مقاله ویژگی‌های علم مدرن؛ با تأکید بر علوم انسانی


در حال بارگذاری
12 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
5 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله ویژگی‌های علم مدرن؛ با تأکید بر علوم انسانی دارای ۳۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ویژگی‌های علم مدرن؛ با تأکید بر علوم انسانی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله ویژگی‌های علم مدرن؛ با تأکید بر علوم انسانی

چکیده  
مقدمه  
ضرورت شناخت علم مدرن  
۱ ویژگی‌هایی ذاتی علم مدرن  
عقل گرایی  
۲/۱ حصر علم در شناخت حسی  
۳/۱ ماده‌گرایی و دنیاگرایی  
۴/۱ جایگزینی یقین روان‌شناختی به جای یقین علمی  
۵/۱ مهمل خواندن گزاره‌های فلسفی و دینی  
۶/۱ نادیده انگاری مبدأ و غایت پدیده‌ها  
۷/۱ جزیی نگری  
۸/۱ هدف قرار دادن کسب قدرت به جای کشف حقیقت  
۲ پیامدهای خاص علم مدرن  
شک‌گرایی و کثرت‌گرایی عاجزانه  
۲/۲ جدایی دانش از ارزش  
۳/۲ جدای دانش از دین  
۴/۲ جدای دانش ازسیاست  
جدایی دین از سیاست  
نتیجه‌گیری  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله ویژگی‌های علم مدرن؛ با تأکید بر علوم انسانی

استوارت میل، جان، رساله در باره آزادی، ترجمه جواد شیخ‌الاسلامی، چ سوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۸

آمدی، عبدالواحد بن محمدتمیمی، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی،

باقری، خسرو، هویت علم دینی: نگاهی معرفت‌شناختی به نسبت دین با علوم انسانی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۲

بستان (نجفی)، حسین و دیگران، گامی به سوی علم دینی (۱): ساختار علم تجری و امکان علم دینی، قم، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه، ۱۳۷۴

پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه، چ پنجم، قم، معارف، ۱۳۸۰

ـــــ ، علم و فلسفه، چ سوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۳

ـــــ ، سنت، ایدئولوژی، علم، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ویرایش دوم، ۱۳۸۵

داوری اردکانی، رضا، در باره علم، تهران، هرمس، ۱۳۷۹

دژاکام، علی، تفکر فلسفی غرب از منظر استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، مؤسسه فرهنگی اندیشه، ۱۳۷۵

کوزر، لیوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، چ هشتم، تهران علمی، ۱۳۷۹

گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷

گنون، رنه، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، چ سوم، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۸

ـــــ ، سیطره کمیت و علائم آخر الزمان، ترجمه علی محمد کاردان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵

ملکیان، مصطفی و دیگران، مدرنیته، روشنفکری و دیانت (مجموعه مقالات)، به کوشش مجید ظهیری، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۸۱

مصباح‌یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۳۷۸

نصر، سیدحسین، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری، قم، طه، ۱۳۷۹

ـــــ ، جوان مسلمان و دنیایی متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۴

وبر، ماکس، دین، قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدین، تهران، هرمس، ۱۳۸۲

ـــــ، دانشمند و سیاست مدار، ترجمه احمد نقیب زاده، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۰

چکیده

پژوهش حاضر با نگاهی توصیفی و تحلیلی، ویژگی‌های علم مدرن را از جنبه‌های گوناگون از جمله هدف، روش، کاربرد و آثار آن بررسی می‌کند. این کار از یک، هویت علم مدرن را معرفی و شناخت ما را نسبت به آن دقیق‌تر می‌کند و از سوی دیگر، تفاوت ماهوی و تقابل آن را با علوم اسلامی آشکار می‌سازد. در ضمن، از برخی کاستی‌های جدی این علم نیز پرده برمی‌دارد. عقل‌گرایی افراطی، سلطه شناخت حسی و تجربی، ماده‌گرایی و دنیا گرایی، بی‌توجهی به غایت هستی، مهمل خواندن گزاره‌های دینی و فلسفی، جدایی دانش از ارزش، جدایی دانش از دین، جدایی دانش از سیاست و ابزار شدن آن برای سیاست‌مداران، حذف یقین علمی و اکتفا به یقین روان‌شناختی، هدف قرار دادن کسبِ قدرت به جای کشف حقیقت، جزیی نگری و تجزیه علوم از اموری هستند که به عنوان ویژگی‌های علم مدرن در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

واژه‌های کلیدی: علم مدرن، علم سنتی، علم دینی، عقل گرایی، حس‌گرایی، ماده‌گرایی، جدای دانش از ارزش.

