مقاله تحلیل داستان »سه شنبهی خیس« بیژن نجدی براساس نظریهی معاصر استعاره


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله تحلیل داستان »سه شنبهی خیس« بیژن نجدی براساس نظریهی معاصر استعاره دارای ۱۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تحلیل داستان »سه شنبهی خیس« بیژن نجدی براساس نظریهی معاصر استعاره  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تحلیل داستان »سه شنبهی خیس« بیژن نجدی براساس نظریهی معاصر استعاره،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله تحلیل داستان »سه شنبهی خیس« بیژن نجدی براساس نظریهی معاصر استعاره :

بیژن نجدی یکی از نویسندگان دوران معاصر است که آثار ارزشمندی از خود بـه یادگـار گذاشـته اسـت. داسـتان سـه شنبهی خیس از مجموعه داستانهای یوزپلنگانی که با من دویدهاند، انتخاب شـده اسـت. اگرچـه گـرایشهـایی فرمـی و ساختی در آثار نویسنده به چشم میخورد، اما هدف نگارنده در این مقاله سخن گفـتن از اسـتعاره بـه مفهـوم کلاسـیک آن نیست؛ چرا که در نظریه کلاسیک استعاره را صرفاً موضوعی ادبی و زبانی میدانستند. این مقاله بر آن اسـت کـه بـه نظریـه معاصر استعاره و نمود آن در این داستان بپردازد. این نظریه که نخستین بار توسط جورج لیکـاف و مـارک جانسـون مطـرح گردیده است، ادعا میکند که نظام ادراکی که انسان اساساً سرشـتی اسـتعاری دارد و اسـتعاره بـه شـکل ناخودآگـاه و غیـر اختیاری، در زندگی روزمرهی انسان فراوان به کار میرود. این استعارههای مفهومی خود به سه دستهی اصلی اسـتعارههـای جهتی، استعارههای هستیشناختی و استعارههای ساختاری تقسیم میشوند.

واژگان کلیدی: استعاره ، استعارهی ساختار رویداد، نجدی، سه شنبه خیس

مقدمه
مطالعات زبان شناسان شناختی در مورد استعاره، چشم انداز جدیدی را در مقابل دیدگان قرار میدهد. ایـن مطالعـات ،کـانون استعاره را در مفهوم جستجو میکند نه در زبان. یکی از زبان شناسانی که از محوریت استعاره در زبان سخن گفته است، رومن یاکوبسن است. استعاره از نظر او وجود یک شباهت یا همگونی »انتقالپذیر« میان یک موجود (مثلاً حرکت اتومبیـل مـن) و موجودی دیگر را که می تواند جانشین آن شود (حرکت اسب)، پیشنهاد میکنـد (هـاوکس، .(۱۱۴ :۱۳۸۰ از نظـر یاکوبسـن نوعی مطابقت و مقایسه بین زبان و تخیل صورت می گیرد. وی ساختار زبـان را بـه اسـتعاره و مجـاز تقسـیم مـی کنـد؛کل ساختار زبان با استعاره ساخته می شود.ما در نشانه شناسی زبان به چیزی جـز بـازی اسـتعاری بـر نمـی خوریم.بسـیاری از نظریه پردازان جهان معاصر چون یاکوبسـن،ژاک لاکان،لیکـاف و دیگـران زبـان را دارای سرشـتی نمـادین و اسـتعاری مـی دانند(تسلیمی،.(۱۹۱ :۱۳۹۰

دستاوردهای نظریه معاصر استعاره در نقطه مقابل نظریه کلاسیک در مورد استعاره قرار دارد که ماهیت و اساس اسـتعاره را در زبان جستجو میکند، همهی مفاهیم را حقیقی فرض میکند و استعاره را مربوط به بخش غیرحقیقی زبـان مـیدانـد و اسـتعاره را یک تفکر عقلانی و خودآگاه قلمداد میکند، نه شیوهای که بـا طبیعـت ذهـن و بـدنهـای مـا شـکل گرفتـه اسـت. (Lakoff & Johnson, 1980: 244)

.۱استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، fateme.casi@gmail.com

۱

لیکاف و جانسون با به چالش کشیدن نظریه کلاسیک تعریف دوبارهای از استعاره ارائه دادند. آنان با مطرح کردن نظریه استعاره مفهومی، کانون استعاره را نه در کلمات کـه در مفـاهیم جسـتجو کردند(نک.بارسـلونا،.(۵۰ :۱۳۹۰ همچنـین بنیـاد استعاره را نه براساس شباهت، که بر پایه ارتباط قلمروهای متقاطع همزمـان در تجربـهی انسـان و درک شـباهتهـای ایـن حوزهها دانستند. آنان همچنین معتقدند که بخش عمدهی نظام مفهـومی مـا اسـتعاری اسـت کـه شـامل مفـاهیم عمیـق و پایداری چون زمان، رخدادها، علل، اخلاق، ذهن و ; می شوند. این مفـاهیم بـه وسـیلهی اسـتعارههـای چندگانـهای درک و فهمیده میشود که دارای مفهومی مستدلاند و سرانجام این که نظام مفهومی استعارههـا، اختیـاری و دلبخـواهی نیسـتند.

