مقاله کدام آیه عظمت مولی را بهتر می شناساند؟


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله کدام آیه عظمت مولی را بهتر می شناساند؟ دارای ۵۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله کدام آیه عظمت مولی را بهتر می شناساند؟  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله کدام آیه عظمت مولی را بهتر می شناساند؟،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله کدام آیه عظمت مولی را بهتر می شناساند؟ :

کدام آیه عظمت مولی را بهتر می شناساند؟
(یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس)

مهمتر از همه است زیرا خداوند می فرماید ای پیغمبر آنچه بسوی تو فرود آمده به مردم برسان که اگر نکردی وظیفه رسالتش را انجام نداده ای و خداوند ترا از مردم نگهداری می کند. و چنین تهدید عجیبی که اگر پیغمبر دستوری را تبلیغ نکند اصلا به وظیفه پیغمبری عمل نکرده و مثل این است که هیچ یک از عقاید و احکام را ابلاغ نفرموده باشد، در سراسر قرآن نظیر ندارد آنهم در حجه الوداع که اصول دین از توحید و نبوت و معاد و فروع آن تماما بمردم تبلیغ شده و سالهای است که بتمام دستورات و احکام از نماز ورزه عمل شده و خمس و زکوه پرداخته و مناسب حج را با پیغمبر انجام داده اند. غزوات بدر و خندق واحد را گذرانده اند، یعنی به وظیفه جهاد نیز عمـل کرده اند آنوقت چه دستور مهمی است که آنرا از ترس مردم تبلیغ نکرده و آن مردم کیستند که آنحضرت از آنها بیمناک است، در صورتیکه مشرکین مغلوب شده و فتح مکه، اسلام را بر همه نیروها و طوایف پیروز گردانیده است،

بسیار روش این که این امر مهم جزو ولایت و نصب امیر المومنین به امامت و خلافت نمی تواند باشد که مطابق عقیده شیعه شرط قبول همه طاعات است بنابر این تمام دین بدون این شرط مقبول نیست پس اگر ولایت ابلاغ نگردید مثل اینست که وطیفه رسالت انجام نشده است و پیغمبر از خود مسلمانها خائف بود ه است که حسد و کینه آنها نسبت بشخص علی (ع) موجب اختلاف در دین و تزلزل ارکان اسلام نگردد.
والا در چند آیه قبل از این خداوند بمسلمین می فرماید:«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم» از کفار نترسید که دیگر آنها مأیوس شده اند از آنکه بتوانند بدین شما صدمه بزنند. امیر مؤمنان در نهج البلاغه می فرماید: لم یوجس موسی حیفه علی نفسه بل خاف من غلبه الجهال و دول الضلال(یعنی موسی بر جان خویش نمی ترسید بلکه بیم داشت که نادانان غلبه کنند و حکومتهای گمراه روی کار آیند)
ترس پیغمبر بزرگوار اسلام نیز از این قبیل بود.

مقام علمی علی(ع)
مکرر مولا از علم خویش سخن گفته چه با اشخاص و چه در منبر مثل آنکه به کمیل فرمود(ان هیهنا لعلماّ جماّ) یعنی در اینجا( اشاره بسینه مبارکش کرد) هر آینه دانش بسیاری است یا در خطبه شقشقیه گفت «ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر» یعنی سیلهای دانش از کوهسار وجودم سرازیر می شوندو پرنده ای بر فراز قله هستی من بالا نتواند رفت. حال از شما آقایان می پرسم زمان خلافت آنحضرت دروه ایست که ایران و عراق و شامات و مصر و روم فتح شده است و دانشمندان این ممالک متمدن رفت آمد به پایتحت علی دارند، خود مسلمانها نیزبا حرص تمام در علوم پیشرفتهای نمایانی حاصل نموده، در میان اهل کتاب از یهود و نصاری و دانشمندان زردشتی هم، علما و روحانین بزرگی پیدا می شوند علی روی منبر در مسجد عظیم کوفه خطاب بجمیع حضار نموده فریاد می زند سلونی قبل ان تفقدونی فلا بطرق السمإ اعلم منی بطرق الارض«هر چه می خواهید از من بپرسید که براههای آسمان داناتر از طرق زمینم» و از همه طرف سئوالات مختلف می شود و بهمه چیز پاسخ قانع کننده می دهد آیا سراسر تاریخ حیات بشر، دیگری را هم غیر علی نشان داد ه است که در برابر عموم مردم چنین ادعای عجیبی بکند و از عهده هم بر آید بعضی از کم خردان پس از وی به تقلید آنحضرت این ادعا را کردند و فی المجلس رسوا شدند.

نهج البلاغه شریف
نهج البلاغه قرآن دوم و یا دوم قرآنست آقای سید هبه الدین شهرستانی در کتاب المعجزه الخالده می نویسد انجمنی در هند از اساتید و ادبا تشکیل شده بود و در خصوص اینکه کسی نمی تواند مانند قرآن بیاورد گفتگو می شد استاد ادب عربی در دانشکده «علیگده» مسترکر نیکوانگلیسی مسیحی می گوید« قرآن برادر کوچکتر بنام نهج البلاغه دارد شما اول بشری پیداکنید که منندش بیاورد تا برسیم بخود قرآن» و باز همین آقا می گوید دانشمندی آلمانی بمن می گفت اگر امروز علی زنده بود و مانند همین بیانات و خطبه ها ایرا د می کرد مسجد کوفه از شاپوهای فرنگی پـر می شد که از اقطار عالم برای استماع سخنش گرد می آمدند.

مقایسه علی(ع) با پیغمبر اولوالغزم
۱- کلیم خدا حضرت موسی ابن عمران بنص قرآن عرض می کند رب ارنی انظر الیک یعنی پروردگار من خود را بمن بنمایان که بسویت بنگرم جوا: لن ترانی(یعنی هرگز مرا نخواهی دید) شنید ولی از علی پرسیدند آیا پروردگارت را دیده ای؟ فرمود: کیف اعبد ربالم اره یعنی چگوه خدائی را که ندیده باشم میپرستم عرض شد چگونه دیده ای فرمود دیده ها بدیدار طاهری ویرا نبینند ولی دلها بحقایق ایمان او را می بینند.
۲- حضرت ابراهیم پدر انبیإ عرض می کند پروردگارا بمن نشان ده که چگونه مرده را زنده می کنی؟ فرمود مگر ایمان نیاورده ای عرض کرد چرا ولی برای اینکه قلبم مطمئن شود، خداوند دستور کشتن چهار مرغ داده و بعد آنها را زند ه کرد تا وی آرامش دل حاص کند و علی می فرماید لو کشف الغطإ ما ازددت یقیاّ یعنی اگر پرده(بین ما و عوامل بعد از مرگ) برداشته شودبر یقینم افزوده نمی شود پس چنین شاهدی که نه تنها از علم پیغمبر و وحی آگاه است بلکه باب مدینه ان علم و ساقی کوثر دانش نبی است و دیگران باید از او بیاموزند و فرا گیرند از جنبه علمی خطا نمی کند و باشتباه نمی افتد.

خوابیدن درجای پیغمبر(لیله المبیت)
شبی که پیغمبر می خواست از مکه هجرت فرماید و تمام قبائل عرب برای قتلش همدست شده و شجاعترین مردان و جوانانشان را فرستاده بودند و آنها برحسب آداب عرب از اینکه شبانه بخانه اش هجوم ببرند امتناع نمود ولی خانه را محاصره کردند تا آنجناب خارج نشود و از پشت دیوار کوتاه منزل رختخوابش را زیر نظر و تحت مراقبت گرفتند در چنین وضعی یک فرد فداکار لازم بود تا از جان خود گذشته در بستر پیغمبر بخوابد تا وی بتواند از شهر خارج شود، و تا صبح که آنان کشیک دادند خود را به پناهگاهی برساند و بدیهی است که چنان کسی که برختخواب رسو ل اکرم می رود وسیله نجات او و معطل ماندن و بیخبر نگاه داشتن محاصره کنندگان می شود باید خودرابرای شمشیر برنده آن درندگان خونخوار آماده نماید، و چنان ازجان گذشته ای جز علی نبود و خداوند این فداکاری علی را ستود و من الناس من یشری نفسه ابتغإ مرضاه الله و الله رؤف بالعباد ۲۰۷ بقره. در تمام غزواتیکه با پیغبر بود چنان بی باکانه بسوی مرگ می شتافت که دلاورترین دلاوران جهان به حیرت و تعجب و تحسی و امی داشت مأمون خلیفه دانشمند عباسی. طبق نقل عقدالفرید وقتی در برابر چهل تن از برجسته ترین علمای بغداد که بزرگترین دارالعلم دنیا در آنزمان بود بمناظره پرداخت و برفضلیت امیر المؤمنین بر صحابه ( و در حقیقت بر جمیع خلق خدا) استدلال می نمود از جمله گفت « بعد از شهادتین هیچ عمل صالحی از جهاد بخصوص در صدر اسلام برتر نیست و در جمیع غزوات علی از همه برتر بود.»

علی (ع) در بدر و حنین
مثلا جنگ بدر که نخستین غزوه مسلمین بود و پشت کفر را شکست و پشت اسلام را راست کرد از شصت و دو نفریکه از مشرکین کشته شدند بیست ودو نفر را که برجسته تر بودند علی کشت و چهل نفر دیگر را تمام قشون اسلام به کمک علی. در غزوه حنین، وقتی مسلمانان فاتح از مکه برگشته وارد دره حنین شدند بطوری قبائل مختلف عرب از نقیف و هوا زن و غیر آنها بر مسلمین حلمه بردند که وحشت عجیبی برآنها مستولی گردیده و رو بفرار نهاده پیغمبر را گذاشتند و رفتند فقط هفت نفر باقیمانده و در حقیقت، بآنحضرت پناه بردند و علی تنها می جنگید تا دشمن را عقب زد و به مسلمانها نیرو بخشید تا برگشتند و غالب شدند.

علی (ع) و دیگر غزوات
مأمون بعنوان نمونه این دو غزوه را که اولین و آخرین جنگ با مشرکین است انتخاب نموده است در هرکدام از این دو پیکار اگر مسلمانها شکست می خوردند نامی از اسلام نمی ماند؟ و اگر علی نبود شکست حتمی و اجتناب ناپذیر بود و گرنه در تمام غزوات جانبازی عـلی و مردانگیهای بی مانندش پرچم اسلام را برافراشته و بیرق کفر را سرنگون می ساخت مگر در احد نبود که خواص صحابه، پیغمبر را تنها گذاشته و رو به فرار نهادند؟ جز علی که پروانه وار دور شمع وجود پیغمبر می چرخید و دسته های مهاجم را عقب میراند در خندق جز او که بود که در برابر مبارز طلبی آن غول کوه پیکر و جنگجوی شجاع و مشهور عرب عمر و بن عبدود قد برافراشت و با کشتن او وحشتی در قلب احزاب که آنطرف خندق بودند افکند تا شبانه فرار کردند.بی سبب نیست که پیغمبرفرمود یک شمشیر زدن علی در روز جنگ خندق از عبادت جن و انس تا روز قیامت افضل و بهتر است. اینها جنگهای دوره جوانی او است، موقعی هم که موی سر و ریش مبارکش سفید شده بود همین نشاط و حرارت و مجاهدت را برای جانبازی داشت در غزوات جمل و نهروان و صفین نیز همان مردانگی و شهامت و مرد افکنی جوانی را داشت و عشقش بشهادت شدیدتر گشته بود.

تطمیع نیز مانند تهدید در علی(ع) بی تأثیر است
اما تطمیع، بزرگترین معشوق و معبودآدمی ثروت و مقام است و علی کسی است که حتی از دسترنج خود هرچه تحصیل کرد بمستحقین بخشیده و هیچ شبی را سر بر بستر ننهاده مگر اینکه هر چه داشته قبلا انفاق فرموده است علی باغات فراوانی با آب چاه بوجود آورد و قنواتی حفر کرد، گمان می کنم در حصوص قنات ینبع بودکه خواندم وقتی با کلنگی همی زد و آب فوران کرد، از قنات بالا آمد و فرمود بوارثانم مژده دهید که از این ثروت سرشار سهمی ندارند و من آنرا وقف زائران خانه خدا نمودم علی بحاکم بصره عثمان بن حنیف می نویسد:

« پیشوای شما از دنیا بدو جامه ژنده و از خوراکش بدو گرده نان جوین قناعت نموده است…
سوگند بخدا که خرده طلائی نیندوخته و از غنیمتهای آن پس اندازی ندارد» علی که تا آخر عمر به نان جو و جامه کهنه اکتفا کرد حتی آنگاه هم که زمامدار کشور پهناور اسلام شد، همچنین نسبت بجاه و مقام بی میل و بی اعتنا بوده است.

علی (ع) بعد از پیغمبر حتی پس از شیخین بخلافت رغبت و بعد از عثمان از آن نفرت داشت.
آری پس از پیغمبر بسیار علاقمند بود که همانطور که خدا و پیغمبر معین فرموده اند جانشین پیامبر شود و دنبال کارهای آنحضرت را در تربیت بشر و تزکیه نفوس و تهذیب اخلاق عمومی و اصلاحات اجتماعی بگیرد و سخت متأثر شد که نگذاشتند وصیت رسول اکرم عملی شود ولی بعد از آنکه دیگران بر منبر پیغمبر نشیتند و افکار عوض شد و بسیاری از حقایق دینی از میان رفت و حق و باطل درهم آمیخت و ارزشهای اجتماعی تغییر کرد و خلاصه رشته تربیتی پاره شده و کاربه مجرای دیگری افتاد، دیگر هیچکس ندید که علی رغبتی برای زمامداری مسلمانان از خود نشان داده باشد و یا اظهار تمایلی بخلافت نموده باشد.

رعایت مصلحت اسلام و صبر بر شدائد
علی در تمام مدت خانه نشینی اش هیچگاه از مصالح عالیه کشور و ملت اسـلامی غلفـت نمی فرمود و با شجاعت و شهامت بی مانندش برای رعایت مصلحت اسلام و مسلمین در برابر ستمهائی که بر او وارد می شد صبر میکرد. می دید مقامیش را بنا حق تصرف کرده و حقوقش را غصب و میراثش را نهب و غارت می کنند او باتألمات روحی شدید مانند کسیکه لقمه در گلو و خاشاک در چشمش مانده باشد خاموش میماند و دست بشمشیر نمیبرد، و باز خلیفه اول هنگام مرگش عروس خلافت را بدامان دومی انداخت بازشکیبا ماند و خلیفه دوم حق غصب شده علی را بشوری وا گذاشت و او را که خدا و پیغمبرش بلند کرده بودند پست کرد و در ردیف طلحه و سعد و قاص و عبدالرحمن بن عوق قرار داد، علی این توهین و تحقیر را تحمل کرد و بمنظور حفظ وحدت جامعه اسلامی دم برنیاورد و موقعیکه عبدالرحمن عوف دست بدست علی زد و گفت با تو برکتاب خدا و سنت پیغمبر و روش دو پیرمرد(ابوبکر و عمر) بیعت می کنم علی گفت کتاب خدا و سنت پیغمبر درست، اما رویه شیخین را نمی پذیرم و مقلد آنها نمی شوم بلکه خودم عقیده و رائی دارم.

علی (ع) از زمامداری گذشت تا آنچه را حق نمی دانست امضا نکند.
دقت بفرمائید عثمان برای رسیدن به مقام خلافت این شرط را پذیرفت که بر روش آن دو خلیفه برود ولی نه تنها مانند آنها نبود بلکه بکتاب خدا و سنت پیغمبر نیز عمل نکرد. او نه تنها خودش کاخهای مجلل ساخت و اثاثه فاخر و زندگی پرتجمل داشت بحدی که همین عبدالرحمن بن عوف شهوهر خواهرش که در بیعت کردن با او پیشقدم شده او را بخلافت رسانده بود در سر سفره اش بوی اعتراض نمود و از او چنان کتک و لگدی خورد که پس از چند روز جان سپرد. بعلاوه دست تمام عمال و خویشانش از اراذل و اولادش بنی امیه را باز گذاشت تا هرچه بخواهند از بیت المال مسلمین و اموال عمومی و حقوق مردم بینوا و بی پناه بچاپند و حیف و میل نمایند، ولی علی که در تقوی و زهد بمراتب از شیخین برتر و بالاتر بود و اگر بر روش آندو رفتن را هم قبول میکرد احدی نمیتوانست بر او اعتراض کند با اینحال فقط چون روش انها را حق نمی دانست و نمی پسندید قبول نکرد و با صراحت رد نمود و با رد هم یک کلمه از زمامداری ممالک پهناور اسلام چشم پوشید. بنابر این بعد از شهادت قولی و عملی پروردگار بر حقانیت دین اسلام و صدق پیغمبر خاتم (ص) با شهادت مردی چون علی(ص) که نه در علمش خطا و اشتباه تصور می رود و نه در عمل ممکن است تحت تأثیر تطمیع و تهدید واقع شود، کاملا مدعا ثابت می شود. این از لحاظ قضائی و بروش اثبات دعاوی درمحاکم است ولی شما ازهر طریق دیگر هم که بخواهید مطلب را بررسی نمائید باز وجود مبارک علی برهان قاطعی بر حقانیت این دین شریف خواهد بود مثلا در انجیل است « که هر درختی را از میوه اش بشناسید» البته که این گفتار بسیار پر مغز و متین و حکیمانه است. حال آیا دینی که ثمره اش علی و همسر و فرزندانش باشند می تواند در حقانیتش تردید کرد؟

نمونه دادگستری مولی
حال بدادگستری علی بنگرید کسیکه مملکت انوشیروان یکی از استانهای کشور پهناور او محسوب می شود از استاندار خود بازخواست می کند و نامه ای مفصل باو می نویسند که چرا دعوتی را پذیرفته است که مهمانانش توانگران بوده و فقرإ محروم بوده اند و در همان نامه می گوید پیشوای شما منم که تمام جامه ام یک پیرهن و یک زیر جامه مندرس است و خوراکم شبانه روز دو گرده نان جو نیز می نویسد «اگر بخواهم می توانم از مغز گندم و عسل مصفی خوراک و از ابریشم پوشاک برای خود فراهم نماید ولی محال است که هوس بر من غالب شود و میل و آز بانتخاب طعامها بکشاندم با اینکه شاید در دورترین نواحی کشورم مانندحجاز ویمامه کسی گرسنه بوده و بغذای خوب دسترسی نداشته باشد»

شمه ای از برنامه زندگی علی(ع)
زمامداریکه کشوری بآن عظمت را اداره می کند در تمام شب، یا صدای دعاو قرآن و نمازش بلند است و ریشش را بدست گرفته در محراب عبادش همچون مارگزیده بخود می پیچد و گریه می کند و فریاد میزند « ای دنیا غیر علی دیگری را بفریب که من ترا سه طلاقه کرده ام که رجوع در آن ممکن نیست» و از خوف خدا غش می کند یا غذا برای بیوه زنان و یتیمان و بینایان بردوش می کشد و در خانه ها میبرد، اما روز تا صبح می دمد خودش اذان می گوید و امام جماعت است و پس از آن قاضی است و در دکه القضا برتق وفتق امور می پردازد و حل و فصل دعاوی می کند، بطوریکه تا هنوز هم محاکم قضایی جهان را با عجاب و تحیر واداشته است، و خود خطیبی بلیغ است و تنها او است که مستمعش همام از تاثیر سخنش در وصف پرهیزگاران صیحه ای زد و افتاد و مرد.