 

 

مقدمه

علم، که در اصل شامل هرگونه شناخت است، در نخستین دسته‌بندی خود به حضوری و حصولی تقسیم می‌شود. «علم حضوری»، حضور ذات معلوم نزد عالم است و در آن، معلوم بدون واسطه حواس و ذهن، در معرض شهود نفس انسان قرار می‌گیرد. همانند آگاهی انسان به حالات درونی خویش. «علم حصولی» آن آگاهی است که با واسطه و از طریق صورت‌های ذهنی برای انسان حاصل می‌شود. تقسیم علم به تصور یا تصدیق از دیگر تقسیمات علم است

یکی از تقسیماتی ممکن برای علم، تقسیم آن به علم مدرن و علم سنتی است. منظور از علم مدرن، علمی است که در غرب پس از رنسانس به وجود آمد که وجه غالب علم در تمدن غرب شد. اساس این علم تجربه است. از این‌رو، این ویژگی در حوزه‌‌ها و شاخه‌های گوناگون علم مدرن وجود و سیطره دارد. علوم تجربی، اختصاص به علوم طبیعی، همانند فیزیک و شیمی ندارد، بلکه علوم انسانی، همانند روان‌شناسی، اقتصاد و جامعه‌شناسی را، که از روش تجربی استفاده می‌کنند، نیز شامل می‌شود. به صورت کلی، هر علمی که روش آن تجربه، مشاهده و آزمایش، نظریه پردازی و آزمون باشد، علم تجربی اطلاق می‌گردد، اعم از علوم طبیعی یا انسانی.۱ این تقسیم، مربوط به قضایا، شاخه‌ها و مسایل علم نیست، بلکه بسیار بنیادی و کلی‌تر از آن است، به گونه که روی مفهوم علم، روش و اهداف آن تأثیر عمیق می‌گذارد. شاید بتوان این تقسیم را بر اساس پارادایم دانست. در این دسته‌بندی، علم یکی از مفاهیم بسیار مهم فرهنگی به‌شمار می‌آید که جهان‌بینی و ارزش‌های فرد و جامعه روی آن تأثیرگذار است

علم مدرن ویژگی‌هایی دارد که توجه به آنها، موجب شناخت بیشتر این علم می‌گردد. این ویژگی‌ها می‌تواند بسیار گسترده باشد. ولی ویژگی‌هایی مورد نظر در این پژوهش، اموری است که علم مدرن به صورت عام آنها را در خود دارد و غالباً این علم را در برابر علم و فرهنگ دینی و سنتی قرار می‌دهد. بنابراین، ویژگی‌های مطرح شده اموری نیست که برای یک فرایند علمی لازم است. همچنین ویژگی‌های که موجب تفاوت رویکردپوزیتویستی۲ از رویکر ما بعد پوزیتویستی۳ می‌گردد، مورد نظر نیست

ویژگی‌های مورد نظر در دو دسته قرار می‌گیرند: ویژگی‌های که علم مدرن در ذات و درون خود دارد و ویژگی‌های که در حقیقت، آثار و پیامد خاص علم مدرن است. پیش از ورود به اصل مطلب، بیان ضرورت شناخت علم مدرن بسیار مفید می‌نماید

 

 

ضرورت شناخت علم مدرن

به رغم اهمیت مفهوم «علم» در همه فرهنگ‌های بشری، مفهوم واحدی از آن در فرهنگ‌های گوناگون وجود ندارد. رویکرد‌هایی گوناگونی که نسبت به علم در فرهنگ‌های گوناگون وجود دارد، آن را به صورت یک مشترک لفظی در آورده است. این اشتراک بر سر وضع و قرار داد این واژه نیست تا با مراجعه به کتاب‌های لغت مشکل حل شود، بلکه نزاع بر سر مفهوم «هستی» و «وجود» است. به عبارت دیگر، اشتراک در واژه علم به معنای عقلی و فلسفی آن است