(Ibid: 245)

لیکاف و جانسون مدعی شدند که مفاهیم حاکم بر اندیشهی ما فقط شامل موضـوعات فکـری نمـیشـود، بلکـه اعمـال روزمرهی ما و حتی پیش پا افتادهترین جزئیات آن را در بر میگیـرد. سـاختار ادراکـات، نحـوهی مـراودهی مـا در جهـان، و چگونگی تعامل ما با سایر افراد را همین مفاهیم ذهنی تشکیل میدهد. بنابراین، نظام مفهومی مـا نقـش اساسـی در تعریـف واقعیات روزمرهمان ایفا میکند و اگر درستی این ادعا را قبول کنیم، باید بپذیریم که نحوهی اندیشیدن، تجربـههـا و اعمـال روزانه مان موضوعاتی مرتبط با استعارهاند. این دو محقق یادآور شدند نظام مفهومی ما چیزی نیست که در حالت عادی بدان واقف باشیم بدین معنی که ما در بسیاری از امور جزئی روزانه، کما بیش بـه گونـهای ناخودآگـاه در امتـداد خطـوط خاصـی میاندیشیم و عمل میکنیم (Ibid:5)

الگوی شناختی استعاره را وسیلهای میداند که از طریق آن حتی تجارب انتزاعیتر و نامحسوستـر و بـر حسـب مـوارد آشنا و ملموس مفهومسازی می شود. بدین ترتیـب؛ انگیـزهی اسـتعاری جسـت و جـوی فهـم اسـت. اسـتعاره نـه بـا نقـض محدودیتهای گزینشی، بلکه با مفهومسازی یک قلمروی شناختی بر حسب مؤلفه هایی که بیشتر به یک دامنـهی شـناختی دیگر مرتبط است، توصیف میشود. همانطور که لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) شواهد فراوان میآورند، بیشتر فهم ما از تجربهی روزانه بر پایهی استعاره ساخته میشود; هنگامی که وارد یک مشاجره میشویم، موقعیتهایی را ایجاد مـیکنـیم تـا حملـه کنیم، دفاع کنیم و عقب نشینی نماییم و کار را با پیروزی یا شکست به پایان بریم. شکلگیری این عبارات استعاری با توجه به آنچه لیکاف و جانسون آن را »استعارهی مفهومی« مینامند، یعنی مشاجره جنگ است، ممکن میشود (تیلـر، ۵۲ :۱۳۹۰ و (۵۰

به بیان فنیتر، استعاره را میتوان نگاشت (به مفهوم ریاضی کلمه) از یک قلمروی مبدأ به یک قلمرو مقصد. این نگاشت به شدت ساختمند است (لیکاف، .(۱۴۳ :۱۳۹۰ لیکاف و جانسون اساس ایـن رابطـه را کـه بـه شـکل تناظرهـایی میـان دو مجموعه صورت میگیرد، »نگاشت« مینامند. آنها مجموعهای را که دارای مفهومی عینیتر و متعارفتر است، قلمرو مبدأ یـا منبع و مجموعهی دیگر را که دارای مفاهیم انتزاعی و ذهنیتر است، قلمرو مقصد یـا هـدف مـیخواننـد. (هاشـمی، :۱۳۸۹ (۱۲۵
بیژن نجدی در مجموعه ی یوزپلنگانی که با من دویده اند،به مدل های سینمایی،سیلان ذهن و رئالیسم جـادویی و زبان غریبه گردان خاص خود رو کرده است;وی هیچ گاه عمق تلخ هستی را بر ملا نمی کند.او با بازی های عملا نشان مـی دهد که هیچ واقعیتی جز زبان وجود ندارد. اگر چه خود این اسـتباط برآمـدی تلـخ دارد،امانجـدی بـا ایـن اسـتنباط درگیـر نیست.نجدی باترکیبی که از ساز و کارهای جدید،شالوده شکن زبان-اما نه افراطی- ایجاد می کند،به زبان خاص خود دسـت می یابد.او خود را به زحمت نمی اندازد.عادت زبانی اش شده است(تسلیمی،۲۴۸ :۱۳۸۸و .(۲۵۲

۲

سه شنبه ی خیس داستان دختری است تنها به نام ملیحه که مادرش را از دست داده است و اکنون با شنیدن خبـر آزادی زندانیان راهی زندان اوین میشود تا شاهد آزادی پدرش – سیاوش- باشد. حـال آنکـه نمـیدانـد هفـت سـال پـیش او را تیربـاران کردهاند!
ظرفیت های داستان و همین طور زبان خاص نجدی، نگارنده را به بررسی انواع استعاره های مفهـومی ترغیـب و تشـویق کـرد که شرح کامل آن بدین گونه است:

انواع استعارههای مفهومی -۱ استعارههای جهتی: استعارههای وضعی یا جهتی استعارههایی هستند که عمدتاً مفاهیم را براسـاس جهـتگیـری

فضایی، مانند بالا، پایین، عقب، جلو، دور، نزدیک و ;، سازماندهی و مفهومی میکنند. کارکرد استعاری این جهتگیریهـای فضایی از این واقعیت نشأت میگیرد که بدان انسان مکانمند و فضایی است و شکل عملکرد جسم وی بـا کارکردهـایش در محـیط بیرون یکسان است .(Lak off & Johnson, 1980: 14) استعارههای جهتی دو نوع از مفاهیم را سازماندهی مـیکننـد؛ دستهی اول مفاهیم ساده ی فضایی (مانند بـالا، پـایین و 😉 یـا مفـاهیمی کـه مـا آنهـا را بـه طـور مسـتقیم و در پیونـد بـا کارکردهای بدنی هر روزهمان درک میکنیم. دستهی دوم، مفاهیمی که به طور آشکار، مربوط به فیزیـک بـدن مـا نیسـتند، بلکه در تجربهی روزمرهی ما که دارای جایگاه عظیمی در زمینهی پیش فرضهای فرهنگی ماست; ریشه دارند. این مفاهیم مربوط به قلمرو قضاوتهای ذهنی، احساسات و عواطف، عدالت و اموری مانند اینها میشوند. به عبارت دیگر، بعضی مفـاهیم کانونی در الفاظی که مربوط به جهات بالا – پایین، درون – بیرون، عقب- جلو و ; میشود، روشـنتـر تعریـف شـده انـد؛ در حالی که تجربههای عاطفی مفهومی شده، بر پایهی تجربه ی فضایی و ادراکی ما، وضوح کمتری دارند و استعارههـای جهتـی به ما این امکان را میدهد تا عواطفمان را در اصطلاحاتی که روشنتر تعریف شده، و یـا مربـوط بـه مفـاهیم دیگـری اسـت (مانند سلامت، زندگی، تسلط و 😉 مفهومی کنیم. از این منظر میتوانیم از استعارههای پدیـدار شـونده یـا مفـاهیم پدیـدار شونده سخن بگوییم .(Ibid: 58)

استعارههای جهتی در داستان سه شنبهی خیس ارتباط تنگاتنگی با روحیـه ملیحـه – شخصـیت داسـتان- دارد. نویسـنده از فضاها و جهتها به عنوان وسیلهای برای نشان دادن تنهایی، ترس شخصیت داستان استفاده میکند.
ملیحه زیر چتر آبی و در چادری که روی سرتاسر لاغریش ریخته بود، از کوچهای میگذشت که همان پیچ و خم خوابها و کابوسهای او را داشت (نجدی، .(۶۹ :۱۳۸۰

حضور چتر در این داستان نقش چشمگیری دارد. به غیر از نقش و کارکرد روزمرهی آن در زندگی که معمولاً به عنـوان سرپناهی در مقابل باران مورد استفاده قرار میگیرد، به تجربهی عاطفی مفهـومی شـده، بـر پایـه تجربـه فضـایی و ادراکـی (هاشمی، (۱۲۸ :۱۳۸۹ چتر نیز باید اشاره شود. این سرپناه بیجان که توسـط دسـت بشـر سـاخته شـده اسـت، جـایگزین سرپناهی میشود که اکنون در زندگی ملیحه حضور ندارد اما تمنای حضور پدر (سرپناه) در تمام وجودش شـعله مـیکشـد؛ سرپناهی که همچون چتری میتوانست او را حمایت کند و او را از درد تنهایی برهانـد. گـاه بـه صـورت ناخودآگـاه نقـش و کارکرد چتر در نگاه ملیحه جایگزین نقش و کارکرد پـدری مـیشـود کـه او آرزو دارد، از همـین رو، ملیحـه چتـر را چـون موجودی زنده در آغوش میگیرد و با او سخن میگوید.

– نمیدونم، فقط با همین چشمهام دیدم که مردم بچههاشونو، شوهراشونو بغل کردن و رفتهن ; بعـد مـن دستهامو باز کردم، دنبال یه کسی بودم، یه چیزی; دیدم یه چیزی توی دستمه، انو بغلش کردم، یه رویا رو کـه آبی بود، اون خیلی آبی بود، با خودم بردمش خونه، با هم حرف زدیم;

۳

– پس تو حالا یه چتر داری که هم واقعیت توست، هم رویاس ;(همان:.(۷۶

این جایگزینی ناخودآگاه استعاری حتی رنگی آبی دارد درست همانند چتر که همه جا در داستان آبی است اما این بـار این رنگ آبی با خود آرامش حضور پدر و رهایی از اضطراب تنهایی را به همـراه دارد. در ایـن بـاره در مبحـث اسـتعارههـای ساختاری سخن خواهیم گفت.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.