مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه دارای ۳۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه
چکیده
مقدّمه
پیشینه بحث
تفسیر میرداماد از حرکت توسطیه و قطعیه
ادلّه وجود حرکت قطعیه
دلیل اول
دلیل دوم
دلیل سوم
بررسی ادلّه حرکت قطعیه
علل شکلگیری نظریه میرداماد
نقد تفسیر میرداماد از حرکت قطعیه
زمینه های شکلگیری بحث حرکت قطعیه
تصویر واقعی ابن سینا از حرکت توسطیه و قطعیه
بازگشت به تفسیر میرداماد و مقایسه آن با تفسیر ابنسینا
استدلال ابن سینا در زمینه انکار وجود خارجی برای حرکت قطعیه
رابطه زمان و حرکت
نتیجهگیری
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تأمّلی بر تفاسیر حرکت قطعیه و توسطیه
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، در: خواجه نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه، ۱۳۷۵
ـ ـــــ ، الشفا، الطبیعیات، قم، مکتبه آیهالله المرعشی النجفی، ۱۴۰۵
ـ العجم، رفیق، موسوعه مصطلحات جامعالعلوم، بیروت، مکتبه لبنان الناشرون، ۱۹۹۷
ـ بخاری، شمسالدین محمّد مبارکشاه، شرح حکمه العین، مشهد، دانشگاه فردوسی، ۱۳۵۳
ـ تهانوی، محمّدعلی، موسوعه کشاف اصطلاحات العلوم و الفنون، بیروت، مکتبهالناشرون، ۱۹۹۶
ـ جرجانی، میر سیدشریف، شرح المواقف، قاهره، مطبعه السعاده لجوار محافظه مصر، ۱۳۲۵
ـ رازی، فخرالدین، المباحث المشرقیه، بیروت، دارالکتب العربیه، ۱۴۱۰
ـ رضایی، رحمتاللّه، «استنتاج معطوف به بهترین تبیین و توجیه گزارههای مربوط به عالم خارج»، معرفت فلسفی ۶ (زمستان ۱۳۸۳)، ص ۶۱ـ۹۵
ـ سبزواری، ملّاهادی، شرح منظومه، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، ناب، ۱۴۲۲
ـ شیرازی، قطبالدین، درّهالتاج، تصحیح سیدمحمّد مشکوه، تهران، حکمت، ۱۳۶۹
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، نهایهالحکمه، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیّاضی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰
ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدی بر نظام صدرایی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۶
ـ ـــــ ، هستیشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰
ـ مصباح، محمّدتقی، تعلیقه علی نهایهالحکمه، قم، مؤسسه فی طریق الحق، ۱۴۰۵
ـ مطهّری، مرتضی، حرکت و زمان، تهران، حکمت، ۱۳۶۹، ج ۳
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ۱۳۸۳، ج ۶ (اصول فلسفه و روش رئالیسم)
ـ ـــــ ، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ۱۳۸۶، ج ۱۱ (درسهای اسفار)
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۹
ـ میبدی، حسینبن معینالدین، شرح الهدایه الاثیریه، تهران، مطبعه المرتضویه، ۱۳۳۱
ـ میرداماد، محمّدباقر، القبسات، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴
چکیده
ابن سینا و پیروان وی، حرکت قطعیه را انکار میکنند. انکار حرکت قطعیه اولاً مستلزم انکار حرکت به معنای خروج تدریجی از قوّه به فعل، و ثانیا مستلزم پذیرش توهّمی بودن زمان است؛ در حالی که ابنسینا، هم حرکت در آن معنا را میپذیرد و هم به وجود خارجی زمان معتقد است. میرداماد و ملّاصدرا، به منظور رفع این تناقض، وجود حرکت قطعیه را پذیرفته و از اینرو درصدد تأویل نظر ابنسینا در اینباره برآمدهاند
