مقاله دین


در حال بارگذاری
13 سپتامبر 2024
فایل ورد و پاورپوینت
2120
28 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله دین دارای ۶۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله دین  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله دین،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله دین :

دین

بدون تردید، واژه «دین‏» در ردیف آن دسته از مفاهیمى قرار دارد که همواره در میدان آراء و نظرات گوناگون صاحب‏نظران قرار داشته (۱) ولى به دست آوردن یک توافق مشترک درباره آن بسیار مشکل و بلکه محال است. لذا، عده‏اى از محققان آن را قابل تعریف نمى‏دانند.
رابرت ا. هیوم در کتاب ادیان زنده جهان، تعبیر زیبا و دقیقى دارد. او مى‏گوید: «دین به اندازه‏اى ساده است که هر بچه عاقل و بالغ و یا آدم بزرگ مى‏تواند یک تجربه دینى حقیقى داشته باشد و به اندازه‏اى جامع و پیچیده است که براى فهم کامل و بهره‏گیرى تام از آن ند تجزیه و تحلیل مى‏باشد.» (.هیوم، ۱۳۷۲، ص ۱۸)
عدم توافق و وجود آراء متعدد از سویى مى‏تواند بیانگر اهمیت والاى موضوع و نقش فوق‏العاده حساس آن باشد و از سوى دیگر، روشنجوه و ابعاد متمایز مسائل و امورى باشد که به نحوى در قلمرو مفهوم دین قرار مى‏گیرد.

به هر حال، باید به این نکته توجه داشت که موضوع «دین‏» از چنان گستردگى و وسعتى برخوردار است که به طور طبیعى، نمى‏توان از یک بعد و یا منظر خاصى به تحقیق و بررسى آن پرداخت. لذا، توجه به تمامى ابعاد آن روشنگر بسیارى از مسائل خواهد بود
۱-۴-۲-معناى لغوى دین

واژه «دین‏» در لغت‏به معانى گوناگونى از جمله; جزا، اطاعت، قهر و غلبه، عادت، انقیاد، خضوع، پیروى و مانند آنها آمده است. در قرآن کریم نیز آیاتى وجود دارد که از آنها، معناى جزا، شریعت و قانون، طاعت و بندگى استنباط مى‏شود. (علیزاده، ۱۳۷۱، ص‏۶۶)
«تعریف دین از نظر اسلام را مى‏توان از موارد استعمال اسلام در قرآن نیز به دست آورد. “اسلام” نیز به معنى تسلیم و اطاعت است و این از آن جهت است که اسلام به معناى اصطلاحى (دینى که به وسیله محمد(ص) ابلاغ شده) نیز بشریت را به تسلیم و اطاعت در برابرحقیقت کامل محصربه فرددعوت مى‏نماید این نکته از آیاتى که دین تمام پیامبران را اسلام معرفى کرده نیز استفاده مى‏شود.» (۱۱)به نقل از یادنامه استاد مطهرى، ص‏۱۱۷

۲-۴-۱-معناى اصطلاحى دین

با توجه به توضیحاتى که داده شد در معناى اصطلاحى «دین‏» چنین آمده است: «دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسانها باشد.» (۱۳) جوادى آملى۱۳۷۳، ص‏۹۳ – ۹۵)
در تلخیصى از کلام علامه طباطبائى چنین آمده است که: «دین نظام عملى مبتنى بر اعتقاد است که مقصود از اعتقاد در این مورد تنها علم نظرى نیست (هر چند علم نظرى براى آن نیز ضرورت دارد); زیرا علم نظرى به تنهایى مستلزم عمل نیست، بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروى بر طبق مقتضاى علم قطعى است.» (محمدتقى جعفرى،ج ۲۲، ص ۱۲)

در بحث از مفهوم دین عمدتا دو گروه «متکلمان‏» و «اندیشمندان اجتماعی‏» هر یک با دلایل گوناگونى به تبیین «دین‏» پرداخته و از آن تعاریف متفاوتى ارائه داده‏اند. متکلمان از آن حیث که دین و مسائل دینى موضوع علم آنها بوده و اندیشمندان اجتماعی از آن جهت که نقش دین در جوامع و تمدن بشرى و همچنین حضور آن به عنوان یک پدیده اجتماعى قابل توجه بدان نظر کرده‏اند.
۱-۲-۴-۱-دیدگاه متکلمان در مورد دین

در تعاریف متکلمان گاهى «دین به ما هو دین‏» مورد نظر قرار گرفته است; مانند آنچه گفته‏اند: «الدین وضع الهى لاولى الالباب، یتناول الاصول و الفروع‏»; دین عبارت از یک نظام الهى است که براى صاحبان خود وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع مى‏باشد. (۱
در تعاریفى نیز غایت و اهداف مد نظر بوده است; مانند آنچه در دائره‏المعارف الاسلامیه آمده است که: «الدین وضع الهى سائق لذوى العقول باختیارهم ایاه الى الصلاح فى الحال و الفلاح فى المال‏»; دین وضعى است الهى که صاحبان خود را به سوى رستگارى در این دنیا و حسن عبت در آخرت سوق مى‏دهد. (۱۸)
از جرجانى نیز نقل کرده‏اند که: «الدین وضع الهى یدعوا اصحاب العقول الى قبول ماهو عند الرسول(ص)»; دین قانون و قرارداد الهى است که خردمندان را به سوى قبول آنچه در نزد رسول‏صلى الله علیه وآله وسلم است، فرامى‏خواند. (۱۹

در المیزان نیز ذیل آیه‏۲۷ سوره روم مى‏خوانیم: «لیس الدین الا سنه الحیاه و السبیل التى یجب على الانسان ان یسلکها حتى یسعد فى حیاته فلا غایه للانسان یتبعها الالسعاده‏»; دین جز قانون زندگى و راهى که انسان باید براى رسیدن به سعادت بپیماید، نیست و هدف نهایى ان همان رسیدن به سعادت است. (۲۰)

«دین روش مخصوصى است در زندگى که صلاح دنیا را به طورى که موافق کمال اخروى و حیات دایمى حقیقى باشد تامین مى‏نماید. پس در شریعت‏باید قانون‏هایى وجود داشته باشد که روش زندگانى را به اندازه احتیاج، روشن سازد.» (۲۱

«ان الدین فى عرف القرآن هو السنه الاجتماعیه الدائره فى المجتمع و ان السنن الاجتماعیه اما دین حق فطرى و هو الاسلام او دین محروف عن الدین الحق و سبیل‏الله عوجا»; دین در عرف قرآن، سنت اجتماعى حاکم بر جامعه مى‏باشد و سنت‏هاى اجتماعى یا دین حق و فطرى است که ن اسلام مى‏باشد یا دین منحرف از راه خدا و تحریف شده است. (۲۲)

درکناراین تعریف‏ها، دربعضى‏دیگراز تعاریف، اصولاحیثیت اعتقاد و التزام انسان، مبناى تحلیل و توصیف قرار گرفته است:
«الدین هو الاعتراف باللسان و الاعتقاد بالجنان و العمل بالارکان‏»; دین عبارت است از اقرار به زبان، اعتقاد به پاداش و کیفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن.» (علیزاده، همان، ص ۸۱)
۲-۲-۴-۱-مطالعات جامعه شناسی(دین)
مطالعه پدیده‏هاى دینى، و از جمله نظام‏هاى جادویى و اسطوره‏اى، خصلت عام و مهم صورت‏هاى نخستین علوم اجتماعى معاصر است. در واقع، تامل درباره دین یک موضوع پایدار را در جامعه‏شناسى و انسان‏شناسى نشان مى‏دهد; موضوعى که توسط نویسندگانى چون امیل دورکهایم،ماکس وبر، هربرت اسپنسر، و جورج زیمل، از قرن نوزدهم به دوره کلاسیک جامعه‏شناسى دین منتقل شد. همزمان با رشد استعمار اروپا در قرن نوزدهم، یک دل‏مشغولى پایدار نسبت‏به قبایل به اصطلاح ابتدایى، نژادهاى پایین، فرهنگ‏هاى ابتدایى، و بالاخره فکر ابتدایى، گسترش یافت. شوازاینده‏اى که از گزارش‏هاى کارگزاران استعمارى، مسیونرها، و انسان‏شناسان آماتور به دست آمد، موجب تامل درباره ماهیت متضاد تمدن‏هاى پیشرفته و اجتماعات ابتدایى – که به نظر مى‏رسید باورهاى جادویى توضیحات خوبى براى تفکر ابتدایى بنیادین این جوامع مستعمره هستنردید. تا جایى که ادیان ابتدایى بینشى را نسبت‏به سرچشمه‏هاى تاریخى اجتماعات انسانى نیز

فراهم مى‏کند، دین به رابطه میان کودکى و بزرگ‏سالى تشبیه مى‏شود. علاوه بر این، آداب و رسوم عجیب مردم ابتدایى مستعمرات دور دست‏یک تجربه زنده از غرابت و بیگانگى را براده‏گران اروپایى فراهم ساخت. این پژوهش‏هاى مقایسه‏اى قرن نوزدهمى بنیان خاورشناسى مدرن و نگرش‏هاى نژادپرستانه پایدار سبت‏به ابتدایى بودن را بنا نهادند. این مطالعات بر اساس یک فرض نیرومند خاورشناسانه درباره یگانگى و برترى غرب در مقیاس تکاملى جوامع بشرى، ر بود. با وجود این، صرف‏نظر از مواجهه با فرهنگ‏هاى ابتدایى، یک جامعه‏شناسى رسیده‏تر و استادانه‏تر نظام‏هاى اعتقادى، پدیدآمد.

