مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد دارای ۲۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله در مورد جنس و جنسیت زن و مرد :
جنس و جنسیت ) زن و مرد )
«جنس» و «جنسیت» از واژههایی هستند که به ویژه در مباحث زنان، بسیار از آنها استفاده میشود.
قرابت لفظی این دو در زبان فارسی، موجب شده است که درگفت و گوهای عمومی، به اشتباه، به جای یکدیگر به کار روند. این درحالی است که این دو واژه، نزد کارشناسان امور زنان، معانی کاملا متفاوتی دارند. به اعتقاد اونگر،[۱] unger واژه «جنس»[۲] sex باید به ابعاد بیولوژیکی مردانگی و زنانگی فرد محدود شود و «جنسیت»[۳] gender به صفات و ویژگیهای اجتماعی دو جنس اطلاق
گردد. به بیان دیگر، واژه «جنسیت» به اجزای غیرفیزیولوژیکی جنس اشاره دارد که از نظر فرهنگی، برای مردان یا زنان مناسب تشخیص داده میشود. جنسیت در واقع، مجموعه انتظاراتی است از مرد و زن نوعی که در موقعیتی معین، چه باید بکند. به گفته استفانی گرت، جامعه شناسان تمایز مهمی میان جنس و جنسیت قائلند. اصطلاح جنس بر تفاوتهای بیولوژیک میان زن ومرد دلالت دارد،
حال آن که جنسیت، ناظر بر ویژگیهای شخصی و روانی است که جامعه، آنها را تعیین میکند.[۴] استفانی گرت، جامعه شناسی جنسیت، ترجمه کتایون بقایی، نشر دیگر، تهران ۱۳۸۰ مؤلف کتاب جنسیت، اشتغال و اسلام گرایی نیز بر همین مطلب تأکید کرده و مینویسد «واژه جنسیت به این معنا است که به مقولههای مرد و زن، از نظر فرهنگی و اجتماعی بپردازد و نه به عنوان جنس، که از نظر بیولوژیکی، به تفاوت میان زن و مرد مینگرد».[۵] الهه رستمی، جنسیت، اشتغال و اسلام
گرایی، ترجمه رؤیا رستمی، انتشارات جامعه ایرانیان، تهران، ۱۳۷۹
در دهههای اخیر، درباره تفاوتهای جنسی و جنسیتی زنان و مردان، نظریات متعدد و متفاوتی مطرح شده است. شماری اندک از نخستین فمینیستهای رادیکال، هرگونه تفاوت جنسی میان زن و مرد را منکر میشدند و از پیش فرض دانستن این که تفاوتهای ]بیولوژیک[ میان زن ومرد، طبیعی است، سرباز میزدند.[۶] جامعه شناسی جنسیت، ص ۱۰ هلن فیشر در کتاب جنس اول، سیمون دوبوار را در زمره این متفکران دانسته، مینویسد: «سیمون دوبوار[۷] simon de beauvoir درسال ۱۹۴۹ در کتاب مشهورش ـ جنس دوم ـ در پاسخ به این پرسش که زن چیست، اعلام کرد که زن چیزی ج
ز نتیجه و محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی نیست. به عقیده او زن از شکم مادر، متولد نمی شود، بلکه تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی است که به یک زن تبدیل میگردد.[۸] هلن فیشر، جنس اول، ترجمه نغمه صفاریان پور، انتشارات زریاب، تهران ۱۳۸۱ این دسته از فمینیستها بر این باورند که ذات گرایی بیولوژیک با این نظریه که بیولوژی، تعیین کننده ویژگی زن و مرد است، اثبات