«علم» در تمدن غرب، مفهوم ویژه‌ای یافته است که تفاوت ماهوی با علم دینی دارد. حسین نصر، ضمن ضروری دانستن شناخت عمیقِ ماهیت علم جدید برای مسلمانان، روی این نکته تأکید می‌کند که نباید تصور کرد علم مدرن ادامه علوم سنتی (علوم اسلامی و..). و بسط یافته آن است، بلکه این علم تفاوت ماهوی با علوم سنتی دارد

مسلمین باید در باره رابطه میان علم جدید، به عنوان ساختاری نظری و معرفتی نسبت به جهان مادی، با کاربرد آن در زمینه‌های گوناگون، از پزشکی گرفته تا صنعت، یا همه آنچه بنا به تعبیر مصطلح و رایج می‌توان تکنولوژی نامید نیز مطالعه کنند. بسیاری از متفکران مسلمان در قرن گذشته آثار زیادی در باره علم جدید نوشتند و اکثر ایشان، علی رغم مخالفتشان با ارزش‌های گوناگون فرهنگی و دینی و اجتماعی غرب، به نحوی تقریباً مطلق و دربست از علم غربی تجلیل کرده و آن را از ظن خود با همان علمی که در تمدن اسلامی مطرح بوده یگانه و یکسان گرفته‌اند. در واقع بسیاری از اینان مدعی بوده‌اند که علم جدید چیزی جز ادامه و امتداد علوم اسلامی و صورت بسط‌یافته آن در متن جهان غرب نیست. تردیدی نیست که تحقق علم جدید، به نحوی که در خلال رنسانس، به ویژه قرن یازدهم/ هفدهم صورت بست، بدون وجود ترجمه‌هایی که در قرون پیش عمدتاً در اسپانیا و گاهی در سیسیل و سایر بخش‌های ایتالیا از زبان عربی به لاتین انجام شده بود، ممکن نمی‌بود. بدون وجود طب ابن سینا یا ریاضیات عمر خیام و یا نورشناسی ابن هیثم، علوم پزشکی و ریاضیات و نور‌شناسی در غرب نمی‌توانست آنچ‌نان که اینک پدید آمده و بالیده است، پدید بیاید و رشد کند. با این حال، رابطه و نسبت میان این دو علم فقط گسستگی و امتداد نیست، بلکه بین علم غربی و علوم اسلامی نا پیوستگی و انقطاع عمیقی و جود دارد

باز هم ایشان در جای دیگر می‌نویسد

روشن است که علم غربی به نحو اجتناب ناپذیری با علم اسلامی و قبل از آن با علوم یونانی- اسکندرانی، هندی، ایران باستان و نیز با علوم بین النهرین و ;، پیوند خورده است. اما آنچه که در طی رنسانس، به ویژه انقلاب علمی سده هفدهم رخ داد، تحمیل «صورت» یا الگویی جدید و بیگانه بر محتوای این میراث علمی بود، صورتی که مستقیماً از سرشت تفکر انسان‌گونه و عقل‌باورانه عصر و از دنیوی سازی جهان نشأت گرفته بود که غالباً به رغم کوشش‌های برخی از شخصیت‌های فکری برجسته آن عصر برای زنده نگهداشتن نگرش به سرشت مقدس نظام جهانی، کل رویدادی به اصطلاح رنسانس به آن انجامید. این «صورت» جدید منجر به علمی یک‌جانبه و انعطاف‌ناپذیر گردید که از آن زمان به این سو، باقی مانده و تنها به یک مرتبه از واقعیت ملتزم گردیده و راه را بر هرگونه امکان دستیابی به مراتب بالاتر وجود یا سطوح آگاهی بسته است، علمی که حتی در مقام تلاش برای رسیدن به دوردست‌ترین نقاط آسمان یا اعماق روح انسان، عمیقاً دنیوی و برون‌گراست. بنابراین، با علمی سروکار داریم که قطب عینی اش از ترکیب روانی-جسمی جهان طبیعی محیط بر انسان، و قطب ذهنی‌اش از تعقل بشری که به نحوی صرفاً انسان‌گونه تصور می‌شود و از منبع نور عقل کاملاً جدا شده است فراتر نمی‌رود