و باز همین عابد شب زنده دار و همین پیشنماز باتقوی و همین واعظ و عالم با عمل و همین قاضی لایق و دادگستر، سر فرمانده قشون است و در میدانهای جنگ جمل و صفین و نهروان و درسن پیری صفها را می شکند و خود و زره بر سر و تن دلاوران می شکافد و گاه بر فرق و گاه بر میان می زند و تنهای غرق در اسلحه را از قدو یا از کمر بدونیم می کند و زهره شیر از هیبش اب می شود علاوه بر جنگهاییکه در دوره جوانی در رکاب پیغمبر می کرد و همه میدانیم و با اینهمه وظائف سنگین و کارهای بزرگ و فراوان شکمش از نان جو سیر نمی شود و جامع کرباسش را بقدری وصله میزند که از وصله زننده اش حجالت می کشد و بجای کاخی مجلل در کوخی گلین زندگی می کند. در وصیتش از بن ملجم فراموش نمی کند و فرزندانش را اکیدا توصیه می فرماید که اگر باین زخم مردم هرگاه بتوانید خود را راضی کنید از او درگذرید و وی راعفو کنید که نزدیکتر بتقوی است و اگر دلتان راضی نشد که او را ببخشید فقط در برابر ضربتی که زده یکضربت بیشتر بر او نزنید، در مدت بیماریش دستور مید اد که از غذا دادن بقاتلش غفلت نکنند و گاهی ظرف پر از شیری را بر میداشت و میفرمود باو بدهید که گرسنه نماند این است که شهریار می گوید- تو خدائی مگر ای دشمن دست؟ – آیا چنین عدالتی هم گوش بشر شنیده و چشمش دیده است؟ آیا انبیائی که بسلطنت رسیدند امثال داود وسلیمان قابل قیاس باعلی هستند؟ نه بخدا قسم ابتدا نمی توان آنها را با همان مقام نبوتشان در برابر علی قرار داد تا چه رسد بافراد عادی.

دادخواهی عجیب
زمامدار مقتدری که پیشوای مذهبی مسلمین نیز هست از یکی از رعایای پستش که کافر است شکایت بقاضی می برد در دوران زمامداریش زره اش را در دست مردی نصرانی شناخت و نزد شریح قاضی رفت و دادخواهی کرد، شریح پس از احضار نصرانی و انکار نمودنش بحضرت گفت شما باید شاهد بیاورید که زره از شما است، حضرت فرمود رسم قضا همین است ولی من شاهد ندارم، شریح گفت پس نمی توانیم زره را بگیریم و نصرانی را مرخص کرد، او زره را برد و حضرت بدنبال سر او نگاه میکرد آنمرد چند قدمی که رفت برگشت و عرض کرد زره از شما است و من بعد از جنگ صفین در بین راه از روی شتریکه از شما بود افتاد برداشتم و با دیدن این عدالت اسلام آورد و از یاران با وفای آنحضرت شد.

داستانی دیگر
در خلافت عمر با یکنفر یهودی اختلاف پیدا کرد و نزد شریح بمرافعه آمدند، عمر بحضرت گفت ای اباالحسن برابر طرفت بنشین حضرت متغیر شد ولی چیزی نفرمود تا گفتگو تمام شد عمر که تغیر حال آقا را دریافته تبود عرض کرد شما ناراحت شدید که در مقابل یکنفر یهودی نشستید، آن بزرگوار فرمود ناراحت شدم ولی نه برای آنچه گفتی بلکه باین جهت که مرا با احترام اسم بردید و او را بنامش صدا کردید و این برخلاف عدالت بود. این است تفاوت عدالت و عدالتخواهی علی با عدالت سایر افراد بشر همچنین است سخاوت و یا شجاعت که نمی توان بخشندگی و یا دلیری امیر المؤمنین را از سنخ سخا و شجاعت دیگران دانست.

بخشندگی علی (ع)
تاریخ نام بخشندگانی از عرب را هم در جاهلیت و هم در اسلام ثبت کرده است ولی هیچیک از بخشندگان عرب و غیر عرب شباهتی بعلی ندارد.
علی از لحاظ خانواده فرزند بزرگترین شخصیت بطحا(شیخ الاباطح) جناب ابوطالب است و نیز قبیله اش، قریش ممتاز ترین قبائل می باشد و باز در این قبیله از برجسته ترین بطون یعنی بطن هاشم است شخصیت خودش از حیث دانش وسیع و تقوای بی نظیر و سایر فضائل اخلاقی و دامادی و برادری و خویشی با پیغمبر و محبوبیت فوق العاده اش در نظر آن بزرگوار او را بعد از پیغمبر بزرگترین فرد جامعه اسلامی قرار داده است.
با اینهمه مانند یک کارگر عادی کار می کند و با کار بسیار و مستمر و زحمت فوق العاده قنواتی احداث و چاههای آب حفر و باغاتی بوجود آورده است و از غنائم جنگ هم سهم داشته است ولی این عایدات را در راه خدا میداد و خودش حتی در زمان خلافتش با دو تکه جامه ژنده و شبانه روز با دو قرص نان جو سبوس نگرفته قناعت می کردو چه بسا که همان نان جو راهم می بخشید و گرسنه می ماندو خانواده اش از او پیروی می کردند و اتفاق افتاد که سه شب متوالی بترتیب مسکینی و یتیمی و اسیری هنگام افطار سر رسیدند و هر سه شب علی و افراد خانواده اش تنها خوراکشان را بسائل دادند و خودبا آب افطار کردند و با همان آب روزه گرفتند بدیهی است که جز خداوند هیچ زبان و بیانی قادر بر ستایش چنین سخائی و ایثاری نیست.

شهامت و شجاعت بی نظیر
هیچ مردی با آن دلیری و نیرومندی خارق العاده مانند او از جنگ پرهیز نداشت در هر یک از جنگهای جمل و صفین و نهروان کوششهای بسیار کرد تاخونی بر زمین نریزد در جنگ صفین که معاویه آب را بروی او و سپاهیانش بسته بود علی می کوشید تا با مذاکره معاویه را وادار بعدم ممانعت کند و او حاضر نمی شد تا قشون بفریاد آمد که آقا می خواهی پیش از جنگ ما را بهلاکت رسانی آنگاه ناچار دستور حمله داد و آب را گرفت ولی او آب را بروی معاویه و لشگریانیش نبست در همین جنگ پیش از برخورد با دشمت بسپاهیانش چنین سفارش می فرماید:

« تا آنان جنگ با شما را آغاز نکرده اند شما به پیکار با آنها نپردازید» آنگاه سفارشاتی درباره کسانی می کند که از جنگ پشت کرده یا زخم خورده یا دیگر قادر بدفاع از خودنیستند که آنها را نکشند و صدمه نزنند مخصوصا راجع به زنها توصیه می فرماید که آزاری به آنها نرسانید هر چند به اعراضتان فحش و بفرمانروایانتان دشنام دهند.

رفتار جوانمردانه و بزرگوارانه ای که با پیمان شکنان جنگ جمل کرد براستی شگفت انگیز و حیرت آور است و جز رفتار پیغمبر بعد از فتح مکه و نظیر و شبیهی در تاریخ بشر ندارد کسانیکه بر روی امام بر حق شمشیر کشیده و کمر به قتلش بسته بودند و کشتاری عظیم نموده از هیچ جنایتی فروگذار نکردند پس از شکست بر مرگ آنها سخت متأثر شد و معامله مسلمان با آنها فرمود و اموالشان را بوارثانشان بازگرداندو مخصوصا با عایشه که اساس فتنه و ام الفساد بود چنان محترمانه سلوک فرمود که احدی تصور نمی کرد و درجواب معترضان فرمود ولها حرمتها الاولی و الحساب علی الله یعنی احترام نخستینش را که همسر پیغمبر بوده است باید داشت و حسابش بر خداست رفتارش را در جنگ خندق با عمر و بن عبدود همه شنیده ایم که وقتی روی سینه اش نشست تاسر نحسش را جدا کند او آب دهان بصورت مبارک مولی انداخت حضرت فوری برخاست و پس از مدتی دوباره برای انجام مقصود برگشت و عمر علت را جویا شد

فرمود نخواستم قصد تشفی نفس با نیت من بیامیزد- گفت من تیغ از پی حق می زنم بنده حقم نه مامور تنم- آیا سایر دلاوران و کشور گشایان نامور تاریخ از این نوع فضائل صفات و مکارم اخلاق هم بهره ای داشته اند شهامت و شجاعت علی و فداکاری او را باید پیغمبر بستاید که در روز خندق فرمود« یک ضربت علی برتر از عبادت جن و انس تا رستاخیز است» و باید جبرئیل بستاید که در احد آوازش میان زمین و آسمان پیچید که « جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست» و باید خدا بستاید که چنین ستود و من الناس من بشری نفسه الخ و همچین است سایر اوصاف برجسته و فضائل اخلاقی مولی که فقط زبان وحی و بیان پیغمبر از عهده ستایش آنها بر می آید.

فرد فرد انبیا را هم نمی توان با علی (ع) مقایسه کرد
زیرا پیغمبران حتی اولوالعزم و صاحبان شرایع هر کدام در یک یا دو صفت برجسته و ممتازند ولی علی(ع) به تنهائی جامع جمیع همان صفات برجسته و ممتاز می باشد و این عین فرمایش پیغمبر است مرحوم علامه امینی اعلی الله مقامه در جلد سوم الغدیر از معتبرترین کتب شیعه و سنی از چندین طریق با اختلاف تعبیر از پیغمبر نقل کرده و سید جلیل سید شرف الدین قدس سره در مراجعه ۴۸ از کتاب مراجعات از صحیح بیهقی و مسند احمد حنبل نقل فرموده و در پاورقی افزوده است که ابن ابی الحدید در جلد چهارم شرح نهج البلاغه و امام فخر رازی ذیل آیه مباهله از تفسیر کبیرش حدیث را نقل و تصریح نموده که موافق و مخالف آن را مقبول و مسلم داشته و جمعی دیگر از بزرگترین علمای سنت که نامشان در الغدیر و مراجعات آمده است همگی نقل نموده اند که پیغمبر اکرم فرمود:

« هر کس بخواهد به آدم درعلمش بنگرد و به نوح در حکمتش و به ابراهیم در حلمش (یا در خلتش) و به موسی در هیبتش (یا در صولت و شدتش) و به عیسی در زهدش ( یا در پارسائی و عبادتش) و به محمد (ص) در تمامیت و کمالش پس به علی بن ابیطالب بنگرد»

آیا ستایشی از این بالاتر می شود که برجسته ترین اوصاف انبیا عموماً و تمامیت و کمال پیغمبر بعلی ۰ع) منتقل شد بنابر این لازم است که عموم کمالات پیغمبر را آن حضرت داشته باشد فقط تفاوت میان آن دو بزرگوار در این است که محمد(ص) از جانب خدا و علی (ع) از جانب محمد(ص) منصوب و معین گردید این است که پیغمبر او را برادر خود ساخت و دوبار با او عقد برادری خواند و خداوند در آیه مباهله نفس پیغمبرش نامید- لک ذت کذاته حیث لولا انها مثلها لما آخاها.

مردم دیگر لایق حکومت علی (ع) نبودند
فسادیکه بر اثر خلافت آن سه خلیفه در جامعه اسلامی شایع شد مردم دیگر لایق حکومت علی نبودند بلکه حاکمی ستمگر فریبکار و پلید می خواستند مولی در یکی از خطبه ها می فرماید« هان بخدا قسم بر شماآن جوان قد بلند متکبر ثقیف مسلط خواهد شد» آنگاه حجاج را محاطب ساخته می گوید« بیا- یا بیار آنچه باید برای این مردم بیاری ای ابا و ذحه»
آری بعد از علی دیگر مسلمین فرمانروای خوب ندیدند (حکومت حضرت حسن هم که دوام نیافت) بیست و پنج سال حکومت خلفای سه گانه مسلمانها را فاسد کرده بود، درست است که این فساد بیشتر در حکومت عثمان پدید آمد و شیخین ظواهر را تا حدی حفظ می کردند و از این جهت قابل قیاس با عثمان نیستند ولی باز کار آن دو پیر مرد عیوبی دارد که در کار عثمان نیست:
اولا غصب خلافت بوسیله آن دو انجام یافت و خشت اول را آنها کج گذاشتند وعثمان چنین جربزه ای نداشت.

ثانیا خلافت عثمان مولود خلافت آنها و نتیجه کارآنها و نقشه انها و محصول شورای عمری بود.
ثالثا چون وجه و عنوان شیخین بمراتب بیش از عثمان و امثال عثمان بود کارهای خلاف آنها در جامعه اثر بد می گذاشت و برای دیگران سرمشق می شد و مردم را در هتک حرمت دین و ارکان دین جری می ساخت مثل اینکه معاویه در نامه اش به محمد بن ابی بکر می نویسد ما نسبت بعلی هر چه می کنیم از پدرت تبعیت می نمائیم و آنها را توضیح می دهد یا می گوید من اگر یزید را بجانشینی برگزیدم و آنها را توضیح می دهد یا می گوید من اگر یزید را بجانشینی برگزیدم ابوبکر هم ععر را برگزید یا مصعب بن زبیر می گفت اگر برادرم عبدالله آتش آورد که بین هاشــم را در دره ای که محصور بودند آتش بزند مقصودش تهدید بود همچنانکه عمر آتش آورد که خانه زهرا را آتش بزند و نیز عثــمان بمردم می گفت کارهای مرا عمر هم می کرد و شما دم نمیزدید و راست می گفت و خلاصه پایه ناروائیها و خلافها را این دو پیر مرد گذاشتند که خود اهل سنت همه را نوشته اند و شرح آنها مجالی وسیع می خواهد و از بدترین کارهای این دو خلیفه میدان دادن به بنی امیه بود با اینکه دشمنی آنها را با اسلام و پیغمبر میدانستند و علاوه بر حکومت عثمان معاویه در سایه الطاف آنان بتدریج بر چهار استان آباد و مهم ممالک اسلامی تسلط یافت ۱- شام و سوریه۲- اردن ۳- فلسطین۴- حمص و هر استانی صد هزار قشون داشت که سر فرمانده همه آنها معاویه شد گفتیم علی بسیار علاقه داشت بعد از پیغمبر و بعد از ابوبکر نیز حتی بعد از عمر زمام امور را بدست بگیرد ولی پس از عثمان که فساد به نهایت رسیده بود ابدا راضی بزمامداری نبود ولی بر او تحمیل کردند و او احساس وظیفه نمود و پذیرفت.

حکومت دادگری و برابری و آزادی
شرح اوضاع و احوال جامعه در آغاز خلافت علی(ع) یک جلسه و دو جلسه ممکن نیست مجالی وسیع و کتابی قطور لازم دارد اجمالا مولی بعد از فتنه ای که رخ داده و پس از انقلاب و اعتشاشی که پیش آمده و حضرت در آنها تأثیری و تفصیری نداشته روی کار آمده است جمعی در دوره عثمان محرومیت کشیده اند از علی توقع جبرانش را دارند، گروهی امتیازاتی داشته در عین حال ناراضی بوده و در قتل عثمان شرکت کرده اند می خواهند در حکومت باعلی شریک باشند جنگ جمل را همینها راه انداختند انقلابیون عزل فوری عمال عثمان را طلب می کنند از آنطرف حزبی نیرومند می خواهد که قاتلان عثمان با شدت و سرعت بکیفر برسند اموی ها که دشمنان دیرین علی هستند و در دوره عثمان قدرتی یافته و ثروتی اندوخته اند پناهگاهی استوار هم در شام دارند بفعالیت پرداخته اند و پراکندگی ها و تفرقهای بسیار دیگر.

