانواده وجود ندارد.
ـ فرد مستبد می خواهد به همه چیز دخالت کند. و انتظار دارد که در همه زمینه ها اعضای خانواده از او دستور بگیرند.
ـ مشورت در این خانواده نیست. و دیگران به حساب نمی آیند.
۲) مدیریت آزادی مطلق یا خود مختاری: منظور از مدیریت آزادی مطلق این است که هر کس در کار دیگری دخالتی ندارد و هر فرد درخانه مطابق میل خود رفتار می کند. والدین هم فرزندان را به حال خود رها کرده اند.
ویژگیهای اصلی این خانواده عبارتند از :
ـ بی نظمی و هرج و مرج در خانواده .
ـ احساس مسئولیت نداشتن نسبت به دیگران.
ـ مدیریت در خانواده دچار آسیب شده است.
ـ هر فرد بر اساس تمایلات خود رفتار می کند.
ـ محبت، صمیمیت و احساس مسئولیت در خانواده جای خود را به بی نظمی و بی بند و باری و خود کامگی داده است.
ـ بیشترین انحرافات دختران و پسران در چنین خانواده هایی می باشد.
۳) مدیریت آزاد منشانه: از روشهای مناسب و مطلوب مدیریت در خانواده است. ویژگیهای این خانواده عبارتند از:
ـ در این خانواده بین اعضا مشورت صورت می گیرد. و آنها حرفهای همدیگر ار می شنوند. و تصمیمات مشترک می گیرند.
ـ بر این خانواده حق سالاری حاکم است. و هر کس به اندازه خو د در اداره خانواده مشارک
ت می کند.
ـ زن و شوهر همدیگر را دوست دارند. و برای هم ارزش قائل هستند.
ـ بین اعضای خانواده احترام متقابل وجود دارد.
ـ با اینکه در چنین خانواده ای مدیر پدر خانواده است، اما یک فرد مستبد نیست بلکه مشورت با همسر و فرزندان جرء برنامه های اوست. همچنین محبت و اقناع اعضای خانواده را مد نظر قرار می دهد. و هر فردی گوشه ای از کارهای خانه را انجام می دهند.
ـ در این خانواده اعضا احساس امنیت می کنند.
ـ فرزندان با کمک و مشورت والدین به بالندگی فکر می کنند.
ـ فرزندان به قدر کافی از سوی والدین محبت می بینند.
ـ استقلال فرزندان مد نظر قرار می گیرد.
ـ در این خانواده گذشت، سکوت و صبر آموخته می شود.
ـ اعضای خانواده در چهار چوب به توافق رسیده خانواده رفتار می کنند.
ـ در این خانواده مقدم بر احساس عقل حاکم است.
ـ نوعی احساس رضایت در اعضا وجود دارد.
ـ پدر و مادر نقش الگویی خود را از دست نداده اند.
طـــــلاق
هر انسانی با هزاران آرزو و امید ازدواج می کند. و ای بسا در دوران مجردی در کنار همسر آینده خود دنیایی را برای خود ترسیم می کند. دنیایی که سر شار از عشق امید و انگیزه است. همان نیرویی که حیات او را معنی می بخشد. و محرک او برای امید به زندگی است. اما بعد از ازدواج شرایط جدیدی پیش می آید و مسائل پیچیده ای ما را به چالش می کشد. مسائلی چون گذشت، سکوت،صبر یا انتقام، فریاد ، بی صبری و جدایی.
افراد زیادی معتقد هستند که باید قبل از ازدواج دختر و پسر با هم در ارتباط باشند و به هم علاقه مند شوند. و بالاتر از آن عاشق همدیگر شوند. چون فکر می کنند که چنین ازدواجی می تواند معنی واقعی داشته باشد. و به زندگی گرمی میبخشد. چنین تفکری بیشتر تکیه بر دختر و پسر است. نه توجه نخست به اصالت خانوادگی و نه سطح سواد و فرهنگ و نه هم عقیده بودن. همین که آنها(دختر و پسر) به هم علاقه مند شدند و همدیگر را پسندیدند کار تمام است. و سایر مسائل قابل حل است.