نشده است. آنان با این دیدگاه که زن ومرد، دو مقوله بیولوژیک متفاوت و مجزا هستند، به مقابله برخاسته و آن را نتیجه بررسیهای علمی دانشمندان مرد دانستهاند.آنان میگویند که مردان آگاهانه در پی یافتن شواهد علمی برای تأیید این نظریه بودهاند که دو جنس، مقولات بیولوژیکی جداگانهای هستند.[۹] جامعه شناسی جنسیت، ص ۲۱ این نظریه، به علت مخالفتهای آشکارش با یافتههای علمی، دیری نپایید و حتی نظریه پردازانش نیز رسما از آن اعلام برائت کردند.[۱۰] سیمون دوبوار، جنس دوم، ترجمه قاسم صفوی، نشر توس، تهران، ۱۳۸۰
مؤلف جنس اول در بررسی علل ناکامی افکار دوبوار و پیروانش مینویسد: اکنون زمانه تغییر کرده است. دیگر شرایط با این اعتقاد دوبوار سازگار نیست. اینک شواهدی علمی در دست است که نشان میدهد همه انسانها از بدو تولد، دارای جریانهایی الکتریکی در مغز هستند که هدایت گر رفتارهای انسانی آنان است. غیر از این، زن و مرد از جهاتی اساسی با یکدیگر متفاوتند. در حقیقت میتوان گفت که یک زن به هنگام تولد، زن به دنیا میآید. زنان و مردان با استعدادها و تمایلاتی متولد
میشوند که از هزاران سال پیش تا کنون، در آن رشد یافتهاند. مردان و زنان، یک سان نیستند. زمان چندانی ازآغاز این تحقیق نگذشته بود که توانستیم اسناد علمی بسیاری بیابیم که نشان گر وجود تفاوتهای بیولوژیکی و روان شناختی متعدد میان زن و مرد بود. به قول جان راسکینی[۱۱] John Ruskin برای دیدن چیزها فقط یک راه وجود دارد و آن، دیدن کل هر چیز است.[۱۲] جنس اول، ص ۳ـ۵
پارهای دیگر از اندیشمندان، که در مباحث زنان قلم زدهاند، تفاوت جنسی میان زن ومرد را پذیرفتهاند؛ اما ملاک قرار دادن آنها برای نقشها و انتظارات متفاوت را بر نمی تابند. به بیان دیگر، آنان تفاوت جنسی زن ومرد را میپذیرند؛ اما هرگونه تفاوت جنسیتی را معلول فرهنگ مردسالاری
دانسته وخواستار الغای آن و تساوی نقشها ومسؤولیتهای زنان ومردان هستند. دکتر الیزابت بادانتر، وجود جنسیت مردانه و زنانه را واقعی نمی داند و آن را معلول یک رشته عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی معرفی میکند. به عقیده اوگرچه ترکیب دوکروموزوم،[۱۳] Chromosome نخستین شرط وجودی بشر مذکراست، اما تعیین کننده ویژگیهای آن نیست. بنابراین، مذکر
بودن(جنسیت) به یک رشته عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد که ربطی با ویژگی ژنتیک ندارند.[۱۴] الیزابت بادانتر، زن و مرد، مترجم کاظم شیوا رضوی، انتشارات دستان، تهران، ۱۳۷۷
این رویکرد نیز مورد نقد جدی روان شناسان اجتماعی و جامعه شناسان در غرب قرار گرفت. از دیدگاه این دانشمندان، تفاوتهای جنسیتی در قریب به اتفاق موارد، نتیجه طبیعی تفاوتهای جنسی زن ومرد بوده وضرورتهای کارکردی آن را درهمه جوامع بشری، تثبیت ونهادینه کرده است.امروزه بسیاری براین باورندکه عوامل بیولوژیک، درشکل دادن به نقشهای جنسیتی زن ومرد در جامعه، بسیار مؤثرند. در جامعه شناسی، از تفاوت جنسی بیولوژیک، برای توضیح دادن و تقسیم کار در خانواده و جامعه، به طور کلی سود جستهاند.
