فطرت و بررسی فطری بودن فطرت


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۹۷,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فطرت و بررسی فطری بودن فطرت دارای ۱۱۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فطرت و بررسی فطری بودن فطرت  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

    فصل اول: فطری بودن اعتقاد به وجود امام (عج) و ظهور مصلح کل
    گفتار اول: فطرت و جایگاه معلومان فطری در معلومات انسانی
    1-1- فطرت در لغت
    2-1- جایگاه معلومات فطری در میان معلومات انسانی
    گفتار دوم: ویژگیهای بینشها و گرایشهای فطری
    1- همگانی بودن و شمول زمانی و مکانی معلومات فطری
    2- لایتناهی بودن گرایشهای فطری
    گفتار سوم: عوامل رشد و شکوفایی فطرت
    1-3- اهتمام در پرورش حس حب به نیکیها
    2-3- مراقبت مداوم از خویشتن و نگهداری از ارتکاب به معاصی
    گفتار چهارم: شرایط شکوفایی فطرت
    گفتار پنجم: فطرت از نظر قرآن کریم و احادیث
    1-5- فطرت از دیدگاه قرآن کریم
    2-5- فطرت از دیدگاه احادیث
    گفتار ششم: گرایشات از فطری دیدگاه کلی و عرفای اسلامی
    1-6- فارابی
    2-6- ابن سینا
    3-6- محی الدین ابن عربی
    4-6 صدرالمتالهین
    5-6- حکمای رواتی
    6-6- ابن فارض
    7-6- سعیدالدین فرغانی
    8-6- سید صدر آملی
    9-6- خواجه عبدالله انصاری و عبدالرزاق کاشانی
    گفتار هفتم: بینشها و گرایشهای فطری از نظر برخی اندیشمندان غرب
    1-7- فطری گرایی دکارت
    نقد فطری گرایی دکارتی
    2-7- فطری گرایی اسپینوزا
    3-7- قضایای فطری در منطق
    4-7- گرایشهای فطری
    گفتار هشتم: غفلت از امور فطری و نتایج آن
    1-8- امکان غفلت از امور فطری
    2-8- فطرت اولیه و ثانویه
    3-8- نقش انحراف در دفن فطرت
    4-8- عوامل عدم پاسخگویی انسان به ندای فطرت
    1- جهل و نادانی
    2- قساوت
    3- شرک
    4- طغیان
    5- قدرتها و تبلیغات و فضاسازی آنها
    گفتار نهم:کیفیت دلالت فطرت بر ضرورت وجود امام و مصلح جهانی
    1-9- گرایش به عدالت و امنیت جهانی یک گرایش فطری
    2-9- فطرت عقل و نیاز بشر به مصلح جهانی
    نتیجه گیری

فصل اول: فطری بودن اعتقاد به وجود و ظهور مصلح کل برای آینده بشریت
گفتار اول: تعریف فطرت و جایگاه معلومات فطری در معلومات انسانی
۱-۱.    فطرت در لغت.
اهل لغت در باب فطرت، عموماً آن را معرفتی دانسته اند که خداوند در نهاد وجود انسان قرار داده است.
مؤلف لسان العرب در بابا کلمه فطرت می نویسد «فطرت معرفتی است که خداوند در خلائق آفریده است و آیه شریفه به آن اشاره می نماید «فطره الله التی فطراناس علیها، لاتبدیل بخلق الله.»
صاحب کتاب اقراب الموارد نیز فطرت را خلقتی می داند که مولود در رحم مادر بر آن آفریده می شود. هم چنین استعداد . آمادگی برای قبول دین ازجمله معانی مذکور در این کتاب لغت برای فطرت هستند . در کتاب قاموس المحیط و تاج العروس تیز همین معانی تکرار گردیده است
۲-۱- جایگاه معلومات فطری در میان معلومات انسانی
حس، عقل، فطرت و وحی از ابزارهایی هستند که خداوند جهت ادراک، دریافت و شناخت در آدمی یا برای او به ودیعت نهاده است. بدینجهت ادراکات و معارف انسان از خداوند، جهان، انسان را می توان به معلومات حسی، عقلی، فطری  و وحیانی تقسیم نمود. معلومات حسی ادراکات هستند که بوسیله حواس پنجگانه انسانی از پدیده های مادی درک می گردند و معلومات عقلی ادراکاتی هستند که بوسیله عقل به عنوان قوه و نیروی مدرک کلیات درک می گردند قانون علیتن، وجوب وجود، امتناع، اجتماع نقیضین و امتناع اجتماعی ضدین، ارجمله معلومات و ادراک عقلی بشمار می آیند.
حقایقی در هستی وجود دارند که فطرت آدمی می تواند آنها را درک نماید. شناخت و دریافت صفات و اسماء حق تعالی، کشش و گرایش به خداوند، حقیقت جویی میل به زیبایی کمال طلبی  و گرایش به سعادت و تنفر از شقاوت ازجمله ادراکاتی هستند که از ناحیه فطرت درک می شوند بدینجهت به آنها معلوماتئ فطری گفته می شود.
علاوه بر حس، عقل و فطرت نیرویی ماورایی نارسائیهای ناشی از عدم بکارگیری صحیح و کامل ابزارهای سه گانه را مرتفع می سازد و آن وحی است. شناخت های که وحی به آدمیان ارایه می دهد بسان مشعل فروزانی است که انسان در سیر تکاملی خود با بهره گیری از آن به مقاصد آفرینش خویش دست می یابد. معلومات فطری مهمترین سرمایه برای به ثمر نشستن آموزه ها و تعلیمات وحیانی است. آموزه های وحیانی با تکیه به بینشها و گرایشات فطری، آدمیان را به سوی رستگاری و فلاح رهنمون می شوند لذا جایگاه معلومات فطری در میان معلومات انسان برجسته و کلیدی است.
گفتار دوم: ویژگیهای بینشها و گرایشات فطری
چنانکه در مباحث پیشین گذشت بینشها و گرایشات فطری با معلومات عقلی، حسی متفاوتند. ویژگیهایی در بینشها و گرایشات فطری وجود دارد که آن را از ادراکات و معلومات دیگر متمایز می نماید که دو ویژگی ۱- همگانی بودن و شمول و فراگیری زمانی و مکانی ۲- لایتنهاهی بودن ارجمله ویژگی های متمایز سازنده معلومات فطری از دیگر معلومات است.
