پاورپوینت اصول ومبانی روانشناسی کار


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل فشرده
2120
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت اصول ومبانی روانشناسی کار دارای ۲۵۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در Power Point می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل پاور پوینت پاورپوینت اصول ومبانی روانشناسی کار  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز پاورپوینت اصول ومبانی روانشناسی کار۲ ارائه میگردد

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت اصول ومبانی روانشناسی کار،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت اصول ومبانی روانشناسی کار :

پاورپوینت اصول ومبانی روانشناسی کار

روانشناسی چیست؟

به مطالعه رفتار و فرآیندهای ذهنی می پردازد

روانشناسی مصرف- روانشناسی بالینی – روانشناسی شخصیت –

اهمیت روانشناسی چیست؟

۱- روانشناسی علم مطالعه رفتارهای قابل مشاهده است چون رفتارهای انسانی بسیار متنوع است انتظار می رود شاخه های مختلف علم روانشناسی وجود داشته باشد مثل ۱- بالینی ۲- مشاوره ۳- رشد ۴- شخصیت ۴- مصرف

۲- کاربرد روانشناسی چیست؟ ۱- در تربیت کودک ۲- شناخت مراحل رشد ۳- هوش ۴- یادگیری ۵- انگیزش ۶- هیجان

۳- روش علمی مطالعه رفتار : ۴ مرحله دارد

۱- طرح سوال تحقیق: برای پیدا کردن سوال تحقیق از تجربه های روزانه می توان کمک گرفت

۲- تدوین فرضیه: فرضیه عبارت است از یک جمله مثبت که به صورت رفتار بیان می شود و به وسیله تحقیق مورد بررسی قرار می گیرد به سخن ساده تر محقق در ابتدا تحقیقات دیگران در باب مسئله خودش را مطالعه می کند و بر اساس آنها یک پاسخ موقت می دهد که صحیح و یا غلط بودن آن بوسیله کار تحقیقی پیش رو روشن می شود.

۳- جمع آوری اطلاعات: برای جمع آوری اطلاعات از روش هایی کاملا کنترل شده مثل مشاهده طبیعی کمک می گیرند.

۴- تنظیم نتیجه گیریهای مربوط به فرضیه:

روش های اصلی تحقیق در روانشناسی:

۱- مطالعه طبیعی

۲- هم بستگی

۳- آزمایش

۴- زمینه یابی

۵- آزمون ها

۶- مطالعه موردی

۱- روش مطالعه طبیعی: مطالعه رویدادها به همان ترتیبی که اتفاق می افتد

۲- روش هم بستگی: رابطه بین دو متغییر مثل رابطه هوش و موفقیت کودکان

۳- روش آزمایش: دو گروه آزمودنی انتخاب می گردند یکی را گروه آزمایش و یکی را گروه گواه قرار می دهیم. گروه آزمایشی طبق نظر محقق عمل می کند اما گروه گواه به کار معمولی خود ادامه می دهد و پس از یک دوره نتایج مقایسه می گردد.

۴- روش زمینه یابی: جمع آوری اطلاعات از طریق مصاحبه و پرسشنامه

۵- روش آزمونی: و مطالعه موردی: مثل روش مطالعه مستقیم

روانشناسی در ایران در سال ۱۳۱۷ توسط دکتر سیاسی و هوشیار پدید آمد

روانشناسی با به وجود آمدن انسان شروع می شود زیرا انسان های اولیه نیز سعی داشتند یکدیگر را بشناسند و بدانند در مقابل دیگران چگونه رفتار کنند اما روانشناسی به عنوان یک علم از سال ۱۸۶۰م بوجود آمد . در این سال فیخنر کتاب رابطه تن و روان را نوشت اما بیشتر روانشناسان بر این اعتقادند که روانشناسی علمی است که از سال ۱۸۷۹ آغاز شد

آزمایشگاه روانشناسی توسط وونت آغاز علم روانشناسی است

در خود آلمان بیشتر بر روی سایکو فیزیک (رابطه تن و روان ) مطالعه می شود.

روانشناسی فرانسه در زمینه مطالعات بیماران روانی . عقب ماندگیهای ذهنی و روانشناسی به آزمایش می پردازد

در روانشناسی انگلیسی کاربرد آمار در روانشناسی مورد توجه است.

روانشناسی اتریشی به خاطر وجود فروید به مطالعه نوروزها می پردازد

در روسیه پاولوف روی بازتابهای شرطی کار می کند.

در آمریکا سنت حاکمی وجود نداشت

روانشناسی سنتی ایران تحت تاثیر تحولات علم و روانشناسی قرار می گیرد دکتر سیاسی و هوشیار تحت تاثیر روانشناسی آلمان و فرانسه روانشناسی را پایه گذاری کردند.

اولین کتابهای حوزه روانشناسی در سال ۱۳۱۷ اما جهش اصلی از سال ۱۳۴۰ شروع می شود کتاب اصول روانشناسی ۱۳۴۱

مکتب های علم روانشناسی:

۱- رفتارگرایی: که معتقد است نمی توانیم از درون ارگانیسم خبر داشته و نمی توانیم آن را مطالعه کنیم.

۲- گشتالت گرایی: معتقدند کل هر چیزی از مجموع اعضا تشکیل دهنده آن بیشتر است یعنی نمی توان رفتار انسان را به اجزاء مختلف تجزیه و مورد بحث قرار داد.

۳- مکتب روان کاوی: معتقدند ما به همه رفتارهای خود آگاهی نداریم و رفتارهای ما ریشه در نا خودآگاه ما دارند.

۴- زیست گرایی: افکار و تخیلات در اثر فعالیت دستگاه عصبی مرکزی ممکن است

مکتب شناختگرایی سعی می کند به سوالات زیر پاسخ دهد

۱- ما به چه شیوه ای دنیا را در ذهن خود مجسم می کنیم ؟

۲- ما به چه گونه ای دنیا را بازسازی می کنیم ؟

۳- چه برداشتی از جهان داریم ؟

۴- چگونه خواب میبینیم ؟

۵- چگونه خواب های پریشان می بینیم ؟

مکتب انسان گرایی:

مکتب انسان گرایی بر توانایی انسان در حوزه شکوفایی- آگاهی از خویشتن و توان انتخاب تاکید دارد.

مکتب پدیدار شناختی :

این مکتب تجربه شخصی هر فرد را به صورتی که خود فرد دریافت می کند مهمترین پدیده در روان شناختی به حساب می آید.

انسان گراها:

انسان گراها معتقدند نه آگاهی از خویشتن و قدرت انتخاب به ما اجازه می دهد تا خود را کشف کنیم یعنی به تدریج که زندگی می کنیم به خود و شیوه های ارتباطی خود با دنیا شکل می دهیم

مکتب اجتماعی و فرهنگ گرایی :

این مکتب رفتار را به صورت یک فرآیند اجتماعی وابسته به رشد فرد تبیین می کند از آنجا که انسان نمی تواند جدا از اجتماع و فرهنگ زیست کند به طبع فرهنگ و روابط اجتماعی اهمیت عمده پیدا می کند نهضت های مردم شناسی، طرفداری از حقوق زنان، روانشناسی مردم شناس تحت تاثیر این مکتب هستند به این مکتب هم مکتب دینامیک گفته می شود.