تایگر[۱۵] Tiger و فاکس[۱۶] Fox چنین استدلال میکنند که زن و مرد، برنامه ریزیهای بیولوژیک یا برنامههای ژنتیکی متفاوتی دارند که زمینه ساز رفتارهای متفاوت آنان است. برنامه ریزی بیولوژیکی مردان موجب گرایش آنان به ستیزه جویی و تسلط است، حال آن که برنامه ریزیی بیولوژیکی زنان، آنان را مستعد بچه دارشدن و مراقبت از کودکان میکند. مرداک[۱۷] Murdock با بررسی ۲۲۴
جامعه، این نوع تقسیم کار خانوادگی را با قدرت جسمانی بیش تر مردان، که پایهای ژنتیکی داشت و نیزبا نقش زنان در تولید مثل توضیح داد. پارسونز[۱۸] Parsons نیز بر آن است که زنان بنا بر نقش بیولوژیکشان در تولید مثل، غریزهای برای پرورش دیگران دارند و این غریزه، آنان را برای ایفای نقش پر احساس در خانوادهای هستهای، کاملا شایسته میسازد. هم چنین بیولوژی مردان، آنان رابرای ایفای نقش ابزاری در خانواده مناسب میسازد، نقشی که مستلزم تأمین نیازهای اقتصادی خانواده و پیوند دادن آن با جهان خارج است. سیاست مداران نیز مانند جامعه شناسان، تقسیم کار جنسی در خانواده و جامعه را طبیعی و مطلوب جلوه دادهاند. در سال ۱۹۷۹ میلادی، پاتریک
جنکین[۱۹] Patrick Jenkin _که بعدها وزیر دولت محافظه کار در انگلستان شد ـ در برنامه مستندی به نام «انسان زنده»[۲۰] Man aliveدرشبکه بیبی سی گفت: میدانید که اگر خداوند متعال میخواست همه ما یک سان حق کار بیرون از خانه و رفتار یک سان را داشته باشیم، هرگز زن و مرد را نمی آفرید.این که کودکان خردسال، واقعا به مادران خود وابستهاند، از واقعیات بیولوژیک زندگی است. بسیاری کارشناسان پرورش کودک، نظیر اسپاک،[۲۱] Spock لیچ[۲۲] Leach وجالی[۲۳] Jolly درباره این دیدگاه، که زنان غریزه مادری بیولوژیکی دارند، اتفاق نظر دارند.[۲۴] جامعه شناسی جنسیت، ۱۵ ـ ۱۷
امروزه بر مبنای همین شواهد و قرائن علمی، فمنیستهای پست مدرن، تفاوتهای جنسیتی ونقشهای متناسب با ویژگیهای بیولوژیکی زن و مرد را پذیرفتهاند. از دهه هفتاد به بعد، گروهی با نام فمنیستهای جدید و متأثر از دیدگاههای پست مدرنیستی ظهور کردهاند که با تکیه بر روان شناسی رفتارگرایانه، بر حفظ ویژگیهای زنانگی تأکید میورزند. آنان با تأکید بر اصل تفاوت انسانها معتقدند که باورهای جهان شمول فمینیستهای رادیکال نه تنها غیر قابل دسترسی است، بلکه میتواند اشکال جدیدی از ستم بیافریند. آنان معتقدند که زن، نیازمند خانواده، همسر و فرزند است.
