مقاله «برای آن به سوی تو می آیم»


در حال بارگذاری
23 اکتبر 2022
فایل ورد و پاورپوینت
2120
1 بازدید
۶۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

  مقاله «برای آن به سوی تو می آیم» دارای ۲۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله «برای آن به سوی تو می آیم»  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله «برای آن به سوی تو می آیم»،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله «برای آن به سوی تو می آیم» :

مقدمه
در خلوت سحر پروانه به روی شمع نشست و از روی شفقت به او گفت: بیا تا صبح راز ونیاز نماییم. ز درد دلها، زتلخیها، آن دو تا صبح گفتند و شنیدند غافل از اینکه لحظه به لحظه بر اثر حرارت شمع بال پرانه سوخت و شمع آب شد. شمع با صدایی نحیف گفت: چه حاصل از این همه گفتار که من آب شوم و تا بال سوخته حال ای دوست پندی دارم به تو تا گذشته که گذشته ، آینده هم که نیامندهو خبری از آن نداری زمان حال است و لحظه ای که در ان هستی به فکر حال باش که چه کنی که برای خود ودیگران سود رسانی واگر سود نمی رسانی مایه شر نباشی چه حاصل از این همه غصه و غم و شکوه که شمع وجودت آب و چون پروانه دلت سوخته.
روشنایی الهی مرا احاطه کردهاست
عشق الهی مرا در بر گرفته است.
نیروی خدا مرا حمایت می کند.
حضور خدا مراقب من است
هر جا که هستم، خداوند آنجاست.

نیایش

محبوبم! اگر برای آن بسوی تو می آیم که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی بگذار که در آنجا بسوزم.
اگر برای ان به سوی تو می آیم که لذت بهشت را به من ببخشی بگذار که درهای بهشت به رویم بسته باشد. امااگر برای خاطر تو به سویت می آیم، محبوبم! مرا از خویش مران! متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات تا ابد لانه کنم.

فصل اول- بلیت بهشت
بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ بهشت و جهنم آفریده خود ماست برای آفرینش بهشت، لازم است الگوی ذهنمان را تغییر دهیم. دهنتان را تغییر دهید آن گاه دنیا را دگرگون خواهید کرد. ذهن بسیاری از مردم از افکار حرص، نفرت و شهوت پرشده است. در واقع آنان در جهنم ساکن هستند.
گوته شاعر بزرگ آلمانی به این داستان زیبا بسیار علاقه مند بود.

«پطرس ازعیسی مسیح پرسید: استان چگونه است که می توانی بر آب راه بروی و ما نمی توانیم؟ عیسی فرمود: این از آن روست که من ایمان دارم.
پطرس گفت: ما نیز ایمان داریم. عیسی فرمود: پس مرا دنبال کن. و گام بر آب نهاد. پطرس او را دنبال کرد. چندی پیش نرفته بودند که موجی عظیم برخواست. پطرس فریاد زد: استاد مرا نجات ده، هم اکنون غرق می شوم!.
عیسی پرسید: دلیل آن چیست؟ پطرس پاسخ داد: استاد موج عظیمی را دیدم و ترس در قلبم جای گرفت. عیسی فرمود: تو از موج بر هراس آمدی، حال آنکه ازخداوند امواج نترسیدی».

فصل دوم – همه امور را به خدا بسپار
خنده چیست؟ خنده گونه ای تقویت کننده جسم، ذهن روح است، پاک کننده ای خشک است که شما را از درون پاک می کند. خنده داروست و به تقویت عضلات اخلاقی کمک می کند.
تا زمانی که عشق ورزیدن و خندیدن رانیاموخته ایم، آماده ورود به قلمرو خداوند نیستیم. قلب ما سخت شده است باید نرم، لطیف و منعطف شود، خاک ما حاصلخیز نیست، باید آن را با عشق وخنده شخم بزنیم، اگر زمین سفت باشد، دانه ای نخواهد رویید. زمین را آماده کنید، این کار با عشق وخنده میسر است.

