زندگینامه و آثار رودکی


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 زندگینامه و آثار رودکی دارای ۶۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد زندگینامه و آثار رودکی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

نام و نسب
مؤلف لباب الالباب نام و نسب او را استاد ابوعبدالله جعفر محمدالرودکی ضبط کرده است و در زبان پارسی متداول است که نام پسر را به اضافت بر نام پدر ملحق می کنند ، پس مراد او ابوعبدالله جعفربن محمد بوده است .
نظامی عروضی در چهار مقاله ، در مقالت اول نام او را عبدالله جعفربن محمد الرودکی ضبط کرده است . مؤلف فرهنگ جهانگیری ، در لغت زخمه ، که این بیت از قطران را به وی نسبت می دهد می نویسد : استاد ابوالحسن رودکی گوید :
شنبه شادی و اول مه آذر              زخمه برافگن به عود وعود بر آذر
در تذکره بزم آرا که در سال ۱۰۰۰ تألیف شده نام او عبدالله محمد رودکی است . در تذکره میخانه که در اوایل قرن یازدهم تألیف شده ابوعبدالله محمدالرودکی سمر قندی ، در تذکره خیرالبیان تألیف حسین بن غیاث الدین محمد تنها به نام رودکی اسم او برده شده است . در تذکره الشعرای دولتشاه سمر قندی نیز نام وی استاد ابوالحسن رودکی ثبت شده است . مؤلف مجمع الفصحا نوشته است : «نامش محمد ، کنیتش ابوالحسن ، بعضی عبدالله گفته اند و بعضی گفته اند ابوعبدالله کنیتش بوده است و نامش جعفربن محمد الرودکی»… البته درست ترین گفته از حیث قدمت مأخذ و اعتبار کتاب ، گفتار عبدالکریم بن محمد السمعانی است در کتاب الانساب که نام و نسب او را چنین تصریح می کند : «ابوعبدالله جعفربن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم الرودکی الشاعر السمر قندی» و ریشه گفتار سمعانی تاریخ سمر قند تألیف ابو سعد عبدالرحمان بن محمد ادریسی حافظ سمر قندی در گذشته در ۴۵۰ است که ۱۲۱ سال پس از رودکی در گذشته است و نزدیک ترین کس از مؤلفان به زمان اوست .

تخلص
درباب وجه تخلص او مؤلفانی که در این باب ذکری کرده اند متفقند که یا از نام مولد وی رودک آمده است یا اینکه چون رود نیکو می نواخته او را رودکی خوانده اند . اما جهت دوم سست و نادرست می نماید چه اگر دورنواز بوده است می بایست او را رودی بخوانند نه رودکی ، زیرا که رود مصغری چون رودک هرگز در زبان ما معمول نبوده و در هیچ یک از فرهنگ ها ضبط نکرده اند . رودی هم به قیاس زبان فارسی درست نیست زیرا زننده و نوازنده رود را باید به زبان فارسی آن هم در قرن چهارم که رعایت قواعد فصاحت و مبادی زبان را می کرده اند «رودساز» یا «رود نواز» و یا «رود زن» گفت و نه رودی و رودکی .
مسلم است که رودکی نام و شهرت این شاعر بزرگ ما بوده و به این اسم شناخته می شده و خود نیز در اشعاری که ازو بازمانده است چند جا ایت تخلص را به کار برده است :
رودکی چنگ برگرفت و نواخت               باده انداز کو سرود انداخت
رودکیا ، بر نورد مدح همه خلق               مدحت او گوی و مهر دولت بستان نیست شگفتی که رودکی به چنین جای    خیره شود بی روان و ماند حیران تو رودکی را ، ای راهرو ، همی بینی        بدآن زمانه ندیدی که این چنینان بود در عشق چو رودکی شدم سیر از جان    از گریه خونین مژه ام شد مرجان
و معاصرین و کسانی که بلافاصله پس از وی آمده اند همه او را بدین تخلص خوانده اند .
رودکی را یکی از چندتن معدود از میان نخستین شعرای زبان فارسی می توان شمرد که به تخلص شاعرانه خویش معروف شده و این خود دلیل بر فرط شهرت شاعر است که شهرت او در شعر عنوان شخصی وی را در حجاب بگیرد و نام اصلی او را از میان ببرد ، چنان که مؤلفان در نام و نسب و کنیت او آن همه اختلاف کرده اند که بدان اشارت رفت و شاید شاعران دیگر اقران رودکی نیز تخلص داشته اند که بدان مشهور نگشته اند .

