مقاله سعادت ازدیدگاه اسلام وقرآن


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله سعادت ازدیدگاه اسلام وقرآن دارای ۲۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سعادت ازدیدگاه اسلام وقرآن  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله سعادت ازدیدگاه اسلام وقرآن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله سعادت ازدیدگاه اسلام وقرآن :

سعادت ازدیدگاه اسلام وقرآن
اشاره
در شماره پیشین، ادامه سلسله بحث‏هاى اخلاقى حضرت استاد را در زمینه سعادت با عنوان مطلوب فطرى انسان، برخوردارى مؤمنان از نعمت‏هاى ویژه الهى در دنیا و آخرت،سعادتمند واقعى،تفاوت بهره افراد از سعادت، استقامت‏به‏عنوان شرطدست‏یابى‏به سعادت وهماهنگى‏مصلحت‏الهى‏بابهره‏مندى مؤمنان‏ازنعمت‏هاى‏دنیابه‏محضراهل‏معرفت تقدیم داشتیم. در این شماره نیز مواعظ ایشان رادر تبیین وصایاى امام صادق‏علیه‏السلام به عبدالله بن جندب به گوش جان مى‏سپاریم.
«یا ابن جندب، لا تقل فى المذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا واستکینوا الى‏الله فى توفیقهم و سلوا التوبه لهم. فکل من قصدنا و تولانا و لم یوال عدونا و قال ما یعلم و سکت عما لا یصلم او اشکل علیه فهو فى الجنه.» (۱)

تحذیر از بدگویى نسبت‏به شیعیان
در ادامه روایت، امام صادق‏علیه‏السلام مؤمنان را از بدگویى نسبت‏به شیعیان بر حذر داشته و به ایشان سفارش مى‏کند که حتى اگر برخى از شیعیان گناهکار باشند، جز سخن خیر، چیز دیگرى درباره آن‏ها نگویند، بلکه با خضوع و خشوع و التماس، دعا کنید که خداوند به آن‏ها توفیق دهد گناهانشان را ترک و توبه کنند تا مشمول آمرزش حق تعالى قرار گیرند.
این یک دستور اخلاقى است که مؤمنان نباید به محض این‏که خطایى از برادران دینى خود مشاهده کردند، با آن‏ها قطع رابطه کنند و ایشان را منحرف، غیر قابل هدایت و اهل جهنم بدانند. اگر شیعیان گناهکار هستند ولى اساس ایمان و اعتقادشان درست است، باید خالصانه – و نه سرسرى – برایشان دعا کنیم که خداوند توفیق توبه و ترک گناه به آن‏ها عطا فرماید.

اگرچه این قسمت از روایت‏یک دستور اخلاقى به شمار مى‏آید، ولى مبتنى بر یک سلسله مسائل اعتقادى است که معمولا در اذهان بسیارى از مردم سؤالات و شبهاتى پیرامون آن وجود دارد.
حضرت در ادامه این روایت مى‏فرماید: هر کس سراغ ما بیاید و ولایت ما را پذیرفته و ولایت دشمنان ما را نپذیرفته باشد به این شرط که هر چه مى‏داند بگوید و از گفتن چیزهایى که نمى‏داند پرهیز کند و اگر اشکالى در یک زمینه‏اى دارد سکوت نماید، مشمول شفاعت ما شده و به بهشت مى‏رود.

بر این اساس، اگر سؤالى از شخصى که نسبت‏به آن علم ندارد پرسیده مى‏شود باید سکوت کند و از اظهار نظر خوددارى نماید. بسیارى از افراد هستند که وقتى یک مساله‏اى مطرح مى‏شود، بدون این‏که درباره آن علم داشته و تحقیق کرده باشند، به انکار آن مى‏پردازند در حالى که دلیل انکار خود را نیز نمى‏دانند. از طرفى دیگر، کسانى که درباره موضوعى خوب تحقیق کرده‏اند و نسبت‏به آن علم و آگاهى دارند، باید محکم و استوار روى حرفشان بایستند و از آن دفاع نمایند. بسیارى از مسائل نیز وجود دارد که باور کردن آن‏ها از جانب کسانى که ممارست در معارف اهل بیت‏علیهم‏السلام ندارند، مشکل است. این‏گونه افراد اگر مرتکب گناهى هم شده باشند در صورتى که در مسائل دینى که از آن‏ها سؤال مى‏شود با صراحت‏بگویند نمى‏دانم; از کسى که تحقیق بیش‏ترى در این زمینه کرده و متخصص‏تر است‏بپرسید، در قیامت مشمول شفاعت مى‏شوند.