فصل سوم- معجزه می تواند در زندگی شما روی دهد
روزی زنی فقیر که شوهرش فلج شده بود، اطمینان داشت که خداوند مقدار پولی را که او برای تهیه غذا و هدایای روز عید لازم دارد فراهم خواهدکرد. و به مغازه ی مردی که به خدا اعتقادی نداشت رفت. او از مرد وسایل مورد نیاز خود را تقاضا کرد، فروشنده گفت: چقدر پول داری؟ زن برای اوتوضیح داد که شوهرش فلج شده است. زن گفت اگر به من کمک کنی تو را دعا می کنم. مرد گفت دعایت را روی کاغذی بنویس به اندازه وزن آن میتوانی غذا ببری. زن بی رنگ کاغذی از کیفش در آورد و گفت: این عای کوچک من است که دیشب در حالی که به شوهر بیمار خود می نگریستم نوشتم. روی کاغذ نوشته شده بود خدایا تو پناه من هستی تو هر آنچه برای فردا لازم دارم فراهم خواهی کرد و; . مرد دعا را خواند و خندید و آن را روی ترازو گذاشت. او یک پاکت آرد روی کفه دیگر ترازو گذاشت و دید عقربه تکانی نخورد به زن گفت هر چه لازم داری بردار و برو. مرد فکر می کرد ترازو خراب است ولی این چنین نبود وزن کاغذ خیلی زیاد بود‌ آن مرد به خدا ایمان آورد و قلبش متحول شد و در نتیجه او نیز به جمع پیروان خدا پیوست.

پیشنهاد درباره آنچه گفته شد: ۱- به مشکلات با لبخند سلام کنید و با خطرها با عشق مواجه شوید. ۲- دعا کردن را به صورت عادت در آورید. ۳- دعا کنید که از ایمان بیتری بهره مند شوید ۴- علاج همه بیماریها ارتباط با خداست۵- هر آنچه را برایتان پیش می آید بپذیرید.

فصل چهارم- آیا خدا مرده است؟
مارتینلوتر بنیانگذار کلیسای پروتستان با مشکلات و خطرهای بی شماری مواجه بود. روزی همسر او متوجه شد که مارتین سخت افسرده و دلتنگ است همسر مارتین لباسی سیاه بر تن کرد و روبروی اوایستاده، مارتین با تعجب پرسید: چرا لباس سیاه پوشیده ای؟ همسرش گفت مگر نمی دانی خدا مرده است؟ مارتین گفت: چطور می توانی این حرف را بزنی؟ زن گفت: اگر خدا نمرده است تو چرا این همه دل تنگ هستی؟ مارتین بی درنگ به اشتباه خود پی برد از این رو لبخند زد و گفت: بله غمگین بودن کاری شیطانی است.
به نظر شما غم را چگونه میتوان تعریف کرد؟
بله : غم نتیجه حالت درونی ما نسبت به وقایع بیرونی است. کسی که هنر زندگی کردن را آموخته است، از سختیها و محنتهای زندگی، نیروی لازم را برای خدمت به خداونددر مخلوقات رنجیده اش کسب می کند.
سنت فرانسیس به برادران خویش می گفت: به یاد داشته باشید که زنبور عسل ، شیره شیرین عسل را از گلهای آویشن که گیاهی کوچک وتلخ است می سازد.

نیایش اول فصل ۵
مادرم! مادر الهی
آن کس که دست حمایت کننده تو بر او سایه افکنده است، هیچ گاه دستخوش اندوه نخواهد شد.