البته، این نکته قابل توجه است که خود اندیشمندان غربی، به تفاوت ماهوی علم مدرن و علم دینی به خوبی توجه دارند. از این‌رو، از این علم در مقابل علم دینی و سنتی دفاع می‌کنند. نویسنده کتاب «نیاز به علم مقدس» که برای احیای علوم سنتی تلاش می‌کند، می‌نویسد

در کتاب نیاز به علم مقدس کوشش حقیر در احیای علوم جزیی و نه فقط فلسفه اولی، در رابطه با امر قدسی است که کاری بس مشکل و شدیداً مورد انتقاد مدافعان علم جدید، به صورت اصرار به علم‌گرایی و جدای علم از هرگونه بعد معنوی هستی است

بنابراین، شناخت هرچه عمیق‌تر علم مدرن و توجه به ویژگی‌های آن، از یک سو ما را به خطرها و پیامدهای ناگوار این علم در جامعه دینی آگاه می‌کند و از سوی دیگر، ضرورت بازسازی و ایجاد علم دینی را به معنای وسیع و عمیق کلمه آشکار می‌سازد. به علاوه، این بحث از نقاط حساس و چالش برانگیز علم مدرن و علم دینی پرده برمی‌دارد. به این نکته توجه می‌دهد که چه اموری در بنیاد نهادن علم دینی می‌تواند اهمیت اصلی و محوری داشته باشد

این نکته لازم به یادآوری است که نگارنده به پژوهش مستقلی در باره این موضوع دست نیافت. آنچه که در این پژوهش ملاحظه می‌گردد، نکات و مطالبی است که در ضمن مباحث صاحب‌نظران این بحث به صورت پراکنده مطرح گردیده است

 

 

۱ ویژگی‌هایی ذاتی علم مدرن

عقل گرایی

عقل در علم دینی جایگاهی بلند دارد. عقل یکی از دو حجت الهی شمرده می‌شود که انسان را به سوی حق، سعادت و کمال راهنمایی می‌کند. عقل در بستر علم دینی، در عین حالی که خود را به جهان ماده محدود نمی‌بیند و در باره بسیاری از اموری فوق طبیعی با برهان روشنی می‌افکند، نسبت به مسایلی که خارج از محدوده و ادراک اوست، حریم نگه می‌دارد و از اظهار نظر خودداری می‌کند. براهین عقلی، نه‌تنها با دین و وحی به ستیز بر نمی‌خیزد، بلکه ضرورت دین و وحی را اثبات می‌کند و داده‌های وحیانی را مکمل یافته‌های عقلانی می‌داند

انسان غربی، که با فراموشی کامل واقعیت الهی و دینیِ عالم و آدم همراه بود، دو جریان فکری نوین را پدید آورد: اول، عقل‌گرایی است که با دکارت آغاز و با افرادی، همانند اسپینوزا و لایپ‌نیتز ادامه یافت و با هگل به تمامیت خود رسید. دوم، حس‌گرایی است که با فرانسیس بیکن آغاز و از آن پس، با افراد، نظیر لاک، برکلی، هیوم، کنت، استوارت میل ادامه یافت و در نهایت، پس از تحولات چند به عنوان دیدگاه برتر، بر حوزه‌های علمی غرب چیره شد

در گذشته تاریخ، تعقل سودای انکار حقایق برتر را نداشت، بلکه به عنوان گذرگاه، انسان را به سوی آگاهی و معرفتی که از شهود و حضوری فراعقلی، نه ضدعقلی بهره‌مند بود، رهنمون می‌ساخت. پس از رنساس، خصوصیت بارز عقل‌گرایی، انکار هر نوع معرفت فراعقلی و نفی یا ایجاد تردید در ابعادی از هستی است که فراتر از افق ادراک عقلی انسان می‌باشد. فلسفه دکارت، با شک و تردید در همه چیز آغاز می‌شود و با تفسیری عقلی از جهان پایان می‌پذیرد. عقل‌گرایی به معنای تبیین عقلی انسان و جهان، به وسیله دیگر فیلسوفان غرب تداوم یافت. کانت گرچه اشیاء و حقایق فراعقلی را قبول کرد، ولی آن را ناشناختنی خواند و رابطه انسان با آن را به طور کامل قطع کرد. هگل نیز کوشید تا نظام عقلانی جهان را تبیین کند و در سیر استدلال خود، آنچه را بالقوه در اندیشه دکارت نهفته بود، با این بیان آشکار ساخت که آنچه اندیشدنی نیست، وجود ندارد و هر‌چه هست، اندیشدنی است