انسان باید نسبت‏به مؤمنین حسن ظن داشته باشد; بر فرض اگر گناهى هم کرده‏اند، فقط همان کارشان را بد بداند و نسبت‏به خودشان دشمنى نداشته باشد. روایتى هم در این باره وجود دارد که مى‏فرماید: خداوند کسانى را که مؤمن هستند و ایمانشان را حفظ مى‏کنند دوست دارد; اگر آن‏ها کار بدى بکنند، خداوند همان کار بدشان را دشمن مى‏دارد، اما خودشان را دشمن نمى‏دارد. بر عکس، اگر کسانى از ریشه فاسد بوده و عقایدشان درست نباشد، اگر کار خوبى هم انجام دهند، خداوند کار خوبشان را دوست مى‏دارد اما خودشان را دوست نمى‏دارد.

ما نیز باید نسبت‏به دیگران این‏گونه باشیم; اگر کسى مؤمن و اعتقادش صحیح است، باید دوستش داشته باشیم، اگر گناهى هم مى‏کند، آن گناهش را دشمن بداریم و دعا کنیم خداوند به او توفیق دهد گناهش را ترک کند و آمرزیده شود.
یک مساله اساسى که منشا خیلى از ابهامات شده، این است که برخى گمان مى‏کنند چون ولایت ائمه اطهارعلیهم‏السلام را قبول دارند، اگر هر گناهى را انجام دهند، آمرزیده مى‏شوند و از طرف دیگر اگر کسى ولایت ائمه‏علیهم‏السلام را قبول نداشته باشد، هر چند عبادات زیادى انجام دهد، خداوند از او نمى‏گذرد و به جهنم مى‏رود.

بر این اساس – و با توجه به روایات زیادى که در این باره وجود دارد – کسانى تصور مى‏کنند همین که شیعه هستند و ائمه اثنى عشر را دوست دارند، اگر گناهى نیز مرتکب شوند، مشمول شفاعت ائمه معصومین‏علیهم‏السلام قرار مى‏گیرند. آن‏ها چنین مى‏پندارند که اگر بر فرض در روضه امام حسین‏علیه‏السلام شرکت کنند و خود را شبیه گریه‏کنندگان قرار دهند، با توجه به روایت: «من بکااو ابکااو تباکى للحسین وجبت له الجنه‏»، همه گناهانشان آمرزیده مى‏شود. اگر کسى با این دید به روایت نگاه کند، از یک طرف باعث مى‏شود دیگر هیچ ابایى از گناه کردن نداشته باشد; زیرا فکر مى‏کند مثلا سینه‏زدن در یک شب عاشورا و تباکى براى سیدالشهداءعلیه‏السلام، جبران همه گناهان او را مى‏کند. از طرفى دیگر چنین فردى نسبت‏به کسانى که امامت ائمه معصومین‏علیهم‏السلام را قبول ندارند، خیلى بدبین مى‏شود. روایتى هم به این مضمون داریم که اگر کسى ولایت اهل بیت‏علیهم‏السلام را قبول نداشته باشد، اگر بین رکن و مقام عبادت کند به طورى که مثل مشک خشکیده‏اى شود، خداوند او را به جهنم مى‏برد.
صرف نظر از این‏که آیا سند روایات صحیح است‏یا خیر، بیان چند نکته در این خصوص ضرورى است:

شرط سعادت از دیدگاه اسلام و قرآن
یک مساله اعتقادى مهم این است که آیا ایمان و عمل هر دو شرط سعادت هستند یا ایمان به تنهایى و یا عمل به تنهایى کافى است؟ به عبارت دیگر آیا اصل با ایمان است‏یا با عمل، یا با هر دو؟
پاسخ اجمالى این سؤال این است که بدون شک از نظر قرآن کریم، عمل بدون ایمان ارزشى ندارد; اگر کسى خداوند، روز قیامت، پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله، ائمه معصومین‏علیهم‏السلام را قبول نداشته باشد، هر کار خوبى هم که انجام دهد، باعث‏سعادت آخرتش نمى‏شود، اصلا مگر مى‏شود کسى که اعتقادى به روز قیامت ندارد به بهشت‏برود؟ خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «و الذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظلمان ماء حتى اذا جاءه لم یجده شیئا و وجدالله عنده فوفاه حسابه و الله سریع الحساب‏» (نور:۳۹); و آنان که کافرند، اعمالشان در مثل به سرابى ماند در بیابان هموار بى‏آب که شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد چون بدانجا رسد هیچ آب نیابد و آن کافر، خدا را حاضر و ناظر اعمال خویش ببیند که به حساب کارش تمام و کامل برسد – و کیفر کفرش بدهد – و خدا با سرعت‏به حساب تمام خلایق رسیدگى مى‏کند.