فصل پنجم- ایمان زن نابینا
آنجالی به همراه دوستانش نشسته بود و با انها درباره عشق خداوند و رحمتهای بی کران او سخن می گفت. او می گفت: « در همه شرایط خدا را به یاد داشته باشید زیراو مادر همیشه مهربان ماست. هنگام رنج و شکست به خدا توکل نمایید تا از پیروزی مغرور نشوید واز شکست ناامید.
در همین هنگام زنی که فرزندش را به بغل گرفته بود از آنجا می گذشت و می گفت: تو مزه رنج رانکشیده ای که این قدر راحت صحبت می کنی. تو از خدا می گویی، درحالی که دنیا جهنم است. آنجالی به او گفت: « فورا کودک را زمین بنداز» زن گفت: برای چه باید این کار را بکنم. آنجالی گفت: اگر صد سکه صلا به تو بدهم آیا این کار را می کنی، زن با تعجب گفت «کودکم برای من از هر ثروتی عزیزتر است» آنجالی گفت: آیا فکر می کنی تو کودکت را بیشتر از خدا که به کودکانش عشق می ورزد دوست داری؟» زن منظور او را دریافت. اما گفت: پس این همه رنج وغصه برای چیست؟ آنجالی گفت: همانطور که کودک تو بیمار می شود و تو برای درمان او داروهای تلخ به او می دهی و به اشک او توجه نمی کنی، خدا نیز دردو رنج را برای درمان و روح بیمار ما فرستاده است. کسی از میان جمع گفت: تو که اینقدر زیبا صحبت می کنی آیا کسی رادیدی که به خدا ایمان واقعی داشته باشد؟

آنجالی گفت: چندین سال پیش از دهکده ای می گذشتم. در یک خانه خرابه پیر زنی را دیدم که کاملا بی چیز بود. به او گفتم: مادر! تو در این خانه احساس تنهایی نمی کنی، گفت: نه،‌ من همسایه ای دارم که برایم از همه چیزی بهتر و عزیزتر است.
او گفت: هنگامی که تنها هستم او را صدا می کنم، او بی صدا می آید. با او حرف می زنم او گوش می کند. هر آنچه خداوند برایم بوجود می آورد خیر است و هر چه از غیر برایم رخ می دهد، از جانب خداوند اس. بهترین همسایه من اوست.

فصل ششم- برگزیدگان خدا
مردی دو فرزندش را بسیار دوست داشت، به حدی که هنگامی غذاخوردن آنها را در آغوش می گرفت. روزی وقتی به خانه آمد، فرزندانش راندید. به همسرش گفت: «بچه ها کجا هستند؟» همسرش گفت: « غذایت را نخور تا برایت بگویم»/
زن گفت: اگر کسی دو مروارید به تو به امانت دهد و روزی بخواهد آنها را پس بگیرد چه می کنی. مرد گفت: فورا به او پس می دهم. زن گفت: من هم می خواهم همین را بگویم. بعد دست همسرش را گرفت و او را اتاق بود. جسد فرزندانش را به او نشان داد و گفت: خدا داد. خدا ستاند. مرد که اشک در چشمانش حلقه زده بودگفت «بله! خداداد. خداستاند».

هر آنچه در مالیکت ما است در واقع از آن خداست و هر چیز تا زمانی برای ما است که خداوند بخواهد. خداوند هر چه را که از ما گرفت نمی توانیم بگوییم چرا این کار را کرد یااز او شاکی شویم. اگر خداوند چیزی را که دوست داریم از ما بگیرد مطمئنا بهتر از آن را به ما خواهد داد. هنگامی که مشکلات برای انسان بوجود آید اگر انسان آنها را از هدایایی از جانب خداوند بداند همه چیز برای او سهل می شود.
شو پنهاور فیلسوف آلمانی می گوید: تنها در رنج است که انسان خدا را می بیند.

فصل هفتم – زائران آرامش
دوستم سخت در بستر بیماری بود. پزشکان معالج او را رد کرده بودند. امروز صبح اتفاق عجیبی افتاد. او به دیدار من آمده بود و کاملا سالم بود. به او گفتم: مگر تو بیمار نبودی. او برایم توضیح داد:
« با پزشکان زیادی ملاقات کردم اما فایده ای نداشت. با مصرف داروها روز به روز بدتر می شدم. از خدا می خواستم مرا از این رنج نجات بدهد. اما بدتر می شدم تا اینکه یکروز دیگر دارو مصرف نکردم و تنها از خدا خواستم قدری از عشقش را در وجودم جا دهد.
روزگاری مرد تاجری زندگی می کرد که انبار بزرگی از پنبه داشت. یک روز یکی از کارکناش با شتاب و نگرانی به رفته او آمد و گفت «انبار آتش گرفته است».
مرد تاجری باخونسردی گفت: خدا را شکر، خواست خدا بود. آن مرد به او نگاهی از روی تعجب کرد و رفت بعد از چند لحظه برگشت و با شادمانی گفت: آن انبار سوخته از آن شما نبوده و مال دیگری بوده است. تاجر گفت خدا را شکر، خواست خدا بود. برای رسیدن به آرامش با خدا می توانیم.
۱- هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم، متنی در مورد حضور مقدس خدا بخوانیم.

