تفاوت زندگی نامه دینی دونسل( بررسی نمونه ای از فرزندان دهه ۶۰ و والدین آنها


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 تفاوت زندگی نامه دینی دونسل( بررسی نمونه ای از فرزندان دهه ۶۰ و والدین آنها دارای ۱۱۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تفاوت زندگی نامه دینی دونسل( بررسی نمونه ای از فرزندان دهه ۶۰ و والدین آنها  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز تفاوت زندگی نامه دینی دونسل( بررسی نمونه ای از فرزندان دهه ۶۰ و والدین آنها۲ ارائه میگردد

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تفاوت زندگی نامه دینی دونسل( بررسی نمونه ای از فرزندان دهه ۶۰ و والدین آنها،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تفاوت زندگی نامه دینی دونسل( بررسی نمونه ای از فرزندان دهه ۶۰ و والدین آنها :

تفاوت زندگی نامه دینی دونسل( بررسی نمونه ای از فرزندان دهه ۶۰ و والدین آنها
فهرست مطالب

عنوان صفحه

فصل اول:کلیات

۱-۱مقدمه…………………………… ۲

۱-۲ضرورت واهمیت موضوع……………….. ۴

۱-۳بیان مسئله………………………. ۵

فصل دوم:روش تحقیق

۲-۱روش تحقیق……………………….. ۸

۲-۲روش انتخاب نمونه…………………. ۹

۲-۳روش گردآوری داده ها……………… ۱۰

۲-۴مشکلات و تنگناها…………………. ۱۰

فصل سوم:پیشینه ی تحقیق

۳-۱تحقیقات انجام شده ی داخلی ……….. ۱۳

– سنجش دینداری جوانان وعوامل مؤثربرآن. ۱۳

– فردگرایی و دین داری…………….. ۱۴

– نظریه ی سکولار شدن………………. ۱۵

– عوامل مؤثر بر نگرش های مذهبی………. ۱۵

– بررسی جامعه شناختی تأثیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی برنگرش دینی دانشجویان…………………… ۱۶

– بررسی جامعه شناختی تأثیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی و جنسیت بردینداری جوانان…………………. ۱۶

– بررسی میزان دین گرایی و ایمان دینی در بین دانشگاهیان ۱۷

– بررسی تعریف عملیاتی دینداری در پژوهش های اجتماعی ۱۷

– تأثیردینداری برنگرش های سیاسی……… ۱۸

فصل چهارم: یافته های تحقیق

۴-۱داده های ناظربه واقع…………….. ۲۰

۴-۱-۱طبقه ی اجتماعی و دینداری……….. ۲۰

۴-۱-۲رابطه ی تحصیلات و شغل با دینداری… ۲۵

۴-۲تجربه های و روابط شکل دهنده ی زندگی.. ۲۵

۴-۲-۱روابط شکل دهنده……………….. ۲۵

۴-۲-۲نقش مذهب در شکل دهی پیوندهای اجتماعی ۲۸

۴-۲-۳تجربه های شکست و تنهایی………… ۳۲

۴-۲-۴ محدودیت ها و ممنوعیت ها……….. ۴۱

۴-۲-۵ ایجادحس معنا- تزلزل حس معنا……. ۴۶

۴-۳ارزش ها و التزامات کنونی ………… ۴۹

۴-۳-۱ارزش ها و اعتقادات…………….. ۴۹

۴-۳-۲هدف زندگی…………………….. ۶۶

۴-۳-۳نقش اراده ی انسان……………… ۷۰

۴-۳-۴ناامیدی………………………. ۷۳

۴-۳-۵نگرانی ها از آینده ……………. ۷۷

۴-۳-۶معنای مرگ…………………….. ۸۱

۴-۳-۷چرابرخی بیشتر رنج می برند………. ۸۷

۴-۳-۸آیا زندگی مطابق با تلاش هرکس به اوپاداش می دهد؟ ۸۹

۴-۳-۹زندگی انسان روی کره ی زمین……… ۹۲

۴-۴دین……………………………. ۹۴

۴-۴-۱وقتی خدارا می پرستید چه احساسی دارید؟… ۹۴

۴-۴-۲رابطه ی دین و اخلاق…………….. ۹۷

۴-۴-۳ تصویر ایمان بالغ……………… ۱۰۱

فصل پنجم: نتیجه گیری تحقیق

نتیجه گیری تحقیق ………………….. ۱۰۸

منابع ……………………………. ۱۱۴

ضمائم ……………………………. ۱۱۶

– متن مصاحبه نامه …………………. ۱۱۷

– متن پیاده شده ۳۰ مصاحبه …………. ۱۲۳

تفاوت زندگی نامه دینی دونسل( بررسی نمونه ای از فرزندان دهه ۶۰ و والدین آنها
فهرست مطالب

عنوان صفحه

فصل اول:کلیات

۱-۱مقدمه…………………………… ۲

۱-۲ضرورت واهمیت موضوع……………….. ۴

۱-۳بیان مسئله………………………. ۵

فصل دوم:روش تحقیق

۲-۱روش تحقیق……………………….. ۸

۲-۲روش انتخاب نمونه…………………. ۹

۲-۳روش گردآوری داده ها……………… ۱۰

۲-۴مشکلات و تنگناها…………………. ۱۰

فصل سوم:پیشینه ی تحقیق

۳-۱تحقیقات انجام شده ی داخلی ……….. ۱۳

– سنجش دینداری جوانان وعوامل مؤثربرآن. ۱۳

– فردگرایی و دین داری…………….. ۱۴

– نظریه ی سکولار شدن………………. ۱۵

– عوامل مؤثر بر نگرش های مذهبی………. ۱۵

– بررسی جامعه شناختی تأثیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی برنگرش دینی دانشجویان…………………… ۱۶

– بررسی جامعه شناختی تأثیر پایگاه اقتصادی- اجتماعی و جنسیت بردینداری جوانان…………………. ۱۶