مردم معمولا کسانى را که کارهاى خیلى خوب و بزرگى انجام مى‏دهند مثلا بیمارستان مى‏سازند یا پول‏هاى خیلى کلان خرج مى‏کنند بسیار محترم مى‏شمارند، حال آن‏که شاید به دلیل عدم اعتقاد به روز قیامت و; کارهاى آن‏ها در نظر خداوند ارزشى نداشته باشد. ممکن است‏بعضى بپرسند مگر مى‏شود کسى که برق را اختراع کرده و امروزه مردم تمام دنیا از اختراع او استفاده مى‏کنند، به بهشت نرود؟ از نظر قرآن اگر همین فردى که برق را اختراع کرده است، به خداوند عالم معتقد و حقانیت اسلام، پیامبرصلى الله علیه وآله، قرآن و ائمه اثنى عشرعلیهم‏السلام نیز برایش ثابت‏شده باشد ولى تمام آن‏ها را از روى عناد انکار کند، به بهشت نمى‏رود.
کسى که از روى عمد حقیقتى را انکار کند و با این‏که مى‏فهمد یا مى‏تواند بفهمد، کوتاهى کند، هر کار خوبى هم که انجام دهد، موجب سعادت اخرویش نمى‏شود. البته ممکن است‏خداوند در دنیا جزاى کار خوب او را بدهد، اما در رسیدگى به اعمال او در آخرت تاثیرى ندارد.

بنابراین، از نظر اسلام و قرآن، اگر کسى ایمان نداشته باشد; یعنى معارف الهى برایش ثابت‏شده باشد و عمدا آن‏ها را انکار کند، نه تنها به بهشت نمى‏رود، حتى بوى بهشت را هم استشمام نمى‏کند: «لا یجد ریح الجنه‏». عکس این مطلب نیز ممکن است وجود داشته باشد; یعنى کسى ایمان دارد اما هیچ کار خوبى انجام نمى‏دهد. البته شاید اصلا فرض این‏که یک کسى ایمان داشته باشد و هیچ عمل صالحى انجام ندهد، درست نباشد. بالاخره کسى که ایمان دارد حداقل یک «الله اکبر» مى‏گوید، یک سجده براى خدا مى‏کند، در پیشگاه الهى خضوع دارد و; . معناى ایمان این است که شخص، این‏ها را قبول دارد و این عقیده در زندگى او اثر خواهد داشت. غیر ممکن است کسى به یک مطلبى ایمان داشته باشد ولى هیچ اثرى در زندگى او بر جاى نگذارد. اگر قبول دارد که «خدا» هست، حتى اگر لال باشد و نتواند «الله اکبر» بگوید، حداقل در دلش یک خضوعى براى خدا انجام مى‏دهد. بنابراین فرض این‏که یک کسى ایمان واقعى داشته باشد ولى هیچ عمل صالحى انجام ندهد، اصلا وقوع پیدا نمى‏کند. اما فرض کنید نوجوانى در ابتداى رسیدن به سن تکلیف، خدا را بشناسد و ایمان بیاورد ولى به محض ایمان آوردن، از دنیا برود و فرصت نکند عمل صالحى انجام دهد. چنین فردى، آیا به بهشت مى‏رود یا جهنم؟

ایمان مى‏تواند منشا سعادت باشد به شرط آن‏که فرض صحیحى داشته باشد. ادعاى کسانى که مى‏گویند ایمان داریم اما در تمام عمرشان نه تنها یک کار خیر انجام نمى‏دهند بلکه مرتکب جنایات فراوانى نیز مى‏شوند، منطبق با واقعیت نیست و دروغ مى‏گویند. ایمان واقعى با ترک همه اعمال صالح امکان ندارد، مگر این‏که کسى فرصت انجام چنین اعمالى را نداشته باشد. اصل این‏که ایمان مى‏تواند منشا سعادت بشود، فى نفسه صحیح است اما لازمه ایمان، عمل صالح است‏به شرط این‏که شرایط آن فراهم باشد و شخص فرصت داشته باشد تا عمل صالحى انجام دهد.