علی می خواهد و میکوشد که در میان این فرقه ها یگانگی و اتحاد برقرار کند تا همه یکدیگر را برادر خود بدانند که انما المؤمنون اخوه و همواره به پارسائی و پرهیز کاری توصیه می فرماید در خطبه ها و نامه هایش یکسره دم از تقوی میزد حتی در وصیتش بعد از ضربت خوردن باز گفت تقوی و تقوی از این طرف مردم در دوران گذشته بخصوص شش سال آخر خلافت عثمان عاشق جاه و ثروت شده اند خودش در شقشقیه گفت« دنیا دردیده اینها آراسته جلوه کرده و زیور و زینتش آنها را خوش آمده است»

علی آن روز چگونه می توانست بمردم بقبولاند که طلحه و زبیر با‌آن سوابق درخشان و ستایشها که از قول پیغمبر در باره شان نقل شده است زبیری که حواری پیغمبر نامیده می شد و بگفته خود علی بسیاری اوقات غبار اندوه را با شمشیرش از رخسار پیغمبر زدود.
و طلحه ای که به طلحه الخیر معروف است و انگشتش را درمقام دفاع از پیغمبر در احد قطع کرده اند این دو پیرمرد با آن سوابق و آن ریشهای سفید و قیافه های مقدس مآبانه و ذی تقوی و حسن شهرت برای مال دنیا و ریاست طلبی با من میجنگد اینها از من استانداری و فرمانداری خواستند تا مردم را بچاپند و من ندادم خونخواهی عثمان بهانه است اینها خودشان در قتل عثمان شرکت داشتند و طلحه از عوامل مؤثر بود و من مدافع عثمان بودم علی کی می توانست این مطالب را بمردم حالی کند؟ یکی از یاران مولی در راه بصره بحضرت می گوید اگر اینها تسلیم نشدند چه می کنید آیا با آنان می جنگید؟ وقتی حضرت متوجهش می کند که اگر تسلیم نشدند باید با آنها جنگید می گوید مگر می شود که طلحه و زبیر و ام المؤمنین بر باطل باشند؟ جنگ جمل تمام می شود علاوه بر تفرقهائی که قبلا توضیح دادیم اینجا هم عده ای از یارانش عصبانی شده که چرا حضرت بامقتولین معامله مسلمان کرده اموالش را بوارثا نشان داده و جز غنائم جنگی بر اینهاتقسیم نفرموده است؟

جمع بسیاری پس ار شکست بقشون مولی پیوسته اند با آنکه دشمن آنحضرت بوده بر اثر تبلیغات او را قاتل عثمان می دانسته اند با چنین لشگری امام بجنگ صفین می رود و با همین قشون متفرق متشتت عصبانی باز هم تا آستانه پیروزی رفت ولی حیله دشمن مانع انجام یافتن کار شد قرآنها سرنیزه رفت و در میان قشون اختلاف افتاد و نتیجه اش این شد که دوازده هزار از سپاه با علی بکوفه نیامدند و مقدمات جنگ نهروان یعنی جنگ داخلی و برادرکشی فراهم آمد و از آنطرف معاویه با لشکری متحد و مطیع و راضی و خوشحال بالقب امیرالمؤمنین بشام بازگشت براستی از کرامات و معجزات علی حکومت پنج سال و خرده ای کم او است آخر او چطور با چنین مردمی و با چنان اخلاق و رفتاری توانست حدود پنج سال خلافت کند خلافتی که بقول طه حسین زمانش گذشته و زمان، زمان سلطنت بود.

معاویه می گفت من به سه چیز بر علی پیروز شدم و راست میگفت اول اینکه من محبوب قریش بودم و او مبغوض آنها بود آری علی بزرگان و رؤسای قریش را بنفع اسلام و بامر پیغمبر کشته بود و معاویه و پدرش در صف قریش تا فتح مکه با پیغمبر جنگیدند و نیز معاویه قریش را بر عرب و عرب را بر عجم امتیاز می داد و علی طرفدار مساوات بود اولین روزی که بیت المال را تقسیم می کرد بهر نفر سه درهم رسید سه درهم هم برای طلحه و زبیر که ملیاردر بودند فرستاد وآنها با تمسخر رد کردند آن ایام اختیار توده در دست رؤسا بود و معاویه آنها را بهر قیمت شده راضی میکرد ولی علی رعایت طبقه سوم نموده خدا راراضی میکرد« دوم اینکه من رازم را حفظ می کردم و علی فاش می کرد» راست است معاویه می خواست مردم را گول بزند و علی میخواست همه را در جریان بگذارد و بآنها شخصیت بدهد علی کار پنهانی نداشت.

« سوم قشون من بهترین و قشون علی بدترین قشونها بودند» این همه صحیح است آن وقت بچنین مردمی آزادی می دهد و اینها از این آزادی سوءاستفاده می کنند با همه این اوضاع و احوال در حالیکه معاویه دست عمالش را در جان و مال و ناموس مردم باز می گذارد و رؤسا و متنفذان را با پول و مقام جلب می نماید و هر کس طرفدار تبعیض و مخالف مساوات بوده و هر کس خیانت و جنایتی کرده یا از عدل علی نرسیده و فرار کرده اند همه را معاویه با آغوش باز می پذیرد در همین حال علی در راه حق فوق العاده سختگیر است و بعثمان بن حنیف نامه ی مفصل می نویسد و این صحابی با وفا و محبوبش را سخت ملامت می نماید که چرا بمحلس دعوتی رفته که فقرا درآن نبوده اند حال با این عدل و مساوات و با این آزادیخواهی و دمکراسی و با این قشون و رعایای متفرق متشتت ناراضی پر توقع و با داشتن رقیبی چون معاویه چگونه علی توانست پنج سال حکومت کند جز معجزه ای بزرگ نمی توان نامی بر آن نهاد.

حضرت علی (ع ) خطاب به آنها گفت:
«به همنوع خود رحم کنید. طناب را چنان محکم بسته اید که در گوشت تن او فرورفته است. او را طوری ببندید که از فشار طناب دچار ناراحتی نشود.»

علی (ع) اسطوره عدالت
روزی عبدالله پسر چعفر برادر زاده علی (ع) که شوهر زینب بود نزد وی آمد و خواست که مقرری خود را از بیت المال را زودتر از موعد مقرر دریافت کند. علی (ع) درخواست برادرزاده داماد خود را نپذیرفت و دستور داد در همان روزی که دیگران سهم خود را دریافت می کنند بیاید. عقیل برادر بزرگ حضرت علی سخت تنگدست بود و از او خواست سهمش را از بیت المال بیشتر کند. علی (ع) میله ای را که در آتش نهاد هبود به دست عقیل که نابینا بود نزدیک کرد عقیل وحشتزده خود را عقب کشید علی گفت:

« چگونه است که تو از میله داغی گریزانی اما آتش جهنم را بر علی روا میداری، من بین خویشان خود و دیگران نمی توانم تبعیضی قائل شوم.
ابن حنیف از ارادتمندان علی و بسسیار مورد اعتماد او بود. علی او را حاکم ولایتی کرد در آنجا مهمانی با شکوهی بود که به افتخار ابن حنیف برگزار شد که فقط ثروتمندان در ان شرکت داشتند. علی چون این را شنید نامه تندی به ابن حنیف نوشت و هشدار داد که :

« تو چگونه روا داشتی در ضیافتی شرکت کنی که فقرا را در آن راه ندادند؟»
قنبر غلام علی (ع) می گفت:
«کمتر پبش می آمد که من بتواننم خدمتی به مولایم بکنم چون او همه کارهایش را خودش انجام می داد لباستهایش را خودش می شست و آنها را وصله می کرد از چاه اب می کشید و هیچ گاه هنگام سواری برای راندن حیوان از چوب و شلاق استفاده نمی کرد و پیوسته از من احوالپرسی می کرد و می گفت: استراحت کن. او فقط یک بار از من ناراضی شد و آن هم وقتی بود که از سهم خود از بیت المال پس اندازی جمع کردم و به او نشان دادم که از صد درهم تجاوز نمیکرد. علی گفت: قنبر! اگر به فقرا و بیماران و یتیمان کمک می کردی، این پول برایت باقی نمی ماند. من که جز رضایت مولایم آرزویی نداشتم همان روز پول را بین محتاجان تقسیم کردم»
سعید غلام

کدام آیه عظمت مولی را بهتر می شناساند؟
(یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس)
مهمتر از همه است زیرا خداوند می فرماید ای پیغمبر آنچه بسوی تو فرود آمده به مردم برسان که اگر نکردی وظیفه رسالتش را انجام نداده ای و خداوند ترا از مردم نگهداری می کند. و چنین تهدید عجیبی که اگر پیغمبر دستوری را تبلیغ نکند اصلا به وظیفه پیغمبری عمل نکرده و مثل این است که هیچ یک از عقاید و احکام را ابلاغ نفرموده باشد، در سراسر قرآن نظیر ندارد آنهم در حجه الوداع که اصول دین از توحید و نبوت و معاد و فروع آن تماما بمردم تبلیغ شده و سالهای است که بتمام دستورات و احکام از نماز ورزه عمل شده و خمس و زکوه پرداخته و مناسب حج را با پیغمبر انجام داده اند. غزوات بدر و خندق واحد را گذرانده اند، یعنی به وظیفه جهاد نیز عمـل کرده اند آنوقت چه دستور مهمی است که آنرا از ترس مردم تبلیغ نکرده و آن مردم کیستند که آنحضرت از آنها بیمناک است، در صورتیکه مشرکین مغلوب شده و فتح مکه، اسلام را بر همه نیروها و طوایف پیروز گردانیده است، بسیار روش این که این امر مهم جزو ولایت و نصب امیر المومنین به امامت و خلافت نمی تواند باشد که مطابق عقیده شیعه شرط قبول همه طاعات است بنابر این تمام دین بدون این شرط مقبول نیست پس اگر ولایت ابلاغ نگردید مثل اینست که وطیفه رسالت انجام نشده است و پیغمبر از خود مسلمانها خائف بود ه است که حسد و کینه آنها نسبت بشخص علی (ع) موجب اختلاف در دین و تزلزل ارکان اسلام نگردد.

والا در چند آیه قبل از این خداوند بمسلمین می فرماید:«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم» از کفار نترسید که دیگر آنها مأیوس شده اند از آنکه بتوانند بدین شما صدمه بزنند. امیر مؤمنان در نهج البلاغه می فرماید: لم یوجس موسی حیفه علی نفسه بل خاف من غلبه الجهال و دول الضلال(یعنی موسی بر جان خویش نمی ترسید بلکه بیم داشت که نادانان غلبه کنند و حکومتهای گمراه روی کار آیند)
ترس پیغمبر بزرگوار اسلام نیز از این قبیل بود.

مقام علمی علی(ع)
مکرر مولا از علم خویش سخن گفته چه با اشخاص و چه در منبر مثل آنکه به کمیل فرمود(ان هیهنا لعلماّ جماّ) یعنی در اینجا( اشاره بسینه مبارکش کرد) هر آینه دانش بسیاری است یا در خطبه شقشقیه گفت «ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر» یعنی سیلهای دانش از کوهسار وجودم سرازیر می شوندو پرنده ای بر فراز قله هستی من بالا نتواند رفت. حال از شما آقایان می پرسم زمان خلافت آنحضرت دروه ایست که ایران و عراق و شامات و مصر و روم فتح شده است و دانشمندان این ممالک متمدن رفت آمد به پایتحت علی دارند، خود مسلمانها نیزبا حرص تمام در علوم پیشرفتهای نمایانی حاصل نموده، در میان اهل کتاب از یهود و نصاری و دانشمندان زردشتی هم، علما و روحانین بزرگی پیدا می شوند علی روی منبر در مسجد عظیم کوفه خطاب بجمیع حضار نموده فریاد می زند سلونی قبل ان تفقدونی فلا بطرق السمإ اعلم منی بطرق الارض«هر چه می خواهید از من بپرسید که براههای آسمان داناتر از طرق زمینم» و از همه طرف سئوالات مختلف می شود و بهمه چیز پاسخ قانع کننده می دهد آیا سراسر تاریخ حیات بشر، دیگری را هم غیر علی نشان داد ه است که در برابر عموم مردم چنین ادعای عجیبی بکند و از عهده هم بر آید بعضی از کم خردان پس از وی به تقلید آنحضرت این ادعا را کردند و فی المجلس رسوا شدند.

نهج البلاغه شریف
نهج البلاغه قرآن دوم و یا دوم قرآنست آقای سید هبه الدین شهرستانی در کتاب المعجزه الخالده می نویسد انجمنی در هند از اساتید و ادبا تشکیل شده بود و در خصوص اینکه کسی نمی تواند مانند قرآن بیاورد گفتگو می شد استاد ادب عربی در دانشکده «علیگده» مسترکر نیکوانگلیسی مسیحی می گوید« قرآن برادر کوچکتر بنام نهج البلاغه دارد شما اول بشری پیداکنید که منندش بیاورد تا برسیم بخود قرآن» و باز همین آقا می گوید دانشمندی آلمانی بمن می گفت اگر امروز علی زنده بود و مانند همین بیانات و خطبه ها ایرا د می کرد مسجد کوفه از شاپوهای فرنگی پـر می شد که از اقطار عالم برای استماع سخنش گرد می آمدند.

مقایسه علی(ع) با پیغمبر اولوالغزم
۱- کلیم خدا حضرت موسی ابن عمران بنص قرآن عرض می کند رب ارنی انظر الیک یعنی پروردگار من خود را بمن بنمایان که بسویت بنگرم جوا: لن ترانی(یعنی هرگز مرا نخواهی دید) شنید ولی از علی پرسیدند آیا پروردگارت را دیده ای؟ فرمود: کیف اعبد ربالم اره یعنی چگوه خدائی را که ندیده باشم میپرستم عرض شد چگونه دیده ای فرمود دیده ها بدیدار طاهری ویرا نبینند ولی دلها بحقایق ایمان او را می بینند.
۲- حضرت ابراهیم پدر انبیإ عرض می کند پروردگارا بمن نشان ده که چگونه مرده را زنده می کنی؟ فرمود مگر ایمان نیاورده ای عرض کرد چرا ولی برای اینکه قلبم مطمئن شود، خداوند دستور کشتن چهار مرغ داده و بعد آنها را زند ه کرد تا وی آرامش دل حاص کند و علی می فرماید لو کشف الغطإ ما ازددت یقیاّ یعنی اگر پرده(بین ما و عوامل بعد از مرگ) برداشته شودبر یقینم افزوده نمی شود پس چنین شاهدی که نه تنها از علم پیغمبر و وحی آگاه است بلکه باب مدینه ان علم و ساقی کوثر دانش نبی است و دیگران باید از او بیاموزند و فرا گیرند از جنبه علمی خطا نمی کند و باشتباه نمی افتد.

خوابیدن درجای پیغمبر(لیله المبیت)
شبی که پیغمبر می خواست از مکه هجرت فرماید و تمام قبائل عرب برای قتلش همدست شده و شجاعترین مردان و جوانانشان را فرستاده بودند و آنها برحسب آداب عرب از اینکه شبانه بخانه اش هجوم ببرند امتناع نمود ولی خانه را محاصره کردند تا آنجناب خارج نشود و از پشت دیوار کوتاه منزل رختخوابش را زیر نظر و تحت مراقبت گرفتند در چنین وضعی یک فرد فداکار لازم بود تا از جان خود گذشته در بستر پیغمبر بخوابد تا وی بتواند از شهر خارج شود، و تا صبح که آنان کشیک دادند خود را به پناهگاهی برساند و بدیهی است که چنان کسی که برختخواب رسو ل اکرم می رود وسیله نجات او و معطل ماندن و بیخبر نگاه داشتن محاصره کنندگان می شود باید خودرابرای شمشیر برنده آن درندگان خونخوار آماده نماید، و چنان ازجان گذشته ای جز علی نبود و خداوند این فداکاری علی را ستود و من الناس من یشری نفسه ابتغإ مرضاه الله و الله رؤف بالعباد ۲۰۷ بقره. در تمام غزواتیکه با پیغبر بود چنان بی باکانه بسوی مرگ می شتافت که دلاورترین دلاوران جهان به حیرت و تعجب و تحسی و امی داشت مأمون خلیفه دانشمند عباسی. طبق نقل عقدالفرید وقتی در برابر چهل تن از برجسته ترین علمای بغداد که بزرگترین دارالعلم دنیا در آنزمان بود بمناظره پرداخت و برفضلیت امیر المؤمنین بر صحابه ( و در حقیقت بر جمیع خلق خدا) استدلال می نمود از جمله گفت « بعد از شهادتین هیچ عمل صالحی از جهاد بخصوص در صدر اسلام برتر نیست و در جمیع غزوات علی از همه برتر بود.»

علی (ع) در بدر و حنین
مثلا جنگ بدر که نخستین غزوه مسلمین بود و پشت کفر را شکست و پشت اسلام را راست کرد از شصت و دو نفریکه از مشرکین کشته شدند بیست ودو نفر را که برجسته تر بودند علی کشت و چهل نفر دیگر را تمام قشون اسلام به کمک علی. در غزوه حنین، وقتی مسلمانان فاتح از مکه برگشته وارد دره حنین شدند بطوری قبائل مختلف عرب از نقیف و هوا زن و غیر آنها بر مسلمین حلمه بردند که وحشت عجیبی برآنها مستولی گردیده و رو بفرار نهاده پیغمبر را گذاشتند و رفتند فقط هفت نفر باقیمانده و در حقیقت، بآنحضرت پناه بردند و علی تنها می جنگید تا دشمن را عقب زد و به مسلمانها نیرو بخشید تا برگشتند و غالب شدند.