۱- همگانی بودن و شمول و فراگیری زمانی و مکانی معلومات فطری
معلومات فطری چون از جوهر مشترک نوع انسانی فطرت نشأت می گیرند  همگانی است یعنی همه آدمیان هدالت را مطلوب می دانند و به زیبائیها عشق می ورزند تنوع تفاوت مصادیق زیبایی در ذائقه انسانها با عنایت به تفاوت بینشها و فرهنگ ها مانع از همگانی بودن زیبایی دوستی نیست. حکیم ابونصر فارابی به این حقیقت به درستی اشاره می کند. وی در این زمینه می نویسد «الناس الذین فطرتهم سلیمه، اهم فطره مشترکه اعدوا بها اقبول معقولات هی مشترکه لحمیهم، سیعون بها نحو امور مشترکه لهم» . میل به فضایل و ارزشهای اخلاقی از جمله گرایشات فطری است که همواره مورد توجه بوده است. دکارت از گرایش به فضایل اخلاقی به حس اخلاقی تعبیر می نماید و می نویسد «حس اخلاق شناختی است که اولاً بی نیاز از دلیل و برهان است ثانیاً به روشنی و بداهت بدون ابهام به ذهن انسان می آید»  بهرحال میل و گردش به فضایل اخلاقی حتی در اوج مخالفت با مراکز دفاع از آموزه های اخلاقی یعنی کلیساها در عصر رنسانی مغفول نمانده است. بنابراین بینشها و گرایشات فطری اموری فرازماین و مکانی هستند.
۲-لایتناهی بودن بینشهای فطری
فطرت آدمی نظر به کمال طلبی آن نامحدود خواه و بی نهایت طلب است متعلق واقفی بینشها و گرایشهای فطرت حقیقتی است که از اطلاق در کمال برخوردار است لذا با توسعه بینشها و گرایشهای فطری، ابتهاج فطرت برای وصول به کمالات بیشتر می شود زیرا که پایگاه فطرت همانا روح الهی است که در خلقت آدمی به ودیعت نهاده شده است برخلاف لذایذ غریزی که با اندک طعامی یا شرابی یا ارضای غرایز جنسی به مقصد خود نایل می آید. ابن سینا در این زمینه می نوسد «والنفوس السلیمه التی هی علی الفطره و لم یفظظها مباشره الامور الارضیه الجالسیه اذا سمعت ذاکراً روحانیاً بشیر الی احوال امنارقات غشیها غاش شائق لایعرف سببه و اصابها وجد مبرح مع لذه مفرحه لفضی ذلک بها الی حیره و دهش و ذلک للمناسبه و قد جرب هذا تجریبا شدیداً.  بنابراین انسانهایی که فطرتشان دست نخورده مانده و دستخوش امور طبیعت که موجب کدورت فطرت هاست نگشته اند وقتی یک ذکر روحانی را می شنوند آنقدر شاد می شوند و متهیج می گردند که قابل قیاس با هیچ شادی و بهجتی نیست ابن سینا این مسئله را از اموری بشمار می آورد که با استدلال بدست نمی آید بلکه با تجربه می توان به آن اذعان نمود.
گفتار سوم: عوامل رشد و شکوفایی فطرت.
دانسته های ذاتی و نهفته از ابتدای خلقت و گرایشات و انگیزه ها و کشش های درونی انسان مهمترین ابعاد فطرت انسان را شکل میدهند که دو دسته عوامل در آن مؤثرند دسته اول عواملی هستند که موجب رشد و شکوفایی فطرت هستند و دسته دوم عواملی هستند که مانع شکوفایی بینشها و گرایشات فطری هستند و اهتمام در پرورش حس حب به نیکیها و پاکیزگیها و مراقبت مداوم از خویشتن و نگهداری خود از ارتکاب به معاصی ازجمله عواملی هستند که در شکوفایی و رشد فطرت بسیار مؤثر می افتد.
۱-۳- اهتمام در پرورش حس حب به نیکیها
صدالمتالهین شیرازی در زمینه پرورش حس حب به نیکیها و خیرات می نویسد «خداوند متعال برای هر یک از موجودات غایت و هدفی قرار داده است که بسوی آن حرکت کنند و به خیر و کمال خود نایل آیند. همانگونه که قرآن کریم می فرماید «هوالذی اعطی کل شیء هلقه ثم هدی» مهمترین سبب و وسیله، هشق و حب به کمال است و انسان با سیر پله های نره بان کمال به بالاترین نقطه و غایت الغایات و خیرالخیرات دست می یابد. شرط اصلی و محوری حرکت انسان به سوی کمال عشق و علاقه به این راه است و انسان باید تلاش نماید که به این حب و عشق به این راه افزوده شود.
در مقابل میل به زشتیها نیز موجب دفن فطرت می شود. بنابراین پرورش حب به منبع کمالات یعنی خداوند متعال و تجلی کمالات او در انسان کامل موجب شکوفایی فطرت می شود. حافظ شاعر عارف در این زمینه می گوید.
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست ورنه طبیب هست
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هرجا که هست پرتوی روی حبیب هست
به می سجاده رنگین کن گرن پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
۲-۳. مراقبت مداوم از خویشتن و نگهداری خود از ارتکاب معاصی
خداوند متعال در آیه شریفه «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافتره لعلکم تشکرون» به ضرورت شکرگذاری از قوای باطنی و ظاهری تأکید می ورزند. شکرگذاری از قوای باطنی و ظاهری همانا بکارگیری آنها در مسیر صحیح خلقت آنها است. یعنی اگر سمع و الابصار و افئده بسوی خیر، عدل و توحید حرکت کنند آدمی شاکر خواهد بود و در مسیر فطرت باقی خواهد ماند.