عصر زندگی
در تراجم احوال رودکی نکاتی که در عصر زندگی او باشد ضبط نکرده اند جز انکه مولفان متفقند که وی ساعر و ندیم و معاصر نصربن احمد سامانی بوده و این نکته چنان هویداست که نام رودکی و نام نصربن احمد سامانی بوده و این نکته چنان هویداست که نام رودکی و نام نصربن احمد همیشه قرین یکدیگر است .
نظامی عروضی نام رودکی را در مقالت دوم چهار مقاله جایی که اسامی شعرای سلف را می شمارد و در سلک شعرای آل سامان ضبط کرده . عوفی در لباب الالباب می گوید : «امیر نصربن احمد سامانی که امیر خراسان بود او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت.»
نام رودکی با نام نصربن احمد چنان پیوسته بوده است که منوچهری دامغانی در مدح فضل بن محمد سروده است‌ :
شاعر و مهتر دل است و زیرک و والا          رودکی دیگر است ونصربن احمد
در این که مداح و معاصر نصربن احمد بوده به هیچوجه تردید نیست چنان که در لباب الالباب یک قطعه دو بیتی از اشعار او را تصریح کرده است که به مدح نصربن احمد است و خود نیز بدین معنی اشارت کرده است ، آنجا که گوید :
شد آن زمان که به انس رادمردان بود    شد آن زمانه که او پیشکار میران بود همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان است      همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان بود که را بزرگی و نعمت زاین و آن بودی      ورا بزرگی ونعمت ز آل سامان بود
     در میان اشعار رودکی این بیت رانقل کرده اند :
باد بر تو مبارک و خنشان               جشن نوروز و گو پسند کشان
واضح است که این بیت را رودکی در سالی سروده که عید اضحی ونوروز در یک روز بوده است و این سال مصادف است با ۳۱۱ از هجرت که ۱۱ ماه مارس فرنگی مطابق با اول ذی الحجه که عید اضحی است مصادف بوده .
از طرفی رودکی معاصر بوده است با شهید بلخی شاعر معروف ومرادی شاعر و فرالاوی که هر سه معاصرین نصر بن احمد و وزیروی جیهانی بوده اند و شهید بلخی در ۳۲۵ درگذشته و رودکی او را مرثیت گفته است .
ازین نکات مسلم می شود که رودکی در نیمه اول قرن چهارم می زیسته و چون بیش از بیست و نه سال از قرن چهارم را درک نکرده و البته سن او از بیست ونه بیشتر بوده ناچار قسمتی از عمر او در اواخر قرن سوم گذشته لازم می شود که پنجاه سال از نیمه دوم قرن سوم را جزو عصر زندگی او شمرد که ازین مدت ۲۸ سال رادر دربار نصربن احمد گذرانده است ، یعنی از سال ۳۰۱ جلوس این پادشاه تا سال ۳۲۹ که خود رحلت کرده است و دو سال پیش از فرمان یافتن نصربن احمد باشد . چون لازم آمد که رودکی نزدیک پنجاه سال از نیمه دوم قرن سوم را نیز دریافته باشد واضح است که تمام عمر او مصادف با سلطنت نصربن احمد نمی گردد زیرا که نصر بن احمد به سال ۳۰۱ جلوس کرد و پیش از او پدرش احمد بن اسمعیل از ۲۹۵ تا ۳۰۱ شهریاری داشت و پیش از او امیر اسمعیل سامانی بزرگترین امیر و مؤسس این سلسله از ۲۹۷ تا ۲۹۵ پادشاهی می کرده است .
پس ظن غالب آن است که رودکی زمان این هر دو رانیز دریافته باشد چنان که او را بیتی است در مدیحه که گوید :
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان چون فضل گوهر و یاقوت بر نبهره شبیز
یکی دیگر از کسانی که رودکی مدح وی را گفته است ابوالفضل بلعمی وزیر است . پیداست که شاعری مقرب پادشاه چون رودکی می بایست وزیر دانشمند و خرد پرور و توانایی چون بلعمی را بستاید و ابوالفضل بلعمی رودکی را صلات بسیار بخشیده و حتی وامی را که از خریدن غلامی «عیار» نام داشته این وزیر گزارده است . البته شکی نیست که بلعمی وزیر ممدوح رودکی همین ابوالفضل محمد بن عبیدالله است ،‌زیرا که رودکی رادر پایان عمر میل کشیده و کور کرده اند شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که س از ۳۲۶ که از کار افتاده خانه نشین شده است در حوادثی که در پایان سلطنت نصربن احمد روی داده و به واسطه گرویدن وی و بزرگان دربارش به طریقه اسمعیلی برخی از درباریانش بر وبر خواسته اند و وی را از سلطنت باز داشته اند ، چنان که پس از این خواهد آمد ، بلعمی را که مانند دیگران بدان طریقه گرویده بود در شب دهم صفر ۳۲۹ کشته اند و سه سال پس از عزل هلاک شده است . شاید رودکی را هم که با آن وزیر پیوستگی تام داشته و با او هم عقیده بوده است کور کرده باشند و وی نیز در همان سال ۳۲۹ با وضعی دلخراش از جهان رفته باشد .
