سیره زندگی امام حسین (ع)


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 سیره زندگی امام حسین (ع) دارای ۸۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد سیره زندگی امام حسین (ع)  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

ای خدای حسین۰آستان حسین تو بر پا برهنگان وگمنامانو از قلم افتادگان ومهر باطل گشاده تر است۰
ای خدای شام غریبان ۰غریبی و بی کسی تق دیر اهل وعیال توست۰ما را تب وتاب غربت و تاب و توان قرابت عنایت فرما۰ای خدای زهیر۰وقتی شمشیر ولایت دراطراف خیمه یدلمان وزیدن میکرد روح پرهیز و ستیز را از ما بستان وروح تسلیم ورضا عنایتمان کن۰
ای خدای حر ۰هر روز عا شوراستو هر زمین کربلاو انسان هر لحظه در معرض آز مایش وفتنه وبلا رو سفیدمان کن۰
 
سر مقاله
۰۰۰۰ حسین را گنج بان  وحی خویش قرار داده و او را با شهادت
کرامت بخشیدم وپایانی بس باسعادت برای وی مقرر داشتم ۰
اوست برترین شهیدان و درجه اش از همه بالا تر ۰کمه تامه ی خود را همراه او قرار دادم و حجت رسای خویش را نزدش نهادم و
بوسیله ی خاندان او پاداش وکیفر میدهم۰
 
آوای نینوا
صدای کیست کزین دشت بیکرانه بیامد 
                                     به سان شعله آتش به صد زمزمه بیامد
صدا صدای طنین خوسش رض
                                    صدا صدای حسین است جاودانه بیامد
ز نینوای شهیدان کاروان حسینی
                                   وزیده رایحه عشق و خانه خانه بیامد
چه جو ششی است در این رود پر خروش ای خدایا
                               که از ورای قرون گرم وپر فسانه بیامد
گل سرخ
دیده افتاره مرا تا به عذرا گل سرخ
                                 خار خاری به دلم مانده ز خار گل سرخ
ای دریغا که در این باغ ز بیداد خزان
                                دو سه روزی نبود بیش بهار گل سرخ
 
چون من و لاله در این باغ به خونین جگری
                                      هست هر سو خته جانی ز تبار گل سرخ
داغداران همه غمخوار غم یکدیگرند
                                    لاله را داغ به دل بین به کنار گل سرخ
گل بی خار ندانستم به جهان دانستم
                                   من ز خاری که شده سبزجوار گل سرخ
بس بهاران سپری گرددو پائیز رسد
                                  نشود باغ خزان ناله زار گل سرخ
غنچه خونین دهن افتادچو بر خاک برفت
                                 ای دریغاز کف آرام و قرار گل سرخ
کربلا خاک دیاری استکه افتاده بر آن
                                از بد حادثه ای دوست گذار گل سرخ
گل حسین است و بودغنچه علی اصغراو
                                جان کند قیصر از این غصه نثار گل سرخ
 
بخش دوم : عشق و شهادت
شهادتگاه کربلا نمایشگاه شاهکاری وافتخار انسانی است۰اگر کسی بخواهد از بزرگواری های ،مردمی های،آگهی بهم رساند بهترین شناسنده برای وی شهادتگاه کربلا خواهد بود۰
نماز که معدمترین رابطه میان خالق و مخلوق استو پیوند آفریده ،به آفریدگار است۰نماز برترین عبادتهاستاگردردرگاه خداوندپذیرفته
شود همه عبادتهای دیگر پذیرفته خواهد شدواگر پذیرفته نگردد
عبادتهای دیگرقیمت واقعی ندارند۰رابطه میان خالق ومخلوق،بایستی