هر چند علاقه به دین ابتدایى آشکارا در علم اجتماعى نوظهور مربوط به تمدن‏هاى مقایسه‏اى ریشه داشت، ولى موضوع صریح مطالعات دین ابتدایى در واقع عبارت بود از ابهام و عدم قطعیت فزاینده نقش اعتقاد و عمل مسیحى در محیط اجتماعى‏اى که خود آن به طور فزاینده سکولار ب محیطى که بحث فکرى در آن بیش‏تر تحت نفوذ مفروضات علم طبیعى بود تا الهیات و فلسفه. در حالى که نخستین نوشته‏هاى جامعه‏شناسى و انسان‏شناسى عقاید و اعمال فرهنگ‏هاى

ابتدایى را مورد بحث و بررسى قرار مى‏دادند، نقش و ماهیت مسیحیت را، همین‏گونه ولى با صراح در یک محیط اجتماعى مورد بحث قرار مى‏دادند که اقتدار اجتماعى و اخلاقى آن از کشیشان و دین‏شناسان به دانشمندان طبیعى واگذار مى‏شد. انسان‏شناسى و جامعه‏شناسى مسائل نسبى‏گرایانه را درباره ارزش واقعى دین ابتدایى مطرح کردند، و در نتیجه، مسائل نسبى‏گرایانبه ناچار درباره عقلانیت و اعتبار اسطوره‏ها و اعمال مسیحى نیز طرح کردند. تنش‏هاى دین و علم در غرب در رمان معروف خانم هامفرى وارد (Humphry Ward) ، تحت عنوان «رابرت السمیر» (Elsmere Robert) (1888) خیلى زیبا توضیح داده شده است. این کتاب نشان مى‏دهد که باورهدینى السمیر به خاطر این که در معرض حملات نسبى‏گرایانه انسان‏شناسى قرار مى‏گیرد، ضعیف و سست‏شده و سرانجام از عقیده توحیدى به هواخواهى انسان‏گرایانه و شکاکانه از فلسفه تى. اچ. گرین (T. H. Green) مى‏پردازد.

لازم است که ظهور انسان‏شناسى و جامعه‏شناسى دین را در برابر شیوه مسلط تفکر علم طبیعى در نیمه دوم قرن نوزدهم – یعنى شیوه نظریه‏پردازى علمى که توسط سلطه پارادایم تکاملى شکل گرفت – مورد ملاحظه قرار دهیم. داروینیزم اجتماعى، و تاکید آن بر کشمکش و نزاع به عنواحرک‏هاى انطباق تکاملى، یک نظریه اجتماعى کلى را درباره توسعه تاریخى و تمایز اجتماعى ارائه داد. کارل مارکس اقتصاد سیاسى و داروینیزم اجتماعى را به هم آمیخت تا نظریه نیرومندى را درباره تاریخ و صورت‏هاى اجتماعى تدوین نماید; نظریه‏اى که مراحل شیوه تولید را در سلسله تکاملى – که از کمونیزم ابتدایى شروع شده و از فئودالیزم،

سرمایه‏دارى مى‏گذرد، و سرانجام به سوسیالیزم مى‏انجامد – به هم پیوند مى‏دهد. در حالى که دیدگاه تاریخى مارکس محصول ترکیب داروینیزم اجتماعى و اقتصاد اخلاقى بود، تحلیل دینى او بر نقد ایده‏آلیز و لذت‏پرستى لودویگ فوئرباخ مبتنى بود; او بسیارى از عناصر مهم نقد آلمانى کتاب مقدس و الهیات سکولار نسل خود را اقتباس کرده بود. به نظر مارکس، عقاید دینى ارتباط نزدیکى با اوضاع اقتصادى شیوه‏هاى خاص تولید دارند. بنابراین، کاتولیسیسم رومى با

ساخت‏هاى سیاسى قتصادى فئودالیزم متناسب بود، در حالى که عقاید فردگرایانه مسیحیت پروتستان سازگارى زیادى با فردگرایى اقتصادى اقتصادهاى رقابتى سرمایه‏دارى دارد. مارکس، که داراى دیدگاهى تکاملى راجع به عقاید دینى است، هم‏صدا با فریدریک انگلس، چنین فرض مى‏کرد که دین در برابرش تند استدلال علمى و ماتریالیسم نابود خواهد شد. نقد دنیوى مارکس از اعتقاد سنتى مسیحى توسط عقل‏گرایان ویکتوریایى همراهى شد. الاسدایر مک انتایر Intutyre)

(Alasdair Mc ، فیلسوف معاصر، در مقاله‏اى درباره «سرنوشت‏خداباورى‏» (مک انتایر و ریکوئر [Ricoeur] ،۱۹به طور قانع‏کننده‏اى استدلال کرد که در دهه‏هاى پایانى قرن نوزدهم الحاد دیگر نمى‏توانست انتخاب قابل ملاحظه‏اى براى روشنفکران باشد; چون که خود خداباورى دیگر نمى‏توانست‏به طور جدى مورد پذیرش واقع شود.

نظریه‏هاى قرن نوزدهمى صنعتى شدن اقتصاد، نظریه‏هاى دنیوى شدن نیز بودند; زیرا دانشمندان علوم اجتماعى فرض مى‏گرفتند که رشد سرمایه‏دارى صنعتى و انتقال از اجتماعات روستایى به شهرها کنترل اجتماعى و اخلاقى کلیسا و لامذهبى( secularity) تقسیم مى‏شود. به نظر نوانى چون کلاود سن سیمون، نظام کلامى فئودالى به تدریج توسط یک نظم جدید اجتماعى، که بر طبقات صنعتى و علم اثباتى استوار است، جایگزین خواهد شد. در نظام صنعتى – علمى،

حکومت‏به مدیریت امور تبدیل خواهد شد. او ظهور دین جدیدى را پیش‏بینى کرد که بر انسان‏گرایى و عاستوار است. بنابر فلسفه اثباتى اگوست کنت، جامعه قرون وسطایى، که سلطه کلیسایى کاتولیک و نظامى‏گرى از ویژگى‏هاى آن بود، به سرعت توسط یک نظام اجتماعى جدید، که در آن دانشمندان و صنعت‏کاران بر

نقش‏هاى اجتماعى سلطه دارند، جایگزین گردید. در آثار جامعه‏شناختىت اسپنسر، جدایى ارتش از جامعه صنعتى یک ایده عادى در میان لیبرال‏هاى مخالف شده بود. فروپاشى نظام نظامى – کلامى سابق یک بحران فراگیر را در سازمان اجتماعى و آگاهى‏فردى، و لااقل براى محافظه‏کارى، به وجود آورد.

هر چند جامعه‏شناسى و انسان‏شناسى دین آشکارا به نظریه‏هاى متضاد و گوناگونى تقسیم مى‏شدند، ولى مجموعه‏اى از مفاهیم کلى درباره ماهیت دین و علم وجود داشت که در اواخر قرن نوزدهم زیربناى تحلیل دین را فراهم مى‏ساخت. فرض نخست این بود که عقلانیت‏یک اصل نوظهو صنعتى است و این اصل عملا توسط شیوه‏هاى علم تجربى تعریف مى‏شود. حقیقت درنهایت توسط شواهدى ایجاد مى‏شود که با دخالت علم تجربى، که خود مظهر خرد انسان است، در دسترس عقل انسان قرار مى‏گیرد. استدلال علمى معیار روشن تکامل تمدن تلقى گردید، معیارى که بدویت را نوان تفاوت و بیگانگى (otherness) معرفى

مى‏کرد. در نتیجه، نظام‏هاى عقیدتى مردم ابتدایى غیر علمى و لذا غیر عقلانى تلقى شد. نظام‏هاى اعتقادى ابتدایى نتیجه یک طرز تفکر ابتدایى بود که واقعیت را به شیوه‏اى کاملا متفاوت از شیوه‏هاى استدلال علوم طبیعى تصور م این دیدگاه تا حدى توسط لوسین لوى برول (Lucien Levy – ، در کتاب «تفکر ابتدایى‏» (۱) (۱۹۲۳) مورد حمایت قرار گرفت. فرض دوم این بود که از مشخصات تاریخ بشرى وجود یک طرح تکاملى است، و بنابراین طرح جوامع بشرى، در طى یک سرى مراحل معین و ضرورى، از جوامع ساده به جامع پیچیده‏تر عبور مى‏کنند. در این طرح تکاملى، انسان از جادوى ابتدایى و بت‏پرستى به دین و سپس به علم

معاصر عبور مى‏کند. سوم این‏که علاوه بر مفروضات نظام مسلط، فردگرایى مشخصه اخلاقى و سیاسى عمده یک تمدن پیشرفته تلقى مى‏شد. فلاسفه اجتماعى افراد ابتدایى گوشه‏اى تصور مى‏کردند که سعى مى‏کنند محیط طبیعى خود را از طریق نظامى از باورهاى جادویى درک کنند – بنابراین آن‏ها بر درک‏شناختى واقعیت توسط افراد مجزایى تاکید مى‏کردند که به طرز عجیبى مانند فلاسفه باستان تصور مى‏کردند.

با توسعه بعدى انسان‏شناسى و جامعه‏شناسى در قرن بیستم، سرانجام این فرض‏ها توسط انتقاد درونى که نتیجه پیشرفت‏هاى روش‏شناسى تحقیق میدانى بود، و نیز توسط جمع‏آورى داده‏هاى قوم‏نگارانه و مقایسه‏اى قابل اعتمادتر، کنار گذاشته شدند. در توسعه انسان‏شناسىاسى دین مى‏توان آگاهى و درک فزاینده غیرعقلانى، یعنى درک نقش نماد و استعاره در تفکر انسان، بدون توجه به چارچوب و معیارهاى علم طبیعى و تجربى، را مشاهده کرد. همچنین، دانشمندان اجتماعى به جاى بحث از درستى و نادرستى نظام‏هاى عقیدتى ادیان، به طور فزاینده‏اى بسائل مربوط به کارکردها و پیامدهاى دین پرداختند. سرانجام، علوم اجتماعى یک دیدگاه بیش‏تر انتقادى نسبت‏به فردگرایى به عنوان یک معیار کلى پیشرفت تمدنى، اتخاذ کرده است. فلاسفه اجتماعى‏اى‏که مقدمات توسعه دیدگاه معاصر دین را فراهم کرده‏اند، بسیارى از مفروضاتلى رویکردهاى کلامى قرن نوزدهمى را کنار گذاشته‏اند.