اگر چه بازگشت دیر، اما تدریجی جوامع بشری، به گزارههای وحیانی را باید به فال نیک گرفت؛ اما گناه چندین دهه فاصله گرفتن از آموزههای دینی، بر گردن کیست؟
فرازی از بیانات حضرت آیهاللَّه العظمى خامنهاى دربارهى زن (بخشى از جلسهى ۱۲۴ تدریس درس خارج فقه و اصول) ۷/۱۲/۱۳۷۹
; اسلام هیچ فرقى بین زن و مرد نمىبیند. جنسیت زن و مرد، کوچکترین تأثیرى ندارد؛ نه در جوهر انسانیت آنها تفاوت و اختلافى وجود دارد، نه در حقوق اساسى آنها هیچگونه اختلاف و تفاوتى هست: او هم آزاد است، این هم آزاد است؛ او هم حق انتخاب دارد، این هم حق انتخاب دارد؛ او هم تکلیف دارد، این هم تکلیف دارد؛ او هم مىتواند درجات عالى انسانى را طى کند، این هم
مىتواند طى کند؛ او هم حق فراگرفتن علم را دارد، این هم حق فرا گرفتن علم را دارد؛ او هم وظایف سنگین جهاد فىسبیلاللَّه را بر دوش دارد، این هم وظایف سنگین جهاد فىسبیلاللَّه را بر دوش دارد – جهاد، هم بر زن واجب است، هم بر مرد؛ جهاد فقط شمشیر زدن که نیست، انواع و اقسام جهاد هست؛ بعضى از انواع جهاد از شمشیر زدن و به جبهه رفتن خیلى هم مشکلتر است؛ حالا ممکن است بعضى از انواعش براى این میسر باشد، براى او میسر نباشد؛ اما بههرحال جهاد فىسبیلاللَّه، هم بر زن و هم بر مرد واجب است – تکالیف الهى که فرصتهاى عروج انسانند و به وسیلهى این
تکالیف است که انسان مىتواند عروج پیدا کند، هم بر او، هم بر این واجب است؛ همهى اینها بدون هیچگونه تفاوتى، در مقابل زن و مرد یکسان گشوده است؛ لذا شما ملاحظه مىکنید که قرآن در موارد زیاد، زن و مرد را با هم مىآورد: «انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و
المتصدّقات و الصّائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذّاکرین اللَّه کثیرا و الذّاکرات اعدّاللَّه لهم مغفره و اجرا عظیما». اینجا مردها نمىتوانند بگویند که ما این امتیاز یا این ترجیح را داریم، یا زن بگوید که چرا به مرد این ترجیح داده شده است؛ نخیر. در همهى اینها زن و مرد یکسان مورد ملاحظهى الهى قرار مىگیرند. یا حتّى در مواردى شما مىبینیید خداى متعال براى اینکه نمادى در مقابل چشم بشر قرار بدهد، یک زن را انتخاب مىکند؛ مىتوانست یک مرد را انتخاب کند؛ مردان
بزرگ که خیلى بودند؛ اما یک زن را انتخاب مىکند؛ این معنا دارد. در مقابل آن مردم جاهلى که خیال مىکردند بین زن و مرد فرقى هست، قرآن مىگوید: «و ضرب اللَّه مثلا للّذین امنوا امرأه فرعون»؛ زن فرعون را به عنوان نمونهى مؤمنان مثال مىزند. مىتوانست حضرت موسى را مثال بزند، اما زن فرعون
را مثال مىزند؛ «اذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتا فىالجّنه». در طرف بدى هم همینطور است:«و ضرب اللَّه مثلا للّذین کفروا امرأه نوح و امرأه لوط»؛ زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونههاى بدى مثال مىزند؛ یعنى در میدانهاى انسانى و تکامل و تعالى، از طرف عروج و سقوط، از طرف تکالیف و حقوق، هیچ تفاوتى بین زن و مرد نیست؛ اینها دو موجود انسانى هستند.