چه عواملی بر رفتار انسان تاثیر دارد:

۱- محیطی — محیط

۲- وراثتی ——وراثت

ژنتیک یا وراثت از عمده ترین عوامل تاثیرگذار بر روی زیگوت است زیگوت برای ادامه رشد خود نیاز به محیط دارد و محیط بدون وجود اسپرم و تخمک زیگوت به وجود نمی آید بنابراین محیط و توارث لازم و ملزوم هم هستند و کنش و واکنش دارند هم توارث تاثیر دارد و هم محیط تاثیر دارد مثل دوقلوهای دارای ترکیب ژن همسان در صورت جدا شدن یکی از محیط اولیه تاثیرات محیطی بر روی آن مشهود است معمولا در تایید بحث محیط

تاثیر محیط و وراثت بر روی شخصیت:

شخصیت چیست؟

شخصیت معادل کلمه انگلیسی Personlity است که مجموعه رفتارها – بازخوردها- خصایص بدنی- گفتاری- شنیداری- ادراکی- احساسی و غیره می باشد.

دوره شیر خوارگی :

نخستین جنبه های تفاوت های شخصیتی از آغاز تولد در میان نوزادان قابل مشاهده است

واضح ترین تفاوتها تفاوت در میزان رشد جسمی است (هنگام تولد) نوزادانی که زودتر از موعد مقرر یعنی زودتر از ۹ ماه یا کمتر از دو و نیم کیلو باشد نارس محسوب می شوند از آنجا که این کودکان نیاز به مراقبت های ویژه دارند و این مراقبت ها مستلزم جدایی از مادر است این جدائیها عوارض نامطلوبی به بار می آورد چرا که تماس اولیه نوزاد با مادر بویژه تماس جسمی او با مادر خود نقش مهمی در سلامت شخصیت آینده او بازی می کند

یک نوزاد نارس زمانی که به محیط خانه بر می گردد رفتارهای مادر و پدر و نحوه مراقبت های آنها و میزان نگرانی پدر و مادر در شکننده تر کردن شخصیت کودک نقش دارد.

آنچه درباره تفاوت در واکنش ها و رفتارهای بالقوه سازگار شدن هنگام تولد گفته می شود عمدتا نظری است اما در میان کودکان عادی- در میان کودکان عادی و معمولی به لحاظ شخصیتی تفاوت هایی دیده می شود یکی از عمده ترین مطالعات زیر نظر توماس انجام گرفت هدف این تحقیق کشف این نکته بود تفاوت های موجود از نظر الگوهای واکنشی تا چه اندازه با گذشت زمان ثابت می ماند مثال: کودک به محرک های بیرونی از قبیل صدا و نور پاسخ می دهد محققان دریافتند که امکان نمره دادن به پاسخ های مادران درباره رفتارهایی از قبیل توازن، تطابق، موزون بودن حرکت ها، خلق و خو، توجه به محرک و عدم توجه به آن در نوزادان وجود دارد .

خلق و خوی نوزادان دارای ثبات نسبی است و دوام قابل توجهی دارد این خلق و خوها یا الگوهای واکنشی نوزادان تا چه اندازه در پیش بینی رشد شخصیتی نوزاد نقش دارد؟

جواب=

۱- کیفیت های رفتاری مشخص کننده وضع فرد در سال اول زندگی است

۲- نوزادی که در یک خانواده معین با خلق و خو و الگوی رفتاری مشخص به دنیا می آید چه بسا سبب واکنش ها یا برخوردهای ویژه ای از سوی والدین گردد این برخوردها به خاطرآن ویژگی ها از ثبات قابل توجهی برخوردار است بدین ترتیب زنجیره ای از تعامل ها به وجود می آید که سبب ثبات بیشتر خلق و خوی نوزاد در سنین بالاتر می شود یا می تواند کلا به گونه ای دیگر باشد.

۳- توماس اشاره می کند موفقیت های کوشش مادر یا پدر برای اجتماعی کردن نوزاد در گرو تشخیص الگوهای واکنشی نوزاد و توانایی در تطابق آن است آنان نمونه هایی را ذکر کردند که زمینه را برای رفتار ناسازگارانه بعدی نوزاد به خاطر نادیده گرفته شد الگوهای واکنشی او (نوزاد) از سوی بزرگترها فراهم شده است مثل کودکی که می تواند زمان درازی خود را سرگرم کند برای پدر و مادر دردسر کمتری دارد در نتیجه والدین به الگوی رفتاری او دامن می زند.

در ارتباط با میزان پیش بینی ویژگیهای شخصیتی دوران بلوغ از روی ویژگی رفتاری دوران نوزادی ۲ مطالعه انجام گرفته که نتایج جالب توجهی دارد.

مطالعه اول:

از نوزادی تا دوران بلوغ کاملا زیر نظر گرفته می شود و کاملا مشاهدات مستمر بوده است.

مطالعه دوم:

منقطع است و کاملا مشاهدات منقطع است و در محیطهای مختلف صورت گرفته است

۱- واکنش پذیری ۲- کنش گری

ویژگی کنش پذیری چیست؟

۱- غیر پرخاش گر ۲- دیر جوش ۳- وابسته به دیگران ۴- مطیع

کنش گرها و ویژگی های آن:

۱- پرخاش گر ۲- غیر وابستگی به دیگران ۳- قدرت طلب ۴- روابط اجتماعی با سطح بالا

ریشه های واکنش های اجتماعی:

نوزاد در هفته های اول بعد از تولد کاملا منفعل و کنش پذیر نیست و فعالانه با مادر خود در تماس است مثل ۱- گریه ۲- لبخند زدن ۳- حرکت های چشمی

به هر حال پایه تعامل بین مادر و کودک در حین ۳ ماه اول می باشد.

روانشناسی کودک:

۱- از بدو تولد تا ۱۸ ماهگی (دوران توجه)

شیر دادن نوزاد مهم ترین جنبه مراقبت در نخستین ماههای زندگیست. طرفداران نظریه روان کاوی شیر خوردن نوزاد را علاوه بر اینکه وسیله ای برای ارضای گرسنگی می دانند نوعی رضایت خاطر نیز پدید می آید نظریه روان کاوی این رضایت خاطر را ارضای دهانی می دانند

الگوی دیگر برای توجیه رشد عاطفی نوزاد مدل یادگیری اجتماعی است . طبق این مدل انگیزه اجتماعی نوزاد بر مبنای تداعی بین حضور مادر یا پشتیبان عاطفی و قرینه هایی است که مادر یا همان منبع عاطفی با ارضای منابع زیست شناسی برای نوزاد فراهم می آورد

در حدود سه سالگی اگر طی ۳ سال گذشته رشد عاطفی کامل باشد کودک قادر به تحمل غیبت پدر یا مادر و یا هر منبع عاطفی دیگر و نشان دادن ثبات می شود.

اضطراب در کودکان:

اضطراب و ریشه های آن:

موضوع اضطراب در بیشتر نظریه های شخصیت یک موضوع محوریست

هم اینکه نگه داری ذهنی (سهیم کردن اشیا و انسانها) در طفل شکل بگیرد او قادر است چیزهای آشنا را از چیزهای ناآشنا تمیز کند این تمیز ممکن است سبب ترس از مواجه شدن با امور نا آشنا شود .