در رویکرد سنتى و فلسفى فرض بر این بود که دین در طى مراحلى از بت‏پرستى به چند خدایى، سپس به یکتاپرستى، و سرانجام به الهیات پروتستانى به عنوان یک چارچوب عقلانى و قابل استدلال، که انسان و طبیعت در آن درک و فهم مى‏شوند، تکامل خواهد یافت. دیوید هیوم در سال‏۱ در کتاب «تاریخ طبیعى دین‏» از دیدگاه‏هاى تکاملى دین حمایت کرد، و آر. دو بروس (Ch R. de Brosses) ، معاصر و طرف مکاتبات ولتر در سال ۱۷۶۰ در کتاب خود (۲) این ایده را توسعه

داد که دین ریشه در بت‏پرستى دارد. او مفهوم بت‏پرستى را از واژه پرتقالى مربوط به طلخذ کرد و استدلال کرد که دین باقیمانده اشکال اولیه بت‏پرستى، یعنى پرستش سنگ‏ها و اشیاى مادى دیگر، است. دانشمندان آلمانى طرفدار روشى به نام «مقیاس حلقه فرهنگى‏» (Kulturkreislehre) تلاش کردند تا یک مقیاس تکاملى را بنا گذارند که فرض اساسى آن این بود که اجتمت شکارچى – گردآورنده، ابتدایى‏ترین شکل جامعه بشرى را نشان مى‏دهند. این جوامع در سه مسیر توسعه پیدا کرده‏اند: مادر تبار و کشاورز، پدر تبار و توتم‏پرست، و پدرسالار و چادرنشین.

در حالى که مارکس مفهوم بت‏پرستى را به عنوان نقد دلبستگى وسواسى به مصرف‏گرایى به مثابه ایدئولوژى روابط اجتماعى کاپیتالیسم به کار گرفت، نظریه‏پردازان قرن نوزدهمى‏اى چون ماکس مولر و هربرت اسپنسر بت‏پرستى را به عنوان یک تبیین کلى دین انکار کردند، و به ویژر بت‏پرستى را تحریف اشکال اولیه دین دانست. توتم‏پرستى نیز توسط نویسندگان قرن نوزدهم به عنوان یک نمونه از اعمال دینى ابتدایى زیاد مورد بحث قرار گرفت. بنابراین نخستین نویسندگان

جامعه‏شناسى دین به شدت مشغول مساله چندگانه‏پرستى و یکتاپرستى بودند. نظریه‏هاهم اشمیت ( Wilhelm Schmidt) درباره منشا اولیه ایده خدا، درصدد بود تا مفهوم یکتاپرستى را به وجود آورد، ولى به طور کلى نظریه‏هاى ابتدایى دین از یک طرح تکاملى حمایت مى‏کردند که در آن چندگانه‏پرستى سرانجام جاى خود را به یکتاپرستى مى‏دهد. نظام اعقتادى یکتاپنه با علم طبیعى نیز سازگارتر بود; زیرا خدا ضرورتا یک الوهیت‏شخصى نبود بلکه صرفا علت اولى بود.

بر اساس مفروضات مربوط به رشد تکاملى، و فردگرایى مى‏توان طرح سودمندى را براى فهم رویکردهاى اولیه تحلیل علمى و اجتماعى اعتقاد و عمل دینى توسعه داد. مدل‏هاى گوناگونى براى این دسته‏بندى وجود دارد. آر آر، مارت در کتابش «سرآغاز دین‏» (۳) (۱۹۰۹) مطالعه دین رارتا یک علم تجربى مقایسه‏اى مى‏داند. او با تفکیک رویکردهاى فردگرایانه و جامعه‏شناختى، دین مقایسه‏اى را به عنوان «شاخه‏اى از علوم تجربى‏» تعریف مى‏کند، علومى که «مى‏خواهند در

قالب کلى‏ترین فرمول‏ها توصیف کنند، در حالى که تمایلات تاریخى ذهن انسان داش مورد توجه قرار مى‏گیرند» (مارت،۱۹۰۹: ۱۶۸) فرضى که در وراى دین مقایسه‏اى وجود داشت این بود که دین مقایسه‏اى مستلزم انحراف از رویکردهاى فلسفى و کلامى اولیه است. ظهور دین مقایسه‏اى مستلزم دلبستگى بیش‏ترى به یک روش‏شناسى مناسب در کتاب «دین بدوى‏ها» (۳) مورد تاکید قرار گرفت. در انسان‏شناسى و جامعه‏شناسى معاصر، طبقه‏بندى‏هاى پیچیده‏ترى ظهور پیدا کرده‏اند. به عنوان مثال، ایوانس – پریچارد (۱۹۶۵) در کتاب «نظریه‏هاى مربوط به دین ابتدایى‏»، رویکردهاى روان‏شناختى اولیه، که توسط آر. دو بروس

آغاز مى‏ش‏هایى که اهمیت ایده جان (Soul) را – چنانکه در آثار تایلور، ماکس مولر، و جیمز فریزر – مورد ارزیابى قرار مى‏دهند، و نظریات جامعه‏شناختى امیل دورکهایم، رابرت هرتز، هنرى هوبرت، و مارسل موس را از هم تفکیک مى‏کند. این رویکردها با کار لوسین لوى – برول در «تفکدم ابتدایى‏» (۵) (۱۹۲۲) که سعى کرد تا شرحى از تفکر ما قبل منطقى ارائه دهد، در تقابل قرار دارند. او روان‏شناسى فردگرایانه را به نفع فهم اجتماعى جلوه‏هاى ابتدایى انکار کرد. مفیدترین

طبقه‏بندى نظریات دین توسط ویلیام جى. گود (William J. Goode) (1951) در کتدین در ارائه شد. گود میان نظریه‏هاى جان‏گرا – ماناگرا (manist) که به ویژه در میان انسان‏شناسان انگلیسى نفوذ داشت، نظریه‏هاى طبیعت‏گرا که از سوى نویسندگانى چون ماکس مولر مورد استقبال قرار گرفت، و نظریه‏هاى روان‏شناختى که توسط نویسندگانى چون زیگموند ف «توتم و تابو»، «آینده یک پندار»، و «موسى ویکتاپرستى‏» به کار گرفته شد، تفکیک قایل شد. گود رویکردهاى تاریخى کلامى و فرهنگى را نیز مشخص کرد و سرانجام ظهور تفسیرهاى جامعه‏شناختى دین را در آثار ویلیام رابرتسن اسمیت، امیل دورکهایم و پیروانش کسانى چون هنرى هوت و مارسل موس مورد توجه قرار دادند.

رویکردهاى مطالعات اجتماعى دین
عمیق‏ترین نقدهاى مفروضات عقل‏گرا، فردگرا، و شناختى فلسفه اجتماعى قرن نوزدهم را مى‏توان در نوشته های تالکوت پارسونز یافت، به ویژه در «ساخت کنش اجتماعى‏» (۱۹۳۷)، در مقدمه‏اش بر کتاب «جامعه‏شناسى دین‏» ماکس وبر، و سرانجام در نظریه کلى او درباره جامعه در کتاب نظام اجتماعى (۱۹۵۱). پارسونز سعى مى‏کند تا نشان دهد که بر مبناى نظریه عقل‏گرایانه کنش اقتصادى، دان اجتماعى نمى‏توانند طبیعت نظم اجتماعى را بدون توسل به این ایده که ارزش‏هاى کلى بنیان جامعه را مى‏سازد، تبیین کنند. پارسونز نظریه عقل‏گراى کنش اجتماعى را بدین دلیل مورد انتقاد قرار مى‏دهد که نمى‏تواند یک نظریه درباره

انسجام اجتماعى را براى ما فراهم در واقع، زور و تقلب با نظریه انتخاب عقلانى کاملا سازگار است. بنابراین، پارسونز به طرف دین به عنوان تصویر ریشه‏هاى انسجام اجتماعى در آیین‏ها و ارزش‏هاى مشترک، نگاه مى‏کند. پارسونز «صور ابتدایى حیات دینى‏» دورکهایم را به عنوان پارادایمى براى توسعه جامسى انسجام تحلیل مى‏کند و نشان مى‏دهد که مکتب دورکهایمى بنیان‏هاى جامعه‏شناسى مدرن را توسط فهم ماهیت آیین‏گرایانه نظم اجتماعى، و به ویژه در آیین‏هاى گروهى عام، مطرح مى‏نماید.

تلاش براى تفکیک دین و جادو یکى از موضوعات همیشگى نظریات قرن نوزدهمى دین بود. جادو غالبا شکل اولیه و ابتدایى عقیده و یا عمل دینى محسوب مى‏شد. جادو اساسا پاسخى فردگرایانه به مشکلات وخطرات ترتیبات اجتماعى و بلاهاى طبیعى در نظر گرفته مى‏شد. جالب است که، به عان مثال، دورکهایم اظهار مى‏دارد که «کلیساى جادو وجود ندارد; جادوگر مشترى دارد و نه کلیسا» (دورکهایم، ۱۹۶۱: ۶۰). چنانکه خواهیم دید، مفهوم بعد اجتماعى دین در برابر جادو قدم مهمى در توسعه یک دیدگاه واقعا جامعه‏شناختى درباره عقیده و عمل دینى بود.

