مقاله روش شناسی فارابی و هابرماس


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله روش شناسی فارابی و هابرماس دارای ۲۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله روش شناسی فارابی و هابرماس  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله روش شناسی فارابی و هابرماس،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله روش شناسی فارابی و هابرماس :

مقدمه

تلقی رایج از علم در عصر جدید، غالباً همان تلقی پوزیتیویستی بوده است که براسـاس آن، علم مساوی با دانش تجربی و آزمون پذیر فرض می گردد. این تلقی از علم پـس از آن رواج یافت که از قرن نوزدهم به بعد به دلیل غلبه معرفت شناسی آمپریستی، علم حسی یگانـه راه شناخت و ارتباط انسان با جهان خارج معرفی شد . معنای پوزیتیویسـتی علـم در نیمـه دوم قرن نوزدهم و نیمه نخسـت قـرن بیسـتم بـه اوج اقتـدار تـاریخی خـود رسـید و بـر تمـام حوزه های علمی، اعم از علوم طبیعی و انسانی، تسلط یافت. از آغاز قرن بیستم بـه بعـد بـه تدریج محدودیت ها و تنگناهای این مکتب علمی محور توجه قرار گرفت. این مکتب هنوز در میان برخی دانشمندان طرفدارانی دارد، ولی تحولات جدیـد در فلسـفه علـم، مشـکلات اساسی آن را بیش از پیش آشکار کرده و امروزه عموم صاحب نظـران، دسـتکـم از برخـی خطاهای آن آگاهاند.

قرن های نوزدهم و بیستم قرن های مکتبسازیهای جدید علمی است و در کنار مکتـب اثبات گرایی، مکتب های فلسفی و علمی دیگری نظیر فلسفه انتقادی کانت، ابطال گرایی پوپر، پارادایم علمی کوهن، نظریه انتقادی حلقه فرانکفورت و امثال آنها پدید آمدند . با ظهور ایـن مکاتب، مفهوم پوزیتیویستی علم با ابهامات و پرسش های جدی مواجه شد و ارزش معرفتی

و جهانشناختی آن بهتدریج و طی چند مرحله در کانون تردید قرار گرفت. با آشـکار شـدن وابستگی دانش حسی و تجربی به دیگر حوزههای معرفتی، نهتنها ارزش جهانشناختی علـم
و دانش تجربی انکار شد، بلکه دسترسی بشر به دانش علمـی نیـز بـا تردیـد جـدی مواجـه گردید. بدین ترتیب، ارزش معرفتی و جهان شناختی علم بهطور کامل فـرو ریخـت و نقـش ابزاری آن غالب شد.۱

رنه گنون، اندیشور فرانسوی، بحران ها و مسـائلی را کـه امـروزه دامنگیـر علـم گردیـده است، با تیزبینی کامل پیشبینی کرده بود. گنون این امـر را نتیجـه طبیعـی و اجتنـابناپـذیر مادی کردن فزاینده همه چیز معرفی میکند که حاصل آن چیزی نیست جز انواع منازعات و مشاجرات. به نظر وی بی نظمی و آشوب فکری و علمی، ویژگی جهانی است که همه چیـز در آن در حال صیرورت محض است و دیگر جایی برای امر ثابت و قطعـی وجـود نـدارد. وی وضعیت حاکم بر علوم نو را به درستی چنین ترسیم می کند: »پیـدایش متـوالی و سـریع

روششناسی فارابی و هابرماس ۷۶

تئوری ها و فرضیات بی اساس که هنوز ساخته نشـده انـد، درهـم مـی ریزنـد و تئـوریهـا و فرضیات دیگر جایگزین آنها میگردد که باز هم حیاتشان کوتاه و ناپایدارتر است.۲«

علم امروزی به لحاظ روشی در مرحلهای از بینظمی و بـیثبـاتی قـرار دارد کـه برخـی فیلسوفان طرح هرگونه شیوه و قواعـد کلـی و اصـولاً هرگونـه روشـی را بـرای علـم نفـی کرده اند . پاول فایرابند با طرح نظریه شناخت نظمگریزانه درباره ماهیت و وضـع علـم تأکیـد می کند که هیچ روش شناسی موجود توانایی دست یافتن به حقیقت علم را ندارد . به نظر وی همه روش شناسی های علم، حدود خود را دارند و یگانه قاعدهای که وجود دارد ایـن اسـت که همه چیز خوب است.۳