مقاله حاضر، از سویی، بر آن است که تفسیر رایج از حرکت قطعیه و توسطیه و نیز ادلّه و علل آن را بررسی کند و مشکلات آن را یادآور شود و از سویی دیگر، در تلاش است تا نشان دهد که میتوان انکار حرکت قطعیه و پذیرش وجود زمان را با یکدیگر سازگار و بدین ترتیب از کلام ابنسینا رفع تناقض کرد، بیآنکه نیازی به تأویل باشد
کلیدواژهها: حرکت، حرکت قطعیه، حرکت توسطیه، زمان، آنِ سیّال، سکون، ابنسینا
مقدّمه
معمولاً اقوال گوناگون درباره وجود خارجی حرکت را به سه دسته کلّی تقسیم میکنند: قول اول، وجود حرکت را امری بدیهی تلقّی میکند؛ قول دوم مدعی است که حرکت، در معنای موردنظر فیلسوفان، وجود خارجی ندارد؛ قول سوم تفصیل میان حرکت توسطیه و حرکت قطعیه را پذیرفته است
به نظر فیلسوفان مسلمانی که پس از میرداماد میزیستهاند، از میان این اقوال، معمولاً قول اول پذیرفتنیتر مینماید؛ از اینرو، آنچه را که به نظر این گروه ابنسینا پذیرفته همان قول است. با این حال، ابنسینا تصریح میکند که حرکت قطعیه یا، به تعبیری بهتر، حرکت به معنای «قطع» وجود ندارد و آنچه وجود دارد فقط حرکت به معنای «توسط» است
حال، این نظر پرسشهایی را به وجود میآورد؛ مثلاً، اگر زمانْ مقدار حرکت قطعیه است، چگونه میتوان وجود زمان را پذیرفت امّا حرکت قطعیه را انکار کرد؟[۱۴۶] به تعبیر دیگر، اگر زمان، چنانکه ابنسینا بدان معتقد است، امری حقیقی و خارجی به شمار آید، و اگر زمان مقدار حرکت قطعیه باشد، انکار حرکت قطعیه به طور حتم گرفتار شدن در دام تناقض را به دنبال دارد. به واقع، چگونه میتوان اندیشمندی همچون ابنسینا را دارای چنان نظر متناقضی آنهم در یک کتاب، دانست؟ حال آنکه درباره او چنین گفتهاند: «و الشیخ اجل شأنا و ارفع محلاً من أن یناقض نفسه فی کتاب واحد.»[۱۴۷] آنگاه این مطلب را نیز باید بپذیریم که لازمه انکار حرکت قطعیه و پذیرش صرف حرکت توسطیه همانا انکار اصل وجود حرکت به معنای حدوث و تغییر تدریجی، و پذیرش موجودات آنی بوده[۱۴۸] که مدعای منکران حرکت است. چگونه میتوان ابنسینا را منکر حرکت دانست؟ بنابراین، انکار حرکت (به معنای قطع)، نتایج و لوازمی ناپذیرفتنی دارد و در نتیجه، انکار حرکت قطعیه امر نامعقولی است
این تناقضها، آشکارا، در شأن ابنسینا و هیچ فیلسوف دیگری نیست. از اینرو، شهید مطهّری از اینکه حاج ملّاهادی سبزواری در جهتگیری درباره این مسئله، برخلاف معمول، از ملّاصدرا پیروی نکرده و همچون ابنسینا حرکت قطعیه را انکار کرده است تأسف میخورد.[۱۴۹] با توجه به آنچه بیان شد روشن میشود که چرا معمولاً متفکران پس از میرداماد، درصدد برآمدهاند نظر ابنسینا را در مورد حرکت قطعیه تأویل کنند و تفسیر دیگری را، هرچند خلاف تصریح وی، ارائه نمایند
حاصل راهحل آنان برای مشکل مذکور آن است که انکار صریح ابنسینا و ملّاهادی سبزواری از حرکت قطعیه را تأویل نماییم، چنانکه پس از میرداماد چنین کردهاند. بدین ترتیب باید سخن ابنسینا در خصوص انکار حرکت قطعیه را در پرتو سخنان دیگر او، که صراحت تام در پذیرش وجود خارجی حرکت و زمان دارند، تفسیر و تعبیر کرد و در نتیجه آن انکار را، که لوازم باطل دارد، نادیده انگاشت. بر این اساس، همگان درباره وجود حرکت قطعیه اتفاقنظر، و آن را قبول دارند. در این صورت، دیگر لوازم باطل مذکور (انکار حرکت و زمان) نیز در میان نخواهند بود