منظر دوم، نگاهِ به دو جنس از دیدگاه واقعیتهاى دو جنس است. براى این دو جنس، واقعیتهایى وجود دارد؛ مثلاً شیر دادنِ به بچه یک تکلیف بر دوش زن است؛ زن باید بچه را شیر بدهد، مرد که نمىتواند شیر بدهد. یا فرض بفرمایید حضانت کودک، یک تکلیف و یک حق است – هم تکلیف است، هم به یک معنا حق است – که مربوط به زن است. یا مثلاً نانآورى خانواده یک تکلیف بر دوش مرد است؛ زن اگر همهى ثروت دنیا را هم داشته باشد، وظیفه ندارد که مخارج خانه و هزینههاى
زندگى را از جیب خودش بدهد؛ مرد باید این کار را بکند. اینها ناشى از واقعیتهاى دو جنس است؛ یعنى خداى متعال این دو جنس را براى مصالحشان، براى بقاى نسل، براى آبادى این عالم، براى ادارهى صحیح عالم طبیعت به دو گونهى مختلف جسمانى و احساسى آفریده است. زن و مرد از لحاظ احساسى و از لحاظ جسمانى، بر حسب وظایفى که بر دوش آنهاست، دوگونه خلق شدهاند؛ این وظایف بر اساس آن واقعیتهاست. این واقعیتهاى طبیعى – اعم از جسمانى یا
احساسى – در نوع تکالیفى که متوجه به اینهاست و همچنین بعضاً نوع حقوقى که اینها دارند – مثل حق نفقه و کسوه که زن نسبت به مرد دارد – تأثیر مىگذارد. حق نفقه و کسوه مربوط به فقر و ضعف زن نیست که چون نمىتواند کار کند، باید آن را دریافت کند؛ نه، ممکن است زن بتواند کار بکند، پول هم گیر بیاورد، اما موظف نیست یک ریالش را در زندگى مشترک زن و شوهرى خرج کند؛ اگر بخواهد، مىتواند در جاى دیگرى خرج کند و هیچ اشکالى هم ندارد؛ اما مرد چنین حقى را ندارد. این نگاهِ اسلام به زن و مرد، ناشى از ترتیب طبیعى اینهاست. خداى متعال بر اساس مصالح و حِکمى
و براى جفت و جور شدن زندگى زن و مرد، یک ترتیب طبیعى را به وجود آورده است تا آنها بتوانند دنیا را با هم اداره کنند. کارهایى را بر عهدهى زن و کارهایى را برعهدهى مرد گذاشته؛ حقوقى را براى زن و حقوقى را براى مرد گذاشته است. مثلاً حجاب زن سختگیرانهتر است تا حجاب مرد. البته مرد هم در مواردى باید حجاب را رعایت کند و بخشى از جسمِ خودش را بایستى محجّب قرار
بدهد؛ اما در مورد زن این معنا بیشتر است؛ چرا؟ چون طبیعت و خصوصیت و لطافت زن، مظهر زیبایى و ظرافت در خلقت قرار داده شده است و اگر بخواهیم جامعه، متشنج و خراب و آلوده نشود و در آن فساد به وجود نیاید، بایستى این جنس را در پوشش نگهداشت. در این جهت، مرد به طور مطلق مثل زن نیست؛ آزادى بیشترى براى مرد وجود دارد؛ این ناشى از وضع طبیعى اینهاست و آنچه که در دیدگاه الهى از تنظیم ادارهى عالم وجود دارد.
یکى از چیزهایى که عامل تفاوت زن مرد است، مسألهى مال و اقتصاد است، که در جاهایى این تأثیر مىگذارد؛ اما در مسألهى قصاص، دو چیز وجود دارد: اول، جان در مقابل جان است. در اینجا بین این دو جنس هیچ تفاوتى وجود ندارد؛ زن مرد را بکشد، مرد زن را بکشد؛ باید قصاص بشوند. هرگز گفته نمىشود که اگر مرد زن را کشت، حکمش چنین است؛ اگر زن مرد را کشت، حکمش چنان است؛ نخیر، هر دو حکمشان قصاص است و باید قصاص بشوند؛ یعنى از دیدگاه اهمیت نفس – «من قتل نفسا ; فکأنّما قتل النّاس جمیعا» – هیچ فرقى بین زن و مرد وجود ندارد.