افول مکتب پوزیتیویسم و آشـکار شـدن هویـت ایـدئولوژیک و فرهنگـی آن، فرصـت جدیدی برای تغییر تئوری ها و نظریه های علمی با اسـتفاده از بنیـانهـای فرهنگـی و دینـی جوامع اسلامی فراهم آورده است. دستیابی به این هدف مستلزم آن اسـت کـه جریـانهـای علمی و فلسفی نیرومندی که در طـول قـرن هـا در جهـان اسـلام شـکل گرفتـه و اسـتمرار یافته اند، احیا، تجدیدبنا و بازسـازی شـوند. یـک شـیوه آن همـین بررسـی مقایسـهای آرا و نظریات علمی و روششناختی فیلسوفان و دانشـوران برجسـته عـالم اسـلام بـا اندیشـوران معاصر است. در این میان فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی و نخستین فیلسوفی کـه در جهـان اسلام به صورت نظام مند و جامع به شناسایی انواع علوم و طبقهبندی آنهـا اقـدام نمـوده، از اهمیت خاصی برخوردار است. هابرماس نیز یکی از جدی تـرین مـدافعان مدرنیتـه و عقـل روشنگری در زمان حاضر است و برجسته ترین نظریه پرداز کنونی نظریه انتقـادی محسـوب می شود. مطالعه مقایسـهای نظـام علمـی و روشـی ایـن دو متفکـر و بررسـی شـباهتهـا و تفاوت های تفکرات آنها در حوزه معرفت شناسی و روش شناسی میتواند برای مسـائلی کـه فراروی این حوزه قرار دارد، ثمربخش باشد.

مکتب فارابی

پیش از پرداختن به موضوع اصلی لازم است به مکتـب فـارابی و اهمیـت و جایگـاه آن در شکل گیری فلسفه اسلامی اشاره کنیم. فـارابی از جملـه فلاسـفه و حکمـای قـرون سـوم و چهارم است که در پیدایش و شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی نقش مهمی ایفـا کـردهانـد. وی مکتب فکری خاصی را ارائه کرد که پس از او پیروان و شـاگردانش آن را پـیگرفتنـد و

۸۶ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

تعالیم او را بسط و گسترش دادند. یان ریچارد نتون، اندیشـور و محقـق برجسـته در حـوزه فلسفه و کلام اسلامی، این دوره را عصر فارابیگری مینامد کـه جـز فـارابی چهـار متفکـر برجسته دیگر را دربر میگیرد. این چهار اندیشهور کـه هریـک بـه طریقـی در یکـدیگر اثـر گذاشته یا عمقاًی از فارابی متأثر بودهاند، عبارتاند از: یحیبن عـدی، ابوسـلیمان سجسـتانی، ابوالحسن عامری و ابوحیان توحیدی. به گفته ریچـارد نتـون تفکـرات و عقایـد ایـن چهـار متفکر همراه با تفکرات فارابی، یک جریان عقلانی جهانی را با عنوان مکتب فـارابی مطـرح نمود. وی این عصر را عصر انقلاب شیعی و یکی از غنیتـرین اعصـار عقلانـی در توسـعه تفکر سدههای میانه اسلامی به شمار آورده است ۴ اهمیت فارابی صرفاً در این نیست که معانی دین را با فلسفه تفسـیر کـرده یـا فلسـفه را

اساس دیانت دانسته است؛ زیرا قبل از او، چه در جهان اسلام و چه پـیش از ظهـور اسـلام، دیگران در این زمینه کوشیدهاند . همانگونه که رضا داوری میگوید، اهمیت فارابی ناشـی از آن است که فلسفه یونانی را بر مبنای اصول تازهای تفسیر و به مدد آن اصول، مسئله دیانـت و فلسفه را طرح کرد. وی برای نخستین بار در تاریخ فلسفه، ممکنات را به دو جـزء عقلـی وجود و ماهیت، و ماهیت را به مقولات جوهر و اعراض نهگانه تقسیم کـرده اسـت و حـال آنکه مقولات ده گانه ارسطو مقولات وجود است، نه مقولات ماهیت . ایـن نحـوه تقسـیم بـه طرح بسیاری از مسایل اساسی در فلسفه اسلامی انجامیده است. به تبع این تغییر جهـت در فلسفه، معنای حقیقت و علیت هم تغییر کرده است.۵