افئده مرکز دریافت ها و ادراکات باطنی است چنانکه مولف لسان العرب می نویسد «الفؤاد وسط القلب»
و راغب اصفهانی نیز معتقد است «الفواد کالقلب ولکن یقال له فواد اذا اعتبر فیه یعنی التنقد الوالتوقد»  مقطه مشتعل آن قلب فواد گفته می شود عارف وارسته سید حیدر آملی از فؤاد به معدن معرفت یاد نموده است یعنی شناخت و معرفت انسانی از همین نقطه طلوع می نماید.  راغب اصفهانی به مشتقات این کلمه اشاره می کند و می گوید وقتی گفته می شود «لحیم فئید» یعنی گوشتی که کباب شده است گوشت زمانی کباب می شود که آتش مشتعل شده باشد قلب هم آنگاه که به تکاپوی معرفت می افتد مشتعل می شود فؤاد نامیده می شود . فخر رازی در تفسیر کبیر خود در ذیل آیه مبارکه «اناالله الموقده التی تطلع علی الافئده» می نویسد که فواد لطیف ترین نقطه قلب است  همچنین نبی اکرم نیز در حدیثی آخرین نقطه قلب معرفی می کنند.
قرآن کریم دو حالت فوائد را بیان می کند که حکایت از ویژگیهای عارض بر فوائد است. یکی مبین اوج معرفت و دیگر معرف ادبار و انحطاط عارض بر فوائد است چنانکه قرآن می فرماید «ما کذب الفوائد مارای»  یعنی آنچه قلب رسول دید درست بود و دچار اشتباه و خطا نشد و این کافران هستند که اشتباه می کنند قلب صاف آن حضرت راه غلط را نمی پیماید یعنی فوائد او از عصمت برخوردار است که نقطه اوج فواد است و آیه شریفه «انالله الموقده التی تطلع علی الافئده» می فرماید آتشی که خدابی می افروزد. این آتش بر فؤاد مشتعل می شود. در تفسیر این آیه برخی از مفسرین گفته اند که این آتش از فواد خارج می شود و برخی میز گفته اند: این آتش بر فواد می نشیند. اگر خوب دقت شود بدست می آید که هر دو تفسیر و تعبیر صحیح و قابل جمع است. این آتش از فواد خارج می شود و سپس بر خود فواد موی نشیند. تطلع یعنی بیرون می آید و علی الافئده یعنی بر آن می نشیند. آتش جهنم از درون دل و قلب و ضمیر و باطن پرده اخیر قلب مشتعل می شود و بر همان نقطه نیز برمی گردد. زیرا که این نقطه، نقطه اختیار و تصمیم گیری انسان است. آتش بر همان نقطه ای می نشیند که مسئول بیراهه رفتن انسان است.
روایتی از عایشه نقل شده است که وی در احوال حضرت رسول (ص) نقل می کند که: شب تیمه شعبان، هنگام سحر، از خواب بیدار شدم و حضرت رسول (ص) را در بستر نیافتم. پس از جستجو دیدم که حضرت رسول در راهروی مسجد بر خاک سجده نموده اند و به درگاه الهی چنین تضرع می نمایند که: الهی سجدلک سوادی و ضیامی و آمن بک فوادی هذه یرای و ما جنیته علی نفسی، یا عظیم ترجاه لکل عظیم، اخف لی الذنب اعظیم فانه لایغفر الذنب العظیم الا العظیم»
خدایا این پیکر من، این نیروهیا باطنی من بر تو سجده می کند و این پرده اخیر دل من یعنی فواد من نیز با توست و به تو ایمان دارد…..
آنچه حضرت رسول (ص) بیان می کنند و آنچه از آیات فواد بدست آمد این استن که باید اطاعت و ایمان در نهایت وجود انسان رسوخ کرده باشد و حتی اعماق قلب انسان را نیز در برگرفته باشد به چنین ایمانی، تقوای حقیقی و ترس واقعی نسبت به خداوند گفته می شود و این تقواست که فطرت را در همه زمانها و مکانها و احوال حفظ می کند.
اگر فطرت ها بیدار باشد صدای ضمیر به از بیرون نیز شنید. می شود چرا که چنین انسان بیدار فطرتی مناسبات عادلانه مطلوب را در زندگی اجتماعی مطالبه می کند و ندای فطرت خویش را ابراز می نماید روبه خدای خویش بانک برمی دارد که:
«أین المنتظر لاقامه الأمت و العرج. أین طاس آثار و الاهواء أین قاطع حبائل الکذب و الافتراء … أین السبب المتصل بین الارض و السماء …
گفتر چهارم: شرایط شکوفایی فطرت
شکوفایی و رشد بینشها و گرایشات فطری نیازمند به تمهید شرایط درونی و بیرونی است. تزکیه نفس، محاسبه و مراقبت از آن ازجمله شرایط درونی و آموزش و پرورش صحیح، محیط اجتماعی سالم ازجمله شرایط بیرونی رشد و شکوفایی فطرت بشمار می آیند. نوجوانان و جوانانی که از زمینه های فطری نیرومندی برخوردارند و موانع و عوامل بازدارنده از بینشها و گرایشات فطری در درون آنها شکل نگرفته است. در شکوفایی فطرت خویش موفق می باشند. تاریخ تمدن معنوی بشر نشان می دهد که نوجوانان بیش از گروههای دیگر به دعوتهای اصلاح به ویژه دینی پاسخ مثبت داده اند این پاسخ در حقیقت همان تجلی گرایش به نیکی ها و خیرها می باشد. همچنین مناسبات صحیح عادلانه در جامعه از گرایشات فطری انسان است زیرا عدالت اجتماعی کمال تلقی می شود و گرایش به کمال یک گرایش فطری است نظام جامع عادلانه جهان در همان حال که یک مطلوب فطری است از شرایط بیرونی شکوفایی و رشد نیز بشمار می آید. در عصر حاضر با اینکه انسانها از آموزه های فطری فاصله گرفته اند. مع الوصف برای کسب قدرت یا جلب منفعت و رهایی به قلوب مردم و جلب افکار عمومی به عناصر فطری تمسک می جویند خود را طرفدار حقوق بشر، حقوق مردم و عدالت اجتماعی معرفی می نمایند. زیرا در فطرت انسانی رعایت حقوق انسانها، عدالت اجتماعی یک کمال و مطلوب فطری است.