نظریه روان کاوی بر ریشه های درونی اضطراب تاکید می کند و عقیده دارد موقعیت اضطراب زا موقعیتی است که نوزاد به وسیله نیازها و تمایلاتی که نمی تواند ارضا کند مقلوب می شود

به طور معمول اضطراب جدایی با رشد کودک فروکش می کند یعنی کودک قدرت پیدا می کند دلبستگی خود را به مادر از طریق ذهنی و بدون حضور فیزیکی او حفظ کند اما این حالت در صورتی اتفاق می افتد که مادر با حضور خود و پدر با توجه خود در دوران نوزادی چنین احساس امنیتی را در نوزاد ایجاد کرده باشد. در مواردی که تا قبل از دو سالگی رابطه کودک با منابع عاطفی نامطمئن و ناپایدار بوده باشد در بعد از دوسالگی تحمل جدایی دیرتر رخ می دهد

مرحله آغاز سخن گویی:

رویداد مهم دیگر در رشد روابط اجتماعی که به طور معمول در ۱۲ ماهگی و بطور غیر معمول در ۶ تا ۸ ماهگی رخ می دهد ظهور نخستین کلمات در کودک است

در بعد از ۶ ماهگی زمینه برای شنیدن صدای خود و تکرار اصوات و نشان دادن خوشحالی با کلمات نامشخص از دیدن مجموعه های آشنا بویژه پدر و مادر فراهم می شود پس کودک با ادای اولین کلمات برای تبدیل شدن به عضو جامعه قدم بر می دارد و بعد از ۲ سالگی حرف زدن برای ارتباط با دیگران است

نمونه ای از شواهد مربوط به رشد : رابطه رشد زبان و توجه به کودک است بین رشد زبانی کودک و توجه والدین رابطه مستقیم وجود دارد (کودکان اول از بقیه کودکان خانواده زودتر حرف می زنند)

تا دو سالگی:

تاثیر شیوه فرزند پروری مادران و پدران بر رشد شخصیت کودک غیر قابل انکار است عموما اعتقاد بر این است روشهای آسان گیر کمتر کودکان مضطرب – ترسو و خجالتی به بار می آورد و این کودکان اعتماد به نفس بالاتری دارند

۲- ۲ سالگی تا ۵ سالگی (پیش دبستانی) دوران بازی:

اساسی ترین فرآیندهای رشد دادن استعدادها و توانایی های گوناگون کودک در این دوره انواع بازی کردن است

کشف محیط اطراف به محض شناخت حرکت امکان پذیر است و امکان حرکت در این دوره رخ می دهد و از ویژگیهای دیگر این دوره گسترش سریع زبان کودک است و این دوره را دوره چرا می گویند. و خود پنداری کودک شروع به شکل گیری می کند و در این دوره جان بخشی به اشیاء بی جان در بازی کودکان وجود دارد به طور خلاصه درجه گستردگی زبان کودک در این دوره بازتابی از غنای محیط اجتماعی و از توانایی کودک در برقرارکردن روابط متقابل اجتماعی است . مشاهده کودکان محروم از امکانات مثل کودکان پرورشگاهی نشان دهنده اهمیت زبان در این ارتباط است زیرا این کودکان قالبا از جنبه های مختلف روابط اجتماعی ضعف دارند.

صدا وسیله ارتباط است و کودک از صداهایی که تولید می کند بهره می گیرد وقتی کودک صدایی ناگهانی می شنود ناراحت و نگران می شود در ۳ ماهه اول صدا بصورت زمزه کردن اوست و در این دوره کلمه هایی مانند ا-د- با ….وسیله سرگرمی است و اولین صداها با صدا هستند و کودکان ناشنوا این کلمات را نیز ادا می کنند

اولین جلوه های زبان کودک تقلیدی است اما دارای سرعت است و رشد می کند

تعداد کلمات تلفظ شده

تعداد کودکان

سن به ماه

۰تا۱

۱۳

۸

۱

۱۷

۱۰

۳

۵۲

۱۲

۱۹

۱۹

۱۵

۲۲

۱۴

۱۸

۲۷۲

۱۴

۲۱

بنا به نظر گزل تعداد کلمات تلفظ شده در ۲۱ ماهگی ۵ برابر و در ۲۴ ماهگی تقریبا ۱۲ برابر ۱۸ ماهگی است

اولین تلفظها معنای جمله دارند مثل گفتن شیر بنابراین اولین کلمات تولید شده از کودک نیازهای او را بر طرف می کند

اهمیت کلمات در این است که چیزی را بیان می کند و محتوا دارد و چون احساس کودک است مهم است

چمله سازی بین ۱۸ ماهگی تا ۳۰ ماهگی شروع می شود و جمله ها ۲ کلمه ای هستند این دوره مفاهیم فاعل و صفت مکان شی را می شناسد

مرحله بعدی در رشد زبان استفاده از فعل و حروف ربطی که برای جمله های مرکب است

کودکان چگونه زبان می آموزند:

۱- تقلیدی

۲- شرطی

۳- بررسی فرضیه ها

۱- تقلید :

ظاهرا منطقی است به نظر می رسد که کودکان حرف زدن را با تقلید از بزرگسالان و در واقع درآوردن ادای آنها یاد می گیرد اما همه روان شناسان با این نظر موافق نیستند زیرا مشاهدات نشان داده کودکان خردسال مدام چیزهایی می گویند که از بزرگسالان نشنیده اند

با این وجود تعلیم از بزرگسالان نقش بنیادین در یادگیری دارند

۲- شرطی شدن:

یک عده اعتقاد دارند کودکان از راه شرظی شدن زبان یاد می گیرند به این صورت وقتی کودک یک جمله درست به زبان می اورد بزرگسالان با خندیدن و در آغوش گرفتن آفرین گفتن پاداش مثبت می دهند در مواردی که گفته هایش اشتباه است حرف او را قطع می کنند به او تذکر می دهند پاداش منفی می دهند برخی روانشناسان اعتقاد دارند والدین تا زمانی که می فهمند کودک چه می گوید کاری با نحوه بیان او ندارند اما به محض متوجه نشدن منظور او به اصلاح او می پردازند

۳- بررسی فرضیه ها:

عده ای معتقدند کودکان در یادگیری کلمات منفعل نیستند بلکه در فرآیند بررسی فرضیه ها وارد عمل می شوند تا معنای مفاهیم را کشف کنند

مطالعات روانشناسان نشان از این را دارد که کودکان معمولا فرضیه ازمایی می کنند و اگر تائید در حکم می شود (فرضیه— آزمایش—-حکم) و مفاهیم را یاد میگیرد

حل مسئله:

حل مسئله یکی از نشانه های تفکر است مسئله یعنی هر چیزی که راه حل ساده نداشته باشد

مراحل حل مسئله:

۴ مرحه دارد

۱- آمادگی ۲- پختگی (نهفتگی) ۳- الهام ۴- ارزشیابی

۱- آمادگی یعنی آشنایی با عناصر مسئله و تعریف و تعیین دقیق هدفهای فرد

اولین قدم برای حل مسئله آمادگی است یعنی برای هر عملی اعم از پزشکی- مهندسی- روانشناسی و فیزیک و غیره نیاز به تجربه است