فارابی نخستین اندیشور اسلامی است کـه بـه شناسـایی انـواع علـوم پرداختـه و علـوم گوناگون را به صورت جامع و نظام مندی طبقه بندی کرده است. به همین دلیل اسـت کـه از وی پس از ارسطو معلم ثانی و مؤسـس فلسـفه اسـلامی شـمرده مـیشـود. ایـن فیلسـوف اسلامی، برخلاف برخی از فیلسوفان معاصر خویش، صرفاً به اقتباس علوم یونـانی و انتقـال آنها به جهان اسلام اکتفا ننمود، بلکه با نقد، ارزیابی و سنجش آنها بـه ابـداع فلسـفه خـاص

اسلامی همت گمارد.

موضوع معرفتشناسی و مشکلات گوناگون آن در سـدههـای میانـه اسـلامی کـاملاً در کانون توجه بود و فلاسفه، اندیشوران و متکلمـان اسـلامی تمرکـز وسـیعی بـر ایـن مسـئله داشتند. مسائلی که در جهان اسلامی پیش آمد همانند مسائلی بود کـه در اروپـای باسـتان و

روششناسی فارابی و هابرماس ۹۶

میانه وجود داشت. شکاکیت افلاطون درباره شناختی که از ادراک حسی به دست میآیـد، از جمله این مسائل بود. فلاسفه و حکمـای اسـلامی،غالبـاً بـه نظرهـای افلاطـون، ارسـطو و فلوطین استناد کرده و شناختشناسیهایی که از این سه مکتـب بـزرگ فلسـفی سرچشـمه گرفتهاند، بر اندیشوران اسلامی اثرگـذار بـوده اسـت. ولـی مکتـب فـارابی جریـان فلسـفی نیرومندی در جهان اسلام به پدید آورد که نمی تـوان آن را نسـخه عـین و تقلیـد صـرف از تفکرات یونان باستان دانست.

فارابی آثار گوناگون و متعددی در موضوعات مختلف گردآورده که برخی از آنها از بین رفته یـا منتشـر نشـده اسـت. تعـداد ایـ ن آثـار را تـا ۱۸۷ کتـاب در زمینـههـای موسـ یقی، کیهانشناسی، کلام، منطق، طب، فلسفه، علمالنفس، سیاست، اخلاق، هندسه، ریاضی و غیره بیان کردهاند.۶

فارابی و هابرماس

فارابی و هابرماس نه تنها به لحاظ دورههای تاریخی و حوزههای جغرافیایی متفاوتاند، بلکه به لحاظ فرهنگی و تمدنی نیز به دو حوزهاملاًک متفـاوت تعلـق دارنـد. فـارابی مربـوط بـه دوران قدیمتر بوده و هابرماس متعلق به دوران جدید و معاصر اسـت. از لحـاظ فرهنگـی و تمدنی نیز یکی به حوزه فرهنگی تمدنی شرقی و اسلامی مربوط و دارای تفکر دینی و الهی است و دیگری به حوزه غربی تعلق دارد و به گونه غیرالهـ ی و مـادی مـیاندیشـد . ایـن دو متفکر در عین حال که به دو حوزه علمی، عرفی، گفتمانی و زبـانی مختلـف وابسـتهانـد، از نظر اندیشه و نظام فکری- علمی، دارای مشابهتهای گوناگونی هستند. بررسـی مقایسـهای تفکرات آنها در حوزه معرفت شناسی و روششناسی با توجه به همین تفاوتها و شباهتها صورت میگیرد.