علی (ع) و دیگر غزوات
مأمون بعنوان نمونه این دو غزوه را که اولین و آخرین جنگ با مشرکین است انتخاب نموده است در هرکدام از این دو پیکار اگر مسلمانها شکست می خوردند نامی از اسلام نمی ماند؟ و اگر علی نبود شکست حتمی و اجتناب ناپذیر بود و گرنه در تمام غزوات جانبازی عـلی و مردانگیهای بی مانندش پرچم اسلام را برافراشته و بیرق کفر را سرنگون می ساخت مگر در احد نبود که خواص صحابه، پیغمبر را تنها گذاشته و رو به فرار نهادند؟ جز علی که پروانه وار دور شمع وجود پیغمبر می چرخید و دسته های مهاجم را عقب میراند در خندق جز او که بود که در برابر مبارز طلبی آن غول کوه پیکر و جنگجوی شجاع و مشهور عرب عمر و بن عبدود قد برافراشت و با کشتن او وحشتی در قلب احزاب که آنطرف خندق بودند افکند تا شبانه فرار کردند.بی سبب نیست که پیغمبرفرمود یک شمشیر زدن علی در روز جنگ خندق از عبادت جن و انس تا روز قیامت افضل و بهتر است. اینها جنگهای دوره جوانی او است، موقعی هم که موی سر و ریش مبارکش سفید شده بود همین نشاط و حرارت و مجاهدت را برای جانبازی داشت در غزوات جمل و نهروان و صفین نیز همان مردانگی و شهامت و مرد افکنی جوانی را داشت و عشقش بشهادت شدیدتر گشته بود.

تطمیع نیز مانند تهدید در علی(ع) بی تأثیر است
اما تطمیع، بزرگترین معشوق و معبودآدمی ثروت و مقام است و علی کسی است که حتی از دسترنج خود هرچه تحصیل کرد بمستحقین بخشیده و هیچ شبی را سر بر بستر ننهاده مگر اینکه هر چه داشته قبلا انفاق فرموده است علی باغات فراوانی با آب چاه بوجود آورد و قنواتی حفر کرد، گمان می کنم در حصوص قنات ینبع بودکه خواندم وقتی با کلنگی همی زد و آب فوران کرد، از قنات بالا آمد و فرمود بوارثانم مژده دهید که از این ثروت سرشار سهمی ندارند و من آنرا وقف زائران خانه خدا نمودم علی بحاکم بصره عثمان بن حنیف می نویسد:

« پیشوای شما از دنیا بدو جامه ژنده و از خوراکش بدو گرده نان جوین قناعت نموده است…
سوگند بخدا که خرده طلائی نیندوخته و از غنیمتهای آن پس اندازی ندارد» علی که تا آخر عمر به نان جو و جامه کهنه اکتفا کرد حتی آنگاه هم که زمامدار کشور پهناور اسلام شد، همچنین نسبت بجاه و مقام بی میل و بی اعتنا بوده است.

علی (ع) بعد از پیغمبر حتی پس از شیخین بخلافت رغبت و بعد از عثمان از آن نفرت داشت.
آری پس از پیغمبر بسیار علاقمند بود که همانطور که خدا و پیغمبر معین فرموده اند جانشین پیامبر شود و دنبال کارهای آنحضرت را در تربیت بشر و تزکیه نفوس و تهذیب اخلاق عمومی و اصلاحات اجتماعی بگیرد و سخت متأثر شد که نگذاشتند وصیت رسول اکرم عملی شود ولی بعد از آنکه دیگران بر منبر پیغمبر نشیتند و افکار عوض شد و بسیاری از حقایق دینی از میان رفت و حق و باطل درهم آمیخت و ارزشهای اجتماعی تغییر کرد و خلاصه رشته تربیتی پاره شده و کاربه مجرای دیگری افتاد، دیگر هیچکس ندید که علی رغبتی برای زمامداری مسلمانان از خود نشان داده باشد و یا اظهار تمایلی بخلافت نموده باشد.

رعایت مصلحت اسلام و صبر بر شدائد
علی در تمام مدت خانه نشینی اش هیچگاه از مصالح عالیه کشور و ملت اسـلامی غلفـت نمی فرمود و با شجاعت و شهامت بی مانندش برای رعایت مصلحت اسلام و مسلمین در برابر ستمهائی که بر او وارد می شد صبر میکرد. می دید مقامیش را بنا حق تصرف کرده و حقوقش را غصب و میراثش را نهب و غارت می کنند او باتألمات روحی شدید مانند کسیکه لقمه در گلو و خاشاک در چشمش مانده باشد خاموش میماند و دست بشمشیر نمیبرد، و باز خلیفه اول هنگام مرگش عروس خلافت را بدامان دومی انداخت بازشکیبا ماند و خلیفه دوم حق غصب شده علی را بشوری وا گذاشت و او را که خدا و پیغمبرش بلند کرده بودند پست کرد و در ردیف طلحه و سعد و قاص و عبدالرحمن بن عوق قرار داد، علی این توهین و تحقیر را تحمل کرد و بمنظور حفظ وحدت جامعه اسلامی دم برنیاورد و موقعیکه عبدالرحمن عوف دست بدست علی زد و گفت با تو برکتاب خدا و سنت پیغمبر و روش دو پیرمرد(ابوبکر و عمر) بیعت می کنم علی گفت کتاب خدا و سنت پیغمبر درست، اما رویه شیخین را نمی پذیرم و مقلد آنها نمی شوم بلکه خودم عقیده و رائی دارم.

علی (ع) از زمامداری گذشت تا آنچه را حق نمی دانست امضا نکند.
دقت بفرمائید عثمان برای رسیدن به مقام خلافت این شرط را پذیرفت که بر روش آن دو خلیفه برود ولی نه تنها مانند آنها نبود بلکه بکتاب خدا و سنت پیغمبر نیز عمل نکرد. او نه تنها خودش کاخهای مجلل ساخت و اثاثه فاخر و زندگی پرتجمل داشت بحدی که همین عبدالرحمن بن عوف شهوهر خواهرش که در بیعت کردن با او پیشقدم شده او را بخلافت رسانده بود در سر سفره اش بوی اعتراض نمود و از او چنان کتک و لگدی خورد که پس از چند روز جان سپرد. بعلاوه دست تمام عمال و خویشانش از اراذل و اولادش بنی امیه را باز گذاشت تا هرچه بخواهند از بیت المال مسلمین و اموال عمومی و حقوق مردم بینوا و بی پناه بچاپند و حیف و میل نمایند، ولی علی که در تقوی و زهد بمراتب از شیخین برتر و بالاتر بود و اگر بر روش آندو رفتن را هم قبول میکرد احدی نمیتوانست بر او اعتراض کند با اینحال فقط چون روش انها را حق نمی دانست و نمی پسندید قبول نکرد و با صراحت رد نمود و با رد هم یک کلمه از زمامداری ممالک پهناور اسلام چشم پوشید.

بنابر این بعد از شهادت قولی و عملی پروردگار بر حقانیت دین اسلام و صدق پیغمبر خاتم (ص) با شهادت مردی چون علی(ص) که نه در علمش خطا و اشتباه تصور می رود و نه در عمل ممکن است تحت تأثیر تطمیع و تهدید واقع شود، کاملا مدعا ثابت می شود. این از لحاظ قضائی و بروش اثبات دعاوی درمحاکم است ولی شما ازهر طریق دیگر هم که بخواهید مطلب را بررسی نمائید باز وجود مبارک علی برهان قاطعی بر حقانیت این دین شریف خواهد بود مثلا در انجیل است « که هر درختی را از میوه اش بشناسید» البته که این گفتار بسیار پر مغز و متین و حکیمانه است. حال آیا دینی که ثمره اش علی و همسر و فرزندانش باشند می تواند در حقانیتش تردید کرد؟

نمونه دادگستری مولی
حال بدادگستری علی بنگرید کسیکه مملکت انوشیروان یکی از استانهای کشور پهناور او محسوب می شود از استاندار خود بازخواست می کند و نامه ای مفصل باو می نویسند که چرا دعوتی را پذیرفته است که مهمانانش توانگران بوده و فقرإ محروم بوده اند و در همان نامه می گوید پیشوای شما منم که تمام جامه ام یک پیرهن و یک زیر جامه مندرس است و خوراکم شبانه روز دو گرده نان جو نیز می نویسد «اگر بخواهم می توانم از مغز گندم و عسل مصفی خوراک و از ابریشم پوشاک برای خود فراهم نماید ولی محال است که هوس بر من غالب شود و میل و آز بانتخاب طعامها بکشاندم با اینکه شاید در دورترین نواحی کشورم مانندحجاز ویمامه کسی گرسنه بوده و بغذای خوب دسترسی نداشته باشد»

شمه ای از برنامه زندگی علی(ع)
زمامداریکه کشوری بآن عظمت را اداره می کند در تمام شب، یا صدای دعاو قرآن و نمازش بلند است و ریشش را بدست گرفته در محراب عبادش همچون مارگزیده بخود می پیچد و گریه می کند و فریاد میزند « ای دنیا غیر علی دیگری را بفریب که من ترا سه طلاقه کرده ام که رجوع در آن ممکن نیست» و از خوف خدا غش می کند یا غذا برای بیوه زنان و یتیمان و بینایان بردوش می کشد و در خانه ها میبرد، اما روز تا صبح می دمد خودش اذان می گوید و امام جماعت است و پس از آن قاضی است و در دکه القضا برتق وفتق امور می پردازد و حل و فصل دعاوی می کند، بطوریکه تا هنوز هم محاکم قضایی جهان را با عجاب و تحیر واداشته است، و خود خطیبی بلیغ است و تنها او است که مستمعش همام از تاثیر سخنش در وصف پرهیزگاران صیحه ای زد و افتاد و مرد. و باز همین عابد شب زنده دار و همین پیشنماز باتقوی و همین واعظ و عالم با عمل و همین قاضی لایق و دادگستر، سر فرمانده قشون است و در میدانهای جنگ جمل و صفین و نهروان و درسن پیری صفها را می شکند و خود و زره بر سر و تن دلاوران می شکافد و گاه بر فرق و گاه بر میان می زند و تنهای غرق در اسلحه را از قدو یا از کمر بدونیم می کند و زهره شیر از هیبش اب می شود

علاوه بر جنگهاییکه در دوره جوانی در رکاب پیغمبر می کرد و همه میدانیم و با اینهمه وظائف سنگین و کارهای بزرگ و فراوان شکمش از نان جو سیر نمی شود و جامع کرباسش را بقدری وصله میزند که از وصله زننده اش حجالت می کشد و بجای کاخی مجلل در کوخی گلین زندگی می کند. در وصیتش از بن ملجم فراموش نمی کند و فرزندانش را اکیدا توصیه می فرماید که اگر باین زخم مردم هرگاه بتوانید خود را راضی کنید از او درگذرید و وی راعفو کنید که نزدیکتر بتقوی است و اگر دلتان راضی نشد که او را ببخشید فقط در برابر ضربتی که زده یکضربت بیشتر بر او نزنید، در مدت بیماریش دستور مید اد که از غذا دادن بقاتلش غفلت نکنند و گاهی ظرف پر از شیری را بر میداشت و میفرمود باو بدهید که گرسنه نماند این است که شهریار می گوید- تو خدائی مگر ای دشمن دست؟ – آیا چنین عدالتی هم گوش بشر شنیده و چشمش دیده است؟ آیا انبیائی که بسلطنت رسیدند امثال داود وسلیمان قابل قیاس باعلی هستند؟ نه بخدا قسم ابتدا نمی توان آنها را با همان مقام نبوتشان در برابر علی قرار داد تا چه رسد بافراد عادی.

دادخواهی عجیب
زمامدار مقتدری که پیشوای مذهبی مسلمین نیز هست از یکی از رعایای پستش که کافر است شکایت بقاضی می برد در دوران زمامداریش زره اش را در دست مردی نصرانی شناخت و نزد شریح قاضی رفت و دادخواهی کرد، شریح پس از احضار نصرانی و انکار نمودنش بحضرت گفت شما باید شاهد بیاورید که زره از شما است، حضرت فرمود رسم قضا همین است ولی من شاهد ندارم، شریح گفت پس نمی توانیم زره را بگیریم و نصرانی را مرخص کرد، او زره را برد و حضرت بدنبال سر او نگاه میکرد آنمرد چند قدمی که رفت برگشت و عرض کرد زره از شما است و من بعد از جنگ صفین در بین راه از روی شتریکه از شما بود افتاد برداشتم و با دیدن این عدالت اسلام آورد و از یاران با وفای آنحضرت شد.

داستانی دیگر
در خلافت عمر با یکنفر یهودی اختلاف پیدا کرد و نزد شریح بمرافعه آمدند، عمر بحضرت گفت ای اباالحسن برابر طرفت بنشین حضرت متغیر شد ولی چیزی نفرمود تا گفتگو تمام شد عمر که تغیر حال آقا را دریافته تبود عرض کرد شما ناراحت شدید که در مقابل یکنفر یهودی نشستید، آن بزرگوار فرمود ناراحت شدم ولی نه برای آنچه گفتی بلکه باین جهت که مرا با احترام اسم بردید و او را بنامش صدا کردید و این برخلاف عدالت بود. این است تفاوت عدالت و عدالتخواهی علی با عدالت سایر افراد بشر همچنین است سخاوت و یا شجاعت که نمی توان بخشندگی و یا دلیری امیر المؤمنین را از سنخ سخا و شجاعت دیگران دانست.

بخشندگی علی (ع)
تاریخ نام بخشندگانی از عرب را هم در جاهلیت و هم در اسلام ثبت کرده است ولی هیچیک از بخشندگان عرب و غیر عرب شباهتی بعلی ندارد.
علی از لحاظ خانواده فرزند بزرگترین شخصیت بطحا(شیخ الاباطح) جناب ابوطالب است و نیز قبیله اش، قریش ممتاز ترین قبائل می باشد و باز در این قبیله از برجسته ترین بطون یعنی بطن هاشم است شخصیت خودش از حیث دانش وسیع و تقوای بی نظیر و سایر فضائل اخلاقی و دامادی و برادری و خویشی با پیغمبر و محبوبیت فوق العاده اش در نظر آن بزرگوار او را بعد از پیغمبر بزرگترین فرد جامعه اسلامی قرار داده است.
با اینهمه مانند یک کارگر عادی کار می کند و با کار بسیار و مستمر و زحمت فوق العاده قنواتی احداث و چاههای آب حفر و باغاتی بوجود آورده است و از غنائم جنگ هم سهم داشته است ولی این عایدات را در راه خدا میداد و خودش حتی در زمان خلافتش با دو تکه جامه ژنده و شبانه روز با دو قرص نان جو سبوس نگرفته قناعت می کردو چه بسا که همان نان جو راهم می بخشید و گرسنه می ماندو خانواده اش از او پیروی می کردند و اتفاق افتاد که سه شب متوالی بترتیب مسکینی و یتیمی و اسیری هنگام افطار سر رسیدند و هر سه شب علی و افراد خانواده اش تنها خوراکشان را بسائل دادند و خودبا آب افطار کردند و با همان آب روزه گرفتند بدیهی است که جز خداوند هیچ زبان و بیانی قادر بر ستایش چنین سخائی و ایثاری نیست.

شهامت و شجاعت بی نظیر
هیچ مردی با آن دلیری و نیرومندی خارق العاده مانند او از جنگ پرهیز نداشت در هر یک از جنگهای جمل و صفین و نهروان کوششهای بسیار کرد تاخونی بر زمین نریزد در جنگ صفین که معاویه آب را بروی او و سپاهیانش بسته بود علی می کوشید تا با مذاکره معاویه را وادار بعدم ممانعت کند و او حاضر نمی شد تا قشون بفریاد آمد که آقا می خواهی پیش از جنگ ما را بهلاکت رسانی آنگاه ناچار دستور حمله داد و آب را گرفت ولی او آب را بروی معاویه و لشگریانیش نبست در همین جنگ پیش از برخورد با دشمت بسپاهیانش چنین سفارش می فرماید:

« تا آنان جنگ با شما را آغاز نکرده اند شما به پیکار با آنها نپردازید» آنگاه سفارشاتی درباره کسانی می کند که از جنگ پشت کرده یا زخم خورده یا دیگر قادر بدفاع از خودنیستند که آنها را نکشند و صدمه نزنند مخصوصا راجع به زنها توصیه می فرماید که آزاری به آنها نرسانید هر چند به اعراضتان فحش و بفرمانروایانتان دشنام دهند.

رفتار جوانمردانه و بزرگوارانه ای که با پیمان شکنان جنگ جمل کرد براستی شگفت انگیز و حیرت آور است و جز رفتار پیغمبر بعد از فتح مکه و نظیر و شبیهی در تاریخ بشر ندارد کسانیکه بر روی امام بر حق شمشیر کشیده و کمر به قتلش بسته بودند و کشتاری عظیم نموده از هیچ جنایتی فروگذار نکردند پس از شکست بر مرگ آنها سخت متأثر شد و معامله مسلمان با آنها فرمود و اموالشان را بوارثانشان بازگرداندو مخصوصا با عایشه که اساس فتنه و ام الفساد بود چنان محترمانه سلوک فرمود که احدی تصور نمی کرد و درجواب معترضان فرمود ولها حرمتها الاولی و الحساب علی الله یعنی احترام نخستینش را که همسر پیغمبر بوده است باید داشت و حسابش بر خداست رفتارش را در جنگ خندق با عمر و بن عبدود همه شنیده ایم که وقتی روی سینه اش نشست تاسر نحسش را جدا کند او آب دهان بصورت مبارک مولی انداخت حضرت فوری برخاست و پس از مدتی دوباره برای انجام مقصود برگشت و عمر علت را جویا شد فرمود نخواستم قصد تشفی نفس با نیت من بیامیزد- گفت من تیغ از پی حق می زنم بنده حقم نه مامور تنم- آیا سایر دلاوران و کشور گشایان نامور تاریخ از این نوع فضائل صفات و مکارم اخلاق هم بهره ای داشته اند شهامت و شجاعت علی و فداکاری او را باید پیغمبر بستاید که در روز خندق فرمود« یک ضربت علی برتر از عبادت جن و انس تا رستاخیز است» و باید جبرئیل بستاید که در احد آوازش میان زمین و آسمان پیچید که « جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست» و باید خدا بستاید که چنین ستود و من الناس من بشری نفسه الخ و همچین است سایر اوصاف برجسته و فضائل اخلاقی مولی که فقط زبان وحی و بیان پیغمبر از عهده ستایش آنها بر می آید.