– بررسی میزان دین گرایی و ایمان دینی در بین دانشگاهیان ۱۷

– بررسی تعریف عملیاتی دینداری در پژوهش های اجتماعی ۱۷

– تأثیردینداری برنگرش های سیاسی……… ۱۸

فصل چهارم: یافته های تحقیق

۴-۱داده های ناظربه واقع…………….. ۲۰

۴-۱-۱طبقه ی اجتماعی و دینداری……….. ۲۰

۴-۱-۲رابطه ی تحصیلات و شغل با دینداری… ۲۵

۴-۲تجربه های و روابط شکل دهنده ی زندگی.. ۲۵

۴-۲-۱روابط شکل دهنده……………….. ۲۵

۴-۲-۲نقش مذهب در شکل دهی پیوندهای اجتماعی ۲۸

۴-۲-۳تجربه های شکست و تنهایی………… ۳۲

۴-۲-۴ محدودیت ها و ممنوعیت ها……….. ۴۱

۴-۲-۵ ایجادحس معنا- تزلزل حس معنا……. ۴۶

۴-۳ارزش ها و التزامات کنونی ………… ۴۹

۴-۳-۱ارزش ها و اعتقادات…………….. ۴۹

۴-۳-۲هدف زندگی…………………….. ۶۶

۴-۳-۳نقش اراده ی انسان……………… ۷۰

۴-۳-۴ناامیدی………………………. ۷۳

۴-۳-۵نگرانی ها از آینده ……………. ۷۷

۴-۳-۶معنای مرگ…………………….. ۸۱

۴-۳-۷چرابرخی بیشتر رنج می برند………. ۸۷

۴-۳-۸آیا زندگی مطابق با تلاش هرکس به اوپاداش می دهد؟ ۸۹

۴-۳-۹زندگی انسان روی کره ی زمین……… ۹۲

۴-۴دین……………………………. ۹۴

۴-۴-۱وقتی خدارا می پرستید چه احساسی دارید؟… ۹۴

۴-۴-۲رابطه ی دین و اخلاق…………….. ۹۷

۴-۴-۳ تصویر ایمان بالغ……………… ۱۰۱

فصل پنجم: نتیجه گیری تحقیق

نتیجه گیری تحقیق ………………….. ۱۰۸

منابع ……………………………. ۱۱۴

ضمائم ……………………………. ۱۱۶

– متن مصاحبه نامه …………………. ۱۱۷

– متن پیاده شده ۳۰ مصاحبه …………. ۱۲۳

تاریخ تولد: ۲۲/۱/۱۳۳۵ شغل پدر: تراشکار شغل مادر: خانه دار شغل خودتون: خانه دار هستم ولی خیاطی
می کنم دین : اسلام – شیعه اهل: قزوین تحصیلات: سیکل ماشین: یه پراید داریم مسکن: استیجاری درآمد: شوهر مغازه ی کفش فروشی داره درآمدش بد نیست خدا رو شکر بستگی به فروشش داره هزینه ی خانواده در ماه: بالای ۵۰۰ هزار تومن تعداد اعضای خانواده : ۴ نفر

۲- در مورد بخش های مختلف زندگی مثل کودکی، نوجوونی، جوونی هر چیزی که به خاطر دارید در مورد شرایط زندگیتون ، اعضای خانوادتون، اتفاقاتی که مهم بوده براتون هر چی به ذهنتون می رسد بگید؟

دوراک کودکی تا اونجا که یادم می یاد خیلی شیطون بودم و همیشه صدای دیگرانو در می آوردم هر چی پول از پدرم یا مادرم می گرفتم همه رو خوراکی می خریدم ومی خوردم ولی خواهرهای دیگه ام یا جمع می کردن یا می رفتن کتاب و مجله اینا می خریدن ولی من یا همه رو می خوردم یا عکس می خریدم، گوگوش اون موقع که ما نوجوون بودیم خواننده ی محبوب همه بود همیشه عکس هاشو جمع می کردم یه دفه آقام خدا بیامرز پیداشون کرده بود همه رو آتیش زد و با من کلی دعوا کرد من تا چند روز لب غذا نمی زدم آخه خانواده ی ما خیلی مذهبی بودن اصلا با این جورچیزا مخالف بودن به خاطر همینم من خیلی باهاشون مشکل داشتم خوب اون وقتا زمان طاغوت بود دیگه همه آزاد بودن ولی پدرما می گفت نه شماها باید حجاب داشته باشید ما هم که جوون بودیم و دلمون می خواست مثل بقیه بگردیم ، دوران سختی رو می گذروندم که با دوست برادرم آشنا شدم چند بار اومده بود خونمون و همدیگرو دیده بودیم، هم من از اون خوشم می یومد هم اون از من بعد از یه مدت رفت و آمد از من خواستگاری کرد و با هم ازدواج کردیم واقعاً که بهترین روزهای زندگیم بود اون چند سالی که با اون خدا بیامرز زندگی کردم واقعاً مرد نمونه ای بود ولی عمرش به دنیا نبود به قول معروف
می گن خدا خوبهارو گل چین می کنه و زودتر می برتشون واقعاً هم همنیطور بود، ۵ سال ما با هم زندگی کردیم و یه دختر ۴ ساله داشتیم که اون حادثه پیش اومد و در اثر آتیش سوزی تو محل کارش فوت کرد. تولیدی کفش داشتن.

تا ۷ سالگی دخترم پیش من بود ولی بعدش خانواده ی شوهرم می خواستن ببرنش پیش خودشون ولی من به هیچ قیمتی حاضر نبودم تا اینکه پیشنهاد دادن که زن برادرشوهرم بشم واقعاً برام سخت بود چون مثل برادرم می موند ولی به خاطر بچه قبول کردم وزنش شدم الان به جز دختر اولیه دو تا بچه ی دیگه همه دارم یه دختر و یه پسر.

۳- آدم ها و تجربه هایی که درجریان زندگی برای شما خیلی مهم بوده اند چه کسانی بودند؟

از آدم های مهم زندگیم مادرشوهرم بوده که واقعاً حق مادری به گردنم داشته و خیلی چیز ازش یاد گرفتم و همسر دومم که بردارشوهرم بوده چون فداکاری بزرگی کرد و جوونی خود شو به پای من و دخترم گذاشت.

۴- در حال حاضر در مورد خودتان چه طور فکر می کنید؟ و چی باعث می شه زندگیتون معنا پیدا کنه و براتون ارزش پیدا کنه.

در مورد خودم خوب فکر می کنم خودمو دوست دارم و به زندگیم خودم سعی می کنم که معنی بدم خیاطی
می کنم کلاس ورزش می رم، شنا می رم نمی زارم به خودم بد بگذره.

قسمت دوم

۱- در حال حاضر کدام روابط از نظر شما در زندگیتون اهمیت بیشتری داره؟

رابطه با اعضای خانواده، روابط غیرخانوادگی رابطه با دوستان یا همکاران یا هر رابطه ی دیگه ای.

اول رابطه با اعضای خانواده چون خانواده ی خوب و صمیمی هستیم وبعد از اون رابطه با دوستان که هر چند وقت یکبار به هم دیگه سر می زنیم و از حال هم با خبریم ، دوست خیلی خوبه آدم با هاش دردو دل می کنه سبک می شه.

۲- از وقتی کودک بودین تا الان در مورد پدرتون چه طوری فکر می کردید چه ویژگی های برجسته ای داشتی و به چه چیزهایی علاقه داشتند؟ در مورد مادرتون هم توضیح بدید؟

پدرم مرد خوبی بود خوش اخلاق ، مهربون با محبت علاقه اش بیشتر به بچه ها و نوه هاش بود و خیلی هم مذهبی و اهل نماز و روزه بودن مادرم هم همین طور خیلی خوب و مهربون بود ولی نه اندازه ی بابام بعضی وقتا عصبانی می شد و سر یه سری چیزا خیلی سخت گیری می کرد.

آیا پدر ومادرتون متدین بودند؟

بله ولی پدرم خیلی بیشتر از مادرم بود و بیشتر اهمیت می داد که اطرافیان یا افرادی که باهاشون ارتباط برقرار می کند دین دار هستند یا نه مخصوصاً نسبت به بچه هاش خیلی حساس بود ولی مادرم نه سرش توکار خودش بود، حجابش، نمازش همه چیزش واسه خودش بود.

۳- اشخاصی در زندگیتون بودند که در شکل دادن نگاهتون به زندگی تاثیر گذاشته باشند یا تغییرش داده باشد؟

بله بهتون گفتم مادرم شوهرم بودن که من خیلی چیزا تو زندگی ازش یاد گرفتم.

۴- آیا شکست ها یا بحران هایی را تجربه کردید که زندگیتون را تغییر داده باشه و یا زنگ خاصی به اون زده باشه؟

بله فوت همسر اولم خیلی رنگ بدی به زندگیم زد ما داشتیم با عشق زندگی می کردیم من تا چند وقت دیوونه شده بودم روزی یکبار باید سرم می زدم با هیچ کس حرف نمی زدم، انقدر گریه می کردم که از هوش می رفتم خیلی روزهای سختی بود برام و فکر نمی کردم دیگه بعدش بتونم ازدواج کنم ولی به خاطر بچه این کارو کردم.

۵- آیا لحظاتی رو در زندگی تجربه کردید که تو اون لحظات واقعاً احساس لذت کردین و به وجد اومدین ؟

بله ازدواج دختر بزرگم واقعاً برام لذتبخش بود چون یک مقدار سخت به فرد مورد علاقه اش رسید و من خیلی براش نگران بودم ولی بعدش دیگه خیالم راحت شد.