فارابی و هابرماس هر دو فیلسوف و برای عقل و فلسفه، ارج و حرمت بسیاری قائلانـد. توجه ویژه به عقل و اهمیت دادن به دلیل عقلی و استدلال، مضمون مشترک آرا و آثـار ایـن دو متفکر به شمار می رود. فارابی فلسفه و حکمت را راه اصلی کشف حقایق مـیدانسـت و می کوشید مبنای عقلانی و فلسفی برای دین فراهم آورد و دیـن را بـر بنیـاد فلسـفه اسـتوار سازد. هابرماس نیز اهیمت ویژه ای برای عقل و فلسفه معتقد است، ولی برعکس فارابی کـه فلسفه را اساس دیانت میدانست، وی کوشیده است عقل و فلسفه را جانشین دین کنـد. بـه

۰۷ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

نظر وی دین به دوره خاصی از تحول ذهنی و اجتماعی بشر تعلـق داشـته و در عصـر جدیـد کـه عصر عقلانیت است، عمر مفید دین به سر آمده و باید جایگاه خود را به علم و عقل واگذارد.

در حوزه معرفت شناسی و روش شناسی نیز فارابی و هابرماس تشـابهات و تفـاوتهـای گوناگونی با یکدیگر دارند. وجه تشابه آنها این است که معرفت و دانش را به دانش تجربـی

و آزمون پذیر یا همان علم به معنی مصطلح امروزی آن محدود نمیدانند، بلکه انواع مختلفی برای معرفت و شناخت قائلاند. به لحاظ روشی نیز این دو متفکر عقلگرا و کلیگرا هسـتند

و بر تعدد و کثرت روش ها در علوم تأکید می ورزند. فارابی آشکارا نمودگرایی صـرف را از نوع آنچه مورد نظر کانت و جامعه شناسی اثباتی او بوده ظـن و پنـدارگرایی دانسـته اسـت. هابرماس نیز با انتقاد از اثبات گرایی این مکتب را نوعی علمگرایـی و اعتقـاد علـم بـه خـود می داند. با این حال، این دو متفکر هریک دارای نظام علمی و روشی مختص به خود اسـت

و هریک به شیوه خاصی به شناسایی و طبقهبندی انواع علوم پرداخته است.

مخالفـت بــا نســب یگرایــی افراطــی و تأکیــد بــر ویژگــی جهــانشــمولی عقــل از دیگــر مضمون های مشترک آرا و آثار فارابی و هابرماس به شمار مـیرود. آنهـا در عـین حـال کـه ویژگیهای خاص اجتماعی و حتی فردی و شخصی انسانهـا و جوامـع را مـیپذیرنـد، بـر همسانی، تعامل و تناسب میان انسـانهـا و اجتما عـات و حتـی زبـان هـای مختلـف تأکیـد می ورزند. به نظر فارابی افراد و جوامع انسانی در عین حال کـه در صـورت کثـرت دارنـد، دارای بنیادهای حداقل و مشترکی به صورت ثابت و عام نیز هستند؛ بنیادهایی که مبنای فهم و مفاهمه و ارتباطات و تبادلات را تشـکیل مـیدهنـد. وی عقـل را اسـاس فهـم و مفاهمـه به شمار آورده و معتقد است که چون اصول و بنیادهای نخستین عقل ثابت و عـام انـد، ایـن مفاهمه و تبادل یافتهها و برداشتها ممکن و قابل ارزیابی است. هابرمـاس نیـز بـا پـذیرش هماهنگی دانش و شناخت به لحاظ اجتماعی و اینکه در هر لحظه تجربه تاریخی ما آنهـا را مشروط می سازد، بر ویژگی عام و جهان شمول عقل تأکید مـیکنـد. وی در عـین حـال کـه زمینه مند بودن عقل را می پذیرد، ولی برخلاف پست مدرنیست ها معتقد است کـه معیارهـای خود عقل مستقل از زمینه خاص آن است.۷

معرفتشناسی و روششناسی

روش شناسی یک علم درجه دوم است که موضوع آن، بررسـی روش یـا روشهـای کسـب علم و معرفت است. این علم از عوامل مختلفی که در تعینات معرفت دخیـلانـد، از جملـه

روششناسی فارابی و هابرماس ۱۷

معرفـتشناســی، اثــر مــیپــذیرد. روش شناســی علمــی فــارابی و هابرمــاس نیــز مبتنــی بــر معرفت شناسی خاص آنها و متناسب و هم سنخ با آن است. این دو متفکر هریک به شـیوه خـاص خود به روشها و روششناسی علمی و بنیادهای معرفتشناختی آنها توجه کرده است.