فرد فرد انبیا را هم نمی توان با علی (ع) مقایسه کرد
زیرا پیغمبران حتی اولوالعزم و صاحبان شرایع هر کدام در یک یا دو صفت برجسته و ممتازند ولی علی(ع) به تنهائی جامع جمیع همان صفات برجسته و ممتاز می باشد و این عین فرمایش پیغمبر است مرحوم علامه امینی اعلی الله مقامه در جلد سوم الغدیر از معتبرترین کتب شیعه و سنی از چندین طریق با اختلاف تعبیر از پیغمبر نقل کرده و سید جلیل سید شرف الدین قدس سره در مراجعه ۴۸ از کتاب مراجعات از صحیح بیهقی و مسند احمد حنبل نقل فرموده و در پاورقی افزوده است که ابن ابی الحدید در جلد چهارم شرح نهج البلاغه و امام فخر رازی ذیل آیه مباهله از تفسیر کبیرش حدیث را نقل و تصریح نموده که موافق و مخالف آن را مقبول و مسلم داشته و جمعی دیگر از بزرگترین علمای سنت که نامشان در الغدیر و مراجعات آمده است همگی نقل نموده اند که پیغمبر اکرم فرمود:

« هر کس بخواهد به آدم درعلمش بنگرد و به نوح در حکمتش و به ابراهیم در حلمش (یا در خلتش) و به موسی در هیبتش (یا در صولت و شدتش) و به عیسی در زهدش ( یا در پارسائی و عبادتش) و به محمد (ص) در تمامیت و کمالش پس به علی بن ابیطالب بنگرد»
آیا ستایشی از این بالاتر می شود که برجسته ترین اوصاف انبیا عموماً و تمامیت و کمال پیغمبر بعلی ۰ع) منتقل شد بنابر این لازم است که عموم کمالات پیغمبر را آن حضرت داشته باشد فقط تفاوت میان آن دو بزرگوار در این است که محمد(ص) از جانب خدا و علی (ع) از جانب محمد(ص) منصوب و معین گردید این است که پیغمبر او را برادر خود ساخت و دوبار با او عقد برادری خواند و خداوند در آیه مباهله نفس پیغمبرش نامید- لک ذت کذاته حیث لولا انها مثلها لما آخاها.

مردم دیگر لایق حکومت علی (ع) نبودند
فسادیکه بر اثر خلافت آن سه خلیفه در جامعه اسلامی شایع شد مردم دیگر لایق حکومت علی نبودند بلکه حاکمی ستمگر فریبکار و پلید می خواستند مولی در یکی از خطبه ها می فرماید« هان بخدا قسم بر شماآن جوان قد بلند متکبر ثقیف مسلط خواهد شد» آنگاه حجاج را محاطب ساخته می گوید« بیا- یا بیار آنچه باید برای این مردم بیاری ای ابا و ذحه»
آری بعد از علی دیگر مسلمین فرمانروای خوب ندیدند (حکومت حضرت حسن هم که دوام نیافت) بیست و پنج سال حکومت خلفای سه گانه مسلمانها را فاسد کرده بود، درست است که این فساد بیشتر در حکومت عثمان پدید آمد و شیخین ظواهر را تا حدی حفظ می کردند و از این جهت قابل قیاس با عثمان نیستند ولی باز کار آن دو پیر مرد عیوبی دارد که در کار عثمان نیست:
اولا غصب خلافت بوسیله آن دو انجام یافت و خشت اول را آنها کج گذاشتند وعثمان چنین جربزه ای نداشت.

ثانیا خلافت عثمان مولود خلافت آنها و نتیجه کارآنها و نقشه انها و محصول شورای عمری بود.
ثالثا چون وجه و عنوان شیخین بمراتب بیش از عثمان و امثال عثمان بود کارهای خلاف آنها در جامعه اثر بد می گذاشت و برای دیگران سرمشق می شد و مردم را در هتک حرمت دین و ارکان دین جری می ساخت مثل اینکه معاویه در نامه اش به محمد بن ابی بکر می نویسد ما نسبت بعلی هر چه می کنیم از پدرت تبعیت می نمائیم و آنها را توضیح می دهد یا می گوید من اگر یزید را بجانشینی برگزیدم و آنها را توضیح می دهد یا می گوید من اگر یزید را بجانشینی برگزیدم ابوبکر هم ععر را برگزید یا مصعب بن زبیر می گفت اگر برادرم عبدالله آتش آورد که بین هاشــم را در دره ای که محصور بودند آتش بزند مقصودش تهدید بود همچنانکه عمر آتش آورد که خانه زهرا را آتش بزند و نیز عثــمان بمردم می گفت کارهای مرا عمر هم می کرد و شما دم نمیزدید و راست می گفت و خلاصه پایه ناروائیها و خلافها را این دو پیر مرد گذاشتند که خود اهل سنت همه را نوشته اند و شرح آنها مجالی وسیع می خواهد و از بدترین کارهای این دو خلیفه میدان دادن به بنی امیه بود با اینکه دشمنی آنها را با اسلام و پیغمبر میدانستند و علاوه بر حکومت عثمان معاویه در سایه الطاف آنان بتدریج بر چهار استان آباد و مهم ممالک اسلامی تسلط یافت ۱- شام و سوریه۲- اردن ۳- فلسطین۴- حمص و هر استانی صد هزار قشون داشت که سر فرمانده همه آنها معاویه شد گفتیم علی بسیار علاقه داشت بعد از پیغمبر و بعد از ابوبکر نیز حتی بعد از عمر زمام امور را بدست بگیرد ولی پس از عثمان که فساد به نهایت رسیده بود ابدا راضی بزمامداری نبود ولی بر او تحمیل کردند و او احساس وظیفه نمود و پذیرفت.

حکومت دادگری و برابری و آزادی
شرح اوضاع و احوال جامعه در آغاز خلافت علی(ع) یک جلسه و دو جلسه ممکن نیست مجالی وسیع و کتابی قطور لازم دارد اجمالا مولی بعد از فتنه ای که رخ داده و پس از انقلاب و اعتشاشی که پیش آمده و حضرت در آنها تأثیری و تفصیری نداشته روی کار آمده است جمعی در دوره عثمان محرومیت کشیده اند از علی توقع جبرانش را دارند، گروهی امتیازاتی داشته در عین حال ناراضی بوده و در قتل عثمان شرکت کرده اند می خواهند در حکومت باعلی شریک باشند جنگ جمل را همینها راه انداختند انقلابیون عزل فوری عمال عثمان را طلب می کنند از آنطرف حزبی نیرومند می خواهد که قاتلان عثمان با شدت و سرعت بکیفر برسند اموی ها که دشمنان دیرین علی هستند و در دوره عثمان قدرتی یافته و ثروتی اندوخته اند پناهگاهی استوار هم در شام دارند بفعالیت پرداخته اند و پراکندگی ها و تفرقهای بسیار دیگر.

علی می خواهد و میکوشد که در میان این فرقه ها یگانگی و اتحاد برقرار کند تا همه یکدیگر را برادر خود بدانند که انما المؤمنون اخوه و همواره به پارسائی و پرهیز کاری توصیه می فرماید در خطبه ها و نامه هایش یکسره دم از تقوی میزد حتی در وصیتش بعد از ضربت خوردن باز گفت تقوی و تقوی از این طرف مردم در دوران گذشته بخصوص شش سال آخر خلافت عثمان عاشق جاه و ثروت شده اند خودش در شقشقیه گفت« دنیا دردیده اینها آراسته جلوه کرده و زیور و زینتش آنها را خوش آمده است»

علی آن روز چگونه می توانست بمردم بقبولاند که طلحه و زبیر با‌آن سوابق درخشان و ستایشها که از قول پیغمبر در باره شان نقل شده است زبیری که حواری پیغمبر نامیده می شد و بگفته خود علی بسیاری اوقات غبار اندوه را با شمشیرش از رخسار پیغمبر زدود.

و طلحه ای که به طلحه الخیر معروف است و انگشتش را درمقام دفاع از پیغمبر در احد قطع کرده اند این دو پیرمرد با آن سوابق و آن ریشهای سفید و قیافه های مقدس مآبانه و ذی تقوی و حسن شهرت برای مال دنیا و ریاست طلبی با من میجنگد اینها از من استانداری و فرمانداری خواستند تا مردم را بچاپند و من ندادم خونخواهی عثمان بهانه است اینها خودشان در قتل عثمان شرکت داشتند و طلحه از عوامل مؤثر بود و من مدافع عثمان بودم علی کی می توانست این مطالب را بمردم حالی کند؟ یکی از یاران مولی در راه بصره بحضرت می گوید اگر اینها تسلیم نشدند چه می کنید

آیا با آنان می جنگید؟ وقتی حضرت متوجهش می کند که اگر تسلیم نشدند باید با آنها جنگید می گوید مگر می شود که طلحه و زبیر و ام المؤمنین بر باطل باشند؟ جنگ جمل تمام می شود علاوه بر تفرقهائی که قبلا توضیح دادیم اینجا هم عده ای از یارانش عصبانی شده که چرا حضرت بامقتولین معامله مسلمان کرده اموالش را بوارثا نشان داده و جز غنائم جنگی بر اینهاتقسیم نفرموده است؟ جمع بسیاری پس ار شکست بقشون مولی پیوسته اند با آنکه دشمن آنحضرت بوده بر اثر تبلیغات او را قاتل عثمان می دانسته اند با چنین لشگری امام بجنگ صفین می رود و با همین قشون متفرق متشتت عصبانی باز هم تا آستانه پیروزی رفت ولی حیله دشمن مانع انجام یافتن کار شد قرآنها سرنیزه رفت و در میان قشون اختلاف افتاد و نتیجه اش این شد که دوازده هزار از سپاه با علی بکوفه نیامدند و مقدمات جنگ نهروان یعنی جنگ داخلی و برادرکشی فراهم آمد و از آنطرف معاویه با لشکری متحد و مطیع و راضی و خوشحال بالقب امیرالمؤمنین بشام بازگشت براستی از کرامات و معجزات علی حکومت پنج سال و خرده ای کم او است آخر او چطور با چنین مردمی و با چنان اخلاق و رفتاری توانست حدود پنج سال خلافت کند خلافتی که بقول طه حسین زمانش گذشته و زمان، زمان سلطنت بود.

معاویه می گفت من به سه چیز بر علی پیروز شدم و راست میگفت اول اینکه من محبوب قریش بودم و او مبغوض آنها بود آری علی بزرگان و رؤسای قریش را بنفع اسلام و بامر پیغمبر کشته بود و معاویه و پدرش در صف قریش تا فتح مکه با پیغمبر جنگیدند و نیز معاویه قریش را بر عرب و عرب را بر عجم امتیاز می داد و علی طرفدار مساوات بود اولین روزی که بیت المال را تقسیم می کرد بهر نفر سه درهم رسید سه درهم هم برای طلحه و زبیر که ملیاردر بودند فرستاد وآنها با تمسخر رد کردند آن ایام اختیار توده در دست رؤسا بود و معاویه آنها را بهر قیمت شده راضی میکرد ولی علی رعایت طبقه سوم نموده خدا راراضی میکرد« دوم اینکه من رازم را حفظ می کردم و علی فاش می کرد» راست است معاویه می خواست مردم را گول بزند و علی میخواست همه را در جریان بگذارد و بآنها شخصیت بدهد علی کار پنهانی نداشت.

« سوم قشون من بهترین و قشون علی بدترین قشونها بودند» این همه صحیح است آن وقت بچنین مردمی آزادی می دهد و اینها از این آزادی سوءاستفاده می کنند با همه این اوضاع و احوال در حالیکه معاویه دست عمالش را در جان و مال و ناموس مردم باز می گذارد و رؤسا و متنفذان را با پول و مقام جلب می نماید و هر کس طرفدار تبعیض و مخالف مساوات بوده و هر کس خیانت و جنایتی کرده یا از عدل علی نرسیده و فرار کرده اند همه را معاویه با آغوش باز می پذیرد در همین حال علی در راه حق فوق العاده سختگیر است و بعثمان بن حنیف نامه ی مفصل می نویسد و این صحابی با وفا و محبوبش را سخت ملامت می نماید که چرا بمحلس دعوتی رفته که فقرا درآن نبوده اند حال با این عدل و مساوات و با این آزادیخواهی و دمکراسی و با این قشون و رعایای متفرق متشتت ناراضی پر توقع و با داشتن رقیبی چون معاویه چگونه علی توانست پنج سال حکومت کند جز معجزه ای بزرگ نمی توان نامی بر آن نهاد.

حضرت علی (ع ) خطاب به آنها گفت:
«به همنوع خود رحم کنید. طناب را چنان محکم بسته اید که در گوشت تن او فرورفته است. او را طوری ببندید که از فشار طناب دچار ناراحتی نشود.»

علی (ع) اسطوره عدالت
روزی عبدالله پسر چعفر برادر زاده علی (ع) که شوهر زینب بود نزد وی آمد و خواست که مقرری خود را از بیت المال را زودتر از موعد مقرر دریافت کند. علی (ع) درخواست برادرزاده داماد خود را نپذیرفت و دستور داد در همان روزی که دیگران سهم خود را دریافت می کنند بیاید. عقیل برادر بزرگ حضرت علی سخت تنگدست بود و از او خواست سهمش را از بیت المال بیشتر کند. علی (ع) میله ای را که در آتش نهاد هبود به دست عقیل که نابینا بود نزدیک کرد عقیل وحشتزده خود را عقب کشید علی گفت:

« چگونه است که تو از میله داغی گریزانی اما آتش جهنم را بر علی روا میداری، من بین خویشان خود و دیگران نمی توانم تبعیضی قائل شوم.
ابن حنیف از ارادتمندان علی و بسسیار مورد اعتماد او بود. علی او را حاکم ولایتی کرد در آنجا مهمانی با شکوهی بود که به افتخار ابن حنیف برگزار شد که فقط ثروتمندان در ان شرکت داشتند. علی چون این را شنید نامه تندی به ابن حنیف نوشت و هشدار داد که :

« تو چگونه روا داشتی در ضیافتی شرکت کنی که فقرا را در آن راه ندادند؟»
قنبر غلام علی (ع) می گفت:
«کمتر پبش می آمد که من بتواننم خدمتی به مولایم بکنم چون او همه کارهایش را خودش انجام می داد لباستهایش را خودش می شست و آنها را وصله می کرد از چاه اب می کشید و هیچ گاه هنگام سواری برای راندن حیوان از چوب و شلاق استفاده نمی کرد و پیوسته از من احوالپرسی می کرد و می گفت: استراحت کن. او فقط یک بار از من ناراضی شد و آن هم وقتی بود که از سهم خود از بیت المال پس اندازی جمع کردم و به او نشان دادم که از صد درهم تجاوز نمیکرد. علی گفت: قنبر! اگر به فقرا و بیماران و یتیمان کمک می کردی، این پول برایت باقی نمی ماند. من که جز رضایت مولایم آرزویی نداشتم همان روز پول را بین محتاجان تقسیم کردم»

کدام آیه عظمت مولی را بهتر می شناساند؟
(یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس)
مهمتر از همه است زیرا خداوند می فرماید ای پیغمبر آنچه بسوی تو فرود آمده به مردم برسان که اگر نکردی وظیفه رسالتش را انجام نداده ای و خداوند ترا از مردم نگهداری می کند. و چنین تهدید عجیبی که اگر پیغمبر دستوری را تبلیغ نکند اصلا به وظیفه پیغمبری عمل نکرده و مثل این است که هیچ یک از عقاید و احکام را ابلاغ نفرموده باشد، در سراسر قرآن نظیر ندارد آنهم در حجه الوداع که اصول دین از توحید و نبوت و معاد و فروع آن تماما بمردم تبلیغ شده و سالهای است که بتمام دستورات و احکام از نماز ورزه عمل شده و خمس و زکوه پرداخته و مناسب حج را با پیغمبر انجام داده اند. غزوات بدر و خندق واحد را گذرانده اند، یعنی به وظیفه جهاد نیز عمـل کرده اند آنوقت چه دستور مهمی است که آنرا از ترس مردم تبلیغ نکرده و آن مردم کیستند که آنحضرت از آنها بیمناک است، در صورتیکه مشرکین مغلوب شده و فتح مکه، اسلام را بر همه نیروها و طوایف پیروز گردانیده است، بسیار روش این که این امر مهم جزو ولایت و نصب امیر المومنین به امامت و خلافت نمی تواند باشد که مطابق عقیده شیعه شرط قبول همه طاعات است بنابر این تمام دین بدون این شرط مقبول نیست

پس اگر ولایت ابلاغ نگردید مثل اینست که وطیفه رسالت انجام نشده است و پیغمبر از خود مسلمانها خائف بود ه است که حسد و کینه آنها نسبت بشخص علی (ع) موجب اختلاف در دین و تزلزل ارکان اسلام نگردد.
والا در چند آیه قبل از این خداوند بمسلمین می فرماید:«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم» از کفار نترسید که دیگر آنها مأیوس شده اند از آنکه بتوانند بدین شما صدمه بزنند. امیر مؤمنان در نهج البلاغه می فرماید: لم یوجس موسی حیفه علی نفسه بل خاف من غلبه الجهال و دول الضلال(یعنی موسی بر جان خویش نمی ترسید بلکه بیم داشت که نادانان غلبه کنند و حکومتهای گمراه روی کار آیند)
ترس پیغمبر بزرگوار اسلام نیز از این قبیل بود.