۶- محرومیت ها و ممنوعیت ها در زندگی اولیه تون چه بوده؟ چقدر بر منوال آنها عمل کردید؟ والان این ممنوعیت ها کدام هاهستند؟

ممنوعیت زیاد بوده می گم که پدرم خیلی مذهبی بود یه عقایدی داشت نمی زاشت تنها از خونه بریم بیرون با دوست زیاد رفت و آمد کنیم صبح تا شب تو خونه بودیم و باید کارهای خونه رو می کردیم . خوب ما هم مجبور بودیم هر چی می گن گوش بدیم دیگه، احترام می زاشتیم بهشون. الان دیگه معنویتی وجود نداره در واقع همون نگرانی ها رو من الان درمورد بچه های خودم هم دارم و الان می فهمم که چرا اون وقت اینطوری بوده.

۷- آیا شده تجربه هایی در زندگیتون داشتیه باشید که این تجربه ها باعث شده باشه مسائلی که براتون ارزش نداشته و بی معنی بوده براتون اهمیت پیدا کند؟ یا برعکس تجربه هایی که باعث شده مسائل با ارزش براتون بی اهمیت بشه؟

بله یه شخصی بود، یه دوستی من داشتم که خیلی برام مهم و قابل اطمینان بود و من همیشه هر حرفی داشتم بهش می گفتم خیلی با هم صمیمی بودیم ولی من متوجه شدم که این آدم پشت سرمن می شینه حرف می زنه و حتی حرف هایی که من بهش گفته بودم و بین خودمون بود فقط از زبون دیگران شنیدم و خیلی ناراحت کننده بود برام و واقعا دیگه ارزش خودشو پیش من از دست داده و یکی هم اینکه من تو نماز خوندن یه مقدار سست بودم یعنی گاهی وقتا می خوندم گاهی وقتا نمی خوندم ولی الان دیگه سعی می کنم هیچ وقت ترک نکنم.

قسمت سوم

۱- ارزش ها و اعتقاداتی که فکر می کنید زندگیتون براساس اونها شکل می گیره و در راهبری زندگیتون براتون اهمیت داره؟ به عنوان مثال مسائل مادی هستند اخلاقه مذهبه یا هر چیز دیگه ای که خودتون فکر
می کنید؟

بله مسائل عادی خیلی مهمه آدم اگر پول داشته باشه آسایش و رفاه هم به دنبالش داره ولی مهم تر از او سلامتیه، اخلاق خوبه و مذهب هم که جای خودشو داره تو زندگی همه

۲- هدف زندگیتون چیه؟

اینکه بیشتر از این پیشرفت کنم، موفقیت بچه هامو ببینم و تلاش کنم واسه زندگیشون.

۳- آیا به نظر شما اعتقاداتی وجود دارند که همه یا اغلب مردم باید اونها رو باور داشته باشند و به اونها عمل کنند؟

نه اینطوری نیست هر کس یه عقیده و باوری داره و براساس باورهای خودش زندگی می کنه نمی شه گفت همه باید مثل هم فکر کنند.

۴- آیا تصاویر یا مراسم خاصی هستند که برای شما مهم اند یا اشیاعی که براتون مفهوم دارند و باارزش هستند؟

بیشتر عکس های قدیمی و یادگاری هایی که از قدیم دارم برام خیلی با ارزشه یاد روزهای خوب زندگیم
می افتم مخصوصاً عکس هایی که با شوهر خدابیامرزم دارم خیلی برام مهم هستند.

۵- اعتقادات و ارزش های چقدر براتون مهم هستند و چه زمانی بیشتر در زندگیتون بروز پیدا می کنند به عنوان مثال در زمانهایی که دچار بحران هستید یا تو خطر هستید یا وقتایی که می خواهید تصمیم مهمی بگیرید یا سر دو راهی قرار دارید؟

اعتقاداتم خیلی برام مهم بوده و خیلی جاها کمکم کرده مخصوصاً زمان هایی که تو بحران بودم، مشکل داشتم واتفاق بدی برام افتاده مثل وقتی که همسرم رو از دست دادم یا پدر و مادرم رو یا وقتایی که تو خانواده یه مشکلی پیش ی یاد بحران مالی بوجود می یاد همیشه ازخدا کمک خواستم وخواستم که بهم صبر بده.

۶- وقتی شما در زندگی قراره تصمیم مهمی بگیرید چه طوری دست به تصمیم گیری می زنید؟

فکر می کنم ، سبک سنگین می کنم تا زمانی که مطمئن بشم تصمیمی که می خوام بگیرم درسته، با دیگران هم مشورت می کنم با افرادی که تجربه دارن ولی نهایتاً تصمیم آخر رو خودم می گیرم.

۷- آیا به نظر شما برای زندگی انسان طرحی از قبل تعیین شده وجود داره یعنی نیروهایی خارج از کنترل انسان روی زندگیش تاثیر دارند؟

بله وجود داره بعضی از اتفاقات هستند که واقعاً کنترلش از دست انسان خارجه و نمی شه کاریش کرد ولی بعضی از چیزها هم به خود آدم بستگی داره تا حد خیلی کمی چون در آخر باز همون چیزی می شه که خدا
می خواد به قول معروف می گن اگر خدا نخواد حتی یه برگ از درخت نمی یوفته.

۸- وقتی که به شدت ناامید و دلسرد می شدید چی باعث می شه دوباره امیدتون روبدست بیارید و تجدیدش کنید؟

یاد خدا اول بعدشم اینکه یه اتفاق جدید بیوفته یه خبر خوب بشنوم یه جوری بشه که از حال و هوای خودم بیرون بیام.

می شه یک مثال بزنید؟ مثلا ما چند وقته پیش یک مقدار پول یه جا سرمایه گذاری کردیم ولی بعد از یه مدت پولمون رو خوردن و کلاهبردار از آب در اومدن واقعا ناامید کننده بود چون خیلی به خاطر اون پول زحمت کشیده شده بود و دست رنج چند سال کارکردن بود. از یک طرف به فکر آینده ی بچه ها بودم ازیک طرف به فکر شوهرم که زحمت هاش به باد رفته بود و خلاصه وضعیت خیلی بدی بود.

۹- وقتی به آینده فکر می کنید چی باعث می شه که احساس نگرانی بکنید؟ برای خودتون ، برای کسایی که بهشون علاقه دارید برای جامعه یا هر چیز دیگه؟

اول برای بچه هام نگرانم که سالم زندگی کنند وخوشخبت بشن و بعد از اینکه قرار پیر بشم نگرانم چون دوست ندارم از دست و پا بیوفتم دلم می خواد تا لحظه ی آخر عمرم روی پاهای خودم باشم و سربار کسی نباشم همین.

۱۰- مرگ برای شما چه معنایی داره؟ وقتی ما می میریم چی می شیم؟

مرگ معنای جدایی، دوری، دلتنگی خیلی سخته مخصوصاً از دست دادن عزیزان خیلی سخته.

وقتی می میریم می ریم توی یه دنیای دیگه که اونجا باید جوابگوی کارهامون تو این دنیا باشیم.

۱۱- به نظر شما چرا برخی از اشخاص و گروه ها بیشتر از دیگران رنج می برند؟

چون زندگی رو سخت می گیرن و فکر می کنند فقط مشکل خودشون مشکله در صورتی که واسه همه هست یکی از فقر رنج می بره یکی از مریضی یکی از دست بچه هاش فرقی نمی کنه همه رنج می برن ولی بعضی از آدما بامشکلاتشون کنار می یان بعضی ها نه .