رودکی در یک جا از ابوالفضل بلعمی وزیر نام برده است و آن در قصیده بسیار معروف اوست بدین مطلع :
مادر می را بکرد باید قربان            بچه او را گرفت و کرد به زندان
که درسال ۳۲۱ در مدح امیر ابو جعفر احمد بن محمد حکمران سیستان سروده است در اواخر آن قصیده در مدیحه که وصف از مجلس امیر نصربن احمد و می خوردن او به یاد امیر ابو جعفر می کند می گوید :
یک صف میران و بلعمی بنشسته            یک صف حرام و پیر صالح دهقان
سمعانی در کتاب الانساب در ترجمه حال رودکی نوشته است : «ابوالفضل بلعمی وزیر اسمعیل بن احمد والی خراسان می گفت رودکی را در عرب و عجم مانند نیست» .
دیگر از دلایل رابطه رودکی با ابولفضل بلعمی آن است که رودکی کلیله و دمنه را به فرمان و به خواهش ابولفضل بلعمی نظم کرده است . فردوسی در شاهنامه درباره کلیله و دمنه چنین آورده :
نبشتند بر نامه خسروی                        نبد آن زمان خط به جز پهلوی
همی بود با ارج در گنج شاه                    بدو ناسزا کس نکردی نگاه
چنین تا به تازی سخن راندن         از آن پهلوانی همی خواندند
چو مأمون روشن جهان تازه کرد          خور و روز بر دیگر اندازه کرد
دل موبدان داشت و رأی کیان             ببسته به هر دانشی بر میان
کلیله به تازی شد از پهلوی              برین سان که اکنون همی بشنوی
به تازی همی بود تا گاه نثر                بدان گه شد در جهان شاه عصر
گران مایه بوالفضل دستور او             که اندر سخن بود گنجور او
بفرمود تا پارسی دری               بگفتند و کوتاه شد داوری
از آن پس چو بشنید رأی آمدش         برو بر خرد رهنمای آمدش
همی خواستی آشکار و نهان         کزو یادگاری ود در جهان
گذارنده ای پیش بنشاندند                  همه نامه بر رودکی خواندند
بپیوست گویا پراگنده را                بسفت اینچنین در آگنده را
پیداست که مراد از ابوالفضل دستور نصربن احمد همان ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی است و اینکه فردوسی می گوید :
بفرمود تا پارسی دری                      بگفتند و کوتاه شد داوری

شاید مراد آن باشد که ابوالفضل بلعمی چون به وزارت رسیده است فرمان داده که دیوانها را به فارسی کنند و مکاتبات درباری سامانیان را به فارسی دری بنویسند و چنانکه پیش از آن مأمور بوده است به تازی ننویسند.
چون رودکی به فرمان و خواهش ابوالفضل بلعمی کلیله و دمنه را نظم کرده است پیداست که پیش از مرگ او در سال ۳۲۹ و شاید هم پیش از عزل وی در سال ۳۲۶ ، نظم این کتاب به پایان رسیده باشد پس هر تاریخ دیگری که درباره نظم کلیله و دمنه رودکی آورده باشند درست نیست .