مقام علمی علی(ع)
مکرر مولا از علم خویش سخن گفته چه با اشخاص و چه در منبر مثل آنکه به کمیل فرمود(ان هیهنا لعلماّ جماّ) یعنی در اینجا( اشاره بسینه مبارکش کرد) هر آینه دانش بسیاری است یا در خطبه شقشقیه گفت «ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر» یعنی سیلهای دانش از کوهسار وجودم سرازیر می شوندو پرنده ای بر فراز قله هستی من بالا نتواند رفت. حال از شما آقایان می پرسم زمان خلافت آنحضرت دروه ایست که ایران و عراق و شامات و مصر و روم فتح شده است و دانشمندان این ممالک متمدن رفت آمد به پایتحت علی دارند، خود مسلمانها نیزبا حرص تمام در علوم پیشرفتهای نمایانی حاصل نموده، در میان اهل کتاب از یهود و نصاری و دانشمندان زردشتی هم، علما و روحانین بزرگی پیدا می شوند علی روی منبر در مسجد عظیم کوفه خطاب بجمیع حضار نموده فریاد می زند سلونی قبل ان تفقدونی فلا بطرق السمإ اعلم منی بطرق الارض«هر چه می خواهید از من بپرسید که براههای آسمان داناتر از طرق زمینم» و از همه طرف سئوالات مختلف می شود و بهمه چیز پاسخ قانع کننده می دهد آیا سراسر تاریخ حیات بشر، دیگری را هم غیر علی نشان داد ه است که در برابر عموم مردم چنین ادعای عجیبی بکند و از عهده هم بر آید بعضی از کم خردان پس از وی به تقلید آنحضرت این ادعا را کردند و فی المجلس رسوا شدند.

نهج البلاغه شریف
نهج البلاغه قرآن دوم و یا دوم قرآنست آقای سید هبه الدین شهرستانی در کتاب المعجزه الخالده می نویسد انجمنی در هند از اساتید و ادبا تشکیل شده بود و در خصوص اینکه کسی نمی تواند مانند قرآن بیاورد گفتگو می شد استاد ادب عربی در دانشکده «علیگده» مسترکر نیکوانگلیسی مسیحی می گوید« قرآن برادر کوچکتر بنام نهج البلاغه دارد شما اول بشری پیداکنید که منندش بیاورد تا برسیم بخود قرآن» و باز همین آقا می گوید دانشمندی آلمانی بمن می گفت اگر امروز علی زنده بود و مانند همین بیانات و خطبه ها ایرا د می کرد مسجد کوفه از شاپوهای فرنگی پـر می شد که از اقطار عالم برای استماع سخنش گرد می آمدند.

مقایسه علی(ع) با پیغمبر اولوالغزم
۱- کلیم خدا حضرت موسی ابن عمران بنص قرآن عرض می کند رب ارنی انظر الیک یعنی پروردگار من خود را بمن بنمایان که بسویت بنگرم جوا: لن ترانی(یعنی هرگز مرا نخواهی دید) شنید ولی از علی پرسیدند آیا پروردگارت را دیده ای؟ فرمود: کیف اعبد ربالم اره یعنی چگوه خدائی را که ندیده باشم میپرستم عرض شد چگونه دیده ای فرمود دیده ها بدیدار طاهری ویرا نبینند ولی دلها بحقایق ایمان او را می بینند.
۲- حضرت ابراهیم پدر انبیإ عرض می کند پروردگارا بمن نشان ده که چگونه مرده را زنده می کنی؟ فرمود مگر ایمان نیاورده ای عرض کرد چرا ولی برای اینکه قلبم مطمئن شود، خداوند دستور کشتن چهار مرغ داده و بعد آنها را زند ه کرد تا وی آرامش دل حاص کند و علی می فرماید لو کشف الغطإ ما ازددت یقیاّ یعنی اگر پرده(بین ما و عوامل بعد از مرگ) برداشته شودبر یقینم افزوده نمی شود پس چنین شاهدی که نه تنها از علم پیغمبر و وحی آگاه است بلکه باب مدینه ان علم و ساقی کوثر دانش نبی است و دیگران باید از او بیاموزند و فرا گیرند از جنبه علمی خطا نمی کند و باشتباه نمی افتد.

خوابیدن درجای پیغمبر(لیله المبیت)
شبی که پیغمبر می خواست از مکه هجرت فرماید و تمام قبائل عرب برای قتلش همدست شده و شجاعترین مردان و جوانانشان را فرستاده بودند و آنها برحسب آداب عرب از اینکه شبانه بخانه اش هجوم ببرند امتناع نمود ولی خانه را محاصره کردند تا آنجناب خارج نشود و از پشت دیوار کوتاه منزل رختخوابش را زیر نظر و تحت مراقبت گرفتند در چنین وضعی یک فرد فداکار لازم بود تا از جان خود گذشته در بستر پیغمبر بخوابد تا وی بتواند از شهر خارج شود، و تا صبح که آنان کشیک دادند خود را به پناهگاهی برساند و بدیهی است که چنان کسی که برختخواب رسو ل اکرم می رود وسیله نجات او و معطل ماندن و بیخبر نگاه داشتن محاصره کنندگان می شود باید خودرابرای شمشیر برنده آن درندگان خونخوار آماده نماید، و چنان ازجان گذشته ای جز علی نبود و خداوند این فداکاری علی را ستود و من الناس من یشری نفسه ابتغإ مرضاه الله و الله رؤف بالعباد ۲۰۷ بقره. در تمام غزواتیکه با پیغبر بود چنان بی باکانه بسوی مرگ می شتافت که دلاورترین دلاوران جهان به حیرت و تعجب و تحسی و امی داشت مأمون خلیفه دانشمند عباسی. طبق نقل عقدالفرید وقتی در برابر چهل تن از برجسته ترین علمای بغداد که بزرگترین دارالعلم دنیا در آنزمان بود بمناظره پرداخت و برفضلیت امیر المؤمنین بر صحابه ( و در حقیقت بر جمیع خلق خدا) استدلال می نمود از جمله گفت « بعد از شهادتین هیچ عمل صالحی از جهاد بخصوص در صدر اسلام برتر نیست و در جمیع غزوات علی از همه برتر بود.»

علی (ع) در بدر و حنین
مثلا جنگ بدر که نخستین غزوه مسلمین بود و پشت کفر را شکست و پشت اسلام را راست کرد از شصت و دو نفریکه از مشرکین کشته شدند بیست ودو نفر را که برجسته تر بودند علی کشت و چهل نفر دیگر را تمام قشون اسلام به کمک علی. در غزوه حنین، وقتی مسلمانان فاتح از مکه برگشته وارد دره حنین شدند بطوری قبائل مختلف عرب از نقیف و هوا زن و غیر آنها بر مسلمین حلمه بردند که وحشت عجیبی برآنها مستولی گردیده و رو بفرار نهاده پیغمبر را گذاشتند و رفتند فقط هفت نفر باقیمانده و در حقیقت، بآنحضرت پناه بردند و علی تنها می جنگید تا دشمن را عقب زد و به مسلمانها نیرو بخشید تا برگشتند و غالب شدند.

علی (ع) و دیگر غزوات
مأمون بعنوان نمونه این دو غزوه را که اولین و آخرین جنگ با مشرکین است انتخاب نموده است در هرکدام از این دو پیکار اگر مسلمانها شکست می خوردند نامی از اسلام نمی ماند؟ و اگر علی نبود شکست حتمی و اجتناب ناپذیر بود و گرنه در تمام غزوات جانبازی عـلی و مردانگیهای بی مانندش پرچم اسلام را برافراشته و بیرق کفر را سرنگون می ساخت مگر در احد نبود که خواص صحابه، پیغمبر را تنها گذاشته و رو به فرار نهادند؟ جز علی که پروانه وار دور شمع وجود پیغمبر می چرخید و دسته های مهاجم را عقب میراند در خندق جز او که بود که در برابر مبارز طلبی آن غول کوه پیکر و جنگجوی شجاع و مشهور عرب عمر و بن عبدود قد برافراشت و با کشتن او وحشتی در قلب احزاب که آنطرف خندق بودند افکند تا شبانه فرار کردند.بی سبب نیست که پیغمبرفرمود یک شمشیر زدن علی در روز جنگ خندق از عبادت جن و انس تا روز قیامت افضل و بهتر است. اینها جنگهای دوره جوانی او است، موقعی هم که موی سر و ریش مبارکش سفید شده بود همین نشاط و حرارت و مجاهدت را برای جانبازی داشت در غزوات جمل و نهروان و صفین نیز همان مردانگی و شهامت و مرد افکنی جوانی را داشت و عشقش بشهادت شدیدتر گشته بود.

تطمیع نیز مانند تهدید در علی(ع) بی تأثیر است
اما تطمیع، بزرگترین معشوق و معبودآدمی ثروت و مقام است و علی کسی است که حتی از دسترنج خود هرچه تحصیل کرد بمستحقین بخشیده و هیچ شبی را سر بر بستر ننهاده مگر اینکه هر چه داشته قبلا انفاق فرموده است علی باغات فراوانی با آب چاه بوجود آورد و قنواتی حفر کرد، گمان می کنم در حصوص قنات ینبع بودکه خواندم وقتی با کلنگی همی زد و آب فوران کرد، از قنات بالا آمد و فرمود بوارثانم مژده دهید که از این ثروت سرشار سهمی ندارند و من آنرا وقف زائران خانه خدا نمودم علی بحاکم بصره عثمان بن حنیف می نویسد:

« پیشوای شما از دنیا بدو جامه ژنده و از خوراکش بدو گرده نان جوین قناعت نموده است…
سوگند بخدا که خرده طلائی نیندوخته و از غنیمتهای آن پس اندازی ندارد» علی که تا آخر عمر به نان جو و جامه کهنه اکتفا کرد حتی آنگاه هم که زمامدار کشور پهناور اسلام شد، همچنین نسبت بجاه و مقام بی میل و بی اعتنا بوده است.

علی (ع) بعد از پیغمبر حتی پس از شیخین بخلافت رغبت و بعد از عثمان از آن نفرت داشت.
آری پس از پیغمبر بسیار علاقمند بود که همانطور که خدا و پیغمبر معین فرموده اند جانشین پیامبر شود و دنبال کارهای آنحضرت را در تربیت بشر و تزکیه نفوس و تهذیب اخلاق عمومی و اصلاحات اجتماعی بگیرد و سخت متأثر شد که نگذاشتند وصیت رسول اکرم عملی شود ولی بعد از آنکه دیگران بر منبر پیغمبر نشیتند و افکار عوض شد و بسیاری از حقایق دینی از میان رفت و حق و باطل درهم آمیخت و ارزشهای اجتماعی تغییر کرد و خلاصه رشته تربیتی پاره شده و کاربه مجرای دیگری افتاد، دیگر هیچکس ندید که علی رغبتی برای زمامداری مسلمانان از خود نشان داده باشد و یا اظهار تمایلی بخلافت نموده باشد.

رعایت مصلحت اسلام و صبر بر شدائد
علی در تمام مدت خانه نشینی اش هیچگاه از مصالح عالیه کشور و ملت اسـلامی غلفـت نمی فرمود و با شجاعت و شهامت بی مانندش برای رعایت مصلحت اسلام و مسلمین در برابر ستمهائی که بر او وارد می شد صبر میکرد. می دید مقامیش را بنا حق تصرف کرده و حقوقش را غصب و میراثش را نهب و غارت می کنند او باتألمات روحی شدید مانند کسیکه لقمه در گلو و خاشاک در چشمش مانده باشد خاموش میماند و دست بشمشیر نمیبرد، و باز خلیفه اول هنگام مرگش عروس خلافت را بدامان دومی انداخت بازشکیبا ماند و خلیفه دوم حق غصب شده علی را بشوری وا گذاشت و او را که خدا و پیغمبرش بلند کرده بودند پست کرد و در ردیف طلحه و سعد و قاص و عبدالرحمن بن عوق قرار داد، علی این توهین و تحقیر را تحمل کرد و بمنظور حفظ وحدت جامعه اسلامی دم برنیاورد و موقعیکه عبدالرحمن عوف دست بدست علی زد و گفت با تو برکتاب خدا و سنت پیغمبر و روش دو پیرمرد(ابوبکر و عمر) بیعت می کنم علی گفت کتاب خدا و سنت پیغمبر درست، اما رویه شیخین را نمی پذیرم و مقلد آنها نمی شوم بلکه خودم عقیده و رائی دارم.

علی (ع) از زمامداری گذشت تا آنچه را حق نمی دانست امضا نکند.
دقت بفرمائید عثمان برای رسیدن به مقام خلافت این شرط را پذیرفت که بر روش آن دو خلیفه برود ولی نه تنها مانند آنها نبود بلکه بکتاب خدا و سنت پیغمبر نیز عمل نکرد. او نه تنها خودش کاخهای مجلل ساخت و اثاثه فاخر و زندگی پرتجمل داشت بحدی که همین عبدالرحمن بن عوف شهوهر خواهرش که در بیعت کردن با او پیشقدم شده او را بخلافت رسانده بود در سر سفره اش بوی اعتراض نمود و از او چنان کتک و لگدی خورد که پس از چند روز جان سپرد. بعلاوه دست تمام عمال و خویشانش از اراذل و اولادش بنی امیه را باز گذاشت تا هرچه بخواهند از بیت المال مسلمین و اموال عمومی و حقوق مردم بینوا و بی پناه بچاپند و حیف و میل نمایند، ولی علی که در تقوی و زهد بمراتب از شیخین برتر و بالاتر بود و اگر بر روش آندو رفتن را هم قبول میکرد احدی نمیتوانست بر او اعتراض کند با اینحال فقط چون روش انها را حق نمی دانست و نمی پسندید قبول نکرد و با صراحت رد نمود و با رد هم یک کلمه از زمامداری ممالک پهناور اسلام چشم پوشید.

بنابر این بعد از شهادت قولی و عملی پروردگار بر حقانیت دین اسلام و صدق پیغمبر خاتم (ص) با شهادت مردی چون علی(ص) که نه در علمش خطا و اشتباه تصور می رود و نه در عمل ممکن است تحت تأثیر تطمیع و تهدید واقع شود، کاملا مدعا ثابت می شود. این از لحاظ قضائی و بروش اثبات دعاوی درمحاکم است ولی شما ازهر طریق دیگر هم که بخواهید مطلب را بررسی نمائید باز وجود مبارک علی برهان قاطعی بر حقانیت این دین شریف خواهد بود مثلا در انجیل است « که هر درختی را از میوه اش بشناسید» البته که این گفتار بسیار پر مغز و متین و حکیمانه است. حال آیا دینی که ثمره اش علی و همسر و فرزندانش باشند می تواند در حقانیتش تردید کرد؟

نمونه دادگستری مولی
حال بدادگستری علی بنگرید کسیکه مملکت انوشیروان یکی از استانهای کشور پهناور او محسوب می شود از استاندار خود بازخواست می کند و نامه ای مفصل باو می نویسند که چرا دعوتی را پذیرفته است که مهمانانش توانگران بوده و فقرإ محروم بوده اند و در همان نامه می گوید پیشوای شما منم که تمام جامه ام یک پیرهن و یک زیر جامه مندرس است و خوراکم شبانه روز دو گرده نان جو نیز می نویسد «اگر بخواهم می توانم از مغز گندم و عسل مصفی خوراک و از ابریشم پوشاک برای خود فراهم نماید ولی محال است که هوس بر من غالب شود و میل و آز بانتخاب طعامها بکشاندم با اینکه شاید در دورترین نواحی کشورم مانندحجاز ویمامه کسی گرسنه بوده و بغذای خوب دسترسی نداشته باشد»

شمه ای از برنامه زندگی علی(ع)
زمامداریکه کشوری بآن عظمت را اداره می کند در تمام شب، یا صدای دعاو قرآن و نمازش بلند است و ریشش را بدست گرفته در محراب عبادش همچون مارگزیده بخود می پیچد و گریه می کند و فریاد میزند « ای دنیا غیر علی دیگری را بفریب که من ترا سه طلاقه کرده ام که رجوع در آن ممکن نیست» و از خوف خدا غش می کند یا غذا برای بیوه زنان و یتیمان و بینایان بردوش می کشد و در خانه ها میبرد، اما روز تا صبح می دمد خودش اذان می گوید و امام جماعت است و پس از آن قاضی است و در دکه القضا برتق وفتق امور می پردازد و حل و فصل دعاوی می کند، بطوریکه تا هنوز هم محاکم قضایی جهان را با عجاب و تحیر واداشته است، و خود خطیبی بلیغ است و تنها او است که مستمعش همام از تاثیر سخنش در وصف پرهیزگاران صیحه ای زد و افتاد و مرد. و باز همین عابد شب زنده دار و همین پیشنماز باتقوی و همین واعظ و عالم با عمل و همین قاضی لایق و دادگستر، سر فرمانده قشون است و در میدانهای جنگ جمل و صفین و نهروان و درسن پیری صفها را می شکند و خود و زره بر سر و تن دلاوران می شکافد

و گاه بر فرق و گاه بر میان می زند و تنهای غرق در اسلحه را از قدو یا از کمر بدونیم می کند و زهره شیر از هیبش اب می شود علاوه بر جنگهاییکه در دوره جوانی در رکاب پیغمبر می کرد و همه میدانیم و با اینهمه وظائف سنگین و کارهای بزرگ و فراوان شکمش از نان جو سیر نمی شود و جامع کرباسش را بقدری وصله میزند که از وصله زننده اش حجالت می کشد و بجای کاخی مجلل در کوخی گلین زندگی می کند. در وصیتش از بن ملجم فراموش نمی کند و فرزندانش را اکیدا توصیه می فرماید که اگر باین زخم مردم هرگاه بتوانید خود را راضی کنید از او درگذرید و وی راعفو کنید که نزدیکتر بتقوی است و اگر دلتان راضی نشد که او را ببخشید فقط در برابر ضربتی که زده یکضربت بیشتر بر او نزنید، در مدت بیماریش دستور مید اد که از غذا دادن بقاتلش غفلت نکنند و گاهی ظرف پر از شیری را بر میداشت و میفرمود باو بدهید که گرسنه نماند این است که شهریار می گوید- تو خدائی مگر ای دشمن دست؟ – آیا چنین عدالتی هم گوش بشر شنیده و چشمش دیده است؟ آیا انبیائی که بسلطنت رسیدند امثال داود وسلیمان قابل قیاس باعلی هستند؟ نه بخدا قسم ابتدا نمی توان آنها را با همان مقام نبوتشان در برابر علی قرار داد تا چه رسد بافراد عادی.