جان‏گرایى – که در میان فلاسفه اجتماعى انگلیس از قبیل تایلور، فریزر، و اسپنسر به طور گسترده پذیرفته شده بود – همه مشخصات رویکردهاى عقل‏گرایانه و فردگرایانه دین را به نمایش مى‏گذارد. جان‏گرایى بر این فرض مبتنى بود که دین، براى «فلاسفه باستانى‏» تبیین کل اشتباه پدیده‏هاى طبیعى و انسانى را فراهم مى‏سازد. تایلور مفهوم «جان‏» را یک فرض اساسى دین که به حیث‏یک نوع فلسفه شناخته مى‏شد تلقى کرد. بنابراین، تایلور استدلال مى‏کرد که «فلاسفه

وحشى باستان احتمالا نخستین گام خود را با این استدلال روشن برداشته‏اندچیز به هر انسانى تعلق دارند; یعنى حیات و روح (تایلور، ۱۸۹۱: جلد اول،۴۲۹). تایلور با تلقى دین به عنوان یک فلسفه، سعى مى‏کند تا فهم ابتدایى جهان را بر حسب اعتقاد به جان تبیین کند. به عنوان مثال، جان براى فلاسفه باستان روش مفید تفکیک بین بیدار بودن و خواب بون را فراهم مى‏کند. تایلور بر اساس این رویکرد یکى از کوتاه‏ترین ولى پر نفوذترین تعاریف دین را ارائه داده و مى‏گوید که دین عبارت است از اعتقاد به موجودات روحانى. اگر دین یک فلسفه مبتنى بر اعتقاد به جان است، تایلور جادو را به عنوان «یک نظام فلسفى واقعى

ولىتباه‏» (همان: ۱۳۵) تعریف مى‏کند. قرائت دیگرى از این رویکرد توسط اسپنسر درکتاب «اصول جامعه‏شناسى‏» (۹۶ – ۱۸۸۰) پذیرفته شد; او در این کتاب بر اهمیت مفهوم مانا (mana) تاکید مى‏ورزد. این مفهوم را مشاهده‏گران غربى از نظریه‏هاى ملانزیایى درباره قدرت دینى کرده و تعمیم دادند تا به درکى از دین

ابتدایى نیز دست‏یابند. مانا خصلت متمایزکننده موجودات مقدس است. آر.اچ.کودرینگتن (R.H. Codrington) در کتاب «ملانزیایى‏ها» Melanesians) (The مانا را چنین تعریف مى‏کند: «نیرویى است که روى‏هم‏رفته با قدرت فیزیکى فرق مى به انحاء مختلف براى خیر و شر عمل مى‏کند، و از بیش‏ترین فرصت‏براى تسخیر کردن

و کنترل کردن برخوردار است‏» (۱۸۹۱:۱۱۹- ۱۱۸). وى نشان مى‏دهد که مردم اقیانوس آرام به نیروى مقدسى که نه فردى است و نه به موجودات روحى مربوط مى‏شود، اعتقاد دارند. مانا مى‏توانا در همه چیز و همه‏جا حلول کند. فلاسفه‏غربى‏مفاهیم‏جان‏گرایى و ماناگرایى را به منظور فراهم ساختن شرحى از فلسفه غلط دین ابتدایى، به عنوان شرح اسرار طبیعت وانسان، به کار مى‏بندد.

رویکرد دیگرى توسط مولر و اشمیت مورد قبول واقع شد; گود و دیگران این رویکرد را طبیعت‏گرایى نامیده‏اند. در این سنت، دین پاسخ انسان به عظمت و ویژگى ترسناک طبیعت تلقى مى‏شود. انسان که تحت تاثیر زیبایى و شکوه محیط طبیعى خود قرار دارد، مى‏خواهد بر حسب موجوداتانى تبیینى براى این حیرت و شگفتى بیابد. بنابراین، نظریه مولر احساسات و عواطف شدیدى را در برابر پدیده‏هاى‏طبیعى‏فرض‏مى‏گیرد،پدیده‏هایى که موجب احساس ترس و شگفتى در

انسان مى‏گردند. مولر این مفهوم را با یک نظریه زبان ترکیب مى‏کند. او استدلال مى‏کند کبه ارواح و موجودات فوق‏طبیعى نتیجه یک اشتباه زبانى است، و آن اشتباه عبارت است از اشتباه بین‏به‏کارگیرى‏استعارى اصطلاحات و به کارگیرى صریح آن‏ها. مردم ابتدایى به دلیل بد استفاده کردن زبان درباره زیبایى طبیعت، به بیعت‏شخصیت دادند. مولر، به ویژه، اسطورهیمارى اندیشه‏» (مولر،۱۸۹۷: جلد اول، ۶۸) تلقى نمود.

هر چند نظریه‏هاى قرن نوزدهمى نفوذ داشتند، ولى آن‏ها با نقد عقلى گسترده‏اى مواجه شدند. این نقد بنیان رویکردهاى مدرن دین را در انسان‏شناسى و جامعه‏شناسى تشکیل مى‏دهد. جان‏گرایى – ماناگرایى و طبیعت‏گرایى، چنان‏که اشاره شد، مفروضات مشترکى دارند: محور فرد، پوزیتیویسم، علم طبیعى به عنوان پارادایم انحصارى عقلانیت، تکامل‏گرایى، و خاورشناسى. نظریه‏هاى جامعه‏شناختى از طریق گفت‏وگوى انتقادى با این رویکردها ظهور کرد. دورکهایم در

کتاب «صور اساس حیات دینى‏» عناصر اصولى رویکرد بنیادى جامعه‏شناختى را تدارکد. او «تعریف کمینه‏» تایلور و این ایده او را که مى‏گوید دین به عنوان یک فلسفه کلى اشتباه بود، مورد نقد قرار مى‏دهد. «همه به شیوه خاص خود درست‏اند، همه به وضعیت‏هاى خاص انسان پاسخ مى‏دهند، هر چند به طرق مختلف.» (دورکهایم، ۱۹۶۱: ۱۵). جامعه‏شناسى مى‏کعلل همیشگى‏اى را که مهم‏ترین اشکال تفکر و عمل دینى به آن‏ها وابسته‏اند» (همان: ۲۰) کشف کند. وى همچنین

با بیان این‏که اعتقاد به ارواح در ادیان کلیت ندارد، تعاریف فردگرایانه دین در جان‏گرایى را مورد حمله قرار داد. به عنوان مثال، بودیزم تراوادا خداباور دورکهایم دین را این‏گونه تعریف مى‏کند: «نظام یکپارچه‏اى از عقاید و اعمال مربوط به اشیاى مقدس، یعنى اشیاى مجزا و ممنوع – عقاید و اعمالى را که همه پیروان خود را در

اجتماع اخلاقى واحدى به نام کلیسا جمع مى‏کنند.» (همان: ۶۲). تایلور و فریزر، با تمرکز بر فهمانى فرد از جهان، نتوانستند ویژگى عاطفى اعمال دینى و ماهیت الزام‏آور درگیر شدن در نهادهاى دینى را مورد توجه قرار دهند. اعتقاد به خصلت مقدس توتم یک انتخاب اختیارى و یا شخصى نیست. دورکهایم طبیعت‏گرایى مولر را نیز به عنوان بینش طبیعت‏شهرنشینان مدرن رد کرد;طت‏براى‏جوامع‏سنتى بیش‏تر منظم و یکنواخت‏بود. اشیاى‏توتمى غالبا ترسناک نیستند و در واقع دیدگاه مولر درباره‏طبیعت‏به‏انسان‏انگارى‏نزدیک می شود اگر دورکهایم بنیان رویکرد به مقدس را در آثار رابرت هرتز، هنرى هوبرت، مارسل موس، وراجر کالویس بنا نهاد، این پیشرفت جامعه‏شناختى تنها بر مبناى بنیان‏هایى‏ممکن بود که توسط نقدهاى روش‏شناختى آندرو لانگ، بینش‏هاى نظرى فوستل دو کولانژ و رابرتسن اسمیت، کشف‏م‏نگارانه انسان‏شناسان، میسیونرها و سایرین، و رویکرد مقایسه‏اى رابرت لوى درباره دین ابتدایى، بنا نهاده شدند. بناى

جامعه‏شناسى دین توتمى دورکهایم بر گزارش‏هاى قوم‏نگارانه بالدوین اسپنسر و اف. جى. گیلن (۱۹۰۴) درباره عقاید و اعمال بومیان استرالیا استواراست
بنابراین، مى‏توان تکامل جامعه‏شناسى و انسان‏شناسى دین را بر حسب آگاهى انتقادى فزاینده از محدودیت‏هاى روش‏شناختى و ضعف رویکردهاى سنتى در دین مقایسه‏اى نظرى و رویکردهاى فلسفى به اسطوره، درک کرد. به عنوان مثال، آندرو لانگ نشان مى‏دهد که رویکرد فلسفى مومیت‏به اسطوره غیر قابل اعتماد است; زیرا صرفا یک انسان‏شناسى راحت‏طلبانه است. لانگ این ایده را که مى‏توان اسطوره‏ها را به راحتى از طریق شیوه‏هاى ساختارى ( textual) مقایسه کرد

مورد نقد قرار مى‏دهد و به کارگیرى فولکلور مقایسه‏اى را پیشنهاد مى‏کند. هرنقدها معتبراند، ولى آن‏گونه که ایوانس – پریچارد (۱۹۶۵: ۵) شکوه مى‏کند، مطالعات اولیه دین «جاى ایده‏آل ادبا بود و از روشى ذهنى و فلسفى به سبک قدیمى‏تر آن برخوردار بود.» مطالعات مهمى چون «شاخه زرین‏» (۱۹۳۵) فریزر به طور نامنظم بر اساس شواهد انتخابى‏اى سراسر عالم گرفته شده بودند، مبتنى بود. نتیجه آن عبارت بود از یک کاریکاتور از طرز تفکر «انسان ابتدایى‏».