۱۲- آیا به نظر شما زندگی مطابق باتلاش هر کس بهش پاداش می ده و کسی که فقیره دلیش اینه که تلاش کمتری واسه زندگیش می کنه؟

بله خوب هرکس هر چقدر تلاش کنه همونقدر هم پاداش می گیره ولی یکی می بینی بلد نیست چه جوری خرج کنه یا خرجش بیشتر از درآمدشه یا بدهکاره یا پس انداز نمی کنه به هر حال زحمت می کشه و همونقدر هم پاداش می گیره ولی طریقه ی استفاده ازش رو نمی دونه و اشتباه زیاد می کنه .

۱۳- آیا به نظر شما زندگی انسان روی کره ی زمین تا زمان نامعینی پیش می ره یا اینکه به پایان می رسه؟

بله بالاخره یه روز تموم می شه ولی زمانش مشخص نیست.

قسمت چهارم

۱- آیا شما تجربه های دینی مهمی داشتید؟ مثلا جایی رفته باشید برای زیارت یامراسم خاصی که رو شما از نظر دینی تاثیر گذاشته باشه وتحت تاثیر قرار گرفته باشید؟

نه خیر پیش نیومده البته جاهای زیارتی زیاد نرفتم به جزه مشهد و بعضی از امامزاده ها و اینکه بخواد متحولم بکنه نه نشده ولی خیلی بهم آرامش می ده و سبک می شم.

۲- وقتی درمورد خودتون فکر می کنید چه احساسی دارید؟

احساس خوبی نسبت به خودم دارم همیشه سعی می کنم خوش اخلاق باشم و به دیگران کمک کنم تا اونجا که بتونم .

۳- ایا خودتون را فرد دین داری می دونید؟ چرا؟

تا حدودی بله در این حد که نمازمو بخونم، روزه بگیرم، حجابم رو رعایت کنم و حلال و از حروم تشخیص بدم بله .

۴- وقتی که شما خدارو می پرستید چه احساسی دارید؟

احساس آرامش ، سبکی و خیلی احساس خوبی دارم.

۵- آیا شما احساس می کنید نگاه دینی تون درسته ؟ چرا؟

خیلی ها دینشون از من کامل تره ولی من فکر می کنم نگاه دینیم درست باشه چون علاوه بر اون چیزایی که گفتم رعایت می کنم سعی می کنم همیشه کاری کنم که خدا ازم راضی باشه و بنده های خدا رو شادکنم تا این حدش از دست من بر می یاد حالا اگر خدا قبول کنه.

۶- گناه از نظر شما چیه و شما چقدر در زندگی احساس گناه می کنید؟

گناه اینه که برخلاف دستور خدا عمل کنی و اینه که مردم رو از دست خودت ناراحت کنی و به برنجونی من یه وقتا احساس گناه می کنم ولی بعدش سعی می کنم هر طور شده این احساس رو از خودم دور کنم چون خیلی احساس بدیه و دردآوره.

۷- آیا به نظر شما دین و اخلاق به هم مربوط می شه و اگر دین نباشه اخلاق هم از بین می ره ؟

تا حدودی به هم مربوط می شه ولی من خیلی از آدم ها رو دیدم که دین دار نبودن ولی اخلاق پسندیده ای داشتن نمی شه گفت صد درصد اینطوریه.

۸- چه وقت شما احساس می کنید و زندگیتون دارید رشد می کنید یا با اون کش مکش دارید؟ و فکر می کنید تا چه زمانی می تونید رشد کنید؟

دیگه فکر نمی کنم بیش تر از این بتونم رشد کنم هر چقدر می خواستم رشد کنم تا الان کردم الان دیگه امیدم به بچه هاس که خوشبخت بشن و راه زندگیشون رو پیدا کنن.

۹- به نظر شما ایمان کامل و رشد یافته چه ایمانیه و چه ویژگی هایی داره؟

اینه که همه ی دستورات خدا مو به مو انجام بشه و همیشه نیت آدم رضای خدای باشه.

تاریخ تولد:۱۳/۳/۱۳۶۸ شغل پدر : مغازه دار (کفش فروشی) شغل مادر: خانه دار اهل : تهران دین: اسلام- شیعه تحصیلات: دیپلم

۲- در مورد بخش های مختلف زندگی مثل کودکی، نوجوونی، جوونی هر چیزی که به خاطر دارید در مورد شرایطی که داشتید در خانواده، در مورد افراد خانوادتون، دوستانتون ، افرادی که براتون مهم بودن یا اتفاقات خاصی که براتون افتاده؟

دوران کودکی ما تو خونه ی مادربزرگم زندگی می کردیم همش در حال بازی و خنده بودیم ، دوست و همبازی زیاد داشتم همیشه بابچه های دیگر جلوی در کوچه فرش می انداخیتم می نشستیم خاله بازی
می کردیم، عروسک هامون بچه هامون بودن یکی مامان می شد یکی بابا می شد خیلی خوش می گذشت مثلا می رفتیم خونه های همدیگه مهمونی با پفک و بیسکویت از هم پذیرایی می کردیم خیلی خوب بود بهترین دوران زندگی فکر می کنم کودکی باشه.

چون مادربزرگم هنوز از اون خونه نرفتن هنوز هم دوستای دوران کودکی مو می بینم و یاد اون روزها
می افتیم با هم دیگه ، به جز خودم یه برادر و یه خواهر دارم که ازخودم بزرگ ترن چون من خیلی شیطون و پر سرو صدا بودم اونا خیلی حوصله ی منو نداشتن ، باهام زیاد خوب نبودن ولی یواش یواش که بزرگ تر شدم رابطه ام باهاشون بیشتر شد با برادرم که از خودم ۲ سال بزرگتره زیاد خوب نبودم همیشه با هم دعوا می کردیم الانم بعضی وقتا اینطوریه ولی باخواهر بزرگتم خیلی خوبیم البته ازدواج کرده ولی خیلی خوبیم. دیگه اتفاق خاص اینکه یک بار از بالکن پرت شدم پایین دستم شکست عمل کردم همین. ولی دوران نوجوونی خیلی دوران بدیه آدم آزاد نیست.

باید اونجوری که دیگران دوست دارن. زندگی کنی، اونجوری که پدر و مادر می گن رفتار کنی، من خیلی به مشکل خوردم مخصوصاً بامادرم خیلی گیر می ده نمی زاره زندگیمونو بکنیم چپ می ری گیره می ده راست می ری گیر می ده خستم کرده ولی فکر می کنم تا زمانی که با اونا زندگی می کنم وضعیت همینه.

۳- آدم ها و تجربه هایی که درجریان زندگی برای شما خیلی مهم بودند چه کسانی هستند؟

آدم ها خیلی روم تاثیر گذار بودن مثلا من خیی از کارها رو نمی دونستم اشتباهه ولی وقتی دیگران بهم گفتن روم تاثیر گذاشته و اون کار و دیگه انجام ندادم، بیش تر خواهرم بوده ودختر عمه ام که از من ۱۰ سال بزرگ تره همیشه حرفمامو به این ۲ تا می گم باهاشون مشورت می کنم و خیلی کمکم می کنن.

۴- در حال حاضر در مورد خودتون چطوری فکر می کنید ؟ و چطوری به زندگیتون معنی می دید؟ چی از همه بیشتر براتون ارزش داره؟

یه آدم معمولی هستم، خیلی خودمو آدم ساده ای می دونم ، حرفای دیگران خیلی زود روم تاثیر می زاره، زودگول می خورم و اصلا نمی تونم به کسی نه بگم نه گفتن واسم خیلی سخته.

آرایش کردن رو خیلی دوست دارم، تمیزی رو خیلی دوست دارم دلم می خواد همیشه همه جا تمیز ومرتب باشه خوردن و خیلی دوست دارم و دلم می خواد با دوستام برم بیرون ولی مامانم نمی زاره.