اگر لازمه ایمان، عمل صالح است و انسان مؤمن هیچ‏گناهى نمى‏کند، پس چرا مؤمنان فراوانى هستند که مرتکب گناه مى‏شوند؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که آن‏ها مؤمن هستند اما ایمانشان ضعیف است; یعنى وقتى شهوت و غضب بر آن‏ها غالب مى‏شود، لازمه ایمان را فراموش مى‏کنند و مرتکب گناه مى‏شوند. با توجه به روایاتى که در این زمینه وجود دارد، روح ایمان از فرد مؤمن هنگام انجام گناه، جدا مى‏شود و در آن لحظه مؤمن نیست – اما کافر هم نمى‏شود – و وقتى شهوت و یا غضبش فروکش کرد، دوباره روح ایمان برمى‏گردد. انسان مؤمنى که فى‏الجمله عمل صالحى هم انجام داده است، ولى به دلیل غلبه شهوت غضب، مرتکب گناه مى‏شود، اگر انجام همان یک گناه، موجب شود که به طور کلى معتقدات و لوازم ایمان را فراموش کند و هر روز بر گناهانش – آن هم گناهان کبیره – افزوده شود، چنین فردى در معرض کفر قرار دارد: «ثم کان عاقبه الذین اسائواالسواى ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزءون‏» (روم: ۱۰); آخر سرانجام کار آنان که به آن اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند. طبیعى است دلى که این‏قدر به گناه آلوده شده است، دیگر لیاقت ایمان ندارد; ایمان چنین فردى کم کم ضعیف مى‏شود و بعد به طور کلى از بین مى‏رود و دیگر برنمى‏گردد.

البته انسانى که ایمان صحیحى دارد و کار خیر هم انجام مى‏دهد، باز هم باید خطر را همیشه جلوى چشم خود ببیند; زیرا اگر خداى ناکرده به دلیل حب شهوت و شهرت و مقام، حرص در دنیا، حسد و; به گناه آلوده شود، ممکن است در معرض کفر قرار گیرد. بنابراین ایمان باید بقا داشته باشد تا موجب سعادت گردد. البته هر ایمانى هم موجب سعادت ابدى نمى‏شود. اگر انسانى تا روز آخر عمر با ایمان باشد، اما در لحظه مرگ فاقد ایمان شود، مثل این است که از اول کافر بوده است. عکس این مطلب نیز صادق است; یعنى اگر کسى فقط لحظه آخر عمر ایمان بیاورد، گناهان گذشته او آمرزیده مى‏شود.

یک فرض دیگر این است که سرنوشت اخروى انسان مؤمنى که عمل صالحى انجام داده ولى از طرف دیگر مرتکب گناهان زیادى نیز شده است و قبل از مرگ موفق به توبه نمى‏شود، چیست؟ چنین فردى آیا به بهشت مى‏رود یا به جهنم؟
انسان اگر قبل از مرگ موفق به توبه – آن هم توبه نصوح و واقعى – شود، همه گناهانش آمرزیده مى‏شود. ممکن است کسانى بگویند بیان این‏گونه مطالب موجب تجرى بیش‏تر گناه‏کاران مى‏شود; اما ما مى‏گوییم چه کسى مى‏تواند مطمئن باشد که موفق به توبه نصوح مى‏شود؟ اگر موفق به توبه شد، خداوند ضمانت کرده گناهان او را بیامرزد: «الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا فاولئک یبدل‏الله سیئاتهم حسنات وکان‏الله غفورارحیما»(فرقان:۷۰); مگر آن کسانى که از گناه توبه کنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جاى آرند پس خدا گناهان آن‏ها را بدل به ثواب گرداند که خداوند در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.

انسانى که در مدت عمر خود کبایر را ترک کرده و تنها مرتکب صغایرى شده که به حد کبیره نرسیده است، اگر در لحظات آخر موفق به توبه نشود، خداوند او را مى‏آمرزد: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما» (نساء: ۳۱); چنانچه از گناهان بزرگى که شما را از آن نهى کرده‏اند دورى گزینید – یعنى گناهان کبیره – ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را – در دو عالم – به مقامى بلند و نیکو برسانیم.
البته این در صورتى است که سیئات و صغایر چنین فردى به حد کبیره نرسیده باشد; زیرا اصرار بر صغایر، خود گناهى است کبیره. آیا فردى را که قبل از مرگ موفق نشده است که از گناه کبیره‏اش توبه کند به بهشت مى‏برند یا به جهنم؟
بر اساس روایاتى که در این زمینه داریم، ملک الموت جان این‏گونه افراد را سخت مى‏گیرد. اگر با همان سخت گرفتن جانشان، حسابشان پاک شد، به بهشت مى‏روند وگرنه ممکن است مدتى در عالم برزخ معذب بوده و فى الجمله عقاب‏هایى داشته باشند. حالا شب اول قبر و در عالم برزخ چه معامله‏اى با آن‏ها مى‏کنند، خدا مى‏داند. ممکن است‏حتى در محشر، ناراحتى‏ها و گرفتارى‏ها و گرسنگى‏ها و تشنگى‏هایى داشته باشند. اگر با این عقاب‏ها، حسابشان پاک شد، مشمول آمرزش مى‏شوند و به شفاعت پیغمبرصلى الله علیه وآله و ائمه معصومین‏علیهم‏السلام به بهشت مى‏روند. البته شرط رفتن به بهشت، این است که اصل ایمانشان لطمه نخورده باشد و تا لحظه مرگ آن را حفظ کرده باشند.