در برابر این زمینه ذهنى و گزینشى، دو تلاش جامعه‏شناختى تغییرى را به وجود آورد. تلاش نخست رویکرد اجتماعى – تاریخى به جامعه و دین کلاسیک است که در سال ۱۸۶۴ در کتاب “شهر باستانى” (۷) (۱۹۵۶) توسط فوستل دوکولانژ انجام گرفت، و تلاش دوم در آثار ویلیام رابرتسون امیت راجع به قربانى انجام شد. دوکولانژ تاریخ ادیان در جامعه باستان را، به ویژه بر حسب مفهوم خدا، از دین خانواده – خدایان (hearthgods) تا ظهور مفهوم منسجم یک الوهیت متعادل ترسیم مى‏کند. نظر او این است که باورهاى مربوط به خدایان بازتاب اسطوره‏اى ساخت‏سیاسىیادى جامعه روحى بود. یک جامعه هر چه منسجم‏تر و یکپارچه‏تر

مى‏شود، مفهوم کل‏گرایانه یکتاپرستى بیش‏تر رشد مى‏کند، که سرانجام به خداى متعالى مسیحیت منجر مى‏شود. دوگانگى چند خدایى و یکتاپرستى نه تنها گرایش روان‏شناختى مؤمنین، بلکه یک دگرگونى ساختارى خورا نیز نشان مى‏دهد. ماهیت و نقش اسطوره کارکردهاى ساخت جامعه است. این ایده تا حدى با رویکرد رابرتسون اسمیت‏سازگار است، کسى که دیدگاه او درباب اعمال دینى نقد آلمانى کتب مقدس را با انسان‏شناسى تکاملى ترکیب مى‏کند. مقالات اسمیت در دایره المعارف بریتانیکا دل ۱۸۷۵ موجب نگرانى در کلیساى اسکاتلندى گردید، و سرانجام، به دلیل اتهام به بى‏اعتنایى به اقتدار کتابى و یگانگى انجیل، از کرسى یهودیت دانشگاه ابردین (Aberdeen) کنار گذاشته شد.

در رویکرد اسمیت، معنى باورها و نهادهاى دینى به موقعیت اجتماعى و فرهنگى آن‏ها بستگى دارد; یعنى حقیقت مدعاهاى دینى محلى و متغیر است. در جوامع ابتدایى، که در آن یک طبقه کلامى حرفه‏اى از روحانیان توسعه پیدا نکرده و از این رو کلام نظام‏یافته‏اى ندارد، عمل شاعتقاد به مراسم و آیین‏ها مى‏شود. اسمیت‏به ویژه به آیین‏هاى قربانى علاقه‏مند بود. یکى از مهم‏ترین کنش‏هاى دینى شامل مبادله اعمال صالح بین انسان‏ها و خدایان مى‏شود، و این مبادلات غالبا شکل یک غذاى آیینى را به خود مى‏گیرد و غذا (که ممکن است قربانى د) به خدایان پیش‏کش مى‏شود. در غذاى توتمى، مصرف دسته‏جمعى توتم مقدس

پیوندى میان افراد و امر مقدس به وجود مى‏آورد. این غذاهاى توتمى ماهیت الزامى آیین‏هاى دینى را، روشن مى‏سازد، آیین‏هایى که به گروه انسجام مى‏بخشند. خود واژه (religion) نیز به معنى به دادن است و از این‏رو، مى‏توان دین را به عنوان مجموعه‏اى از اعمال مربوط به قدرت‏هاى مقدس، که انجام آن‏ها گروه را به وجود آورده و مجددا پدید مى‏آورد، تعریف کرد. بنابراین، اسطوره را مى‏توان تاریخ دسته‏جمعى گروه، به ویژه در ارتباط با مقدس، تحلیل اسمیت در سال‏۱۸۸۹ در

«سخنرانى‏هایى درباره دین سامیان‏» (۸) (۱۹۲۷) موجب این احتمال گردید که عمل عبادى مهم مسیحیت، یعنى غذاى عشاء ربانى، بازمانده جشن‏هاى توتمى و کانابالیستى باستانى است، جشن‏هایى که بدویان در آن خداى خود را مى‏خوردند. در واقع، خیل است که از این دستور عشاء ربانى که مى‏گوید «بردار، بخور. این بدن من است که به شما داده مى‏شود» این نتیجه را بگیریم که هسته آیین‏گرایانه کیش مسیحى یک غذاى توتمى است. اسمیت‏سعى کرد تا با این استدلال که مسیحیت‏یک دین روحانى است که غذاى توتمى در آن کارکرادین دارد و نشانگر ماهیت ایثارگرانه عشق‏به‏خداست،ازاین‏برخوردنسبى‏گرایانه با راست‏آیینى

مسیحیت اجتناب ورزد. جشن مسیحى بر یک معادله غلط میان نظافت و تقدس استوار نبود; زیرا عشاء ربانى پیوند معنوى، و نه فیزیکى، بین خدا و پیروانش را جشن مى‏گیرد. منتقدین در داخل کلیسا کاملا متقاعد شده بودند که وى یکپارچگى و یگانگى عقاید [مسیحى] را از مقایسه حتمى با نظام‏هاى توتمى ابتدایى حفظ کرده است.

با صرف نظر از جنجال‏هاى کلامى کلیسا، بحث‏هاى دینى اسمیت‏شالوده تحلیل دورکهایم درباره توتم‏پرستى را تشکیل مى‏داد. تحلیلى که درس‏هاى نظرى فوستل دوکولانژ و اسمیت را با مطالعات قوم‏شناختى اجتماعات بومى استرالیا با هم جمع کرد و در سال ۱۹۱۲ شاهکار جامعه‏ن نوزدهم را در «صور ابتدایى حیات

دینى‏» که عنوان فرعى آن «نظام توتمى در استرالیا» بود، آفرید. تحقیق او سه هدف مشخص داشت: هدف نخست عبارت بود از مطالعه ساده‏ترین نظام دینى، یعنى توتم‏پرستى استرالیا، براى فهمیدن صور ابتدایى حیات دینى. هدف دوم، مطالعه صور اایى اندیشه، نظیر تمایز بین مقدس و نامقدس، بود. و هدف سوم او ارائه تعمیم‏هایى درباره روابط اجتماعى همه جوامع انسانى بود. دورکهایم در این مطالعه استدلال‏هاى فردگرایانه، شناختى و تکاملى فریزر، تایلور، مولر، و اسپنسر را رد مى‏کند. او درصدد یک تعریف کل‏گرایدین بود که تفکیک مقدس و نامقدس را شکل بنیادى همه‏نظام‏هاى دینى مى‏داند. تعریف کلاسیک او، که از اسمیت پیروى مى‏کند، این است: «نظام یکپارچه‏اى از عقاید و اعمال مربوط به اشیاى مقدس، یعنى اشیاى مجزا و ممنوع عقاید و اعمالى که همه پیروان خود را در اجتماع اخواحدى به نام کلیسا جمع مى‏کنند.» (دورکهایم،۱۹۶۱: ۶۲).

در این تعریف که بنیان جامعه‏شناسى معاصر را تشکیل مى‏دهد نیز برخى از مفروضات و محدودیت‏هاى دین مقایسه‏اى سنتى دیده مى‏شود. دورکهایم مى‏گوید که دین بدین دلیل باقى مى‏ماند که کارکردهاى اساسى حیات اجتماعى، یعنى نیاز به همبستگى، را برآورده مى‏سازد. هیجازندگى آیینى همبستگى افراد با گروه را تحکیم مى‏بخشد. بنابراین، دین نوعى چسب اجتماعى است (ترنر، ۱۹۹۱:۶۲-۳۸).از این‏روى، عبادت‏کنندگان در کنش آیینى، نه در برابر خدا بلکه، در برابر

گروه اجتماعى کرنش مى‏کنند. نظریه دورکهایم، لااقل به صورت ضمنى، به این فرض سوفادار است که باورهاى نظام دینى غلط‏اند; زیرا آن‏ها، نه شخصى الوهى، بلکه به خود جامعه ارجاع دارند. جامعه‏شناسى او تکاملى بود، بدین معنى که سوسیالیزم، به عنوان چسب اجتماعى جوامع پیشرفته و صنعتى، جایگزین نظام‏هاى دینى سنتى مى‏شود. رویکرد او به این خاطر ورد انتقاد قرار گرفت که تعمیم نظام‏هاى ساده توتمى به باورهاى پیچیده‏تر غالبا مشکل است، و حتى

این تقابل یک درجه‏بندى تکاملى را نشان مى‏دهد که در آن توتم‏پرستى بومیان استرالیا ساده‏تر از، مثلا آیین‏هاى گروهى و باورهاى مربوط به ورزش معاصر دانسته شده اسوامع مدرن، احساسات و عواطف گروهى که از وفادارى به باشگاه‏هاى فوتبال ناشى مى‏شوند غالبا با ایمان دینى مقایسه مى‏شود. آخرین مساله تبیین کارکردى دورکهایم از پیامدهاى اجتماعى است که او از ابعاد تاریخى نهادهاى دینى، به ویژه ساخت‏ها ونقش‏هاى سازمانى سازمانلیسایى، غفلت ورزیده است. این ابعاد دین بیش‏تر در سنت جامعه‏شناسى آلمان، توسط ارنست تروئلچ و ماکس وبر توسعه یافت. در حالى که انسان‏شناسان انگلیسى و

فرانسوى بر ماهیت کلى نمادها و رسوم دینى و جادویى متمرکز شده بودند، جامعه‏شناسان آلمانى علاقه خاصى به اشکازمانى نهادهاى مسیحى نشان دادند. در کتاب مشهور «اخلاق پروتستانى و روح سرمایه‏دارى‏» (۱۹۳۰)، که در سال ۱۹۰۴ در آلمان به صورت دو مقاله انتشار یافت، وبر رابطه بین عقاید پروتستانى و فرهنگ فردگرایانه و دنیوى سرمایه‏دارى در حال ظهور را تحلیل کرد. تروئلچ در کتا۱۹۳۱)، تقابلى را میان فرقه (Sect) و کلیسا، به عنوان یک مدل

توسعه و تغییر سازمانى در مسیحیت توسعه داد، مدلى که از تحلیل وبر درباره نفوذ کاریزماتیک (وبر،۱۹۶۶) استفاده مى‏کند. تحقیق وبر درباره ادیان نبوى بحث همیشگى شیوه‏هاى سنتى اقتدار و انقلاب‏هاى کاریزما را توضیح مى‏دهد; مى‏توان این تقابل را بر حسب تمایز بین اقتدار روحانیان و مدعاهاى بنیادى پیامبران ملاحظه کرد. کلیساى سنتى مسیحى، در این چارچوب، نهادى شدن کاریزما را به نمایش مى‏گذارد.