از سوی خاق تعئین شود،و بشر صلاحیت این کار را ندارد۰کوچک حق ندارد برای بزرگتر تعئین کند۰نماز شرفیابی حضور خداستوقت شرفیابی و آئین شرفیابی بایستی از سویخدای برسدو گرنه نه بشر وقت آن را می داندونه آئین آن رامیفهمد۰آئین شرفیابی حضورخدای ،ساخته خداوندی است نه ساخته بشری ۰نماز نشانه ی مسلمانی است۰مسلمان از دیگران به وسیله نماز شناخته میشود۰
وقت نماز وقت بار عام خداوند استکه بندگانشرف حضورمی یابند۰
ابو ثمامه صیداوی یکه تاز سوار انعرب به شمار می رفت ۰ سال ها در خدمت علی (ع) مشرفت بود ۰ودر رکاب حضرتش جان فشانی کرده بود ۰او از دامان علی و ال علی ع دست بر نداشت ۰ثابت قدم وپا بر جابود۰پس از مرگ معاویه،وبه حضور حسین (ع) نامه نوشت وحضرتش را به کوفه دعوت کرد ،تا پرچم عدل را بر افرازد،وخود در پیشگاه مقدسش جان بازد ۰
بر خلاف همشهریانش بوعده وفا کرد،وبه عهد خوبش پایبندبود،تا دم واپسین از حسین(ع) جدا نشدودست نکشید۰او مردی شناخته شده بود،ماموران انتظامی یزید خواستند دستگیرش سازندبه سراغش رفتندوبه جستجویش پرداختند ولی هر چه بیشتر جستند ،کمتر یافتند۰
ابو ثمامهاز کوفه خارج شد، وبا دوستی به نام نافع جملی، به سوی حسین(ع)شتافت۰در راه کربلا به حسین رسیدند،و با حسین بودند، تا در کوی شهادت آرمیدند۰
عمر بن سعدفرمانروای سپاه کوفه به کربلا که رسیدپیکی را به نام کثیرشعبی به سوی حسین فرستاد تا از حضرتش بپرسدچرا بدین جا آمدی؟!؟!
کثیر که یک تروریست بنام بود،گفت میروم و پیام تو را میرسانمواگر بخواهیاو را کشته و باز می گر دم۰عمر گفت:آنچه میگویم آن کن وپیام مرا برسان۰کثیربه سوی سپاه حسین روانه گردید۰
ابو ثمامه کثیر را میشناخت،چشمش که بدو افتادبه حسین عرض کرد:
خونخوارترین کس و بدترین مردم می آید۰سپس از جای پرید وراه بر وی ببست .از او پرسید:چه کار داری؟
پیامی دارم بایستی برسانم۰
نمی گذارم با شمشیر بروی،شمشیرت را بده و شرفیاب شو و پیامت را برسان۰
این با شخص من سازگار نیست۰
پس من قبضه شمشیرت را در دست میگیرم،تو با شمشیر شرفیاب شو وپیامت را برسان۰
این هم که نمیشود۰پیامت را بگو تا من برسانم۰
این هم امکان پذیر نیست۰
پس من نخواهم گذاشت تو به حسین(ع) نزدیک شوی۰
کثیر که وضع را چنین دید پیام را نرسانیده باز گشت۰۰
دلیری ابوثمامه بجائی رسیده بود که مردی همچون کثیر از وی در؟بود۰روز عاشورا ،که گردونه کشتار به گردش افتاد ،ویلان داد مردی میدادند ،وجانبازان ،جانفاشانی می کردند ،ابو ثمامه یکی از آنهابود ۰برای وی میدان رزم ،مجلس بزن بود ۰

خورشید به وسط آسمان رسیده بود که از میدان بازگشت وشرفیاب شده ۰عرض کرد:جان به قر بانت ،دشمن به ما نزدیک شده وچیزی از عمر ما باقی نمانده آرزو دارم که نماز ظهر را که وقتش  رسیده با حضرتت بخوانم وانگه کشته شوم ۰
حسین سربلند کرده فرمود:از نماز یاد کردی ،خدای ترااز نماز گزاران قرار دهد۰آنانی که همیشه در یاد خدا هستند،آری وقت نماز ظهر است پس گفت:ازاین مردم بخواهید که جنک را موقوف کنندومهلت دهند تامانماز بخوانیم۰پیام امام به لشکر یزید رسید۰
حصین که از سرداران سپاه یزید بود فریاد برآورد وگفت:نماز حسین قبول نمیشود!!!!
حبیب سردار بزرگ سپاه حسین(ع)بانگ برو زده گفت:نماز پسر پیغمبرقبول نمیشودونماز تو چون خری قبول میشود؟!
کار مسلمانان به جائی رسیده بود که به فرزند پیامبر اجازه ندهند که نماز اسلام را بخواند؟!
حسین(ع)فرمود:بایستی نماز در حال جنگ بخوانی زهیر وسعیدپیش روی حسین ایستادند وخودراسپرقراردادهتا حملات دشمن را دفع کندو آنچه تیر به سوی حسین می آیدنگذارد به هدف برسد۰تا حضرتش بتواند با باقی ماندهی یاران نماز بگذارد!