گفتار پنجم از منظر قرآن کریم و احادیث:
۱-۵- فطرت از دیدگاه قرآن کریم
ایمان فطری و گرایش درونی همگانی بشر به عدالت و روی گردانی از ظلم و نابرابری در تمامی ادیان و مکاتب فکری و فلسفی مطرح جهان امری مسلم و روشن است، و جامعه ی انسانی که بر اساس فطرت متمایل به اجتماع صالح و اجتماعی است که اصول انسانی و ارزشهای متعالی و روحانی در پرتو آن تحقق یابد، چرا که روح زیست مدنی و همکاری انسان ها و دست یابی به وحدت با فساد  و ظلم و نابرابری بیگانه است و فطرت ها از رنگ و آب آسمان های صدق و عدل و انصاف و پرهیزکاری و نظایر آن سیراب می شوند.
قرآن کریم این اساس فطری و اصل مشترک انسانی را تصدیق می نماید:
«فاقم وجهک للدین حنیفاً فطره الله فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون» (سوره ی روم، ۳۰)
اصول انسانیت و روح بشری که در همه ی افراد بشر فطری و طبیعی است چنان چه احیا گردد ثمره ی آن وحدت جوامع پراکنده ی بشری خواهد بود و این ملاک معیاری است که قرآن انسان ها را به آن متوجه می شازد. انسانیت، سنت مشترک و عمومی الهی است که تمام افراد انسان ها در هر زمان و مکان و با هر فرهنگ و تمدنی بر محور آن می گردند.
فاصله ی میان تمدن ها و فرهنگ ها، زبان، جغرافیا و اموری از این قبیل شرایط ثانوی زندگی اند و این تفاوت ها در ریشه و اساس امر فطری و طبیعی جوامع راهی ندارند.
اکنون به نکاتی اشاره می کنیم که آیه ی شریفه فوق در تأیید این مطلب به آن ها توجه داده است:
«فاقم وجهک للدین»
اقامه ی وجه یعنی رویکردی کامل به دین و شخصیت انسانی خود را با دین پیوند زدن، همان طوری که در برابر آینه می ایستیم و خود را در آن می بینیم، دین نیز چنین است که اگر انسان وجود کیان و هویت خود را با معیارهای دین بسنجد و افکار و اخلاق و انسانیت خود را با آن محک بزند حقیقت خود را خواهد یافت.
«حنیفاً»
انسان مؤمن باید در ارزیابی دینی خود همواره جانب اعتدال را پیش گرفته و از افراط و تفریط و کندی و تندی پرهیز نماید.
«فطره الله التی فطرالناس علیها»
دین داری و خداجویی و حق طلبی انسان ها از یک ریشه و اساس نور می گیرد و آن فطرت است و فطرت در نهاد همه‌ی انسان هاست. حق طلبی در همه‌ی انسانها آفریده شده است. انحراف ها و الحادها در آدمی به صورت فطرت ثانوی و سرشت عرضی پدید آمده است.
«لاتبدیل لخلق الله»
بنابراین حس درونی انان نسبت به آینده و حق و عدالت باقی است و از دست تغییر و تحول و تطاول ایام برای همیشه دور است و سیر بشر در این مسیر او را در طریق تکامل قرار می دهد.
«ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون»
این برای همیشه به سان آینه ای است محکم و استوار و شفاف و بدون زنگار که انسان با استواری در طریق مآن می تواند استعدادهای خود را به عرصه‌ی ظهور برساند و مظهر اسمای الهی گردد، گرچه بسیاری از انسان های بی خبر، نه از خود را می شناسند و نه آینه را
«منیبین الیه و اتقوه و اقیمو الصلوه»
دست یابی به چنین فضیلت و جایگاهی در گرو عمل به دستورات و قوانین الهی است. این حقیقتی که در باطن و نهاد آدمی قرار دارد هرکس بر اساس طبع و طینت انسانی خود آن را احساس می کند، حقیقتی که پشتوانه و اساس همه  ارزش های انسانی است.
ازجمله آیاتی که بنحوی به مسئله فطرت از نظر قرآن کریم مربوط می باشد ایه شریفه «و نفس فالهما فجورها و تقویها»
ادیب و مفسر بزرگ شیخ ابوعلی طبرسی در تفسیر آیه مبارکه فالهما فجورها و تقویها می فرماید که:
الهام یعنی معرفت و شناخت خیر و شر و رغبت و گرایش به خیر و نفرت و دوری از گناه و شر که در ذات انسان ریخته شده  و در ذیل آیه و نفیش و ما سویها …
می فرماید که: خداوند تمام قوای ظاهر و باطن ازجمله عقل را به انسان عطا فرمود و سپس فهم خیر و شر اطاعت و عصیان و گرایش به خیر و دوری از شر و به عبارت دیگر جاذبه به خیر و دافعه شر را در نهاد وجود انسان آفرید. «قد افلح من زکاها و قد خاب من دسیها» سعادتمند کسی است که جهت و مسیر فطرت را دنبال می کند.  ابوحامد احمد غزالی نیز این آیه مبارکه را به همین صورت معنا نموده و فطرت را به این معنا داشته است.
راغب اصفهانی در مفردات قرآن می نویسد «الالهام القاء الشی فی الفروع و یختص ذلک بما کان من جهت الله تعالی و جه الاعلا الا علی کما قال تعالی «فالهما فجورها و تقویها» . بنابراین مراد از الهام در آیه مبارکه همانا بینشها و گرایشات فطری مبنی بر میل به خیرها و تنفر از زشتیهاست.
مفسر بزرگ و فیلسوف عارف، علامه سید محمد حسین طباطبائی (ره) الهام فجور و تقوی را اشاره به تحمل عملی می دانند و تفریع الهام بر تسویه را به این معنا می دانند که الهام از نعوت خلقت و ویژگی سرشته در ذات او و همراه با فطرت انسانی است. خداوندی که انسان را موجودی صاحب علم و حکمت و قدرت و دارای قوای متعادل آفرزید، در دل او راه تشخیص بین فجور و تقوا را نیز قرار داد.