دادخواهی عجیب
زمامدار مقتدری که پیشوای مذهبی مسلمین نیز هست از یکی از رعایای پستش که کافر است شکایت بقاضی می برد در دوران زمامداریش زره اش را در دست مردی نصرانی شناخت و نزد شریح قاضی رفت و دادخواهی کرد، شریح پس از احضار نصرانی و انکار نمودنش بحضرت گفت شما باید شاهد بیاورید که زره از شما است، حضرت فرمود رسم قضا همین است ولی من شاهد ندارم، شریح گفت پس نمی توانیم زره را بگیریم و نصرانی را مرخص کرد، او زره را برد و حضرت بدنبال سر او نگاه میکرد آنمرد چند قدمی که رفت برگشت و عرض کرد زره از شما است و من بعد از جنگ صفین در بین راه از روی شتریکه از شما بود افتاد برداشتم و با دیدن این عدالت اسلام آورد و از یاران با وفای آنحضرت شد.

داستانی دیگر
در خلافت عمر با یکنفر یهودی اختلاف پیدا کرد و نزد شریح بمرافعه آمدند، عمر بحضرت گفت ای اباالحسن برابر طرفت بنشین حضرت متغیر شد ولی چیزی نفرمود تا گفتگو تمام شد عمر که تغیر حال آقا را دریافته تبود عرض کرد شما ناراحت شدید که در مقابل یکنفر یهودی نشستید، آن بزرگوار فرمود ناراحت شدم ولی نه برای آنچه گفتی بلکه باین جهت که مرا با احترام اسم بردید و او را بنامش صدا کردید و این برخلاف عدالت بود. این است تفاوت عدالت و عدالتخواهی علی با عدالت سایر افراد بشر همچنین است سخاوت و یا شجاعت که نمی توان بخشندگی و یا دلیری امیر المؤمنین را از سنخ سخا و شجاعت دیگران دانست.

بخشندگی علی (ع)
تاریخ نام بخشندگانی از عرب را هم در جاهلیت و هم در اسلام ثبت کرده است ولی هیچیک از بخشندگان عرب و غیر عرب شباهتی بعلی ندارد.
علی از لحاظ خانواده فرزند بزرگترین شخصیت بطحا(شیخ الاباطح) جناب ابوطالب است و نیز قبیله اش، قریش ممتاز ترین قبائل می باشد و باز در این قبیله از برجسته ترین بطون یعنی بطن هاشم است شخصیت خودش از حیث دانش وسیع و تقوای بی نظیر و سایر فضائل اخلاقی و دامادی و برادری و خویشی با پیغمبر و محبوبیت فوق العاده اش در نظر آن بزرگوار او را بعد از پیغمبر بزرگترین فرد جامعه اسلامی قرار داده است.
با اینهمه مانند یک کارگر عادی کار می کند و با کار بسیار و مستمر و زحمت فوق العاده قنواتی احداث و چاههای آب حفر و باغاتی بوجود آورده است و از غنائم جنگ هم سهم داشته است ولی این عایدات را در راه خدا میداد و خودش حتی در زمان خلافتش با دو تکه جامه ژنده و شبانه روز با دو قرص نان جو سبوس نگرفته قناعت می کردو چه بسا که همان نان جو راهم می بخشید و گرسنه می ماندو خانواده اش از او پیروی می کردند و اتفاق افتاد که سه شب متوالی بترتیب مسکینی و یتیمی و اسیری هنگام افطار سر رسیدند و هر سه شب علی و افراد خانواده اش تنها خوراکشان را بسائل دادند و خودبا آب افطار کردند و با همان آب روزه گرفتند بدیهی است که جز خداوند هیچ زبان و بیانی قادر بر ستایش چنین سخائی و ایثاری نیست.

شهامت و شجاعت بی نظیر
هیچ مردی با آن دلیری و نیرومندی خارق العاده مانند او از جنگ پرهیز نداشت در هر یک از جنگهای جمل و صفین و نهروان کوششهای بسیار کرد تاخونی بر زمین نریزد در جنگ صفین که معاویه آب را بروی او و سپاهیانش بسته بود علی می کوشید تا با مذاکره معاویه را وادار بعدم ممانعت کند و او حاضر نمی شد تا قشون بفریاد آمد که آقا می خواهی پیش از جنگ ما را بهلاکت رسانی آنگاه ناچار دستور حمله داد و آب را گرفت ولی او آب را بروی معاویه و لشگریانیش نبست در همین جنگ پیش از برخورد با دشمت بسپاهیانش چنین سفارش می فرماید:

« تا آنان جنگ با شما را آغاز نکرده اند شما به پیکار با آنها نپردازید» آنگاه سفارشاتی درباره کسانی می کند که از جنگ پشت کرده یا زخم خورده یا دیگر قادر بدفاع از خودنیستند که آنها را نکشند و صدمه نزنند مخصوصا راجع به زنها توصیه می فرماید که آزاری به آنها نرسانید هر چند به اعراضتان فحش و بفرمانروایانتان دشنام دهند.

رفتار جوانمردانه و بزرگوارانه ای که با پیمان شکنان جنگ جمل کرد براستی شگفت انگیز و حیرت آور است و جز رفتار پیغمبر بعد از فتح مکه و نظیر و شبیهی در تاریخ بشر ندارد کسانیکه بر روی امام بر حق شمشیر کشیده و کمر به قتلش بسته بودند و کشتاری عظیم نموده از هیچ جنایتی فروگذار نکردند پس از شکست بر مرگ آنها سخت متأثر شد و معامله مسلمان با آنها فرمود و اموالشان را بوارثانشان بازگرداندو مخصوصا با عایشه که اساس فتنه و ام الفساد بود چنان محترمانه سلوک فرمود که احدی تصور نمی کرد و درجواب معترضان فرمود ولها حرمتها الاولی و الحساب علی الله یعنی احترام نخستینش را که همسر پیغمبر بوده است باید داشت و حسابش بر خداست رفتارش را در جنگ خندق با عمر و بن عبدود همه شنیده ایم که وقتی روی سینه اش نشست تاسر نحسش را جدا کند او آب دهان بصورت مبارک مولی انداخت حضرت فوری برخاست و پس از مدتی دوباره برای انجام مقصود برگشت و عمر علت را جویا شد فرمود نخواستم قصد تشفی نفس با نیت من بیامیزد

– گفت من تیغ از پی حق می زنم بنده حقم نه مامور تنم- آیا سایر دلاوران و کشور گشایان نامور تاریخ از این نوع فضائل صفات و مکارم اخلاق هم بهره ای داشته اند شهامت و شجاعت علی و فداکاری او را باید پیغمبر بستاید که در روز خندق فرمود« یک ضربت علی برتر از عبادت جن و انس تا رستاخیز است» و باید جبرئیل بستاید که در احد آوازش میان زمین و آسمان پیچید که « جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست» و باید خدا بستاید که چنین ستود و من الناس من بشری نفسه الخ و همچین است سایر اوصاف برجسته و فضائل اخلاقی مولی که فقط زبان وحی و بیان پیغمبر از عهده ستایش آنها بر می آید.

فرد فرد انبیا را هم نمی توان با علی (ع) مقایسه کرد
زیرا پیغمبران حتی اولوالعزم و صاحبان شرایع هر کدام در یک یا دو صفت برجسته و ممتازند ولی علی(ع) به تنهائی جامع جمیع همان صفات برجسته و ممتاز می باشد و این عین فرمایش پیغمبر است مرحوم علامه امینی اعلی الله مقامه در جلد سوم الغدیر از معتبرترین کتب شیعه و سنی از چندین طریق با اختلاف تعبیر از پیغمبر نقل کرده و سید جلیل سید شرف الدین قدس سره در مراجعه ۴۸ از کتاب مراجعات از صحیح بیهقی و مسند احمد حنبل نقل فرموده و در پاورقی افزوده است که ابن ابی الحدید در جلد چهارم شرح نهج البلاغه و امام فخر رازی ذیل آیه مباهله از تفسیر کبیرش حدیث را نقل و تصریح نموده که موافق و مخالف آن را مقبول و مسلم داشته و جمعی دیگر از بزرگترین علمای سنت که نامشان در الغدیر و مراجعات آمده است همگی نقل نموده اند که پیغمبر اکرم فرمود:

« هر کس بخواهد به آدم درعلمش بنگرد و به نوح در حکمتش و به ابراهیم در حلمش (یا در خلتش) و به موسی در هیبتش (یا در صولت و شدتش) و به عیسی در زهدش ( یا در پارسائی و عبادتش) و به محمد (ص) در تمامیت و کمالش پس به علی بن ابیطالب بنگرد»
آیا ستایشی از این بالاتر می شود که برجسته ترین اوصاف انبیا عموماً و تمامیت و کمال پیغمبر بعلی ۰ع) منتقل شد بنابر این لازم است که عموم کمالات پیغمبر را آن حضرت داشته باشد فقط تفاوت میان آن دو بزرگوار در این است که محمد(ص) از جانب خدا و علی (ع) از جانب محمد(ص) منصوب و معین گردید این است که پیغمبر او را برادر خود ساخت و دوبار با او عقد برادری خواند و خداوند در آیه مباهله نفس پیغمبرش نامید- لک ذت کذاته حیث لولا انها مثلها لما آخاها.

مردم دیگر لایق حکومت علی (ع) نبودند
فسادیکه بر اثر خلافت آن سه خلیفه در جامعه اسلامی شایع شد مردم دیگر لایق حکومت علی نبودند بلکه حاکمی ستمگر فریبکار و پلید می خواستند مولی در یکی از خطبه ها می فرماید« هان بخدا قسم بر شماآن جوان قد بلند متکبر ثقیف مسلط خواهد شد» آنگاه حجاج را محاطب ساخته می گوید« بیا- یا بیار آنچه باید برای این مردم بیاری ای ابا و ذحه»
آری بعد از علی دیگر مسلمین فرمانروای خوب ندیدند (حکومت حضرت حسن هم که دوام نیافت) بیست و پنج سال حکومت خلفای سه گانه مسلمانها را فاسد کرده بود، درست است که این فساد بیشتر در حکومت عثمان پدید آمد و شیخین ظواهر را تا حدی حفظ می کردند و از این جهت قابل قیاس با عثمان نیستند ولی باز کار آن دو پیر مرد عیوبی دارد که در کار عثمان نیست:
اولا غصب خلافت بوسیله آن دو انجام یافت و خشت اول را آنها کج گذاشتند وعثمان چنین جربزه ای نداشت.

ثانیا خلافت عثمان مولود خلافت آنها و نتیجه کارآنها و نقشه انها و محصول شورای عمری بود.
ثالثا چون وجه و عنوان شیخین بمراتب بیش از عثمان و امثال عثمان بود کارهای خلاف آنها در جامعه اثر بد می گذاشت و برای دیگران سرمشق می شد و مردم را در هتک حرمت دین و ارکان دین جری می ساخت مثل اینکه معاویه در نامه اش به محمد بن ابی بکر می نویسد ما نسبت بعلی هر چه می کنیم از پدرت تبعیت می نمائیم و آنها را توضیح می دهد یا می گوید من اگر یزید را بجانشینی برگزیدم و آنها را توضیح می دهد یا می گوید من اگر یزید را بجانشینی برگزیدم ابوبکر هم ععر را برگزید یا مصعب بن زبیر می گفت اگر برادرم عبدالله آتش آورد که بین هاشــم را در دره ای که محصور بودند آتش بزند مقصودش تهدید بود همچنانکه عمر آتش آورد که خانه زهرا را آتش بزند و نیز عثــمان بمردم می گفت کارهای مرا عمر هم می کرد و شما دم نمیزدید و راست می گفت و خلاصه پایه ناروائیها و خلافها را این دو پیر مرد گذاشتند که خود اهل سنت همه را نوشته اند و شرح آنها مجالی وسیع می خواهد و از بدترین کارهای این دو خلیفه میدان دادن به بنی امیه بود با اینکه دشمنی آنها را با اسلام و پیغمبر میدانستند و علاوه بر حکومت عثمان معاویه در سایه الطاف آنان بتدریج بر چهار استان آباد و مهم ممالک اسلامی تسلط یافت ۱- شام و سوریه۲- اردن ۳- فلسطین۴- حمص و هر استانی صد هزار قشون داشت که سر فرمانده همه آنها معاویه شد گفتیم علی بسیار علاقه داشت بعد از پیغمبر و بعد از ابوبکر نیز حتی بعد از عمر زمام امور را بدست بگیرد ولی پس از عثمان که فساد به نهایت رسیده بود ابدا راضی بزمامداری نبود ولی بر او تحمیل کردند و او احساس وظیفه نمود و پذیرفت.

حکومت دادگری و برابری و آزادی
شرح اوضاع و احوال جامعه در آغاز خلافت علی(ع) یک جلسه و دو جلسه ممکن نیست مجالی وسیع و کتابی قطور لازم دارد اجمالا مولی بعد از فتنه ای که رخ داده و پس از انقلاب و اعتشاشی که پیش آمده و حضرت در آنها تأثیری و تفصیری نداشته روی کار آمده است جمعی در دوره عثمان محرومیت کشیده اند از علی توقع جبرانش را دارند، گروهی امتیازاتی داشته در عین حال ناراضی بوده و در قتل عثمان شرکت کرده اند می خواهند در حکومت باعلی شریک باشند جنگ جمل را همینها راه انداختند انقلابیون عزل فوری عمال عثمان را طلب می کنند از آنطرف حزبی نیرومند می خواهد که قاتلان عثمان با شدت و سرعت بکیفر برسند اموی ها که دشمنان دیرین علی هستند و در دوره عثمان قدرتی یافته و ثروتی اندوخته اند پناهگاهی استوار هم در شام دارند بفعالیت پرداخته اند و پراکندگی ها و تفرقهای بسیار دیگر.

علی می خواهد و میکوشد که در میان این فرقه ها یگانگی و اتحاد برقرار کند تا همه یکدیگر را برادر خود بدانند که انما المؤمنون اخوه و همواره به پارسائی و پرهیز کاری توصیه می فرماید در خطبه ها و نامه هایش یکسره دم از تقوی میزد حتی در وصیتش بعد از ضربت خوردن باز گفت تقوی و تقوی از این طرف مردم در دوران گذشته بخصوص شش سال آخر خلافت عثمان عاشق جاه و ثروت شده اند خودش در شقشقیه گفت« دنیا دردیده اینها آراسته جلوه کرده و زیور و زینتش آنها را خوش آمده است»
علی آن روز چگونه می توانست بمردم بقبولاند که طلحه و زبیر با‌آن سوابق درخشان و ستایشها که از قول پیغمبر در باره شان نقل شده است زبیری که حواری پیغمبر نامیده می شد و بگفته خود علی بسیاری اوقات غبار اندوه را با شمشیرش از رخسار پیغمبر زدود.

و طلحه ای که به طلحه الخیر معروف است و انگشتش را درمقام دفاع از پیغمبر در احد قطع کرده اند این دو پیرمرد با آن سوابق و آن ریشهای سفید و قیافه های مقدس مآبانه و ذی تقوی و حسن شهرت برای مال دنیا و ریاست طلبی با من میجنگد اینها از من استانداری و فرمانداری خواستند تا مردم را بچاپند و من ندادم خونخواهی عثمان بهانه است اینها خودشان در قتل عثمان شرکت داشتند و طلحه از عوامل مؤثر بود و من مدافع عثمان بودم علی کی می توانست این مطالب را بمردم حالی کند؟ یکی از یاران مولی در راه بصره بحضرت می گوید اگر اینها تسلیم نشدند چه می کنید آیا با آنان می جنگید؟

وقتی حضرت متوجهش می کند که اگر تسلیم نشدند باید با آنها جنگید می گوید مگر می شود که طلحه و زبیر و ام المؤمنین بر باطل باشند؟ جنگ جمل تمام می شود علاوه بر تفرقهائی که قبلا توضیح دادیم اینجا هم عده ای از یارانش عصبانی شده که چرا حضرت بامقتولین معامله مسلمان کرده اموالش را بوارثا نشان داده و جز غنائم جنگی بر اینهاتقسیم نفرموده است؟ جمع بسیاری پس ار شکست بقشون مولی پیوسته اند با آنکه دشمن آنحضرت بوده بر اثر تبلیغات او را قاتل عثمان می دانسته اند با چنین لشگری امام بجنگ صفین می رود و با همین قشون متفرق متشتت عصبانی باز هم تا آستانه پیروزی رفت ولی حیله دشمن مانع انجام یافتن کار شد قرآنها سرنیزه رفت و در میان قشون اختلاف افتاد و نتیجه اش این شد که دوازده هزار از سپاه با علی بکوفه نیامدند و مقدمات جنگ نهروان یعنی جنگ داخلی و برادرکشی فراهم آمد و از آنطرف معاویه با لشکری متحد و مطیع و راضی و خوشحال بالقب امیرالمؤمنین بشام بازگشت براستی از کرامات و معجزات علی حکومت پنج سال و خرده ای کم او است آخر او چطور با چنین مردمی و با چنان اخلاق و رفتاری توانست حدود پنج سال خلافت کند خلافتی که بقول طه حسین زمانش گذشته و زمان، زمان سلطنت بود.