معلومات او
محمد عوفی گوید در لباب الا لباب : « او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود و به سبب آواز در مطربی افتاد و از ابوالعبیک بختیار که در آن صفت صاحب اختیار بود بر بط بیاموخت و در آان ماهر شد و آوازه به اطراف و اکناف عالم برسید … ». مؤلف حبیب السیر نیز بر آن است که : « درنواختن عود ماهر شد » . مؤلف هفت اقلیم هم گوید : «… او را حق سبحانه و تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش عنایت کرده بود … اگر به کلید تلاوت دهان را با نفتاح پیوستی اعلی و ادنی و پیر و برنا شیفته وی گردیدندی و در آخر به مطربی افتاد و بر بط می نواخته …» . صاحب مجمع الافصحاء گوید : «… گویند رود نیکو نواختی و شعر دلجو ساختی و سرود با اثر گفتی و به حسن صوت و علم موسیقی معروف و به صفات حسنه که ندیمان را شاید موصوف بودی … » و نویسنده مقدمه دیوان چاپ تهران نیز بر آن است که «… در علم موسیقی و آواز باربد و نکیسا درگذشت … » . در هر صورت خواه چنگ و خواه بر بط خواه رود و خواه عود ، یکی از سازها را به خوبی می زده است و آواز فریبنده داشته و قول معتبرتر آن است که چنگ می زده ، چنانکه نظامی عروضی در ضمن آن حکایت برانگیختن نصربن احمد به بازگشت به بخارا ، همچنان که گذشت ، گوید که آن قصیده را با چنگ در پرده عشاق آغاز کرد و از اینجا مسلم می شود که هم چنگ می نواخته و هم آواز می خوانده است ، خود نیز درین باب و در حق خویش گوید :
بد آن زمانه ندیدی که در جهان رفتی      سرودگویان ، گویی هزاردستان بود
و جای دیگر :
رودکی چنگ بر گرفت و نواخت          باده انداز کو سرود انداخت
و هم جای دگر :
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم      به جرم حسن چو یوسف اسیر زندانی
در آن اوان و حتی اواخر قرن پنجم در ایران شعر و موسیقی به هم پیوسته بود و شعر را جز به آهنگهای موسیقی نمی خواندند و شعرای بزرگ چون رودکی و منجیک ترمذی و فرخی در موسیقی استاد زمانه خویش بوده اند و کسانی که موسیقی نمیدانستند و آواز نداشتند برای رواج شعر خویش و پسند خاطر ممدوح راویان اجیر می کردند و شعر ایشان را راوی در حضور ممدوح می خواند و تاریخ ادبیات ایران و تراجم احوال شعرا در قرن چهارم و پنجم همه جا مشحون اطلاعات درین باب است و عجب نیست که پیشوای ایشان و آفریدگار شعر فارسی بدین دو هنر بزرگ که لازمه شاعری در آن زمانه بوده است آراسته بوده باشد و به همین جهت است که مطبی در آن زمان از مشاغل بزرگ بوده و داننده این هنر را جزو هنرمندان زمانه می شمردند .
محمد عوفی گوید : «… چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی قرآن به تمامت حفظ کرد و قراعت بیاموخت و شعر گفتن گرفت ، چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت گشت … » جامی نیز در بهارستان و امین احمد رازی در هفت اقلیم حافظ قرآن بودن وی را تأیید کرده اند و البته این هر دو کار از هوشیاری چون رودکی بعید نیست و نظایر آن جای دیگر هم دیده شده است .
نکته دیگر که از دانایی او بر ما روشن است مهات بسیار اوست در لغت فارسی ، چنانکه فرهنگی به زبان ما نیست که شاهدی از شعرا داشته باشد و در آن میان ابیاتی چند از رودکی به شهادت معانی لغات مندرج نباشد و می توان گفت رودکی شاعری است که اشعار او در فرهنگها بیش از دیگران ثبت است . چنانکه پل هرن مستشرق آلمانی در مقدمه ای که بر چاپ لغت اسدی نوشته است گوید : «رودکی شاعری است که بیش از همه ذکر او آمده است…»
معلوم می شود رودکی در ادبیات و اشعار شعرای تازی نیز دست داشته و این دو بیت که در مدیحه گفته بدین معنی گواه است :
جز به سزاوار میر گفت ندانم        ورچه جریرم به شعر و طایی و حسان
سخت شکوهم که عجز من بنماید    ورچه حریفم ابا فصاحت سحبان
ممارست وی در تاریخ ایران پیش از اسلام و ادبیات قدیم ایران نیز از ین ابیات که گفته است هویداست ، یکجا گوید :
همچو معماست فخر و همت او شرح     همچو ابستاست فضل و سیرت او زند
چنانکه جز او شاعری دیگر را در ایران سراغ نتوان کرد که بداند ابستامتن است و زند شرح آن و این نکته ای است که در قرن اخیر از تحقیقات مستشرقین اروپا بر آمده است . همه جای دیگر گوید در مدیحه :
سیرت او بود وحی نامه به کسری             چونکه به آیینش پند نامه بیاگند
و جای دیگر :
دخت کسری زنسل کیکاووس          درستی نام ، نغز چون طاوس
و نیز اسامی رستم و خسرو پرویز و اسفندیار و سام و سقراط و افلاطون و یعغوب و یوسف و طوفان نوح و عیسی و لقمان و حاتم و لیلی و مجنون و شافعی و ابوحنیفه و سفیان و عمر و بن لیس که در شعر خود آورده است که دلیل است که بر سیر و تواریخ آگاه بوده و اسامی یونان و مصر و نیل و بابل و طنجه و طراز و چین و کوه سیام و جودی و ثهلان و ری و نیمروز و ساری و ساریان که در شعر او آمده است دلیل است که مسالک و ممالک نیز بصیر بوده است .