با این همه به نظر نمیرسد که چنین تأویلی بیش از «اجتهاد» در برابر «نص» باشد؛ زیرا ابنسینا نه تنها حرکت قطعیه را انکار میکند، بلکه بر آن استدلال نیز مینماید. با این تصریح، چگونه میتوان نظر وی را در انکار حرکت قطعیه تأویل و او را ملزم به پذیرش حرکت قطعیه نمود؟ علاوه بر آن، چنین تلاشی گرفتار اشکالات دیگری نیز میباشد که هر یک به آسانی قابل چشمپوشی نیستند. بنابراین، به آسانی نمیتوان این راهحل را پذیرفت
آنچه نوشته حاضر درصدد ارائه و تثبیت آن خواهد بود راهحل دیگری است که با تحلیل و بررسی دوباره نظر ابنسینا و مخالفانش به دست میآید. بدین منظور، سه مسئله را باید در نظر داشت: نخست اینکه به نظر میرسد تصویر میرداماد و شاگردش، صدرالمتألّهین، از این موضوع با تصویر و تفسیر ابنسینا تفاوتهای بسیاری دارد؛ دوم اینکه تصویر میرداماد و صدرالمتألّهین خود، مبتلابه اشکالاتی است. سوم اینکه چرا آنان به چنین برداشتی رسیدهاند؟ سرانجام اینکه تصویر موردنظر ابنسینا از مسئله چگونه است. امّا پیشتر لازم است که نگاهی گذرا به پیشینه این بحث داشته باشیم
پیشینه بحث
معروف است که ارسطو حرکت قطعیه و توسطیه را تفکیک کرده است،[۱۵۰] حتی برخی حرکت توسطیه را به افلاطون نسبت دادهاند؛[۱۵۱] امّا به سهولت نمیتوان چنان تفکیکی را در آثار آنان یافت. از اینرو، به نظر میرسد، نخستین فیلسوفی که صراحتا آن را طرح نموده است ابنسینا باشد
ابنسینا، در طبیعیات شفا، پس از بررسی تعاریف مختلف از حرکت و نیز تبیین تعریف خود از آن، که همان تعریف ارسطو باشد، به دو معنای حرکت اشاره میکند: حرکت به معنای «قطع» و حرکت به معنای «توسط». در ضمن، او تصریح میکند که حرکت توسطیه در خارج موجود، امّا حرکت قطعیه فقط خیالی و توهّمی است
به نظر ابنسینا، گاه مراد از حرکت همانا امری است که برحسب آن، جسم متحرک در قطعهای از زمان میان مبدأ و منتها قرار دارد، به گونهای که در هر «آن» در یک «حد» مفروض است. به تعبیری دیگر، در این معنا، حرکت امر مستمر و یکپارچهای به شمار میآید که دائم میان مبدأ و منتها در حال گذر است؛ امری که نمیتوان آن را تجزیه و قطعات آن را بر قطعات حدود و مسافتهای مفروض منطبق نمود. امّا گاه مقصود امری متّصل و امتداددار به امتداد مسافت است که بر اساس آن، جسم متحرک در تمام آن قطعه از زمان منطبق بر تمام آن مسافت باشد، به گونهای که میتوان مبدأ و منتهای حرکت را بر مبدأ و منتهای زمان منطبق کرد. بدین ترتیب، حرکت عبارت است از اینکه جسم متحرک در تمام آن قطعه از زمان بر تمام آن قطعه از مسافت منطبق باشد. در این معنا، حرکت امری کششدار است که تمام آن، تمام زمان را اشغال کرده است: اولش اول زمان را، وسطش وسط زمان را، و آخرش آخر زمان را.[۱۵۲] وی در اینباره میگوید
و ممّا یجب أن تعلم فی هذا الموضع أن الحرکه اذا حصل من امرها ما یجب أن یفهم، کان مفهومها اسما لمعنیین: احدهما لایجوز أن یحصل بالفعل قائما فی الاعیان، و الآخر یجوز أن یحصل فی الاعیان. فانّ الحرکه ان عنی بها الامر المتّصل للتحرک من المبدأ و المنتهی، فذلک لایحصل البته للمتحرک و هو بین المبدأ و المنتهی، بل انّما یظن أنه قد حصل نحوا من الحصول اذا کان المتحرک عندالمنتهی. و هناک یکون هذا المتّصل المعقول قد بطل من حیث الوجود، کیف یکون له حصوله حقیقی فی الوجود، بل هذا الامر بالحقیقه ممّا لا ذات له قائما فی الاعیان، و انّما ترتسم فی الخیال، لان صورته قائمه فی الذهن بسبب نسبه المتحرک الی مکانین: مکان ترکه و مکان ادراکه، او یرتسم فی الخیال; ثم تلحقها من جهه الحس صوره اخری بحصول له فی مکان آخر; فیشعر بالصورتین معا علی انّهما صوره واحده لحرکه و لایکون لها فی الوجود حصول قائم کما فی الذهن;