خوارج معتقد بودند اگر کسى مرتکب گناه کبیره – آن هم کبیره‏اى که خود آن‏ها کبیره مى‏دانستند – شود، کافر است. بر این اساس بود که حضرت على‏علیه‏السلام را کافر مى‏دانستند; زیرا پذیرفتن حکمیت از سوى آن حضرت را یک گناه کبیره مى‏پنداشتند.
آن‏ها به دلیل همان عقاید انحرافى که داشتند شیعیان را سر مى‏بریدند و به زن‏هایشان تجاوز مى‏کردند. آرى، همان‏هایى که قائم اللیل و صائم النهار و حافظ قرآن بودند، چنین عقیده فاسدى داشتند. این قول خوارج که هر کبیره‏اى موجب کفر مى‏شود، غلط است. البته اگر کسى گناه کبیره‏اى انجام دهد و موفق به توبه هم نشود، گرفتار عذاب الهى مى‏گردد اما کافر نمى‏شود، بلکه اگر ایمانش محفوظ مانده باشد، هر چند مرتکب کبیره‏اى هم شده باشد، بعد از تحمل عذاب، نهایتا وارد بهشت مى‏شود. بنابراین براى رفتن به بهشت، ایمان شرط اساسى است; بدون ایمان کسى به بهشت نمى‏رود.

ارکان ایمان
یک مساله مهم این است که ایمان داراى چند رکن است؟ در یک جمله مى‏توان گفت: پذیرفتن آنچه را که پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرموده‏اند، از ارکان ایمان است. البته پیامبرصلى الله علیه وآله موارد بسیارى را بیان فرمودند که از مهم‏ترین آن‏ها همان اصول دین یعنى: توحید و نبوت و معاد است. اما بقیه آن‏ها چیست؟ آیا اگر کسى علم دارد به این که پیغمبرصلى الله علیه وآله از طرف خدا، حضرت على‏علیه‏السلام را به خلافت منصوب کرده است – مثلا در غدیر حضور داشته و یا در طول زندگى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله این مطلب را از آن حضرت شنیده است – اما از روى حسد، کینه، بغض و انتقام‏جویى، به انکار آن پرداخته و ولایت امرالمؤمنین‏علیه‏السلام را نپذیرد، با ایمان است؟

کسى با ایمان است که همه آنچه را پیامبرصلى الله علیه وآله از طرف خدا آورده است، قبول داشته باشد. پس اگر کسى از روى عناد، ولایت اهل بیت‏علیهم‏السلام را انکار کند و مثلا بگوید چون على‏علیه‏السلام پدرم را در جنگ بدر کشته است، زیر بار ولایت او نمى‏روم و یا از روى حسد، به انکار آن بپردازد، قطعا جهنمى است: «ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه و آتیناهم ملکا عظیما» (نساء: ۵۴); آیا حسد مى‏ورزند با مردم به جهت آن‏که آن‏ها را خدا از فضل خود برخوردار نمودکه البته مابرآل ابراهیم- حضرت محمدصلى الله علیه وآله – کتاب و حکمت فرستادیم و به آن‏ها ملک و سلطنتى بزرگ عطا کردیم.
این‏که فقها مى‏فرمایند اگر کسى ضروریات دین را انکار کند، در واقع رسالت پیامبرصلى الله علیه وآله را انکار کرده است، به همین مساله بر مى‏گردد. البته این مساله اختصاص به اعتقاد به امامت و یا حتى ضروریات ندارد، بلکه اگر حتى چیزى از ضروریات نباشد، اما پیامبرصلى الله علیه وآله آن را گفته باشد، و کسى از روى عناد آن را انکار کند، در واقع رسالت پیامبر را انکار کرده است.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.