نتیجه‏این‏که،محیط فکرى‏جامعه‏شناسى و انسان‏شناسى معاصر از اواخر قرن نوزدهم، که زمینه را براى مطالعات اولیه «ادیان ابتدایى‏» فراهم مى‏کرد، به وضوح تغییر کرده است. به طور کلى، اعتماد کم‏ترى به سلطه علم به عنوان یک دیدگاه یکپارچه، کلى، و عقلانى درباره وددارد.خودپژوهش‏هاى‏انسان‏شناختى ما را نسبت‏به نسبیت فرهنگ‏هاى بشرى حساس‏تر مى‏کند. حساسیت نسبت‏به تفاوت‏هاى ظریف و معنى‏دار سایر فرهنگ‏ها با این آگاهى ترکیب مى‏شود که

روش‏شناسى تحقیقات میدانى سنتى واقعیت‏هاى تجربى‏اى را فراهم نمى‏کند که بیج روشنى را استنتاج کرد. دیدگاه تکاملى داروینیزم اجتماعى، دیگر بنیان مطمئنى به شمار نمى‏رود که بتوان بر اساس‏آن توسعه جوامع از نظام‏هاى ابتدایى به نظام‏هاى پیشرفته را اعلام کرد. ما نسبت‏به مسائل اخلاقى پارادایم‏هاى نژادگرایانه که از «ذهنیت‏هاى ابتدبت مى‏کنند حساس‏تریم‏تاانسان‏شناسان راحت‏طلب بریتانیاى ویکتوریایى. علاوه بر این، جامعه‏شناسان معاصر به توانایى خود

براى اعلام این‏که جوامع صنعتى مدرن به ناچار در معرض فرایندهاى فرهنگى دنیوى شدن هستند، اطمینان ند
این جمله نیچه که «خدا مرده است‏» براى فلسفه جدید قرن گذشته (قرن نوزدهم) پیام مهمى بود، ولى جامعه‏شناسان معاصر بیش‏تر تحت تاثیر سرزندگى اسلام در جریان نوسازى، و تجدید حیات ادیان در جوامع فراکمونیستى قرار دارند

در هر حال، اگرچه تعریفى که توانسته باشد حقیقت دین را معرفى کند و تمام وجوه آن را تبیین نماید مستلزم بحث‏هاى طولانى و مستدل نمودن پیش‏فرض‏هاى گوناگون است، اما به طور اجمال، مى‏توان با این تعریف بناى سخنان پسینى را پى‏ریزى کرد
«دین، مجموعه (سیستم) حقایقى هماهنگ و متناسب از نظام‏هاى فکرى (عقاید و معارف)، نظام ارزشى (قوانین و احکام) و نظام پرورشى (دستورات اخلاقى و اجتماعى) است که در قلمرو ابعاد فردى، اجتماعى و تاریخى از جانب پروردگار متعال براى سرپرستى و هدایت انسان‏ها در مسیر رشد و کمال الهى ارسال مى‏گردد.»
۳-۴-۱-ابعاد دین

نظر ترنر(ابعاد دین)
ترنر دین را دارای سه بعد اصلی می داند :
-باورها ، که ماهیت تقدس و ماواراء الطبیعه را تعیین می کند.

-ارزشها،که در مورد مطلوبهایی که از ماوراءالطبیعه نشأت گرفته توضیح می دهند.
-مراسم (ساخت) که طلب مداخله ماوراءالطبیعه در جهان مادی را می نمایند.
۲-۳-۴-۱-نظر رابرستون (ابعاد دین):رابرستون نیز دین را در سه بعد باورها ، تمادها واعمال مورد بررسی قرارداده است .(Robertson.hamilon 1995 p:5 1970 )
۳-۳-۴-۱-نظر دورکیم(ابعاد دین)

دورکیم دین را در دو بعد اعتقادات و اعمال مورد مطالعه قرار داده است .
(تصوبر دین از نظر دورکیم)
۴-۳-۴-۱-نظر علامه طباطبایی(ابعاد دین)
علامه طبا طبایی نیز دین را در سه بخش دانسته است ، اعتقادات ، اخلاق و عمل .
(طباطبایی ،۱۳۶۲،ص :۱۶)

« تصویر ابعاد دین از نظر علامه طباطبایی :»
۵-۳-۴-۱-نظرعلامه جعفری(ابعاددین)
علامه محمد تقی جعفری دین را دارای سه بعد (عقاید، حرکات “اعمال“و“ سکنات“اخلا قیات دانسته است.(جعفری ۱۳۴۹،ص :۱۷۲)
۵-۳-۴-۱-نظر گلاک(ابعاددین)چارلز ای. گلاک جامعه شناس امریکایی در سال ۱۹۶۲ برای انجام یک تحقیق تحت عنوان “آیا ایلات متحده آمریکا شاهد یک بیداری دینی است”به ساختن یک مفهوم عملی مجزا operatiore isole concept)) با پنچ بعد به شرح زیر پرداخت:

۱-بعد تجربی ناظر به تجربیات زندگی معنوی برای اشخاص که به آنها نایل می شوند. این احساس ایجاد می شود که با خدا یایک ذات الهی در ارتباط هستند.
۲-آیین گرایانه یا مبتنی بر آیین دینی (یعنی اعمالی که در قالب دین انجام می شود ،آداب ووظایف دینی)
۳-بعد ایدئولوژیک که بیشتر بر اعتقادات دینی متکی است تا به عواطف و احساسات.

بعد ایدئولوژیک که بیشتر بر اعتقادات دینی متکی است تا به عواطف و احساسات.
۴-بعد عقلانی ، شناخت اصول جزمی و متون مقدس ادیان۵-بعد تبعی یا پیامبری ، یعنی همان پیامدها و تبعات تجربیات اعمال و اعتقدات دینی افراد در زمینه های مختلف زندگی (رضایی به نقل از:ژان پل دیلم ،۱۳۷۷،ص۸۱)
تصویر ابعاد دین از نظرچارلز ای.گلاک

 

کارکرد دین
نظر دورکیم(کارکرد دین)دورکیم چنین تحلیل می کند که با توجه به خصلت سیری ناپذیر انسان وی نیاز به نظارت خارجی برای تحمیل محدودیت هایی دارد و این نیروی تنظیم کننده در قالب نیازهای اخلاقی انسان متجلی می شود وی وجدان جمعی را جمع عقاید و احساسات مشترک بین میانگین اعضای یک جامعه می داند که نظام تضمین کننده ای را شکل می دهد که زندگی خاص خودش را دارد.(تونر و بیگن ۱۳۷۱وص:۳۸۲و همچنین ریتزر ۱۳۷۳ص:۷۹)

دورکیم با طر ح مفهوم وجدان جمعی در واقع نظام ارزشی غالب جامع را مد نظر دارد و در حوز÷وسیعی که او کار می کند،مذهب را عامل موثر ویژه در توسعه ارزشهای مشترک می داند (wallace wolf, 1986 p:14 ).دورکیم کارکردی مثبت برای دین قائل شده است ،وی دین را چسب(Glue) اجتماعی و شکل مهم کنترل اجتماعی در جهان مدرن می داند.