اینان چگونه مردمی بودند!چه روح بزرگی داشتند!این همه خونسردیاز شاهکار بشر است!
نماز خوانده شد پس از پایان نماز سعید به روی زمین افتادوبه شهادت رسید ۰ ۱۳ چوبه تیر بر پیکرشرسیده بودزخمهای شمشیر و نیزه هائی کهبه تنش رسیده بودسمره نشد۰
دراین هنگام ابو ثمامه عرض کرد:سرور من دوست میدارم به یاران برسم۰آنان از من پیش افتادند بر من ناگوار است ساعتی که بی یار و یاور گردی تنها بودن حضرتت را ببینم۰
امام فرمود:برو به همین زودی من هم به تو خواهم رسید۰ابو ثمامه به میدان شد جنگ نمایانی کرد پسر عمویش را که با وی دشمن بود بشکست:زخم فراوانی برداشتتوانی برایش باقی نمانده نیرویش پایان بود که یزیدیان شهیدش کردند۰دوست دیرینش وهمسفرش نافع بن هلل جملی نیز شهید گردید۰عاشقی وشهادت
زیبا پسندی،از غریزه های بشری است ۰انسان ها خوب را دوست می دارند زیبا اگر خوب شد دوست داشتنی میشود۰زیبائی هر چه بیشتر خوبی هر چه بالاتر رود دوستی افزونتر می گردد زیرا که دوستی پلا ها دارد ۰وقتی که دوستی به پله های بالا رسید عشق نامیده می شود ودلدادگی میگردد۰
هرزیبائی شایسته عشق نیست زیبا که خوب شدشایسته عشق
می شودعشق نیز پله ها  داردوقتی که به پله های بالا رسیدعاشق ار خود بی خود میگردد۰
دگر خود را نمیبیند هر چه میبینددلدار است و بس دلارام است وهیچ کس با دل عشق سر و کاری ندارد۰
چنانچه دل جوان منزلگه دوست میگرددودلدار دردرئن دلداده جای پیدا میکند۰عاشق آرزومند وصالو دلداده جویای کام وصال نیز پله ها دارد۰بالا ترین پله وصال وقتی است که دوگانگی از میانعشق ومعشوق بر داشته شود وجدائی میان آن دو نباشد ۰شهادت فنای عشاق است در عشق در پیشگاه معشوق معشوقی که شایسته عشق است ۰معشوقی که سرا پا زیبائی و خوبی است وجز او کسی شایستگی برای عشق ندارد۰شهادت از خون گسستن و به حق پیوستن است۰شهید خود خواهی را به یکسو می افکندو سراپا خدا خواه میشود،خود دوستی کنار میروردو خدا دوست میشود۰ شهادت فنا است،
شهادت بقاءاست،دیدار شهادت وصال است و کام خواهشهید پیری سالخورده باشد یا قاسم جوانی که شهادت برای او شیرینی است۰ از قاسم پرسیدندشهادت در کام تو چیست؟؟؟
از عسل شیرینتر۰قاسم هنگام شهادت پدر کودک بود۰
در دامان حسین بزرگ شدوحسین برای قاسم پدر بود، عمو بود ،معلم بود، رهبربود، همه چیز بود۰ قاسم روز شهادت شرفیاب شد و اجازه خواست تا به کوی شهادت برود۰عمو به سراپای قاسم نگاهی انداختو نور چشم عزیزش را در آغوش گرفتو هر دو به گریه افتادند۰ولی اجازه داده نشد ، قاسم اصرار کرد ولی باز هم نشد ،به پای عمو افتاد و بوسیدن کرد تا اجازه داده شد۰خبرنگار سپاه یزید چنین میگوید:
نو جوانی را دیدم که به میدان آمد در زیبائی همچون پاره ای از ماه بود، شمشیری در دست داشت و پیراهنی برتن،وبعلی بر پا۰ دلیرانه بر سپاه یزید وارد شد ، کوشید،خروشید،سر انجام یزیدیان گرداگردش را گرفتندوظالمی شمشیری برفرقش بکوفت که قاسم به روی زمین افتاد و عمو را ندا داد۰
حسین همچو باز خود را به قاسم رسانیدوقتی رسید که ظالم بر سینه قاسم نشسته بود تا سرش را جدا کند، حسین شمشیرش را کشیدودست ظالم را از تنش جدا کرد۰