و صاحب لسان العرب الهام را چنین معنا می کند که خداوند مطلبی را در نفس انسانی القاء نماید که او را بر فعل یا ترکی منبعث نماید. و این نوعی وحی است که خداوند به هر بنده ای که صلاح بداند می دهد.
پس الهام جهتی الهی داشته و شناختی است که انسان را بسوی غایت هستی می برد، نه آنکه فطرت انسان حالتی متساوی بین فجور و تقوا داشته باشد و سویی برای حرکت خود نیابد. امام غزالی، فطرت انسانی را چنین می شناسد که در حالتی تساوی و برابری محض بین درستی و نادرستی، تعالی و سقوط و تقوا و فجور می داند که هیچکدام به دیگری ترجیحی نداشتند و تنها با تبعیت انسان از خواسته های الهی یا شیطانی، یکی بر دیگری برتری می یابد.
«والقلب باصل الفطره صالح لقبول آثار الملک و لقبول آثار الشیطان، صلاحاً متساویاً لیس یترجح احدهما علی الاخر و انما یترجح احد الجانبین باتباع الهوی و الاکباب علی اشهوات او الاعراض هنها و مخالفتها»
برخلاف نظر غزالی، فطرت امر بی تفاوتی نیست که به هر سو که کشیده شود، رنگ همانجا را به خود بگیرد. بلکه در جهت زیبائی گرایش دارد و همواره مجذوب زیبائی است و اگر به اختیار خود، به سوی زیبائی رود، به این کشش و جاذبه افزوده می شود و بیش از پیش به آن سو می رود و اگر بر خلاف این کشش درونی برود، غبار بر فطرت او می نشیند و آنرا می پوشاند، و گرچه اصل این جاذبه و کشش از بین نمی رود ولی انسان به مقتضای طبیعت ثانیه مسیر سقوط و انحطاط را طی می نماید.
همچنین قرآن کریم در سوره شمس بلافاصله پس از بیان وجود فطرت و آشنایی درونی انسانی با فجور و تقوا که بواسطه الهام الهی صورت می گیرد به مسأله طغیان و نحوه پوشیده شدن فطرت اشاره می کند و می فرماید: «قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» رستگار شد آنکه نفس خویش را تزکیه کرد و بی بهره شد آنکه تباهش ساخت. انسان علاوه بر شناخت زیبایی ها به جانب آن نیز گرایش دارد. لذا ابتداءاً بسوی زیبایی ها حرکت می کند و به همین جهت قرآن حال پرهیزکاران را مقدم بر تبهکاران و اهل فجور بیان می دارد. قرآن عامل انکار فطرت را این چنین بیان می دارد که: «کذب ثمود بطغویها»  قوم ثمود به دلیل طغیانشان به غضب الهی گرفتار شدند. طغیان و سرکشی مثل گردبادی است که در گردبادی است که در گرد و غباری که بپا می کند نمی توان هیچ چیز را از دیگری تشخیص داد. انسان گرفتار در گرد و باد طغیان به هر سویی م.کن است برود ولی نزدیک ترین حقایق به خود یعنی ندای دل و ضمیر خویش را نخواهد دید. چنین انسانهایی به تکذیب برسول باطنی می پروراند «فقال لهم رسول الله ناقه الله و مستعییها فکذبوه فعتروها» اینان برای خود حالت ثانویه ای می سازند که نتیجه آن جز عذاب الهی نیست. (فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها و لایخاف عقبیها». بنابراین فطرت از ویژگی و فراگیری زمانی و مکانی برخوردار است مگر اینکه کسی فطرت خویش را عوض کرده باشد.
در مجموع می توان چنین استنباط نمود که از نظر قرآن کریم، انسان با خدای خود به طور فطری آشنا است و به او گرایش دارد. گرچه گاه ممکن است بر اثر غفلت و ارتکاب معاصی، فطرت انسانی پوشیده شود، اما این هدایت گر درونی، همیشگی و باقی است و انسان را، چنان چه به ندای آن گوش فرا دهد، به سوی دین قیم رهنمون خواهد کرد و عرصه ای را به وجود خواهد آورد که تمام استعدادهای درونی و کمالات متعالی انسان به ظهور برسد که جز در سایه ی عدل جهانی ممکن نیست.
پس گرچه خداگرایی و خداجویی، از مصادیق روشن گرایشات فطری اند، اما به دنبال آن ها، گرایش به دیانت کامل و عدل جهانی، به عنوان لوازم و دنباله خداگرایی، از منظر قرآن کریم جزو خواسته های فطری انسان محسوب می شوند.
۲-۵- فطرت ار دیدگاه احادیث
در احادیث مأثور از ائمه علیهم السلام به فطرت به روشنی پرداخته شده است «کل مولد یولد علی الفطره»  همچنین از جمله احادیثی که مشتمل بر نسبتها و گرایشات فطری است متون نیایشی می باشد کهب ه عنوان بزرگترین میراث معنوی بعد از قرآن کریم در اختیار مسلمین قرار دارد.
امام زین العابدین (ع) در روز عرفه در مقام نیایش با پروردگار، معرفت و شناخت خداوند را از دریچه فطرت دانسته است و پس از مدح و ثنای پروردگار، در صفات و اسماء الحسنی الهی را توصیف و امام و حجت شناسی در عصر و زمان به ویژه آخر الزمان را با استناد به گرایشات فطری ترسیم نمودند آنحضرت فرموده اند «پروردگارا، امروز روز عرفه است. روزی است که شرف و تکریم و تعظیم تو افتخار یافته و روزی است که فرشته رحمت تو بر جهان بال گسترده و روزی است که نعمت تو و گذشت تو و عطایا و …
اکرام تو بر جهانیان ارزانیست و بندگان تو از مواهب بی پایان تو بهره ورند»
سپس به فطری و نهادی بودن موهبت شناخت و معرفت به حق تعالی اشاره می کند و آنرا تنید. در جان آدمی، قبل از تولد و ورود به دنیا می داند.