و امّا المعنی الموجود بالفعل الذی بالحری أن یکون الاسم واقعا علیه، و أن تکون الحرکه التی توجد فی المتحرک فهی حالته المتوسطه حین یکون لیس فی الطرف الاول من المسافه و لم یحصل عند الغایه، بل هو فی حد متوسط بحیث لیس یوجد و لا فی آن من الانات الّتی یقع فی حده خروجه الی الفعل ; و هذا هو صوره الحرکه الموجوده فی المتحرک و هو توسط بین المبدأ و المفروض و النهایه ; و هذا بالحقیقه هو الکمال الاول.[۱۵۳]
ابنسینا فقط در همین عبارت از شفا، که منشأ مشاجرههای فراوانی شده، به این بحث پرداخته است. تا زمان میرداماد، معمولاً این عبارت را خلاصه و ذکر میکردهاند؛[۱۵۴] امّا به چیستی و تفاوتهای دو معنای حرکت، و نیز اینکه آنها دو معنای حرکت نه دو نوع از حرکت هستند، نمیپرداختهاند
فخر رازی از نخستین کسانی است که به نقد این مسئله و نیز جرح نظر ابنسینا و خردهگیری از وی میپردازد و یادآور لوازم باطل این بحث میشود. در این زمینه، فخر رازی بحث زمان را طرح میکند. از نظر او، با توجه به اینکه زمان مقدار حرکت قطعیه است و ابنسینا حرکت قطعیه را انکار میکند، نباید زمان وجود داشته باشد؛ چون حرکت توسطیه، به دلیل اینکه بدون امتداد است، با زمان ارتباطی ندارد. بنابراین، اگر زمان هست و مقدار حرکت است، باید مقدار حرکت قطعیه باشد؛ در حالی که به نظر ابنسینا حرکت قطعیه وجود ندارد. در نتیجه باید گفت که یا زمان مقدار حرکت نیست یا زمان اصلاً وجود ندارد: «لو کان الزمان موجودا لکان مقدارا للحرکه بالادله الّتی ذکرها ارسطو و لکن یستحیل أن یکون مقدارا للحرکه.»[۱۵۵] به تعبیری دیگر، فخر رازی مدعی شده که اولاً زمان مقدار حرکت قطعیه است و اگر حرکت قطعیه موهوم است، چنانکه ابنسینا تصریح میکند، زمان نیز باید موهوم باشد، امری که ابنسینا آن را نمیپذیرد؛[۱۵۶] ثانیا، اگر زمان حقیقی و عینی باشد، لازم است امر موهومی به نام حرکت قطعیه موجب تعیّن امری حقیقی به نام زمان گردد که این هم واضحالبطلان است
صرفنظر از نقدی که فخر رازی بیان داشته، دیدگاه ابنسینا تقریبا تا زمان میرداماد همچنان با پذیرش فیلسوفان مسلمان روبهرو بوده است. برای نخستین بار، میرداماد با نظر ابنسینا مخالفت کرده، وجود هر دو معنای حرکت در خارج را پذیرفته و برای اثبات وجود خارجی حرکت قطعیه دلایلی آورده و در عین حال، توضیح و تبیین روشنی از این معانی حرکت را ارائه داده است. ضمنا شاگرد نامآشنای او، ملّاصدرا (که تقریبا تا ده سال پس از مرگ استاد خود هنوز زنده بوده)، همین دیدگاه را داشته، هرچند درباره حرکت توسطیه چندان به روشنی سخن نگفته است
ملّاهادی سبزواری از مهمترین اندیشمندان متأخّری به شمار میآید که از نظریه ابنسینا دفاع کرده و کوشیده است به مسائل طرح شده جواب دهد.[۱۵۷] دیدگاه مهم دیگر در اینباره از علّامه طباطبائی است که اعتقاد دارد: هر دو معنای حرکت، دو اعتبار برای یک امر قلمداد میشوند؛ امّا به لحاظ منظرهای متفاوت. بنابراین، اختلاف آن دو به اعتبار است؛ در نتیجه، هر دو معنای حرکت به اعتبارات مختلف وجود دارند.[۱۵۸] به همین دلیل، علّامه طباطبائی توانسته است بحث از حرکت قطعیه و توسطیه را با عنوان «اقسام تغیر» مطرح نماید، هرچند این اقسام اعتباری شمرده میشوند
تفسیر میرداماد از حرکت توسطیه و قطعیه
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.