قسمت دوم

۱- در حال حاضر کدوم روابط از نظر شما اهمیت بیشتری براتون داره ؟رابطه با خانواده، با دوستان یا افراد دیگه؟

الان من بیشتر با خانوادم رابطه دارم و با افراد فامیل و فقط با یکی از دوستام در ارتباطم که اونم همه ی خانوادم می شناسنش.

۲- در مورد پدرتون از دوران کودکی تا الان چطور فکر می کردید؟چه ویژگی هایی دارن وعلاقه شون بیشتر به چه چیزاهایی هست ؟ در مورد مادرتون هم همین ها رو بگید؟

پدرم خیلی آدم زحمت کشی ، آدم خیلی خیلی خوبیه رابطه ش با من خیلی خوبه رابطه ی منم با اون خیلی خوبه می تونم بگم تنها کسیه که تو خانواده طرفدار منه و همیشه ازم دفاع می کنه خیلی دوستش دارم. به پرنده خیلی علاقه داره مخصوصا قناری. مادرم هم خیلی خوبه و رابطمون با هم دیگر بد نیست می شه گفت خوب ولی خیلی باهم دیگه سر همه چیز دعوامون می شه مادرم اخلاقش طوریه که دلش می خواد همیشه همونی چیزی بشه که اون می گه دلش می خواد حرف اول و آخرو خودش بزنه ولی من اینطوری دوست ندارم.

آیا پدر و مادرتون متدین هستند؟ به چه معنا

بله نماز می خونن، خدا رو قبول دارن مادرم همیشه حجابش رو رعایت می کنه چادر سر می کنه ولی خیلی خشک نیستند در حد معمولی.

۳- آیا اشخاصی در زندگیتون بودند که نگاهتون رو نسبت به زندگی تغییر داده باشند؟

نه خیر چنین شخصی نبوده تو زندگیم، بودن کسایی که باهاشون حرف زدم مشورت کردم و به حرفشون گوش دادم ولی کسی که بخواد نگاهمو طرز فکرمو تغییر بده نه نبوده.

۴- آیا شکست ها یا بحران هایی را تجربه کردید که روزندگیتون خیلی تاثیر گذاشته و رنگ خاصی به اون زده؟

بله بوده من یه شخصی رو خیلی دوست داشتم برادر دوست صمیمی خودم بود که خیلی اون آدم واسم مهم بود و دوستش داشتم و فکر می کردم که اون هم منو دوست داره دلم می خواست تا آخر عمر همدیگرو دوست داشته باشیم ولی فهمیدم که امکانش نیست و ما نمی تونیم باهم دیگه باشیم و خیلی برام ناراحت کننده بود و می تونم بگم ضربه ی روحی خوردم تو این مسئله و دیگه از اون به بعد دلم نمی خواد به هیچ پسر دیگه ای فکر کنم.

۵- آیا در زندگیتون لحظاتی را تجربه کردید که تو اون لحظات واقعاً احساس لذت کردین و به وجد اومدین (برای مثال در طبیعت مثل لذت بردن از آرامش دریا، یا در تجربه های عاطفی و عاشقانه یا از دیدن زیبایی ها یا برقراری یک ارتباط الهام بخش)

بله خیلی بوده مثلا زمانی که فرد مورد علاقه ام رو می بینم حتی شاید از فاصله ی ۱۰۰ متری ولی احساس لذت می کنم یا زمانی که در کنار دوستام هستم مخصوصاً ندا که صمیمی ترین دوستمه و من بردارش رو دوست دارم یا وقتایی که با خانواده می ریم مسافرت، گردش و از طبیعت هم خیلی لذت می برم از جنگل جایی که سرسبزه باشد.

۶- محرومیت ها و ممنوعیت ها در زندگی اولیه تون چه چیزهایی بوده ؟ چقدر شما برطبق اونها رفتار کردید؟ و چقدر این محدودیت ها در زندگی شما تغییر کرده؟

خیلی بوده مثل دانشگاه رفتن که دوست دارم ولی مادرم اصلا دوست نداره و اجازه نمی ده من برم دانشگاه وخیلی چیزای دیگه تنها جایی نباید برم فقط باخودش می رم خونه ی دوستان نباید برم، آرایش نباید بکنم، با دوستام نباید بیرون برم و من دوست دارم همه ی این کارها رو انجام بدم چون هم سن و سال های خودم اینطوری هستند ولی چون خانوادم نمی زاره خوب منم مجبورم که تابع اونها باشم وفکر نمی کنم هیچ وقت تغییر کنه تا زمانی که شوهر کنم البته اگر شوهرمم از مادرم بدتر نباشه.

۷- آیا شده تجربه هایی در زندگیتون داشته باشید که این تجربه ها باعث شده باشه مسائلی که براتون ارزش نداشته و بی اهمیت بوده براتون ارزشمند و با معنا شده باشه یا برعکس تجربه هایی که باعث شده مسائل با ارزش اهمیت خودشونو از دست بدن؟

بله همین دوستم ندا خیلی باهم صمیمی بودیم و خیلی برام با ارزش و مهم بود ولی یه کارایی کرد که دیگه عقیده ی منو نسبت به خودش عوض کرد و دیگه اون ارزش سابق رو واسه ی من نداشت ولی بعدش دوباره خودش فهمید که اشتباه کرده و از دلم درآورد.

قسمت سوم

۱- ارزش ها و اعتقاداتی که فکر می کنید در راه بری و پیشبرد زندگیتون براتون اهمیت دارند چه چیزهایی هستند؟ به عنوان مثال به مادیات بیشتر اهمیت می دید یا اخلاق یا مذهب یا هر چیز دیگه ای که خودتون فکر می کنید؟

مهم تر نیش درست زندگی کردنه، سالم زندگی کردن و با دیگران خوب رفتار کردن و بعد از اینا مادیات هم خیلی تو زندگی مهمه و نوع زندگی آدم رو تعیین می کنه یعنی اینکه تو آسایش زندگی کنی یا تو سختی.

۲- هدف زندگیتون چیه؟

من فکر می کنم هدف همه تو زندگی مردنه چون آخرش به مرگ ختم می شه ولی در حال حاضر هدفم اینکه ازدواج کنم بایه آدم خوب که منو درک کنه ، بچه دار بشم و شاید بعد از ازدواج تازه زمانی باشه که بتونم هدف های زندگیمو تعیین کنم چون الان خانوادم نمی زاره مثلاً شاید درس بخونم و ادامه تحصیل بدم ویا سرکار برم و خیلی از کارهای دیگه که دوست دارم ولی الان نمی تونم انجام بدم.

۳- آیا به نظر شما اعتقاداتی وجوددارند که همه یا اغلب مردم باید اونها رو باور داشته باشند و بهشون عمل کنند؟

نه وجود نداره به نظر من هر کس هر عقیده ای که خودش بخواد می تونه داشته باشه و راهی رو که خودش می خواد واسه زندگیش پیدا کنه.

۴-آیا تصاویر یا مراسم خاصی هستند که برای شما مهم اند یا اشیاعی که مفهوم باارزشی برای شما داشته باشند؟

من بیشتر به مراسمی که توش شادی باشه جشن باشه دوست دارم اشیاء نه زیاد برام مفهوم ندارند.

۶- ارزش ها و اعتقادات شما چقدر برای شما مهم هستند و چه زمانی بیشتر در زندگی شما بروز پیدا می کنند؟ مثلا زمان هایی که در بحران هستید زمان هایی که می خواهید تصمیم گیری کنید و بر سر دو راهی قرارا دارید یا وقتایی که خطر هستید یا هر زمان دیگه ای ؟

نمی دونم عقیده من اینکه که آدم فقط باید انسانیت داشته باشه بامردم خوب رفتار کنه و اخلاقش خوب باشه نخواد سر کسی کلاه بذاره، دوز و کلک نداشته باشه و روراست باشه فکر می کنم خدا هم همین چیزا رو
می پسنده.