۲- پختگی در این مرحله فعالیت فکری محسوس دیده نمی شود در این مرحله ذهن فعالیت های اضافه را کنار می گذارد و به حل مسئله می پردازد

۳- الهام پس از دوره نهفتگی افکار آفریننده ناگهان در ذهن می درخشد

۴- ارزش یابی آخرین مرحله حل مسئله است و فرد راه حل های به ذهن رسیده را بررسی می کند تا معلوم شود پاسخگویی شرایط هدفسازی در مرحله آمادگی تعیین شده اند باشد یا نه

موانع موجود در راه حل مسئله:

۱- یکی از موانع همان مشکل ذهن و انعطاف ناپذیری ذهن است

۲- عدم آمادگی ذهن یعنی ذهن کودکی تجربه نکرده است مثل بازی کردن

انعطاف ناپذیری ذهنی یعنی ناتوانی فرد در رها کردن عادت های فکری راه حل های کهنه سنت های گذشته فکری برای بدست آوردن عادت های جدید و راه حل های احتمالی دیگر

نظریه شخصیت مزلو: (مازلو)

نظریه مازلو درباره انگیزش در واقع هسته نظریه او را تشکیل می دهد به گفته او هر فردی دارای تعدادی نیاز است که فعال کننده رفتارهای او هستند نیازهای ذکر شده از طرف مزلو سلسله مراتب است و به ترتیب زیر است

۱- نیاز فیزیولوژیک

۲- نیاز ایمنی

۳- نیاز به عشق و تعلق

۴- نیاز به حرمت

۵- نیاز به خودشکوفایی

در سلسله مراتب نیازها نیازهایی که در پله های پائین تر نردبان انگیزش هستند باید پیش از نیازهایی که در پله های بالاتر نردبان قرار دارند الزا شوند در واقع نیازهای رده بالاتر ظاهر نمی شوند اگر نیازهای رده پائین الزا نشده باشند

– خود شکوفایی

– نیاز به حرمت

– عشق و تعلق

– ایمنی

– فیزیولوژیک

انسان در یک زمان مشخص به وسیله همه نیازها به پیش رانده نمی شود. دریک زمان مشخص تنها یک نیاز قالب است و اینکه کدام نیاز باشد بستگی به این دارد که کدام نیازهای او قبلا الزا شده است مثلا یک تاجر موفق هیچ نیازی به الزای سطح اول نیازها ندارد و هدایت نمی شود و این نیازها از قبل مشخص شده باشد او ممکن است بیشتر در جستجوی حرمت به نفس و خودشکوفایی باشد

مازلو بین نیازهای بالاتر و پائین تر تمیزهای زیر را قائل شده است

۱- نیازهای رده بالاتر بعدها در دوران های رشد تحولی نوع بشر پیدا شده اند اما همه موجودات زنده به آب و غذا نیاز دارند بنابراین هر چه نیازی در رده بالاتر این هرم باشد به شکل بارزتری به انسان است

۲- در روند رشد فرد نیازهای رده بالاتر در مراحل بعدی اتفاق می افتد نیاز فیزیولوژیک و ایمنی در دوره شیرخوارگی و نیاز عشق و تعلق و نیاز حرمت در دوره بلوغ و نیاز خودشکوفایی در دوران میان سالی ممکن است ظاهر شود

۳- نیازهای سطح بالاتر برای بقای انسان کمتر ضرورت دارد از این رو این نیازها بدون آسیب بدنی میتواند به مدت طولانی به تاخیر بیافتد عدم توانایی برای برآورده کردن نیازهای بالاتر به آن اندازه اضطرار ایجاد نمی کند که عدم توانایی در برآورده کردن نیازهای رده پائین. بنابراین مازلو نیازهای سطح پائین هرم را نیازهای کمبود می نامد

۴- الزا کردن نیازهای سطح بالاتر در جهت بقا نیست اما کارایی زیست شناختی را بیشتر می کند به این نوع نیازها نیازهای همگی می گویند

۵- نیازهای رده بالاتر خوشی عمیق تر می آورد.

۶- نیازهای رده بالاتر پیچیدگی بیشتری دارد

۷- الزای نیازهای رده بالاتر مستلزم شرایط بیرونی بهتر اعم از سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است

یک نکته مهم دیگر در ارتباط با نیازها این است که برای ظاهر شدن یک نیاز در رده بالاتر نیاز به این است که در سطح پائین تر الزا شده باشد اما اگر این الزا بالای صفر باشد صعود می کند و فرد همزمان چند نوع نیاز دارد

نیازهای شناختی: (نیاز به داشتن و فهمیدن)

علاوه بر هرم یاد شده مازلو به مجموعه دیگری از نیازها اعتقاد دارد که داشتن و فهمیدن است.

او اعتقاد دارد که این نیاز در اواخر دوره شیرخوارگی و اوایل دوره کودکی ظاهر می شود و به صورت کنجکاوی طبیعی در کودک رشد می کند . مازلو بین داشتن و فهمیدن نیز سلسله مراتب قائل است و نیاز به داشتن را قوی تر از فهمیدن می داند و بالاخره اشاره می کند بین دو سلسله مراتب هم پوشانی وجود دارد یعنی فهم در زندگی باعث ایجاد معنا در شخص می شود

استثناعاتی برای سلسله مراتب نیازها:

هر چند مازلو اعتقاد دارد سلسله مراتب در مورد بیشتر مردم صادق است اما اشاره می کند در مورد برخی صادق نیست مثالی که مردمانی که تا سرحد مرگ در زندان اعتصاب غذا میکند تا به دلیل آرمانهای خود خودکشی می کند آشکارا نیازهای فیزیولوژیک خود را نادیده می گیرد اما ممکن است خود شکوفایی رخ دهد

استثناعات وارونه کاری:

بعضی از مردم به عزت نفس خود بیشتر از عشق اهمیت می دهند

شخصیت سالم. رشد و پرورش افراد خود شکوفا:

او در مورد افراد خود شکوفا نظریه فرا انگیزش را فرض کرده است

انگیزش در خود شکوفایان:

این بر معنی حالتی است که در آن خود شکوفایان به جای کوشیدن رشد می کنند هدف در فرا انگیزش جبران کمبودها نیست بلکه هدف غنی کردن و وسعت بخشیدن زندگی این دسته در حالتی از بودن هستند که انسانیت خود را ابراز می کند فرا نیازها و هدفها یا حالت هایی از رشد در جهتی است که این افراد در آن جهت حرکت می کنند

ویژگی افراد خود شکوفا:

۱- ادراکی بسیار کامل از واقعیت:

این ادراک در آنها به وسیله عوامل ذهنی از قبیل ترس و نیازهای ایمنی و فیزیولوژیک آشفته نشده است و دنیا را بدون پیش داوری می بینند

۲- پذیرش خود و دیگری و طبیعت:

این افراد نسبت به شرم، احساس گناه و خشم و شکست های خود پذیرش دارند و ماهیت ضعف های خود را تعریف نمی کنند و این حالت را نسبت به دیگری می دارند

۳- خود انگیختگی و سادگی است:

خود شکوفایان به طور معمول عواطف خود را مخفی نمی کنند و چیزی که نیستند وانمود نمی کنند به قول معروف خودشان هستند

۴- تمرکز روی مشکلات به جای تمرکز بر خود:

یعنی احساس تعهد به کار و حرفه و هنر

۵- نیازبه استقلال و نیاز به حریم خصوصی:

این افراد نه فقط قادر به تحمل تنهایی بدون گرفتار شدن به اثرات زیان بار آن هستند بلکه بیش از خود شکوفایان نیاز به خلوت و تنهایی دارند و به دیگران کمتر نیازمند هستند این بی نیازی از دیگران و کنارگیری از مردم از آنها غالبا انسان های سردی می سازد.