ظاهراً رودکی در مظاهر و حکم نیز مطلع بوده است ، چنانکه خود گوید:
مرا زمنصب تحقیق انبیاست نصیب       چه آب جویم از جوی خشک یونانی ؟
و شاعری که او را مرثیت سروده گفته است :
رودکی رفت و ماند حکمت اوی             می بریزد ، نریزد از می بوی
و همین نکته باعث شده است که مؤلفان متأخر او را «حکیم» لقب داده اند .
اما استادی رودکی در شعر فارسی و متعلقات آن از بدیهیات است . شمس الدین محمد بن قیس رازی در کتاب «المعجم فی معاییر اشعار الاجم» در باب بحر هزج گوید : «… یکی از متقدمان شعرای اجم و پندارم رودکی و الله اعلم از نوع آخرم و آخرب این بحر(بحر هزج) وزنی تخریج کرده است و آن را وزن رباعی خوانند و الحق وزنی مقبول و شعری مستلذ و مطبوع است و از ین جهت اغلب نفوس نفیس را بدان رغبت است و بیشتر طباع سلیم را بدان میل و گویند سبب استخراج این وزن آن بوده است کی روزی از اعیاد بر سبیل تماشا در بعضی از متنزهات غزنین بر می گشت و به هر نوع از اجناس مردم بر می گذشت و طایفه ای اهل طبع را دید گد ملعبه جمعی کودکان ایستاده و دیده به نظاره گوزبازی کودکان نهاده ، از آنجا که شطارت جوانان شاعر و بطالت شاعران شاطر باشد قدم در نهاد و سر به میدان ایشان بر آورد ، کودکی دیده ده پانزده ساله با زلف و عارضی چون سنبل پیراممون لاله … منظری دلگشای و مخبری جانفزای ، گفتاری ملیح و زبانی فصیح ، طبعی موزون و حرکاتی مطبوع ، مردم در جمال و کمالش حیران مانده و او به لطف طبع آن نقش باز خوانده ، به هر کرشمه صد دل می خست و به هر نکته ده بذله می نشاند ، به شیوه گری جان شکری می کرد و در گوزبازی اسجاع متوازن و متواضی می گفت ، درآمد و شد تمایلی می کرد و در گفت و شنود شمایلی می نمود . گردکانی چند از کف به کوی می انداخت و در خفض و رفع خود را از اشارت مردم غافل می ساخت ، شاعر در آن لباغت خلق و ذلاغت نطق حیران مانده و انگشت تعجب در دندان گرفته ، برآن تناسب اعضا آفرین و تحسین می کرد و بر آن صورت زیبا معوذتین و یسین می خواند. تا یکباری در انداختن گردگانی از کو گوز بیرون افتاد و به غهغری هم به جایگاه بازغلتید ، کودک از سر ذکای طبع و صفای قریحت گفت :
غلطان غلطان همی رود تا بن کو          
شاعر را این کلمات وزنی مقبول نظمی متبوع آمد ، به قوانین عروض مراجعت کرد و آن را از متفرعات  بحر هزج بیرون آورد و به واسطه آن کودک بر ین شعر شعور یافت و از عظم محل و لطف موقع آن به نزدیک او در نظم هر قطعه در دوبیت اقتصار کرد : بیتی مصرع بیتی مقفی و به حکم آنک منشد و منشی و بادی و بانی آن وزن کودکی بود ، نیک موزون و دلبر و جوانی سخت تازه و تر آن را ترانه نام نهاد … »
از اینجا به خوبی بر می آید که رودکی دستی در عروض داشته و در این علم استاد ماهر بوده است و وزن ترانه یا رباعی از مخترعات اوست . تصرف او در عروض مسلم است چند قصیده ای دارد مسدس مسبع از بحر مضارع بر وزن مفعول فاعلات مفاعیلان :
بد ناخوریم باده ، که مستانیم           وز دست نیکوان می بستانیم
و پیش از او کس بدین وزن نگفته است .