۷- وقتی که شما در زندگی قرار است تصمیم مهمی بگیرید چطوری دست به تصمیم گیری می زنید؟

بیشتر با دیگران که تجربه شون از من بیشتره مشورت می کنم، مثلا بیشتر باخواهرم و اون بهم می گه که چی کار بکنم.

۸- آیا به نظر شما زندگی از قبل طراحی شده و نیروهایی خارج از کنترل انسان در زندگیش تاثیر دارند؟

نه اینطوری نیست خدا به آدم عقل داده، فکر داده که خودش واسه خودش زندگی کنه و از قبل تعیین نشده که مثلا تو فلان روز فلان اتفاق باید بیوفته به نظر من خود آدم زندگیشو درست می کنه.

۹- وقتی که به شدت ناامید و سرد هستید چی باعث می شه امیدتون رو دوباره بدست بیارید یا حفظش کنید ؟ مثال بزنید؟

تا وقتی که دوباره یه اتفاق جدید بیوفته، یه چیزی خوشحالم کنه باید خبر خوبی بشنوم یا با دیگران صحبت کنم مثلا وقتایی که با مامانم دعوام می شه سر مسائلی الکی انقدر تو اتاقم می مونم و آهنگ گوش می دم تا یه اتفاق جدید بیوفته یه نفر بیاد خونمون یا جا بریم یا هر چیز دیگه.

۱۰- وقتی در مورد آینده فکر می کنید چی باعث می شه احساس نگرانی و ناآرامی کنید؟ برای خودتون یا برای کسایی که به اونها عشق می ورزید برای جامعه یاهر چیز دیگه ای؟

اینکه نمی دونم در آینده قراره چه اتفاقی بیوفته نگران کننده اس من مثلا با چه کسی ازدواج می کنم، خوبه ، بده، می تونم باهاش کنار بیام با خانوادش می تونم کنار بیام واز این جور چیزا.

۱۱- مرگ برای شما چه معنایی داره؟ وقتی ما می میریم چی می شیم؟

من از مرگ خیلی می ترسم چون آدم وقتی می میره باید عذاب بکشه می ره توی دنیای دیگه وباید سوال و جواب بشه، مجازات بشه، سخته من خیلی می ترسم.

۱۲- به نظر شما چرا بعضی از مردم بعضی از گروه ها بیشتر از بقیه رنج می برند؟

چون زندگی رو به خودشون سخت می گیرن و فکر می کنند همه چیز سخته.

۱۳- آیا به نظر شما زندگی مطابق با تلاش هرکس بهش پاداش یعنی کسی که فقیره دلیلش اینه که تلاش کمتری واسه زندگیش می کنه؟

نه یکی هست می بینی خیلی تلاش می کنه ولی خدا همونجوری که خودش می خواد بهش پاداش می ده به اندازه ای که روز یشه بهش می ده و یا کسی که تلاش کمی می کنه ولی پول زیاد در می یاره حالا از هر راهی.

۱۴- آیا به نظر شما زندگی انسان روی کره ی زمین تا زمان نامعینی پیش می ره یا اینکه به پایان می رسه؟

نه تا زمان نامعینی پیش می ره و فکر نکنم به پایان برسه.

قسمت چهارم

۱- شما تجربه ی دینی مهمی داشتید ؟ مثلا جایی رفته باشید که از نظر دینی روتون تاثیر گذاشته باشه یا یه فرد خاصی یا اینکه اصلا خودتون متحول شده باشید؟

خیلی شده ولی کوتاه مدت بوده مثلا یه جای زیارتی رفتم یا اینکه دیدم یه نفر نماز می خونه یا قرآن می خونه روم تاثیر گذاشته و شروع کردم به نماز خوندن ولی بعد از یه مدت دوباره از سرم افتاده

۲- وقتی درمورد خودتون فکر می کنید چه احساسی دارید؟

احساس پوچی فکر می کنم آینده ای ندارم چون به هیچ کاری مشغول نیستم وبیشتر وقتم داره هدر می ره احساس خوبی ندارم چون بیشتر اون چیزی هستم که دیگران می خوان نه اون چیی که خودم دوست دارم باشم.

۳- آیا خودتون رو فرد دین داری می دونید چرا؟

من خدا رو دوست دارم ولی نه نماز می خونم نه حجاب دارم نه هیچی حالا نمی دونم دین دارم یا نه دینم اسلامه.

۴- وقتی که شما خدا رو می پرستید چی احساسی دارید؟

خیلی احساس خوبی دارم حس می کنم تو آسمون ها هستم و سبک شدم.

۵- آیا به نظر شما نگاه دینی تون درسته چرا؟

نه نگاه دینی من درست نیست چون من خودمو مومن ودین دار نمی دونم و هیچ کدوم از کارهای دین رو انجام نمی دم.

۶- گناه از نظر شما چیه و چقدر شما در زندگی احساس گناه می کنید؟

گناه اینه که به اون چیزایی که خدا گفته عمل نکنیم، من خودمو خیلی گناه کار می دونم وهمیشه احساس گناه می کنم.

۷- آیا به نظر شما دین واخلاق به هم مربوط می شه یعنی کسی که دین نداره اخلاقش هم از بین می ره؟

نه من اینو قبول ندارم چون خیلی از آدم ها رو دیدم که به قول خودشون دین داره هستند ولی اصلا اخلاق خوبی ندارن و خیلی از کارهاشونو من قبول ندارم و خیلی از آدما اصلا دین دار نیستند ولی کارهاشون خیلی درست تره.

۸- چه زمانی شما در زندگی احساس می کنید که دارید رشد می کنید یا با زندگی کش مکش دارید ؟ و تا چه زمانی شما می تونید رشد کنید؟

زمانی که اونجوری زندگی کنم که خودم دوست دارم و دیگه کسی واسم تعیین تکلیف نکنه واختیار زندگیمو خودم داشته باشم و دیگران به چشم یه بچه به من نگاه نکن و بفهمند که منم بزرگ شدم ومی تونم واسه زندگیم تصمیم بگیریم آدم تا آخر عمر می تونه پیشرفت کنه تا وقتی که سالمه و عقلش کار می کنه.

۹- به نظر شما ایمان بالغ و رشد یافته چه ایمانیه و شخص مومن باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟

نمی دونم خودمو در حدی نمی دونم که بخوام به این سوال جواب بدم ولی فکر می کنم همین که آدم به یاد خدا باشه کافیه.

تاریخ تولد: ۵/۱/۱۳۳۲ شغل پدر : پدر نداشتم از ۳سالگی ما رو گذاشت رفت شغل مادر: خانه دار بود شغل خودتون: قبلا تو مهدکودک مربی بودم الان خانه دار اهل: افشاریه (طرف قزوین) تحصیلات: تا کلاس ۶ قدیم مسکن : شخصی ماشین: بله پراید داریم

۲- در مورد بخش های مختلف زندگی مثل کودکی، نوجونی ، جوونی تا الان هر چیزی که به خاطر دارید در مورد شرایط زندگیتون، افراد خانوادتون، وضعیت زندگیتون هر چی به ذهنتون می رسه بگید؟

دوران کودکی ما تهران زندگی می کردیم شرایطمون هم از الان خیلی بهتر بود تو کودکی من نه خواهری داشتم نه برادری نه پدری من بودم ومادرم زیاد نمی تونم بگم توچه خانواده ای زندگی می کردم مادرم می گه وقتی من ۳ سالم بوده پدرم گذاشته رفته و من تا چشم باز کردم دیدم نیست و هیچی راجع به پدر نمی دونم چون محبتی ندیدم و فکر می کنم همه ی پدرا بدن الان یکی می گه من پدرمو خیلی دوست دارم تعجب می کنم چون از محبت پدر دختری چیزی نفهمیدم. مشکلات اقتصادی مثل الان نبود هر چند ما تو شرایط سخت بزرگ شدیم ولی از الان خیلی بهتر بود تو دورن نوجوونی هم که ازدواج کردم سن ۱۵ سالگی بودم که واسم خواستگار اومد و ازدوج کردم ولی تا چند سال بچه دار نمی شدم به خاطر همینم خیلی ناراحت بودم ولی بعدش خدا بهم یه پسر داد بچه ی دومم پسر و سومی دختر شد خلاصه زندگی کردیم تا الان که دیگه بچه ها بزرگ شدن و هر کدوم زندگی خودشونو دارن دخترم تازه عقد کرده ، یه پسرم سربازه و اون یکی هم سرکار می ره، خدا روشکر بچه های خوبی هستن.