۶- احساس قدر شناسی مداوم نسبت به پدیده های جهان:

یک تجربه مکرر می تواند برای مردم عادتی تکراری و کهنه باشد اما فرد خود شکوفا از یک پدیده تکراری لذت می برد آنان برای همه چیز ارزش قائلند و هیچ چیزی بدیعی تلقی نمی شود

۷- تجربه های متعالی:

این افراد دارای حالتی از حیرت و خوشی شدیدند

۸- وابستگی اجتماعی:

این افراد نسبت به شریعت احساس همدردی و هم حسی می کنند و تمایل به کمک به بشر دارند.

۹- روابط بین فردی:

دایره دوستی صمیمی بین آنها بزرگ نیست اما در این تعداد اندک دوستی های عمیق رخ می دهد آنان دوستانی را بر می گزینند که پخته تر و از لحاظ روانی سالم تر هستند

۱۰- خلاق بودن:

این افراد در فعالیت های خود رو راست و متواضع و آماده پذیرش خطاهای خود هستند و ترسی از اشتباه ندارند

۱۱- ساختار منشی در دموکراسی:

خودشکوفایان از نظر منش شکیبا دارای تحمل بالا و پذیرنده همه کس هستند و هیچگونه پیش داوری برای حذف افراد به لحاظ نژادی و مذهبی و اجتماعی و سیاسی ندارند. آنان آماده گوش دادن و یاد گرفتن هستند نسبت به خود متواضع هستند

۱۲- مقاومت در برابر فرهنگ پذیری:

آنها به وسیله طبیعت درونی خود و ذهن منعطف خود هدایت می شوند نه به وسیله دیگران

چرا افراد خود شکوفا یک درصد از جامعه را تشکیل می دهند:

۱- عقده یونس:

این اصطلاح برتری ها و تردیدهای ما نسبت به توانایی ها و قابلیت هایمان اتلاف می شود و این وحشت ایجاد می کند

۲- پس از اینکه همه نیازهای رده پائین انسان الزا شد خود شکوفایی به طور خودکار حاصل نمی شود بلکه مستلزم کوشش و کنترل برخورد و کار سخت است

۳- هر قدر یک نیاز در سلسله مراتب نیازها در رده بالاتر باشد قدرت آن کمتر است پس خود شکوفایی کمترین نیاز است

نظریه شخصیت یونگ:

از نظر یونگ روان هر انسانی و ساختار شخصیتی او از چندین سیستم تشکیل شده و علیرغم استقلال این سیستم ها بر روی هم تاثیر دارند این سیستم ها عبارتند از:

۱- من یا خود

۲- نا هوشیار فردی

۳- نا هوشیار جمعی

۴- صورتهای ازلی یا کهن الگوها

۱- من یا خود: خود همان قسمت آگاه یا ضمیر آگاه هر فردی است ضمیر آگاه مجموعه ای از احساسات و خاطرات و افکار و عواطف (عواطفی که شخص به آن آگاه است و باعث شناخت او از هویت میشود)

۲- نا هوشیار فردی: ناخود آگاه فردی حاوی ویژگیهایی است که در گذشته های فرد خود آگاه بوده اند اما اکنون به دلایلی سرکوب شده یا وا پس زده شده و یا فراموش شده است امکان آمدن مطالب ناخود آگاه فردی به سطح خود آگاه وجود دارد . ناخود آگاه فردی مرکز عقده های فردی است

۳- نا هوشیار جمعی: علاوه بر ناخود آگاه فردی در انسان یک ناخود آگاه جمعی وجود دارد که نوعی حافظه مربوط به گونه انسان و نا هوشیاری غیر قابل دسترسی است که نماینده تجربه های تراکمی نوع بشر و حتی موجودات پائین تر از بشر است

۴- صورتهای ازلی یا کهن الگوها: تجربه هایی هستند که در طول تاریخ بشری از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند مثل ۱- ائین پرستش ۲- میل به جاودانگی ۳- مرگ در اسطوره

تصور مبدأ کل یکی دیگر از کهن الگوها و صورتهای ازلی می باشد یکی از مفاهیم دیگر می توان به خدا . شیطان و … نام برد

از مهمترین کهن الگوهای یونگ می توان به ۱- نقاب ۲- سایه ۳- انیما و انیموس ۴- خود اشاره کرد

۱- کهن الگوی نقاب: به نظر یونگ اصطلاح نقاب آن صورت مورد پذیرش خود است که شخص با آن در اجتماع ظاهر می شود و این نقاب از سوی اجتماع تحمیل می شود و شخصیت واقعی فرد در زیر آن ماسک قرا می گیرد.

۲- سایه: جنبه حیوانی طبیعت انسان سایه نامیده می شود و از غرایز جیوانی و خشن که از اجداد هر انسانی به او به ارث رسیده است. مجموعه غرایز و احساسات سایه گرایش به ظهور در خودآگاه و رفتار آدمی دارند. طبق نظر یونگ آدمی تمایلات بخش سایه را به وسیله نقاب از دیگران پنهان می کند یا واپس می زند و به ناخوداگاه می فرستد

۳- انیما و انیموسش: انیما بعد مونث روان آدمی است و انیموس بعد مذکر روان آدمی است اصل دو جنسی بودن روان آدمی یعنی اینکه در هر انسانی هم جنبه های زنانگی و هم جنبه های مردانگی توامأ وجود دارد یونگ این کیفیت دوگانه را علاوه بر اشتراک کروموزمی و ترشح هرمون های جنسی حاصل تجارت نژادی زن و مرد نیز می داند در زنها انیما غالب و انیموس در آنها در سایه وجود دارد و مردها انیموس غالب و انیما در آنها در سایه وجود دارد

۴- خود: که یکی از مهمترین صورتهای ازلی و کهن الگوهای یونگ می باشد. خود مرکز خودآگاه هر انسانی است نه مرکز شخصیت. خوداگاه همه شخصیت انسان نیست طبق نظریه یونگ انسانهای میان سال احتمال اینکه انرژی حیاطی (خود) صرف رشد و کمال آنها شود بسیار است

سنخ های شخصیتی در نظریه یونگ:

یونگ برای افرادی که بیشتر متوجه عالم درون هستند سنخ درون گرا و افرادی که متوجه عالم برون هستند را برون گرا هستند وقتی توجه به امور و اشیاء خارج چنان شدید می شود که افعال ارادی و سایر افعال اساسی آدمی صرفأ معلول مناسبات امور و عوامل بیرون باشد نه حاصل ارزیابی ذهنی را سنخ برون گرا می نامند