نیز قطعه دیگر اخرب مکفوف مهذوف از بحر قریب بر وزن مفاعیل فاع لان :
می آرد شرف مردمی پدید             آزاده نژاد از درم خرید
که در این وزن نیز مبتکر است و نیز قطعه ای مثمن در بحر خفیف بر وزن فاعلاتن مفاع لن فعلاتن مفاع  لن :
گر کند یاریی مرا به غم عشق صنم       بتواند زدود زین دل غمخواره زنگ غم
و این نیز از مبتکرات اوست و هم قطعه دیگر مقبوض اثلم از بحر متقارب بر وزن فعول فع لن فعول فع لن :
گل بهاری ، بت تتاری نبیذ داری ، چرا نیاری ؟
و این وزن را نخست او گفته است و همچنین قطعه دیگر مربع مرفل از بحر رجز بر وزن مستعلن مستفعلاتن :
بی تو مرا زنده نبینند          من ذره ام ، تو آفتابی
که آن نیز از ابتکارهای اوست . دولتشاه هم درباره آگاهی وی در شعر گوید : «او را در فنون و علوم و فضایل وقوف است و از اقسام شعر قصاید و مثنوی را نیکو می گوید». مؤلف مجمع الافصحا گوید : «کسب کمالات نموده ، چنانکه در بینش و دانش شهره و از هر علوم با بهره آمد» .
دیگر از جنبه های شعر رودکی چند مضمون است که وی از زبان تازی گرفته است . این که گفته است :
به روز نیک کسان ،‌گفت ، غم مخوز ذنهاز       
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
مضمون این حدیث است : «انظروا الی من هو دونکم ولا تنظر وا الی من هو فوقکم» .
این که گفته است :
این جهان پاکخواب کردار است              آن شناسد که دلش بیدار است
نیز مضمون این حدیث را دارد که : «الدنیا کحلم النائم» .
در شعر او بسیار به اندیشه های حکیمان بر می خوریم و به همین جهت است که پیشینیان نام او را «حکیم رودکی» نوشته اند .
اینکه گفته است :
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آنک آمد          بود انچه بود ، خیره چه غم داری ؟
هموار کرد خواهی گیتی را           گیتی است ،‌ کی پذیرد همواری ؟
بیان حکیمانه ای است که بسیاری از فرزانگان جهان نیز آورده اند . اینکه در مرثیه مرادی سروده است :
جان گرامی به پدر باز داد             کالبد تیره به مادر سپرد
نیز همان عقیده است که حکمای شرق و غرب بارها مکرر کرده و معتقد بوده اند که روح به آسمان می رود و تن پس از جدایی از روح به زمین که از آنجا آمده است باز می گردد .
اینکه گفته است :
زندگانی چه کوته و چه دراز              نه به آخر بمرد باید باز ؟
نیز بیانی است که در گفتار بسیاری از اندیشمندان جهان می توان یافت.
سمعانی در کتاب الانساب گوید که رودکی از اسمعیل بن محمد بن اسلم قاضی سمرقندی روایتی کرده است که وی از ابو عبدالله بن ابی حمزه سمر قندی شنیده است ازینجا پیداست که رودکی حدیث فرا گرفته و از محدثان وزگار خود بوده است . چنان می نماید که این اسمعیل بن محمد بن اسلم قاضی سمر قندی و استادش ابو عبدالله بن ابو حمزه سمرقندی از بزرگان محدثان زمان بوده اند که روایت حدیث ازیشان اعتبار داشته است و چون هر دو از مردم سمر قند بوده اند و نزدیک ترین مرکز علمی به رودک زادگاه رودکی شهر سمر قند بوده است . و رودکی پیش از آنکه به بخارا پایتخت سامانیان برود در سمرقند زیسته است پیداست که در جوانی برای کسب دانش به سمرقند رفته و در آنجا حدیث را ازاسمعیل بن محمد بن اسلم قاضی سمر قند فرا گرفته است .