۲- خداوند را مانند مادر و خود را همچون کودکی بدانیم که در آغوش او نشسته ام.
۳- تمام افکار منفی، حرص، نفرت وشهوت را از خود دور کنیم.

فصل هشتم – به جلو‏، به پیش، به بالا
در یک دهکده کوچک مردی زندگی می کرد که تهی دست بود و در کنار خیابان می نشست. به ندرت پیش می آمد تا در روز دو وعده غذا بخورد. کم صحبت می کرد ولی وقتی هم که صحبت می کرد، سخنهای زیبا ودلنشین برای گفتن داشت.
روزی به پیش او رفتنم و از او خواستم تا مرا پند دهد. گفت: به جلو، به پیش، به سوی خدا. من منظور او را متوجه نشدم از او خواستم بیشتر توضیح دهد. او گفت: زمین جای آسایش نیست پس به جلو حرکت کن. در زندگی لحظه ای از تلاش دست برندار زیرا در باتلاق فرو می رود و به سوی خدا به سمت بالا حرکت کن.

فصل نهم- راههای آسان برای غلبه بر رنج
نیایش: به قلب خویش بنگر، آنجا «او» سلطان تو، مسکن دارد، و راه رسیدن به او راه عشق است. به او و نه خویش عشق بروز! همچون او اندیشه کن، خواست او را بخواه و آن چنان که او فرمان می دهد عمل کن. نفس کوچک خود را رها کن و در درگاه نیلوفرین او کمال سرور را پیدا کن.

رنج به دو گونه است: ۱- رنجی که ما خود با زیر پا گذاشتن قوانین زندگی بوسیله تفکر ناپاک، احساسات نادرست، تخیل مهار نشده و عواطف نامتوازن، برای خود به وجودمی آوریم. چنین رنجهایی در خدمت هیچ هدف مفیدی نیستند. می توان با تسلط داشتن بر افکار، خواسته و تخیل وهدایت نیروهای خود، برای به انجام رساندن هدف حقیقی زندگی از این گونه رنجها اجتناب کرد. بی شمار از ما بسیاری رنجهای غیر ضروری برای خود ایجاد می کنیم. برای شیری که ریخته شده گریه می کنیم. برای چیزهایی که اتفاق افتاد و یاهنوز روی نداده است نگران می شویم و اجازه می دهیم که این نگرانی لحظه ای حال را خراب کند و با ترس به آینده ای ناشناخته نگاه می کنیم. ترس از آینده باعث می شود که انواع چیزهای وحشتناک را در نظر مجسم کنیم. نوع دوم رنج، آن است که از سوی خداوند بر ما نازل می شود و ناشی ازشکستن قوانین زندگی نیست، این رنجها بر بهترین ا نسانها و شریفترین روحها نازل می شود.

این رنجها بر کریشنا- عیسی مسیح- بودا- زرتشت-موسی و محمد- نانک- چتیانیا و میرا و به همه عاشقان خداوند و بشریت نازل شد. این نوع رنج به تنهایی نمی آید، بلکه نیرویی عظیم وآسایش را با خود می آورد که رنج را شیرین می سازد. این فرق میان این گونه رنج و نوع اول آن است. رنجی که انسانی برای خود خلق می کند. در حالی که با این اثر آرامش بخش خداوند همراه نیست. سخت وتحمل ناپذیر می شود. روح آدمی را می شکند و او را به ورطه نومیدی می افکند، اما رنجی که جانب خدا بر ما نازل می شود برای خیر وخوبی ماست. ما این را در نمی یابیم تا زمانی که تمام افکار مربوط به نفس را کنار نگذاشته ایم. وقتی که این نفس فراموش شود، دست پر مهر خداوند را در هر شرایط و واقعه ی زندگی مشاهده خواهیم کرد. هر آنچه پیش می آید به نفع ماست.

  راهنمای خرید:
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.