سنخ درون گرا غالبا متوجه عوامل درونی و ذهنی است و زیر نفوذ این عوامل قرار دارد. او عوامل بیرونی را میبیند اما عناصر ذهنی در او مزیت دارد و حاکم بر رفتار او هستند

ویژگیهای اصلی برون گرا:

۱- توجه به افراد و اشیاء اطراف

۲- در حال زندگی می کند نه در گذشته و نه آینده

۳- طرفدار اصلاحات اساسی هستند

۴- به خود عمل نگاه می کنند

۵- راحت و روان صحبت می کنند

۶- ورزش را دوست دارد

۷- زود تصمیم می گیرد و به آن عمل می کند

۸- خون گرم و زود آشنا و اصل معاشرت

۹- به ارزشهای عینی توجه دارد نه ارزشهای ذهنی

ویژگیهای اصلی درون گرا:

۱- به احساسات و افکار خود توجه می کند

۲- مدام نگران آینده است و در حال زندگی نمی کند

۳- محافظه کار می باشد

۴- اصول و معیارها را مهمتر می داند

۵- بهتر می نویسد تا حرف بزند

۶- زود تصمیم نمی گیرد

۷- سرد و دیر آشنا است

۸- به ارزشهای ذهنی اهمیت بسیار می دهد

برون گرا ها به ۴ دسته تقسیم می شوند (تیپ های شخصیتی یونگ به ۴ دسته عمده تقسیم می شود)

۱- برون گرای متفکر: افراد این سنخ دقیق و بومی زندگی می کنند. احساسات خود را مهار می کنند در عقاید خود خشک و متهجر هستند

۲- برون گرای احساسی یا عاطفی: این افراد تفکر را سرکوب کرده شدیدأ عاطفی هستند سخت به ارزشها و سنت ها می چسبند و نسبت به عقاید دیگران حساس هستند

۳- برون گرای حسی: این افراد به دنبال لذت در کارها می باشند و طرفدار لذت هستند و تمرکز و تجربه های نو دارند قدرت سازگاری این افراد با دیگران بالاست

۴- برون گرای شهودی: این افراد در کارهای سیاسی و تجاری عالی هستند استعداد قوی در فرصت شناسی دارند و خلاق هستند

درون گرا ها به ۴ دسته تقسیم می شوند (تیپ های شخصیتی یونگ به ۴ دسته عمده تقسیم می شود)

۱- درون گرای متفکر: این افراد با دیگران اصطلاحأ راه نمی آیند و خودسر هستند و نسبت به دیگران حسود و بی ملاحظه هستند به جای احساسات بر تفکر تاکید دارند عمده ترین ویژگی قضاوت نمی کنند

۲- درون گرای احساسی یا عاطفی: در این افراد اظهار علنی عواطف سرکوب می شود از سوی دیگران انسانهای مرموز و غیر قابل دسترسی هستند تمایل به سکوت و ملایمت دارند و نسبت به افکار دیگران بی ملاحظه هستند

۳- درون گرای حسی: این افراد را اصطلاحأ بریده از جهان عینی می گویند و بیشتر فعالیتها برای انها جنبه سرگرمی دارد شدیدأ حساس هستند و روی حسیات متمرکز می شوند

۴- درون گرای شهودی: این افراد خیال پرداز و رویا پرور هستند و از سوی دیگران افراد غریبی هستند

نظریه آدلر:

آدلر بر خلاف یونگ که صورتهای ازلی را رهبر انسان می دانست بر جنبه اجتماعی بودن انسان تاکید می کند. او منیع اصلی انرژی و انگیزه های بشری را میل به قدرت دانست و با رد مرز بین خودآگاه و ناخودآگاه نظریه مکانیسم واپس زنی فروید را رد کرد. آدلر امیال پرخاش گرانه را جانشین امیال جنسی فروید می دانست

ویژگیهای اصلی نظریه آدلر:

۱- اصل حقارت ۲- اصل برتری جویی ۳- اسلوب زندگی ۴- ترتیب تولد ۵- خودآگاهی ۶- علاقه اجتماعی ۷- غایت و هدف زندگی ۸- خود خلاق

۱- اصل حقارت:

طبق نظر آدلر هر کس در هنگام تولد دارای ضعف بالقوه در یک یا چند عضو بدن خود است که بعدها در جریان زندگی او آن ضعف آشکار می شود. شخص ضعف یا نقص را بهانه قرار داده و آن را توجیهی برای شکست خود می داند. غالب افراد در زندگی کوشش می کنند تا نقص خود را بپوشانند بنابراین ضعف در همه افراد عقده حقارت ایجاد می کند. کوشش های بعدی او در زندگی صرف پوشاندن این عقده می شود پس احساس حقارت اگر به عقده حقارت تبدیل نشود سبب پیشرفت می شود

۲- اصل برتری جویی:

آدلر در ابتدا انسان را موجودی پرخاش جو معرفی می کند بعد از چندی قدرت طلبی را جایگزین پرخاش گری می کند و آن را اصیل ترین انگیزه می داند. برتری جویی از اصل حقارت سزچشمه می گیرد و جدایی ناپذیر است منظور آدلر از برتری جویی تسلط بر دیگران نیست بلکه آن را عاملی برای وحدت شخصیت می داند. برتری جویی عین زندگی است و این انگیزه است که انسان را پیش می برد و جنبه اجتماعی او را تقویت می کند

۳- اسلوب زندگی:

طبق نظر آدلر در شکل گیری شخصیت هر انسانی ۳ عامل نقش دارد ۱- عامل بدنی ۲- عامل روانی – 3- عامل اجتماعی

تعامل این ۳ عامل شیوه زیستی منحصر به فردی را برای هر انسانی ایجاد می کند که از بین این ۳ عامل عامل اجتماعی در تعیین شخصیت نقش مهمی دارد

آدلر ۴ نوع اسلوب زندگی را فرض می گیرد که افراد در مقابله با مسائل زندگی بکار می برند.

سنخ اول یا سنخ سلطه جو یا تحکیم آمیز: سنخی است که دارای آگاهی و علایق اجتماعی ضعیفی است بی ملاحظه نسبت به دیگران است. مستقیما و رو در رو به دیگران می تازد. افراد سادیست شکل می گیرد. افراد بزه کار و ستم گر کینه جو و کلیه معتادان و بزه کاران

سنخ دوم سنخ گیرنده : رایج ترین سنخ از نظر آدلر است ویژگی افراد این سنخ یا سنخ گیرنده خلاقیت کم و به دیگران وابسته هستند

سنخ سوم: اجتناب گر و از روبرو شدن با مشکلات حراس دارد و هیچ علاقه ای به دست و پنجه نرم کردن با مشکلات ندارد و ترس از شکست وجود دارد. با جهان واقعیت یا جهان بیرونی نا آشنا می باشد و با شکست زندگی می کند

سنخ چهارم یا سنخ مفید: همکاری با دیگران را دوست دارد. علایق اجتماعی در آنها قوی است و شکست را راحت می پذیرند

۴- ترتیب تولد:

به عقیده آدلر ترتیب تولد یک عامل موثر اجتماعی در دوران کودکی است که اسلوب زندگی شخصی از آن شکل می گیرد

فرزند اول: فرزندان اول معمولا فرزندان بدبینی هستند فرزندان اول محور توجه و محبت بودند با تولد فرزندان بعدی دچار شک از دست دادن محبت می شوند. آنها گذشته گرا هستند و نوعی بدبینی در آنها موج می زند و علاقه مند به نظم هستند. اقتدار طلب می باشند و حسادتی که با تولد فرزندی بعدی در آنها به وجود می آید

فرزند دوم: یک راهنما یا الگو دارند حال اگر این الگو فرزند اول باشد این فرزند مستعد رقابت جویی و جاه طلبی می باشد

فرزند آخر: معمولا موفق ترین فرد در خانواده می باشد. ممکن است افراد موفقی باشند. وقتی به محیط اجتماعی وارد می شوند ممکن است ناگهان دچار شک بی توجهی دیگران شوند

۵- خودآگاهی:

آدلر با بحث ضمیر ناخودآگاه مخالف است و همه اهمیت خود را به خودآگاه می دهد و عقیده دارد که انسان از اعمال خود آگاهی دارد. پس او معتقد است که انسان می داند چه می کند؟ چرا می کند؟ و هدفش چیست:؟ پس انسان دارای اختیار است و محکوم به جبر نیست

۶- علاقه اجتماعی:

آدلر در اواخر عمر خود اصل تازه ای به نظریه خود افزود که به علاقه اجتماعی معروف است آدلر معتقد است انسان اجتماعی به دنیا می آید و به اجتماعی بودن خود نیز علاقه مند است . کودک با عالم خارج به واسته مادر و پدر و بعد از طریق مدرسه و غیره ارتباط برقرار می کند این تماسها باعث پرورش حس اجتماعی می شود و احساس برتری جویی او که در آغاز فردی بود اجتماعی می شود

۷- غایت و هدف زندگی:

آدلر مانند پونگ نظریه خود را بر مبنای علت غایی بنا کرده است یعنی بر خلاف فروید شکل دهی رفتارها را ناشی از هدفهای انسان می داند. او مثل فروید از اهمیت گذشته آدمی و تاثیری که گذشته شخص بر خود او دارد غافل نیست. او معتقد است گذشته مرزهای بازی انسان را مشخص اما آینده چگونگی عمل را معین می کند

۸- خود خلاق:

شخصیت آدمی فقط از طریق استعدادهای غریزی و تاثیرات محیط خارجی و تعامل این دو شکل نگرفته بلکه خلاقیت در این میان نقش عمده دارد. انسان برای رسیدن به میل برتری جویی و ارضای آن عوامل زیستی و اجتماعی را در تجارب تازه و فعالیتهای ابتکاری وارد می کند عوامل زیستی و این گونه ابتکارات مظاهری از خود خلاق هستند.

نظریه اریک فروم:

آزادی در برابر امنیت:

هر زمانی که انسانها آزادی بیشتری بدست آوردند احساس تنهایی و بی اهمیتی بیشتر شده و هر زمان که فضا به لحاظ آزادی محدودتر شده احساس تعلق و امنیت بیشتر شکل گرفته است

فروم به ۳ مکانیزم روانی یا گریز را پیش بینی کرده که عبارتند از ۱- اقتدار طلبی ۲- ویران سازی ۳- هم نوایی بی اراده

۱- مکانیزم اقتدار طلبی:

اقتدار طلبی خود را به صورت خود آزاری (مازوخیست) یا دیگر آزاری (سادیست) نشان می دهد. افراد خود آزار به حقارت خود باور دارند.افراد خود آزار به ناشایستگی خود باور دارند به همین دلیل نیاز قوی به وابسته بودن به یک شخص یا یک سازمان را حفظ می کنند پس مشتاقانه به نیروهای اجتماعی کنترل گر تسلیم می شود و این افراد با تسلیم شدن امنیت خاطر کسب می کند و احساس تنهایی او تخفیف می یابد. دیگر آزاری (سادیست) این رفتارها نقطه مقابل خود آزاری است به گفته فروم در انسانهای است که احساس حقارت و ناشایستگی می کنند دیده می شود این رفتارها به ۳ گونه ظاهر می شود:

۱- شخص دیگران را به خود شدیدأ وابسته می کند به طوری که بر آنها به تسلط کامل می رسد

۲- دیگر آزاری از تحکم و دیکته کردن به دیگران فراتر می رود و نگاه ابزاری به دیگران و استثمار آنها رخ می دهد

۳- شدیدترین شکل دیگر آزاری است میل به تماشای رنج دیگران و عامل آن رنج بردن است. این رنج کشیدن دیگران هم درد جسمی و هم درد عاطفی را در بر دارد

۲- مکانیزم ویران سازی:

به گفته فروم من می توانم از احساس ناتوان بودن خود در برابر جهان اطراف خود با نابود کردن آن بگریزم. او شواهدی از ویرانگری را به شکل مبدل شده در بیرون می بیند مثل عشق و وظیفه

۳- مکانیزم هم نوایی بی اراده:

شخص تنهایی خود را با از بین بردن هرگونه تفاوتی بین خود و دیگران کاهش می دهد. او با شبیه به دیگران شدن و تسلیم بی قید و شرط به قواعد رفتاری گروه به این هدف می رسد یعنی هویت انسانی او مخدوش می شود و یک خود کاذب به جای خود اصیل قرا می گیرد

رشد شخصیت در دوران کودکی از نظر فروم:

کودک ضمن رشد بدنی به تدریج استقلال و آزادی بیشتری بدست می آورد در عین حال هر چه کودکی به پیوندهای اولیه با مادر و پدر خود کمتر متکی باشد از احساس امنیت او کاسته می شود یک نوزاد از آزادی چیزی نمی داند اما از وابستگی به مادر و پدر احساس امنیت می کند. به نظر او هر چقدر کودک رشد یافته تر می شود مقدار جدایی و احساس تنهایی او زیادتر می گردد و کودک می کوشد تا احساس امنیت خود را از طریق برقراری پیوندهایی جبران کند برای این منظور کودک می کوشد تا از آزادی های فزاینده خود با مکانیزم های یاد شده بگریزد. نوع رابطه والدین و فرزندان تعیین می کند که کودک کدام مکانیزم را برگزیند. به نظرفروم ۳ نوع رابطه متقابل بین فرزند و والدین شکل می گیرد :

۱- رابطه هم زیستی: در رابطه هم زیستی فرد هیچگاه مستقل نمی شود بلکه با یکی شدن با دیگری از تنهایی می گریزد. کودک برای احساس امنیت شدیدأ به والدین خود نیازمند است و شکل روابط با والدین بسیار صمیمی می باشد

۲- رابطه ویران سازی: والدینی که می کوشند با فرزند خود ویرانگرانه رفتار کنند و او را مادون (زیردست) خود قرار دهند یا او را نادیده ببینند و باعث می شود کودک از آنها فاصله بگیرد

۳- عشق: مطلوب ترین رابطه بین والدین و فرزند است این کودک قادر است خود و دیگران را دوست داشته باشد و در خانواده قابل احترام است.