 

پارسونز نیز مانند دورکیم دین را بعنوان ساز و کار مهم نظارت اجتماعی یگانکی و همبستگی و در عین حال عامل افتراق تقسیم ،مبارزه و جنگهایی که برانگیخته شده است می داند.(گلن روشه ۱۳۷۶ ،ص :۲۲۱)

کولینز (۱۹۸۱) نیز دین را نیروی قوی در ثبات نظم و حفظ وضع موجود می داند
vander zanden 1993.p:316) )
۲-۴-۴-۱-نظر دوتوکویل (کارکرد دین)
الکسی دوتوکویل معتقد است که اعضاء جامعه باید در کند وجود خویش از انضباطی پیروی کنند که فقط ناشی از ترس آنان از مجازات نباشد ،آن ایمانی که بهتر از هر چیز این انضباط اخلاقی را در افراد پدید می آورد ،ایمان مذهبی است .( p:253 1993 (vander zanden
به عبارت دیگر مذهب به هویت افراد در ذوب شدن در مجموعه بزرگتر (اجتماع)کمک میکند.
(Blau. Iand .Redding 1992 p:331 )

دانشمندان متأ خر نیز کارکردهای مبتنی برای دین قائل شده اند.
۳-۴-۴-۱-نظر هومنز واولز (کارکرد دین)
هومنز واولز ارزشهای دین را عامل و تقویت کننده هویت فردی و فلسفه (معنای )زندگی دانسته اند .
hermans.oles 1994.p:574) )
تصویرکارکرد دین از نظر هومنز و والز :

۴-۴-۴-۱-نظر وندرزن وشوارتز(کارکرد دین)وندرزندن دین را پاسخگوی سئوالات غایی (Vander zandern 1993 p:316 )و شوارتز و هویزمن دین را مبدع ارزشهای متعالی معرفی کرده اند.(Schwartz Heaismans 1995 p:88 )

هبس ، کاهش معیارهای اخلاقی سنتی را نتیجه کاهش هویت دینی دانسته و معتقد است از بیت رفتن این فرایند بلا تکلیفی اخلاقی را به دنبال دارد.(Hayes p:471.1995 )

نظر موتلر(کارکرد دین)موتلر ،ارزش دین را مهمترین عامل تعیین کننده نظام ارزشی جامع در کل معرفی کرده است(mutlu 1996 p:353).عدهای هم کارکردهای روانشناختی مثل توجه فرد در مقابل تردید و کاهش کنش و اضطراب را برای دین قائل شده اند.

این دیدگاه در روانشناسی کاربردهای بسیاری یافته است که از فروید یونگ و آدلر شروع شده است این سه تن از شاگردانی در میان روحانیون پیدا کردند و کارشان را به صورت نوعی “جلب روحانی “در آوردند .همچنین ویکتور فرانکل دانشمند و روانپزشک اگزیستانسیالیستب خاطرمعنا درمانی اش که رویکردورهیافت دینی دارد برجسته ترازدیگران است.Mutlu 1996 p:267) )
۶-۴-۴-۱-نظر علامه طباطبایی (کارکرد دین)
علامه طاطبایی فایده دین را اصلاح فرد و جامعه دانسته است . به این ترتیب که دین در نتیجه پیوندی که در میان زندگی اجتماعی و پرستش خدای متعال به وجود می آورد در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان مسئولیت خدایی ایجاد کرده است . و از آنجا که (در اعتقادات پیروان ادیان الهی )خدای متعال با قدرت و علم بی پایان خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد به هر گونه فکری که در سر بپروراند و رازی که در دل داشته باشد کاملا آگاه است و چیزی بروی پوشیده نیست ،زمام مراقیت و نگهداری انسان را علاوه بر پاسبان ظاهری ،بدست یک پاسبان درونی می سپاردکه در کار خود هرگز غفلت نمی کند.(طباطبایی ۱۳۶۲،ص:۲۸۰)

۵-۴-۱-دگرگونی مذهبی در فرد
اریکسون اساس مذهب را بر پدید آیی فرد قرار می دهد .اریکسون با بهره گیری از مراحل هشتگانه تحول روانی –اجتماعی به تبیین رشد مذهبی می پردازد . بر اساس دیدگاه وی در دوران نوجوانی وجوانی هویت در سه حوزه کار،ارتباط و ایدئولوژیکی است . حل موفقیت آمیز تعارض بین هویت و سردر گمی نقش جوانان را آماده پایبندی به اعتقادات مذهبی می کند.در دورانهای بزرگسالی که فرد با بحرانهای مختلف روبرو می گردد ،اعتقاد به خدا ،فردرامهیا تر بر ای مقابله می سازد،به عنوان مثال در جوانان سه عنصر مذهب در طی تعارض بین صمیمیت و انزواءواقع می شود.در بحرانهای اواسط دوران میانسالی مفهوم پختگی ،خلاقیت مذهبی در ابعاد مختلف می تواند برای بکارگیری این دیدگاه در تبیین رشد و تحول مذهبی صورت گرفته است.(خدیوری زندص:۷۱)
پیازه معتقد است که استنباط از مباحث اخلاقی از سن ۵ سالگی شروع می شود و ابتداء به صورت واقع گرایی اخلاقی است و سپس به نسبی گرایی اخلاقی تبدیل می شود ،قضاوت اخلاقی یکی از ابعاد تربیت دینی است و تربیت دینی معنایی عام تر از قضاوت اخلاقی دارد.(همان منبع)
۶-۴-۱-عوامل مؤثردر پیدایش دین
۱-۶-۴-۱-نظر هیس(عوامل مؤثر در پیدایش دین)
هیس خصوصیات فردی مثل :سن ،جنست، تأهل، تحصیلات، شغل و طبقه اجتماعی را عموامل مؤثر بر ارزشهای دین برشمرده است .

هیس همچنین گرایش اخلاقی را عامل موثر بر ارزش دینی دانسته است.
(ندیمی نقل از:
mumfordetal.1993,p:263 Redding 1992 p:349 Blau,lan,Hunsberger 1976 Bengston1978.Holm )
۲-۶-۴-۱-نظر بلاولند و ردیگ(عوامل مؤثر در پیدایش دین)بلاولندوردیگ تجانس اخلاقی و مشارکت دین (مراسم ) را از جمله عوامل مؤثر بر رشد ارزشهای دین بر شمرده اند(ندیمی نقل از:B lou,land,Redding 1992 p:349-350 )
۳-۶-۴-۱-نظر هرگ،کامل،پتریلو(عوامل مؤثر در پیدایش دین)هرگ ،کامل ،پتریلو(ندیمی نقل از:Hoge corroll 1976 Hoge pctrill, 1978 )
مذهبی بودن جوانان را در سه عامل مشارکت گروهی ،ارزشهای همسالان و ار تباط والدین جستجو کرده اند(ندیمی نقل از Mumford etal 1993 p:268)

۴-۶-۴-۱-نظر استارک وبین یریج(عوامل مؤثر در پیدا یش دین)استارک و بین یر یج( ( Stork Bain brig 1980پیامدهایی که افراد در نهادهای دین موجود جستجو می کنند را عامل مؤثر در مذهبی بودنشان می داند.
(ندیمی نقل از Mumford etal 1993 p:268)
۷-۴-۱-تغییر ارزشهای دینی :
ارتورک تصمیمات رهبران در زمینه تغییر خط مشی سیاسی را عاملی برای تغییر در ارزشهای دینی دانسته است .( ندیمی نقل: certurk 1991.p:307)
۱-۷-۴-۱-نظر شینر(تغیر ارزشهای دینی)شینر(shincy 1987 ) بیان داشته که کاهش اعتقاد به ماوراء الطبیعه و نیروهای خدایی موجب تقدم دادن وجایگزین این جهان به جای تفاسیر دین از زندگی می شود. از آنجا که فلسفه “این جهانی”بر مسئولیت انسان در تنظیم اجتماع تأکید دارد،باعث خواهد شد که دین در حوزه خصوصی زندگی محدود گردد(ندیمی نقل از:Gelles,Levin 1995 p:460 )چنین فرایندی را دنیوی شدن می نامند .(secularization )دنیوی شدن از ریشه(secularis ) به معنای غیر مقدس و غیر روحانی گرفته شده است (بیرو ۱۳۷۰ ص:۳۳۴)و آن نیز فرایندی است که توسط آن نهادها ،اعمال و آگاهی دین اهمیت خود را از دست می دهد.(ندیمی نقل از:wilson 1960)

دنیوی شدن در دو سطح اتفاق می افتد :
الف)در سطح نهادی که همان کاهش کنترل نهارهای دینی است .
ب)در سطح افراد که در این سطح کنترل به تصمیمات شخصی بر مبنای تفاسیر دین از واقعیت کاهش یافته ،توسط علم و انتظارات عقلانی رفتار انسان و دیگر و قایع جایگزین می گردد (ندیمی به نقل از Gelles leuin 1995 p:458 : ).
بیشتر عالمان اجتماعی تمایل به دنیوی شدن را خاص جوامع مدرن می دانند ،گروهی شواهدی بر کاهش اهمیت دین ارائه می دهند و گروهی دیگربه تغییر شکل دین تکیه داشته و معتقدند که اهمیت دینی لزوماً کاهش نیافته است.
وبر از جمله کسانی است که در گروه اول قرار داشته و معتقد به تقلیل اهمیت دینی می باشد وی دنیوی شدن را بخشی از تمایلات عقلانیت در جهان مدرن می داند . بر اساس تئوری وبر باورهای دینی ه دنبال تلاش جهت پالایش (parify )مسیحیت مجموعه باورها یی است که نیروی جنبشی را فراهم می سازد که استعداد تغییر در نظام اقتصادی را داشته باشد به این ترتیب وبرنشان داد که رفورم دین و تغییر یه شکل غیر دینی (secular )می تواند قدم به قدم انجام گیرد.(ندیمی نقل از:keller 1997 p:361 )
۲-۷-۴-۱-نظر نورد(تغیر ارزشهای دینی)
نورد (Nord 1995 )سکولاریسم در جوامع مدرن را یک فرآورده جزئی در رفورم پروتستانی می دانست که بیشتر به ماده مربوط می شد تا به روحانیت،اما بسیاری از متفکران غربی پیش بینی می کنند که فرایند عقلانی شدن بتدریج عقاید و نهادهای عینی را مطرود می کند ،بر اساس این دیدگاه در جریان انقلاب اجتماعی این تصویر به وجود می آید که توجه به امور غیر دینی بیش از توجه به امور مقدس (دینی)موجب برتری انسان می شود . جورجی (Gorgie )عملکرد فرهنگی دین را علت دنیوی شدن مذهب دانسته است .
۳-۷-۴-۱-نظر لکنهر لایت ولکر(تغییر ارزشهای دینی)
لکنهر لایت و لکر دلایل زیررادربه وجوآمدن سکولاریسم(غیر دینی شدن )مؤثر دانسته اند.
الف)تمرکز سرمایه داری متوجه تجارت (سوداگری مادی )است اگرچه کالونیستها به وسیله انگیزه خداشناسانه بر انگیخته شدند ،اما اثر اساسی در جدایی فعالیت ها ی دینی از غیر دینی داشته اند .
ب)رفورم ،سئوالات و رویکردهای عقلانی زیادی در ذهن ایجاد کرده است اختراع و رشد علوم و مشاهده منظم اقتدار در جهان دانشی همراه مدرنیسم بوده است .وقتی مردم علمی را در چشم انداز عقلانی باور کردند ظرفیت برای ایمان به ماوراء الطبیعه تدریجاً کاهش می یابد و فرسوده می شود.
ج )جوامع مدرن نه فقط از نظر تنوع نژادی وقومی بلکه همچنین از نظر تنوع دینی کاملاً ناهمگن تر از جوامع سنتی هستند . در چنین وسعتی از تنوع دینی و باورهای دینی ،انتخاب یکی از آنها که در بر دارنده حقیقت مطلق نسبت به دیگران باشد بسیار مشکل است بنابراین اقتدار سنتی دینی ممکن است بیش از پیش سست شود .اینگهارت نیز از جمله دانشمندانی است که در این گروه قرار دارد
۴-۷-۴-۱-نظر اینگهارت(تغیر ارزشهای دینی)