«پروردگارا! من نیز بنده تو باشم، بنده ای که هنوز به دنیا نیامده ممنون تو بوده و همچنان نعما و آلای تو وی را درمی یابد. بنده یا که به هدایت تو سعادت یافته و دین تو را شناخته و حق ترا ادراک کرده و به خوب تو راه گرفته است و دوستان تو را چنانچه ارشادش کرده ای دوست می دارد و از دشمنان تو چنانچه می خواهی بیزار است.
امام سجاد این ندای فطرت را، بزرگترین دلیل ندامت انسان بر گناهان و خطاهای خود می داند.
«پروردگارا! عصیان بنده تو از عناد و نخوت وی مایه نگرفته و گناهش از گردنکشی و استکباتر وی نشانی ندارد بلکه به هوس خویش تسلیم شده و از طریق سداد و ارشاد انحراف یافته است. پروردگارا، دشمن من که دشمن تو نیز باشد از غفلت من فرصت گرفته و به اغوا و اغرای من همت گماشته است. من در عین اینکه به حق تو عرفان و آشنائی داشته ام و فرمان تو را به چشم و و گوش گرفته بودم به امید عفو عمیم و رحمت واسعه تو دامن به گناه آلوده ام.
پروردگارا! معهذا بد کرده ام. زیرا از بنده ای که در آغوش نعمت و لطف تو پرورش یافته و شب و روز دست در سفره دارد خطا زیبنده نبود.»
فطرت انسان باطاعت حق مأنوس است و لذا اگر انسان به ندای فطرت خویش پاسخ گوید و به سوی حق تعالی رود، لذت معنوی و روحانی عبادت را لمس خواهد کرد، چه لذت را حکماء ادراک امر ملائم به طبع تعریف نموده اند و چه امری، ملائم تر و هماهنگ تر از طاعت و عبادت حق تعالی. انسانی که رو به سوی خدا می رود، چنان در حلاوت قرآن و روشنائی نور معرفت می شود که هرگونه انحرافی از این مسیر، برایش رنج آور و منزجر کننده خواهد بود. امام سجاد علیه السلام از خدا می خواهد که قلب من این چنین باشد و از درون خودم به چنین مرحله یا برسم که از قبح سیئات بیزار باشم.
«قلب مرا ای کسیکه زمام قلوب در دست توست بسوی طاعت و تقوی بکشان و از آنچه مایه شقاوت و سیه روزی من است برکنارم دار. راه خیرات را به سوی من بگشای و مقرر فرمای که به آسانی بار وظایف خویش را به منزل برسانم و چنانچه فرمان داده ای به عبادت بپردازم…»
حضرت، چه هنگامی که در ضرورت خودسازی و تزکیه نفس سخن می گوید و چه وقتی که در باره دین و جامعه اسلامی با خداوند مناجات می کند، فطرت و راه آنرا فراسوی انسان می داند و وجود امام عصر (عج) را راه خاصی انسان از تنگناهای حیات بشری می شمارد که زمین و زمان، در سایه لطف وجودش به آرامش می رسد.
«پروردگارا! سیه روزگار برروی زمین، دین تو در سایه بنده یا از بندگان برگزیده تو پناه می گیرد و در حمایت وی تایید و تشدید گردد. این بنده برگزیده تو امام مردم باشد و اقوام و ملل را بسوی رضوان تو هدایت کند زیرا رشته ای با رشته تو مربوط دارد»
پروردگارا! به محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و دوستانشان را که به مقام جلیلشان سر تعظیم فرود آورده اند و به سیادت و برتری آنان اعتراف داده اند و راه راست ترا به پیش گرفته اند و آن رشته را که به رحمت و رضوان تو انتها گیرد پذیرفته اند و اولیای ترا پیشوای خویش شمرده اند و در طاعت آنان کوشیده اند و به انتظار پیروزی آنان چشم دوخته اند از صلوات و برکات خود برخوردار»
در این متون همه این دریافت ها فطری بشمار آمده اند. معنای این کلام که اولیای امام زمان و متمسکین به جهل و ولایت او و آنانکه به تمام وجود تسلیم اویند و انتظار فرج او را می کشند و چشم به انتظار فرج او دوخته اند این است که حقیقت دینداری و ولایت و انتظار، آنچنان با وجود و روح انسان، همساز و قرین و آمیخته است که رفتن در این مسیر، چنین دلنشین و گوارا و شیرینی برای انسانهاست. انسان راهی جز رفتن به سوی عدالت گستر برای رسیدن به آرامش جهانی ندارد و چه عبادتی و چه سلوکی، دلنشین تر و آرامش و لذت بخش تر از رسیدن به دادگستر هستی.
علاوه بر متون نیایشی در متون زیارتی نیز تکیه بر بینشها و گرایشات فطری مسئله شناخت حجت خدا و خلیفه او پرداخته است.
از مجموع احادیثی که در باره فطرت از اهل بیت عصمت – صلوات الله علیهم اجمعین – رسیده است استفاده می شود:
۱-    همه انسانها بر فطرت توحید و حق طلبی آفریده شده اند.
۲-    افرادی که راه سعادت یا شقاوت را طی می کنند، به اختیار و اراده خود چنین می کنند و به هیچ وجه جبر و سلب آزادی در میان نیست. انسان در مقام فکر و عمل، آزاد است و می تواند هر لحظه به فطرت اولیه و اصلی خود بازگردد.
۳-    3- آنها که راه سعادت را می پیمایند، فطرت خود را شکوفا کرده اند، چون غنچه ای که در نسیم سحرگاه می شکفد و فضا را معطر می سازد و کسانی که راه باطل و الحاد را پیش می گیرند، فطرت خدادادی را در مسیر عمل و بستر زندگی آلوده نموده اند. بدون اینکه به اصل آن لطمه ای وارد شده باشد، مانند چشمه جوشان آب زلال و خوشگوار که اگر در مجاری تمیز و پاکیزه قرار بگیرد، در هر کجا از این آب استفاده شود، آبی حیات بخش نوشیده می شود، گرچه صدها فرسنگ با چشمه فاصله باشد. اما اگر در جوی های سرباز و در مسیری آلوده جاری گردد، در هر قدمی غباری و گرد و آلودگی‌ای سلامت آب را تهدید می کند و چه بسا در اندک مسافتی، آب قابل نوشیدن نباشد و انسان را مبتلا به بیماری های گوناگون کند. آب چشمه، در این حال باقی است. آنچه آب را فاسد کرده است، مسیر خراب و بستر غیرمناسب است که ناخالصی هایی به آب افزوده است.