نظریه فروید:

فروید به عنوان بنیانگذار نظریه روانکاوی شناخته شده است وی به کار پزشکی اشتغال داشت در بعضی از بیماران خود متوجه ناراحتی هایی شده بود که منشع جسمی نداشت. او اصطلاحی را ابداع کرد و نام این ناراحتی ها را با ان بیان کرد (مغز دوم) بعدها در نظریه فروید مغز دوم به عنوان ناخودآگاه یا ضمیر ناهوشیار معروف شد. به اعتقاد فروید سطوح فعالیت روانی شامل ۳ بخش است

۱- بخش خود آگاه یا ضمیر آگاه: که با واقعیت تطبیق دارد و تمام خاطراتی که ما به یاد می آوریم تمامی حس هایی که می شناسیم و آنچه که به صورت ارادی انجام می دهیم در این بخش قرار دارد

۲- سطح نیمه اگاه: آن چه که در آن است امکان دارد با واقعیت تطبیق نکند

۳- سطح ناخودآگاه: عمیق ترین بخش شعور انسان است این بخش را به هیچ عنوان انسان به یاد نمی آورد (امیال یا تفکرات) بنابراین نسبت به آن آگاهی نداریم

ساختار شخصیتی از نظر فروید شامل ۳ بخش است

۱- نهاد

۲- من یا خود

۳- فراخود (من برتر)

۱- نهاد: نهاد مرکب از غرایز و تمایلات انسانی و خواسته های شخص است نهاد هر انسان بر ارضای بدون قید وشرط غریزه ها اسرار دارد به عبارت دیگر نهاد تابع اصل لذت است و اصل لذت تابع اصل حیات است. نهاد ما را به رفع نیازهای گرسنگی و تشنگی، گریز از خطر و غیره می پردازد

۲- من یا خود: نهاد از آنجا که تابع هیچ قید و بندی نیست و ارضای صرف تمایلات را می طلبد از سوی دیگر جامعه و محیط (تمدن) نمی تواند پایبند نبودن به هیچ اصلی را بپذیرد. بنابراین وجه دیگری از شخصیت فرد وارد عمل می شود که تابع اصل واقعیت است یعنی ارضای غرایز را در چهارچوب مقررات و ضوابط قابل قبول اجتماعی تحقق می بخشد مثلا ارضای میل جنسی از سوی نهاد یک ضرورت حتمی است اما وجه فرد که طرفدار اصل واقعیت است ارضای این میل را در چهارچوب تشکیل نهاد خانواده که از نظر اجتماعی مقبول است یا هر نهاد که برطرف کننده این میل که به لحاظ اجتماعی مقبول باشد مجاز می داند. مثلا میل به پرخاش که یک خواست قوی از سوی یک نهاد است در قالب یک فعالیت های بدنی و بازی ها و ورزش ها ارضا می شود

۳- من برتر: من برتر نقطه کنترل نهاد است اما واقعیت ها را محدود می کند هر اندازه نهاد کوشش به ارضای غرایز می کند فراخود سعی در محدود کردن لذتها دارد اصطلاحا به آن وجدان اخلاقی می گویند که عبارت است از ایده آل های انسانی، اخلاقی و سانسور شخصیت. توجه فراخود به اصل کمال است نه اصل لذت. بنابراین با نهاد و با من در مبارزه است. از سوی دیگر کار فراخود برآورده نکردن خواسته نهاد بویژه خواسته های جنسی و پرخاش جویانه است و از سوی دیگر قانع کردن من یا خود برای جایگزین کردن هدفهای اخلاقی به جای هدفهای واقعی است و به یک معنی نهاد و فراخود کشمکش می کند من میانجیگری می کند

رشد شخصیت مکانیزم های دفاعی:

در نظریه فروید خود برای حفظ و بنای شخصیت به ابزارها و وسایلی مجهز است که به آنها مکانیزم های دفاعی می گویند. این مکانیزم ها شیوه های غیر ارادی (به جز واپس زنی) برای کاهش اضطراب هستند که در واقع نوعی خود فریبی و توجیح هستند که به مسخ واقعیت می پردازند به همین دلیل این روش ها غیر معقول و نا مناسب اند. مهمترین مکانیزم ها :

۱- واپس زنی: بیماران برای مخفی کردن حالت های درون خود از روش هایی مثل سکوت کردن و تفره رفتن و عوض کردن بحث که در واقع راهی برای پنهان کردن اضطراب و ترس است

۲- جابجایی: این مکانیزم شامل انتقال احساس روانی و حالت عاطفی از یک شخص یا یک شی به شخص یا شی دیگر است مثلا کودکی که از پدر خود عصبانی می شود و حالت نفرت دارد ممکن است این نفرت را به هر منبع یا صاحب قدرتی منتقل کند از رئیس. کارفرما. مدیر مدرسه و معلم و هر فرد بالادستی احساس تنفر دارد.

۳- برون فکنی (فرافکنی): این مکانیزم شامل نسبت دادن آرزوها و تمایلات و انگیزها و خصلت هایی است که از سوی فرد ناپسند تلقی می شود به دیگران است

۴- درون فکنی: حالتی است که شخص خوبی های دیگران را و موفقیت های دیگران را و هر امر مطلوب از نظر اجتماع و خود را به خود نسبت می دهد.

۵- همانند سازی: در این مکانیزم شخص ناآگاهانه خود را در قالب فرد دیگری قرار می دهد یعنی با او یکی می شود در نتیجه از رفتارهای او الگوبرداری می کند.

۶- بازگشت: این مکانیزم هنگامی بکار می افتد که شخص دچار شکست در موقعیت فعلی می شود در نتیجه از واقعیت تلخ فعلی عقب نشینی می کند و به موقعیتی بر میگردد که در آن راحت تر است کودکان بزرگتر با تولد نوزاد بعدی موقعیت خود را متزلزل می بیند و احساس شکست می کند و به دوره کودکی خود بازگشت می کند حرکت های خردسالان را انجام می دهد مثل خزیدن و پستانک خوردن

۷- تثبیت: حالتی است که شخص در یک مرحله پائین تر رشد باقی می ماند و رشد نمی کند. فردی که از لحاظ سنی مرحله دهانی را طی کرده اما همچنان از راه دهان لذت می برد اصطلاحا می گویند در مر حله دهانی تثبیت شده است. ممکن است در بزرگسالی سیگاری شوند

۸- انکار: این مکانیزم در خدمت نپذیرفتن واقعیت های تلخ است.

۹- دلیل تراشی: وقتی انسان کار نادرستی را انجام می دهد دلیل تراشی می کند تا خود را موجه کند

۱۰- تبدیل یا حیستیریک: یک ناراحتی روانی تبدیل به دشواری جسمانی می شود.

۱۱- والایش: وقتی شخصی خواسته هایی دارد که از سوی اجتماع یا خانواده ناپسند است ممکن است آنها را به شکلی در آورد که نه تنها از سوی جامعه پذیرفته شود بلکه پاداش هم به او داده شود به نظر فروید غالب هنرمندان شاهکارهای هنری خود را با والایش عقده ها و امیال سرکوب شده خود خلق کرده اند.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.