معاویه می گفت من به سه چیز بر علی پیروز شدم و راست میگفت اول اینکه من محبوب قریش بودم و او مبغوض آنها بود آری علی بزرگان و رؤسای قریش را بنفع اسلام و بامر پیغمبر کشته بود و معاویه و پدرش در صف قریش تا فتح مکه با پیغمبر جنگیدند و نیز معاویه قریش را بر عرب و عرب را بر عجم امتیاز می داد و علی طرفدار مساوات بود اولین روزی که بیت المال را تقسیم می کرد بهر نفر سه درهم رسید سه درهم هم برای طلحه و زبیر که ملیاردر بودند فرستاد وآنها با تمسخر رد کردند آن ایام اختیار توده در دست رؤسا بود و معاویه آنها را بهر قیمت شده راضی میکرد ولی علی رعایت طبقه سوم نموده خدا راراضی میکرد« دوم اینکه من رازم را حفظ می کردم و علی فاش می کرد» راست است معاویه می خواست مردم را گول بزند و علی میخواست همه را در جریان بگذارد و بآنها شخصیت بدهد علی کار پنهانی نداشت.

« سوم قشون من بهترین و قشون علی بدترین قشونها بودند» این همه صحیح است آن وقت بچنین مردمی آزادی می دهد و اینها از این آزادی سوءاستفاده می کنند با همه این اوضاع و احوال در حالیکه معاویه دست عمالش را در جان و مال و ناموس مردم باز می گذارد و رؤسا و متنفذان را با پول و مقام جلب می نماید و هر کس طرفدار تبعیض و مخالف مساوات بوده و هر کس خیانت و جنایتی کرده یا از عدل علی نرسیده و فرار کرده اند همه را معاویه با آغوش باز می پذیرد در همین حال علی در راه حق فوق العاده سختگیر است و بعثمان بن حنیف نامه ی مفصل می نویسد و این صحابی با وفا و محبوبش را سخت ملامت می نماید که چرا بمحلس دعوتی رفته که فقرا درآن نبوده اند حال با این عدل و مساوات و با این آزادیخواهی و دمکراسی و با این قشون و رعایای متفرق متشتت ناراضی پر توقع و با داشتن رقیبی چون معاویه چگونه علی توانست پنج سال حکومت کند جز معجزه ای بزرگ نمی توان نامی بر آن نهاد.

حضرت علی (ع ) خطاب به آنها گفت:
«به همنوع خود رحم کنید. طناب را چنان محکم بسته اید که در گوشت تن او فرورفته است. او را طوری ببندید که از فشار طناب دچار ناراحتی نشود.»

علی (ع) اسطوره عدالت
روزی عبدالله پسر چعفر برادر زاده علی (ع) که شوهر زینب بود نزد وی آمد و خواست که مقرری خود را از بیت المال را زودتر از موعد مقرر دریافت کند. علی (ع) درخواست برادرزاده داماد خود را نپذیرفت و دستور داد در همان روزی که دیگران سهم خود را دریافت می کنند بیاید. عقیل برادر بزرگ حضرت علی سخت تنگدست بود و از او خواست سهمش را از بیت المال بیشتر کند. علی (ع) میله ای را که در آتش نهاد هبود به دست عقیل که نابینا بود نزدیک کرد عقیل وحشتزده خود را عقب کشید علی گفت:

« چگونه است که تو از میله داغی گریزانی اما آتش جهنم را بر علی روا میداری، من بین خویشان خود و دیگران نمی توانم تبعیضی قائل شوم.
ابن حنیف از ارادتمندان علی و بسسیار مورد اعتماد او بود. علی او را حاکم ولایتی کرد در آنجا مهمانی با شکوهی بود که به افتخار ابن حنیف برگزار شد که فقط ثروتمندان در ان شرکت داشتند. علی چون این را شنید نامه تندی به ابن حنیف نوشت و هشدار داد که :

« تو چگونه روا داشتی در ضیافتی شرکت کنی که فقرا را در آن راه ندادند؟»
قنبر غلام علی (ع) می گفت:
«کمتر پبش می آمد که من بتواننم خدمتی به مولایم بکنم چون او همه کارهایش را خودش انجام می داد لباستهایش را خودش می شست و آنها را وصله می کرد از چاه اب می کشید و هیچ گاه هنگام سواری برای راندن حیوان از چوب و شلاق استفاده نمی کرد و پیوسته از من احوالپرسی می کرد و می گفت: استراحت کن. او فقط یک بار از من ناراضی شد و آن هم وقتی بود که از سهم خود از بیت المال پس اندازی جمع کردم و به او نشان دادم که از صد درهم تجاوز نمیکرد. علی گفت: قنبر! اگر به فقرا و بیماران و یتیمان کمک می کردی، این پول برایت باقی نمی ماند. من که جز رضایت مولایم آرزویی نداشتم همان روز پول را بین محتاجان تقسیم کردم»

سعید غلام درگی علی(ع) می گفت:
« روزی امیرالمومنین مشغول نوشتن چند نامه بود و مرا صدا زد تا به یکی از نزدیکانش خبر بدهم نزد او برود. من جواب ندادم و او دوباره صدایم زد. سپس از جا برخاست و گفت: چرا جواب نمی دهدی؟ گفتم: می خواستم ببینم شما را چگونه می شود عصبانی کرد. علی لبخندی زد و گفت کسی نمی تواند با این رفتار کودکانه خشم مرا برانگیزد و سپس مرا آزاد کرد. لیکن تا آخر عمر از من مراقبت کرد»
عبیدالله بن عباس از سوی علی فرمان حکومت داشت و با طائفه بین عقیم بدرفتاری میکرد. آنها شکایت به علی (ع) بردند و او در نامه ای خطاب به ابن عباس نوشت:
تو حق نداری با کسانی که در خوزه حکومتی تو هستند مثل جان وارن درنده رفتار کنی. آنها شایسته احترامند واگر رفتارت را اصلاح نکنی، چون تو رانماینده من می دانند درذهنشان این طور تصور می کنند که من به آنها بی حرمتی روا داشته تو عدالت را رعایت نکرده ام.

تو حق نداری از ورود کسانیکه مسلمان نیستند به مجلس خود ممانعت کنی، زیرا آنها انسانند و تابع حکومت اسلامی و همین همه عمال اسلام را مکلف می کند که با آنها با احترام و عدالت رفتار کنند و باید رفتارش و تحقیر آنها را از خود نرانند.»
علی (ع) با سپاه خود را منطقه امباز می گذشت. ثروتمندان منطقه به رسم زمانه به استقبال آمدند و به او اسبهای اصیل پیشکش کردند علی (ع) با نهایت تواضع، هدایای ایشان را رد کرد و گفت:
«شما خراج مقرر را پرداخته اید و من چیزی اضافه بر آن را از شما نمی پذیریم که خلاف عدالت است.»
آنها بسیار اصرار کردند علی (ع) سرانجام پذیرفت به شرط آنکه به میزان قیمت آنها از خراج آینده شان کسر بگذارند.

یک روز گرم تابستان علی از مسجد به خانه باز می گشت که دختری را گریان دید از حالش پرسید. دختر گفت: اربابم به من دستور داده است تا خرما بخرم، ولی خرما را نپسندید و وادارم کرد آن را پس بدهم و پولش را بگیرم، اما خرما فروش قبول نمی کند و من جرأت بازگشت به خانه را ندارم، چون اربابم مرا کتک خواهد زد.
حضرت علی همراه دختر به دکان خرما فروش رفت. خرما فروش تازه به کوفه آمده بود وآن حضرت را نمی شناخت. اما چند عابر به او فهماندند که او امیر المومنین است. خرما فروش پیش دوید و عذر خواست و خرما را پس گرفت و پولش را داد.ارباب آن کنیز از موضوع خبر دار شد و با شتاب خود را به دکان خرما فروش رساند و از حضرت علی معذرت خواست.

حضرت علی فرمود:« تو از گناه اندک کنیز خود نمیگذری، چگونه انتظار داری خداوند گناهان تو را ببخشد. والله که از مسلمانی فقط نامی شنیده ای.
پس از آنکه علی از دنیا رفت معلوم شد که خلیفه مسلمین بیرون از کوفه از مردی جذامی پرستاری می کرده است حضرت علی هر روز نزد او می رفت و زخمهایش را می شست و می بست و چون جذام انگشتهای دو دست بیمار را از بین برده بود با دست خود به او غذا می داد و ظرف آب را در دسترس او می گذاشت تا بدون زحمت بتواند آن را بردارد و بستر مرد را مرتب می کرد و هم از آن بیم نداشت که جذام بگیرد. پس از رحلت حضرت علی فرزندانش در صدد برآمدند آن بیمار را بپایند. مرد چون شنید که خلیفه مسلمین از او پرستاری می کرده واینک او را کشته اند، از شدت انوه چندان عمری نکرد.
حضرت علی در غذا خوردن به تنوع علاقه نداشت و جز یک نوع غذا نمی خورد. غالبا او را می دیدند که نان خشک را در شیر چنین می کند و می خورد. روزی از فضه کنیز آن حضرت پرسیداند:
«چرا به مولای خود رحم نمی کنید ودر خمیر نان کمی روغن نمی ریزید که نرمتر شود؟
فضه گفت: مولای ما خود به خود رحم نمی کندو ما نان را طبق دستور او باسبوس می ریزیم و نان خودمان مرغوب تر از نان اوست.

سعید غلام درگی علی(ع) می گفت:
« روزی امیرالمومنین مشغول نوشتن چند نامه بود و مرا صدا زد تا به یکی از نزدیکانش خبر بدهم نزد او برود. من جواب ندادم و او دوباره صدایم زد. سپس از جا برخاست و گفت: چرا جواب نمی دهدی؟ گفتم: می خواستم ببینم شما را چگونه می شود عصبانی کرد. علی لبخندی زد و گفت کسی نمی تواند با این رفتار کودکانه خشم مرا برانگیزد و سپس مرا آزاد کرد. لیکن تا آخر عمر از من مراقبت کرد»
عبیدالله بن عباس از سوی علی فرمان حکومت داشت و با طائفه بین عقیم بدرفتاری میکرد. آنها شکایت به علی (ع) بردند و او در نامه ای خطاب به ابن عباس نوشت:
تو حق نداری با کسانی که در خوزه حکومتی تو هستند مثل جان وارن درنده رفتار کنی. آنها شایسته احترامند واگر رفتارت را اصلاح نکنی، چون تو رانماینده من می دانند درذهنشان این طور تصور می کنند که من به آنها بی حرمتی روا داشته تو عدالت را رعایت نکرده ام.

تو حق نداری از ورود کسانیکه مسلمان نیستند به مجلس خود ممانعت کنی، زیرا آنها انسانند و تابع حکومت اسلامی و همین همه عمال اسلام را مکلف می کند که با آنها با احترام و عدالت رفتار کنند و باید رفتارش و تحقیر آنها را از خود نرانند.»
علی (ع) با سپاه خود را منطقه امباز می گذشت. ثروتمندان منطقه به رسم زمانه به استقبال آمدند و به او اسبهای اصیل پیشکش کردند علی (ع) با نهایت تواضع، هدایای ایشان را رد کرد و گفت:
«شما خراج مقرر را پرداخته اید و من چیزی اضافه بر آن را از شما نمی پذیریم که خلاف عدالت است.»
آنها بسیار اصرار کردند علی (ع) سرانجام پذیرفت به شرط آنکه به میزان قیمت آنها از خراج آینده شان کسر بگذارند.

یک روز گرم تابستان علی از مسجد به خانه باز می گشت که دختری را گریان دید از حالش پرسید. دختر گفت: اربابم به من دستور داده است تا خرما بخرم، ولی خرما را نپسندید و وادارم کرد آن را پس بدهم و پولش را بگیرم، اما خرما فروش قبول نمی کند و من جرأت بازگشت به خانه را ندارم، چون اربابم مرا کتک خواهد زد.
حضرت علی همراه دختر به دکان خرما فروش رفت. خرما فروش تازه به کوفه آمده بود وآن حضرت را نمی شناخت. اما چند عابر به او فهماندند که او امیر المومنین است. خرما فروش پیش دوید و عذر خواست و خرما را پس گرفت و پولش را داد.ارباب آن کنیز از موضوع خبر دار شد و با شتاب خود را به دکان خرما فروش رساند و از حضرت علی معذرت خواست.
حضرت علی فرمود:« تو از گناه اندک کنیز خود نمیگذری، چگونه انتظار داری خداوند گناهان تو را ببخشد. والله که از مسلمانی فقط نامی شنیده ای.

پس از آنکه علی از دنیا رفت معلوم شد که خلیفه مسلمین بیرون از کوفه از مردی جذامی پرستاری می کرده است حضرت علی هر روز نزد او می رفت و زخمهایش را می شست و می بست و چون جذام انگشتهای دو دست بیمار را از بین برده بود با دست خود به او غذا می داد و ظرف آب را در دسترس او می گذاشت تا بدون زحمت بتواند آن را بردارد و بستر مرد را مرتب می کرد و هم از آن بیم نداشت که جذام بگیرد. پس از رحلت حضرت علی فرزندانش در صدد برآمدند آن بیمار را بپایند. مرد چون شنید که خلیفه مسلمین از او پرستاری می کرده واینک او را کشته اند، از شدت انوه چندان عمری نکرد.
حضرت علی در غذا خوردن به تنوع علاقه نداشت و جز یک نوع غذا نمی خورد. غالبا او را می دیدند که نان خشک را در شیر چنین می کند و می خورد. روزی از فضه کنیز آن حضرت پرسیداند:
«چرا به مولای خود رحم نمی کنید ودر خمیر نان کمی روغن نمی ریزید که نرمتر شود؟
فضه گفت: مولای ما خود به خود رحم نمی کندو ما نان را طبق دستور او باسبوس می ریزیم و نان خودمان مرغوب تر از نان اوست.

درگی علی(ع) می گفت:
« روزی امیرالمومنین مشغول نوشتن چند نامه بود و مرا صدا زد تا به یکی از نزدیکانش خبر بدهم نزد او برود. من جواب ندادم و او دوباره صدایم زد. سپس از جا برخاست و گفت: چرا جواب نمی دهدی؟ گفتم: می خواستم ببینم شما را چگونه می شود عصبانی کرد. علی لبخندی زد و گفت کسی نمی تواند با این رفتار کودکانه خشم مرا برانگیزد و سپس مرا آزاد کرد. لیکن تا آخر عمر از من مراقبت کرد»
عبیدالله بن عباس از سوی علی فرمان حکومت داشت و با طائفه بین عقیم بدرفتاری میکرد. آنها شکایت به علی (ع) بردند و او در نامه ای خطاب به ابن عباس نوشت:
تو حق نداری با کسانی که در خوزه حکومتی تو هستند مثل جان وارن درنده رفتار کنی. آنها شایسته احترامند واگر رفتارت را اصلاح نکنی، چون تو رانماینده من می دانند درذهنشان این طور تصور می کنند که من به آنها بی حرمتی روا داشته تو عدالت را رعایت نکرده ام.

تو حق نداری از ورود کسانیکه مسلمان نیستند به مجلس خود ممانعت کنی، زیرا آنها انسانند و تابع حکومت اسلامی و همین همه عمال اسلام را مکلف می کند که با آنها با احترام و عدالت رفتار کنند و باید رفتارش و تحقیر آنها را از خود نرانند.»
علی (ع) با سپاه خود را منطقه امباز می گذشت. ثروتمندان منطقه به رسم زمانه به استقبال آمدند و به او اسبهای اصیل پیشکش کردند علی (ع) با نهایت تواضع، هدایای ایشان را رد کرد و گفت:
«شما خراج مقرر را پرداخته اید و من چیزی اضافه بر آن را از شما نمی پذیریم که خلاف عدالت است.»
آنها بسیار اصرار کردند علی (ع) سرانجام پذیرفت به شرط آنکه به میزان قیمت آنها از خراج آینده شان کسر بگذارند.

یک روز گرم تابستان علی از مسجد به خانه باز می گشت که دختری را گریان دید از حالش پرسید. دختر گفت: اربابم به من دستور داده است تا خرما بخرم، ولی خرما را نپسندید و وادارم کرد آن را پس بدهم و پولش را بگیرم، اما خرما فروش قبول نمی کند و من جرأت بازگشت به خانه را ندارم، چون اربابم مرا کتک خواهد زد.
حضرت علی همراه دختر به دکان خرما فروش رفت. خرما فروش تازه به کوفه آمده بود وآن حضرت را نمی شناخت. اما چند عابر به او فهماندند که او امیر المومنین است. خرما فروش پیش دوید و عذر خواست و خرما را پس گرفت و پولش را داد.ارباب آن کنیز از موضوع خبر دار شد و با شتاب خود را به دکان خرما فروش رساند و از حضرت علی معذرت خواست.
حضرت علی فرمود:« تو از گناه اندک کنیز خود نمیگذری، چگونه انتظار داری خداوند گناهان تو را ببخشد. والله که از مسلمانی فقط نامی شنیده ای.

پس از آنکه علی از دنیا رفت معلوم شد که خلیفه مسلمین بیرون از کوفه از مردی جذامی پرستاری می کرده است حضرت علی هر روز نزد او می رفت و زخمهایش را می شست و می بست و چون جذام انگشتهای دو دست بیمار را از بین برده بود با دست خود به او غذا می داد و ظرف آب را در دسترس او می گذاشت تا بدون زحمت بتواند آن را بردارد و بستر مرد را مرتب می کرد و هم از آن بیم نداشت که جذام بگیرد. پس از رحلت حضرت علی فرزندانش در صدد برآمدند آن بیمار را بپایند. مرد چون شنید که خلیفه مسلمین از او پرستاری می کرده واینک او را کشته اند، از شدت انوه چندان عمری نکرد.
حضرت علی در غذا خوردن به تنوع علاقه نداشت و جز یک نوع غذا نمی خورد. غالبا او را می دیدند که نان خشک را در شیر چنین می کند و می خورد. روزی از فضه کنیز آن حضرت پرسیداند:
«چرا به مولای خود رحم نمی کنید ودر خمیر نان کمی روغن نمی ریزید که نرمتر شود؟

فضه گفت: مولای ما خود به خود رحم نمی کندو ما نان را طبق دستور او باسبوس می ریزیم و نان خودمان مرغوب تر از نان اوست.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.