مقاله مرگ در شعر سنتی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 مقاله مرگ در شعر سنتی دارای ۲۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله مرگ در شعر سنتی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله مرگ در شعر سنتی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله مرگ در شعر سنتی :

مرگ در شعر سنتی
مولوی
مولوی عقیده داردکه تصور هرکس ا ز مرگ بنا بر تصویری است که از زندگی دارد:
مرگ هرکس ا ی پسر همرنگ اوست پیش دشمن ،دشمن وبر دوست ،دوست
پیش ترک آیینه را خویش رنگی است پیش زنگی آیینه هم زنگی است
(مثنوی،ص۴۱۳)
به نظر مولوی ،هراسی که در دل مردم از مرگ وجود دارد،به راستی از مرگ نیست بلکه آنها از فعل خویش هراس دارند نه از مرگ :
هیچ مرده نیست پر حسرت مرگ حسرتش آن بود کش کم بود برگ
ویا :
روی زشت توست نه رخسار مرگ جان تو همچون درخت و مرگ ،برگ
به نظر مولوی ،مرگ لازمه ی زندگی است واین«مرگ »است که به زندگی انسان معنا و مفهوم
می بخشد :
آن یکی می گفت:خوش بودی جهان گر نبودی پای مرگ اندر میان
وان دگر گفت:ار نبودی مرگ هیچ که نیز زدیدی جهان پیچ پیچ
او در مرگ و خرابی تن ،آبادی و زندگی جاوید می بیند و عقیده داردکه : «بس زیادتها درون نقصهاست».
فردوسی
اوازآن دسته شاعرانی است که از مرگ به تلخی یاد می کند و مرگ را «بیداد»روزگار قلمداد می کند. بیدادی که نارسیده ترنجها را از درخت زندگی می چیند. مرگ مانند یک سرانجام محتوم و فرجامی تلخ ،برای فقیرو غنی ،قوی وضعیف وتمامی انسانها علی السویه می باشد و همگی در این «پایان»یکی می باشند.ما در شاهنامه با مرگهای زیادی روبرو هستیم و اصولاًنگرش فردوسی در باب مسأله ی مرگ تا حدی شبیه نگرش خیام می باشد و هر دو توصیه به شاد خواری و اغتنام فرصت می کنند .
فردوسی می گوید:
مخور انده و باده خور روز وشب دلت پرزدانش ،پر از خنده لب(شاهنامه )
و یا :
سر انجام هر دو به خاک اندرند به تارک به دام هلاک اندرند
و نیز:
که و مه همه خاک را زاده اند به بیچاره تن،مرگ را داده اند
فردوسی از مرگ پهلوان وقهرمان «تراژدی »می سازد وخود تراژدی دلیلی بر ناعادلانه بودن مرگ در نظر فردوسی می باشد:
چو برخیزد آواز طبل رحیل به خاک اندر آید سرمورو پیل‌
خیام
خیام و اعتراض او به هستی ،اصل آفرینش ،رستاخیز و مرگ برای همه ما‌ آشناست. ما تجلی افکار اورا گاه در ذهن و زبان حافظ ،فردوسی و حتی در تفکر شعرای معاصر شاهد هستیم و حتی دردرون هریک از ما شاید شک و حیرتی خیامی پیدا شود واین حاکی از نفوذ افکار او در جامعه ی ایرانی می باشد.افکار خیام مانند ابوالعلاءمعری ـ شاعر عرب زبان- می باشد .اشعار خیام حول محور مرگ ،فنا و شک واز طرفی حول محور توصیه به بهره گیری از لذایذ زندگی و پرداختن به عیش ونوش قبل ازرسیدن مرگ و تمام شدن فرصت ،می باشد.گویی خیام تاحدی با مشرب فکری «اپیکورها»آشنا بوده است .البته او به عنوان یک حکیم مسلمان هم معاد وهم اصل خلقت را می پذیرد؛اما از لحاظ فلسفی وفکری نتوانسته است مسأله ی مرگ و زندگی رابرای خویش توجیه نماید:
جامی است که عقل آفرین می زندش صد بوسه زمهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد و باز برزمین می زندش
(رباعیات ،ص۳۶۰)
او سر انجام آدمی را جز خاک شدن نمی داند وچه بسا که روزگاری از خاک پیکر او،کوزه ویاکاسه ای ساخته شود:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست در بند سرزلف نگاری بوده است
این دست که برگردن وی می بینی دستی است که برگردن یاری بوده است

سعدی
او نیز چون فردوسی ،با دیدن احوال وناپایداری روزگار وبی وفایی وتقلّب دهر،دیگران را از این عجوزه ی هزارداماد بر حذر می دارد:
مکن تکیه بر ملک دنیا وپشت که بسیار کس چون تو پرورد وکشت
چو آهنگ رفتن کند،جان پاک چه بر تخت مردن ،چه بر روی خاک
(بوستان)
او مرگ را سر انجام محتوم آدمی می پندارد .سرانجامی که راه فراری از آن نیست و برای همگان یکسان می باشد از طرفی سعدی اعتقادش این است که: «هر چه را نپاید ،دلبستگی را نشاید.»و از آنجایی که سعدی شاعری اجتماعی است؛با توجه به این بینش اجتماعی خویش،از مرگ گاهی تعبیر وتفسیری داردکه با دیگرتعابیر در میان شاعران متفاوت می نماید. سعدی اعتقاد دارد فردی که مرده است ولی نام وآوازه ی نیک او برجای مانده،او «زنده»است ودر مقابل، مرده کسی است که هرچند زنده است ولی آوازه ویاد ونامی از اودر بین مردم نیست:

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.