گروهی از سر بازا ن برای رهائی وی سوی حسین(ع)حمله ور شدند۰حسین حمله رابا حمله پاسخ داد رزمی سخت در گرفت وقاتل قاسم زیر دست وپای ستوران تلف گردید هنگامی که جنگ آرام شد حسین رادیدم که بالای سرقاسم ایستاده مینگرد وقاسم پاهارا روی زمین می کشاند وجان می دهد۰حسین را شنیدم که می گفت:دور باشند از رحمت خدا کسانی که ترا کشتند جدت رسول خدا در خصمشان باد عزیزم چقدر سخت است بر عمویت که تواش بخوانی ولاونتواند پاسختدهد ۰ویا بتواند ولی برای تو سودی نداشته باشد ۰
روزی که دشمنانش بی شمار و دوستانش ناچیزند کشته قاسم را برداشت و در بغل گرفت و سینه قاسم را به سینه اش چسباندو به سوی خیمه شهیدانش بردو در کنار کشته پسرش علی خوابانید۰سپس با خدای خویش به راز و نیاز پرداختوچنین گفت:پروردگارا تو میدانی که این مردم مرا دعوت کردندکه یاری کنند اکنون با من چنین میکنند،مرا وا گذاشته یار دشمن میگردند۰
پس عمو زادگان خود را خطاب قرار داده چنین می گفت:صبر و پایداری پیشه سازیدوبدانید که پس از امروز رنج و عذاب نخواهید دید۰سپس به نیایش پرداخت و گفت :پروردگارا اگر در این جهان پیروزی را بهره ما نکردی این رنج و مشقت امروز ما را ذخیره ی فردای ما قرار بده و داد ما رااز این مردم بگیر۰شبی تاریک و بیابانی پهناور ،سر زمینی که دارای گو هر های گرانبها می با شد ومردمی در جستجوی در و گوهرند ولی در را از سنگ و گوهر را از ریگ نمیشناسند۰چون شب است و تاریک۰نور که نباشد تاریکی که فرا گیر شودمردم سنگ را از گوهر و راه را از بیراهه نمیشناسند۰کافی است که تابش روزنه ای ازنوربدین مردم بتابد تا پویندگان راه را از چاه و جویندگان گوهر را از سنگ بشناسند۰
بدترین تاریکی آن است که جویندگان نورش پندارندو ازط روشنائی آگاهی نداشته باشند،این وقت است که شوری را شیرینی شمرندو ناکامی را کام پندارند۰
راهنمائی این گونه مردم بسیار دشوار و بسی سخت خواهد بود ۰چگونه میتوان به کسی که بیراهه را راه پنداشته گفت:این راه نیست و بیراهه است؟!کمترین عکس العمل این گفته پوز خند خواهد بودتا برسد به عکس العمل های شدید تنها راه ارشاد اینگونه مردم تکان روحی است که از خواب بیدار شوند واز گیجی نجات یافته هشیار گردند ونور را از ظلمت تمیز دهند۰
شهادت شهید بشر را تکان میدهد ووی را ازغفلت میرهاندوازگمراهی نجات میبخشد تا به اختیار خودبه راه افتد ۰شهید چراغ راهنمای بشر است تاریکی هارا روشن وظلمات را نور می دهد۰
شهادت به حیات بشریت است وشهید خضری است که آب حیات را برای اجتماع بشری ارمغان می آوردوروح میبخشد۰
شهادت نوری است که دل های تاریک را روشن میسازد وخفتگان را بیدا میکند وهمچنین مردگان را زنده مینماید۰شهادت پاکیزه ترین پدیده ی اجتماعی است۰
گمشدگان بیابان گمراهی چنین هستند ۰آنها از گمراهی خویش بی خبر بوده۰
شهادت حسین محلی نبود،منطقه ای نبود ، جهانی بود ، زمانی نبود ، و جاودانی بود ، شهادت همیشه زنده است و دلهای مرده را در طی قرون و اعصار همه ساله و همه روزه زنده میکند و روح میبخشد