عقاید و افکار
رودکی یک یاز شعرایی است که در شعر خویش افکار حکیمانه و اندرزها گذاشته است . در بیشتر قطعاتی که از وی مانده اشعار رزین در حکم و معارف دارد و در میان شعرای پارسی زبان بدین صفت مخصوص و ممتاز است ، چنان که ناصر خسرو قبادیانی شاعر و حکیم معروف قرن پنجم ایران در قصیده ای که مطلع آن این است :
بر جستن مراد دل ، ای مسکین              چوگانت گشت پشت وزخان پرچین
اشارت بدین معنی کرده و گوید :
اشعار پند و زهد بسی گفته است           این تیره چشم شاعر روشن بین
آن خوانده ای بخوان سخن حجت       رنگین به رنگ معنی و پند آگین
و البته حکم کسی چون ناصر خسو در حق هر کس باشد حجت است . شعرا در افکار و عقاید تقریباً در تمام ممالک یکسانند . تا قلب رقیق نباشد کسی را به شاعری راهبری نمی کند . به همین جهت مضامین مشترک میان شاعران هست که هیچ شاعری از دیگری نگرفته و حاجت بدان نیست که اغاره کنند یا توارد شود ، هر قلب حساس چنین احساسات را می تراود ، چون رحم و اغماض و بزرگواری و امثال آن ، رودکی هم در این احساسات شریک است، می گوید :
این یغ نه از بهر ستمگاران کردند     انگور نه از بهر نبیذاست به چرخشت
هوش تیز با قلب حساس مصاحب شاعر است و به همین جهت در کار جهان نگران و در پند و عبرت گرفتن از روزگار از مردم دیگر ساده دل تر است . گذشت جهان و نعمت و نقمت گذران را که می بیند جهان را به چیزی نمی شمارد ، خواه خیام باشد و خواه رودکی و خواه هر شاعر دیگر ، ولی بیان رودکی در ناپایداری جهان از دیگران فصیحتر است ، چنان که گوید :
این جهان پاک خواب کردار است      آن شناسد که دلش بیدار است
و جای دیگر :
جهان همیشه چو چشمی است گرد و گردان است
همیشه تا بود آیین گرد گردان بود
همان درمان باشد به جای درد شود
و باز درد همان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نو بود
و نو کند به زمانی همان خلقان بود
با شکسته بیابان که باغ خرم بود
و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود
درین صورت غم چرا ؟ چنان که گوید :
زامده شادمان نباید بود     وز گذشته نکرد باید یاد
چون سرانجام همه یکسان است غم بیهوده است و به همین جهت است که گوید :
زندگانی چه کوته و چه دراز         نه به آخر بمرد باید باز
خواهی اندر عنا و شدت زی               خواهی اندر امان به نعمت و ناز
این همه روز مرگ یکسانند          نشناسی ز یک دگرشان باز
هنوز متفکران جهان حقیقتی مسلم تر ازین نیافته اند . طبعاً صاحب این اندیشه بی نیاز است و از روی بی نیازی است که گوید :
لب تر مکن به آب،که طلق است در قدح دست از کباب دار ،که زهر است توأمان
نزد چنین کسی پرورش تن چه صواب دارد ؟ این است که گوید :
برای پرورش جسم ، جان چه رنجه کنم ؟
که حیف باشد روح اقدس به سبگانی
البته با اینهمه سوکواری و شکوه از جهان را چه سود است ؟ به  همین جهت گوید :
رفت آنک رفت و آمد آنک آمد          بود آنچه بود ، خیره چه غم داری ؟
هموار کرد خواهی گیتی را ؟               گیتی است کی پذیرد همواری ؟
مستی مکن ، که نشنود او مستی        زاری مکن ، که نشنود او زاری
شو تا قیامت اید زاری کن           کی رفته را به زاری باز آری ؟
درین حال ایا بهتر نیست که مردم اثری بزرگ از خویش گذراند ، چنان که عقیده رودکی اس ؟
اندر بلای سخت پدید آرند         فضل بزرگ مردی و سالاری
این عقیده را جای دیگر توضیح کند و گوید :
چهار چیز مر آزاره را زغم بخرد
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
کسی را که چنین فکری باشد طبعاً سالوس و مرد ریا نیست ، این است که گوید :
ایزد ما وسوسه عاشقی از تو پذیرد ، نپذیرد نماز
و چنین کس بی نیاز از مردم است و گوید :
چون تو طمع از جهان بریدی         دانی که همه جهان کریمند
واین بی نیازی او را از آن باز می دارد که بر نعمت کسان رشک برد و او را راه می نماید که بگوید :
زمانه پندی ازاروار داد مرا
زمانه را چونکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان ، گفت ، تا تو غم نخوری
بسا کسا که ه روز تو آرزومند است
دیگر از عقاید رودکی آن است که درین بیت صریحاً پرورده است :
کسی را که باشد به دل مهر حیدر        شود سرخ رو در دو گیتی به آور
چنان که معروف بلخی نیز بدین عقیده اشارت کرده و یک مصرع از او را به تضمین آورده است :
از رودکی شنیدم استاد شاعران      کاندر جهان به کس مگرو ، جز به فاطمی
و چنان که خود نیز این عقیده رادر مدیحه می پروراند :
ای شاه نبی سیرت،ایمان به تو محکم   ای میر علی حکمت ، عالم به تو در غال
ناصر خسرو پیشوای اسمعیلیه ایران درباره خویشتن می گوید :
جان را زبهر مدحت آل رسول          گه رودکی و گاهی حسان کنم
همین توجهی که ناصر خسرو به رودکی داشته درباره کسایی شاعر معروف پایان قرن چهارم و آغاز قرن پنجم نیز داشته است بارها در اشعار خود نام وی را به بزرگی برده و از اشعار او استقبال کرده و او را استاد و پیشرو خود دانسته و پیداست که با او هم عقیده بوده است .