معرفتشناسی شاخهای از فلسفه است که با نظریه شناخت ارتباط دارد و در آن مسـائل مختلف مرتبط با شناخت در کانون بررسی قرار میگیرد. از لحاظ سنتی مسائل اصلی و مهم معرفتشناسی عبارت اند از: طبیعت شناخت به طور کلی، منابع شناخت و انـواع روشهـای کسب شناخت. این مسائل را میتوان در قالب چند پرسش طرح کرد؛ مانند اینکـه شـناخت چیست؟ انسان چه چیز را میتواند بشناسد؟ و چگونه میتـوان شـناخت؟ در طـول قـرون پاسخهای بسیار متفاوتی به این پرسشها داده شده و این مسئله از جهات متعـددی در ادوار مختلف، بررسی گشته است . بررسی مقایسه ای دیدگاه های فـارابی و هابرمـاس در اینجـا بـا توجه به همین مسائل اصلی که در معرفتشناسی مطرحاند، دنبال خواهد شد.

شناخت چیست؟

یکی از مسائل مهمی که معرفت شناسی به آن می پردازد، ماهیت و طبیعت شـناخت بـه طـور کلی است . این مسئله را می توان در قالب این پرسش طرح کرد کـه شـناخت چیسـت و بـا عالم عین و واقع چه نسبتی دارد؟ در مورد چیستی علم و نوع نسبت آن با عـالم خـارج یـا کاشفیت آن از عالم واقع تا کنون مباحث فراوانی طرح شده و حداقل چهـار مکتـب عمـده فکری و فلسفی در این زمینه پدید آمده است. این مکاتب عبارتاند از: مکتب واقعگرایانـه، مکتب قراردادی، مکتب ذاتگرایانه و مکتب ابزارگرایانه.

واقعگرایی فلسفی نوعاً متضمن مفهوم صدق یا حقیقت است. هدف علم نزد واقعگرایان توصیف صادق چگونگی واقعی جهان است . براساس این مکتب، نظریـهای کـه چهـرهای از جهان و چگونگی رفتارش را به طور صحیح وصف کند، صادق است و در صورتی که آن را به صورتی غلطی وصف کند، کاذب است. ابزارگرایی نیـز متضـمن نـوعی از صـدق اسـت؛ لیکن به صورتی محدودتر . براساس این نظریه، توصیفات جهان مشاهدهپذیر به حسب اینکه آن را صحیح وصف کنند یا نه، صاق یا کاذب اند؛ اما ساخته های نظری که برای ایجاد کنترل ابزاری جهان ابداع شده اند، با توجه به فایده و نقش ابزاریشـان ارزیـابی مـیشـوند، نـه بـه حسب دو مقوله صدق و کذب.۸

۲۷ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱

نگرش فارابی به علم و کاشفیت آن از عالم خارج، مبتنی بر واقعگرایی فلسفی است کـه متضمن صدق و حقیقت است. بنابراین، حـق و حقیقـت علمـی نـزد وی عبـارت از همـان صدق است. وی یکی از تعاریف علم را این میداند: علم عبارت است از حصول معرفت بر وجود شیء و معرفت بر سبب آن، به گونهای که این معرفت عین صـورت پدیـده خـارجی باشد، به نحوی که خود آن شیء عینی به صورتی غیر از آن صـورتی کـه در ذهـن حاصـل شده است نباشد.۹ به عبارت دیگر، تعریف علم عبارت است از شناخت موجودات درسـت مطابق با عین واقعیت وجود آنها . بهطور کلی از نظـر فـارابی علـم بـهمعنـای اعـم، ادراک و معرفت انسانی درباره پدیدهها و نوعی احاطه درونی انسان است. وی معتقد اسـت بـا روش تقسیم و ترکیب، حدود و تعاریف پدیدهها و عناصر حاصل میآیند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.