شهادت حسین (ع) در زمانی رخ دادکه اسلام دگر گونه شده و ضد اسلام به نام اسلام عرضه شده بود۰تاریکی ضلات جهان را فرا گرفته بود و به جز نامی از اسلام چیزی نمانده بود۰آن هم اسلامی که یزید رهبرش باشد مردم کفر را ایمان و ظلم را عدل دروغ را راستی و دغل را درستی،هرزگی وباده گساریرا فضیلت و تقوا ،نیرنگ و حقه بازی راافتخارمیدانستند۰حق راباآن کس میپنداشتند که قدرت در دست دارد و شمشیر به کف۰
یزید خلیفه پیایمبر و حاکم اسلام و مجری احکام قرآن است چون حکومت در دست اوست ، چون زور دارد، چون پیرو دارد، اسلام همین است و جز این نیست وبرای همیشه چنیین خواهد بود۰نا مسلملنان و بیگانگان نیز چنین میپنداشتندو حکومت یزیدی را حکومت اسلامی میخواندندحکومتی که شعارش این بود:چرخ بازیگر از این بازیچه بسیار دارد۰
کار به جائی رسیده بود که نقش اسلامبرای همیشه از صفحه ی گیتی پاکشودوامیدی برای انسانیت باقی نمانده برای ایندگان نیز راهی برای شناخت اسلام پیدا نمیشد۰چون ایندگان از میراث گذشتگان بهرهبر می دارند۰در گذشته اسلام نبودتا به میراث برسد۰در چنان روزی خورشید شهادت طلوع کردونشان داد که تاریکی نور نیست واسلام روز نیست حق وحقیقت آشکار شد
واهریمن شناخته گردید۰وبه تعبیر اسلامی تا پویندگان حقیقت بتوانند بدان برسند۰دانسته شد اسلام چیست وانچه راکه اسلامش میپنداشتند اسلام نبوده ونیست شناخته شد یزیدکیست وحکومتش چگونه حکومتی است۰در شهادت حسین (ع)رازی نهفته است که در پیروزی نهفته نمیباشد۰حسین میتوانست پیروز شودولی پیروزی را کنار زدوشهادت رابرگزید چون پیروزی درخشندگیشهادت را فاقد بود وگوهر رااز سنگ جدا نمی ساخت۰
شهادت کشت سرخی است که بار سبز میدهدواین خود زیبائی شهادت است۰
شهادت نهال ایمان را دل میکارد۰چون ایمان با دل سرو کار داردایمان در دل جای نمیگیرد مگر با اراده مگر با اختیار به وسیله قهر و غلبه تحقیر پذیر نیست۰شهادت اراده را در افراد ایجاد میکند، همت می آورد ، جنبش می آورد،و در پیکر اجتماع خون تزریق میکند خونی که از شهید میریزد۰
حسین شهادت را برگزید و حق از نا حق شناخته گردیدتا بشر به خود آید و بیدار شودوبه کاوش بپر دازدو بر احساس چیره شود۰اگر حسین (ع) پیروز میشددلهای غافل چنین می پنداشتندکه پسر پیغمبر با خلیفه پیغمبرسرقدرت و حکومت نزاع کردند و پسر پیغمبربا خلیفه پیروز شد و خلیفه شکست خورد ۰هر دو مجتهد بودند و هر دو راه حق را می پیمودند۰
همین سخن را درباره پدر حسین گفتندو کسانی را که با علی به ستیزه برخواسته بودندمجتهد خواندندو نگذاشتندحق از باطل تمیز داده شود۰
شهادت حسین حقیقتی است که پشت پرده نگه داشته بودند۰
آشکار ساخت و مجهولی را معلوم کردو نشان داد که کیانند به راه باطل میروندوکیانند که به راه حق۰اگر حسین (ع) یزید را میکوبیدوحکومت را در دست میگرفتیزید شناخته نمیشدویزید برای همیشه ناشناخته میماندو هزاران هزار تن د طی قرون و اعصاردر گمراهی به سر میبردندبا این حال در شهر مکه به خیابانی بر میخوریم  که به نام ابو سفیان نامیده شده چون شهر مکه خطرات بسیاری ازرفتار ابو سفیان با اسلام دارد!!
اگر حسین پیروز میشد حسین شناخته نمیشدو پیشینیان حسین و بشریتاز این شناخت که کلید سعادتش بودمحروم میگردید۰
ولی در شهر مکه خیابانی بنام حسین نیست!!!