۴-    سعادت و رستگاری جمعی بشر در سایه گرایش به عدلت جهانی و مصلح کل مسیر می باشد.
گفتار ششم: گرایشات فطری از دیدگاه فلاسفه، حکماء و عرفای اسلامی
تمامی اندیشمندان و فلاسفه ای که به مناسبتی در باره انسان وارد بحث شده اند به نحوی سرشت و طبع او را نیز مورد مطالعه قرار داده اند و اغلب به این معنا معترفند که فهم عمق فطرت آدمی و رکن اساسی آن توجه و دقت و تأمل در خورد این موضوع می طلب. و هر یک سعی نموده اند با نگرش عمیق به بررسی و تحلیل در باره‌ی آن بپردازند.
۱-۶. فارابی
فارابی بر این باور است که هدف از آفرینش انسان رسیدن و اتصال او به سعادت و نیک بختی و کمال انسانی است و رسیدن به این مقصد در گرو معارف و آگاهی آدمی است که اساس آن ها را دانسته های نخستین و اولیه شکل می دهند و انسان ها در مقایسه نسبت به این دسته از معارف و آگاهی ها سه گروهند:
۱-    سرشت و فطرت برخی آدمیان، استعداد پذیرش معقولات نخستین و اولیه را ندارد
۲-    برخی از آن ها به والسطه علل و عوامل خاصی از توانایی پذیرش آن هاغ محرومند مانند مجانین و کسانی که در اثر عارضه ای فاقدا این توان هستند.
۳-    در مقابل دو قسم نخست، آن دسته از انسان های درست سرشت و پاک نهاد و بهره مند از فطرت سلیم اند که معارف و آگاهی های اولیه را آنم چنان که بایددرک می کنند. فارابی بر این عقیده که سعادت پایدار و نیک بختی استوار از آن جماعت دسته ی سوم است که می توانند با تلاش و کوشش به آن دست یابند و انسان هایی که از فطرت و سرشت درست و طینت پاک برخوردارند با دریافت های عقلی فطری و نخستین می توانند راه سعادت را در پیش گیرد، و تمانی انسان هایی که از فطرت سالم و سرشت نیک و باطن پاک برخوردارند، فطرت و طبعی مشترک دارند که بر اساس آن آماده سازی پذیرش آگاهی ها و معارفی هستند که وسیله ی طی طریق سعادت و کمال او هستند و این دسته از معارف و دانش ها در میان تمامی گروه ها و افراد بشری مشترک است.
«مردمانی که از فطرت سالم برخورداند، فطرت مشترکی دارند که به واسطه‌ی آن آماده‌ی پذیرش معقولات مشترکی هستند که در حرکت به طرف مقاصد و کارهای مشترک از آن ها مدد می جویند.»
از نگاه فارابی نه تنها آدمیان دارای طبع و سرشت مشترک و عمومی هستند بلکه بر اساس آن پیوسته در پی انجام امور و کارها و در پی رسیدن به مقاصد و اهداف و آرمان هایی می باشند که بر اساس یک آگاهی و اطلاع مشترک برای همه‌‌ی آن‌ها یکسان و یکنواخت است و هر کسی به سان آینه چهره‌ی خود را در رسیدن به آن ها می بیند، و همه‌ی انسان ها سلیم الطبع و برخوردار از فطرت سلیم هدف و مقصد مشترکی دارند و اگر امروزه می بینیم که جوامع بشری در حال تکثر و چند صدایی‌اند این امر از منظر طبع انسانی و منطق فطری زمانی قابل توجیه و حقیقی است که هدف مشترک و مقصد عمومی در حرکت و سیر باشند.
فارابی همچنین در کتاب تحصیل اسعاده، در باب چگونگی رسیدن به مرتبه فضیلت کامل هر انسانی را به حسب فطرت، مناسب با قوه‌ای خاص و فضیلت یا ملکه مشخصی می داند که حرکت به سوی آن، بس آسان تر و سهل تر از انجام ضد آن می باشد. و به همین جهت، به اعتقاد فارابی، ملوک، تنها به حسب امور ارادی به ملک و سلطنت نمی رسند بلکه طبیعتی خاص نیز در احراز این مقام دخیل است و طبیعت خدا، نیز آنها را به سوی شغلشان هدایت می کنند البته در نظر فارابی، این امر جبری و اضطراری نیست بلکه انسان است که با اراده خود این امر فطری را به ظهور می رساند، درحالیکه این قدرت را داشت که با اراده خویش، در جهت مخالف آن برود.
«فانه لایمنع ان یکون کل انسان مغطوراً علی ان تکون قوه نفسه فی ان یتحرک الی فعل فضیله تا من الفضائل او ملکه ما من اعلکات من الجمله اسهل علیه من حرکت ای فعل ضدها… ان لم یقد علی ثی، آخر غیره … فان الملوک لیس انما هم ملوک بالاراد. فقط بل طبیعه و کذلک اعزم خدم بالطبیعه اولاً ثم ثانیاً بالاراده، فیکمل ما اعدو له بالطبیعه…»
۲-۶. ابن سینا
ابن سینا در مبحث بهجت و سعادت کتاب اشارات و تبهیات به تفصیل در باره حالات روحانی نفس آدمی  و تمایلات ذاتی و فطری آن وارد بحث شده است، از نگاه وی فطرت انسانی از آنجا که امر ثابتی است مقتضیات و خواسته های ثابتی هم دارد. خواسته هایی که در میان تمام افراد سلیم الطبع و برخوردار از سرشت نیک مشترک است و معیار اساسی این تمایلات درونی خیریت و کمال بودن مطلوب است. و اگر تفاوتی در میان آدمیان نسبت به گرایش به امور فطری و روحانی می یابیم در اثر حرکت برهی از آن ها برخلاف سرشت و طبع آدمی و اتخلذ رویه‌ی سوء و طریق شرور و نقایص است. و این جهت گیری در واقع ناشی از شناخت و ادراک نادرستی است که از جهان پیرامون خود و خود دارند، چرا که بسیاری اوقات انسان شر را به جای خیر و نقص را جای کمال میبیند و این در اثر آلودگی هایی است که نفس و روح آدمی گرفتار آن ها شده است. بوعلی در تمثیل بر تمایلات فطری و روحانی آدمی چنین می گوید:
«نفوس سلیمه که به فطرت و اساس خود باقی اند و مباشرت و و معاشرت با مادیات و ماده ندارند، هرگاه ذکری روحانی می شنوند که اشاره به احوال مفارقات (عالم معنی و غیب) دارد شیفته و دلباخته‌ی آن ذکر می شوند و سبب این راز بزرگ معلوم نیست و در این حال برای آن ها حالت وجد و شادی توأم با لذت فرح بخش دست می دهد و موجب حیرت و دهشت آن ها می شود. و این همه به خاطر مناسبت و رابطه ای است که بین انسان سلیم الطبع و فطرت او از یک طرف و جهان پاکی ها و غیب از طرف دیگر وجود دارد. و این نکته با تجربه‌ی قطعی و غیرقابل انکار به اثبات رسیده است.»