۳- آیا آدم ها با تجربه هایی بودن که تو زندگی شما خیلی مهم بوده باشن؟

تجربه ی خاصی که نبوده ولی عمو حسن یکی از دوستای قدیمی شوهرمه که مثل برادر بزرگتر تو زندگی واسم ارزش داشته یه موقعی یه اشکالی چیزی داشتیم راهنماییمون می کرد یا می خواستیم تصمیم بگیریم از اون کمک می خواستیم همیشه بهمون کمک کرده.

۴- در حال حاضر در مورد خودتون چطوری فکر می کنید؟

یه آدم خوب، کاری به کار کسی ندارم، دورو نیستم، دوست ندارم پشت کسی حرف بزنم به کار کسی دخالت کنم روی هم رفته خودمو آدم مثبتی می دونم.

چی باعث می شه زندگی براتون معنی پیدا کنه یعنی چی تو زندگیتون از همه چیز بیشتر براتون ارزش داره؟

الان دیگه فقط بچه ها من که خوشبخت بشن اینا برام با ارزش داره دیگه چیز دیگه ای نیست.

قسمت دوم

۱- در حال حاضر رابطه با چه کسانی در زندگیتون اهمیت بیشتری داره براتون ؟ با اعضای خانواده با دوستان، همکاران یا هر افراد خاص دیگه.

با خانوادم با دوست زیاد رابطه ندارم الان همه چیزم شده همین خانوادمو بچه هام

۲- در مورد پدرتون که خوب توضیح دادین، در مورد مادرتون از دوران کودکی تا الان چطورفکر می کردین چه ویژگی هایی دارن مادرتون و به چه چیزهایی علاقه دارن؟

مادرم تا دلتون بخواد خوب بود ، زن خوب، فداکار به خاطر من یدونه بچه نه شوهر کرد نه چیزی تا منو بزرگ کرد و شوهر داد برعکس پدرم هر چه مادرم مهربونو فداکار بود پدرم بدجنس . مادرم بیشتر به خیاطی علاقه داشت و به من از همه چیز بیشتر علاقه داشت.

آیا مادرتون متدین بودن؟ بله خیلی اهل نماز و روزه و حجاب بودن حتی دامادش هم تا حالا موها شوند ندبده، خیلی ساده می گشت و خیلی زن ساده ای بود.

۳- آیا شخص یا اشخاصی تو زندگیتون بوده که نگاهتون رونبست به زندگی تغییر داده باشه؟

نه خیر اصلا نبوده.

۴- آیا شکست ها یا بحران هایی تو زندگیتون بوده که زندگیتون رو تغییر داده باشه؟

نه خوب از وقی ازدواج کردم زندگیم خوب بوده شوهرمم خوب بوه اونطوری نبوده که اذیت کنه، ناراحتی توش نبوده. البته سختی هم تو همه ی زندگی ها هست ولی من خودم آدمی ام که زیاد به مشکلات توجه نمی کنم اصلا بهشون اهمیت نمی دم و مشکل بزرگی هم تا حالا تو زندگیم بیش نیومده خدا روشکر گذری بوده.

۵- آیا تو زندگیتون لحظاتی رو تجربه کردی که تو اون لحظات واقعاً احساس لذت کردین و تو اوج بودین؟

بله به دنیا اومدن بچه هام مخصوصاً پسر اولم چون بعد از ۱۰ سال خدا بهم داد و به دنیا اومدن دخترم که آخرین بچه اس چون دختر خیلی دوست داشتم علاقه ی عجیبی به دختر داشتم.

۶- محرومیت ها و ممنوعیت ها در زندگی اولیتون کدوم ها بوده و الان این ممنوعیت ها هستند یا خیر؟

بچگی هام مادرم یه ذره سخت گیر بود خونه ی دوست نمی زاشت برم، بیرون نمی زاشت برم چون قدیمی بود دیگه دوست نداشت اصلاً از جلو چشمش برم اون ورتر.

۷- آیا شده تجربه هایی تو زندگیتون داشته باشید که این تجربه ها باعث شده باشه مسائلی که براتون ارزش نداشته (بی معنی بوده براتون ارزشمند و با معنا بشه یا تجربه هایی که باعث شده مسائل با ارزش و با معنا براتون بی اهمیت بشه؟

نه نشده اصولاً من نه کاری به کی دارم نه چیزی برام اونقدر مهم نبوده که بعد بخواد اهمیش رو از دست بده.

قسمت سوم

۱- ارزش ها و اعتقاداتی که فکر می کنید تو راه بری و پیشبرد زندگیتون اهمیت داره و زندگیتون براساس اونها شکل می گیرد؟ مثلا اخلاق، معنویات، مادیات یا هر چیز دیگه ای.

اول صداقت و روراست بودن تو زندگی مهمه اینکه کسی بهت دروغ نگه وبه کسی دروغ نگی و بعد از اون مادیات هم خیلی مهمه چون درسته که پول خوشبختی نمی یاره ولی بی پولی صددرصد بدبختی می یاره .

۲- هدف زندگیتون چیه ؟

هیچی دیگه من الان چه هدفی می تونم داشته باشم جز بزرگ بچه هام و به ثمر رسوندن اونها.

۳- آیا به نظر شما اعتقاداتی وجود داره که همه یا اغلب مردم باید اونها رو باور داشته باشن و به اونها عمل کنند؟

بله خوب باید باشه اگر نباشه که نمی شه اون وقت هر کس هر جوری دلش بخواد زندگی می کنه هر کاری دلش بخواد انجام می ده نمی شه همه باید قوانین و مقررات رو اجرا کنند به خدا اعتقاد داشته باشن باعث آزار و اذیت دیگران نشن.

۴- آیا تصاویر با مراسم خاصی هستند که برای شما مهم اند یا اشیاعی که مفهوم با ارزشی براتون داشته باشن؟

سفره ی ابوالفضل رو خیلی دوست دارم و بعضی از مراسم های روزه و ختم انعام و اینجور چیزارو.

۵- ارزش ها و اعتقادات شما چقدر در زندگیتون مهم هستند و چگونه تو زندگی تون بروز پیدا می کنند؟ مثلا در زمان هایی که تو بحران هستید یا زمان هایی که سرد و راهی قرار گرفتید و می خواهید تصمیم بگیرید یا مواقعی که تو خطر هستید یا هر زمان دیگه ای )

بیشتر تو زمان هایی که مشکل دارم یا یه چیزی می خوام و می بینم هرکاری می کنم نمی شه در اون زمان از خدا می خوم که کمکم کنه.

می تونید یه مثال بزنید؟ مثلا یکبار پسرم تصادف کرده بود و توی بیمارستان بود و من خودم شخصاً هیچ کاری از دستم برنمی یومد که انجام بدم به خاطر همینم واقعاً از ته دل خدا رو صدا کردم و ازش خواستم پسرمو به من برگردونه و خدا درخواست منو بی جواب نذاشت.