همچنین که ناصر خسرو که امامی بوده کسایی را که هم عقیده او بوده است گرامی شمرده ، کسایی نیز رودکی را به همین سبب حرمت بسیار گذاشته و درباره او گفته است :
رودکی استاد شاعران جهان بود          صد یک از او تویی کسایی ؟ یرگست خاک کف پای رودکی نسزی تو        هم بشوی گاو و هم بخایی بر غست
در بن بیت دیگر با دریغ و درد یاد از دوران رودکی و گذشتن عهد سامانیان و بلعمیان می کند :
به عهد دولت سامانیان و بلعمیان      جهان نبود چنین ، با نهاد و سامان بود
پیداست که این بیت کسایی از قصیده ای است که به استقبال قصیده معروف رودکی سروده است که مطلع آن این است :
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود      نبود دندان ، لابل ، چراغ تابان بود
از قصیده ای که رودکی در مدح ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی وزیر معروف سروده ، سوزنی یک بیت آن بدینگونه تضمین کرده است :
در مدح تو به صورت تضمین ادا کنم
یک بیت رودکی را در حق بلعمی :
«صدر جهان ، جهان همه تاریک شب شده است
از بهر ما ستاره روشن همه دمی»
مطلع قصیده رودکی این بوده است :
تا خوی ابر گل رخ تو کرده شبنمی  شبنم شده است سوخته چون اشک ماتمی
ازین جا پیداست که ناصرخسرو کسایی و رودکی و بلعمی همه پیرو یک عقیده و یک طریقه بوده اند و دلبستگی که رودکی در آن مصراع درباره فاطمیان به زبان آورده آن در قصیدهای سروده که به مدح بلعمی گفته بوده است .
مؤلف کتاب النقض نیز اشاره ای بدین مطلب کرده است : « آنکه گفته و به قول شاعرکان بداعتقاد بی نماز مفسد خمار که شعرهای رکیک گفته اند و در بازارها جمع شده می خوانند و این خواجگان رافضی کافرکیش احمق روش عوان طبع ابله دمدار بی تمیز با دل های پر غل و غش و کین جمع شده بر آن دروغ ها معتکف بوده ، آن بهتان را به جان خریدار شده و آن محالات را در هیچ تاریخی و اثری نمی شنوند ، جواب این کلمات آنکه : اگر زیرکان و عقلا و همه علما سفاهت و بی ادبی و جواب احمق را به سکوت و قلت التفات گفته اند ، اما بر سبیل اشارت کلمتی مختصر گفته  شود : اولاً از اعتقاد شعرا خبر دادن ، که از افعال قلوب است والا خدای تعالی بر آن مطلع نباشد ، از غایت جهل است و آنچه گفته است که : شعرا مفسد و بی نماز باشند عجب است که خواجه خود انبیا و ائمه را معصوم نگوید و نداند چگونه شاعرانش معصوم می بایند ؟کدام شاعر است که به لهو و طرب مشغول نشده است ، از رودکی و عنصری و منجیک و معزی و برهانی و غیر ایشان ؟ پس شعرای شیعه را با ایشان قیاس باید کردن و این تهمت ننهادن، که ما در ایشان دعوی عصمت نکرده ایم … »
این که رودکی با آن همه حشمت و پایگاه بلندی که در دربار نصربن احمد داشته در پایان …

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.