رنساس عصر رازگشایی بود. عقل‌گرایی با تکیه بر عقل و علم انسان ـ بدون وحی و شهود ـ می‌خواست همه حقایق و اسرار هستی را بفهمد. از این‌رو، هر حقیقتی که خارج از دسترس عقل بشربود، انکار شد. با رشد این دیدگاه همه معارف پیشینی، که ماهیت فراعقلی داشتند و در قالب سنت‌های دینی و رمزهای الهی به حیات خود ادامه می‌دادند، در معرض نقادی عقلی قرار گرفتند؛ عقلی که یا به انکار فراسوی خود می‌پرداخت و یا آنکه هر نوع راهی را برای آگاهی از آن انکار می‌کرد. واقعیتی که از رهگذر این نقادی به دست می‌آمد، هویتی عقلانی داشت و الزاماً ضد دینی نبود. ولی دین و خداوندی که در این عرصه ظهور می‌یافت، باید از تبیین و توجیهی صرفاً عقلانی برخوردار باشد

گنون می‌نویسد

متجددان، به نام علم و فلسفه‌ای که آن را به صفت عقلی متصف می‌کنند، مدعی حذف هرگونه «راز» از عالم، آن چنان که خود تصور می‌کنند هستند. در واقع، می‌توان گفت: هرچه بینش محدودتر و تنگ‌تر باشد، عقلی‌تر شمرده‌ می‌شود.۱۰

به عقیده گنون، عقل گرایی افراطی عصر مدرن، مقدمه دنیوی شدن و غرق شدن در مادیت است؛ زیرا، فلسفه تعقلی نفی هرگونه مبدأ عالی‌تر از عقل است. نتیجه عملی آن، کاربرد افراطی عقلی است که اگر بتوان آن را عقل نامید؛ زیرا عقلی که از عقل کلِ متعالی، یعنی تنها عقلی که حقاً و طبعاً قادر است نور را در نظام فردی بتاباند جدا گردید، بنایی خود را از دست داده است. همین‌که این عقل ارتباط واقعی خود را با عقل کل و فوق فردی از دست داد، چاره دیگری ندارد، جز اینکه به سوی پایین، یعنی قطب دانی هستی بگراید و رفته رفته در مادیت غوطه‌ور شود

ماکس وبر افسون زدایی و عقلانی شدن را از ویژگی‌های فکری عصر جدید می‌داند. وی بارها تأکید کرد که جهان نوین خدایانش را رها کرده است. انسان نوین خدایان را از صحنه بیرون رانده است. آنچه را که در دوران پیشین به عنوان وحی، دین الهی و ; پذیرفته می‌شد، عقلانی کرده است. وبر کوشیده تا این تحول را در انواع حوزه‌های نهادی به صورت مستند نشان دهد و ثابت کند که در همه امور، محاسبه عقلانی مرجعیت یافته است

در سده‌های هفدهم و هجدهم، که دوران حاکمیت عقل‌گرایی بود، همه باورها و تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان، با حذف مبانی و مبادی آسمانی و الهی توجیه عقلانی گردید و ایدئولوژی‌های بشری، که از هویتی صرفاً عقلی برخوردار بودند، جایگزین سنت‌های شدند که در چهره دینی از مکاشفات ربانی انبیا اولیای الهی تغذیه می‌کردند و یا جایگزین بدعت‌های شدند که با تقلب مدعیان کاذب، رنگ سنت به خود گرفته بودند. عقل با همه قدرتی که پیدا کرده بود، به جهت قطع ارتباط با حقیقتی که محیط بر آن بود (وحی و عالم غیب)، نتوانست جایگاه مستقل خود را حفظ کند و به سرعت، راه افول پیمود و زمینه را برای ظهور و تسلط جریان فکری دیگری که در طی این دو سده اخیر رشد کرد (تجربه‌گرایی و حس‌گرایی) آماده نمود

۲/۱ حصر علم در شناخت حسی

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.