۷- وقتی که شما تو زندگیتون قراره تصمیم مهمی بگیرید چطوری دست به تصمیم گیری می زنید؟

اگر مربوط به خودم باشه به تنهایی ولی بیشتر اوقات با شوهرم و بچه هام مشورت می کنم و با هم دیگه تصمیم می گیریم.

۸- آیا به نظر شما زندگی انسان از قبل تعیین شده و نیروهایی خارج از کنترل انسان روی زندگیش تاثیر دارن؟

به نظر من خودانسانه که می تونه زندگی خودش رو درست کنه، تقدیر هم هست ولی خود آدم هم باید همت داشته باشه و کوشش کنه.

۹- وقتی که به شدت نا امید و دلسرد می شوید چی باعث می شه امیدتون رو بدست بیارید و تجدیدش کنید؟

با گذشت زمان دیگه مجبورم فراموشش کنم، یا مثلا پیش خودم می کم شاید اشتباه بوده ، شاید خدا خواسته یا قسمت بوده و به هر حال یه جوری فراموشش می کنم.

مثال می زنید؟ می گم که مشکلی نداشتم که اونقدر بزرگ باشه یا شاید ازنظر من بزرگ نبوده ولی خوب همون چیزایی که تو زندگی همه هست مثل مریضی، بعضی اوقات مشکل مالی بوده ولی خوب خدا روشکر الان دیگه هیچی نیست.

۱۰- وقتی درباره ی آینده فکر می کنید چه چیزی باعث می شه که شما احساس نگرانی بکنید برای خودتون یا کسایی که بهشون عشق می ورزید یا برای جامعه و یا هر چیز دیگه ام.

اولیش مادیات چون با این وضعیتی که داریم پیش می ریم فکر می کنم تا چند سال دیگه مجبوریم از گرسنگی بمیریم، بیشتر نگران آینده ای بچه هام که با این وضعیت چطوری می خوان تشکیل زندگی بدن واقعا سخته امیدوارم فقط خدا کمکشون کنه.

۱۱- مرگ برای شما چه معنایی داره؟ وقتی ما می میریم چی می شیم؟

مرگ یه تقدیر الهی دیگه هر وقت آدم قسمتش باشه باید بره دیگه هیچ کس نمی مونه تو این دنیا بمونه.

ولی بعد از اینکه می میریم نمی دونم چی می شیم که من میگم هر چی هست آدم تو این دنیا می کشه حالا شاید یه دنیای دیگه ای هم باشه ولی من می گم آدم خوبی وبدی رو تو همین دنیا تقاصش رو پس می ده و
می ره .

۱۲- به نظر شما چرا برخی از اشخاص و گروه ها بیش تر از دیگران رنج می برن؟

فکر می کنم به خاطر نداشتن وضع خوب و مادیات باشه یامریضی خیلی ناجور تو خانوادشون دارن ولی در کل از پول نداشتن آدم خیلی عذاب و سختی می کشه.

۱۳- آیا به نظر شما مردم تو جامعه هر کدوم مطابق با تلاششون پاداش می گیرین یعنی کسی که فقیره دلیلش اینه که تلاش کمتری واسه زندگیش می کنه؟

خوب اونم شرط ولی شانس هم هست مثلا یه نفر اصلا زحمت نکشیده ولی خوب از اول توی یه خانواده ی پول دار به دنیااومده ولی بعضی ها هم هستند که واقعاً از نداشتن به همه جا رسیدن و از صفر شروع کردن.

۱۴- آیا به نظر شما زندگی انسان روی کره زمین تا زمان نامعینی پیش می ره یا اینکه به پایان می رسه؟

فکر می کنم ادامه داشته باشه حالا می گن امام زمان ظهور می کنه کوه ها از هم می پاشه و همه چیز از بین
می ره ولی فکر نکنم تموم بشه هر نسلی که می یاد همینا رو می گن ولی هیچ اتفاقی هم نمی یوفته، من فکر
می کنم ادامه داشته باشه.

۱- آیا شما تجربه ی دینی مهمی داشتید؟ مثلا جایی رفته باشید برای زیارت یا تو مراسمی شرکت کرده باشید که از نظر دینی روتون تاثیر گذاشته باشه؟

خوب مکان های زیارتی یا هر مراسمی که شرکت می کنم خیلی روم تاثیر می زاره بهم آرامش می ده ولی اینکه بخواد از نظر دینی متحولم کرده باشه نه نشده.

۲- شما وقتی درمورد خودتون فکر می کنید چه احساسی دارید؟

احساس می کنم همین که هستم خوبم چون تلاش خودم رو کردم و چیزی که نذاشتم وهمه کاری رو که فکر می کردم باید انجام بدم انجام دادم.

۳- آیا خودتون رو فرد دین داری می دونید؟ چرا؟

دین دار نسبت به اونا که انقدر مومن هستند نه که همش نماز بخونم جلسه ی قرآن برم نه ولی تا اونجا که بتونم سعی می کنم یه سری چیزها رو رعایت کنم.

۴- آیا شما خدا رو می پرستید؟

بله دیگه همه چیز رو از خدا می خوایم دیگه نمی شه که نپرستیم باید بپرستیم.

وقتی خدا رو می پرستید چه احساسی دارید؟

احساس خوبی دارم احساس می کنم خدا رو دوست دارم و خدا هم منو دوست داره و هرچی می خوام از خدا می خوام.

۵- آیا شما احساس می کنید نگاه دینی تون درسته؟ چرا؟

از نظر خودم بله درسته ولی از نظر دیگران نه چون دیگران همه چیز رو تو ظاهر می بینن اگر ظاهر من شبیه آدم های مومن نباشه از نظر اونا کافرم. ولی از نظر خودم هستم چون کارایی رو که خدا گفته نکن رو سعی
می کنم انجام ندم ولی اینکه بخوام خیلی متعصب باشم و ظاهر ساز باشم نه نیستم.

۶- گناه از نظر شما چیه؟ و شما چقدر در زندگی احساس گناه می کنید؟

گناه هم همون چیزایی که خدا گفته نکنیم، دزدی کردن، مال مردم خوردن، با مردهای نامحرم دوست شدن اینا همه گناه.

سعی می کنم کمتر گناه کنم ولی اونقدر هم احساس گناه نمی کنم یه وقتا مثلاً چون نماز نمی خونم احساس گناه می کنم ولی معمولی نه خیلی زیاد.

۷- آیا به نظر شما دین و اخلاق به هم مربوط می شه یعنی اگر دین نباشه اخلاق هم از بین می ره؟

بله بالاخره آدم از رودنیش اخلاقش رو درست می کنه چون دین به آدم می گه این کار رو بکن او کارو نکن و از رودین آدم روش زندگیشو انتخاب می کنه اگر دین نبود که هر کس هر کاری دلش می خواست انجام می داد.

۸- چه وقت شما احساس می کنید در زندگیتون دارید رشد می کنید و چه زمانی احساس می کنید با زندگی کش مکش دارید و دست به گریبان هستید؟

خلاصه می شه تو بچه هام هر وقت اونا پیشرفت می کنن اونا خوشحالن منم احساس خوبی دارم ولی اگر خدای نکرده به عکسش باشه و یه مشکلی داشته باشن منم ناراحتم.

۹- ایمان کامل و رشد یافته از نظر شما چه ایمانیه؟ باشخص مومن باید چه ویژگیهایی داشته باشه؟

ایمان کامل ایمانی که به خاطر خدا باشه و شخص مومن شخصیه که مردم آزاری نکنه، دروغ نگه، غیبت نکنه، به قول معروف می گن می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن من اینو خیلی قبول دارم.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.