اما از جنبهى مالى بین زن و مرد اختلاف وجود دارد؛ چون براى مرد یک امتیاز مالى قرار داده شده است؛ این امتیاز مالى که براى مرد قرار داده شده، در مقابل تکلیف مالىیى است که بر دوش مرد وجود دارد؛ نه فقط در امر خانواده، بلکه چون تولید مال و ثروت عمدتاً به وسیلهى مرد انجام مىگیرد؛ این ربطى به ارزش انسانى ندارد. فرض بفرمایید شما مىخواهید بروید براى کار بنّایى در منزلتان عملهیى را انتخاب بکنید؛ مىروید مىبینید ده نفر آماده به کار ایستادهاند که در بین آنها آدم قوى و آدم با سواد نسبى دیده مىشود. شما در اینجا به آن قوىِ کارآمد پول مىدهید و او را به خانه
مىآورید. اما اگر خواستید بچهتان را درس بدهید یا در این یک ساعتِ بیکارى، بچهتان را سرگرم کنید، دیگر آن جوان گردن کلفت را نمىآورید؛ به همان فرد زرد و نزار پول بیشترى مىدهید و او را مىآورید؛ بنابراین آدمها را متناسبِ با کار انتخاب مىکنید. مرد براى ورود در میدانهاى اقتصادى و مالى است؛ نه اینکه زن حق ندارد؛ چرا، ولى زن گرفتارى دارد؛ زن زایمان دارد، شیر دادن دارد، ظرافت جسمانى دارد، ظرافت روحى دارد، ظرافت احساسى دارد، در هر میدانى نمىتواند وارد بشود، طاقت هر برخوردى را ندارد؛ اینها در ناحیهى مالى و اقتصادى و فعالیتهاى مربوط به اینها، براى
زن محدودیتهایى را ایجاد مىکند؛ اما مرد این محدودیتها را ندارد؛ اصلاً براى این است که بار مسائل اقتصادى را بر دوش بکشد. طبق آن مثال، در این زمینه این امتیاز را به آن مرد قوى مىدهند؛ یعنى اگر بنا شد که به آن مرد ضعیف مثلاً روزى هزار تومان بدهند، به مرد قوى هزار و پانصد تومان مىدهند. معناى پرداخت این هزار و پانصد تومان این نیست که ارزش واقعى مرد قوى بیشتر از
ضعیف است؛ بلکه به این معناست که ارزشش براى این کار بیشتر از اوست. اگر مثلاً خواستند براى نگهدارى بچه امتیازى قائل بشوند، آنگاه براى زن امتیاز قائل مىشوند؛ اگر خواستند براى شیر دادن امتیاز قائل بشوند، براى زن امتیاز قائل مىشوند؛ و هلمّ جرّا. بنابراین در امر دیه، بین دیهى مرد و دیهى زن تفاوت وجود دارد؛ اما نه به خاطر اینکه قیمت مرد بیشتر از زن است؛ نه، قصاص در مورد همه هست – نفس در مقابل نفس – اما چون در میدان مسائل مالى، مرد عمدتاً فعال و منشأ مال و تولید ثروت است، دیهى او با زن متفاوت است. البته همهى اینها مبنىّ بر غلبه است؛ والّا ممکن است زنى هم پیدا بشود که از چند نفر مرد هم گردنکلفتتر باشد؛ مثل آن خانم محترمى که در صدر
اسلام به آن شاعر گفت بلند شو این یهودى را بکش؛ اما شاعر ترسید و به گوشهیى رفت؛ ولى خود آن خانم بلند شد و عمود را در دست گرفت و زد یهودى را از بین برد و آن شاعر بیچاره در آنجا داشت از ترس مىلرزید! از این قبیل هم داشتهایم و داریم؛ در زمان ما و درگذشته هم بوده؛ اما اینها موارد غالبى نیست. احکام عمومى بر اساس موارد نادر وضع نمىشود، بر اساس غلبه و موارد غالب وضع مىشود. بنابراین از لحاظ جنبهى انسانى قضیه – که ارزش نفس است – زن و مرد یکسانند؛ اما از جهت ارزش مالى و مادّى – که به نقش عمومى مرد در زمینهى تولید ثروت مربوط مىشود – اینها با هم متفاوتند.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.