 حسین با خون خود درخت تقوی و فضیلت راکه با دست پیامبرکاشته بودوچیزی نمانده بد که بخشکدآبیاری کردو جان تازه ای بدان بخشید۰
خون حسین جویای پیروزی بود راه دیگری پیش میگرفت۰و قیام دگری،رفتار دگری حسین از نخستین روزآماده شهادت بود جاه طلب نبودحکومت خواه نبود عقده نداشتنظری به فرمانروای نداشت۰اگر حضرتش به حکومت نظری داشت انتظار نمیکشید درنگی نمیکردچون زمینه برای حکومتش همیشه فراهم بود و نیازی نداشتمنتظر فرصت باشد۰اگر حسین حکومت میخواست با صلح برادرش امام حسن مخالفت میکردبرادر دندان سر گر نمیگذاشت با برادرش پنهانی سازش میکردو در آشکار مخالفت تا هر کدام که به موفقیت رسیدند دیگری رایاری کنند اگر حسین  با معاویه به جنگ پارتیزانی میپرداخت دیری نمیپلئید که پیروز میشد۰اگر حسین حکومت میخواست پس از مرگ برادر بر ضد معاویه قیام میکرد ۰قیام حسین بر ضد یزید نیز برای گرفتن حکومت نبود۰اگر چنین بود به سوی کوفه نمی آمد به یمن میرفتوتشکیل حکومت میداد۰یمن دور بودو لشکریان یزیدبه زودی نمیرسیدند۰
حضرتش در یمن دوستان بسیاری داشت واز یایشان بهرهمندبود
یمنی ها بدست پدرش علی (ع)اسلام آورده بودند و مهرش رادر دل داشتندو عثمانی نبودندو مردمی وفا دار به شمار می آمدند۰
پدر حسین (ع) در آغاز جوانییکه و تنها برای دعوت به اسلام به یمن رفت ودر یمن چنان توفیقی یافت کهدر تاریخ دعوتهانظیرش دیده نشد۰یمنیها دعوت علی (ع)پذیرفتند و اسلام آوردندبدون آنکه قطره خونی از بینی کسی بریزد۰مسلمانان یمن  خود را بدهکار علی (ع)ودودمانش میدانستندو میخواستند بدهکاری را بپردازند،حسین در یمن حکومت را در دست گرفتودیری نپائید که مسلماناناز هر سو به یمن روی آوردند۰چرا نروند،حسین است پسر پیغمبر،شایسته ترین فرد،حکومت حسین که در یمن مستقر گردید،جاه طلبان
به سوی حسین روی آوردند
و به یزید پشت پا زدند وهیچ قدرتی نمیتوانست با وی پنجه در افکند،پس قدمی فراتر مینهاد و زمین را از یزید و یزیدیان پاک میکرد۰
اگر حسین حکومت  به سوی بصره میرفت و پبروز میشد،
بصریان آماده یاری حسین بودند،عده ای از شهدای کربلا از بصره برای حسین شتافتند۰اگرحسین حکومت میخواست
به پیشنهاد زهیر عمل میکردودر قلعه عقر متحصن میگردید
قلعه ای که قابل تسخیر نبودواگریک ماه مقاومتش طول میکشیدجهان اسلام به سوی او میدویدند۰
اگرحسین حکومت میخواست میتوانست با چند ترور
حکومت را بدست آورد،یارانش کوش به فرمان بودندو
جان در کف ولی حسین (ع) چنین نکردوهیچ قدمی در هیچ زمانی برای گرفتن حکومت بر نداشت وبه سوی کوفه حرکت کرد۰
کوفه ای را که میشناخت کوفیان را هم حضرتش به چشم
خود دیده بودکه کوفیان با پدرش علی (ع) چگونه رفتار کردند۰
شهادت نوری است که تاریکی اجتماع را بر طرف میسازد وشهید بهترین خدمتگذار بشر میباشد چون پاداشی انتظار ندارد مزدی نمیخواهد۰شهید شمع فروزانی است که خود میسوزد وجهان را نورانی میکند۰وقتی که همه راه های دعوت به تقوا وفضیلت بسته گردیدوجامعه در خطر سقوطقرار گرفت شهید به میدان میاید وشهادت موثر ترین راه دعوت به سوی ایمان وتقوا می باشد۰
ایمان از مقوله تشریفاتوظاهر نگاری نیست ایمان از مقوله حقایق ودرون سازی است کسانی که دین را در انحصار تشریفات وظاهر سازی قرار داده اند انحرافی بزرگ در دین پدید آورده اند مسیحیت چنین است ودین تشریفاتی شده پیروانش ساعتی در هفته به کلیسا میروند ۰بدبختانه پاره ای از نماز های جماعت ما نیز چنین شده ورنگ تشریفات به خود گرفته است۰همانکه مسلمانی تکبیر را شنید در هر جایی که باشد به امام اقتدا میکند بر میخیزد ومینشیند ۰

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.