با این بیان به این نتیجه می رسیم که در نهاد و فطرت آدمی حقیقتی گویا وجود دارد که او را به سوی نیکی ها و روشنی ها و افق های امید و نجات بخشی فرا می خواند و اگر پرده‌ی غفلتی جلوی دید فطرت انسان را بگیرد، انسان به واسطه‌ی تنبیه و تذکر و هشدار بیدار شده و به مقتضیات فطرت خود گام برمی دارد.
کیست این پنهان مرا در جان و تن    کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست    بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من این سان خودنمایی می کند    ادعای آشنایی می کند
کیست این گویا و شنوا در تنم؟    باورم یا رب نیاید کاین منم!
متصلتر با همه دوری، به من        از نگه با چشم و لز لب با سخن
خوش پریشان با منش گفتارهاست    در پریشان گویی اش اسرارهاست
از برای خودنمایی صبح و شام    سر برآورد گه ز روزن، گه ز بام
۳-۶- محی الدین عربی
محی الدین عربی در بابا سی صد و پنج از فتوحات مکیه، در بحث از احوال روحانی قلوب اهل سلوک چنین می گوید:
«ازجمله این احوال… احوال فطری است که خدا مردان را بر اساس آن آفریده، و آن فطرت عبادت و بندگی خدا و پرهیز از بندگی غیر اوست، چنان که می فرماید: «و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه» و به مقتضادی این فطرت در توحید و یگانه پرستی باقی می مانند، این دسته از انسان ها برای هدا شریک و همراهی قرار نمی دهند و هر آن چه هست را در طریق قرب به حق و در خدمت این راه قرار می دهند، و همیشه با فطرت همراهی می نمایند»
خلاصه ی سخن محی الدین این است که فطرت انسان بر توحید است و محو شدنی نیست و شخص مشرک و عبادت کننده‌ی بت ها در حقیقت راه را گم کرده است نه خدا را و سر این ضلالت و گمراهی این است که بت ها را شفیعان و نزدیکان خدا پنداشته است و در اثر جهل آن ها را عبادت می کند و با عبادت آن ها بر انحراف خود اصرار می ورزند.
شاهد بر این که مشرکین مهبود حقیقی را گم نکرده اند این است که قرآن کریم به پیامبر (ص) فرمود: بگو به مشرکین که بت هایی که عبادت می کنید بر آن ها نام نهید، در این صورت آنان نام رزاق، محیی، خالق و … خواهند نهاد اما وقتی به درون خود مراجعه می کنند خواهند دید که آن چه می پرستند غیر از آن چیزی است که نام برده اند و به تعبیر دیگر آنان در درون خود از این جهت دچار تضادند که جهت عبادت شان با عبادت شان متفاوت است.
۴-۶- صدرالمتألهین شیرازی
صدر المتالهین می گوید: «هر مسافری که برای تجارت و داد و ستد سفر می کند باید سرمایه ای داشته باشد، و در جای خود ثابت گردیده است که انسان در زندگی دنیوی خود به نوعی تاجر است و باید سرمایه ای داشته باشد سرمایه های انسان در سفر زندگی همان فطرت اصلی اوست که خدا او را بر اساس آن خلق نموده، یعنی قوه‌ی استعدادی که برای رسیدن به درجات عالی و فوز به منازل و سعادت ها به او عنایت شده و قرآن کریم از این سرمایه به هدایت تعبیر می کند. هدایت عبارت است از قرارگرفتن سالک در طریقی که او را مطلوب خودش می رساند و در مقابل هدایت، ضلالت قرار دارد که انسان در اثر جور و انحراف از طریق حق و هدایت به آن رو می آورد»
این حکیم متأله پرسشی را مطرح می کند و آن این که «چگونه است کسانی در مقابل هدایت – چنان که قرآن می فرماید: «اولئک الذین اشتروا الضلاله» بالهدی فما ر بحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین» (سوره‌ی بقره، ۱۶) – ضلالت را انتخاب می کنند و در طریق رستگاری و هدایت قرار نمی گیرد؟
و جواب می دهد: تمامی مردمان در آغاز پیدایش و وجود خود بر سر راهی قرار دارند که منتهی به خدا و رستگاری است و بالفطره در طریق هدایتند انحرافی که پدید می آید ناشی از افعال و اعتقادات اکتسابی است چنان که در حدیث نبوی (ص) وارد شده است: «هر مولودی فطرتاً مسلمان است.»
مفاد سخن صدالمتألهین، این است که انسان بر مرکب طبیعت سوار است و به طور جوهری و ذاتی در حال حرکت و شدن است، محرک و عامل حرکت انسان در این سفر احساس تکلیف و اختیار است چرا که انسان تا احساس تکلیف نکند و اختیار نداشته باشد نمی تواند تلاش نتیجه بخشی داشته باشد، و انسان در کوشش خود یا در طریق سعادت و سود اخروی تلاش می کند و یا در طریق شقاوت و بدانجامی.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.