در مقابل گروهی نیز هستند که معتقدند دختر و پسر نباید فبل ازدواج با هم در ارتباط باشند و رابطه عشق و عاشقی داشته باشند.(نظر اسلام هم هین است). بلکه عشق و علاقه بعد از ازدواج حاصل می شود.این دیدگاه تکیه بر اصالت خانوادگی و هم کفو بودن (عقیده و ایمان،سواد،فرهنگ) دارد. در این دیدگاه دختر و پسر نباید بر اساس احساسات و تمایلات خود دلباخته کسی شوند که هم با فرهنگ خانواده طرف فاصله زیادی دارند و هم، هم کفو نیستند. این نظر که اصل دوست داشتن دختر و پسر قبل از ازدواج است مورد توجه بسیاری از افراد خصوصاً جوانهاست. اما این مسئله می تواند آسیب پذیری افراد را بیشتر کند. چون اولاً بیشتر دوست داشتن های افراد واقعی نیست و آنچه ما به عنوان عشق نام می بریم با عشق واقعی فاصله زیادی دارد. و بیشتر توجه به خود است تا توجه به دیگری. در عشق واقعی انسان دیگری را می بیند نه خود را. و نه رسیدن به امیال و خواهش های نفسانی و نه هدفی دیگر. دوماً با گذشت زمان و تغییر شرایط ،انسان خیلی زود ماهیت واقعی خود را به دیگران نشان میدهد. این
زمانی است که افراد از دنیای مبهم تمایلات بیرون می آیند. و قادر می شوند که عیوب فرد مقابل را ببینند. آن موقع است که افراد به اشتباه خود واقف می شوند. و تازه می فهمند که دنیای احساسات و ناشیگری ها اجازه نداده است که عیوب طرف مقابل را ببیند.حالا هم باید تاوان آنرا پرداخت کنند و شاید مجبور شوند که طلاق بگیرند. بسیاری از ازدواج هایی که به ظاهر با عشق شروع شد اما منجر به طلاق شد .و چه دختر و پسر هایی که مدتها با هم بودند اما بعد از ازدواج نتوانستند همدیگر را تحمل کنند و از هم جدا شدند. این هشداری است به ما که ازدواج خود را بر اساس صرفاً جذابیت های ظاهری و علاقه های به ظاهر عاشقانه در خطر قرار ندهیم و این را بدانیم که یکبار عمر می کنیم. در این رابطه بهتر است به خانواده و سطح فرهنگ و سواد و تناسب سنی توجه کنیم.
متاسفانه تحقیقات نشان می دهد که آمار طلاق طی سالها ی اخیر در کشور ما افزایش چشمگیری داشته است.به طوری که منابع رسمی اعلام می کنند که ۲۵در صد ازدواج های تهرانی ها به طلاق منجر می شود. این در حالی است که این آمار در شهرستانها به ۱/۱۴درصد می رسد.همچنین ۸۵درصد موارد در خواست طلاق نیز از سوی زنان ارائه شده است. گفته می شود که در شش ماهه ی اول سال ۸۴ آمار طلاق رشد چشمگیری داشته است که این افزایش در کلان شهرهای بزرگ نظیر تهران معادل ۳۰درصدد نشان می دهد. این در حالی است که در شش ماهه نخست سال جاری آمار ازدواج تنها ۴درصد افزایش پیدا کرده است.آمار طبقاتی
اجتماعی هم کمیت های مختلفی را در رابطه طلاق را نشان می دهد که معلمین ۴درصد و کارمندان با ۱۰درصد کمترین طلاق را در کشور دارند. و همچنین بررسیها نشان می دهد که علیرغم اینکه آمار طلاق شهر و روستا در مقایسه باهم اختلاف زیادی در سالهای گذشته نشان میدادند اما در سالهای اخیر به هم نزدیک تر شده، و آمار طلاق در روستاها افزایش پیدا کرده است.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.