وی سه دلیل عمده برای افول هنجارهای دینی در جوامع پیشرفته ذکر کرده است :
۱)اولین علت آن افزایش احساس امنیت است که نیاز به هنجار های مطلق راکم رنگ میکند
۲)دومین علت اینکه هنجارهای اجتماعی و مذهبی معمولاًزمینه ای کارکردی دارند ،قاطعیت این کارکرد به خصوص اکنون کمتر از گذشته است .
۳)و دلیل سوم مسئله همسانی شناختی می باشد ،مردم در پی همسانی درونی اند ،بین نظام تجویزی سنتی و جهانی که اکثر مردم با تجربه مستقیم خود می شناسندهمسانی شناختی وجود ندارد.(اینگهارت۱۳۷۳،ص:۲۰۴)

۵-۷-۴-۱-نظر علامه جعفری(علل تغیر ارزشهای دینی)محمد تقی جعفری نیز معتقد است که “احساس عظمت انسان جهان هستی “(به دنبال پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک)و”احساس زیبایی و مقرویت در عمل به اصول اخلاقی باعث شده است که مردم جوامع نسبت به دین احساس بی نیازی پیدا کنند.(محمد تقی جعفری ص : گرایش(Attitude )

. تعاریف بسیاری از گرایش به عمل آمده است اما بین آنها تضاد وجود دارد که همه باید توجه نمایند . از یک طرف ما طوری از گرایش های خود سخن می گوییم که گوئی چیزی شخصی یا خصوصی درون ذهنهای مایند ، از سویی دیگر هنگام صحبت از گرایشهای خود از افراد دیگر انتظار داریم که ما را درک کنند و با ما همگام شوند . دلیل این امر آن است که یک گرایش نوعی مبهم از حالت و احساس نیست بلکه شکلی از تجربه است که از طرفی به موضوعات ، حوادث افراد و یا مباحث اشاره دارد و از سوی دیگر ارزیابی کننده نیز می باشند . اندیشمندان تعاریف متفاوتی از گرایش مطرح کرده اند . آلپورت شانزده تعریف متفاوت ،

نلسون سی تعریف متفاوت از این اصطلاح بیان کرده اند و ایگلی و راجکی هم تعاریف منطقی از اصطلاح مورد نظر مطرح نموده‌اند اصطلاحAttitude که از مفاهیم مهم روانشناسی اجتماعی است از ریشه کلمه لاتینی Aptitude گرفته شده است که به معنای تناسب و استعداد بوده است و در زبان انگلیسی و فرانسه این کلمه نخست در حجاری و مجسمه سازی به کار رفت ( کرچ و همکاران ، ۱۳۷۴ ، ص ۹۶ ).

یک تعریف متداول از گرایش عبارتست از آمادگی یا تمایل به رفتار به شیوه ای مشخص.‏نیوکامب ( Newcomb)گرایش را به عنوان حالتی از آمادگی برای تحریک انگیزه می داند. گرایش یک فرد نسبت به یک چیز عبارتست از آمادگی یا تمایل وی برای ایفای نقش، درک،تفکر واحساس در رابطه با آن. (Ziller , 1993 ;149 )
سارنوف ( Sarnoff ) نظیر دیگر روانشناسان، گرایش را به عنوان یک نوع آمادگی برای واکنش مطلوب یا نامطلوب نسبت به طبقه ای از اشیاء (یا رخدادها) تعریف می نماید. به نظر وی از آنجایی که گرایشها از پاسخهای آشکار استنباط می شوند و خود پاسخ های آشکار در جهت تنش‏های‏حاصل از انگیزش عمل می کنند، از این روگرایشها محصول ظاهری پاسخ‏های کاهنده تنش هستند که نسبت به دسته ای از اشیاء (یا رخدادها) اتخاذ می‏شوند. (Shaw and Costanzo ,1970 ;268 )

در تعریفی دیگر، گرایش نظام نسبتاً پایدار اعتقادات، احساسات و آمادگی برای عمل نسبت به چیزی است که موضوع گرایش است.مثلاً گرایش مرد مؤمن نسبت به دین شامل ایمان،احساسات دینی ، وآمادگی برای اجرای اوامر و خود داری از اشتغال به نواهی دینی است. (کراچ فیلد ودیگران،۱۳۴۷؛ ۱۲۶)
برجسته ترین تعریف از گرایش متعلق به آلپورت ((Allport است که آنرا چنین تعریف می کند: «حالتی‏روانی و عصبی از آمادگی‏که‏از طریق تجربه سازمان‏می‏یابد.‏و‏تأثیری‏جهت دار(Directive) یا پویا بر واکنش افراد به تمام اشیاء و واقعیتهای مرتبط با آن واکنش می‏گذارد. » – Azar, 1992;493-4) Sarandi and Fathi)
یک تعریف متداول از گرایش عبارتست از آمادگی یا تمایل به رفتار به شیوه ای مشخص نیوکامب گرایش را به عنوان حالتی از آمادگی برای واکنش مطلوب یا نا مطلوب نسبت به طبقه ای از اشیا تعریف می کند ( بلالی ، ۱۳۷۷ ، ص ۳۹ )
در تعریف دیگر ، گرایش نظامی نسبتاً پایدار از اعتقادات ، احساسات و آمادگی برای عمل نسبت به چیزی است که موضوع گرایش است ( کریم و همکاران ،۱۳۷۴ ص ۱۲۶)
به طور کلی گرایش را می توان چنین تعریف کرد :
“ گرایش عبارتست از یک سیستم از عکس العمل های ارزیابی کننده که مبتنی بر اعتقادات و چار چوبهایی است که بر اساس آنها این ارزیابی انجام می گیرد . این چار چوب و پایه های ارزیابی کننده در دورانهای مختلف شکل گیری شخصیت در خانواده بوجود می آید ( شرعی ، ۱۳۷۸ ، ص ۱۶ ). پس بنابراین می توان گفت که گرایش ها متغیر های میانی یا حد وسط هستند و نه اشیایی قابل لمس و ترجیحاً سازه هایی فرضی اند که می توان آنها را استنباط نمود . ما می توانیم اثرات یک گرایش را مشاهده کنیم نه خود گرایش را ( بلالی ، ۱۳۷۷ ، ص ۴۰ ) .
در جمع بندی تعاریف و نظریه های متفاوت مهم ترین ویژگیهای گرایش را می توان چنین ترسیم کرد :
گرایشها ، نظامهای ارزیابی کننده منفی یا مثبت ، احساسات و آمادگیهای موافق یا مخالف برای عمل نسبت به اشیا اجتماعی است .
گرایشها از لحاظ تاثیر در رفتار شخص با یکدیگر اختلاف دارند.

بازخوردها یا گرایش ها در جریان کامرواشدن نیاز پدید می آیند .
۱) اطلاعاتی که شخص در عرض آنها قرار می گیرد به گرایشهای او شکل می بخشند
۲) همبستگی شخصی باگروه در ایجاد گرایشهای او موثراند .
۳) گرایش همواره درمورد یک پدیده سوگیری میکند(علیپوری نیاز ،۱۳۷۸ ص۱۷-۱۶ ) .

گرایشها به سه دلیل مفیدند: نخست به افراد کمک می کنند که بر محیط فائق آیند دوم کارکرد ارز یابانه موضوع گرایش است ( چیزیکه بنام کارکرد شناختی مدنظر است ) که خود ما را نسبت به ویژگیهای مهمی از موضوع گرایش رهنمون می سازد بطوریکه می توانیم در مورد آن به حد کافی وکارا بحث نماییم . سوم کارکرد هویت اجتماعی یا نمایش ارزشی آن است که به افراد در جهت نیل و بقای ارتباط بادیگران کمک میکند (همان ، ص ۵ ).

بنا به استدالال کاتز گرایشها ممکن است چندین هدف متفاوتی را در زندگی ما بر آورد کنند یک گرایش ممکن است : ۱) کارکرد ابزاری د رکمک به ما برای حصول به پاداشها و اجتناب از تنبیه ها باشد. ۲) کارکرد خود دفاعی در کمک به ما برای اجتناب از تضادهای شخصیتی وپریشانی باشد . ۳) کارکرد شناختی در جهت نظم بخشی و همسان سازی اطلاعات پیچیده باشد . ۴) کارکرد نمایش ارزشی در انعکاس ارزشها و آرمانهای عمیق داشته باشد.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.